بنابراین فرقه گرایی دینی و و انکار مبانی و ضروریات دین و تبلیغ عقاید انحرافی در جوامع اسلامی باعث فتنه در زمین و فاسد شدن عقیده مردم می شود به طور که این به طور مستقیم مقابله با خدا شمرده می شوند،وشاید به همین دلیل باشد که آیت الله گلپایگانی کسانی که به تبلیغات انحرافی در جوامع اسلامی مشغولند را کافر حربی محسوب کرده اند.
بند دوم: احادیث
۱-حضرت علی (ع) فرقه گرایی دینی و تفرقه در دین را مصداق فتنه می داندحضرت علی (ع) درباره استراتژی تفرقه جویان می فرماید: إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَهً عُقْدَهً وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَهِ الْفُرْقَهَ (وَ بِالْفُرْقَهِ الْفِتْنَهَ).
شیطان راه های خویش را برای شما آسان جلوه می دهد و می خواهد پیمان دین شما را گره گره بگشاید و به جای جمعیت و هماهنگی تفرقه اعطا کند و با تفرقه به شما فتنه بدهد.[۱۴۲]
۲-روایت محمد بن عیسی بن عبید از امام رضا (ع). امام (ع)در این روایت، فارس بن حاتم را مهدورالدم دانست و برای قاتل او بهشت را ضمانت کرد و جنید او را کشت ،فارس شخص فتنه گری بود که مردم را به بدعت دعوت می کرد
هذا فارس لعنه الله من قبلی،فتاناً اعیاً الی البدعه و دمه هدر لکل من قتله،فمن هذالذی یرینی منه و یقتله؟و انا ضامن له علی الجنه[۱۴۳].
فارس لعنه الله خودش را از جانب من می داند او فتنه گر و بدعت کار است و خونش برای هرکس که او را بکشد هدر است کیست که مرا از او راحت کند و او را بکشد تا من بهشت را برای او ضمانت کنم. استدلال به این روایت این گونه است که امام پیش از آنکه خون او را هدر اعلام کند ،فرمود فارس فتنهگر و دعوت کننده به بدعت است، بنابراین سبب مهدورالدم شدن او فتنه گر بودن اوست و همانطور که در قسمت قبلی گفته شد فتنه مرادف با افساد است.
آوردن جمله دعوت کننده به بدعت در کنار عنوان فتنه گر بیانگر اهمیت حفظ دین و جلوگیری از ایجاد تفرقه و ایجاد بدعت های جدید در دین مبین اسلام است،که ،رهبران بهایی با ایجاد فرقه بهائیت همانطور که در مباحث قبلی گفته شد مبدع بسیاری از بدعت ها در اسلام بودند.
گفتار دوم : مبانی عرفی
اگرچه عرف حاکم بر جامعه ی اسلامی بطور مستقیم یا غیر مستقیم متاثر از مبانی شرعی قانونگذاری در جامعه ی اسلامی است، لیکن به دلیل اهمیت این مبانی و تبیین بهتر جرم انگاری تشکیل و اداره و عضویت در فرقه مجرمانه ی بهائیت ، مبانی عرفی موثر در جرم انگاری این پدیده ی مجرمانه در ذیل مورد بررسی قرار می گیرد تا مشخص شود که تنها مبانی شرعی نیست که جرم انگاری چنین فرقهی مجرمانه ای را سبب می شود. بلکه مبانی عرفی نیز در بسیاری از موارد می تواند جرم انگاری چنین فرقه ایی را توجیه کند.
بند اول : امنیت و نظم عمومی
یکی ازتعاریف امنیت به حداقل رساندن تهدیدهای اجتمایی است[۱۴۴] که بیانگرنسبی بودن
مقوله ی امنیت است.در منابع دینی هم امنیت ، نخستین شرط یک اجتماع سالم است . اسلام می خواهد در یک جامعه ی اسلامی امنیت کامل حکم فرما باشد و مردم از نظر اندیشه و فکر نیز در امان باشد و از انسانها خواسته است که از فرقه گرایی و اختلاف در دین خدا پرهیز کنند..
مبادا در دین خدا تردید و تلون و اختلاف از خود نشان دهید، که همانا اجتماع و همبستگی در آنچه از حق مورد کراهت شما است، از تفرقه در آنچه از باطل مورد محبت شما است بهتر است[۱۴۵]
البته این بدان معنی نیست که در برابر تهاجم فرهنگی و اخلال در نظم عمومی فکری جامعه ، تنها باید به اقدامات متقابل فرهنگی یا توصیه های اخلاقی بسنده شود بلکه یک نظم حقوقی کارآمد نمی تواند از مجازات های متناسب که گاه گریز ناپذیر است اجتناب کند. در کشورهای غربی نخستین نظریه پردازان در زمینه صلح و امنیت، هابز، لاک و منتسکیو بودند، جان لاک می گوید: منظور از صلح و امنیت تنها آن نیست که زنده باشیم بلکه منظور واجد بودن رفاه و آسایش و ایجاد تسهیلات مشخص می باشد که حق طبیعی ماست و وظیفه ی موسسات دولتی است که آن ها را تحصیل و نگهداری کنند.[۱۴۶] منتسکیو نیز در رابطه با امنیت معتقد است که چون امنیت نتیجه ی صلح است و صلح اولین قانون طبیعت است لذا بزرگ ترین اصول در حکومت ایجاد امنیت است و مقصود از امنیت تنها حفظ حیات نیست بلکه تامین آزادی است[۱۴۷]. همانگونه که مشاهده می شود این تعاریف نشانگر سلسله مراتب و سطوح مختلف امنیت است و بیانگر این نکته است که مفهوم امنیت معادل تهدیدهای مرزی و صرفاً فردی و جسمی نیست بلکه ابعاد دیگری نیز دارد . همانگونه که سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ گزارش محرمانه ای در اختیار دولت ها قرار داد که نتایج کنفرانس سانفرا نسیسکو بود رهایی از ترس و رهایی از نیاز دو جزء مهم امنیت محسوب می شوند[۱۴۸] با توجه به تعاریفی که از امنیت بیان شد این نتیجه بدست آمد که امنیت از مفهوم ابتدایی خود به تدریج متحول شده وبیشتر به سطوح امنیت عمومی و امنیت ملی متمرکز شده است ، و بنا براین مجازات که همان خشونت قانونى است در هر سیستم حقوقى وجود دارد و محل ظهور آن را مىتوان جایى یافت که محدودیتهاى آزادى ترسیم مىشوند؛ یعنى این دو عنصر همواره همعرض هم پیش مىروند. در هر سیستم حقوقى آن جا که فرد، حق انجام عملى را ندارد اگر اقدام به آن نماید مستحق مجازات خواهد بود.. محدودیتهایى که باعث فعال شدن عنصر مجازات مىشوند عبارتند از:قانون و مبانى آن،امنیّت ملى،عفت عمومى،حریم حقوق دیگران.
بنابراین در امریکا با اتکا به اصل امنیّت ملى بود که پیروان یک فرقه مذهبى را که زنان و بچههاى بسیارى نیز در میان آنها بود، در میعادگاه و عبادتگاه خصوصىشان زنده به آتش کشید،در اصل چهارم، پنجم، دهم و یازدهم حقوق بشر، محدوده آزادى لیبرالى معین شده است. در این اصول آمده است که اگر ابراز عقاید، مخل نظم عمومى، زیانآور براى جامعه، مزاحم آزادى دیگران و مصداق سوء استفاده تشخیص داده شود مىتوان عامل را مجازات نموده و مورد آزار قرار داد و این محدودیت شامل آزادى مطبوعات، آزادى بیان، آزادى احزاب و آزادى اجتماعات نیز مىشود[۱۴۹]. در قانون اساسى آلمان آمده است که سازمان داخلى احزاب باید با اصول دموکراسى موافق باشد و باید منابع مالى خود را به عامه گزارش دهند و احزابى که مقاصد یا رفتار پیروان آنها دلالت داشته باشد که درصدد برانداختن یا آسیب رساندن به اساس نظام دموکراسى آزاد یا به خطر انداختن هستهء جمهورى هستند، ضد قانون بوده، مورد مجازات قرار خواهند گرفت.[۱۵۰] قانون اساسى فرانسه نیز به همین ترتیب تصریح مىکند که احزاب مادامى که معتقد و ملتزم به اصول حاکمیّت ملى و روح دموکراسى هستند مجاز به فعالیتند و در غیر این صورت، غیرقانونى بودن حزب و مجازات خاطیان بدیهى است.[۱۵۱]
در نظامهای سیاسی دینی که حقوق کیفری آنها متاثر از آموزههای مذهبی و وحی الهی است،جرمانگاری در حوزه ارزش های اساسی دین ، به معنای بیان ، اعلام و قانونگذاری کیفری درباره جرایم ومجازات های شرعی خواهد بود. مسالهی سیاست و نظم و امنیت جامعه اسلامی از موضوعاتی است که مورد توجه فقیهان و علمای مسلمان بوده است و اگر امر حکومت و سلطنت در اکثر اوقات در دست علما نبوده آنان در حوزه شرع و قانون همیشه خود را به عنوان نمایندگان دین و مذهب صاحب صلاحیت میدانستند و معمولا حاکمان و سلاطین با این نقش و کارکرد علما به خصوص اگر مشروعیت دهنده به حکومت آنها باشد کنار آمده اند و به جز در موارد نادری همانند دوران مأمون عباسی که می خواست این نقش را از علما بگیرد[۱۵۲] جنبه های شرعی و قانونی و مقام قضاوت و امور حسبی معمولا در دست فقها قرار داشته است ،لذا آموزه های فقهی در مسیر امنیت اقتصادی ، اجتماعی روانی ، فرهنگی و سیاسی جامعه ی اسلامی کارکردهای ویژه ی خویش را داشته و جرایم و مجازات های اسلامی به منظور حمایت از دین، عقل ، نسل ، جان و مال به عنوان مصالح مورد نظر شریعت تبیین شده است[۱۵۳].با توجه به ضرورت حفظ همین مصالح مزبور آنچه موجب تهدید و از بین رفتن تمام یا یکی از آنها شود نوعی فساد و تباهی است و چنانچه آن عامل عنوان خاصی داشته و مجازات آن مقرر و معین شده باشد حد و از مصادیق افساد فی الارض می باشد و آنچه در اختیار حاکم قرار گیرد تعزیر می باشد. حال اگر عملی به طور فراگیر یا به صورت عادت و تکرار یک یا چندین مصلحت فوق را تهدید و از بین ببرد یعنی اگر عملی باشد که دین،عقل،نفس،نسل،عرض،ناموس،واموال را تهدید کند به گونه ایی تخریب و فساد این مصالح به وسیله آن عمل و به مراتب از تخریب این مصالح به وسیله ء برخی از جرائم حدی که مصداق فی الارض معرفی شده اند بیشتر باشند باید آن عمل را تحت جرم حدی افساد فی الارض قرار داد و مجازات اشد مفسد فی الارض را که همان قتل است برای آن در نظر گرفت بنابراین در این عمل مصادیق پنج گانه مورد تهدید قرار گرفته و از بین می رود لذا می توان از مصادیق بارز جرم افساد فی الارض باشد.منظور از ارض در این عنوان جامعه اسلامی است و نه صرف زمین ،بنابراین عنصر مهم دیگر افساد فی الارض احراز شیوع فساد در سطحی از جامعه حداقل سه نفر به بالا را باید به حساب آورد[۱۵۴].
پایان نامه رشته حقوق
نظم اجتماعی در قانون تعریف نشده است ولی می توان نظم اجتماعی را مفهوم کلی قابل انطباق بر امنیت عمومی و صیانت حیات و آزادی فردی و اجتماعی نوامیس و اموال دانست.[۱۵۵] هر جرم خواه شدید و خواه ضعیف ، لطمه و زیانی بر امنیت و نظم اجتماعی وارد می کند و به علت همین اختلال در نظم و امنیت است که جامعه به طرف مختلف از خود واکنش نشان می دهد.[۱۵۶] در رابطه با این بحث می توان گفت تلاش اصلی دین استقرار عقیده ی توحید و فرهنگ بالقوه ی آن و جاری ساختن زندگی است. تمامی تلاش رسولان الهی نیز بر این متمرکز بوده که باور توحیدی را در بین جامعه شکوفا سازند و استقرار این عقیده و فرهنگ همانگونه که خداوند می فرماید با برهان و موعظه میسر است.[۱۵۷] لذا اگر مرزهای اعتقادی مورد تهاجم فرهنگ باطل قرار گرفت باید از طریق فرهنگ و عقیده ی دینی امنیت آن را تامین نمود. اندیشه ی توحیدی به انسان می آموزد که تنها پناهگاه امن خدای سبحان است.[۱۵۸] بنابراین اندیشه ی امنیت ملی در سطوح مختلف و همچنین امنیت فردی و اجتماعی از جانب خدای سبحان است و خداوند متعال نیز اجرای امور را براساس اسباب و وسایل پیاده می کند. اندیشه ی توحیدی در ادیان الهی و خصوصا دین مبین اسلام است که جامعه را از تنگناهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی عبور می دهد و امنیت و شکوفایی را فراهم می آورد.[۱۵۹]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
همانگونه که در فصل ابتدایی این تحقیق ذکر شد اندیشه ای که موسسین فرقه بهایی به وسیله آن سعی در جذب و گرایش افراد به خود داشته اند ، نفی یگانگی خداوند و ادعای خداوندی و درهم شکستن مرزهای ادیان الهی با تحریف توحید ، امامت و مهدویت است.
بند دوم : نیرنگ
نیرنگ و خشونت و ممنوعیت و سرکوب آن در تمام نظام های کیفری چه از نوع کمونیستی و لیبرال و چه در قوانین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته مشاهده می شود.[۱۶۰] واژه ی نیرنگ در فرهنگ فارسی به معنای وسیله یا شیوه ی انحرافی است که به منظور سوءاستفاده یا فریب به کار برده می شود.[۱۶۱] نیزنگ را نباید با زرنگی خلط کرد. زیرا زرنگ کسی است که آن چه را بر عهده می گیرد با صلاحیت و استعداد انجام می دهد و زرنگی حس فنی نیز محسوب می شود ولی همین زرنگی در صورتی که به منظور فریب به کار برده شود به نیرنگ تبدیل می شود.[۱۶۲] ممنوعیت نیرنگ به دلیل احساس عدالتی است که در نوع بشر وجود دارد و حقوق و جزا باید پاسخگوی این احساس باشد و به خوبی از آن صیانت نماید.
اصولا یکی از شیوه های عضو گیری فرقه ها استفاده از نیرنگ و شعارهای فریبنده است، همانطور که در ادامه در تعریف فرقه می آید ،فرقه گروهی است که از کنترل و تکنیکهای عضوگیری فریبنده استفاده می کنند.به عبارت دیگر فرقه ها هم مردم را فریب می دهند تا آنها را جذب کنند و هم آنها را فریب می دهند تا در فرقه بمانند[۱۶۳]. پیش از این به تفصیل مشخص شد که بهاءالدین برای جذب افراد به گرایش انحرافی خود ابتدا ادعای رکن رابع و سپس ادعای دروغین مهدویت می کند و در مراحل بعدی گستاخی خود را بیشتر و ادعای خدایی می کند. همچنین میرزا حسینعلی داعیه ی امیت داشت و خود را درس ناخوانده می دانست. یکی از نکاتی که ادعای الهی بودن آیین بهائی را زیر سوال می برد پیشینه و نحوه ی ارتباط این آیین با رژیم صهیونیستی است. این ارتباط از آنجا ناشی می شود که علاوه بر اینکه مراکز مذهبی بهائیان در فلسطین اشغالی است مرکز تشکیلات بسیار پیچیده آنان که همان بیت العدل است در همان جا واقع شده است. ذات این آیین از بدو شکل گیری تاکنون همواره با اعمال فریبکارانه سعی در وحیانی و الهی نشان دادن این آیین با ادعاهای فریبکارانه است و با این اعمال فریبکارانه سعی در جذب افرادی دارند که تمایل به گرایش به معنویت های به اصطلاح مدرن برای رسیدن به آرامش و رستگاری دارند.
بند سوم:خشونت
خشونت به معنای سوءاستفاده ار زور است و شامل خشونت فیزیکی، سیاسی، اقتصادی، اجنماعی، فرهنگی میشود[۱۶۴]
عکس مرتبط با اقتصاد
فرقه می تواند،نتیجه بروز خشونت سیاسی و استفاده از این ابزار باشند و اعضای خود را در این خصوص تحریک نمایند
برای درک این مطلب،لازم است به برخی از ویژگیهای فرق به شرح ذیل اشاره کرد:
۱-تعصب و جزمیت اعضا بر آئین و باورها فرقه،خصیصهء ذاتی فرقهها به شمار میآید.فرقهها برای خود،رسالت جدی(هزارهای)قایلاند.
۲-کوچکی گروه و محدودیت اعضا و«احساس در اقلیت بودن»،در بین فرق مشهود است.به نظر کاستلز،هویتهای جدید دینی نوعی«هویت مقاومت»علیه جهانی شدن است در حقیقت،فرقهگرایی نوعی تلاش برای هویتیابی نسل جدید در شرایط مدرن است.
۳-افراط گرایی و تندروی در بعضی فرقهها وجود دارد و این موضوع از طریق ضدیت با دیگران معنا مییابد.گاهی فرق،هویت خود را در نفی دیگران جستجو میکنند،.بنابراین فرایندهای خصومتورزی،تضاد و تکفیر از سوی فرق و در درون آنها همواره ساری و جاری است.
۴-قطبیت و اهمیت محوری سران،رهبران و قطاب،ویژگی دیگر فرقههاست تا حدی که اغلب با مرگ و کنارهگیری اقطاب اصلی و بنیانگذار،تحرک فرقه نیز کاهش یافته و یا از بین میرود.
۵- تا زمانی که عقاید فرقه رواج عمومی نیافته است،فرقهها رسمیت پیدانمیکنند.بنابراین تصور غیر قانونی و غیر آشکار بودن برای اعضای فرقه به وجود میآید.تصور پنهانی بودن، زمینه را برای استفاده از ابزارهای خشونتآمیز آماده میکند.
۶-انشعاب و جریانسازی در درون فرقهها،به صورت جدی مشهود است[۱۶۵]
ویژگیهای شش گانه فوق موجب سوق یافتن اعضای فرقه به استفاده از خشونت میشود.
از لحاظ تاریخی،کوچکترین مسأله و حادثهای که حاکی از عدم توافق اعضا یا رهبران باشد(به ویژه بر سر مسأله جانشینی رهبران فرقه)،اختلاف عمیقی به وجود آورده و باعث ایجاد گرایشها و انشعابهای جدید در درون هر فرقه میشود.این امر به سبب سنتهای تشکیلاتی خاص فرق و سبک هیأتی و غیر منسجم بودن آنها است. رقابتهای درونی،موجب شکلگیری انواع نحلهها و رگههای مختلف در درون فرق شده و زمینههای تنش،تضاد و خشونت را در آنها پدید میآورد[۱۶۶]
یکی از پدیدههای ذاتی فرقهگرایی،شکلگیری انواع ضد فرقههااست. این ضد فرقهها گاهی از سوی سایر فرقهها و گاهی از سوی متولیان دین رسمی به وجود میآیند
برای مثال فرقههای زیادی بر علیه بهائیت فعال شدهاند که از جمله مهمترین آنها انجمن حجتیه بوده است.تعارض بین فرقهها و ضد فرقهها،منبع دیگر تنش و خشونت در نظام اجتماعی به شمار میآیند.
مبحث دوم:فرقه بودن بهائیت
ما در این مبحث در پی آن هستیم که اصطلاخ فرقه (cult)و همچنین تفاوت آن با دین رابیان کنیم و به بررسی این نکته بپردازیم که علی رغم ادعای بهائیان این جریان انحرافی یک فرقه است و دین نیست و تشکیلات بهائیت بیان میشود که تطابق این جریان با فرقه روشن شود چون یکی از ویژگیهای فرقه همانطور که در ادامه می آید، داشتن تشکیلات و سازمان مشخص است،و همچنین براندازی نرم را به این دلیل در این مبحث مطرح کردیم که فقط فرقه و تشکیلاتی بودن امکان ارتکاب آن را می دهد
گفتار اول مفهوم فرقه
فرقه در زمینه های مختلف کاربرد دارد و هم از لحاظ دینی و هم از لحاظ سیاسی دارای معانی مختلفی است در این گفتار قصد داریم فرقه را هم از لحاظ لغوی و هم از لحاظ اصطلاحی بررسی میکنیم.
بند اول:مفهوم لغوی
فرقه در لغت به معناى دسته، طایفه، مسلک، حزب، دسته، بخش، بریدن، قسمت کردن و گروهى از مردم آمده است و همچنین ،معنی گروه ودسته رامی دهد[۱۶۷] و فریق: گروه جدا شده از دیگران است؛ فرقه درآیات قرآن نیز همین معنی را می دهد :
فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[۱۶۸] گروهی دربهشت وگروهی درجهنم – فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین[۱۶۹] چرا از هر گروه دستهاى براى تفقّه در دین کوچ نمیکنند.
بند دوم :مفهوم اصطلاحی فرقه
در اصطلاح علم کلام فرقه به عدهاى از مردم گفته مىشود که به دلیل اختلاف در مسائل اعتقادى از پیروان یک دین جدا شده و عقاید و تبیینهاى خاصى از آن دین را انتخاب کنند.[۱۷۰] چنانکه در طول تاریخ اسلام فرقههاى متعددى بودند که به دلیل حوادث و وقایع گوناگون از جمع مسلمانان جدا شدهاند. این فرقهها را مىتوان در دو گروه جاى داد:
گروه اول؛ برخى از فرقهها با این که در پارهاى مسائل اعتقادى و یا تبیین آن مسائل با سایر مسلمانان اختلاف دارند و گاهى در احکام فرعى نیز برخلاف سایر مسلمین عمل مىکنند، ولى در اصول هم چنان با آنها متحد بوده و مسائلى چون توحید، نبوت، معاد و… را باور داشته و به حج، روزه، زکات، نماز و… عمل کنند. فرقههایى چون، اهل حدیث، معتزله، اشاعره، زیدیه و… از اینقبیلهستند.
گروه دوم؛ برخى دیگر از فرقهها وجود داشته و دارند که هر چند منشأ و خاستگاه آنان دین اسلام بوده، ولى به دلیل افراط و تفریطهاى رهبران و پیروانشان، آن چنان از دین اسلام دور افتادهاند که هیچگونه وجه اشتراکى با مسلمانان ندارند و نه تنها در مسائل فرعى بلکه در مسائل اصلى نیز معارف اسلامى را تحریف و در نهایت منکر آنها شدهاند.به عنوان مثال مىتوان به برخى از فرقههاى غیرمعروف اشاره کرد که در کتابهاى فرق و مذاهب به آنها «غالى» گفته شود. برخى از این فرقهها به جاى توحید اسلامى رهبران خود را به مقام ربوبیت رسانده و به جاى معاد در دام تناسخ گرفتار آمدهاند و در فروع دین نیز ضمن انکار اصل تکلیف، دچار اباحىگرى شده و نماز و روزه، و حج و… را از بیخ و بن انکار کرده و با توجیههاىانحرافىاصلاینتکالیفرامنکرشدهاند.
فرقههایى چون «اسحاقیه»، «حروفیه»، «حلمانیه» و… را مىتوان از زمره چنین فرقه گروه دوم شمرد[۱۷۱]
در حقیقت این فرقهها فقط منشأ اسلامى دارند و در تاریخ فرق اسلامى از آنها نام برده مىشود. ولى سایر مسلمانان آنان را مسلمان نمىدانند.
در فرهنگ سیاسى این واژه در مورد بخشى از جامعه که از مذهب رسمى جدا شده یا به آئینى گرویده باشد که توسط همگان به رسمیت شناخته نشده است، به کار مىرود و هم مسامحتاً در مورد هر نوع جنبش جدائىطلب (ملى، زبانى، مذهبى، سیاسى وغیره) استفاده مىشود.[۱۷۲].
در زبان لاتین واژهء cultرا به دین جایگزین( Alternative Religion ) ، ترجمه کرده اند گروهی دینی است که درمقایسه با ادیان اصلی ، باورها واعمالی متفاوت دارد . cult ها به صورتی شگرف ،وسیع و ناسازگار، معنی یک cult و گروه هایی که باید به عنوان cult طبقه بندی می شدند راشامل می شود . امروزه ، اندیشمندان معمولاً اصطلاحات: دین جایگزین alternative religion ، دین جدید (new religion)، یا جنبش دینی جدید (new religious movement ) را برای توصیف گروه هایی که از مسیر اصلی دینی جدا شده اند بکار می برند .ادیان جایگزین ، در سراسرتاریخ ظاهر شده اند هرچند ، برخی از آنها به زودی ناپدید شدند ،ولی برخی نیز مقاومت کرده و تعدادی هم سرانجام به عنوان” فرقه های مذهبی ” رسمی پای گرفتند.[۱۷۳]
واژه ی cult ،به لحاظ تاریخی ، به اعمالی دینی اطلاق گردیده که بر به جای آوردن تشریفات و پرستش مذهبی نسبت به خدا یا خدایان یا پرستش شخص یا شیئ تأکید داشت . امروزه نیزهمان معنی ادامه یافته و با همان معنانسبت به فرقه ی مریم مقدس(باکره) و فرقه ی قدیسی خاص بکار گرفته می شود . آنها به پرستش مخصوص آن شخص اشاره دارند .اما معنای واژه ی cultبسط پیدا کرد به طوری که برای بیان جنبش های دینی غیر سنتی یا گروه های مستقل و بریده از ادیان اصلی نیز بکار رفت .
مردم گاهی cult ها و sect ها را با یکدیگرخلط میکنند حال آنکه آنها متفاوتند . Cultها و sect ها از این لحاظ که هردو دینی جدید یا تفسیری جدید از یک دین رسمی را ترویج می کنند ، شباهت پیدا می کنند. اما، sect ها گروه هایی هستند که اغلب در اعتراض به چیزی که آنها آن را به عنوان انحراف یا اعتقادی ناخالص می بینند، از یک دین رسمی جدا شده اند اما cultها، برخلاف sect ها ،در اعتقادشان به نحو تیزتر و صریح تری از ادیان رسمی متفاوت اند [۱۷۴].
بندسوم:ویژگی های فرقه
صاحب نظران در این زمینه ویژگیهای اصلی فرقه را به ترتیب ذیل بیان کرده اند:
۱-جدایی از اجتماع کلی و برخورداری از ارزشها و نگرشهای متفاوت
۲-تمایل به تضعیف نگرشها و ساختار اجتماعی
۳-تأکید بر تجربه درونقلبی اعضا
۴-عضویت داوطلبانه در مقابل عضویت مادرزادی
۵-روحیه بازآفرینی
۶-غلبه روحیه فردی و اخلاق طبیعی
بنابراین در جمعبندی ویژگیهای فرقهها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱-فرقه انشعاب و انحراف از سازمان مذهبی مسلط جامعه است.فرقه از جامعهء بزرگتر جدا و با مذهب رسمی موجود،مخالف و ناسازگار است.
۲-در فرقهها،ریاضتجویی رایج است و این امر به تدریج تعلقات دنیوی را در بین اعضا حاکم میکند.چون در اثر ریاضتجویی،امنیت مالی بهتری به وجود میآید.
۳- فرقهها تمامیتگرا هستند و با سایر گروههای مذهبی مخالفند.آنها تمایلی به رواداری و همزیستی با دیگران ندارند و خصوصیاتی نظیر آشتیجویی و تطبیق با شرایط،از شناسههای آنها نیست[۱۷۵].
۴- فرقهها،متعصب و بر درستی عقاید خود مصراند.بنابراین،خود را درست آئین دانسته و مدعی انحصار در کشف حقیقت هستند[۱۷۶].
۵- فرقهها برای حفظ موقعیت و نفوذ خود،در عضوگیری قایل به محدودیت بوده و ریشهگرا یا بنیادگراهستند.
۶-عضویت در فرقه حداقل در نسل اول داوطلبانه و اختیاری است و منوط به کسب بعضی فضایل،آگاهی از آموزه فرقه و یا گرایش به نوع خاصی از تجربه مذهبی است.فرقه هر کسی را در درون خود نمیپذیرد و رویههای خاصی برای اخراج اعضا دارد[۱۷۷].
۷-رهبران فرقه معمولا از رهبران رده پائین سازمان مذهبی(رسمی)بودهاند که اینک درصدد دستیابی به ردههای بالاتری از اقتدار معنوی هستند.