می توان بیان کرد که سه ویژگی کلی می تواند منجر به تنش زا به شمار آمدن رویدادها شود : مهار شدنی بودن، پیش بینی پذیری و میزان فراخوانی نهایت تواناییها و خودپنداره شخصی.
مهار پذیری : هر اندازه رویدادی مهار ناپذیر تر به نظر برسد احتمال بیشتری دارد که به صورت رویداد تنش زا درک شود.مرگ دوست محبوب، اخراج از کار و بیماری وخیم خود شخص از زمره رویدادهای تنش زای عمده هستند.
پیش بینی پذیری: حتی وقتی کنترل و اختیاری بر فشار روانی نداریم اگر بتوانیم آن را پیش بینی کنیم از شدت آن کاسته می شود. آزمایش های زیادی نشان می دهند که هم آدمی و هم جانواران رویداد آزاردهنده ی پیش بینی شدنی را به رویداد آزارنده ی پیش بینی ناپذیر ترجیح می دهند.
فراخوانی نهایت توانایی ها و خودپنداره شخصی: بعضی موقعیت ها را هرچند می توان پیش بینی و مهار کرد با این همه به صورتی تنش زا تجربه می شوند. نکته اینجاست که چنین موقعیت هایی به فراخوانی تمام توانایی های شخصی منجر شده و نگرش به خویشتن را متزلزل می سازند. امتحان های پایان نیمسال دانشگاهی نمونه بارزی از این وضع است.
میزان تنش زایی هر رویداد معین برای افراد گوناگون یکسان نیست. به این معنا که مردم از لحاظ ارزیابی ویژگی های سه گانه یاد شده در رویدادها، با یکدیگر تفاوت دارند و عمدتاً همین ارزیابی هاست که رویدادها را استرس زا می سازد(۵۴).
سلیه معتقد است هر امری که تمامیت زیستی فرد را چه مستقیماً یعنی با محتوای فیزیکی و شیمیایی خود و چه غیر مستقیم یعنی با معنی نمادین خویش تهدید کند، یک تنیدگی بشمار می آید. وی عواملی را که باعث تنش می شوند، تنش زا نام نهاده است(۵۲).
هولمز و راهه[۱۵] نشان داده اند که هر چه تغییرات زندگی انسان بیشتر باشد، احتمال بیمار شدن او بیشتر می شود. براساس این نتیجه گیری ها ، محققان در پی یافتن درک بهتری از این رابطه بوده اند.لازاروس و دلوگیس[۱۶] پی بردند که درگیری های روزمره ، حتی از تغییرات عمده زندگی نیز برای سلامت فرد زیانبارترند(۶۲).
استرس برخاسته از عوامل مختلفی است. برخی با شغل مرتبطند. برخی ناشی از فشار نقش و روابط بین فردی بوده و برخی با تغییر در ارتباطند(۵۳).
در یک طبقه بندی، استرسورها را به ۴ گروه تقسیم می شوند شامل:
۱-فیزیکی و شیمیایی: کار در محیط نامناسب، سرما و گرمای زیاد، سرو صدای زیاد، داروها ، مواد اعتیادآور،مصرف زیاد الکل وغیره.
۲-روانی-عاطفی: خشم،ناامیدی و نارضایتی، نگرانی های طولانی ، افسردگی ، شکست ، تعرضات و محرومیت ها وغیره.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
۳-روانی-اجتماعی: مرگ همسر، طلاق، اخراج از مدرسه یا کار، از دست دادن شغل ، تغییرات شدید در وضع مالی وغیره.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۴-فرهنگی: فشارهای فرهنگی اکثریت بر اقلیت، مهاجرت، هنجارها برای عضو خاصی از جامعه(۵۷).
فریمن[۱۷] عوامل تنش زا را به ۴ دسته تقسیم می کند که منطقی است و شامل همه عواملی می شود که بعنوان تنش زا عمل می کنند شامل:
۱-تنش در اثر محرومیت؛ به علت کمبود بعضی مواد یا عوامل اساسی مورد نیاز برای زنده ماندن افراد ایجاد می شود.
۲-تنش ناشی از بیش از حد بودن عامل؛ در نتیجه ی افزایش برخی عواملی است که باعث بهم خوردن وضعیت تعادلی موجود زنده می شود.
۳-تنش ایجاد شده بوسیله تغییر؛ حاصل تغییراتی است که باعث اختلال در فرایندهای فیزیولوژیکی بدن می شوند و در واقع ناشی از رفتار فرد است.
۴-تنش به علت عدم تحمل؛ ناشی از عدم تحمل تغییر است(۵۲).
باور کردنی نیست که بتوان از همه موقعیت های پراسترس اجتناب کرد. البته از نظر بهداشت روانی نیز درست نخواهد بود که تحت هیچ عامل استرس زایی قرار نگرفت، آنها را تجربه نکرد و برای مقابله با آنها آماده نشد. انسان همه تنش های کاری، سیاسی، گرفتاری های روزانه و دگرگونی ها را تحمل می کند. انسان مجبور است مرگ عزیزان را تحمل کند و چون نمی تواند از استرس به دور باشد پس باید بیاموزد که در مقابل عوامل استرس زا بطور مؤثر وارد عمل شود(۴).
ارزیابی وقایع بعنوان وقایع پر استرس، به دو گروه از عوامل بستگی دارد: عواملی که مربوط به فرد است و عواملی که به موقعیت بستگی دارد. عوامل فردی شامل ویژگی های شخصیتی، هوشی و انگیزشی فرد می شود. برای مثال، افراد برخوردار از عزت نفس بالا معتقدند که توانایی های لازم برای برآوردن نیازهای یک موقعیت را دارند و در صورت مواجهه با موقعیتی پر استرس ممکن است به جای تهدید آمیز قلمداد کردن، آن را گونه ای مبارزه طلبی ببینند. وقایعی که ملزومات شدیدی را می طلبند و امکان وقوعشان در آینده نزدیک می رود، پر استرس برآورد می شوند؛ به عنوان مثال بیماری که در انتظار عمل جراحی است ، این انتظار را بیش از اندازه گیری ساده فشار خون، استرس زا می داند(۵۱).
به گفته لازاروس دو گام مهم در مدیریت موقعیت تهدیدآمیز وجود دارد. گام اول ارزیابی اولیه است. در طی ارزیابی اولیه، فرد سؤال می کند:” آیا مشکلی نیست یا اینکه در موقعیت مشکل زا هستم؟ این موقعیت برای من چه معنایی دارد؟” اما در ارزیابی ثانویه، فردسؤال می کند: ” با توجه به این موقعیت چه می توانم انجام دهم؟ و یا چه منابعی برای مواجهه با آن در اختیار دارم؟”
ارزیابی اولیه می تواند به سه نتیجه گیری درباره مربوط بودن استرسور به شخص منتهی شود. موقعیت الف) نامربوط است یا مشکلی برای من نیست. ب) خطرناک و مضر نیست، بلکه حتی مفید است. ج) استرس زا است ومشکل وجود دارد. زمانی که فرد با موقعیت استرس زا مواجهه می شود منابع رویارویی را برای حذف تهدید و اضطراب همراه با آن، بسیج می کند. ارزیابی یک موقعیت استرس زا به عنوان یک چالش یا موقعیت مفید می تواند هیجانات مثبت مانند شوق و انگیزه را به وجود آورد که به نوبه ی خود به مواجهه با اثرات ترس و اضطراب کمک می کند. ارزیابی ثانویه پس از ارزیابی اولیه انجام می شود. در این حالت فرد امکانات خود را می سنجد و راهبردی برای مواجهه با تهدید یا چالش انتخاب می کند(۶۳). این راهبردها، فرایندی فعال و هدفمند برای پاسخگویی به محرکی تهدید کننده هستند که تحت عنوان مقابله به کار برده می شوند(۷۷).
مقابلهکی از متغیرهایی است که بطور گسترده در چارچوب روان شناسی سلامت مورد مطالعه قرار گرفته است ( ۴). مقابله عبارت است از تسلط یافتن، کم کردن یا تحمل آسیب هایی که توسط استرس ایجاد می گردد. تیلور[۱۸] (۱۹۹۱) معتقد است مقابله بیش از هر چیز یک مفهوم روان شناختی است. او مقابله را فرایند کنترل نیازهایی می داند که فراتر از منابع فردی ارزیابی می شود و شامل کوشش های عملی و درونی در جهت کنترل نیازهای درونی، بیرونی و تعارض بین آنها است(۳۷). بعبارتی فرایند مقابله عمدتاً از فعالیت ها و اقدامات شناختی و رفتاری فرد برای مدیریت استرس تشکیل می شود. محققان مقابله را معادل تلاش هوشیارانه برای رویارویی با مطالبات استرس زا می دانند. در این مقابله، پاسخ های رفتاری آموخته شده از طریق محدودسازی، اهمیت موقعیت خطرناک یا ناخوشایند استرس را کاهش می دهد(۴۰).
ازدیدگاه لازاروس که عمده ترین نظریه مقابله ای را بیان کرده است، مقابله به جای اینکه صرفاً مترادف با حل مسأله در نظر گرفته شود، بر فرد، محیط و شیوه های تعامل آنها در موقعیت های تهدید آمیز استوار است(۴۲).بعبارتی لازاروس(۱۹۸۴) مقابله را شامل تفکرات و عملکردهایی که فرد در مقابل عوامل تهدید زای درونی و بیرونی به کار می بندد، می داند(۶۴).
لازاروس معتقد است مقابله دارای ۳ ویژگی است: اول آن که یک فرایند است؛ چیزی که شخص در شرایط فشار روانی واقعاً فکر می کند و انجام می دهد. دوم، وابسته به زمینه است؛ مقابله تحت تأثیر ارزیابی خاص اولیه که برای برخورد با موقعیت استرس زا در اختیار شخص قرار دارد، می باشد. سوم اینکه، مقابله مستقل از نتیجه تعریف شده است(۴۳).
هالاهان و موسی بیان می کنند که پژوهش ها دو الگوی مهم مقابله را نشان داده اند: اول، افراد در مواجهه با یک نوع استرس از یک روش استفاده می کنند. دوم، افراد به ندرت تنها از یک روش برای مقابله با استرس استفاده می کنند. تلاش های آنها معمولاً شامل ترکیبی از روش هاست. بیلنیگز و موس[۱۹] پاسخ های مقابله ای را مرکب از شناخت و رفتارهایی می دانند که فرد برای ارزیابی و کاهش استرس و همچنین در جهت اداره کردن و تعادل آن استفاده می کند(۴۳).
پژوهشگران معتقدند که بیشتر مردم ترجیح می دهند تا از روش های مقابله ای خاصی در موقعیت های استرس زا استفاده کنند که در واقع مجموع این راهبردها، سبک های مقابله ای فرد را تشکیل می دهد(۸۱) براساس تئوری های روانشناختی سبک های مقابله ای نقش مهمی در کاهش استرس دارند. اندلر و پاکر[۲۰] جهت بررسی فرایند مقابله عمومی افراد را بر حسب سه نوع اساسی سبک مقابله ای متمایز می سازند. سبک مقابله ای مسئله مدار، سبک مقابله ای هیجان مدار و سبک مقابله اجتنابی.
سبک مقابله مسئله مدار شیوه هایی را توصیف می کند که براساس آن فرد اعمالی را که باید برای کاستن یا از بین بردن یک تنیدگی انجام دهد، محاسبه می کند. رفتارهای مسئله مدار شامل جستجوی اطلاعات بیشتر درباره مسئله، تغییر ساختار مسئله از نظر شناختی و اولویت دادن به گام هایی برای مخاطب قرار دادن مسئله می باشد. برعکس سبک مقابله ای هیجان مدار شیوه هایی را توصیف می کند که براساس آن فرد بر خود متمرکز شده و تمام تلاش او متوجه کاهش احساسات ناخوشایند خویش است. واکنش های مقابله ای هیجان مدار شامل گریه کردن، عصبی و ناراحت شدن، پرداختن به رفتارهای عیب جویانه، اشتغال ذهنی و خیال پردازی و سرانجام سبک مقابله ای اجتنابی مستلزم فعالیت و تغییرات شناختی است که هدف آنها اجتناب از موقعیت تنیدگی زا است. رفتارهای مقابله ای اجتنابی ممکن است به شکل روی آوردن و درگیر شدن در یک فعالیت تازه و یا به شکل روی آوردن به اجتماع و افراد دیگر ظاهر شود(۲۶).
لازاروس بر نقش محوری شناخت بر پیامدهای هیجانی اشاره می کند، ادراک موقعیت را تابع شیوه ارزیابی فرد می داند و به متمایز کردن دو راهبرد مقابله ای می پردازد(۴۲). راهبردهای مقابله ای مسئله مدار بر پایه ی توانایی فرد جهت تغییر رویداد محیطی استوار بوده و از شیوه هایی از جمله حل مسئله، حل تضاد بین فردی، مشاوره، مدیریت زمان و برنامه ریزی بهره می برد. از طرفی راهبردهای مقابله هیجان مدار بر تغییر هیجانات ناشی از یک موقعیت استرس زا متمرکز بوده و شامل انکار موقعیت استرس زا، ورزش، مذهب و عملکردهایی مخرب شامل مصرف الکل و داروها می باشد(۶۶).
وی ۸ راهبرد مقابله را که افراد در موقعیت استرس زا به کار می برند ، نام برده است . این راهبردها شامل: حل مدبرانه مسئله، جستجوی حمایت اجتماعی، مسئولیت پذیری، ارزیابی مجدد مثبت، دوری گزینی، خویشتن داری، گریز- اجتناب و رویارویی می باشند(۶۵).
حل مدبرانه مسئله: برداشتن گام های کوچک برای روبه رو شدن با مشکلات و تغییر موقعیت همراه با تجزیه و تحلیل منطقی است.
جستجوی حمایت اجتماعی: تلاش هایی برای کسب حمایت اطلاعاتی، هیجانی و ملموس است.
مسئولیت پذیری: پذیرفتن نقش خود در ایجاد مشکل و تلاش برای اصلاح خود را در بر می گیرد.
ارزیابی مجدد مثبت: تلاش برای ایجاد معنای مثبت با تمرکز بر رشد شخصی است که بعد مذهبی نیز دارد.
دوری گزینی : تلاش های شناختی برای جدا کردن خود از موقعیت استرس زا و به حداقل رساندن اهمیت موقعیت است.
خویشتن داری: شامل تلاش هایی برای تنظیم احساسات و رفتارهای خود است.
گریز-اجتناب: شامل تفکر آرزومندانه و کوشش های رفتاری برای گریز یا اجتناب از مشکل است.
مقابله رویارویانه: تلاش های مستقیم برای تغییر موقعیت است و به درجاتی از خصومت و خطرجویی اشاره دارد
(۳۸).
در دیدگاه های دیگر مقابله کردن براساس سه مفهوم زیر بنایی توصیف می شود: مقابله منطقی ( مسأله مدار)، مقابله هیجانی (هیجان مدار) و سوم اجتنابی ( انکار) ، که در آنها مقابله منطقی یا مسأله مدار به عنوان قطب متضاد مقابله هیجانی در نظر گرفته می شود. علاوه بر این، در برابر مقابله مسأله مدار، مفهوم انفصال را نیز قرار داده اند. مقابله انفصالی آمادگی برای فرسوده شدن از انبوه هیجانات را نشان می دهد. در این حالت شخص احساس درماندگی می کند و دستخوش یأس ، درماندگی و سیل هیجان ها می شود(۳). انکار و انفعال از ویژگی افرادی است که از راهبرد مقابله ای ناکارآمد هیجان مدار استفاده می کنند؛ یعنی انکار موقعیت استرس زا موجب کناره گیری و اجتناب از آن موقعیت و ویژگی انفعالی موجب عدم تلاش برای حل مشکل شده و مشکل همچنان باقی می ماند (۸۱).
براساس تئوری های روانشناختی ، راهبردهای مقابله ای نقش مهمی در کاهش استرس داشته(۳۴) و به حفظ توازن و کیفیت مناسب زندگی کمک می کنند(۹). اگرچه که هر یک از روش های مقابله با استرس تأثیر گذار است(۴۵) اما بحث مهم متون مختلف شناسایی راهبردهای مقابله ای مؤثر و مناسب در مواجه با استرس های زندگی است(۴۶)، چرا که شکست در سازگاری مؤثر با استرس می تواند منجر به مشکلات روانی شود(۲۹). مفید و مؤثر بودن راهبردها به میزان کاربرد آن راهبرد، منابع استرس زا و ارزیابی فرد از موقعیت بستگی دارد(۶۷) .
در این راستا پژوهش ها نشان می دهند که راهبردهای هیجان مدار و بوِیژه راهبردهای گریز-اجتناب[۲۱] با افسردگی(۲۹، ۴۷، ۶۸) ، تفکر خودکشی(۲۸، ۶۸، ۶۹) ، کاهش سلامت عمومی (۳۴) و فشارهای روان تنی از جمله سردرد و سوزش معده(۴۳) در ارتباط است.
البته چارچوب زمانی استفاده از راهکارهایی که موجب افزایش توجه یا اجتناب از مشکل می شوند، مهم است. بررسی شمار فراوانی از تحقیقات مربوط برای روشن ساختن تأثیر اینگونه راهکارها، دو نتیجه مهم را نشان می دهد: اول؛ راهکارهای اجتناب محور به فرایند کنار آمدن عمدتاً بطور کوتاه مدت (مانند مراحل اولیه رخداد استرس زا ) کمک می کنند. دوم؛ در فرایند کنار آمدن، با گذشت زمان، راهکارهایی که باعث بیشتر توجه کردن به مشکل می شوند، از راهکارهای اجتنابی مؤثرترند. به طور خلاصه می توان گفت که تأثیر روش های اجتنابی به چند هفته اول استرس طولانی مدت محدود می شود. از آن پس کنار آمدن با بهره گرفتن از روش هایی که موجب توجه می شوند، کاراتر است.
با توجه به مطالب گفته شده می توان چنین نتیجه گرفت که هیچ روشی را نمی شود به عنوان بهترین روش انتخاب کرد و هیچ روش خاصی را نمی توان بطور یکسان در همه موقعیت های استرس زا به کار برد و انتظار تأثیری مشابه را داشت(۵۱)، البته کسانی که در موقعیت های تنش زا به تدابیر و شیوه های مقابله ای مسأله مدار دست می زنند، هم در جریان موقعیت تنش زا و هم پس از سپری شدن آن، افسردگی کمتری را تجربه می کنند. مطالعات نشان می دهند که در پیش گرفتن شیوه مقابله مسأله مدار حتی با احتساب میزان اولیه ی افسردگی، دوره های افسردگی کوتاهتری را در پی دارد. بعلاوه ، آن دسته از تدابیر درمانی که به مردم افسرده روش مقابله مسأله مدار را می آموزد در غلبه ی آنان بر افسردگی و اقدام انطباقی تر در برابر رویدادهای تنش زا کارایی بیشتری دارد (۵۴).
در این میان عوامل متعددی بر راهبردهای مقابله با استرس مؤثرند. از جمله این عوامل به ویژگی های شخصیتی، تفاوت های جنسیتی، سن(۳۸)، تجارب دوران کودکی و ارزیابی یا ادراک تهدید(۱) می توان اشاره کرد. افرادی که رفتار تیپ A را از خود نشان می دهند، افرادی بسیار رقابت جو و اهل کسب و اکتساب هستند، به فوریت های زمانی حساسند و به دشواری آرام و قرار پیدا می کنند (۵۴). مقایسه افراد درون گرا و برون گرا نشان داده است که شدت استرس تجربه شده در افراد درون گرا بیش از افراد برون گراست و همچنین افراد برون گرا بیشتر از راهبردهای مسأله مدار استفاده می کنند(۳۸، ۷۰).
از جمله عوامل مؤثر دیگر جنسیت است. با توجه به متفاوت بودن فرایند اجتماعی شدن دختران و پسران به دلیل ایفای نقش های متفاوت در آینده فرضیه ی به کارگیری راهبردهای مختلف مقابله ای توسط دختران و پسران را مطرح شده است. گرایش بیشتر مردان به فعال بودن، ارائه راهبردهای مقابله ای مسأله مدار و پرخاشگری و علاقه دختران به بهره گیری از راهبردهای مقابله ای هیجان محور و اجتنابی و نیز سودجستن دختران از راهبردهای نگرانی پذیری، تلاش و پیشاپیش نگری و مذهب گرایی و استفاده پسران از راهبردهای انکار و فعالیت بدنی در هنگام مواجهه با تنیدگی در منابع گزارش شده است(۴۲).
سن نیز یکی دیگر از عوامل مؤثر بر نوع راهبرد مقابله ای فرد می باشد بطوریکه، انتظار می رود افراد میانسال و سالمند بیشتر از نوجوانان و جوانان از ساز و کارهای مثبت برای کنار آمدن با استرس استفاده کنند(۵۳).
عوامل فرهنگی یا اجتماعی نیز در آموختن رفتاری خاص مؤثرند. برای مثال در حالیکه دانشجویان اروپایی از راهبردهای مقابله ای سازگارانه تری نسبت به دانشجویان آسیایی و آفریقایی بهره می برند(۷۱)، دانشجویان چینی سعی می کنند برای کنار آمدن با فشارهای روانی ناشی از افت تحصیلی، ناکامی هیجانی و تعارض های بین فردی از انواع راهبردهای متناسب با فرهنگ چین(مانند اعتقادات مذهبی و عوامل فرهنگی-اجتماعی) استفاده کنند(۳۸).
به طور کلی باید بیان کرد که زندگی انسان ها سرشار از موقعیت هایی است که فشارهایی را به آنها تحمیل می کند. خارج شدن از خانه، مواجه شدن با فشارهای مالی، امتحانات و ضرب العجلهای کاری تعداد کمی از فشارهای متعدد و زیادی است که دانش آموزان و دانشجویان با آنها روبرو می شوند(۱).
دانشجویان نیروی انسانی برگزیده و سازندگان فردای کشور هستند و موفقیت تحصیلی آنها از جمله اهداف اساسی برنامه های آموزشی است(۲۶).دانشجویان به دلیل شرایط خاص دانشجویی از جمله دوری از خانواده و وارد شدن به مجموعه ای بزرگ و پرتنش در معرض استرس قرار دارند(۲۵). دوران دانشجویی به دلایلی مانند مشارکت در مسئولیت پذیری اجتماعی و پیوند زمانی این دوره با شرایط نوجوانی، جوانی و فشارهای درسی و تحصیلی، دوره ای خاص به شمار می آید. ورود به دانشگاه با پدید آوردن دگرگونی در روابط اجتماعی و انسانی و نیز انتظارات و نقش های تازه که بیشتر همراه با فشار و نگرانی است، کارکرد و بازدهی افراد را تحت تأثیر قرار می دهد(۶۰).
آموزش و یادگیری تجربه ای پر استرس است به خصوص در علوم پزشکی که ماهیت آن به گونه ایست که به عنوان یکی از پر استرس ترین مشاغل شناخته شده است(۲۶). وجوداسترس در طول آموزش منجر به نارسایی های روانشناختی و احساسی شده، عملکرد تحصیلی دانشجو را متأثر کرده و بر تمام جنبه های سلامتی وی مؤثر است(۱۱). دانشجویان در دسترسی به اهداف آموزشی با چالش های زیادی مواجه می شوند. وقتی چنین تجاربی منفی تلقی می گردد آثار مخربی بر انگیزش، عملکرد تحصیلی و بهزیستی آنان به جای می گذارد. به عبارت دیگر، در حالی که حضور در دانشگاه برای عده کثیری از دانشجویان تجارب مثبتی به همراه دارد، مطالبات تحصیلی و شرایط خاص زندگی دانشجویی برای برخی دیگر با تجربه تنیدگی همراه است که بی تردید تأثیرات منفی بر بهزیستی ذهنی، روان شناختی و جسمانی دانشجویان دارد(۴۲) مسأله بحرانی در مورد استرس دانشجویان اثر آن بر یادگیری است. دانشجویان تحت استرس به نحو نامطلوبی عمل می کنند، یا در حالت گوش به زنگ هستند(که هوشیاری مفرط در شرایط استرس زا است و منجر به اضطراب و وحشت زدگی می شود) و یا برای پایان دادن به یک وضعیت استرس آور با عجله یک راه حل را انتخاب می کنند(۲۵).
منابع تنیدگی زا در محیط های دانشجویی تا حدودی از محیط های دیگر متفاوتند؛ امکانات محدود رفاهی و بهداشتی، خوابگاهی بودن، بالا بودن هزینه زندگی و پایین بودن قدرت خرید، نگرانی از انتخاب شغل متناسب با رشته تحصیلی، کاغذ بازی اداری در دانشگاه، نداشتن محل مناسب برای مطالعه دروس دانشگاهی و تغییر در عادات خواب از جمله این منابع هستند(۶۱). همچنین عوامل ومنابعی دیگری همچون مسایل شخصی، مشکلات جسمی، مشکلات خانوادگی، مشکلات هیجانی، مسائل اجتماعی و مسائل زناشویی سطح استرس دانشجویان را بالا می برد(۲).این عوامل تنیدگی زا می توانند عامل خطر پنهانی برای دانشجویان باشند و به مشکلاتی در زمینه مسائل اجتماعی و سلامتی از جمله اضطراب، افسردگی، پرخاشگری، مصرف مواد و اختلالات رفتار منجر شوند( ۶۱).
اگرچه که دانشجویان نمی توانند از استرسورها اجتناب کنند اما توانایی آنها برای مقابله با استرس جهت موفقیت در تحصیلات و محیط اجتماعی ضروری است. عمدتاً دانشجویان در رابطه با روش های بالقوه مؤثر آگاهند اما تضمینی وجود ندارد که آنها بطور صحیح این روش ها را به کار ببرند(۱۱). مطالعات نشان داده اند که دانشجویان در درجه اول از راهبرد هیجان مدار بهره می برند و سپس به سمت راهبردهای مسئله مدار می روند(۶۱). حتی گاهی دانشجویان در رویارویی با استرس، عادات و پاسخهای ناسازگارانه مانند روی آوردن به سیگار، سوء مصرف الکل، داروها و مواد مخدر و یا اقدام به خودکشی از خود نشان می دهند(۷۲).
عکس مرتبط با سیگار
باید اشاره کرد که اتخاذ شیوه های مواجهه مناسب در برابر فشار روانی می تواند از تأثیر منفی آنها بر بهداشت روانی فرد بکاهد و در نتیجه به سازگاری هر چه بیشتر فرد منجر شود(۴۳)؛ از طرفی راهبردهای کنار آمدن نامناسب به طور معناداری بر تحولات روانشناختی و جسمی افراد جوان تأثیر می گذارند(۶۱).
نکته مهم اینکه همه مهارت های مقابله ای قابل آموزشند. این مهارت ها فرد را در کنترل مشکلاتی مانند افسردگی، اضطراب، تنهایی، طرد شدگی، کمرویی، خشم، تعارض در روابط بین فردی، احساس شکست و فقدان یاری می دهند (۵۰).آموزش این مهارت ها می تواند فشار روانی، اضطراب، گرفتاری های روزانه را کم و جرأت بیشتری را حاصل کند(۱۴).
در کل می توان چنین بیان کرد که استرس عامل مؤثر اولیه بر سلامت روان است(۲۵). در این میان بهداشت روانی دانشجویان علوم پزشکی به لحاظ مرتبط بودن شغل آنها با تن و روان انسانها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. دانشجویان علوم پزشکی ضمن داشتن مشکلات سایر دانشجویان مشکلات خاص خود را نیز دارند که از آن جمله می توان به فشارهای روحی- روانی ناشی از محیط ، برخورد با مسایل و مشکلات بیماران و عدم برخورداری از آینده شغلی روشن اشاره کرد. به همین دلیل به نظر می رسد دانشجویان علوم پزشکی بیش از سایر دانشجویان در خطر از دست دادن سلامت روانی هستند(۴). آنها در دوران تحصیل، با عوامل بی شمار تنش زا مانند ترس، نگرانی، کم رویی، خشم، حسادت، افسردگی، کاهش اعتماد به نفس، احساس حقارت، ازدواج، تعارض و مانند آن روبرو می شوند که اگر به شیوه یی مناسب و به هنگام بهداشت روانی آنان فراهم نشود دیر یا زود ، دچار ناهنجاری های شدید جسمانی- روانی و اجتماعی خواهند شد؛ بنابراین، برای بالا بردن بهداشت روانی دانشجویان باید شرایطی پدید آید که آنها بتوانند با مسائلی چون روبرو شدن با واقعیت، سازگار شدن با دگرگونی ها، تحمل اضطراب ها و استرس های روزمره، رویاروی با هیجان ها و مواردی از این قبیل آشنا شوند(۶۰).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
مروری بر مطالعات
ورود به دانشگاه برای اغلب دانشجویان با نوعی تغییر جدی در زندگی همراه است که می تواند توأم با نگرانی و استرس باشد. یکی از دلایل عمده استرس دانشجویان پذیرش نقش های جدید و تغییرات عمده در زندگی آنهاست که این عمل نه تنها عملکرد تحصیلی ، بلکه سلامت جسمی و روانی آنان را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. شناسایی این استرسورها و راهبردهای مقابله آنان از عوارضی همچون افت تحصیلی ، کاهش سلامت روانی و به طور کلی به هدر رفتن منابع مالی و انسانی جامعه جلوگیری می کند. در این راستا بهروزیان و نعمت پور (۱۳۸۶) در مطالعه ای توصیفی- تحلیلی به تعیین عوامل استرس زا ، راهبردهای مقابله ای و ارتباط آنها با سلامت عمومی دانشجویان ورودی سال ۸۵-۸۴ در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور پرداختند. از میان دانشجویان ترم اول