بعدها لازاروس و فلوکمن(۱۹۸۶؛به نقل از موس و اسکافر،۱۹۹۳)دو دیدگاه کلی برای طبقه بندی فرایندهای مقابله ارئه دادند که دیدگاه اول بر مکان مقابله(فعالیت و جهت گیری شخصی در پاسخ به استرس )تأکید می کرد.یعنی یک فرد می تواند به مشکل نزدیک شده،در جهت حل آن بکوشد یا سعی کند از مشکل اجتناب کرده و بر کنترل هیجانات مرتبط با استرس متمرکز گردد.دیدگاه دوم بر روش مقابله(آیا یک پاسخ مستلزم کوشش های رفتاری یا شناختی است)تأکید می ورزد.ما در اینجا این دو دیدگاه را ترکیب کرده و مفهوم یکپارچه تری از فرایند مقابله ای ارائه می کنیم:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
مقابله رویکردی- شناختی
شامل تحلیل منطقی ،ارزیابی مجدد مثبت ،پذیرش مسئولیت و خویشتنداری است. این فرایند مقابله ای ،توجه دقیق بر یک جنبه از موقعیت بر هنگام رویارویی با مشکل ،طرح تجربیات گذشته ،پذیرش یک موقعیت ،سازمان بندی مجدد آن برای یافتن چیزی مثبت و مطلوب در آن را در بر میگیرد.(موس و اسکافر،۱۹۹۳؛ به نقل از غفاری،۱۳۹۳).
مقابله رویکردی- رفتاری
شامل جستجوی راهنما و حامی و بخش عینی مناسب از قبیل مقابله مبتنی بر حل مسأله را در رویارویی مستقیم با یک رویداد و عواقب آن در بر می گیرد.( موس و اسکافر،۱۹۹۳؛ به نقل از غفاری،۱۳۹۳).
مقابله اجتنابی – شناختی
پاسخ هایی را در بر می گیرد که متوجه انکار،تقلیل وخامت یک بحران و پیامدهای آن باشد و همچنین پذیرش یک موقعیت همانطور که هست، می باشد.
مقابله اجتنابی- رفتاری
جستجوی پاداش ها ی جانشین را در بر میگیرد، یعنی سعی می شود که به وسیله در گیر شدن در فعالیت های جدید و خلق منابع دیگر ارضاء ،جایگزین هایی برای بحران یافت شود.مثل تخلیه احساسات از قبیل ، خشم و نا امیدی،مصرف داروهای آرام بخش و انجام رفتاری که ممکن است به طور موقت تنش را کاهش می دهد.پارکر و براون(۱۹۸۲؛به نقل از دافعی،۱۳۷۶)با بهره گرفتن از روش تحلیل عاملی،شش گونه مقابله را شناسایی و چنین نامگذاری کرده اند:بی پروایی(شکستن اشیاء)اجتماعی شدن(گذاردناوقات با دوستان) حواسپرتی( مشغول کردن خود به کاری دیگر)،حل کردن مشکل (تفکر درباره مشکل)،بر خورد منعلانه(مطاله و خواندن)،به خود دلداری دادن(پول خرج ککردن برای خود).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بنابر این علاوه بر نقش مقابله به عنوان میانجی استرس و بیماری ،چند بعدی بودن و ماهیت خاص مقابله شایسته توجه کافی است و در حد وسیعی از جنببه ی نظری فهم ما درباره ارتباط بین استرس و بیماری روشن می سازد و می تواند در ایجاد مداخله های بالینی در مورد افراد دارای موقعیت های پر استرس به کار رود.
کیفیت زندگی
در واقع چالش اصلی بهداشت در قرن بیستم(زنده ماندن)بود و چالش قرن حاضر (زندگی با کیفیت بهتر) می باشد. سلامتی حق اساسی یک انسان و یک هدف اجتماعی است و تمام دولتها و حکومت ها موظف به تأمین سلامت افراد می باشد.
لغت کیفیت زندگی اولین بار توسط پیگو در سال ۱۹۲۰ در کتاب اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت.او در این کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پایین و تأثیر آن بر زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود این مطلب تا بعد از جنگک جهانی دوم مسکوت مانمد تا این که در اثر دو حادثه مهم مورد توجه قرار گرفت .اول ان که سازمان جهانی بهداشت تعریفی از سلامت منتشر کرد که شامل سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی بود این امر منجر به بحث گسترده ای در مورد سلامت و چگونگی اندازه گیری ان شد.دومین اتفاق وجود نابرابری های گسترده اجتماعی در جوامع غربی و سایر کشورها به دنبال پیامدهای جنگ جهانی و پیشرفت در زمینه علوم انسانی و تجربی بود.که م.جب افزایش فعالیت های اجتماعی و نتیجه ابتکارات سیاسی گردید(نجات،۱۳۷۸).
عکس مرتبط با اقتصاد
نگاهی به متون قدیمی هم نشان می دهد مفهوم کیفیت زندگی یک واژوه جدید نیست زندگی با کیفیت مطلوب ریشه در اعتقادات و آموزش های دینی مسلمانان دارد در فلسفه یونان این کلمه به کار برده است سقراط در مورد شادی از کیفیت زندگی صحبت کرده است.لیندهالت و همکاران(۲۰۰۰)در مورد کیفیت زندگی بحث کرده و نقش هایی را که مدیران بالقوه مثل مازلو، فرانس و سارتر در هنگام صحبت از حالت درونی زندگی افراد به آنها اشاره کرده اندبرشمردند(بیات و بیات،۱۳۸۹).
بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت اقتصادی و استانداردهای زندگی بهبود پیدا کرد و منجر به انتظارات ارتقاء مردم در خصوص رضایتمندی، خوب بودن و رضایت روانی شد.در سال ۱۹۶۴ رئیس جمهور آمریکا از کیفیت زندگی سخن به میان آورد و به دنبال آن تلاش هایی برای افزایش کیفیت زندگی از طریق تأکید بر برنامه های انسانی نظیر آموزش نیروی انسانی،سازندگی جامعه، بهداشت، سلامت و رفاه انجام شد. خارج از حوزه سیاسی کیفیت زندگی در مباحث آموزشی و مطالعات در مورد خانواده مورد بحث بیشتر قرار گرفت.روبرت و کلیفتون(۱۹۹۱)کیفیت زندگی را درجه رضایت مندی مردم یا حس خوب بودن که آنها در یک محیط خاص تجربه کرده اند می دانستند. سازمان جهانی بهداشت نیز در سال ۱۹۹۵ کیفیت زندگی را به صورت درک افراد از موقعیت خود در زندگی با توجه به زمینه فرهنگی و سیستم های ارزشی که در آن زندگی می کنند و همین طور در ارتباط با اهداف ،انتظارات، استانداردها و نگرانی هایشان تعریف کرده است.
یافته ها در رابطه با مبحث کیفیت زندگی نشان می دهد که فهوم کیفیت زندگی بسیار در آنها تکرار شده است.
تعریف کیفیت زندگی
آغاز بحث کیفیت زندگی به زمان ارسطو باز می گردد ه در کتاب نیکو ماخس به موضوع سعادت انسانی می پردازد و این که سعادت چیست؟عبارت از چه فعالیت هایی است و چگونه می توان سعادتمند شد؟
مانزاک و مک میلان(۲۰۰۵).وازه کیفیت زندگی را شایسته تحلیل مفهومی می دانند چرا که در چند دهه ی اخیر مطالب زیادی در خصوص آن نگاشته شده است.و این مفهوم در علوم مراقبتی به عنوان یک مفهوم پایه مطرح است(بیات و بیات،۱۳۹۰).
فرانز و باور: کیفیت زندگی ، زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد دانسته که برای او مهم می باشد.
سل و تالسکی: کیفیت زندگی را ارزیابی رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با انچه ایده آل یا ممکن می داند تلقی کرده اند.
سازمان جهانی بهداشت: کیفیت زندگی درک افراد از موقعیت خود از زندگی به عنوان فرهنگ سیستم ارزشی که در آن زندگی می کند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت هایشان می باشد پس کاملا فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست.و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگیشان استوار است.
تعاریف جدیدتر کیفیت زندگی را به صورت اختلاف بین سطح انتظارات انسانها و و سطح واقعیت ها عنوان می کند.که هرچه این اختلاف کمتر،کیفیت زندگی بالاتر.
کیفیت زندگی
ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و درونیو در نتیجه به تصورات و ادراکات فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد(بالوینگ و زاهار،۲۰۰۴ گروه کیفیت زندگی، سازمان بهداشت جهانی،۱۹۹۸).
سازمان جهانی بهداشت(۱۹۹۷)در تعریفی دیگر کیفیت زندگی را دربرگیرنده خوشحالی، رضایت از زندگی، بهزیستی، خودشکوفایی،بی نیازی و رهایی از فقر،کارکرد هدفمند،بهزیستی جسمانی، روانی، اجتماعی کامل می داند(فراهانی،۱۳۸۸)
شلدون معیار هایی مانند کامیابی،رضایت، بیکاری اندک، بهزیستی روانشناختی، رضایت از زندگی و آزادی از نشانه های کیفیت زندگیمعرفی نمود(فراهانی،۱۳۸۸).
به نظر فرج(۱۹۹۴)کیفیت زندگی ادراک ذهنی فرد از میزان برآورده شدن اهداف، نیاز ها و آرزو های مهم خود است. بنابراین کیفیت زندگی قضاوت شناختی در مورد شکاف بین واقعیت موجود فرد و موقعیت های زندگی ایده آل اوست که رفتار عاطفی مثبت یا منفی را در فرد بر می انگیزد.(به نقل از فراهانی،۱۳۸۸).
اصول اساسی کیفیت زندگی
به رغم آنکه توافق کلی در در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد.پژوهشگران بر سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن،ذهنی بودن و پویا بودن اتفاق نظر دارند.
کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی،روانی، اجتماعی و روحی است.که این ویژگی با تعریفی که از سلامتی داریم منطبق است.
عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه از دیدگاه فرد باید باشد.و این همان ذهنی بودن کیفیت زندگی است.
پویایی کیفیت زندگی به این معناست که با گذشت زمان تغییر می کند و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد.(کیبرت،۱۹۹۷).
ضمنأ کیفیت زندگی یک وضعیت رفاهی است که مشتمل بر دو بخش است:
توانایی اجرای فعالیت های روزمره که همان سلامت جسمی،روانی و اجتماعی است.
رضایت از سطوح عملکرد، کنترل و درمان بیماری می باشد.(گوتای و همکاران،۱۹۹۲).
فاستیو در خصوص بررسی کیفیت زندگی اظهار می دارد امروزه کیفیت زندگی یک شاخص اساسی محسوب می شود.و از آنجا که کیفیت زندگی ابعاد متعددی مانند فیزیولوژیک،عملکرد و وجود فرد را در بر می گیرد توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردار است. و برای ارزیابی صحیح کیفیت زندگی باید به ابعاد فوق توجه شود.
راستون(۱۹۹۵) کیفیت زندگی را دارای ۵ بخش می داند که شامل زندگی طبیعی، خوشحالی، موفقیت در دستیابی به اهداف شخصی، سودمند بودن برای جامعه و ظرفیت طبیعی است.(فراهانی ،۱۳۸۸).
کیفیت زندگی از طرفی دیگر بر جنبه های از زندگی اشاره داردکه زندگی را خوشایند و ارزشمند می سازد. بنابراین حوزه کیفیت زندگی فراتر از نشانه های معمول است و در بر گیرنده بهزیستی ذهنی، رضایت فرد،کمبود هاست.(ماسینی و همکاران،۲۰۰۳).
بر خلاف تعاریف بسیاری که برای کیفیت زندگی پیشنهاد شده استدو نوع تعریف معتبر وجود دارد که برای سنجش و اندازه گیری در تحقیق به کار رفته اند.اولا: کیفیت زندگی، کلی و عام که متمرکز بر اهداف و نیازهای فردی و ارزیابی از چگونگی مدیریت رابطه بین معیارهای درونی و بیرونی توسط فرد است.به عبارت دیگر این مفهوم عام و کلی کیفیت زندگی،خود با رضایتمندی ذهنی و کارکرد در حوزه های متعددی از زندگی که لزومأ به طور مستقیم تحت تأثیر سلامت قرار نمی گیرند مرتبط است.
به نظر می رسد کیفیت زندگی یک ارزشیابی ذهنی است و دانشجویان خود بهترین قضاوت کنندگان راجب کیفیت زندگی خود هستند.اما گاهی شرایطی وجود دارد که این قضاوت را برای دانشجو مشکل می سازد که در این موارد خاص اطرافیان قادر خواهند بود یک ارزیابی را انجام دهند.کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است نه یک ماهیت ایستا به این معنی که یک فرایند وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخیل هستند برخورداری از کیفیت زندگی ضعیف می تواند بر روی ارتباطات خانوادگی نیز اثر گذارد. کیفیت زندگی ضعیف می تواند موجب به کار گیری مکانیسم های مقابله و سازگاری نا موثر در افراد شده و متعاقبأ موجب افزایش تنش در آنان گردد .
بسیاری از محققین رابطه بین صفات فردی و کیفیت زندگی را مورد بررسی قرار داده و عواملی را شناسایی کرده اند این عوامل شامل میزان شناخت از خود، تنشهای محتمل شده، دستیابی به اهداف زندگی ، روش های مقابله و میزان سازگاری می باشد.
تلقی یا شناخت فرد از خود که شامل عواملی مانند مفید بودن، مولد بودن، تصویر ذهنی از خود، ذوق و علاقه، نحوه نگرش نسبت به زندگی، درمان و آینده نگری تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی دارد.
بنابراین باید بدانیم کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی و شامل فاکتورهای ذهنی و عینی است و در سنجش آن باید مولفه های چندی را در نظر گرفت از جمله مولفه های متعددی که در نتیجه مطالعات مختلف در رابطه با مفهوم کیفیت زندگی به دست امده می تواغن به موارد زیر اشاره کرد:
موقعیت سلامت عمومی، قابلیت کاربردی، کارکردهای عاطفی،میزان احساس خوشبختی ، رضایت از زندگی،شادکامی، میزان هوشیاری،میزان نشانگان فعالیت های اجتماعی ، ایفای مناسب عملکرد جنسی میزان حافظه، موقعیت مالی و شغلی(بیات و بیات،۱۳۹۰).
عوامل موثر بر کیفیت زندگی
عوامل موثر بر کیفیت زندگی از دیدگاه فرانس
خانواده
وضعیت اقتصادی و اجتماعی
وضعیت روحی و روانی
وضعیت سلامت و بیماری
کیفیت زندگی ، سه بعد عمومی رابطه، تجزیه و زمان را به هم پیوند می زند.
رابطه:شامل مولفه های فامیل، گروه های اجتماعی، چارچوب فرهنگی و سیاسی و خود فرد است که وضعیت فرد در رابطه با فامیلو گروه های اجتماعی از همه شناخته شده تر استو این دو دارای نقش حمایتی بسیار مهمی می باشند.چارچوب فرهنگی و سیاسی مولفه ای است که هم بر روی فرد و هم بر روی فامیل و گروه های اجتماعی اثر می گذارد.
زمان:به طور عمده بیانگر وضعیت موجود می باشدتجارب زندگی قسمت دیگر این بعد را تشکیل می دهد. و نیز انتظاراتی که فرد ممکن است از آینده ای دور داشته باشد بر روی این بعد اثر می گذارداین بعد به پویایی کیفیت زندگی نیز اشاره دارد.
تجربه:سومین و مهمترین بعد می باشد شامل ایمان، عقاید و باورهای اخلاقی، وضعیت اقتصادی و اجتماعی،حوزه بین فردی و نحوه ارتباط با خویشاوندان و دوستان و الگو های مهارت های اجتماعی افراد می باشد.حوزه روانی مثل نحوه برخورد با هیجانات و مهارت ارتباط دادن بین ادراک و تجربیات و انگیزه افراد جهت حفظ سلامت فردی و نیز آگاهی می باشد.
هر کدام از ابعاد و اجزا مذکور در شکل گیری قضاوت فرد از کیفیت زندگی نقش مهمی را ایفا می کند. پژوهش های انجام شده ت اهمیت وضعیت اقتصادی بر کیفیت زندگی را نشان داده است در این زمینه از عوامل خاص و مرتبط با کیفیت زندگی می توان میزان درآمد و وضعیت اشتغال را نام برد.
عوامل فوق الذکر را می توان مرتبط با میزان مفید بودن دانست که دارای تأثیر مثبت بر کیفیت زندگی هستند.تطابق شغلی نیز می تواند بر کیفیت زندگی تأثیر به سزایی داشته باشد. به این معنی که تطابق مشخصه توان فرد جهت تغییر حرفه در صورت لزوم می باشد و می توان انتظار داشت که هرچه فرد از قابلیت انعطاف پذیری بیشتری در تغییر حرفه برخوردار باشد.امکان کسب کیفیت مطلوب زندگی برای او افزایش می یابد.
ابعاد کیفیت زندگی
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است که شامل ارزیابی تجربیات ذهنی و روانشناختی ، جسمانی و اجتماعی، مرتبط به چهار چوب زمان است.معیار های کیفیت زندگی شامل :
سلامت روان، سلامت بدن، زندگی مناسب خانوادگی، زندگی مناسب اجتماعی ، آب و هوا و فضای مناسب امنیت شغلی ، دارا بودن ؛آزادی، تساوی جنس، امنیت و ثبات سیاسی (اکونومیست،۲۰۰۵).
به عقیده پروفوسور هونکوریست(۱۹۸۲).کیفیت زندگی دارای ۵ عامل زیر است: