از نگاه ترمن[۲۰۲](۲۰۰۷،به نقل از شیخی،۱۳۸۸) عدم ثبات و استواری عواطف در زندگی زناشویی موجب ناخرسندی و تعارض می گردد که تاثیرات سوء آن بر کودکان غیر قابل انکار خواهد بود . هنگامی که دو نفر به عنوان زن و شوهر با یکدیگر زندگی میکنند تعارض به وجود خواهد آمد. در تعاملهای بسیار طبیعی زن و شوهر، مواقعی هست که اختلافهایی به وجود میآید و یا نیازها برآورده نمیشوند، در نتیجه، هر دو شریک نسبت به هم احساس خشم، ناکامی و نارضایتی میکنند. بنابراین اگر تعارض به وجود میآید، زن و شوهر باید برای آن آماده شوند. این آمادگی باید نه تنها بر حسب توانایی برقراری ارتباط مؤثر باشد بلکه با توجه به انجام راهبرد حل مساله به شیوه نظامدار که ساختار و نظمی برای جلسات حل تعارض فراهم میآورد، به وجود آید.
مهمترین عامل و شاخص تعیین کننده کیفیت ازدواج نوع رابطه بین زن و شوهر است و یکی از عوامل مهم در هر رابطه زناشویی رضایت خاطری است که زن و شوهر از ان احساس می کنند (همان منبع).
رابطه زناشویی رضایت بخش تاثیر زیادی بر سلامت روانی و رشد شخصی زوجین و فرزندان انان دارد. میزان رضایت خاطر از رابطه زناشویی روی ارسال و دریافت پیام تاثیر می گذارد. شوهری که از ازدواج خود ناراضی است به حوادث منفی زندگی توجه می کند و از پیام همسرش برداشت منفی می نماید در حالیکه شوهر راضی برداشت هایی مثبت دارد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
وقتی زوجین به طور پیوسته دچار مشکل می شوند میتوان آنها را در چند علّت ردیابی کرد. تعارض زمانی به وجود می آید که زوجین به دلیل همکاری و تصمیمات مشترکی که می گیرند درجات مختلفی از استقلال و همبستگی را نشان میدهند که این تفاوت ها را می توان روی یک پیوستار از تعارض خفیف تا تعارض کامل طبقه بندی کرد (لانگ[۲۰۳]، ۲۰۰۸). از نظر گلاسر[۲۰۴] (۲۰۰۰، به نقل از قربانی، ۱۳۸۴)تعارض زناشویی ناشی از ناهماهنگی زن و شوهر در نوع نیازها و روش ارضای آن، خودمحوری، اختلاف در خواسته ها، طرحواره های رفتاری و رفتار غیر مسئولانه نسبت به ارتباط زناشویی و ازدواج است (گلاسر،۲۰۰۰؛ فرحبخش، ۱۳۸۳). یکی دیگر از این عوامل مهم، مبهم و نارسا بودن ارتباطات به صورت غیر مستقیم است. در خانواده های آشفته اصولاً ارتباطات غیر کلامی به شکل کاملاً منفی احساس و ابراز می شود (موسوی ، ۱۳۸۹). همچنین از مهمترین مسائلی که زوجین با آن دست به گریبان هستند عدم آشنایی کافی از همدیگر است که بلافاصله بعد از زندگی مشترک بروز پیدا میکند (بریچلر[۲۰۵]، ۲۰۱۱).
تعاریف متعدد برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است.درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع بر سر تصاحب پایگاهها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری میدانند (براتی، ۱۳۸۵)
از نظر وایل[۲۰۶](۲۰۰۷)کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده میشود.
کلینیکه[۲۰۷] (۲۰۰۳، نقل از والیپور۱۳۸۹) معتقد است اختلاف در روابط نزدیک وقتی بوجود میآید که نزدیکان کارهایی انجام دهند که ما دوست نداریم یا از انجام کارهایی امتناع ورزند که دوست داریم.
هالفورد[۲۰۸] (۲۰۱۱) ضمن بحثی درمورد آشفتگی روابط زناشویی به گزارش نارضایتی مهم و مداوم در رابطه توسط حداقل یکی از زوجین اشاره می کند. در اینجا منظور از اصطلاح «مهم» تأثیر این موضوع بر کارکرد همسر و منظور از «مداوم» اشاره به اختلافات دائمی میباشد. به نظر کاهن[۲۰۹] (۲۰۰۲، به نقل از مارکمن[۲۱۰]، ۲۰۰۸ هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود میآید. فاورز و السون[۲۱۱] (۲۰۰۹) نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزههای گوناگون میدانند.
در مورد تعارض دو دیدگاه متداول وجود دارد و هرکدام از جنبهای به آن میپردازند.دیدگاه سنتی که نظریهای غالب است تعارض را موجب افت و تخریب و مسبب بحران میداند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد؛بنابراین جهتگیری این دیدگاه درمان و حل سریع تعارض میباشد.از طرف دیگر، دیدگاه تعاملی اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود و رشد و رفع نقایص و عامل پویای و تحرک میداند(بهارستان، ۱۳۸۳)
بر همین اساس ابتدا به پیامدهای مثبت و آنگاه به تأثیرات سوءتعارض زناشویی پرداخته میشود.ترنر [۲۱۲] (۲۰۰۴) به نقل از ویکز و تریت[۲۱۳] ( ۲۰۰۸) اصطلاح بهرهبرداری از تعارض را عنوان میکند و آن را فرایندی فعال و پویا در جهت استفاده زوج از تعارض و بسنده نکردن به حل مشکل تعریف مینماید.به نظر وی تعارض میتواند مثبت، مولد و عامل رشد باشد.هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر عبارتند از:
۱-بهرهگیری از انرژی به جای سرکوب آن.
۲-استفاده خلاقانه از تعارض در جهت رشد پرسشها و آرای جدید.
۳-برملا شدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی ماندهاند.
۴-خلق شیوههایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین.
۵-ارزیابی مجدد قدرت در رابطه.
۶-خلق یک فضای همکاری و مشارکت.
۷-یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل و
۸-مذاکره دوباره در مورد قراردادهای دیرین و تغییر انتظارات در رابطه
در زمینه تأثیرات مخرب تعارض میتوان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطهای آن اشاره نمود.از لحاظ روانی، اکثر افراد تعارض در روابط را بینهایت تنشزا تجربه میکنند (هالفورد، ۲۰۰۱).تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصا در زنان، سوء مصرف مواد خصوصا در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری فزاینده در فرزندان خصوصا اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد(افاری[۲۱۴] ، ۲۰۰۹).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یکسویه نیست.بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطهای لذتبخش برای فرد را کاهش میدهند.مثلا ازدواج بیماران اسکیزوفرن یا اختلال شخصیتها به احتمال بسیار بیشتری به طلاق میانجامد(لنج[۲۱۵] ، ۲۰۰۳).
علاوه بر اختلالات روانی، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد.افرادی که روابطی رضایتبخش و حمایتآمیز دارند در مقایسه با زوجهای دارای مشکل به احتمال کمتری دچار بیماریهای مهم میشوند و در هنگام بیماری نیز بهتر معالجه میگردند.همچنین رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماریهای مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد.
بههمینترتیب مشکلات زناشویی تأثیرات مستقیمی بر فرایندهای فیزیولوژیک بر جای میگذارد؛از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشار خون و احتمال تصلبشرایین رابطه دارد(شمالینگ و شر[۲۱۶] ، ۲۰۱۰).
تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواجها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بینفردی روبرو میشوند، خشونت تقریبا همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد.
تقریبا سهچهارم زوجهای درمانده که برای درمان مراجعه میکنند، خشونت یک همسر نسبت به دیگری را در یک سال اخیر گزارش میکنند(اولیری[۲۱۷] ، ۲۰۰۱، به نقل از هالفورد، ۲۰۰۸).این خشونت غالب اوقات به صورت پرتاب اشیاء، هل دادن، سیلی زدن یا پرتاب کردن میباشد. میزان خشونت اوایل رابطه یکی از پیشبینی کنندههای مهم شکست در ازدواج است(هالفورد، ۲۰۰۸).
تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد.پژوهش نشان میدهد زوچین متعارض کمترین میزان رضایتمندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان میدهند (فاورزوالسون، ۲۰۰۷).
در ایران نیز از هر ۱۰۰۰ ازدواج حداقل ۱۷۴ مورد آن با رضایت از رابطه، اسنادهای بوجود آمده و استحکام رابطه مرتبط است. بنابراین تعارض از جمله مهمترین مباحث در مطالعه ارتباط بینفردی و روابط زوجین در نظریههای زوجدرمانی به شمار میرود و بررسی آن ضروری به نظر میرسد.
رایس[۲۱۸] (۲۰۰۶) دو نوع تعارض را در روابط زناشویی مطرح میسازد: تعارض سازنده و تعارض مخرّب. در تعارض سازنده تمرکز بر حل مسئله بوده، در حالی که در تعارض مخرّب زوجین همدیگر را به جای مسئله مورد حمله قرار می دهند. در این تعارض از طریق سرزنش و انتقاد هر یک از زوجین سعی دارند دیگری را تحت نفوذ خود درآورده و اظهارنظرهای بسیار منفی علیه یکدیگر به کار می برند که در این حالت ارتباط درستی بین آنها برقرار نمی شود (افخمی، بهرامی و فاتحیزاده، ۱۳۸۶).
در تعریفی که وینچ و همکاران[۲۱۹] در سال ۱۹۷۴ از تعارض زناشویی عنوان کرده اند آن را به عدم انطباق بین وضعیتی که وجود دارد و وضعیتی که مورد انتظار است به حساب اورده اند (به نقل ازسلیمانیان، ۱۳۸۲).
انها معیارهای هشت گانه ای را برای موفقیت زناشویی برشمرده اند. این معیارها عبارتند از:
۱- ثبات
۲- انتظارات اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۳- رشد شخصیت
۴- مصاحبت
۵- شادی
۶- رضایت
۷- سازگار
۸ – یکپارچگی
شاد بودن به عنوان یک فرد یا زوج پیوسته در تمام عمر کار سختی است ، هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها نیز طبیعی است که دوره هایی از ناشادی، کشمکش یا فشار داشته باشند.واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند،شاد نگه نمی دارد و یا به وی کمک نمی کند که از زحمت و سختی دور شود.قطعاً کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است محکوم به شکست است(ملازاده ،۱۳۸۶).
ادل[۲۲۰] (۲۰۰۴ ، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) توافق در ارزش ها را با عدم تعارض زناشویی مرتبط می داند به این معناکه زوج های موفق خود را با نظام زندگیشان منطبق می سازند. مطالعه ازدواج هایی که امکان ارزیابی به انها وجود دارد بر این دلالت می کند که الگو های متفاوتی در عملکرد موفقیت امیز ازدواج ها به نمایش گذاشته می شوند.
بنابرانتظارات لیدرر[۲۲۱] (۲۰۰۵، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) یک روش واحد برای دو نفر به منظور داشتن زندگی زناشویی خشنود وجود ندارد اما با پیگیری عناصر اصلی معلوم می شود که گرچه الگوها متنوعند ولی قواعد مشترکی وجود دارند. برخی از قواعد مشترکی که در ازدواج ها خشنود با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند عبارتند از:
۱- همسران در یک زندگی زناشویی موفق، بادوام و توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند ، هریک از همسران یعنی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد.مثل همسر خوبی بودن،تامین مخارج کردن، طبع و ذوق هنری داشتن و… هر چه میدان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایتمندانه تر خواهد بود. این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهد و به طور پیوسته کارهایی را انجام می دهند و بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را با یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را تایید و حمایت می کند انتخاب می کنند.
۲- همسران نسبت به یکدیگر صبور هستند. انها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن در خودشان وجود دارد. انسان را اسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند.آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگیشان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن انها باشد. به همین دلیل از سرزنش یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض انچه در مورد همسرشان درست است تایید می کنند ، با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عواملی هستند که در روابط انها تاثیر مثبت بجای می گذارد.
۳- همسران بر پایه اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند. تشریک مساعی بر اعتماد تقابل زوج های دارای زندگی زناشویی با ثبات و رضایت بخش بنیان نهاده شده است و به انها امکان صرف وقت،انرژی، رغبت و اطمینان به درگیر شدن در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویی شان را می دهد. انها ازاد هستند که نه تنها فقط از یکدیگر بلکه از هر چیز و هر کس دیگر که ممکن است انها را بطور فردی یا دوتایی غلاقه مند سازد، لذت ببرند.
۴- در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند براحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار گیرد. انها بدنبال راه حل می گیرند که مورد تایید هر دو قرار گیردریال،مشکلات زندگی را همواره با یکدیگر حل کنند و به طور منظم و صحیح برای تعریف و حل مشکلات حتی اگر خیلی ساده باشند به گفتگو می پردازند (ملازاده،۱۳۸۶).
نتایج تحقیقات بوث و اماتو[۲۲۲] (۲۰۰۴ ، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) نشان داد که سازگاری روانشناختی بیشتر در بعد فردی می تواند سازگاری و رضامندی زناشویی بهتری را در پی داشته باشد. از سوی دیگر رضایت مندی زناشویی نیز به سازگاری و رضایت عمومی در زمینه های مختلف مانند روابط اجتماعی بین فردی و رضامندی شغلی کمک می نماید. با وجود این نباید تصور شود که فقط کیفیت روان شناختی یکطرفه کافی است .چون وجود سازگاری ، روابط دوستانه و محبت امیز بازخوردها و سبک زندگی کاملاً متفاوت از یکدیگر است. به بیان دیگربرای نارضایتی و ناسازگاری زناشویی ضرورتاً نباید هر دو نفر مشکل داشته باشند.رضایت مندی زناشویی می تواند بطور کامل بر کیفیت زندگی تاثیر گذارد. تحقیقات انجام شده اهمیت تاثیر ان را بر انواع نتایج بالینی مانند برداشت روانی، برداشت جسمانی و حتی طول عمر تایید نموده اند ، با توجه به اهمیت رضایت مندی زناشویی در بهداشت و سلامت، بسیاری از متخصصان این سازه را همواره مورد سنجش قرار می دهند (الیور و میلر[۲۲۳]،۱۹۹۴،به نقل از سیدی،۱۳۸۶).
۲-۲-۲-تعارض زناشویی
تعارض به طور طبیعی در تمام زمینههای شغلی،تحصیلی، خانوادگی، ازدواج و در سطح فردی و جمعی روی میدهد. روابط خانوادگی فشردهترین موقعیت برای تعارضات بین فردی است. روابط عاطفی و عاشقانه زمینه را برای محک زدن جدی مهارتهای آموخته شده برای زندگی مهیا میکنند. در ارتباط بین افراد تعارض وقتی بروز میکند که فرد بین اهداف،نیازها، یا امیال شخصی خودش و اهداف، نیازها و امیال شخصی طرف مقابلش ناهمسازی و ناهمخوانی میبیند (پریوت و روبین[۲۲۴] ،۲۰۰۳؛ به نقل از وانگ[۲۲۵] ،۲۰۰۶ ). به طورکلی، طراوت و سلامت خانواده تا اندازهای به میزان تعارض در خانواده و نوع تعارضی که تجربه میکنند، بستگی دارد. تعارضات در خانواده اغلب منجر به استرس میشود، میتواند پیش بینی کننده شروع افسردگی، اضطراب و بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی باشد. (اورهوسلر و آدامز[۲۲۶] ، ۲۰۰۵ )
زیگرت و استمپ[۲۲۷] (۲۰۰۹) اثرات”اولین نبرد بزرگ” را در روابط عاشقانه بررسی کردند و پی بردند که برخی زوجها برنده و عده ای بازنده اند. آنها نتیجه گرفتند که”تفاوت بزرگ بین برندگان و بازندگان در شیوه درک و اداره تعارض توسط آنها بود”. ویلموت[۲۲۸] (۲۰۰۵) خاطر نشان میکند: ” آنچه که در مقیاس وسیع، طول عمر رابطه را معین میکند این است که طرفین رابطه تا چه اندازه با موفقیت از برهههای تعارض میگذرند”. به عقیده کومستاک و استرزیزویک[۲۲۹] (۲۰۰۳ ) این وجود یا نبود تعارض نیست که”کیفیت ازدواج” را تعیین میکند بلکه طرز اداره موقعیتهای تعارض آمیز است که کیفیت رابطه زناشویی را تعیین میکند. بنابراین، مهارت کلیدی در روابط متعهدانه دراز مدت، مدیریت تعارض است (ویلموت و هاکر[۲۳۰]،۲۰۱۰)
وقتی تعارض بروز میکند، طرفین رابطه دست بکار میشوند تا با اقدام برای برطرف کردن آن دوباره آرامش را به رابطه بازگردانند. تجارب، دانش، باورها و ارزشهای افراد شیوههای مختلفی را برای حل تعارضات پیش روی آنها میگذارد. این شیوه ها به “سبکها و تاکتیکهای حل تعارض” موسومند (ویلموت و هاکر ،۲۰۱۰).
سبکهای حل تعارض در واقع پاسخهای الگوبرداری شده یا مجموعه ای از رفتارند که افراد در هنگام تعارض به کار میبرند. تاکتیکها در واقع حرکات فردی هستند که افراد انجام میدهند تا نظرکلی خود را پیش ببرند. بنابراین، سبکها تصویر بزرگتری را ارائه میدهند. درحالی که تاکتیکها قطعات ارتباطی خاص این تصویر بزرگتر را توصیف میکنند. با این حال، وقتی این تاکتیکها به دفعات بسیار زیادی بکار میروند، تبدیل به سبک یا پاسخ الگوبرداری شده میشوند (ویلموت و هاکر،۲۰۱۰).
دگرگرن سازی تعارض به تغییر مفهومی ویا ادراکی در یکی یا بیش از یکی از طرفین رابطه متکی است. “برداشت یا تصور” ، هسته اصلی واکاوی تعارضات است. در تعارضات بین فردی، افراد طوری واکنش نشان میدهندگوییکه در اصل اهداف متفاوتی دارند، برخی منابع به اندازه کافی وجود ندارند و طرف مقابل در واقع پا در راهی میگذارد که انگار که در حق دیگری لطف میکند. گاهی مواقع، باور بر این است که این شرایط واقعی است اما مقایسه اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی از نظر شخص درست است، مبنای تحلیل تعارض را شکل میدهد(همان منبع)
مداخلات آموزشی و درمانی متعددی برای حل تعارضات زناشویی صورت گرفته است. برخی بر عوامل شناختی نظیر الگوهای اسنادی و یا باورهای غیر منطقی عام یا خاص رابطه تاکید کرده اند (برای نمونه الیس و هارپر[۲۳۱] ،۱۹۷۵؛اپستین و ایدلسون[۲۳۲] ،۱۹۸۱؛ الیس و گریگر [۲۳۳]، ۱۹۷۷؛رومانس و دبورد[۲۳۴]، ۱۹۹۶؛ به نقل ازبهاری و سیف،۱۳۸۴). زیرا این باور وجود دارد که درک پویاییهای زناشویی و تغییر رابطه اهمیت زیادی دارد (برای نمونه، بوکام[۲۳۵] ،۱۹۸۱؛اپستاین ،۱۹۸۲؛ به نقل از اعتمادی،۱۳۸۴) و برخی نیز تبادلات رفتاری زناشویی و یا عوامل رابطهای نظیر مهارتها را کانون مداخله خود قرار داده اند (برای نمونه،جاکوبسن و مارگولین[۲۳۶] ، ۱۹۷۹ ؛به نقل از برنشتاین و برنشتاین[۲۳۷] ،ترجمه سهرابی۱۳۸۷). عده ای نیز بر هیجانها و یا بر سیستم زناشویی تاکید کرده اند.
حل مسئله
اغلب مشکلات زناشویی از نداشتن یا به کارنبستن مهارتهای ارتباطی ناشی میشوند و حل مسأله ازجمله مهارتهای سازندهای است که میتواند مشکلات رابطهای همسران را کاهش دهد. همچنین آگاهی زوجین از طبیعی بودن اختلافها و تفاوتهای زن و شوهر و نگریستن به تعارض به عنوان یک مسأله و چالش برای حلکردن و نه یک عامل تهدیدکننده و مخرب میتواند در حل اختلافات آنها کمک بسزایی محسوب شود.
صاحبنظران یکی از مهمترین مشخصه های موقعیتهای مسألهآفرین ازجمله تعارض همسران را واکنش هیجانی افراد میدانند. آنها عقیده دارند اولین قدم در کلیه مسایل زندگی مگر سادهترین آنها «مکث کردن و فکر کردن» است. اگر افراد در هنگام مواجهه با مشکل فوراً پاسخ دهند ممکن است وقت کافی برای پاسخهای شناختی باقی نگذارند، پاسخهایی که به شخص در انتخاب سلسله اقدامات مؤثر کمک میکنند (دیویسون و گلدفرید[۲۳۸]، ۱۳۷۱؛ ترجمه احمدی). لذا شیوه حل مسأله می تواند در بروز واکنشهای هیجانی زوجین مؤثر باشد. در پایان با توجه به مؤثربودن شیوه آموزش حل مسأله در کاهش تعارض همسران شهر اصفهان، توصیه میشود سایر مشاوران و رواندرمانگران خانواده و ازدواج نیز از این شیوه استفاده کنند
عدم توافق موجود بین زوج ها نه تنها غیر عادی است بلکه اگر ساختارمند حل شود باعث تحکیم رابطه میشود. غم، تنش و بروز خشم بین زوج ها گریز ناپذیر است. منبع این اختلافها می تواند تقاضاهای غیر واقع بینانه و غیرمعقولانه، انتظارات کشف نشده و موضوعات حل نشده یکی از زوج ها باشد. حل کردن تعارض ها، احتیاج به صداقت و شوق برای درک دیدگاه همسر دارد، حتی اگر بسیار زمان بر باشد.ارتباط سالم موضوع حساسی است به خصوص وقتی موضوع تصمیمات ما در مورد روابط زناشویی، دوره کار، ازدواج و تشکیل خانواده باشد.
حل مسئله بر یک فرایند رفتاری شناختی یا آشکار دلالت دارد که پاسخهای بالقوه مؤثر برای موقعیت مشکل را فراهم میکند. احتمال انتخاب مؤثرترین پاسخ را از میان پاسخهای متعدد، افزایش میدهد.برنامه حل مساله به دو مرحله تقسیم میشود.
۱- شناسایی مشکل
۲- حل کردن مشکل
در مرحله اول فرد تلاش میکنند شناخت متقابلی از مشکل بدست آورند. در این مرحله مهارتهای مختلفی مورد نیاز است. شریکها باید مهارتهای تصریح رفتاری، بیان احساس و مهارت گوش دادن فعال را داشته باشند. در مرحله دوم، انتخاب و اجرای یک راهحل مهمترین کار است.با سازماندهی حل مساله به این دو مرحله و مراحل فرعی مختلف، میآموزیم که این فرایند جدید نظامدار و کنترل شده است. با این ذهنیت، برنامه ارائه شده در قسمت بعدی تلاشی است برای سازماندهی کوششهای حل مساله جهت استفاده در جلسه درمان و خانه.
۱– شناسایی مشکل
مرحله ۱: انتخاب زمان و مکان مناسب برای حل مساله
قبل از هرگونه تلاش برای حل مشکل، زن و شوهرها باید ابتدا محیطی پیدا کنند که بحث و بررسی صریح موضوعات را تسهیل نماید، همچنین زمان حل مساله نیز باید مناسب باشد.
مرحله۲: ثبت جلسات حل مساله
چهار نوع اطلاعات مهم حاصل از جلسه حل مساله وجود دارد که میبایست در دفترچه یادداشت زن و شوهر ثبت شود:تاریخ، مشکل بحث شده، پیامد به دست آمده و امضای زن و شوهر.
مرحله ۳: تعریف دقیق مشکل
اولاً شریکها باید به خاطر داشته باشند تا به حقایق پایبند باشند. دوم، شریکها باید تلاش کنند بیشتر از یک مشکل را در هر بار بحث نکنند. سوم در نظر داشته باشند مشکلاتی را که در حال حاضر اتفاق افتاده است یا به طور بالقوه در آینده نزدیک بروز میکند، بحث کنند.
۲- حل مشکل
مرحله ۴: پذیرفتن مشکل و حرکت در جهت یافتن راهحل
افراد به منظور اینکه مسالهگشای خوبی باشند، باید ابتدا یاد بگیرند گوش کنند و نظر و احساس همسرشان را بپذیرند. سپس به اتفاق همدیگر میتوانند این سئوال مهم را مطرح کنند. (برای حل این وضعیت چه کاری میتوان کرد؟)
مرحله ۵: راهحل مشکل مستلزم تصریح هدف است
شریکها جهت حل مشکل خوشان ابتدا باید بدانند برای چه هدفی میکوشند. بنابراین اهداف باید عینی باشند و به صورت صریحی عنوان شوند تا به خوبی دریابیم به این هدفها دست یافتهایم یا نه و آیا این اهداف برای هر دوی آنها قابل پذیرش است و سرانجام اینکه هدف باید عملی باشد.
مرحله ۶: در نظر گرفتن طبقه وسیعی از راه حل های احتمالی
بعد از ارائه اهداف شریکها باید راهحلهای بسیار مختلفی را برای حل مشکلات جستجو کرده و در نظر بگیرند مهمترین مساله این است که افراد باید در ارائه و مطرح کردن راهحلهای احتمالی به طور کلی عاری از تعصب بوده و سعه صدر داشته باشند. آنها باید خلاق باشند، راهحلها را فهرستبندی نمایند بعد از آن به صورت منطقی ارزیابی میشوند.
مرحله ۷: انتخاب یک راهحل با توافق طرفین
شریک ها چطور تصمیم میگیرند که کدام راهحل باید انتخاب شود؟ پاسخ این است که آنان باید با هم به توافق برسند به منظور دستیابی به بهترین راه حل ها برای مشکلات زن و شوهر هر دو باید موافقت کنند تا حدی در موضعشان تعدیل به وجود آورند که نیازهای همسر و خود را با وضعیت تطبیق دهند.بهبود مهارتهای حل مسالهکی از رویکردهای درمانی متفاوتی است که برای تسهیل تعامل مؤثر زن و شوهر در دسترس میباشد. هدف درمان برای زن و شوهر این است که در نهایت درمانگران خود باشند.همچنین مهارتهای که آنان کسب میکنند میتواند در مورد طبقه وسیعی از مشکلات که بهطور غیرقابل اجتنابی در روابط درازمدت اتفاق میافتند به کار برده شوند.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.