حکایت شده که وی شخصی زشتروی، بوده و شخصی ناآشنا به دیدارش آمد تا چیزی از وی فرا گیرد، هنگامیکه او را دید، وی را خوار و کوچک شمرد. حریری این مطلب را فهمید و هنگامیکه آن شخص از او خواست که به وی املاء کند گفت:
ما انت اول سـار نحره قـــــمر و رائـــد اعجبته خضـــره الدمن
فاختر لنفسک غیری اننی رجل مثل المعیدی فاسمع بی و لاترنی
( ابنخلکان، بیتا، ۵۸۶)
ترجمه: تو اولین شخصی نیستی که ماه (حریری) با او روبرو شده، وهمچنین نخستین پیشاهنگی نیستی که سبزهی روییده بر زبالهها (کنایه از ظاهری زیبا و باطنی کور) او را به شگفتی واداشته است.
برای خویش، شخصی غیر از مرا بر گزین چون که من شخصی چون معیدی هستم؛ در مورد من بشنو اما مرا ملاقات نکن.
پس از آن، مرد خجالت کشید و روانه شد.
آنچه از زشتی حریری کاست این بود که او شخصی بسیار زیرک بوده، و گفته شده که به خاطر زیرکیاش بزرگی یافت و همچنین هوش و ذکاوتش در شرق و غرب خوش درخشید. (ضیف، ۱۹۸۰، ۲۹۳)
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
۲-۶ آثار حریری
وی در نهایت زیرکی و تیزفهمی بوده که از آن در دو جهت بهره برد؛ جهت اول، در ادب خود یعنی شعر و نثرش که مجموعه ای از اشعار و رسائل را از خود بر جای گذاشت و همچنین کتاب مقامات. از جهت دوم تألیف در نحو میباشد که کتاب «ملحه الاعراب» را از خود بر جای گذاشت که آن قصیدهای است در نحو، و نیز «شرح کتاب ملحه الاعراب». (همان، ۲۹۳)
وی همچنین کتابی در نقد دارد به نام «دره الغواص فی أوهام الخواص» که در آن نویسندگان را بر میشمارد. (الفاخوری،۱۳۸۱، ۵۴۰)
۲-۷ دیگر اشعار او
حریری همچنین اشعار بسیاری دارد به غیر از شعرهای که در مقامات آورده است که از آن جمله است:
قال العواذل ما هذا الغرام بـه اما تری الشعر فی خدیه قد نبتا
فقلت والله لو ان المفنــد لـی تامل الرشـد فی عینیه ما ثبتـا
و من اقام بارض وهی مجدبـه فکیف یرحل عنها و الربیع اتـی
(ابن خلکان، بیتا، ۵۸۶)
ترجمه: سرزنشگران گفتند این چه عشقی است که به او داری، آیا نمیبینی که شعر در گونه هایش رشد کرده است.
گفتم به خدا سوگند اگر سرزنشگر من، عقل و خرد را در چشمانش میدید، ایستادگی و مقاومت نمیکرد. کسی که در سرزمینی خشک اقامت گزیند، وقتی بهار بیاید، چگونه می تواند از آنجا کوچ کند و به جایی دیگر برود.
۲-۸ سبب تألیف کتاب مقامات حریری
سبب تألیف کتاب مقامات، آنطورکه فرزندش ابوالقاسم عبدالله حکایت کرد چنین است: روزی پدرم در مسجد بنی حرام نشسته بود پیرمردی ژندهپوش با اهبت سفرو فصاحت کلام و حسن عبارت، داخل مسجد شد جماعت حاضر از وی پرسیدند: ای پیر از کجایی؟ گفت: از سروج هستم؛ از کنیهاش پرسیدند؛ گفت: ابوزید. پس از آن پدرم مقامهی معروف به حرامیه را نوشت که مقامهی چهل و هشتم میباشد و به ابوزید سروجی نسبت داد. این مقامه مشهور شد و خبرش به وزیر شرف الدین ابونصر انوشیروان بن خالد بن محمد قاشانی، وزیر خلیفه المسترشد بالله رسید و آن را پسندید و از پدرم خواست تا مقامههای دیگر به آنان اضافه کند و او نیز با پنجاه مقامه به پایان رسانید. (همان ، ۵۸۵)
ابن خلکان میگوید در یکی از ماههای سال ۶۵۶ هجری در قاهره نسخهای از مقامات دیدم، که همهی آن به خط نویسندهی آن بود و با خط خود حریری، بر پشت آن نوشته شده بود: که او این مقامات را برای وزیر جلالالدین عمید الدوله ابی علی الحسن بن ابی العز علی بن صدقه وزیر المسترشد نوشته است. و شکی نیست که این روایت از روایت نخست درستتر است به خاطر اینکه به خط خود مصنف میباشد. (همان، ۵۸۵)
۲-۹ گنگی حریری در دیوان خلافت
حریری هنگامی که چهل مقامه از مقامات را به پایان رسانید، آن را با خویش از بصره به بغداد برد و دعوی تألیف آن را کرد؛ اما گروهی از ادبای آنجا ادعای وی را نپذیرفتند. و گفتند تصنیف او نیست و متعلق به مردی مغربی از اهل بلاغت است که در بصره وفات یافت و اوراق تألیف او به دست حریری افتاده و به خود نسبت داده است. در این وقت وزیر دیوان، حریری را خواند و از صناعت وی پرسید. گفت: من مردی از اهل انشاء میباشم. وزیر انشاء واقعهای را اقتراح و طرح کرده و گفت در این موضوع به سبک مقامه چیزی بنویس. وی تنها در گوشه ای از دیوان نشست و قلم و دوات و کاغذ گرفت و دیری در اندیشه فرو رفت. هرچند کوشید کلمهای هم او را نگشود و خجل و سرافکنده برخاست و یکی از مخالفین وی یعنی ابوالقاسم علی بن افلح شاعر در این وقت گفت:
شیــخ لنـا من ربیعــهالفـرس ینتــف عثـنونــه من الهـوس[۵]
انطقــه اﷲ بالمــشان کمـــا رمــاه وسـط الدیوان بالخـرس
ترجمه: ما پیری داریم از ربیعهالفرس که ریشهایش را از روی هوس می کند. خداوند او را در قریهی مشان به سخن آورد، آنطور که در وسط دیوان او را گنگ رها کرد.
حریری چون به بصره بازگشت ده مقامه دیگر تصنیف کرد و به وزیر فرستاد و از عی و گنگی خویش عذر خواست و گفت مهابت دیوان و حشمت وزیر، مرا از نوشتن جواب اقتراح بازداشت. (همان، ۵۸۵)
۲-۱۰ راویان حریری
به خاطر اهمیت کتاب مقامات و وسعت کاری که حریری انجام داده، راویان زیادی از وی روایت کردند. پسرش ابو القاسم عبد الله، و وزیر علی بن طراد، و قوام الدین علی بن صدقه، و حافظ بن ناصر، و ابو العباس مندائی، و ابوبکر بن النقور، و محمد بن اسعد عراقی، و مبارک بن اسعد أزجی، و علی بن مظفر ظهیری، و احمد بن ناعم، و منوچهر بن ترکانشاه، و ابو الکرم کرابیسی، و ابو علی بن متوکل و دیگران از جمله کسانی میباشند که از وی روایت کردند. (حریری، بیتا، ۵)
گفته شده که او به هفتصد تن از یارانش اجازه داده که از وی روایت کنند و این امر بینکننده جایگاه ادبی والایی بود که وی و مقاماتش از آن بهرهمند گشتند. (ضیف، ۱۴۲۸، ۴۷۴)
۲-۱۱ حریری و نهی از شراب
آوردهاند که شنید یکی از یارانش به نام مطهر بن سلام بصری در بزم شراب نشسته، شراب خورده و مست شده است. این ابیات را در حال سرود و برای او فرستاد:
ابا زیـــدٍ اعلَم أنَّ من شَرِبَ الطِّلا تُدَنِّسُ فافهَم سِرَّ قولی المُهَذَّبِ
و من قبلُ سُمِّیتَ المُطَهّرِ و الفَتَی یُصـدَّقُ بالأفعـال تسـمیه الأبِ
فلا تحسُها کَیــما تکون مطهَّــراً و إلّا فغَیِّـر ذلک الإسمَ و اشرَبِ
ترجمه: ای ابو زید بدان کسی که شراب مینوشد آلوده شود پس سخن دور از آلودگی مرا دریاب.
تو را پیش از این مطهر و جوانمرد گفتهاند. با افعال خود نامی را که پدر بر او نهاده است تصدیق می کند.
شراب میاشام تا مطهر باشی وگرنه نامت را تغییر ده و شراب بنوش.
۲-۱۲ موافقان و مخالفان مقامات حریری
مقامات حریری بعد از نمونههای ابوالعلاء، مهمترین نمونهی ادبی است که در عصر عباسی ظهور پیدا کرد که از زمان آغاز پیدایش، مورد ستایش قرار گرفت و با عبارات گوناگونی از آن تمجید کردند. شاید شگفتانگیزترین آن، چیزی باشد که زمخشری بیان داشته که تقریبا همعصر با حریری بوده است:
أُقســـم بالـله و آیاتِـــــه و مَعشَـر الحـجِّ و میقاتِــهِ
إنَّ الحـریریَّ حَـرِیٌ بــأن نکــتُبَ بالتِبـــر مقاماتِــه
(ضیف،۱۹۸۰، ۲۹۷)
ترجمه: به خداوند و آیاتش و معشر حج و میقات آن، سوگند یاد میکنم که حریری شایسته آن است که مقاماتش را با طلا بنویسیم.
ابنخلکان هم گفته حریری با انجام مقامات خویش از اعتبار تام برخوردار گشته و کتاب وی بسیاری از کلام عرب از جمله: لغات، امثال و رموز اسرار کلامش را در بر گرفته است. (ابنخلکان، بیتا، ۵۸۵)
یاقوت حموی هم گفته که حریری با کتاب مقامات خویش بر پیشینیان برتری یافته و آیندگان را به ناتوانی وا داشته است.
«از شگفتیهایی که دیدم یکی آن بود که در سال ۵۹۳ به «آمِد» رفتم و من در عنفوان جوانی بودم. در آنجا علی بن حسن بن عنتر، معروف به شمیم بن حلّی، به فضل و ادب معروف بود. او برای کسی از متقدمان و متأخران وزنی قائل نبود و بر همه عیب میگرفت. وی را گفتم در میان آن خیل عظیم، کسی نیست که پسند خاطر استاد باشد. گفت تنها سه تن: متنبی در مدیحه سرایی، ابن درید در انشاء خطبه و ابن حریری در تألیف مقامه. گفتم اگر دست بر قلم بری به یقین چون حریری خواهی نوشت و بازار او کساد خواهی ساخت. گفت فرزندم بازگشت به حق بهتر از ماندن در باطل است. سه بار چنین هوسی در من پدید آمد، ولی هر چه نوشته بودم در آب شستم؛ گویا خدا مرا آفریده که فقط ستایشگر حریری باشم. وی مقامات را شرح کرده بود و بر من بخشی از آن را بر خواند.» (حموی،۱۳۸۱، ۹۶۴)
در برابر ستایش این اشخاص از این کار حریری، کسانی هم یافت میشوند که از ارزش آن میکاهند که در رأس آنها ابنطقطقی است که بنا بر زعم وی، مقامات حریری و بدیعالزمان به دلیل اینکه بر درخواست و گدایی و حیلهگری قبیح بنا شده، ارزش چندانی ندارد. (ضیف،۱۹۸۰، ۲۹۸)
فصل۳
مقامات و بینامتنیت
فصل سوم مقامات و بینامتنیت
۳-۱ درآمد
نثر عباسی، فنون و اسالیبی که در آخر عصر اموی وجود داشت را استمرار بخشید و در سایه تمدن جدید شروع به رشد و نمو کرد. و از محدودهای که شعر موقوف بدان بوده، در گذشت و آثار تمدن و فکر و اندیشه عباسی بیش از آنکه در شعر نمایان شود در نثر آشکار گشت.
۳-۲ نگاهی کلی به نثر عباسی
خطابه در این عهد کم کم بخاطر ضعف انگیزههای آن رو به افول نهاد. بزرگترین انگیزه خطابه، روحیه تعصب و حزب گرایی است که در ابتدای عصر عباسی به خاطر انقلابهای خطیر و شورشهای اجتماعی، قوی و محکم پابرجا بود. اما با استحکام دولت بنی عباس و خاموش شدن آتش احزاب و شورشها، خطابه رو به سستی نهاد و مردم برای اقناع، به فرهنگ و کتابت روی آوردند. و رسائل اداری و منشورات دولتی و همچنین مناظرات علمی و ادبی جایگزین خطابه گشت.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
کتابت هم دیگر منحصر به دواوین نبوده بلکه به وصف تمدن جدید و لهو و رفاه و قصرهای آن، و وصف نفس بشریت، و نقد کتابهای ادبی و شرح آن، و همچنین بسط و گسترش مسائل علمی و دینی و روایت قصص و اخبار خیالی و تاریخی و مفاخرات و مانند آن تخطی نمود.
فنون کتابت در این دوره تنوع بیشتری یافت که از جمله آن رسائل اخوانی در شکر و عتاب و تعزیت و تهنیت، و تصانیف علمی و ادبی، و همچنین مقالات و مناظرات و عهود و روایات قصصی و مقامات میباشد.
تأثیر فلسفه و علوم، در نثر عباسی نمایان گشت و مجال فکر و اندیشه گسترش بیشتری یافت. و تأثیر ادبیات فارسی و آسایش و رفاه عباسی در کتابت آشکار شد و به سهولت در عبارت، تأنق در لفظ، نکویی وصف، طولانی ساختن مقدمات، وگوناگونی شروع و ختام متمایل شد. و نیز به غلو و اکثار در القاب و دعا و تفصیل و اطناب روی آوردند. و تأثیر عربی نیز که خالی از ایجاز نمی باشد در نثر آشکار گشت و نوع خاصی از ایجاز در توقیعات به وجود آمد. (همان، ۵۲۹)
۳-۳ تصنیع در زندگی عربی
در عصر عباسی، زندگی عربی تغییری کلی یافت؛ چارچوب قدیمش را ویران ساخت و چارچوب جدیدی از زخرف و تصنیع جایگزین آن شد. مردم زندگی متمدن و مرفهی داشتند که هیچ رابطهای با بادیه و زندگی عربی قدیم نداشت؛ بلکه به زیبایی و رفاه و زینت مرتبط بود. و بالاترین سطح زندگی مردم و ثروت آنان به این امر کمک کرد. بدون شک انتشار غنا و شراب و لهو و لعب و اثری که در ذوق مُترِف ایجاد کرد سبب شد که تصنیع و زخرف در تمامی جوانب زندگی اعم از عمارت و خورد و خوراک و پوشش به جریان بیافتد. و طبیعی است که این ذوق، از زندگی اجتماعی عباسیان به زندگی ادبیشان سرایت کند چرا که ادبیات، تعبیر عصرشان میباشد که در آن زندگی می کنند. (ضیف،۱۹۸۰، ۱۹۱- ۱۹۳)
۳-۴ تصنیع و دواوین خلافت عباسی
نویسندگان دواوین تا جایی که میتوانستند فرهنگ خویش را گسترش دادند و به ویژه به فرهنگ فلسفی، توجه خاص نمودند تا اینکه افکارشان را عمق ببخشند و معانی را نظم و ترتیب بخشند. و آنها همانطور که به معانی توجه نمودند به الفاظ نیز توجه نشان دادند و حتی گاهی این توجه آنها به الفاظ، بیش از توجه به معانی میباشد. آنها همچنین حرفه کتابت را از اسلوب قدیمش جابجا کردند؛ یعنی از اسلوب صنعت به اسلوب جدیدی از تصنیع یا به عبارت دیگر سجع و بدیع. (فرّوخ، ۱۹۸۹، ۴۰۷)
بسیاری از واعظین در اواخر عصر بنی امیه سجع را به کار میگرفتند، این روند تا عصر عباسی اول ادامه یافت. بنابراین اگر بگوییم که عنصر سجع که عنصر اول در مذهب تصنیع میباشد، از قرن دوم هجری ظهور پیدا کرد، چیزی دور از ذهن نگفتهایم. و وقتی که از این قرن به قرن سوم میرسیم، میبینیم که این عنصر در رسائل سیاسی و نزد نویسندگانش آشکار میگردد. و بدین ترتیب سجع نزد نویسندگان و به ویژه در رأس آنها عمرو بن مسعده الصولی که والی شئون دواوین در عهد مأمون بود، ادامه مییابد. البته اینطور نبوده که همه نویسندگان عبارات مسجوع بکار ببرند بلکه تا اواسط قرن سوم هم عبارات مسجوع بکار میبردند و هم غیر مسجوع. و این روند تا اواخر قرن ادامه یافت. همچنین شایان ذکر است که مهمترین نویسندگانی که سجع را در دو قرن دوم و سوم رشد و نمو دادند، از اجانب بویژه سران برامکه فارسی و صولیین ترکیه بودند.
بهکارگیری سجع در قرن سوم گسترش پیدا میکند و حتی در دوره مقتدر بین تمامی نویسندگان دیوان خلافت فراگیر می شود. و هر چیزی که نوشته می شود اسلوب سجع در آن به کار گرفته می شود. بدین ترتیب یکی از دو جنبه اصلی مذهب تصنیع که سجع و بدیع میباشند تکامل مییابد. (ضیف، ۱۹۸۰، ۲۰۱- ۱۹۶)
۳-۵ جایگاه شاعران در نزد خلفا و امرا