خلفای اولیه عباسی به دین توجه خاصی مبذول داشتند و می خواستند با بدعتها و اعتقادات دور از آیین اسلام مبارزه کنند از این رو عده ای از شعرا و نویسندگان به اتهام گرایش به کفر و زندقه به قتل رسیدند از این جمله «عبدالله بن مقفع» و«بشار بن برد» را می توان نام برد.[۴۲]
در این دوره ما در مقابل سه مذهب قرار می گیریم که عبارتند از:
۱- مذهبی که دولت اموی بر پایه ی آن استوار بود و آن برتری عرب در نظام اجتماعی بود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲- مذهب شیعه که بر پایه ی مساوات و برابری در هر چیزی جز امر خلافت که مخصوص آل محمد(ص) است.
۳- مذهب خوارج که در مساوات زیاده روی کرده و در خلافت قائل به برابری بودند.[۴۳]
ملاحظه می کنیم که دشمنی های شیعه و تدبیر انقلاباتشان در بیشتر اوقات سری بود در حالیکه اختلاف خوارج و دشمنی هایشان آشکار بود که اول بحث می کردند و در صورت لزوم به شمشیر نیز دست می بردند و رهبران شیعه گاهی مسائل شیعه را آشکار می کردند و گاهی پنهان و این امر یک وسیله ی سیاسی بود که آن راتقیّه می نامیدند.[۴۴]
این دوره، دوره ی ظلم و ستم بر شیعیان و پیروان آنها بود و کار به جایی رسیده بود که متوکل دستور ویران کردن قبر امام حسین(ع) را داد و رشید اولاد فاطمه و پیروانش را می کشت.[۴۵]
۲-۵- اوضاع فرهنگی
قبل از اینکه به اوضاع فرهنگی بپردازیم می دانیم که هر انقلابی وابسته به اندیشه ای است در واقع انقلاب زایش فکر و اندیشه است و این اندیشه در عصر عباسی شکوفا شد و به بار نشست.[۴۶]
محیط فرهنگی یکی از مهمترین عوامل نهضت عباسی بود زیرا خلفای عباسی حرکت علمی را بدون توجه به یک علم خاص، تقویت می کردند و برای گسترش روند آن از مال و مقام خویش دریغ نمی ورزیدند و در بخشش و عطا به دانشمندان و شاعران و ادیبان گشاده دست بودند و آنها را به مناصب عالی مفتخرشان می ساختند.[۴۷]
عوامل مؤثر در شکوفایی فرهنگ و اندیشه ی عباسی متعددند از جمله: قلوبی تشنه ی پیشرفت حرکت های ریشه ای فرهنگی و ایجاد مدارس بزرگ و آمیزش اقوام و اندیشه ها که باعث به وجود آمدن نسلی جدید، با اخلاق و رفتار جدید شد که باعث بارور شدن عقل و قلم و ذوق گشت و نیز ثروت زیادی که در قصرها و لباس ها ظاهر شد و تجمل گرایی و علاوه بر آن رهگذر تماس عرب با تمدنهای جهانی یک نهضت فکری بسیار وسیعی به وجود آمد و بغداد به خصوص در عهد رشید و مأمون شکوفا شد.[۴۸]
طبق گفته ی مورخان، در آن عصر سه نوع فرهنگ در جامعه ظهور کرده بود که در ادبیات تأثیر زیادی داشت.
۱-فرهنگ پاک و بی آلایش اسلامی: این فرهنگ به قرآن و علوم دینی و همچنین به شعر و فنون مربوط به آن متکی بود.
۲- فرهنگ یونانی: از عهد فتوحات اسکندر برخی علوم چون فلسفه و طب و نجوم و ادبیات یونانی به مشرق زمین رسیدند و یونانیان توانسنتد رواج بیشتری به آنها دهند و ایرانیان نیز از این فرهنگ بهره بردند.
۳- فرهنگ شرقی: فرهنگی پیچیده است که آن را نزد ایرانیان و هندیان و جوامع سامی که در سرزمین عراق منتشر شده بودند پیدا می کنیم.[۴۹]
در این میان فرهنگ ایرانی در گسترش حرکتهای علمی از اهمّیت ویژه ای برخوردار بود و انتقال خلافت از شام به عراق در همسایگی ایران باعث تحکیم این قرابت گردید تا آنجا که شکل کاخها و قصرها به شکل کاخهای ساسانیان ساخته شد و امور سیاسی و اداری و نظامی متأثر از فرهنگ ایرانیان بود. عربها در این عصر در خوراک و پوشاک و مراسم و جشن ها هم از ایرانیان تقلید می کردند.[۵۰]
البته سه عامل سبب انتشار این فرهنگها در سرزمین اسلامی بود. یکی وجود مدارس و دیگر ترجمه ها و از همه مهمتر تشویق خلفا بود.[۵۱]
آنها در بخشش وعطا به دانشمندان و شاعران و ادیبان گشاده دست بودند و با آنها مجالست می نمودند و آنها را به مناصب عالی مفتخرشان می ساختند. این امر تا آنجا پیش رفت که، در دیگر شهرهای بزرگ، امیران و وزیران از خلفا تقلید کرده، در جلب دانشمندان و ادیبان به رقابت برخاستند و در سایه ی چنین توجهاتی نسل جدید علاقه ی شدیدی به آموختن علم و دانش پیدا کردند.[۵۲] و همچنین مدارس«جندی شاپور»، «رها»، «نصیبین» و«حران» فرهنگ یونانی را نشرمی دادند. این مراکز در علم طب شهرت زیادی کسب کرده بودند و می توان گفت: پرتو علم از این مراکز به سر تا سر جهان تابیدن گرفت.[۵۳]
و همچنین روند نقل و ترجمه و استنساخ یکی از راه های مهم ورود علوم قدیم به قلمرو دولت عباسی بود همچنین این حرکت به سر تا سر جهان اسلام نشر یابد و به دست همگان برسد و خلفا و کارگزاران آنها توانستند این حرکت خجسته را یاری دهند تا نتایج خوب و مثبتی بدهد.
متأسفانه نهضت عباسی همان طوری که به علم و فلسفه یونانی پرداخت به ادبیات آن توجهی نکرد و برعکس در مورد ادبیات هندی و ایرانی غفلت نکرده، تعداد زیادی از کتابهای تاریخ ایرانیان و اخبار پادشاهان را به عربی ترجمه کردند. این امر شاید بدین علت باشد که، ادبیات یونانی پر از اساطیر خدایان است و مسلمانان از این اعتقادات تنفر داشتند. چون با عقاید آنها منافات داشت. دیگر اینکه عباسیان به کتابهای طب، فلسفه، نجوم و منطق توجه بیشتری داشتند و به آنها بیشتر احساس نیاز می کردند، تا به کتابهای ادبیات و تاریخ و جغرافی، گذشته از اینها علومی که قبلاً از سرزمین یونان به مشرق آمده بود، فقط طب و فلسفه و هندسه و ریاضیات بود.[۵۴]
۲-۶- اوضاع ادبی در عصر عباسی
ترقی و پیشرفتی که در عصر عباسی نصیب ادبیات شد در هیچ عصری به دست نیامد زیرا به تمام شئون زندگی پرداخت. ادبی که در دوره ی عباسی رایج بود به جهت اینکه در آن روزگار بود «الأدب العباسی» نامیده شد و همچنین «الأدب المولّد» نامیده شد چون بزرگترین ادیبان در آن عصر از پدر و مادری که یکی از ایشان عرب و دیگری غیر عرب بوده اند زاده شده اند. و همچنین ادب آن دوره را «الأدب المحدث» نامیده اند و آن به این علت است که ادبا در آن زمان نسبت به ادبای دوره ی جاهلی و یا اموی در شعر و ادب نوآوری کردند. خود ادب عربی نیز در این معنا مولّد است یعنی در معنا و اسلوب خاص نیست پس در ادب عربی فنون و اغراض و معانی دیگری داخل شد که ادب عربی قبل از آن با آنها الفت نداشته است. بنابراین ابتکار و نوآوری آغاز شد و پوشیده سخن گفتن و کنایه جای خود را به تصریح داد.[۵۵]
در این دوره آزادی سیاسی و دینی تا حد زیادی از مردم گرفته شد و در عوض آزادی ادبی وسیعی به آنها داده شد و مقاومت دولت ضعیف گردید و انقلاب ادبی از همان جا شروع شد و تا پایان خلافت رشید و مأمون ادامه یافت.[۵۶]
ادبیات و محیط رابطه ی تنگاتنگی با یکدیگر دارند و گذشت زمان هرگز آن را از بین نمی برد چرا که اوضاع هر عصر بر ادبیات آن عصر تأثیر بسزایی دارد و این امر را می توان با تأمل در آثار ادبی هر عصری دریافت. بنابراین در اثر آمیزش اقوام و ملل مختلف و اختلاط تمدن آریایی با تمدن سامی، به حکم جبر تاریخی در ادبیات عربی تطور و تجدد واقع گشت و ادبیات این عصر آئینه ی تمام نمای همه ی جهات زندگی مادی و معنوی و شئون مختلفه این محیط وسیع و اثرات آن در نثر و شعر آن دوره آشکار شد بدین گونه که میراث ادب عربی با ذخایر فکری و ثروت علمی تمدنهای کهن اقوام دیگر با هم مخلوط و ممزوج گشته و نسل جدید با اندیشه ی نو، آن ترکیب مخلوط عجیب را با جرح و تعدیل و اصلاح و آرایش به صورت ادبیات این دوره در آمده است.[۵۷]
حنّا فاخوری در کتاب خود «تاریخ ادبیات عرب» ادب عباسی را به سه دوره تقسیم می کند:
الف)- دوره ی انقلاب و تجدید: این دوره از آغاز دوره ی عباسی شروع و تا اوایل قرن سوم هجری(نهم میلادی) پایان می یابد. در این دوره شاعرانی را می یابیم که برای نوآوری و تجدید تلاشهایی را کردند. در هجا و هزل «بشّار» و در شراب «ابو نواس» و در زهد «ابو العتاهیه» مشهور بودند. اما در نثر «ابن مقفع» و شاگردانش ارائه دهنده ی اسلوب و روش «عبد الحمید الکاتب» بودند.[۵۸]
ب)- دوره ی بازگشت: این دوره از ابتدای قرن سوم هجری تا اوایل قرن چهارم هجری (دهم میلادی) پایان می پذیرد. ادب این دوره بازگشتی است به قدیم و به سنن عربی ولی این بازگشت در عین حال از جنبش تجدد و نوخواهی که پیش از آن رواج یافته بود، تأثیر گرفته بود و در شعر دو تن از زعمای این بازگشت نام برد یکی «ابو تمام» و دیگری«بحتری» و در نثر شیوه ی «جاحظ» و اطنابش و دقت وصفش وکثرت استطرادش متداول گردید.
ج)- دوره ی استقرار و حرکت تدریجی به سوی تصنّع تا حد اغراق: این دوره تا پایان عصر عباسی ادامه داشت. در این دوره شمار شاعران زیاد، ولی نوابغ اندک بودند.
از میان شاعران این دوره «متنبی» و «شریف رضی» و«ابن فارض» و «ابو العلاء معری» و «ابو فراس» را می توان نام برد. اما در نثر شیوه ی «ابن عمید» و «قاضی فاضل» به خاطر توجهشان به سجع و کثرت صنایع بدیعی و اقتباس شهرت یافت.[۵۹]
۲-۶-۱- مهمترین مراکز ادب و تعلیم در عصر عباسی
شهر بغداد مهمترین مرکز ادب عباسی بود و مرکز خلافت عباسیان نیز بود این شهر یکی از مهمترین مراکز علم و تمدن به حساب می آمد و در آنجا مردم از ملیت های مختلف گرد هم آمده و نیز «دار العلما» هر چه بیشتر گسترش یافته بود.[۶۰] بعد از بغداد بصره و به خصوص مربد و کوفه و فسطاط در مصر و بخارا پایتخت حکومت سامانیان در خراسان و ترکستان و گرگان پایتخت حکومت آل زیاد در طبرستان و قاهره مرکز حکومت فاطمیه در مصر و حلب مرکز دولت حمدانیان در شام و اما مراکز تعلیم در عصر عباسی عبارت بود از: مکتب خانه ها که کودکان در آنجا دانش می آموختند و مساجد که علاوه بر محل عبادت، جای نشر فرهنگ بود و نیز مجالس مناظره که در خانه ها و قصرها در محضر خلفا و یا در مساجد تشکیل می شد. و همچنین کتابخانهها که مشهورترین آنها «خزانه الحکمه» در شهر بغداد بود.[۶۱]
۲-۶-۲- نثر در عصر عباسی
ناگفته پیداست که نوشته ها، نماینده ی افکار و عقاید و مظهر تعقلات بشریست و از عوامل مختلف تمدن و نتایج علمی آن متأثر می شود، بنابراین انقلاب دوره ی عباسی که تأثیری شگرف در افکار و عقاید مردم به وجود آورده بود، در زمینه ادبیات نیز دگرگونی پر اهمیتی ایجاد کرد. تشکیلات بزرگ حکومتی و توسعه ی مناطق تحت نفوذ خلفا و اختلاف و آزادی مذاهب و عوامل دیگر، باعث شد که نثر علاوه بر دفتر نویسی و انشاء رسائل که تنها مقاصد نثر دوره ی اموی بود، در زمینه های دیگر از قبیل تألیف و ترجمه و مقالات و مقامات، عهود و وصف و مناظره و نامه های مختلف مانند تبریک و تسلیت، پیشرفت و توسعه پیدا کند. در این دوره، نویسندگی جای خطابه را گرفت و در ایفای وظایف سیاسی و تبلیغاتی به تبع دواوین تنوع پیدا کرد.[۶۲]
آثار تمدن و فرهنگ عباسی بیش از آنکه در شعر بیان شود، درنثر آشکار گردید در این دوره نویسندگان تحت تأثیر ترجمه به تألیف نیز روی آوردند و همچنین نفوذ و آداب ایرانی و تنعم و رفاه عباسی در نویسندگی پدیدار شد.
نویسندگان به سهولت و دلپسندی الفاظ و زیبایی و وصف و اطاله ی مقدمات و تنوع در آغاز و به غلو و پرگویی در ذکر القاب و دعا، میل کردند و در هر حال تفضیل و اطناب از خصوصیات کلامشان شد.[۶۳]
۲-۶-۳- شعر در عباسی
شعر در عصر عباسی از آرامش و سکوت بادیه به غوغای شهر ها قدم گذاشت و از صحرای خشک و بی آب و علف به قصرهای محصور درباغ ها و بستان ها رخت کشید و از مجالس ادب و سیاست کارش به محافل غنا کشید. این تحول در اغراض و فنون و معانی و افکار و اسالیب و اوزان آن اثر گذاشت. اکثر فنون شعری عربی بسته در قیود تقلید باقی ماند و از انواع غنائی خود جز در مواردی اندک پای بیرون ننهاد.[۶۴]
شعر در آن دوره از لحاظ ساختمان شعری بدان گونه بود که اگر چه شعرای عصر عباسی به موضوعات گوناگون می پرداختند ولی ساختمان قصیده را بدان گونه که قدما برآورده بودندحفظ می کردند.[۶۵]
از اغراض شعر قدیم آنچه ضعیف شد یا از میان رفت، شعر سیاسی بود اما موضوعات دیگری نیز در شعر پدید آمد از جمله شعر فلسفی و جدلی که با دیدگاه های تحلیلی به جهان می نگریست و پس از انتشار و انتقال فلسفه و کلام و علوم یونان، به زبان عربی پدید آمد و شاعرانی نظیر متنبی و شریف رضی به آن پرداختند. در این دوره فنون و اغراض و معانی به ادبیات عرب وارد شد که قبلاً سابقه نداشت مانند غزل مذکر و خمریات.[۶۶] وانواع دیگری از شعر نیز در این عصر ظاهر شد که عبارتند از شعر عرفانی و صوفیانه که دلیل آن وجود حکومتها و دولتهای مستقلی بود که در اطراف ممالیک اسلامی نیرو گرفتند بنابراین طرق مختلف تصوف شیوع یافت و سستی و کاهلی و ترک دنیا رایج گردید.[۶۷]
در این دوره به دلیل امتزاج تمدنها به خصوص تأثیرپذیری از ایرانیان باعث شد که بی بند و باری، الفاظ و معانی بعضی از اشعار را فرا گیرد و بعضی از شاعران مردم را به پرده گویی و خوشگذرانی دعوت می کردند و به واسطه ی همین سرور و نشاط که در این محیط به وجود آمده بود، الفاظ و معانی و وصور اوزان شعر لطیف تر و رقیق شد و کم کم شاعران در تزیین شعر دقت کردند تا کار به افراط کشید و شعر مجموعه ای از صنایع بدیعی گردید و بدین گونه تجدید و نوپردازی در عصر عباسی آغاز گردید و این تجدید شامل شکل و مضمون و موضوع و اسلوب شعری بود.[۶۸]
تصورات و خیالات شاعران در این دوره لطیف تر و دقیق تر شد حتی خیلی اوقات شاعر با خیال در فضایی پرواز می کند که گویی در عالم خارج وجود ندارد و میدان شاعر این دوره در باب تشبیهات و استعارات و وصف و تصرف در معانی و ابتکار مضامین و ابداع مطالب جدید و عمیق به هیچ وجه قابل مقایسه با دوره های پیش نیست.[۶۹]
در دوره ی عباسی مطابقت الفاظ و موضوعات و معانی به حد کمال رعایت شده و شاعران این دوره حدالامکان از الفاظ غریب و وحشی اجتناب نموده اند مگر در مواردی که احتراز امکان پذیر نبوده است مانند: وصف شکار که ناچار همان الفاظ دوره ی جاهلی را بکار بردند زیرا در این مطالب تحولات اجتماعی تأثیری نکرده است.
یکی دیگر از وجوه تمایز این دوره با سابق ورود الفاظ فلسفی و اصطلاحات علمی و کلمات دخیل (یعنی غیر عربی) از قبیل الفاظ فارسی یا رومی به عالم شعر عربی بود، مخصوصاً کلمات فارسی به وفور وارد شعر و ادبیات عرب شد.[۷۰]
فصل سوم
سیر تحول مدح پیامبر(ص)
از آغاز تا عصر عباسیان
خلاصه فصل سوم
مدح نبوی چنان چه از نامش پیداست شعری است که پیامبر(ص) در محور آن قرار دارد و این مدایح از مقوله شعر متعهد است زیرا در این گونه آثار شاعران حقانیت پیامبر (ص) را به فرهنگ جامعه اسلامی منتقل می کند در این نوع شعر حکم و مواعظ بسیار است و اغلب متأثر از قرآن و احادیث نبوی می باشد از عمده ترین ویژگی های شعر نبوی خداوند محوری و قدسیت و پیامبر محوری می باشد و اما ظهور و پیدایش این شعر به زمان صدر اسلام بر می گردد زمانی که پیامبر (ص) دعوت خود را آشکار ساخت بنابراین آتش خصومت قریش زبانه کشید و شاعران قریش او و دعوتش را مورد هجوم قرار دادند و در مقابل گروهی از اصحاب پیامبر (ص) به معارضه برخاستند و مدایحی را در وصف ایشان سرودند از جمله شعرای این دوره: حسان بن ثابت و اعشی و کعب و … می باشند. کسانی که این دوره را زمان پیدایش مدح نبوی می دانند رسالت و نبوت پیامبر را ملاک قرار دادند ولی کسانی چون (دکتر مخیمر صالح) دوران پیش از رسالت را در نظر گرفتند و زمان پیدایش این اشعار را از زمان کودکی پیامبر (ص) می داند و آمنه مادر حضرت و شیما خواهر رضایی پیامبر (ص) و عبدالمطلب پدربزرگ ایشان را جز اولین مداحان ایشان به شمار آورده اند.
اما بیشتر صاحب نظران عهد نبوت را اولین بستر نشأت مدایح نبوی می دانند زیرا در این عصر فن شعری متولد شد به نام شعر مذهبی که عمده آن ستایش پیامبر و دین اسلام بود شاعران زیادی در این دوره به مدح پیامبر (ص) پرداختند که مهمترین آنها حسان بن ثابت می باشد او اولین کسی بود که فن شعری مدح نبوی را آغاز کرد و عنصر دین و مذهب را در اشعار خود مطرح کرد. در عهد اموی تا حدودی از اهمیت مدایح نبوی کاسته شد و اگر گاهاً شعرا مدایحی را می سرودند اهداف مختلفی را دنبال می کردند و کمتر دیده می شود که شاعری از روی صدق و عشق به پیامبر قصیده ای را سروده باشد و از مشهورترین شاعران این دوره کمیت و فرزدق می باشند.
مداحی پیامبر (ص) در دوره اول عباسی به سبب شرایط داخلی و سیاسی شکوفایی و پیشرفت چشمگیری نداشت و مدایح نبوی دراین دوره قالباً در حاشیه آمده اند نه در متن و از جانب جریان های فکری و سیاسی توجیه گرایانه بوده اند و نه از سر اخلاص. اما در عهد عباسی دوم زمینه برای آن مهیا شد و با گذشت زمان شاعران وارسته و آزاده که روزگار را گاه در عزلت و انزوا می گذراندند و به مایه اندک کفاف خرسند بودند مدح پیشوایان دینی را به جد آغاز کردند.
۳-۱- مدح در لغت
مدح در لغت به معنای ستایش است. (مدح، یمدح، مدحاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً). «مدح» مصدر است و اسم آن «مدحه» می باشد و به آن مدیح نیز می گویند. مدایح و امادیح جمع«مدح» می باشند. مدیح شعری است که با آن ستایش می شود؛ و امدوحه شعری است که شاعر درباره ی ممدوح خود بسراید یا اینکه مدح شخصی مورد نظرش باشد.[۷۱]
مدح ضد هجاست. و بهترین نوع ستایش به نیکی و تمجید از صفات زیبای ذاتی یا صفات اختیاری است. و در اصل یکی از اقسام شعر غنایی است و آن شعری است که شاعران مدیحه سرا در روزهای رسمی مانند: عیدها و جشن ها وپیروزی ها و در جنگ ها به خواندن مدیحه در حضور پادشاهان، امرا و بزرگان می پرداختند و در توصیف و تمجید صفاتی چون شجاعت، فداکاری، خردمندی، سیاست، بخشش، جنگجویی، قدرت و شکوه ممدوح خود شعری می ساختند و از آنها هدایایی دریافت می کردند. مدح در کنار شعر عاشقانه و عارفانه رایج ترین مضمون در ادبیات و به ویژه شعر می باشد.[۷۲]
۳-۲- مدح در اصطلاح
مدح در معنای گسترده تر در ادبیات عربی بر ثنا خوانی و ذکر فضایل ممدوحان در قید حیات و رثا بر ذکر جمیع اموات اطلاق می شود.[۷۳] در واقع رثا، مدح برای میت می باشد؛ و «ابن رشیق» در این باره می گوید: «هیچ فرقی بین مدح و رثا وجود ندارد و رثا در واقع مدح شخصی است که مرده باشد و رثا شاخه ای از مدح است و نام گذاری آن به این دلیل می باشد که خواننده متوجه شود که این قصیده در مدح شخصی می باشد که مرده است».[۷۴] و اما این مرز بندی نیز در مقام ثنای پیامبر(ص) از میان برداشته شده است و تمام مدیحه و مرثیه ها جزء مدایح پیامبر(ص) محسوب می شوند. زیرا در حوزه ی وجود پیامبر اکرم(ص) مرگ نتوانسته است به تصور شاعران راه یابد. و همچنین نویسنده ی کتاب «المجموعه النبهانیه» که سروده های زیبایی را در رابطه با مرثیه های پیامبر(ص) جمع آوری نموده و اثر ارجمندی آفریده است نیز مرثیه های نبوی را بخشی از مدایح نبوی قلمداد کرده است. و دکتر«زکی مبارک» نیز ضمن یادآوری این نکته در صدد توجیه آن برآمده و نوشته است مرثیه های پیامبر(ص) را مدح تلقی کرده اند زیرا برآوردشان این بوده است که پیامبر(ص) همواره در قید حیات است و از این رو حضرت را بعد از وفات همچون زنده خطاب می کردند.[۷۵] و دکتر«محمود سالم محمد» بر این باور است که دیگر دلیل این تعمیم، تکرار و بازگویی مضامین و عناصر مدح پیامبر(ص) در بسیاری از مرثیه ها می باشد.[۷۶]
در واقع مدح از مشهورترین و مبالغه آمیزترین اغراض شعری است و یکی از بابهای گسترده شعر عربی است و آن ذکر صفات برجسته ی شخص یا هیئت اجتماعی یا کاری به موقع خطاب علنی که اغلب برای کسب درآمد و یا رسیدن به صله و هدایا سروده می شده است.
از اولین شاعرانی که بدین منظور از مدح استفاده نموده اند «نابغه ذبیانی» و «زهیر» را می توان نام برد.[۷۷] شاعران در عهدهای پیشین در ابتدا صفات عمده و برجسته ی ممدوح را که شامل شجاعت، کرم و بخشش و رعایت حق همسایه بود را ستایش می کردند و در دوره های اخیر رفته رفته اینگونه تمجیدات ضعیف شد و مدح شبیه غزل شد.[۷۸]
در صنایع بدیعی دو نوع صنعت وجود دارد به نامهای «تأکید ذم شبیه به مدح» و «تأکید مدح شبیه به ذم». تأکید ذم شبیه به مدح آن است که صفت ناپسندی را برای یک چیز ثابت کنیم و بعد از آن ادات استثنا بیاوریم و بعد از ادات استثنا، صفت ذم دیگری بیاوریم. مثلاً (فلانٌ عاقٌ الَا إِنَّهُ جاهِلٌ) یعنی فلانی عقب مانده است جزء اینکه نادان است. و دیگر تأکید مدح شبیه به ذم است که «ابن مالک» در المصباح آورده است که این صنعت بدین گونه است که آنچه باید برای او ذم می شد برای او اثبات شده و این نوع صنعت بیشتر برای مبالغه در مدح بکار می رود.[۷۹]
۳-۳- انواع مدح
۳-۳-۱- مدح صادق
مدح صادق مدحی است که از روی اختیار صورت گیرد و با ممدوح مطابقت داشته باشد مانند سخن خداوند درباره حضرت ایوب(ع) که فرمود: «انَِّا وَجَدناهُ صابراً نِعمَ العَبدُ إنّهُ اوّابٌ»؛[۸۰]
ما ایوب را بنده ی صابری یافتیم چه نیکو بنده ای که دائم توجهش به درگاه ما بود. و همچنین سخن خداوند به پیامبراکرم(ص) که فرمود: «إنّکَ لعلی خُلقٍ عظیمٍ»؛[۸۱] در حقیقت تو بر نیکو خلقی عظیم آراسته ای.
۳-۳-۲- مدح کاذب
مدح کاذب مدحی است که از روی اجبار صورت می گیرد و با ممدوح مطابقت ندارد مانند سخن پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: «إذا رأیتمُ المادِحینَ فاحِثوا فِی وُجوهِهِم الترابَ»[۸۲] یعنی وقتی مدح کنندگان را دیدید به صورتشان خاک بپاشید. منظور پیامبر(ص) همان مدحی است که صادقانه نباشد و شاعر در آن مدح برای ارضای نیاز خود به مبالغه در مدح پرداخته باشد.
۳-۴- مدح نبوی
۳-۴-۱- ظهور و پیدایش مدایح نبوی
در عصر جاهلی عربها در منطقه ای زندگی می کردند که دارای نظام و اسلوب عجیب و غریبی بود آنها به صورت یک ملت واحد نبودند و به صورت عشایری و قبیله ای زندگی می کردند و از مذاهب دینی مختلفی پیروی می کردند، مثلاً عده ای نصرانی و عده ای یهودی و …، و این شرایط ادامه داشت تا زمانیکه حضرت محمد(ص) در قبیله ی قریش ظهور کرد؛ پیامبر(ص) همه ی مردم را به یک وحدت و اتحاد واحد دعوت کرد و آنها را به دین اسلام فرا خواند.[۸۳] چون پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت میان او و قریش آتش خصومت زبانه کشید و شاعران قریش او و دعوتش را مورد هجوم قرار دادند و در اشعارشان پیامبر(ص) و دینش را به استهزا می کشیدند بنابراین جمعی از اصحاب پیامبر(ص) هم از او خواستند که اجازت دهد که به معارضه برخیزند؛ و پیامبر(ص) گفت: «کسانی را که خدا و رسول خدا را با سلاح هایشان یاری کرده اند، چه چیز باز می دارد که اینک با زبانهایشان بر یاری برنمی خیزند؟»[۸۴] پس بنابراین عهد نبوت بی گمان اولین بستر نشأت و پیدایش مدایح نبوی شناخته می شود.[۸۵] و عده زیادی بر این باورند که پیدایش و نشأت مدایح نبوی به زمانی برمی گردد که پیامبر(ص) ابتدایی ترین ندای دعوت خود را می داد و از شاعران این دوره می توان به اعشی، کعب بن زهیر، حسان و… اشاره کرد.[۸۶]
شکی نیست کسانی که اعشی و… را جزء اولین مداحان پیامبر به شمار می آورده اند رسالت و نبوت پیامبر(ص) را ملاک قرار داده و شعر شعرایی را که از آن زمان مدح پیامبر را گفته اند جزء مدایح نبوی قلمداد کرده اند ولی کسانی چون «دکتر مخیمر صالح» دوران پیش از رسالت را در نظر گرفته اند یعنی اشعاری را هم که پیش از رسالت پیامبر(ص) سروده شده را جزء مدایح نبوی می داند و از این رو پیدایش مدح پیامبر(ص) را از زمان کودکی پیامبر(ص) می داند و«آمنه» مادر حضرت و«شیما» خواهر رضاعی پیامبر(ص) و«عبدالمطلب» پدر بزرگ پیامبر(ص) را جزء اولین مدح گویان ایشان به شمار آورده است و می گوید: اولین اشعاری که در این مورد از منابع و مصادر به دست آمده است ابیات زیبایی است که «ابو عبدالله بن سعد» صاحب کتاب«طبقات کبری» آن را در کتابش آورده است. این اشعار را آمنه مادر پیامبر(ص) هنگامی که حلیمه«دایه حضرت» پیامبر(ص) را گرفته و به بیرون شهر می برده سروده است:
اُعیذُه بِاللهِ ذِی الجَلالِ مِن شَرِّ مَا مَرّ عَلی الجِبَالِ
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.