اگرچه برخی معتقدند کشتن دختران از ترس فقر بوده است، امّا این تعبیر زمانی می تواند قابل قبول باشد که عمل فجیع «زنده به گور نمودن دختران» در مورد نوزادان ذکور هم صدق نماید، ولی در بررسی متون دست اول باقیمانده از نزدیکترین دوره مربوط به عصر جاهلیت، حتی به یک مورد نیز از کشتن پسران را نمییابیم. بنابراین این عمل فجیع دلیل دیگری دارد که به بررسی آن می پردازیم. تاریخ، زنده به گور کردن دختران را بدعتی میداند که قبیله تمیم آن را بنیان نهاد. مورخین داستان رئیس قبیله تمیم را در کتب تاریخی، اینگونه نقل می کنند:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۱-۱۴- ۱ قیس بن عاصم، پایه گذار زنده به گور نمودن دختران
قبیله تمیم هر سال به پادشاه حیره که «نعمان» بود، مالیات میدادند. یک سال قبیله تمیم از دادن مالیات به وی سرباز میزند و «نعمان» نیز دستور لشکرکشی به سوی قبیله تمیم را صادر می کند. در نتیجه اموال افراد قبیله مصادره گشته و زنان و دختران آنها، به اسارت برده میشوند. مردان قبیله از «نعمان» تقاضا مینمایند که همسران و دختران آنها را بازگرداند؛ «نعمان» با خواسته افراد قبیله تمیم موافقت می کند، امّا به این شرط که انتخاب بین رفتن به قبیله پدری و ماندن در نزد وی، به دست خود زنان باشد. برخی از زنان و دختران بنا به دلایلی( آبستن شدن در دوران اسارت) به قبیله خویش باز نمیگردند. [۷۷]
یکی از کسانی که اسارت را ترجیح میدهد، دختر رئیس قبیله تمیم، «قیس بن عاصم» است. «قیس» از این بابت بسیار ناراحت می شود و احساس می کند که به ننگی بزرگ دچار گشته است،«قیس» با خود عهد می کند که اگر از آن زمان به بعد صاحب فرزند دختری گردید، او را زنده بهگور نماید و از این رو دختران خویش را زنده به گور مینمود. دیگر افراد قبیله نیز به پیروی از رئیس قبیله «قیس بن عاصم» به چنین عملی اقدام مینمایند. از آن زمان بود که زنده به گورکردن دختران در بین اعراب رواج یافت و دیگر قبایل عرب نیز،به این عمل وحشتناک و کورکورانه اقدام نمودند. البته باید توجه داشت که یکی از عوامل زنده به گور کردن دختران و خوار وحقیر دانستن آنها، چنانچه از داستان مذکور فهمیده می شود، ناشی از ترس اعراب نسبت به ننگ احتمالی بود که ممکن بود توسط دخترانشان به وجود آید.[۷۸]
اعراب جاهلی میترسیدند که مبادا شرافتشان به خاطر اسارت دخترانشان در جنگهای قبیلهای لطمه ببیند. از این رو به عقیده اعراب، تولّد دختر به منزله یک مصیبت هولناک بود. دختران را زنده به گور میکردند و این جنایت را مایه افتخار خویش میدانستند و تمام تلاششان بر این بود که آنرا با بهانه های مختلف به نوعی توجیه کنند و کشتن دختران را کار نیک و نجیبانه ای جلوه دهند. قرآن به یکی از دلیل تراشیهای اعراب جاهلی بر اعمالشان اشاره نموده است، و آنرا ترس از فقیر شدن توسط اعراب دانسته است.
برخی از مورخان، داستان دخترکشی «قیس بنس عاصم» را در رواج سنت زنده به گور نمودن دختران، در دوران جاهلیت مؤثّر میدانند و حتی به اشتباه او را پایه گذار این رسم دانسته اند؛ درحالیکه بنا به گفته یکی از مورخان معاصر، این رسم به قبل از زمان قیس مربوط میگردد و چه بسا مربوط به قبل از میلاد باشد. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور نگه داشت که تمامی اعمال رئیس قبیله مورد تقلید کورکورانه افراد قبیله بوده است.[۷۹]
همچنین نباید این موضوع را فراموش نمود که شروع کننده این عمل غیر انسانی هر کسی که باشد، چه درعصر جاهلی باشد و چه در عصر قبل از میلاد، از تقبیح عمل زشت «وأد» کاسته نمیگردد؛ و همچنین علت امر وقیح «وأد» به ذات زنان از حیث زن بودنشان مربوط نمیگردد، بلکه معلول یکسری عوامل خارجی و بیرون از ذات زنان است، که می توان به برخی از این عوامل اشاره نمود:
۱-۱۴-۲ انحطاط اخلاقی در دوره جاهلیت
گاهی در دوران جاهلیت بنا به دلایلی بسیار واهی و پیش پا افتاده، جنگهایی بسیار بزرگ و طولانی رخ میداد که تمامی افراد قبیله به دلیل تعصب بیجا و نادرست نسبت به یکی از اعضاء قبیله، ناچاراً مجبور به شرکت در آن جنگ بودند. قانون جاهلیت به قبیله غالب این اجازه را می داد که به غارت تمامی اموال و دارائی های قبیله مغلوب بپردازد و همچنین این اجازه را داشتند که تمامی زنان و کودکان را به اسارت و بردگی ببرد.
اعراب اعمال دختر کشی خود را چنین توجیه می کردند، « نلحَقهُنَّ ِِبِِِِِِبَِناتِ الله؛ ملائکه دختران خداوند هستند و ما با کشتن دختران خود، آنان را به دختران خداوند ملحق میسازیم..»[۸۰]
خداوند در این باره چنین میفرمایند:
«و یَجعلونَ لله البَنات سُبحانه و لَهُم ما یَشتَهون» [۸۱]
« آنان دختران را_ با آنکه خداوند منزه از فرزند است_ فرزندان خداوند می دانند و حال آنکه برای خودشان پسران را آرزو می کنند.»
اعراب جاهلی با این توجیه نادرست و ساختگی خویش مرتکب جنایت هولناک، «وأد» می شدند، و با این عقیده باطل خویش که دختران، فرزندان خداوند هستند به نوعی کشتن دختران را توجیه میکردند.
حتی اگر عوامل دیگر را در نظر مهم جلوه ندهیم؛ نادانی و سوء تربیت صحیح در میان مردم شبه جزیره سبب این جنایات میشد، که دختران خود را با کوچکترین گناهی و در بیشتر موارد بدون گناه به قتل میرساندند. علیالخصوص اگر از دختری عمل منافی عفت سر میزد، بلافاصله او را از نعمت حیات محروم مینمودند. اکثر افراد شبه جزیره برای جلوگیری از رخ دادن اعمال منافی عفت در میان زنان قبیله خود، به زنده به گور نمودن دختران میپرداختند و هر کسی را که به زنده به گوری دختر خود اقدام مینمود، فردی با غیرت و متعصب مینامیدند. اعراب به زنانشان افتخار میکردند و بر کرامت زنان خویش حریص بودند. دلیل پیروزی اعراب بر فارسیان در جنگ «ذیقار»، حرص اعراب برای دفاع از کرامات زنان خویش بود. همچنین «جنگ فجار» در «عکاظ» نیز به همین دلیل اتفاق افتاد.[۸۲] بنا به گفته اکثر مورخان و مفسران، مهمترین دلیل زنده به گوری دختران و ننگ دانستن وجود آنان در خانواده و قبیله، ارتکاب اعمال منافی عفت، توسط برخی از دختران بود، که گاهی زنان و دختران اعراب به آن روی میآوردند.[۸۳]
البته این نکته را هم نباید به فراموشی سپرد که عمل منافی عفت درمرحله ای از زمان در میان برخی از قبایل جاهلی پذیرفته شده بود و زنان و دختران آزادانه با مردان دلخواه خود روابط عاشقانهای برقرار می کردند. بدون اینکه کشته یا تنبیه شوند. به این رسم کسب یا اکتساب میگفتند. علاوه بر این زنانی هم بودند که به روسپیگری میپرداختند، آنان بر سر در منزلشان پرچمی که علامت و مشخصه این اعمال بود میآویختند.[۸۴]
۱-۱۴-۳ نبودن هم کفو برای دختران
برخی از اعراب جاهلی به دلیل تعصبات نژادی و قومی، علّت دختر کشی علت خود را نبودن هم کفو و هم رتبه ای برای دخترانشان میدانستند. «مهلهل بن ربیغه» که از طبقه اشراف بود، به علت نبودن هم کفو برای دخترش، به همسر خویش، دستور کشتن دختر تازه بدنیا آمدهاش را صادر نمود؛ همسر وی نیز برای نجات جان دخترش او را به دست خدّامش سپرد، تا آنرا بزرگ نماید. برخی دیگر از کسانیکه هم عقیده «مهلهل» بودند، مرتکب جنایت دختر کشی نمیشدند ولی به دختران خویش اجازه ازدواج را تا آخر عمر نمیدادند و آنان را مجرد نگه میداشتند. «ذو الاصبع عدوانی» از جمله این اشخاص بود، وی که دارای ۴ دختر بود، به هیچ یک اجازه ازدواج نداد.[۸۵]
۱-۱۴-۴ عوامل اقتصادی ( ترس از فقر)
عکس مرتبط با اقتصاد
شبه جزیره عربستان از لحاظ جغرافیایی در منطقه خشک و کم بارانی قرار گرفته بود. بجز در «طائف» و چند شهر دیگر شبه جزیره که تعدادشان انگشت شمار بود، کمبود آب و نبودن هوای مناسب، سبب کاهش دامداری گشته بود. علاوه بر این، اعراب پرداختن به کشاورزی را سبب کسر شأن خود دانسته و آنرا کاری حقیرانه و در شأن زنان میدیدند. این دیدگاه های اشتباه سبب کمبود مواد خوراکی در میانشان گشته بود. در دوران اسلامی هم که با ایرانیان کشاورز آشنا شدند، معتقد بودند که کشاورزی در شأن یک مرد عجم است نه مردی عرب، لذا یک مرد عرب بایستی شمشیر بزند و بجنگد. چنین اعتقادات خرافی، سبب گسترش فقر در میان اعراب جاهلی در شبه جزیره گشته بود.[۸۶]
علاوه بر کمبود لوازم مناسب جهت کشاورزی، کمبود سرمایه جهت تجارت درمیان تمامی خانواده های ساکن در شبه جزیره، از عوامل مؤثردیگر بر این رکود اقتصادی گشته بود. همچنین به دلیل وجود دزدان و راهزنان در مسیر قافلههای تجاری، تجارت در میان تمامی قبایل عرب رواج نداشت.[۸۷] لذا اکثر قبایل عرب، علی الخصوص صحرانشینان بالإجبار از تجارت رویگردان بودند. برخی از قبایل هم که دارای سرمایه جهت تجارت بودند، به دو دلیل قادر به تجارت نبودند:
الف) افراد کافی جهت انجام سفرهای طولانی نداشتند. زیرا ممکن بود در غیاب افراد جوان و نیرومند قبیله، قبایل دیگر به غارت منازلشان بپردازند.
ب) اگر افراد کافی جهت تجارت و نگهبانی از قبیله داشتند، افراد مطلع و کاردان جهت انجام معاملات سودآور در اختیار نداشتند.
درماجرای تجارت «خدیجه» (س) قید شده است که وی به دلیل اینکه قادر به انجام تجارت نبود از برخی از تاجران در ازای پرداخت حقوق در خواست همکاری می نمود. برای اینچنین از سرمایه گذاران، نبودن فرد امین و مناسب، در محیط شبه جزیره که همگی کافر و بت پرست بودند، و کمتر کسی از دزدی و شیّادی دوری می جست مشکل عدیده ای بود، لذا باز هم در زندگی حضرت خدیجه (س) میخوانیم که ایشان چندین فرد را برای تجارت اموالشان در نظر گرفتند ولی از آنها راضی نبودند، تا اینکه از امانت داری و نحوه تجارت و کسب سود توسط حضرت محمد (ص) راضی گشته و یکی از دلایل ازدواج ایشان با پیامبر(ص) امین بودن پیامبر(ص) بود. [۸۸]
عدم آشنایی با فنون کشاورزی، نداشتن مزارع مناسب، نبودن آب و هوای معتدل و مناسب جهت کشاورزی، از دلایل دیگر کمبود مواد خوراکی در شبه جزیره بود. همچنین جمعیت زیاد هر خانواده نیز مشکل را دو چندان می نمود، زیرا در شرایطی که غذای کافی برای اعضای خانواده وجود نداشت افزایش جمعیت به دلیل ناآگاهی با فنون کنترل جمعیت، سبب فزونی جمعیت اعراب جاهلی میگشت.
در شبه جزیره نگهداری و پرورش شتران رواج داشت که آن هم نیازمند به مراقبت و نگهداری زیادی نبود. علاوه بر این نگهداری از شتران برعهده مردان بود. مردانی که در سایه چادر مینشستند و از دور مراقب گلهها بودند. زنان عرب هرچند که در آن شرایط بی آبی و کمبود امکانات رفاهی به انجام کارهای منزل می پرداختند، دارای کاری درآمدزا و اقتصادی نبودند. زنان قشری مصرف کننده از دسترنج پدران و برادران و همسر خویش بودند. از این رو به بانوان عرب به دید موجوداتی مصرفی مینگریستند، که کاری بجز مصرف دسترنج مردان نداشتند. لذا وجود یک زن (مادر خانواده) در هر خانهای کافی بود و جایی برای زنان دیگر(دختران) وجود نداشت. به خصوص اگر قرار بود این دختران جهت ازدواج با افرادی از قبیله ای دیگر پرورش یابند و به دنیا آورنده دشمنان قبیله پدری خود باشند.لذا اعراب به دلیل ترس از کمبود مواد غذایی برای همه اعضای خانواده، به کشتن دختران خویش که در مقایسه با مردان دارای قدرت بدنی کمتری بودند، روی آوردند[۸۹].
بنابراین اقتصاد نامطلوب دوره جاهلیت تأثیر نسبتاً زیادی بر وضع تحقیرآمیز زنان در عصر جاهلی داشت. برخى از دانشوران معتقدند که تاریخ ماهیّت مادى دارد و اساس همه حرکتها، جنبشها، و تجلّیات تاریخى هر جامعه، سازمان اقتصادى آن است؛ یعنى روابط تولیدى و شیوه و ابزار تولید است که به همه نمودهاى معنوى، اجتماعى، اعم از اخلاق، علم، فلسفه، مذهب، قانون و فرهنگ شکل مى دهد و با دگرگون شدن، آنها را نیز دگرگون مى سازد.[۹۰]
قبایل کوچ نشینى که از راه شکار زندگى مىکردند، به زنان با دیده تحقیر مىنگریستند، زیرا زنان، در شکار و پرورش دام، نقش مؤثّرى نداشتند، اما وقتى که این مردم به کشاورزى پرداختند ارزش زن در ترازوى ارزیابى بالا رفت و رفته رفته مردان از زاویه ملاطفت آمیز و به دور از خشونت به آنان نگریستند. بزرگترین علّت این تغییر ریشهاى، یک دلیل اقتصادى محض بود؛ زیرا از آنجا که زن در زمینه هاى متعددّى چون درختکارى، بذرپـاشى و میوه چینى، به عنصر مفیدى تبدیل شد، پایگاه اجتماعیش استوار گشت و موجود قابل احترامى شناخته شد[۹۱].
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
یکى از علل اصلى آن را، در وضع نابسامان اقتصادى آن روز مى یابیم. چون زنان در آن محیط تنها مصرف کننده بودند و در تولید و توسعه اقتصادى نقشى نداشتند. به همین جهت همواره تحقیر مى شدند، ولى پـسران چـون نیروى مولّد حساب مى آمدند، جایـگـاه خوبى داشتند.[۹۲]
زنده به گور نمودن دختران از ترس ننگی بود که ممکن بود به وجود بیاید.[۹۳] خداوند در قرآن به زنده به گور نمودن دختران در عصر جاهلی، اشاره نموده است و اعراب را از این امر برحذر داشته، واین عمل زشت و غیر انسانی را خطایی بزرگ دانسته است.« و لا تَقتُلوا أََولاَدَکُم خَشیَهَ إملَاقِ نَحنُ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ إیّاکُم إنَّ قَتلَهُم کانَ خطأ ً کَبیراً.»[۹۴] «و فرزندان خود را از ترس فقر مکشید، ما آنان را و خود شما را روزى مى دهیم ، و کشتن آنان خطائى بزرگ است » احتمالاً به دلیل پست و حقیر بودن دلایل دیگر در نزد خداوند و یا اینکه اشاره به آنها در شأن باریتعالی نبوده، خداوند فقط به دلیلی مؤدبانه و در شأن خویش اشاره نموده است. هرچند که سایر عوامل نیز در به وجود آمدن آن بی تأثیر نبودند.
۱-۱۴-۵ نهاد اجتماعی اعراب
یکی دیگر ازعوامل مؤثر برجنایت کشتن دختران توسط اعراب را، می توان نحوه ساخت و نهاد اجتماعی اعراب دانست. فقدان یک حکومت مرکزی و وجود زندگی قبیلهای، باعث ایجاد جنگهای متعددی گشته بود. که افزایش شمار جنگهای قبیله ای سبب کاهش امنیت جانی، امنیت مالی و ناموسی گشته بود. بنابراین مردان برای حفاظت بهتر از خانواده خود، سعی در تقلیل افراد خانواده داشتند. برای این منظور نیز قشری بهتر از زنان وجود نداشت. زیرا زنان از لحاظ قدرت جنگیدن، شمشیرزدن و اسب دوانی در حد بسیار پائینتری از مردان بودند به همین دلیل در جنگها به اسارت گرفته می شدند و سبب سرافکندگی قبایل متعصب اعراب جاهلی را فراهم می نمودند، لذا اعراب جاهلی به کشتن دختران خود مبادرت می نمودند.
۱-۱۴-۶ ضعف جسمانی زنان
یکی دیگر از عوامل مؤثر در کشتن دختران، ضعف جسمانی زنان در مقایسه با مردان بود. دختران اعراب جاهلی، به خودی خود و در مقایسه با سایر زنان، ضعیف نبودند، ولی در مقایسه با مردان که نیروی دفاعی و تهاجمی قبایل به شمار می رفتند، دارای نیروی بدنی کمتری بودند. اعراب نیز که دائماً در حال نزاع و شکار بودند، به افرادی با نیروی جسمانی زیاد نیاز داشتند. زنان درنظرآنان افرادی مترادف با ضعیف، ترسو و حقیر بودند، لذا اعراب وجود چنین افراد ضعیفی را مایه حقارت خویش دانسته و بهتر می دیدند که چنین فردی در زیر خربارها خاک مدفون گردد، تا زنده باشد و سبب سرافکندگیشان گردد. لازم به یادآوری است که خداوند در قرآن علت اعمال زشت اعراب جاهلی را ترس از فقر می داند. از این آیات می توان چنین نتیجه گیری نمود که اعراب به دلایل مادیگرایی و مال پرستی، دختران خود را میکشتند و اعمال خود را با دلایل دیگر سرپوش مینهادند. به خصوص که گاهی این عمل را به گونه ای بسیار فجیع و دور از انسانیت انجام میدادند.
از «عمر بن خطاب» نقل شده است که وی می گفت: درباره جاهلیت ۲ امر وجود دارد که از یکی از آنها گریه و از یکی دیگر خندهام میگیرد. امری که از آن گریهام میگیرد این است که در زمان جاهلیت یکی از دخترانم را زنده به گور نمودم و زمانیکه زنده بود خاک به روی او ریختم و هرگاه که آن قضیه را به یاد می آورم گریهام میگیرد، و امر دیگری که مرا میخنداند این است که برای خودم بت و الههای از خرما ساخته بودم و شب هنگام برسرم قرار می دادم تا مرا محافظت نماید و زمانیکه نیازم به آن بت برطرف شد، آنرا خوردم. هرگاه آنرا به یاد می آورم خنده ام می گیرد.[۹۵]
گاهی کشتن دختران در میان اعراب جاهلی، نوعی سرگرمی و تفنّن محسوب میگشت. گاهی که به دلیل عدم حضور پدر، دختری در بدو تولّدش کشته نشده بود، در بدو ورود دختر به سنّ ۶ سالگی، پدر وی از مادرش، آراستن دختر را تقاضا مینمود و سپس او را به صحرا برده و دور از چشم افراد قبیله در گودالی دفن میکرد.[۹۶] به طور مثال برخی از قبایل، دختران خویش را به طرز وحشیانهای سر میبریدند.[۹۷] برخی دیگر دختر بچههای خویش را از بالای سطحی بلند و حتی از قلّه کوه، به پائین پرت میکردند. در برخی از قبایل هرگاه لحظه تولّد نوزاد فرا میرسید، پدر نوزاد گودالی حفر می نمود تا اگر نوزاد تازه بدنیا آمده دختر باشد، بلافاصله و بدون شستشوی نوزاد وی را در زیر خاک مدفون نماید. چه بسا گاهی اتفاق می افتاد که زنی دو الی سه مرتبه متوالی که دختر به دنیا میآورد، خودش را هم همراه نوزادش زنده به گور میکردند.[۹۸]
تولّد یک دختر در نظر یک عرب جاهلی تولّد و زایش بیآبرویی و عامل فقر بود. در بالای مکّه تپه ای قرار داشت که مردان جاهلی در آن مکان، عمل زنده به گور نمودن دخترانشان را انجام می دادند.[۹۹]
۱-۱۵ معاشرت زنان با مردان در دوره جاهلیت
در عصر جاهلیت، زنان در اکثر قبائل به راحتی با مردان به گفتگو می نشستند، حتی اگر زنی متأهل نیز بود، برای مجالست و مصافحه با مردان مانعی برایش وجود نداشت. این معاشرت نامحدود با مردان، گاهی باعث ایجاد روابط عاشقانه در میانشان میشد. گاهی این روابط در انظار عمومی و مقابل چشم بزرگان قبیله صورت می گرفت. مردان به راحتی با سایر زنانی که کاهن و یا طبیب بودند به گفتگو میپرداختند و طبق نظر اینگونه از زنان عمل مینمودند. در متون تاریخی مشورت «عبد المطلب» با زنی کاهن مشهور است.[۱۰۰]
۱-۱۶ جایگاه سیاسی زنان در جاهلیت
در کتب تاریخی مربوط به عصر جاهلیت که در دوران نزدیک به نزول وحی، نگاشته شده اند، هرگز اخباری که دلالت بر سیادت و فرمانروایی زنان بر مردان کند، وجود ندارد. این موضوع حاکی از جایگاه بسیار پائین بانوان در دوره جاهلیت است. البته در بین اعرابی که در صحراهای نزدیک به منطقه شام میزیستند، اخباری مبنی بر وجود ملکه ها به چشم می خورد. به طور مثال وجود ملکه «الزباء یا سباء» که مربوط به دوران بعد از میلاد است. [۱۰۱]
از افسانه های برگرفته از دوران جاهلیت چنین متوجّه میشویم که بانوان نیز میتوانستند در بالاترین مقامات قضایی مشغول به کار شوند، امّا نام هیچ زنی دارای اقتدارمطلقه یا « kayga» باشد برده نشده است. با این حال پس از« Rida» که پادشاهی و سلطنتی ملوکانه مستقر کرده بود، یک خواهر به همراه چهار برادرش پادشاهی مشترکی داشتند که این دختر همانند برادرانش پرآوازه و مقتدر بود.[۱۰۲]
برخی از زنانی که کاهن بودند در جامعه جاهلیت موقعیت ممتازی داشتند. یک زن در عصر جاهلی، لقب «maktawiva» را توانست احراز نماید، که « maktawiva» لقبی برای مقامات اجرایی، بود و به کسیکه مستقیماً از پادشاه دستور میگرفت اعطاء می شد. در متون خطی نام زنی به نام «آمارادا؛ amarada» به چشم میخورد که همراه چهار برادرش، پادشاهی مشترکی داشتند.[۱۰۳]
در میان بیمقداری زنان عصرجاهلی، گاهی به نام زنانی برمیخوریم که با بهره گرفتن از فن کهانت، مقام نسبتاً مهمی در نزد قبائل احراز کرده بودند و یا اینکه برخی از زنان وجود داشتند که به قضاوت در مواقع درگیری و نزاع می پرداختند.[۱۰۴] آنچه بیان شد درمورد افکار عامه درباره زنان بود باید توجه داشت که در عصرجاهلی برخی از زنان هم وجود داشتند که به داشتن عقل و حکمت مشهور بودند؛ این زنان مرجع و محل مراجعه مردان جهت اخذ تصمیمهای مهم بودند، که برخی از مردان از آن عاجز بودند. برخی از این زنان به مقام ولایت و حکومت میرسیدند قبایل بادیه نشین شام در روزگار آشوریان تحت حکومت ملکه هابودند که «ملکه شمس» و «ملکه زبیبه» از جمله آنهاست وهرگز در میان قبایل عرب جاهلی در قبل و بعد ازمیلاد ملکه زن وجود نداشت.[۱۰۵] بنابراین، زنان نزدیک به عصر جاهلی دارای مقام و منصبی در جامعه نبودند ولی در دوران نزدیک و بعد از میلاد در منطقه شام دارای مقامات سیاسی و جایگاه والایی بودند.
۱-۱۶-۱شهادت زنان در عصر جاهلی
در عصر جاهلی، حضور زنان در دادگاه های قبیله ای به ندرت مجاز بود. و این در صورتی بود که هیچگونه شاهد مذکری وجود نداشته باشد. همچنین در مورد اثبات گناه یک زن، گفتهها و شهادت یک زن به تنهایی کافی و مورد پذیرش بود.[۱۰۶]
۱-۱۷ مشورت دردوره جاهلیت
خانواده که کوچکترین نهاد اجتماعی محسوب میگردد و بر پایه روابط عاطفی و اخلاقی پایه ریزی شده است، همچون سایر نهادهای اجتماعی نیازمند مدیر و مدبّری است که سرپرستی امور خانواده را عهدهدار گردد. همانطور که ذکر شد در دروه جاهلیت ریاست خانواده بر عهده مردان بود؛ این مردان بودند که بدون در نظر گرفتن نظر زنان در کلیه امور مربوط به منزل تصمیم میگرفتند و هرگز نظر زنان را جویان نمیشدند. زیرا زنان را فاقد عقل و شعور لازم جهت تصمیم گیری میدانستند. [۱۰۷]
۱-۱۸ زن جاهلی در مراسم حج
اعراب جاهلی قوانین مدوّن عبادی نداشتند ولی از برخی ازقوانین باقیمانده از دوران ابراهیم(ع) که بسیار تغییر یافته بود می توان درمیانشان مشاهده نمود.[۱۰۸] یکی از اعمالی که اعراب جاهلی با وجود بت پرست بودن انجام میدادند، اعمال و مناسک حج بود که از دوران حضرت ابراهیم(ع) در شبه جزیره باقی مانده بود. زنان نیز در این مراسم شرکت می نمودند. با این تفاوت که زنان برخی از قبایل چون «حلّه» به صورت کاملاً برهنه در حرم حضور مییافتند و چون در هنگام روشنی هوا برخی از مردان مزاحمشان میگشتند، لذا در هنگام شب، و با بهره گرفتن از تاریکی هوا، به انجام مناسک می پرداختند.[۱۰۹] برهنه طواف نمودن زنان در عصر جاهلی، مربوط به تصمیم قریش، مبنی بر استفاده از جامه پاک بود که چون برخی از زنان دارای جامه پاک نبودند، لذا به صورت برهنه به طواف میپرداختند. در دوران جاهلیت که بتپرستی رواج داشت، زنان به عنوان قربانی نزد بتها، قربانی میگشتند، امّا در مورد مردان چنین رفتاری صورت نمیگرفت.[۱۱۰]همانطور که ذکر گردید قانون مردسالاری در تمامی شؤون زندگانی اعراب جاهلی قابل مشاهده است
۱-۱۹ تجارت زنان در عصر جاهلیت
تقریباً تمامی افراد در مکّه به تجارت میپرداختند. زنان نیز به نوبه خویش از کسب سود داد و ستد و تجارت، بی بهره نبودند. در عصر پیش از ظهور اسلام، در مکّه تقریباً کسی وجود نداشت که به کار تجارت نپردازد و در کاروانهای تجاری سهمی نداشته باشد؛ حتی زنان نیز به تجارت میپرداختنند. از جمله این زنان تاجر، میتوان به تجارت «مادرابوجهل» به عطریات، تجارت «همسر ابوسفیان» با کلبیهاى شام و «خدیجه بنت خویلد» اشاره نمود.[۱۱۱]
۱-۲۰نفقه در دوره جاهلیت
با توجه به مطالب بدست آمده از کتب حدیث(صحیح مسلم)، در دوره جاهلیت نفقهای به زنان تعلق نمیگرفت، و به تبع آن در طلاق بائن نیز، هیچگونه حق مسکن و یا نفقهای به زن اعطاء نمیشد.[۱۱۲] بنابراین نفقه یکی از حقوق مالی بود که با آمدن دین اسلام بر زنان تعلق گرفت.
۱-۲۱مهریه
مهریه در نزد اعراب جاهلی، فریضهای لازم جهت صحّت عقد زوجیت به شمار میرفت و همچنین نشانهای بر شرف و آزاد بودن زن بود. اگر زنی به عنوان اسیر وارد منزلی میشد مهریهای به وی تعلق نمیگرفت، زیرا اسارت باعث باطل شدن مهریه میشد.[۱۱۳]
طبق عرف جاهلی، مهریه به عروس تعلّق میگرفت، امّا گاهی ولیّ دختر مهریه را به قصد تهیه وسیلهای برای منزل دخترش برمیداشت. گاهی هم ولیّ دختر، مهریه را برای خویش برمیداشت و معتقد بود که این حقّ وی است که به او بازگشته است؛ لذابر اساس این دیدگاه به کسانیکه صاحب فرزند دختر میشدند میگفتند: « هَنیئا لَکَ النافِجَه: هَنیئا لَکَ هذِهِ البِنتِ الَّتی تَآخُذَ مَهرَها إبلاً فَتَضَمّها إلی ِِابِلکِ فَتنفجَ مالِکِ أی تَزیده.»[۱۱۴]
یعنی مبارک باد بر تو این دختر که مهریه وی را برای خویش خواهی برداشت و به وسیله آن به تعداد شترانت اضافه خواهی نمود.
۱-۲۲ ارث
در نوشتههای خطی باقیمانده از عصر جاهلی آمده است که «در عربستان جنوبی برخی از زنان دارای استقلال بودند، این در مواقعی بود که بعد از فوت مردی ورثهاش کم سن و سال باشند. لذا همسرش اموال وی را صاحب میگشت.» [۱۱۵]در اوایل دوره جاهلیت هیچگونه ارثیهای به دختران تعلق نمیگرفت، تا اینکه فردی به نام «ذو المجاسد عامر بن جشم بن غنم بن حبیب بن کعب بن یشکر»، اموالش را در دوره جاهلیت بین فرزندانش تقسیم کرد. وی به فرزندان دختر خویش نیز سهمی به مقدار مساوی با پسران خویش داد. بعد از آن اسلام این عمل وی یعنی اختصاص ارث به دختران را تأیید کرد.[۱۱۶]
همانطور که ذکر گردید؛ برخی از زنان در عصر جاهلی به تجارت و داد و ستد میپرداختند، که تجارت بانوان در عصر جاهلی را میتوان، حاکی از داشتن حقّ ارث برای زنان دانست، و این موضوع خود نشان دهنده بهرهمندی از حقوق مالی و شهروندی برخی از زنان در میان اعراب جاهلی است. البته اخباری که بر عدم ارث بردن زنان دلالت می کند را به کلی نمیتوان نقض نمود، زیرا به احتمال قوی اکثر اعراب قائل به چنین حقی برای بانوان نبوده اند و فقط تعداد کمی از قبایل عرب، معتقد به حق ارث زنان و دخترانشان بودند.
۱-۲۳ زنان ثروتمند
در میان برخی از اعراب بادیه، زنان از آزادی زیادی برخوردار بودند، و بر امر دارایی و ثروت قبایل خود نفوذ بسیاری داشتند.[۱۱۷] در محیط بدوی، زنانی که از نظر مالی نسبت به زنان دیگر قبیله وضع بهتری داشتند، در نزد شوهرانشان نیز دارای منزلت و احترام بیشتری بودند و همسران زنان ثروتمند کمتر به آزار و اذیت آنان پرداخته و حتی در نزد افراد قبیله نیز شرف و منزلت نسبتاً خوبی داشتند. همین داشتن احترام نه چندان زیاد نزد همسر، باعث فخر فروشی زنان ثروتمند بر زنان فقیر می شد.[۱۱۸]
نتیجه گیری
جامعه پیش از اسلام که در قرآن به نام آنرا «عصرجاهلیت» خوانده شده است، دارای ساختی مبتنی بر مردسالاری و زن ستیزی بود. مردان بسته به توانایی مالی خویش، با زنان بی شماری ازدواج کرده و با همسرانش، همچون خدمتکاران رفتار مینمود؛ و از آنان تقاضای به دنیا آوردن پسران قوی و قدرتمند بیشماری را داشت. مردان عصر جاهلی گاهی جهت رسیدن به هدف خویش حاضر میشدند همسرشان را در اختیار مردی شاعر و یا نجیبی قرار دهند و فقط هرگاه، مطمئن میگشتند همسرشان از آن مرد، آبستن شده همسرشان را به منزل خویش میآوردند، بدون اینکه برای چنین عملی، کسی وی را ملامت نماید و یا از عمل خویش احساس شرمساری نماید.
در عصر جاهلی زنان دارای هیچ یک از امتیازات انسانی، اجتماعی، مالی، حقوقی و.. که مردان داشتند نبودند. زیرا طبق قانون جاهلیت تمامی این حقوقها ازآن فردی بود که از نظر جسمانی قوی بوده، همچنین قادر به اسب دوانی و مبارزه باشد و جزء قدرتهای دفاعی قبیله محسوب گردد. به دلیل همین در عصر جاهلی «قانون سانا» رواج داشت، قانونی که طبق آن یک زن بایستی در تمامی ادوار زندگانیش تحت حمایت مردی از نزدیکان خویش باشد. در عصر جاهلی زنان چنان حقیر و پست بودند که بردن نام آنان در انظار عمومی عملی زشت به حساب میآمد، لذا از زنان با کنایاتی چون؛ کفش، خانه، بز، گوسفند، گل خوشبوو …. نام برده میشد. طبق عرف عصر جاهلی، مرد قوی حق داشت زن مورد علاقهاش را ( چه مجرد و چه متأهل) برباید و خانواده زن ربوده شده مجبور بودند در قبال دخترشان به گرفتن مهریه بسنده نمایند. اگر خانواده دختر دارای نفوذ و قدرت بودند از مرد رباینده یک و گاهی دو دختر، به علاوه مهریه فراوان طلب مینمودند که رباینده ملزم به پرداختن مطالبات آنان بود. دختری که به جای دختر ربوده شده، برده میشد بایستی از لحاظ جسمانی قوی و زیبا باشد و همچنین تا به دنیا آوردن یک پسر و به سن بلوغ رساندنش درآن خانواده زندگی مینمود. زنی که با چنین ازدواجی به منزل همسر میرفت، نه تنها با وی مانند همسر واقعی رفتار نمیشد، بلکه مجبور به تحمّل تمامی توهینها بود. چنین ازدواج توهینآمیزی جهت اتمام جنگ و خونریزی در هنگام قتل افراد قبایل دیگر نیز رواج داشت.
وجود اقتصاد نامطلوب در عصر جاهلی و از آن مهمتر و مؤثرتر، اعمال چنین رفتارهای دور
از انسانیت در خصوص بانوان، باعث ایجاد سنت زشتتری به نام «زنده به گور نمودن دختران» یا زنده به گور نمودن دختران گشت. در دورهای از عصر جاهلی، به دلیل به قتل رسیدن دختران بیگناه در بدو تولّد و کاسته شدن از تعداد بانوان، مردان جاهلی به «نکاح رهط یا زناشوئی دسته جمعی» روی آوردند.