یافتههای اخیر حاکی از تفاوت تأثیر و اهمیت سه عنصر (شناختی، عاطفی و رفتاری) در شکل دادن نگرشها است. یعنی در برخی نگرشها عامل شناختی مهمتر است، در برخی عاطفی و بالاخره در برخی دیگر عامل رفتاری (کریمی، ۱۳۹۰).
در پذیرفتهترین تعریف، نگرش مرکب از سه عنصر شناختی، عاطفی (احساسی)، و آمادگی برای عمل است و در برخی از تعریفها، نگرش را نظام بادوامی از ارزشیابیها، یا سازمان بادوامی از باورها دانستهاند. این اصطلاح نظام یا سازمان دلالت بر آن دارد که اجزای سهگانهی نگرش با هم همبستگی دارند. بدین معنی که شناختهای فرد دربارهی چیزی، از احساسات و شور او دربارهی آن چیز و از تمایلات او برای عمل نسبت به آن چیز تأثیر میپذیرند. از طرف دیگر، تغییری که در شناخت شخص دربارهی چیزی رخ نماید در احساسات او نسبت به آن و در آمادگی او برای عمل و رفتار نسبت به آن تأثیر میگذارد (ممبینی، ۱۳۹۱).
نگرشهای مبتنی بر شناخت[۱۰۳]
منظور از جزء شناختی نگرش، اطلاعاتی است که فرد دربارهی موضوع نگرش دارد؛ البته مهمترین این شناختها آنهایی هستند که با نوعی ارزیابی همراه باشند (مهداد، ۱۳۸۴).
گاه نگرش ما بیش از هر چیز مبتنی بر مطالعه در دلایل و حقایق آن موضوع است. اگر ارزیابی فرد بیش از هر چیز مبتنی بر باور او در مورد خصوصیات موضوع نگرش باشد، آن را نگرش مبتنی بر شناخت مینامند. هدف این نوع نگرش آن است که جنبههای مثبت یا منفی یک شئ را طبقهبندی کند به طوری که ما سریعاً بتوانیم بگوییم که آیا آن شئ ارزش آن را دارد که مورد توجه یا بررسی ما قرار گیرد یا نه (کریمی، ۱۳۷۹).
نگرشهای مبتنی بر عواطف[۱۰۴]
این جزء شامل احساساتی است که موضوع نگرش در شخص بر میانگیزد، یعنی؛ موضوع ممکن است خوشایند با ناخوشایند باشد، ایجاد خوشی و خوشحالی کند یا برانگیزندهی نفرت و انزجار باشد. همین جنبه احساسی نگرشهاست که نقش انگیزشی بر رفتار دارد و اهمیت بُعد احساسی را در نگرش مورد تأکید قرار میدهد (شریفیزاده، ۱۳۹۲).
نگرشی که بیشتر مبتنی بر هیجانها و ارزشها باشد تا بر ارزشیابی عینی مزایا و معایب، نگرش مبتنی بر عواطف خوانده میشود (ممبینی، ۱۳۹۱). نگرشی که مبنای آن عواطف باشد و نه ارزیابی ارزشهای مثبت و منفی. اگر نگرش مبتنی بر عواطف ناشی از ویژگیهای مثبت و منفی موضوع نگرش نیست، پس از کجا سرچشمه میگیرد؟ باید بگوییم ابتدا منشأ آن ارزشهای انسانی، مثل مذهب و باورهای اخلاقی است. سرچشمه دیگر نگرشهای مبتنی بر عواطف، عکسالعمل افراد است (مثل دوست داشتن طعم شکلات، علیرغم میزان کالری موجود در آن) و یا عکسالعمل زیبایی شناختی فرد (مثل ستایش یک تابلوی نقاشی). بقیه دلایل نیز میتواند ناشی از شرطی شدن فرد باشد، که خود آن را میتوان به دو شکل تفکیک نمود: یکی شرطی شدن سنتی و آن زمانی است که یک محرک، که احساسات ما را برمیانگیزد، چندین بار با محرکی که برای ما بیتفاوت میباشد همراه با یکدیگر بوده و سبب برانگیختگی میشوند تا آنجا که محرک خنثی، ویژگیهای عاطفی محرک اول را به خود میگیرد. دوم، حالت شرطی شدن رفتاری است که در این حالت اعمالی که فرد آزادانه به آن مبادرت میورزد، به تناوب افزایش یا کاهش مییابد. این رفتار بستگی به این دارد که در جهت مثبت تقویت شود (تشویق) و یا در جهت منفی (تنبیه) و سپس در یکی از این دو حالت تثبیت میشود. خلاصه اینکه، گرچه نگرشهای مبتنی بر عواطف دارای سرچشمههای متفاوت هستند، ولی میتوان همه آن ها را در یک گروه طبقهبندی نمود. زیرا در مجموع دارای تصویر کلیدی مشترک میباشند:
الف) آن ها در نتیجه ارزیابی عقلانی از موضوع نگرش به وجود نیامدهاند.
ب) منطق بر آن ها حکم نمیکند و در صورت وجود دلایل قانع کننده در رد آن نیز این نگرش تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
ج) اغلب آن ها به ارزشهای فرد پیوستهاند، بنابراین تلاش برای تغییر آن ها به معنی به چالش کشیدن این ارزشها میباشند (کاردانی، ۱۳۹۲).
نگرشهای مبتنی بر رفتار[۱۰۵]
نگرش مبتنی بر رفتار عبارت است از: مشاهده چگونگی رفتار فرد نسبت به موضوع نگرش. بنا بر تئوری “ادراک خویشتن” تحت شرایط خاص فرد نمیداند چه احساسی نسبت به موضوعی دارد، تا آنکه رفتار خود را نسبت به آن موضوع ببیند. افراد تحت شرایط خاص، نگرش خود را از رفتارهای خویش استنتاج مینمایند (کاردانی، ۱۳۹۲).
در تعریف نگرش، اغلب آن را نوعی آمادگی برای عمل ذکر کردهاند یعنی، نگرش شخص را آماده میکند تا در برخورد با موضوع نگرش رفتاری از خود نشان دهد. چنانچه نگرش شخص نسبت به موضوعی مثبت باشد آماده است که کمک کند، ستایش کند، حمایت کند، یا پاداش دهد و برعکس اگر نگرش شخص نسبت به موضوعی منفی باشد، آماده است به آن آزار برساند، بی اعتنایی کند، و یا حتی در جهت نابودی آن بکوشد (کریمی، ۱۳۷۹).
عنصر دیگری که در شناخت نگرشها اهمیت دارد، «موضوع » نگرش است. موضوع نگرش ممکن است هر چیزی باشد که در جهان اجتماعی شخص میتوانند وجود داشته باشند. اما این به معنای بیانتها بودن نگرشهای افراد نیست. نگرشهای افراد محدود به شناختهای آنهاست، یعنی ما نسبت به چیزهایی نگرش داریم که دربارهی آن ها شناخت داشته باشیم (کریمی، ۱۳۷۹).
چگونگی شکلگیری نگرشها
نظریهپردازان نگرش معتقدند که نگرشها به چندین شیوه آموخته میشود که عبارتند از: تجربهی مستقیم، صرف قرار گرفتن در معرض محرک و یادگیری مشاهدهای یا الگو و سرمشق گرفتن (مهداد، ۱۳۸۴).
الف- تجربهی مستقیم
در موارد بسیاری، نگرشهایی که ما پیدا کردهایم حاصل تجربهی مستقیم ما با موضوع یا شیء نگرش است (ممبینی، ۱۳۹۱).
ب- در معرض قرار گرفتن صرف
تعداد دفعاتی که ما با یک موضوع یا شیء نگرشی روبهرو میشویم ارزشیابی ما را از آن موضوع یا شیء تحت تأثیر قرار میدهد. تکرار در معرض قرار گرفتن، پاسخهای ما را نسبت به یک شیء یا یک شخص نیرومندتر میکند (ممبینی، ۱۳۹۱).
ج- الگو و سرمشق گرفتن
فرایند دیگری که نگرشها از طریق آن آموخته میشوند الگوی یادگیری اجتماعی و الگو و سرمشق گرفتن یا یادگیری مشاهدهای است. مثلاً در خانواده، فرزندان، بسیاری از نگرشهای خود را با مشاهدهی نگرشها و به ویژه مشاهدهی رفتارهای نگرشی خاص والدین شکل میدهند. این فرایند حتی هنگامی هم که والدین در آموزش نگرش خاصی به فرزندان خود تعمدی ندارند، وارد عمل میشود. بدین ترتیب فرایند الگوگیری نقش مهمی در شکل دادن نگرشها ایفا میکند. در بسیاری موارد، کودکان میشنوند که والدین آن ها نسبت به شخص خاص، شیء خاص، یا موضوع خاص، نظر به خصوصی ابراز میکنند و همین آگاهی از نگرشهای والدین سبب شکلگیری همان نگرشها در آنان میشود. البته، تنها والدین نیستند که الگو و سرمشق کودکان قرار میگیرند، شاید بتوان گفت همهی کسانی که در محیط اطراف کودک هستند نظیر همبازیها، بزرگسالان دیگر، معلمان، یا هر فرد مهم دیگر، مورد مشاهده و الگوبرداری او قرار میگیرند ( ارونسون[۱۰۶]، ۱۹۹۹؛ به نقل از ممبینی، ۱۳۹۱).
نگرش به ازدواج
جوامع دارای ارزشها، نگرشها و عادات نسبتا پایداری است ولی نه ثابت و غیر قابل تغییر. نسلهای جدیدتر دارای ارزشهای متفاوتی هستند در حالیکه هنوز ارزشها و نگرشهای سنتی در نسلهای پیشین جوامع رواج دارد. با جانشین شدن نسلهای جوانتر به جای افراد نسلهای گذشته، جهانبینی متداول در جوامع دگرگون میشود (اکبرزاده و همکاران، ۱۳۸۹).
اکثر افراد در آستانه ازدواج، امید زیادی به آینده دارند. آن ها احساس میکنند که عشق همه چیز را تسخیر خواهد کرد و رابطهشان خیلی مثبت، عاشقانه و عالی باقی خواهد ماند و هیچ چیز این رابطه را خراب نخواهد کرد. آن ها میخواهند با هم کامل شوند و زندگی سعادتمندی داشته باشند. چگونه میتوان تضمین کرد که آنان در رابطهای خسته کننده و کسل کننده قرار نخواهند گرفت. تحقیقات نشان داده که بسیاری از طلاقها به این دلیل رخ میدهند که افراد برای ازدواج آمادگی ندارند (امیدوار، ۱۳۸۷).
یکی از عواملی که در ازدواج نقش کلیدی را بازی میکند، نگرش افراد به ازدواج میباشد. سازه نگرش به ازدواج نشان دهنده احساسات و تمایلات افراد، پیش داوریها یا سوگیریها، تصورات از پیش فرض شده، ترسها و عقاید راسخ آن ها در مورد ازدواج است. بنابراین نگرش یک فرد در مورد ازدواج آن چیزی است که او در مورد ازدواج فکر و احساس میکند (ممانی[۱۰۷]، ۲۰۰۳).
به عبارتی نگرش به ازدواج عبارت است از استانداردها و فرضیههای ذهنی، چارچوب از پیش تعیین شده و بایدها و نبایدهایی که افراد در مورد همسر و زندگی زناشویی دارند که ممکن است که مبتنی بر واقعیت باشد یا نباشد. نگرشی که نسبت به ازدواج وجود دارد در سرنوشت و آینده ازدواج نقش بسزایی دارد. این نگرشها طی زمان و تحت تأثیر ارزشها، توقعات و ترجیحات مورد قبول جامعه شکل میگیرند ولی ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشند. بسیاری از اهداف زندگی مشترک، معیارها و قواعد ازدواج بر اساس آن ها ایجاد میشود، از طرفی دیگر همین نگرشها در به وجود آمدن بسیاری از سوءتفاهمها و تعارضهای بین زوجها نقش عمدهای بر عهده دارند. در واقع بعضی از آن ها تسهیل کننده ارتباط و دارای تأثیر مثبت هستند و برخی دیگر نادرست و تأثیر منفی بر ارتباط و زندگی زناشویی دارند (فقیرپور،۱۳۸۴ ).
نگرشها نسبت به ازدواج بر احتمال ازدواج و تعیین زمان ازدواج تأثیر میگذارند، نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج، احتمال ازدواج و انتقال از تجرد را افزایش میدهند و باعث بروز رفتار زناشویی مطلوبتر در آینده میگردند و یک عامل کلیدی برای ازدواج موفق هستند (امیدوار، ۱۳۸۷). همچنین نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج مهمترین سرمایه در ازدواج و زندگی زناشویی هستند و درهای مضاعف خوشبختی را برای زوجها میگشایند (ممانی، ۲۰۰۳).
در واقع نگرشهای افراد به ازدواج، میتوانند سازنده یا مخرب باشند. نگرشها در آنچه که فرد میگوید و میشنود منعکس میشوند و بر ادراک او از دنیای اطراف تأثیر میگذارند و نیز مؤلفههای عمدهای در ازدواج و اداره مسائل زندگی زناشویی هستند (هیتر[۱۰۸]، ۲۰۰۶). نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج احتمال ازدواج را افزایش میدهد، اما نگرشهای نامطلوب و غیر واقع بینانه به ازدواج، عقب نشینی ازدواج را تشدید میکند (امیدوار، ۱۳۸۷).
امروزه تأثیر نگرشها بر رفتار ازدواج، توجه متخصصان علوم اجتماعی را به خود جلب کرده است. یکی از توجیهات برای تغییر در رفتار ازدواج، استقلال روبه رشد زنان، به دلیل دسترسی آن ها به تحصیلات و شرکت در کار و فعالیتهای خارج از خانه است (هریس و لی[۱۰۹]، ۲۰۰۶). تغییر در ارزشهای فرهنگی نیز تبیین دیگری بر تغییر نگرشها در ازدواج است. حرکت به سوی فردگرایی دنیوی، مطلوبیت یک تعهد دائمی مثل ازدواج را کاهش داده است. همچنین، در قرن حاضر، فردگرایی مؤثرترین نیرو در تغییر نگرشها به ازدواج است و تغییر جهت از تأکید به ازدواج به عنوان سنت به ازدواج به عنوان یک رابطه وجود داشته است (منسفیلد[۱۱۰]، ۲۰۰۷). ازدواج به عنوان یک سنت شامل مـضامینی است از قبیل:
-
- آزادی کمتر در انتـخاب همسر
-
- ازدواج مرتبط با یک الزام اجتماعی وسیعتر
-
- تأکید بر جنبههای اقتصادی ازدواج مثلا دارایی یا تقسیم کار بین زوجین
-
- تأکید عمومی (اجتماعی)
-
- ازدواج به عنوان یکی از مجموعههای روابط اجتماعی
-
- عدم تساوی نسبی در ازدواج (مرد سالاری)
-
- تأکید کمتر بر رابطه جنسی متقابل که هدف از رابطه جنسی تولید مثل است (منسفیلد، ۲۰۰۷).
ازدواج به عنوان رابطه شامل مضامینی است از قبیل:
-
- آزادی بیشتر در انتخاب همسر
-
- خویشاوندی از طریق ازدواج از یک الزام اجتماعی وسیعتر است
-
- تأکید بر جنبههای هیجانی و میان فردی ازدواج
-
- تأکید بر خصوصی بودن (محرمانه بودن) این رابطه
- ازدواج به عنوان یک رابطه بالغانه محوری