ب) شرک خفی که در علم اخلاق از آن بحث میشود و قرآن، تمام این اقسام را بررسی کرده است.
۱) شرک در الوهیت
یعنی اعتقاد به موجودی غیر از خداوند که دارای تمام صفات جمال و کمال به طور استقلال است؛ قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»[۱۳۲] (به طور تحقیق، کسانی که قائلاند خداوند، همان مسیح بن مریم است، کافر شدند.)
۲) شرک در خالقیت
یعنی انسانی به دو مبدأ مستقل برای عالم، قائل شود؛ به طوری که خلق و تصرف در شؤون عالم به دستشان است. همانگونه که مجوس، قائل به دو مبدأ خیر به نام «یزدان» و شر به نام «اهرمن» میباشند.[۱۳۳]
۳) شرک در ربوبیت
آن است که انسان معتقد شود در علم، ارباب متعددی است و خداوند متعال، رب الأرباب است؛ به این معنا که تدبیر عالم به هر یک از این ارباب که قرآن از آن به عنوان ارباب متفرق نام میبرد، به طور مستقل تفویض شده است؛ همانگونه که مشرکان عصر حضرت ابراهیم به این نوع شرک مبتلا بودهاند.[۱۳۴]
شرک در عبادت و طاعت
به این معناست که انسان، خضوع و تذلل ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت کسانی باشد که برای آن ها خضوع و تذلل و خشوع میکند.[۱۳۵]
منشأ شرک از دیدگاه قرآن
۱) پیروی از اوهام
خداوند سبحان میفرماید: «وَ مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِه»[۱۳۶] (و هر کس معبود دیگری را با خداوند بخواند، هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت.)
و نیز فرمود: «وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ»[۱۳۷] (آن ها غیر از خدا، چیزهایی میپرستند که او هیچگونه دلیلی بر آن نازل نکرده است، و چیزهایی که علم و آگاهی به آن ندارند و برای ستمگران، یاور و راهنمایی نیست.)
۲) حسگرایی
خداوند سبحان میفرماید: «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذالِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ…»[۱۳۸] (اهل کتاب از توحید، از تو میخواهند کتابی از آسمان[یکجا] بر آن ها نازل کنی، آن ها از موسی، بزرگتر از این را خواستند، و میگفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! و به خاطر این ظلم و ستم، صاعقه، آن ها را فرا گرفت…)
۳) منافع خیالی
خداوند سبحان میفرماید: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ»[۱۳۹] (آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، و نه سودی میبخشد؛ و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند. بگو: آیا خدا را به چیزی خبر میدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟!» منزه است او، و برتر است از آن همتایانی که قرار میدهند)
۴) تقلید کورکورانه
خداوند سبحان میفرماید: «بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ وَکذَلِک مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِک فِی قَرْیهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ»[۱۴۰] (بلکه آن ها میگویند: ما نیکان خود را بر آیینی یافتیم، و ما نیز بر پیروی آنان هدایت یافتهایم. و اینگونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذار کنندهای نفرستادیم، مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و بر آثار آنان اقتدا میکنیم.)
و نیز فرمود: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلا یهْتَدُونَ»[۱۴۱] (و هنگامی که به آن ها گفته شد: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی مینماییم. آیا اگر پدران آن ها، چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند.)
و نیز فرمود: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ»[۱۴۲] (و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آن ها خوانده میشود، او فقط مردی است که میخواهد شما را از آنچه پدرانتان میپرستیدند، باز دارد.)
ملاکهای شرک نزد وهابیان
وهابیان ملاکها و مبناهای خاصی برای شرک مطرح نمودهاند و عملی که منطبق با آن ملاکها باشد، شرک مینامند. ما نیز آن ها را ذکر کرده و نقد خواهیم کرد.
۱) اعتقاد به سلطهی غیبی برای خداوند
بن باز میگوید: «اگر کسی به پیامبر یا غیر از او و اولیا استغاثه کند به اعتقاد این که او دعایش را میشنود و از احوالش با خبر است و حاجتش برآورده میکند، اینها انواعی از شرک اکبر است…»[۱۴۳]
اعتقاد به این نوع سلطه و قدرت غیبی، اگر با این اعتقاد همراه باشد که تمام این امور به خداوند متعالی مستند است، شرک نخواهد بود.
حضرت یوسف پیراهن خود را به برادرانش میدهد تا به چشمان پدرش یعقوب انداخته، بینا شود. قرآن در این باره از قول حضرت یوسف میفرماید: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا»[۱۴۴] پس از آنکه بشارتدهنده آمد و پیراهن او را بر رخسارش افکند، دیدهاش بینا شد.
قرآن در ظاهر رجوع بصر به یعقوب را مستند به ارادهی یوسف میداند، ولی این فعل ناشی از اراده و قدرت و مشیت الهی است.
همچنین خداوند متعال به حضرت موسی امر میکند عصایش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد، آنجا که میفرماید: «فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاک الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیناً»[۱۴۵] (ما به او دستور دادیم که عصای خود را بر سنگ بزن، پس دوازده چشمهی آب از آن سنگ بیرون آمد.)
۲) تأثیر مرگ در تحقق مفهوم شرک
محمد بن عبدالوهاب در بحث توسل به انبیا و اولیا مینویسد: «این امر در دنیا و آخرت جایز است، ولی بعد از وفات آنان جایز نیست.»[۱۴۶]
ابن قیم جوزیه مینویسد: «از انواع شرک، حاجت خواستن از اموات و استعانت ار آنان و توجه به آنان است و این، اصل و اساس شرک در عالم است.»[۱۴۷]
۳) دعا نوعی عبادت است
محمد بن عبدالوهاب در استدلال بر عدم جواز توجه به غیر خداوند و شرک بودن استغاثه و استعانت از غیر خدا، میگوید: «عبادت، مخصوص خداوند متعال است و کسی در آن حقی ندارد و دعا، نوعی عبادت است که کوتاهی کردن از آن مستوجب عذاب است، لذا تقاضا از غیر خدا، انحراف از عبادت خدا و شریک قرار دادن غیر او در عبادت با خداوند است.»[۱۴۸]
در پاسخ به نظر عبدالوهاب باید گفت درخواست حاجت از غیر خداوند به دوشکل صورت میپذیرد: یکی اینکه با اعتقاد به استقلال در تأثیر واسطه است که این مشکل شرک را دارد. دیگر اینکه توجه به غیر خدا دارد و از او حاجت طلب میکند، لکن با این اعتقاد که تنها واسطهی خیر است و همهی امور به دست خداوند متعال است، این عمل نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در راستای توحید است و آیهی شریفهی «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»[۱۴۹] خواستن و توجه، همراه با اعتقاد استقلالی در تأثیر، شرک است، نه مطلق خواستن و توجه کردن؛ زیرا خداوند متعال در قرآن کریمش به صراحت سخن از واسطه به میان آورده و مردم را به طلب کردن و واسطه قرار دادن دعوت کرده است. آنجا که میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ»[۱۵۰] (ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و با وسیله، به درگاه خدا رو کنید…)
با این گفتهها، جواب محمد بن عبدالوهاب در این بخش نیز داده خواهد شد: آنجا که استدلال به «الدعا مُخ العباده» کرده است؛ زیرا مطلق دعا، عبادت نیست تا چه رسد به این که روح و اصل عبادت باشد. بلکه دعا از عبادت نیست؛ تا چه رسد به این که روح و اصل عبادت باشد، بلکه دعا از دعوت به معنای نداست و هر ندایی، دعا نیست. همانگونه که هر دعایی عبادت نیست، بلکه عبادت در اصطلاح شرع عبارت از خضوعی است که همراه با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت کسی باشد که برای او خضوع شده است، و این معنا هیچگونه ربطی به توجه و خواستن از اولیای الهی و استغاثه و استعانت از آنان ندارد؛ زیرا با این اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت آنان همراه نیست. پس معنای حدیث «الدعا مُخ العباده» این است: ندا دادن و خواندن خداوند، به عنوان این که او اله و مستقل در تأثیر است، اصل عبادت میباشد.
حسن بن علی سقاف شافعی میگوید: «تمام اقسام دعا عبادت نیست، مگر آن نوعی که همراه با اعتقاد به صفات ربوبیت یا یکی از آن صفات باشد. و قول پیامبر «الدعا هو العباده» به این معنا نیست که هر دعایی عبادت است که برای خدا بوده یا برای کسی که دعا کنندهی معتقد به صفتی از صفات ربوبیت برای مدعوّ است.»[۱۵۱]
گفتار دوم: شفاعت
حقیقت شفاعت
حقیقت شفاعت به معنای «درخواست برداشتن کیفر و مجازات از کسی است که مستحق مجازات است» آمده است؛ ولی از جهت مجازی در مورد درخواست رسیدن منافع به شخص نیز به کار میرود. دربارهی معنای حقیقی آن که درخواست برداشتن کیفر و مجازات مجرم است، در بین دانشمندان، هیچ اختلافی نیست.[۱۵۲]
شیخ طوسی میگوید: «» به عقیدهی ما پیامبر اکرم مؤمنان را شفاعت میکند و خداوند نیز شفاعت ایشان را میپذیرد و در نتیجهی این شفاعت، کیفر و عذاب را از مستحقان آن بر میدارد.
به نظر ما، خداوند امتیاز شفاعت را به پیامبر اکرم، بسیاری از اصحاب ایشان، ائمه معصومان و بسیاری از مؤمنان صالح، عنایت فرموده است.[۱۵۳]
ابو حفص نسفی (ت ۵۳۸ هـ.ق.) از دانشمندان اهل سنت نیز در این باره مینویسد: «امتیاز شفاعتخواهی دربارهی کسانی که اهل گناه کبیره هستند، برای پیامبران و بندگان خوب خدا به واسطهی روایات بسیار، ثابت است.»[۱۵۴]
بنا بر تحقیقی که انجام یافته، همهی مسلمانان به مسألهی شفاعت اعتقاد دارند. در این باره به دو دیدگاه اشاره مینماییم.
۱) قاضی عیاض میگوید: «اهل سنت، شفاعت را از نظر عقلی جایز و از نظر شرعی، واجب میدانند و دلیلی که بیانگر وجوب آن است، آیهی شریفهای است که میفرماید: «یوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِی لَهُ قَوْلًا»[۱۵۵] در آن روز، شفاعت به کسی سود نبخشد، مگر کسی که خدای رحمان به او اجازه داده و به گفتارش راضی است.»
البته آیات دیگری نیز بر وجوب شفاعت، دلالت دارند. از طرفی روایات بسیاری و در حد تواتر از پیامبر خدا نقل شده که آن حضرت در روز قیامت برای مؤمنان گنهکار شفاعت میکند و تمام علمای اهل سنت از آغاز تا به امروز، بر صحت آن ها اتفاق نظر دارند.[۱۵۶]
۲) ناصر الدین ملکی در این زمینه میگوید:
کسی که شفاعت را انکار کند، شایسته است مشمول شفاعت نشود؛ ولی کسی که همانند اهل سنت به شفاعت اعتقاد دارد و آن را تصدیق میکند، به رحمت خداوند امید دارد و معتقد است که شفاعت در مورد مؤمنان گنهکار است… چنانچه پیامبر خدا فرمود: «مردم شفاعتم را برای افرادی از امتم که مرتکب گناه کبیره شدهاند نگه داشتم.»[۱۵۷]
اقسام شفاعت
با توجه به گسترهی شفاعت، میتوان آن را به چند بخش تقسیم کرد.
۱٫ شفاعت در روز قیامت
این قسم از شفاعت، همان واسطه شدن پیامبران، امامان، شهدا و صالحان در روز رستاخیز بین خدا و خلق او هستند که بدینوسیله گناهان مؤمنان بخشیده میشود. همهی مسلمانان این قسم از شفاعت را قبول دارند، حتی فرقهی وهابیها نیز آن را پذیرفتهاند.[۱۵۸]
۲٫ طلب شفاعت در همین دنیا
در این قسم از شفاعت، ما در همین دنیا از پیامبران، امامان و اولیای الهی درخواست میکنیم که ما را در جهان آخرت شفاعت کنند. این قسم از شفاعت نیز مورد پذیرش همهی مسلمانان است. ولی وهابیها آن را شرک میدانند.[۱۵۹]
شفاعت در دنیا
برای درخواست شفاعت در همین دنیا از پیامبران، ائمه طاهرین و صالحان، روایات فراوانی در تأیید و جواز آن، از پیامبر اکرم رسیده است که جای هیچ تأمل و شیههای را باقی نمیگذارد؛ چرا که طلب شفاعت از پیامبر خدا چه پیش از حیات و تولد آن حضرت، و چه در دوران حیات و چه بعد از وفاتش اتفاق افتاده و پیامبر اکرم به آن صحه گذاشته و تأیید کردهاند و یا صحابهی پیامبر اکرم پس از حضرت، اینگونه طلب شفاعت را انجام داده و یا در حضورشان انجام شده و هرگز آن را رد نکردهاند. اینک به سه نمونه از این شفاعت اشاره میکنیم.[۱۶۰]
درخواست شفاعت قبل از تولد پیامبر
در تاریخ معتبر نقل شده که تبع بن حسان حمیدی، هزار سال پیش از تولد پیامبر اکرم در نامهای از پیامبر تقاضای شفاعت کرد. وقتی پیامبر، نامه را دریافت نمود، او را تأیید کرد و اینگونه فرمود: «مرحباً بتبع الأخ الصالح».
این تعبیر، حاکی از قبول، رضایت و تأیید چنین درخواست شفاعتی است. اصل این جریان را ابن اسحاق معاصر امام جعفر صادق در کتاب «المبدأ و قصص الأنبیاء» نقل میکند و حلبی(متوفای ۱۰۴۴هـ.ق.) در «السیره الحلبیه» آن را از ابن اسحاق نقل میکند.
در نامهی تبع بن حسّان برای پیامبر چنین آمده است:
ای محمد! من به تو رو به پروردگار تو که تمامی اشیاء، مخلوق و تحت ید و قدرت او هستند و به تمامی دستوراتی که از طرف خداوند به (تو) ابلاغ شده،ایمان آوردم و به این مطالب اقرار میکنم. پس اگر روزی زنده بودم و دوران رسالت تو را درک کردم، چه بهتر و اگر دوران رسالت تو را درک نکردم، از تو میخواهم که مرا در روز قیامت شفاعت کنی و مرا در آن روز فراموش نکنی.
ابن اسحاق، در ادامه مینویسد: دانشمندی از فرزندان ابی لیلی این نامه را به هنگام مهاجرت پیامبر خدا(ص به مدینه، در بین راه به دست آن حضرت رساند. حضرت پس از قرائت نامه، سه بار فرمود: «مرحبا بتبع الأخ الصالح». حلبی میافزاید: فاصلهی زمانی نگارش این نامه که توسط تبع نوشته شده تا زمان تولد پیامبر هزار سال بوده است.[۱۶۱]
اکنون این پرسش مطرح است که اگر طالب شفاعت در دنیا شرک بود، چگونه پیامبر اکرم کار شرکآلود(!) تبع را تأیید می کند و از او به عنوان برادر تعبیر میکند؟ آیا پیامبر، شخصی را که مشرک است، برادر خطاب میکند؟!
درخواست شفاعت از پیامبر در دوران زندگی آن حضرت
با نگاه به روایتی که دربارهی دورهی زندگی پیامبر خدا رسیده، روشن میشود که اصحاب، از آن حضرت، درخواست شفاعت میکردند که به یک مورد اشاره میکنیم.
روایت انس بن مالک
برای