کارآمدی در ادراک: افراد بهنجار در ارزیابی واکنش ها و قابلیت ها ی خود و در تفسیر آنچه در دنیای پیرامونشان می گذرد واقع بینی در خور توجهی نشان می دهند.
خود شناسی: این افراد تا حدود زیادی به انگیزه ها و احساسات خود وقوف دارند.
توانایی در کنترل ارادی رفتار: این افراد به راحتی انگیزه های جنسی و پرخاشگری خود را کنترل می کنند و در همنوایی با هنجارها ی اجتماعی آزادانه عمل می کنند و عموماً تحت تاثیر تکانه های غیر قابل کنترل قرار نمی گیرند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
عزت نفس و پذیرش: خود را افرادی با ارزش و مورد قبول اطرافیان می دانند و بطور خود جوش عمل می کنند. آنان در رابطه با دیگران خیلی راحتند.
باروری: این افراد توانایی های خود را در مسیر فعالیت های بارور به کار می اندازند زندگی را دوست دارند و بی آنکه نیازی به تقلای زیاد داشته باشند از پس الزامات آن بر می آیند (اتکینسون و هیلگارد ؛ ترجمهی مترجمان،۱۳۶۶).
ویژگی های افراد سازگار:
اسلامی نسب (۱۳۷۳) خصایص زیر را برای فرد سازگار بر می شمارد:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
از اضطراب و تعارضی که وی را از فعالیت رضایت بخش باز می دارد دوری می کنند .
از قدرت تصمیم گیری در برخورد با مشکلات بهر ه مند است.
عواطف خود را تصدیق و قبول می کند. مدام شایستگی های خود را گسترش می دهد و خود واقعی را در نظر دارد.
مسئولیت اعمال و رفتار خود را می پذیرد و خود را منشاء اعمال افکار و نیز رفتار خود می داند
نقص عضو و بیماری های بدنی معمولاً از شایستگی و فعالیت وی نمی کاهد.
شوخ طبعی را در خود پرورش می دهد و دارای این خصوصیت است.
ارزشیابی های درست و قضاوت های مناسبی از اوضاع و اتفاقات دارد.
از هر امری تجربهای هر چند کوچک دارد و با دقت نظر جهان پیرامون خود را، اعم از انسان، حیوان و اشیا، را مورد بررسی قرار میدهد.
۹- نیازها، افکار و عواطف انسان ها را می شناسد. پاسخهای مناسب می دهد و اهل همکاری اجتماعی و اقتصاد ی است.
عکس مرتبط با اقتصاد
۱۰- به میزان کافی میتواند فعالیت کند و در اموری که به عهده دارد. همواره تلاش می کند و لزومی نمی بیند که شغل خود را مرتباً عوض کند.
۱۱- از زندگی خانوادگی و زناشویی لذت میبرد و به فرزند دار شدن و تربیت فرزندان علاقمند است.
ریشه ناسازگاری های روانی:
عمدتاَ علت اصلی نا سازگاری های روانی به استرس ها و فشارهای شدید عصبی در زندگی روزمره بر می گردد. اما هنوز مشخص نیست چه افرادی در مقابل استرس های معینی به ناسازگازی و اختلال رفتاری دچار می شود. بزرگسالان عموماً در پاسخ به استرس هایی مانند شکست در ازدواج ، ورشکستگی های مالی مشکلات شدید کاری دچار ناسازگاری های عاطفی و اجتماعی می شوند.
حال آنکه در نوجوانان استرس های رایج عبارتند از: مشکلات تحصیلی یا ارتباطی آنان در مدرسه ویا مشاجرات پیوسته والدینشان و از عوامل دیگری که می توان منجر به تولید پاسخهای نا سازگارانه در افراد شود می توان از این موارد نام برد.
مرگ یکی از عزیزان یا نزدیکان
تغییرات مهم در زندگی یا نتایج پیش بینی نشده .
باید در نظر داشت عوامل موقعیتی ای که می توانند بر نوع عکس العمل های افراد مناسب یا نسبت به استرس ها تاثیر بگذارند، بسیارند مثلا شرایط اقتصادی ًحمایت های اجتماعی، فرصت های شغلی و نیز شرایطی که به فرد اجازه جبران گذشته را می دهد. در این میان عوامل درون فردی نیز نقش مهمی دارند به عبارت دیگر عواملی مانند مهارت های اجتماعی، ضریب هوشی، مهارت های مقابله ای و میزان خلاقیت و آفرینندگی فرد نیز در نحوه پاسخ های او به استرس زاهای محیطی دخیل هستند (انجمن روانپزشکی امریکا – نقل از مورسین،۱۹۹۵)
دیدگاه های کمی و کیفی در مورد ناسازگاری:
رفتار نرمال آنرمال (بهنجار و نا بهنجار ) را می توان از طریق دیدگاه های دو مکتب متفاوت بررسی کرد. از دید گاه “کمی”تفاوت بین افراد آشفته و نیک سازگاری یافته، بطور کمی (با توجه به مقدار رخ دادن آنها بررسی می شود. این دیدگاه علل رفتار های بهنجارو نا بهنجار را در ابعاد روان شناختی صفات [۲۵۵]جستجو کرده است و برای هر ضفتی یک میزان مطلوب را در نظر می گیرد که انحراف از این میزان می تواند طیف نا هنجاری رفتاری را تعیین نماید. مثلاً مقدار مناسبی از خود کنترلی می تواند به سازگاری مطلوبی منجر شود در حالیکه اگر کسی به میزان بسیار کمی از خود کنترلی بهره مند باشد. این موضوع می تواند با عث واکنش های بسیار تند و ناگهانی وی شود.
به همین شکل میزان خیلی زیاد خود کنترلی نیز بهنجار نیست و زیان آور است چرا که فرد در این حال به منع شدید روانی دچار می شود و شخصیت یکنواخت و خشکی خواهد داشت. مثال دیگری که می توان در این زمینه مطرح کرد این است: افرادی که به شکل معمولی[۲۵۶] قادرند نسبت به خود و تجاربشان واکنش دهند. به احتمال بیشتری رفتارهای سازگارانه را از خود بروز خواهند داد در حالیکه انعکاس های کم نسبت به خود و تجارب به “خود هشیاری”شخص را فلج نماید. در این دیدگاه جنبه های گوناگون رفتارهای آشفته و ناسازگارانه همواره با اغراق[۲۵۷] در نحوه تفکر احساس و رقتار فرد همراه است. البته تمام افراد نرمال نیز ممکن است در شرایط خاصی مانند مردم ناسازگار فکر، احساس و رفتار کنند اما نکته ی اصلی در درجه ی[۲۵۸] این رفتار ها ست. مردم سازگار رفتار ناسازگارانه و تفکرات اغراق آمیز را کمتر وبرای مدت کوتاهتری نسبت به ناسازگاران از خود بروز می دهد از دیدگاه “کیفی”تفاوت بین رفتار بهنجار و نا بهنجار از طریق نوع رفتار ها تعیین می شود نه با توجه به درجه ی آنها این دیدگاه مطالعه روان شناسی نا هنجار را از طریق بررسی شکل و حالت پاسخ های نا سازگارانه بررسی می کند. البته هردوی این دیدگاه ها ازجهاتی دارای معایب واز جهاتی نیز دارای حسن هستند که در این بحش به جزئیات آن وارد نمی شویم اما آشنایی با این دیدگاه ها در تعیین رفتارهای سازگارانه و ناسازگارانه ضروری می نماید (بوتر ومالیک،۲۰۰۲).
نظریه های گوناگون در باب سازگاری:
روانکاوی
هدف از روان درمانی از دیدگاه فروید ایجاد سلامت روانی است. سلامت روانی دو جنبه دارد: یکی سازگاری با محیط بیرونی و سازش با محیط درونی. محیط مجموعه عوامل و امکاناتی است که مراجع می تواند از آن میان برای توسعهی تواتایی های خود به منزلهی یک انسان آزاده دست به انتخاب بزند. از روانکاوی انتظار می رود که تا حدود زیادی سازگاری و انعطاف پذیری را در فرد افزایش دهد وموانعی را بر سر راه استفاده از حداکثر امکانات وجود دارد، از بین ببرد(پاترسون[۲۵۹]،۱۹۶۶به نقل از شفیع آبادی و ناصری،۱۳۶۵)
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
اساساً مفهوم سازگاری در نظریه روانکاوی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و علاوه بر هدف درمان که ایجاد سازگاری مطلوب در افراد است، پایه مکانیزمهای دفاعی که بخش مهمی از نظریه فروید هستند نیز بر ایجاد سازگاری در افراد جامعه و دور کردن اضطراب از ایشان قرار گرفته است. فروید(۱۹۳۰) معتقد بود که بین نیاز سازمان یافته ی جامعه به مقررات و نیاز فرد به ارضای فوری امیال اساسی بدون ملاحظه ی نیازهای دیگران.تعارضی اساسی و حل نشدنی وجود دارد. این تعارض در واقع فرامن در برابر نهاد یا اصل واقعیت در برابر اصل لذت را نشان می دهد فروید قاطعانه بر این باور بود که لازم نیست فرهنگ ها به اندازه عصر ویکتوریایی دوره ای که فروید در آن زندگی می کرد درباره مسائل جنسی کودکی ظالمانه باشند. بی تردید او بیش از هر کس دیگری مسبب انقلاب جنسی زمان خود بود. با این حال فروید معتقد بود که فرهنگ باید تااندازه ای سرکوب گر باشد. در رابطه با سازگاری ، فروید را با برداشتن لفافه های جنسی و ترغیب تجاوز جنسی در جامعه محکوم کرده اند چرا که فروید باور داشته است که کنترل تکانه خارج از اراده ماست.
بقول نورمن براون[۲۶۰] :فروید ما را از نسل روان رنجوران رهایی بخشید اما ما را نسل جامعه ستیزان کرد با وجود این تفاسیر، فروید خود شخصاً این ادعا را رد کرده است. او در باره ی اینکه وی را محکوم به گفته: که ما قدرت سازگار شدن با محیط را بخاطر قدرت زیاد امیالمان نداریم نموده اند، ا عتراض کرد و اظهار داشت حتی هشیار ترین افراد نیز باید با فرهنگی که در آن زندگی می کنند سازگار شوند و خیال پردازی های فراتر رفتن و رسیدن به فرشتگان را کنار بگذارند. او برداشتن لفافه نازک کنترل ها را تبلیغ نکرد. بلکه معتقد بود بهترین مایه امیدواری برای افراد و جامعه این است که افراد به منظور سازگاری با جامعه، کنترل های پخته تر و واقع بینانه تری را جایگزین این لفافه بچه گانه خشک و متزلزل نمایند (پروچسکا و نورکراس،ترجمه سید محمدی.۱۳۸۱)
درمانهای رفتاری
برخورد دانشمندان مکاتب یادگیری روانی، روشها وبرداشت های مختلفی از تشریح، تبیین و توصیف رفتارهای ناسازگارانه و نا بهنجار بوجود آورده است. با وجود این، اکثر روان شناسان رفتار گرا، نا هنجاری های کنشی را پاسخهای حرکتی خاصی نسبت به محرک های عرصه شده می دانند. این روان شناسان اعتقاد دارند که ناسازگاری های انسانی، یا علت عدم یادگیری رفتارهای سازگارانه و یا به سبب یادگیری نا کافی، ناقص و نا مناسب است این دو تقسیم بندی عبارتند از :
پاسخهای شرطی هیجانی، همراه با سازگاری، که بدلیل شرایط نا مطلوبی مانند وسواسی فوبی و اضطراب ایجاد میشوند.
پاسخهای شرطی هیجانی که به دلیل عدم رشد، تکامل و تناسب پاسخها ایجاد میشوند و از لحاظ اجتماعی، مورد قبول نیستند. ماتتد هم جنس بازی و خودنمایی جنسی پاسخهابی شرطی عضلانی ناکافی مانند شب ادراری را هم میتوان از این قبیل دانست.(شاملو،۱۳۸۶)
بنظر رفتار درمانگران رفتار انسان خواه سازگارانه و یا ناسازگارانه به مقدار زیاد توسط پیامدهایش کنترل می شود. مرتبا به رفتارهای انسان بر چسب بیمارگون زده می شود انگار که این رفتارها تولیدی ارگانیزم نیستند در حالی که آنها را واقعا میتوان با همان اصولی توجیه کرد که باقی رفتارهای انسان توجیه میشوند. بنابر این فراوانی پاسخهای ناسازگارانه در صورتی که تقویت شوند. مثلاً از طریق توجه خاص، افزایش مییابند. بر عکس اگر پاسخهای ناسازگارانه تنبیه شوند. احتمال وقوع آنها کاهش مییابد.
رفتار ناسازگارانه در خلا رخ نمی دهد شرایط محیطی یا موقغیت محرک زمینه را برای وقوع آماده میسازد. تحلیل رفتاری سه طبقه از مشکلات رایج را مشخص میکند. به عبارت دیگر رفتارهای ناسازگارانه بر سه قسمتند: زیاده روی در رفتار، کمبود های رفتاری و نامناسب بودن رفتار مشکل نخست به زیاده روی در پاسخ دهی مربوط میشود. سی بار شستن در روز، شستن دست به خودی خود ناسازگارانه نیست ولی انجام این کار بطور افراطی میتواند ناسازگارانه تلقی شود. مشکل دوم به رفتارهایی مربوط میشود که کمبود پاسخدهی را شامل میشود مثلاً بندرت با دیگران تعامل کردن، که این خود نوعی ناسازگاری اجتماعی تلقی میشود. رفتار درمانگران قبلاً به جای آنکه، رفتار سازگارانه را افزایش دهند. رفتارهای ناسازگارانه را کاهش میدادند اما اکنون وظیفه خود می دانند که به هر دو نوع رفتار بطور برابر توجه شود مشکل سوم پاسخهای ناسازگارانه ای است که برای موقعیت یا زمان خاصی، نا مناسب است مثل بیماری که لباسهای خود رادر انظار در میآورد ما انتظار داریم که این رفتار در انظار، نه تنها تقویت نشود بلکه احتمالاً تنبیه هم به دنبال داشته باشد اما بنظر می رسد برای کسی که رفتار ناسازگارانه نشان می دهد، همین موقعیت بیانگر تقویت احتمالی است کسی که رفتار نا سازگارانه نشان می دهد یا نتوانسته است موقعیت محرک را به درستی تشخیص دهد (مانند کسی که شدیداً مست میکند) یا واقعاً تقویت قدرتمندی وجود دارد که دیگران به راحتی نمیتوانند مشاهده کنند (شاملو،۱۳۸۶)
درمانهای میان فردی(تحلیل ارتباط محاوره ای)
به نظر اریک برن[۲۶۱]، سر نوشت خود انگیخته، تنها سرنوشتی است که میتوان از آن فراتر رفت. ما باید از سناریو های زندگی خودشکن و خود ویرانگر فراتر رویم نه از جامعه. گرچه نیروهای اجتماعی افراد بسیاری را ترغیب میکنند که خودشان را در زندگی بازنده به حساب آورند. ولی فقط در صورتی که این افراد خودشان بر علیه خود موضع بگیرند یعنی به این نتیجه برسند “که جامعه خوب است و آنها خوب نیستند؛ دچار ناسازگاری اجتماعی خواهند شد و سناریو ی زندگی را خواهند باخت، اگر بیماران تصمیم بگیرند سناریوی برنده شدن را در زندگی شخصی و اجتماعی (سازگاری) را انتخاب کنند مجبور نخواهند بود که کودک سرکش درون ایشان می خواهد آنها از تمام قید و بند های شخصی و اجتماعی آزاد باشند. والد درون آموزه های آداب و رسوم را درک می کند. به زبان کنترل محبت می کند و آنها را یاری میدهد با بسیاری از نیروهای قدرتمند اجتماعی بطور مسالمت آمیز سازگار شوند اما بالغ آنها در عین حال که میتواند به آنها کمک کند جامعهای دموکراتیک و عادلانه بسازند. به اندازه کافی بی طرف نیز هست که تشخیص دهد افراد میتوانند حتی با وجود مشکلات و سختی ها سازگار و برنده شوند بنظر برن فرد سازگار کسی است که بر حسب شرایط خاص به راحتی از یک حالت خود (کودک، والد، بالغ) به حالت دیگران جابجا شود. آدم با ثبات و سازگار از نظر بالغ آدمی واقع بین، منطقی و مسئول است و از بازیهایی که برای انداختن مسئولیت به دوش دیگری ترتیب یافتهاند پرهیز میکند. فرد سازگار از نظر “والد”فردی است دلسوز و با فرهنگ که سنت های گذشته را حفظ می کند و از نظر کودک فرد سازگار کسی است خود انگیخته، شاد و شوخ طبع، آدمی دلچسب که می تواند دیگران را سرگرم کند(دبورد،رابرت؛ترجمه ی جعفری کندوان، ۱۳۸۲،نقل از حسینی،۱۳۸۳).
دیدگاه ان ال پی:[۲۶۲]
ریجارد بندلر[۲۶۳] و جان گریندلر[۲۶۴] که از بنیانگذاران این علم است .بر تاثیراتی که کلام چه به صورت شفاهی و چه غیر شفاهی بر اعصاب و نیز رفتار ما میگذارد تاکید کردهاند .به باور ایشان، سازگاری فردی و اجتماعی هر دو در نتیجه ارتباطهای درونی است که با خودمان برقرار میکنیم. چرا که ارتباطات درونی ما که عبارتند از خود گویی ها [۲۶۵]،تجسم های ذهنی و تلفیقاتی که در طول روز به خود میکنیم، باعث سازگاری یا ناسازگاری فردی و عاطفی ما می گردند و تمام روابطی که ما با اجتماع و سایر افراد برقرار می کنیم نیز ناشی از ارتباط نوع اول است این علم روش های آموزش بسیاری در باب تعلیم و ایجاد سازگاری در افراد ارائه کرده است. از روش های موجود برای افزایش سازگاری اجتماعی می توان به آینه سازی، تقلید، جور کردن ، شناسایی الگوهای انگیزش افراد شامل سمعی، لمسی، بصری و بر طبق آنها ایجاد ارتباط کردن و.میباشد (هریس[۲۶۶]،۲۰۰۱)
پژوهش های خارجی:
آینسورت وهمکاران،(۱۹۷۸)[۲۶۷]معتقد یودند توجه و پاسخگویی مادرانه موجب رشد روابط دلبسته گونهی ایمن گردیده و متعاقباً کفایتهای هیجانی –اجتماعی را در کودک شکل خواهد داد
دو پژوهشگر به نامهای اسیتون[۲۶۸] و جودی کاسیدی [۲۶۹](۱۹۹۷)، به کیفیت دلبستگیها در کودکی توجه کردند برای اینکه ببینند آیا آنها با توجه و حافظه در ۵/۳سالگی ارتباطی دارند یا نه ، همه ی کودکان در ۱۸ ماهگی در آزمایش موقعیت غریب آینسورت شرکت کرده بودند و به داشتن دلبستگی ایمن یا نا ایمن به مادرشان تشخیص داده شده بودند .به این کودکان در ۵/۳ سالگی نقاشیهای متفاوتی از مادر -کودک نشان داده شدکه تعامل مثبت ، خنثی ، یا منفی مشغول بودند.به طوری که نظریه دلبستگی پیش بینی می کرد ، کودکان نا ایمن – دوری جو بیشتر از کودکان ایمن – دودل یا نا ایمن – دودل روی خود را از این نقاشیها بر گرداندند.در محله دوم این تکلیف توجه ، پژوهشگران به این کودکان نقاشیهایی از مادر -کودک نشان دادند که به شیوه ی مثبت با هم تعامل می کردند.آنها دریافتند که کودکان نا ایمن – دوری جو وکودکان نا ایمن – دودل ، بیشتر از کودکان ایمن روی خود را از نقاشیها بر می گردانند. کودکان در تکلیف حافظه داستان هایی را خواندند که در آنها مادری به در خواست کمک به فرزندش توجه می کرد بهتر از کودکان ناایمن -دوری جو به یاد آوردند و آنها داستانهایی را که مادر در خواست کمک به فرزندش را رد می کرد، بهتر از کودکان نا ایمن – دودل به یاد آوردند.کریش[۲۷۰] و کاسیدی نتیجه گرفتند کودکان دارای سبک دلبستگی ایمن توجه و حافظه بهتری از کودکان دارای سبک دلبستگی نا ایمن دارند.(نقل از ساعدی؛۱۳۸۲)
اسروف [۲۷۱]و همکارنش (فیوری[۲۷۲]، اسروف، کارلسون[۲۷۳] ، وشولمن [۲۷۴],۱۹۹۳) برای اینکه ببینند چگونه دلبستگی در طفولیت با الگوهای دوستی در کودکی و نوجوانی ارتباط دارد، تحقیقات طولی انجام داده اند. این پژوهشگران برای اینکه دلبستگی را تا حد امکان زودتر ارزیابی کنند ، زنانی را در سه ماهه ی سوم حاملگی بودند، به همکاری دعوت کردند .این زنان که موافقت کردند فرزندانشان از تولد تا نوجوانی آزمایش شوند، عمدتا مجرد و بسیار تحت فشار بودند و پیشینه ی اجتمایی- اقتصادی پایین داشتن .آنها همچنین این شرکت کنندگان را در ۱۰سالگی و ۱۵ سالگی، زمانی که در اردوی تابستانی بودند، بررسی کردند در هریک ازاین دوره ها، والدین، معلمان مشاوران اردو و خود کودکان ارزیابی شخصیت و رفتاری را انجام دادند اسروف و همکاران به این نتیجه رسیدند که کودکان دلبسنه ی ایمن در مقایسه با کودکان دلبسته ی نا ایمن، بیشتر متکی به نفس، مستقل، دارای مهارت های اجتماعی، و معاشرتی بودند. علاوه بر این کودکان دلبسته ی ایمن بهتر می توانستند تکانه هایشان را کنترل کنند، در گروه های همسالان فعالانه تر مشارکت کنند، و کمتر به معلمانشان وابسته باشند. کودکان دلبسته ی ایمن در اواسط کودکی، گروه های دوستی تشکیل دادند که تقریباً نفوذ پذیر بودند و به دیگران اجازه می دادند به آنها ملحق شوند در حالی که کودکان دلبسته ی ناایمن الگوی دوستی ای داشتند که یا کاملاً نفوذ پذیر (باز) یا کاملاً نفوذ نا پذیر (بسته)بودند.
– (فیوری و همکاران, ۱۹۹۷) رابطه ی بین نقاشی های کودکان وخانواده ی آنها و طبقه بندی های اولیه ی دلبستگی آنها را بررسی کردند. آنها از کودکانی که کلاس سوم را به تازگی تمام کرده و از ۱۲ تا ۱۸ ماهگی الگوی دلبستگی ایمن را نشان داده بودند خواسنتد تصاویری را از خانواده ی خود ترسیم کنند .این نقاشیها که در غیاب مادر یا خواهر – برادرها کشیده می شدند، توسط داوران از لحاظ طبقات اصلی دلبستگی، یعنی ایمن، مضطزب – دوری جو و مضطرب – مقاوم، کد گذاری شدند. این پژوهشگران در مجموع از این عقیده حمایت کردند که دلبستگیها می توانند نحوه ای که کودکان در ۸ یا ۹ سالگی خودشان و سایر اعضای خانواده را در نظر می گیرند، ییش بینی کنند. فیوری و همکاران نتیجه گرفتند که نقاشیها ی خانوادگی می توانند به جنبه های نا هشیار روشی که کودکان ۸ یا۹ ساله خود و خانواده را نشان می دهند اشاره داشته باشند.(نقل از ساعدی،۱۳۸۲)
– بالبی[۲۷۵] در (۱۹۴۴ )مقاله ای تحت عنوان چهل و چهار نوجوان بزهکار به چاپ رسانید و در آن به بررسی ویژگی ها و زندگی خانوادگی ایشان پرداخت و با پژوهشی دیگر در مورد کودکان تحت سر پرستی موسسات خیریه جهانی صورت گرفت. همراستا بودند هر دو نمونه در ویژگی های کمبود عاطفه ،خصومت نسبت به دیگران و داشتن روابط سطحی مشترک بودند. او همچنین پس از مطالعه تاثیرات جدایی از مادر کودکان بستری در بیمارستا ن ها عمیقا تحت تاثیر قرار گرفت و بدین سان اطلاعات ارزنده ای در این مقوله ارائه کرد.
– پژوهش دیگری تاثیر دلبستگی را بر تشکیل روابط عشقی و دوستانه ی بزرگسالان بررسی کرده است هازان[۲۷۶] و شاور[۲۷۷] (۱۹۸۷) در یک تحقیق پیش بینی کردند که انواع مختلف سبکهای دلبستگی اولیه ، نوع ، مدت و ثبات روابط عشفی بزرگسالان را متمایز می کنند .این پژوهشگران پیش بینی کردند افرادی که به مراقبانشان دلبستگی اولیهی ایمن داشتند، در روابط عشقی بزرگسالی اعتماد، صمیمیت و هیجانهای مثبت بیشتری از افراد دو گروه نا ایمن خواهند داشت آنها پیش بینی کردند بزرگسالان دوری جو از صمیمیت می ترسند و اعتماد ندارند در حالی که بزرگسالان مضطرب–دودل ، به روابطشان اشتغال ذهنی خواهند داشت و از آن نگران خواهند.بو د هازن و شور دریافتند بزرگسالان دلبسته ی ایمن بیشتر از بزرگسالان نا ایمن باور داشتند که عشق رمانتیک می تواند با دوام باشد. از این گذشته بزرگسالان دلبسته ی ایمن در مورد عشق به طور کلی، کمتر بدبین بودند، روابط با دوام تری داشتند و کمتر از بزرگسالان دوری جو یا مضطرب – دو دل، طلاق می گرفتند.
– توماس موریسن، تگودلین – جونز[۲۷۸] و آنتونی یورکیز [۲۷۹](۱۹۹۵) دریافتند. دانشجویان دارای روابط امن، کمتر از دانشجویانی که روابط دوری گزین یا متزلزل داشتند خصومت نشان می دادند و بیشتر از آنها مستقل بودند.و بزرگسالانی که در روابط صمیمانه شان احساس ایمنی و آسایش می کنند در مقایسه با بزرگسالانی که روابط خود را اجتنابی یا متزلزل می دانند، بیشتر قابل اعتماد و مستقل هستند.
تیلور[۲۸۰] (۱۹۸۹).به بررسی ارتباط بین خود بیمار انگاری (هیپوکندریاسیس)و سازگاری اجتماعی پرداختند.آنان پژوهش خود را در مورد ۷۰۰ نفر از بیمارانی که مبتلا بودن به یک بیماری جدی جسمی رنج می بردند انجام و نتیجه گرفتندکه از تقریباً تمام افراد خود بیمار انگاری از ناسازگاری اجتماعی رنج می برند(هاتون ،کرک،کیس وکلارک،ترجمه قاسم زاده،۱۳۸۱)
استوارت[۲۸۱] (۱۹۶۹)که دیدگاه شناختی رفتاری را در خانواده درمانی به اجرا در آورده است.در تحقیق نشان داد که رضایت زناشویی با سازگاری عاطفی رابطه مستقیمی و معنا دار ی دارد.او از نتیجه گیری خود استفاده های زیادی در درمانهای خانواده به عمل آورده است.(گاتمن[۲۸۲]، ۱۹۷۹نقل از حسینی،۱۳۸۳)
مطالعات متعددی نیزدلالت بر این دارد که سازگاری و عزت نفس با یکدیگر مرتبطند(اپستاین[۲۸۳]،۱۹۸۰، مدی[۲۸۴]،۱۹۸۰، وایلی[۲۸۵]،۱۹۷۴به نقل از حسین شاهی،۱۳۷۹)
بادن[۲۸۶] (۲۰۰۱) که مطالعات دامنه داری در باب سازگاری روانی و اجتماعی انجام داده است. در مجله امروز، صفحه ی ۲۴ می نویسد: من از طریق تحقیق پرسشنامه ای، به بررسی رابطهی بین روابط خانوادگی، با دوستان و موفقیت تحصیلی با سازگاری پرداختم و به این منظور ۱۵۱بزرگسال ۱۹ تا ۳۵ ساله که بر اساس نتایج آزمون سازگاری، افرادی با سازگاری بالا شناخته بودند را مورد بررسی قرار دادم. یافته های پژوهشی حاکی از آن بود که نوع روابط خانوادگی و نوع روابط فرد با دوستانش با میزان سازگاری وی رابطه ی معنا داری و چشمگیری دارند (پارتنهیمر[۲۸۷]،۲۰۰۱).
سوالی که برای بادن [۲۸۸] (۱۹۹۳).مطرح شد این بود که آیا بین فرهنگی که طفل در آن زاده و پرورش می یابد با میزان سازگاری او در نوجوانی رابطه ای وجود دارد ؟ نتیجه ی پژوهشی که در باب این فرضیه انجام شد. ارتباط قابل توجهی را بین این دو مفهوم نشان نداد. او می گوید .نمیخواهم چنین فرض شود که چون در تحقیق من ارتباط جدی بین فرهنگ و سازگاری ثابت نشده است. پس نوع فرهنگ هیچ ارتباطی با سازگاری ندارد.(پارتنهمیر ۲۰۰۱).
در رابطه با کسانی که در کودکی مورد انواع سوء استفاده ها (مانند سوءاستفاده ی جنسی، تنبیه های جسمانی، سوءاستفاده ی روانی، غفلت، شاهد خشونت های جدی در خانواده بوده اند) پژوهشهای بسیاری به عمل آمده است و هدف ازانجام بسیاری از آن ها بررسی ارتباط عوامل فوق با ناسازگاری های عاطفی، اجتماعی و آموزشی بوده است. در زیر به برخی از این تحقیقات اشاره می شود.:
پارکینسون[۲۸۹] و وارگو[۲۹۰](۱۹۸۹).در این راستا سه گروه را مورد آزمایش قرار دادند.
در گروه نخست کسانی قرار گرفتند که در کودکی مورد خشونت های وحشیانه ای قرار گرفته بودند. در گروه دوم افرادی گمارده شدند که در کودکی شاهد ضرب و شتم های والدین خود بودند و در گروه سوم افرادی که ترکیبی از سوء رفتارهای گروه اول و دوم را تجربه کرده بودند نتایج پژوهش حاکی از این بود که گروه سوم سالهای بعد دچار مشکلات رفتاری و نا سازگاری عاطفی بسیار بیشتری نسبت به گروهای اول و دوم شده بودند(هی جین[۲۹۱] ، ام سی کاب [۲۹۲]۱۹۹۸).