عوامل روانشناختی و فیزیولوژیکی فردی متعدّدی وجود دارند که ممکن است سازگاری اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد. ویژگیهای ظاهری، مانند جذابیتهای فیزیکی و مهارتهای حرکتی از جمله متغیرهایی هستند که در پذیرش فرد از سوی همسالان نقش مهمّی دارند. همین طور، هوش، از جمله عوامل روان شناختی است که میتواند بر سازگاری اجتماعی افراد تأثیر گذار باشد. برخی دیدگاه ها هوش بالا را موجب ناسازگاری میدانند. به علاوه دیدگاه هایی وجود دارد که هوش متوسط را عامل یازگاری مطلوب معرفی میکنند. ویژگیهای شخصیتی نیز بر سازگاری افراد تأثیرگذار هستند. از جملهی این عوامل، میزان تحملی است که فرد میتواند در برابر به تأخیر انداختن ارضای فوری نیازهایش از خود نشان دهد. افرادی که از سازگازی بالایی برخوردارند، قادرند درنگهایی را که در مسیر برآورده شدن نیازهایشان پدید میآیدف تحمل میکنند (مکتبی، ۱۳۷۸).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲- عوامل خانوادگی
خانواده مهمترین نقش را در اجتماعی شدن کودک به عهده دارد، زیرا مفهوم ((خود)) که عامل مهمّی در رشد شخصیت و تعادل روانی کودک در سالهای نخستین زندگی شکل گرفته و در اثر نحوهی رفتار و واکنش اعضای خانواده در کودک ایجاد میشود. روابط میان اعضای خانواده اگر بر پایهی احترام و توجّه به استقلال و همدلی باشد در کودک میل به ارتباط با دیگران افزایش مییابد (احدی، ۱۳۷۵، به نقل از مکتبی، ۱۳۸۷). از سویی، وجود والدین رکن اساسی خانواده است. والدین با فراهم آوردن محیطی امن و سالم، رشد روانی مطلوب فرزندان را میسر مینمایند. در چنین شرایطی، عدم حضور هر یک از والدین در محیط خانواده، میتواند آثار نامطلوبی بر رشد طبیعی فرزندان و سازگاری آنها بر جای گذارد (خدری و عسکری، ۱۳۹۰). همین طور، نوع روابط میان اعضای خانواده، شیوهی تربیتی والدین، اندازهی خانواده و نیز ترتیب تولد فرزندان از جمله عوامل مؤثر در سازگاری اجتماعی فرد به شمار میروند (احدی، ۱۳۷۵، به نقل از مکتبی، ۱۳۸۷).
۳- عوامل اجتماعی
یکی از منابعی که به وقوع فرایند سازگاری کمک میکند، حمایت اجتماعی[۶۶] است. حمایت اجتماعی شامل منابع اجتماعی است که افراد آمادهی دریافت آن هستند ال روابطشان را بهبود ببخشند (لورا[۶۷]، گراهام[۶۸] و نااُمی[۶۹]، ۲۰۰۷، به نقل از خوش کنش، اسدی، شیرعلی پور و کشاورز، ۱۳۸۹). برای نمونه، حمایتهای اجتماعی دریافتی از سوی گروه همسالان، به فرد نحوهی تحمّل ناکامی را که شاخص سازگاری مطلوب است میآموزد تا از این طریق بتوانند با شناسایی افکار و هیجانهای دیگران، واکنشهای مناسبی از خود نشان دهند. همچنین گروه همسالان به عنوان یکی از عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر سازگاری افراد به ویژه نوجوانان، این امکان را برای آنها قراهم میآورند که چگونگی کنترل رفتار اجتماعی را بیاموزند، مهارتهای مربوط به سن خود را یاد بگیرند، احساسهای خود را با هم در میان بگذارند و خود را برای یک نیروی فعّال جامعه بودن آماده کنند. از دیگر عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر سازگاری اجتماعی، محیطهای آموزشی هستند. از نقشهای مهم محیطهای آموزشی آماده سازی دانش آموزان به منظور افزایش قدرت سازگاری و رویارویی با دنیای در حال تغییر است. در این میان، رسانه های گروهی نیز نقش بسیار مهمّی در اجتماعی شدن افراد دارند. این ابزارها با در اختیار نهادن الگوهای علمی متفاوت به مردم، با تبلیغ رفتارهای و بیان دیدگاه های گوناگون دربارهی موضوعهای مختلف، شیوهی زندگی افراد و نحوهی سازگاری آنها را به صورت مثبت یا منفی تحت تأثیر قرار میدهند (مکتبی، ۱۳۸۷).
۴- عوامل مذهبی و اخلاقی
فردی که به اصول اخلاقی اعتقاد دارد از یک سری روسهای سازگاری خاص خود برخوردار است که از آن جمله میتوان به خویشتن داری، مثب نگری، توکل به خواوند هنگام مواجهه شدن با مشکلات اشاره نمود. انسان اخلاقی نیازهای خود را به صورت متعادل برآورده کرده و از هرگونه افراط و تفریط اجتناب میکند (به نقل از مکتبی، ۱۳۸۷).
هیجان
هیجان[۷۰] پدیدهی جان بخش زندگی و اساس فراز نشیبهای تجارب روزانه و لحظات بیادمانی حیات انسان است. آشکار است که هیجانها مهم هستند و نقش بسیار مهمی در زندگی ما بازی میکنند. بیش از همه آنها مکمل سلامتی، موفقیت و روابط شخصی هستند و برای بقای ما مهم هستند. دلایلی منطقی برای این گفته وجود دارد. اول اینکه، هیجانها شامل اطلاعاتی در مورد خود و دیگران و جهان اطراف میباشند. دوم اینکه آنها، در تفکر و تصمیمگیری به ما کمک میکنند. سوم اینکه، هیجانها بیسامان نیستند، بلکه قابل فهم و پیشبینی میباشند. هیجانها طی میلیونهای سال تکامل یافتهاند و در نتیجه استعدادی بالقوه هستند که امروزه به عنوان یک سیستم راهنمای درونی به انسان خدمت میکنند(سپهریان، ۱۳۸۶).
هیجانها پدیده های چند بعدی هستند. آنها به صورت پدیده های ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها تا اندازهای احساسهای ذهنی هستند و باعث میشوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم، مثلاً خشمگین یا شادمان شویم. هیجانها پاسخ زیستی نیز هستند واکنشهای فیزیولوژیکی، که بدن را برای عمل سازگاری آماده میسازد. هیجانها هدفمند هم هستند. برای مثال، خشم میل انگیزشی برای انجام دادن کاری، مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی در ما ایجاد میکند که در غیر این صورت چنین نمیکردیم. هیجانها پدیده های اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجان زده میشویم، علائم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستیم که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان پذیری ما با خبر میکنند. هیجان نوعی ساختار روانشناختی است که این چهار جنبهی تجربه را در یک الگوی هم زمان، هماهنگ میکند. هیجان همان چیزی است که عناصر احساس، انگیختگی، هدفمندی و بیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان، تنظیم میکند (ریو[۷۱]، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۸۷).
هوش هیجانی
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
یکی از مفاهیمی که در دهه های اخیر مورد توجه قرار گرفته، مفهوم هوش هیجانی است. دلیل این امر توانایی فرضی هوش هیجانی بالا در حل بهتر مسائل و کاستن از میزان تعارضات بین آنچه که انسان احساس میکند و آنچه که فکر میکند؛ میباشد. هوش هیجانی یعنی توانایی اداره مطلوب خُلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانشها است. عاملی که هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد اندیشه و امید میکند. پیچیدگیهای عصر حاضر و سرعت تحولات در عرصه های مختلف زندگی، نقش یافته های دقیق و علمی روانشناسی را حساستر نموده است.
در مسیر تحولات زندگی اهمیت هوش هیجانی به عنوان یک عامل برای سازگاری مناسب با تحولات، بیشتر مشخص شده است و در این میان توانمندیهای صرفاً عقلانی دیگر نمیتواند پیشبینیکننده خوبی برای موفقیت در زندگی باشند. هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از هوشبهر برای موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوشبهر عبارت است از توانایی یادگیری مجموعهای از مهارتهای هوشی مختلف، در عین حال میتوان آن را مجموعهای از توانشهای نسبتاً کلی مثل توانایی در به خاطر سپردن اعداد و توانایی در واژه سازی دانست. به عبارت دیگر هوشبهر شامل توانایی های ما برای یادگیری منطقی و انتزاعی است، و به ما میگوید چه کاری میتوانیم انجام دهیم. هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از هوشبهر در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی به ما در جهت شناخت احساسات خود و دیگران، مهارت کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسؤلیت پذیری در مقابل وظایف کمک میکند.
در سال ۱۹۹۰ پیتر سالوی و جان مایر از دانشگاه ییل نظریه قابل فهمی از هوش هیجانی ارائه دادند. آنان هوش هیجانی را نوعی پردازش اطلاعات هیجانی میدانند که ارزیابی دقیقی هیجانها در خود و دیگران، ابراز مناسب هیجان و تنظیم انطباقی هیجان به نحوی که زیستن را ارتقاء بخشد در برمیگیرد (بخشی سورشجانی، ۱۳۸۷).
صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش هیجانی میپردازند، معتقدند که هوش هیجانی میتواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیتهای گوناگون زندگی آدمی چون رهبری و هدایت دیگران، توسعه حرفهای یا شغلی، زندگی شغلی، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت، سلامت و بهزیستی روانی و … داشته باشد. از هوش هیجانی نباید به عنوان رقیب یا جانشینی برای توانایی، دانش و آگاهی و مهارتهای شغلی نام برد. بلکه باید فرضشود که هوش هیجانی میتواند سبب بهبود و اصلاح فعالیتهای حرفهای، موقعیتهای شغلی و کسب مهارتهای لازم و مطلوب گردد (نوری امام زادهای و نصیری، ۱۳۸۶).
تاریخچه هوش هیجانی
قدمت واژه هوش هیجانی به سال ۱۹۹۰ برمیگردد که دو محقق آمریکایی به نامهای پیتر سالوی و جان مایر در مقاله خود نخستین بار از این واژه استفاده کردند. از نظر آنان هوش هیجانی عبارت بود از این که هوش هیجانی یعنی شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران و استفاده از هیجانها برای تحرک و هدایت فکر خود و دیگران. البته پیش از آنها، یکی از هم دانشگاهی های پیترسالووی به نام هوارد گاردنر نیز نظریهای با عنوان «هوشهای چندگانه[۷۲]» داده بود و در میان هوشهای هفتگانهاش چیزی شبیه به هوش هیجانی به اسم هوش درون فردی معرفی کرد (کشفی، ۱۳۹۱).
سیاروچی، فورگاس[۷۳] و مایر ( ۲۰۰۶، ترجمهی نوری امام زادهای و نصیری، ۱۳۸۳) فعالیتهای صورت گرفته در حیطهی هوش هیجانی از سال ۱۹۰۰ به بعد را به پنچ دوره تقسیم کرده است.
۱٫ سالهای ۱۹۶۹-۱۹۰۰ دورهای که در آن مطالعات روانشناختی مربوط به هوش و عاطفه جدا و مستقل از یکدیگر صورت میگرفت.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
مطالعهی هوش: طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و پیشرفت آزمونهای هوش به وجود آمد.
مطالعهی عواطف: در حوزهی عواطف، مباحث پیرامون مسأله تخم مرغ و مرغ بود که ابتدا کدام به وجود آمد، اول واکنشهای فیزیولوژیکی به وجود میآیند بعد هیجان یا بالعکس. در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخهای هیجانی بحث میکرد، اما طی این دوره، اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار میگیرد، مورد توجه بود.
مطالعه های مربوط به هوش اجتماعی: در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیتهای علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش میکردند. اما در کل میتوان گفت تلاشهای در این مسیر تا حد زیادی دل سرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.
۲٫ سالهای ۱۹۸۹- ۱۹۷۰ دورهای که طی آن روانشناسان به بررسی چگونگی تأثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر میپرداختند.
مطالعه های اولیه در مورد هوش هیجانی طی این دو دهه صورت پذیرفت. در این دوره حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیقتر باشند و نوسانهای خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند، هم چنین در این دوره حوزهی ارتباطهای غیر کلامی توسعه یافت و مقیاسهایی برای قیافه افراد، اختصاص یافت. در حوزهی هوش مصنوعی بررسیها و آزمایشها در مورد این موضوع بود که رایانهها چگونه میتوانند حالتهای عاطفی را درک نمایند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
در نظریه جدید گاردنر در مورد هوش چندگانه، از نوعی هوش نام میبرد تحت عنوان هوش درون فردی که به توانایی دریافت و نماد پردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که هوش اجتماعی شامل مهارت های اجتماعی، مهارت همدلی، نگرشهای جامعهپسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن میباشد.
۳٫ سالهای ۱۹۹۳-۱۹۹۰ دورهای که در آن، هوش هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه و تحقیق مطرح گردید.
این دوره ۴ ساله که از ابتدای دههی ۱۹۹۰ شروع شد مایر و سالووی چند مقاله در زمینهی هوش عاطفی منتشر کردند. مقاله ها زمینهی مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش عاطفی فراهم نمودند. در همین زمان نتیجه مطالعهای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد. همچنین، در این دوره زیربناها و مفاهیم بنیادی هوش عاطفی به ویژه در زمینهی علوم عصبی، توسعه پیدا کرد.
۴. سالهای ۱۹۹۷-۱۹۹۴ دورهای که طی آن مفهوم هوش عاطفی رواج یافت.
با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلمن (روزنامه نگار) آثار و نوشته های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد. این کتاب پرفروش در سطح دنیا در تیراژ بالا انتشار یافت. مجلهی تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از «[۷۴]EQ »استفاده کرد. تعدادی از مقیاسهای شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند.
۵. از سال ۱۹۹۸ تاکنون، دوران اخیر که دوران انجام مطالعات شفاف سازی در مورد مفهوم هوش عاطفی است.
در این دوره اصلاحات و پالایشهای متعددی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزهی هوش عاطفی به عمل آمده است. مقیاسهای جدیدی برای اندازه گیری هوش عاطفی تهیه و پژوهشهای بنیادیتری در این حوزه انجام گردید. پیچیدگی حوزهی هوش عاطفی به این دلیل است که این حوزه در برگیرندهی جنبههای علمی و نیز جنبههای عامهپسندی میباشد.
گلمن (۱۹۹۸، به نقل از آنجلیدیس[۷۵] و ابراهیم[۷۶]، ۲۰۱۱) اصطلاح هوش هیجانی را برای توصیف توانایی های معینی که در افراد موفق در محیط کار یافته بود، به کار برد. جذابیت و سودمندی هوش هیجانی شاید به این دلیل باشد. سازهی هوش هیجانی در سال ۱۹۹۵ به واسطهی کتاب گلمن با عنوان هوش هیجانی: چرا از بهرهی هوشی اهمیت بیشتری دارد؟ به اوج شهرت رسید. او اولین کسی است که مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصیهی مفاهیم سازمانی نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی میداند که به طور عمیق تمامی توانایی های را از طریق تسهیل یا مداخله تحت الشعاع قرار میدهد (بنی سی، دلفان آذری و بنی سی، ۱۳۸۹).
برای