۷۱/۴۰
۴۱/۱
۷۰
۸۸/۲-
۸۲/۰-
۰۳/۶۳
۶۶/۳۸
۶۶/۱۲
۶۶/۶۷
۱۲/۲
۵/۴۱
۱
۷۱/۵۵-
۹۹/۰-
۸۵/۱۰۹
۳۴/۵۲
۷/۰
۵/۷۴
۷۲/۲-
۸/۰-
۹۴/۶۹
۱۵/۴۱
۸۵/۱۲
۳۳/۶۰
۷/۰
۵/۳۵
۲
۸۱/۹-
۹۷/۰-
۸۲/۶۲
۵۸/۳۸
۵۳/۳
۵/۶۳
۷۴/۲-
۸/۰-
۸۴/۵۳
۳۵
۸۱/۱۰
۶۰
۰
۳۹
۳
جدول ۴-۱۵ نشان میدهد بهبودی قابلملاحظهای در تحریفات شناختی آزمودنیها حاصل شده است، بیشترین درصد بهبودی مربوط به آزمودنی دوم است، بیشترین تغییر افزایش نمرات نیز مربوط به آزمودنی دوم است. که جدول ۱۱۰ درصد افزایش نمرات در مرحله پیگیری نسبت به خط پایه، و ۵۲ درصد بهبودی در آزمودنی دوم نشان میدهد. درصد بهبودی آزمودنی اول و سوم در مرحله پیگیری نسبت به خط پایه ۴۰ و ۳۸ درصد میباشد. افزایش نمرات و درصد بهبودی در سه آزمودنی نشان میدهد که درمان شناخت درمانی هستینگر توانسته میزان نمرات خام تحریفات شناختی را افزایش دهد. که این به معنی حرکت به سمت تفکر مثبت است.
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
۵-۱ مقدمه
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی شناختدرمانی هستینگر بر کاهش نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان صورت گرفت. انگیزه اصلی این مطالعه بررسی اثربخشی مداخلهای بود که تناسب بیشتری با نیازهای خاص این دسته از افراد داشته باشد و روش های یاریرسانی موثرتری را شناسایی کند تا به کاهش آزردگیها و بحران وجودی افراد مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان کمک کند.
به منظور تحقق این هدف، دو فرضیهی جهتدار اصلی مورد آزمون قرار گرفتند. فرضیه اول مبنی بر اثربخشی شناختدرمانی هستینگر بر کاهش نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان و فرضیه دوم مبنی بر اثربخشی شناختدرمانی هستینگر بر کاهش تحریفات شناختی زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان بودند. یافتهها حاکی از تأثیرگذاری این روش مداخله درمانی بر کاهش نشانگان افت روحیه و خرده مقیاسهای آن و همچنین کاهش تحریفات شناختی در افراد مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان بود. در ادامه، این یافتهها با توجه به بنیانهای نظری و نیز یافته های سایر گزارشهای پژوهشی، به بحث گذاشته شده است.
۵-۲ بحث
همان طور که در فصل چهار ملاحظه شد، فرض اول این تحقیق مبنی بر کاهش نمره نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به HIV مثبت که در معرض روش مداخله شناختدرمانی هستینگر قرار میگیرند، تأیید شد. یافتهها نشان داد شناختدرمانی هستینگر بر کاهش نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان موثر بوده است. در ادامه به تبیین یافته های حاصل از تأیید فرضیه اول پرداخته شده است.
در ارتباط با ۳ آزمودنی مبتلا به HIV، نظر به نتایج ارائهشده در جدول و نمودار ۴- ۲ و ۴- ۳، نمرات نشانگان افت روحیه هر یک به طور جداگانه در خط پایههای اول و دوم، قبل از آغاز مداخله، بالاتر از نمره خط برش مقیاس نشانگان افت روحیه کیسان (۲۰۰۴) بود، درحالیکه در فرایند درمان روند نزولی داشته و پس از اجرای ده جلسه درمانی، نمره نشانگان افت روحیه افراد در جلسه پایانی به طور چشمگیری کاهش پیدا کرد و در جلسات پیگیری، افزایش اندکی مشاهده شد. البته قابلذکر است که میزان نشانگان افت روحیه آزمودنی دوم در حین جلسات درمانی روند نزولی را طی میکرد اما به طور ناگهانی افزایش یافت اما در جلسات پایانی همانند دو آزمودنی دیگر نمره نشانگان افت روحیه کاهش پیدا کرد. حال این یافتهها را چگونه میتوان تبیین کرد؟
همانگونه که پیش از این در فصل دو بدان پرداخته شد، زمانی که حادثه تهدیدکنندهای سبک زندگی آرام فرد را مختل میکند، وی با هسته مرکزی وجودی خود مواجه میشود و نگرانیهای وجودی که با آگاهی فرد از مرگ و خطر بالقوه تهدیدکننده به وجود میآید، میتواند منبع قابلتوجه آزردگی در افرادی باشد که با بیماریهای تهدیدکننده زندگی دست به گریبان هستند (هنوک[۲۰۰] و دنیلسون[۲۰۱]، ٢٠٠٩، لیانگ[۲۰۲] و اسپلن[۲۰۳]، ٢٠١٠).
زینب مراجع اول، زمانی که متوجه شد مبتلا به HIV است، این احساس به او دست داده که انگار دنیا بر سرش خراب شده است. او نگران آینده خود و فرزندان خود بوده، نگرانی از بیان این مسئله با دیگران و خانواده، چگونگی برداشت و تفکر آنان در مورد او و این که مبادا از اینی که هست تنهاتر شود و فرزندانش به این روز دچار شوند. به مرگ خود فکر میکرده و مدام افکار خودکشی بر او غلبه میکرده اما زمانی که به آینده فرزندان خود فکر میکرده احساس گناه داشته و از این کار پشیمان بوده است.
زمانی که بهار مراجع دوم، به این بیماری از طریق همسرش مبتلا شده احساس می کرده که برای خود و دیگران هیچ ارزشی ندارد، زندگی برایش بیمعنا بوده است. احساس تنهایی شدید کرده و آرزوی مرگ را در سر داشته است.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
زمانی که لیلا مراجع سوم، از مثبت بودن جواب آزمایش خودآگاهی یافته احساس کرده برای بار سوم تمام دنیا بر سرش خراب شده است و اینکه تمام خوشیهای عالم به پایان رسیده و دوباره روزهای بد بر میگردد. دوباره تنهایی، حسرت خوردن گذشته، غمگینی و آزردگی. زمانی که به مرگ خود فکر میکرده دیگر همه چیز برایش تمامشدنی بود، درحالیکه دوست نداشته اصلاً بمیرد.
در فرایند مداخله طی جلسات اولیه هنگام بیان خود افشایی توسط مراجع در مورد نحوه ابتلا به بیماری سعی شد تا به آنها کمک شود احساسات و تفکراتی که در آن لحظه ذهن آنها را مشغول میکرده، بیان کنند تا بیشتر با احساسات و هیجانات خود در آن زمان آشنایی پیدا کنند و در مورد آنها فکر نمایند. در طی گفته های بالا مشخص شده است که مراجعان احساس سردرگمی شدیدی میکردهاند، از این که در حال حاضر باید چه کاری انجام بدهند و آینده برای آنها چه اتفاقی خواهد افتاد. آنها بین تصمیمگیری برای زندگی کردن و مرگ خود دچار مشکل شده بودند. بنابراین سعی شد در روند مداخله برش طولی رفتار، احساس و فکر آزمودنی در حین بیان نحوه ابتلا به بیماری مشخص شود تا باورها و عقایدشان برونریزی شود. بنابراین همان طور که قبلاً بیان شد مشخصه های عمدهی افت روحیه احساس درماندگی و بیکفایتی ذهنی به همراه ناتوانی در یافتن معنا و در ادامه ناتوانی در مقابله به شکلی موثر است (کلارک و کیسان،۲۰۰۳، ۲۰۰۴).
در ادامه فرایند مداخله بعد از خود افشایی مراجع در مورد نحوهی ابتلا به بیماری و برون ریزی احساسات و افکار در آن زمان سعی شد تا فرایند سوگ از طریق ایجاد فضایی کارآمد برای برون ریزی هیجاناتی مثل غم و اندوه و سوگواری برای فقدانهای ناشی از HIV مثبت و احتمال مبتلا شدن به ایدز سپری شود.