(۲-۴-۲-۶) نظریه قشر بندی کارکردی
” نظریه قشربندی کارکردی مطرح شده به وسیله کینگزلی دیویس و ویلبرت مور ( ۱۹۴۵ ) ، شاید شناخته ترین کار در نظریه ساختاری – کارکردی باشد . دیویس و مور آشکارا گفته اند که قشربندی اجتماعی را به گونه ای جهانی و ضروری درنظر می گیرند . آنها استدلال می کنند که هیچ جامعه ای در جهان نبوده است که قشربندی نشده یا کاملا بدون طبقه باشد . از دیدگاه آنها ، قشربندی ضرورت کارکردی دارد . هر جامعه ای به چنین نظامی نیاز دارد و همین نیاز یک نوع نظام قشربندی را به بار می آورد . آنها نظام قشربندی را به عنوان یک ساختار در نظر می گیرند و یادآور می شوند که قشربندی نه به افراد درون نظام قشربندی ، بلکه به نظامی از سمتها اطلاق می شود : آنها بر این تاکید می کنند که چگونه سمتهای مشخص درجات متفاوتی از حیثیت را با خود یدک می کشند ولی با چگونگی دستیابی افراد به سمتهای مشخص ، کاری ندارند .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
با توجه به این تاکید ، قضیه کارکردی عمده این است که یک جامعه چگونه آدم ها را در چارچوب یک نظام قشربندی به سمتهای ( درخور ) شان سوق می دهد و آنها را سر این سمتها می نشاند . این قضیه دو پرسش اصلی را مطرح می سازد . نخست آنکه ، جامعه چگونه در افراد ( شایسته ) میل بر عهده گرفتن سمتهای درخورشان را القاء می کند ؟ دوم اینکه پس از آن که در سمتهای درخورشان قرار می گیرند ، جامعه چگونه میل برآورده ساختن مقتضیات این سمتها را به آنها القاء می کند ؟
مسئله انتصاب اجتماعی شایسته ، به سه دلیل مطرح می شود . نخست آنکه ، برخی از سمتها از سمتهای دیگر خوشایندترند . دوم آنکه برخی از سمتها برای بقای جامعه از سمتهای دیگر مهمترند . سوم این که سمتهای گوناگون اجتماعی تواناییها و استعدادهای متفاوتی را ایجاب می کنند .
گرچه این قضایا در مورد همه سمتهای اجتماعی مصداق دارند ، اما دیویس و مور به سمتهایی توجه دارند که از نظر کارکردی برای جامعه مهمترند . به نظر آنها ، سمتهایی که در نظام قشربندی از همه بلند پایه ترند ، همان سمتهایی اند که به عهده گرفتن آنها ناخوشایندتر ولی برای بقای جامعه مهمترند و به بیشترین توانایی و استعداد نیاز دارند . وانگهی ، جامعه باید پاداشهای بیشتری برای این سمتها قایل شود تا کسانی که این سمتها را برعهده می گیرند فعالانه تر کار کنند . عکس این قضیه به طور ضمنی مطرح است ، ولی مورد بحث دیویس و مور قرار نمی گیرد ، به این معنا که ، سمتهای فرو پایه در نظام قشربندی ، به طبع خوشایندتر ولی کم اهمیت تر و مستلزم توانایی و استعداد کمتر ، تلقی می شوند . همچنین ، جامعه کمتر نیاز دارد که مطمئن شود افرادی که در این سمتها انجام وظیفه می کنند ، با جدیت کار می کنند یا نه .
دیویس و مور نگفته اند که جامعه برای اطمینان از انتصاب شایسته سمتهای بلند پایه ، یک نوع نظام قشربندی را آگاهانه ساخته و پرداخته می کند ، بلکه آشکارا گفته اند که قشربندی یک ( تمهید است که ناآگاهانه شکل می گیرد ) . اما همین تمهید برای هر جامعه ای که خواسته باشد باقی بماند ضرورت دارد و باید انجامش داد .
به نظر دیویس و مور ، جامعه برای اطمینان از انتصاب آدمهی شایسته در سمتهای بلند پایه ، باید پاداشهای گوناگونی مانند حیثیت ، حقوق بالا و فراغت کافی ، را برای این افراد درنظر گیرد . برای مثال ، برای تضمین پزشکان کافی برای جامعه ، باید یک چنین پاداشهایی را برای این صنف درنظر بگیریم . آنها استدلال می کنند که بدون ارائه یک چنین پاداشهایی ، نمی توان از آدمها انتظار داشت که ( دردسرها و هزینه سنگین ) آموزش پزشکی را به جان بخرند . از این نظر آنها چنین برمی آید که افرادی که در رأس جامعه قرار دارند ، باید هم پاداشهایی را که اکنون از آن برخوردارند ، دریافت کنند . اگر آنها چنین پاداشهایی را دریافت ندارند ، سمتهای بلند پایه نظام بدون متصدی می ماند و جامعه مختل می شود . ” ( ریتزر ، ۱۳۷۴ ، ۱۲۶ – ۱۲۳ )
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
(۲-۴-۲-۷) تالکوت پارسونز
” تالکوت پارسونز در دوران زندگیش کارهای نظری فراوانی کرد . میان کارهای اولیه و آخری او تفاوتهای مهمی وجود دارد . در این بخش ، به نظریه پردازیهای اخیرتر او که ماهیت ساختاری – کارکردی دارند ، می پردازیم . در اینجا بحث درباره کارکرد گرایی ساختاری پارسونز را با صحبت از چهار تکلیف کارکردی مشهورش که برای همه نظامها ( کنشی ) تعیین کرده است ، آغاز می کنیم .
یک کارکرد ، ( مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام می گیرد. ) ” روشر، ۱۹۷۵، ص ۴۰ ” پارسونز با توجه به این تعریف ، معتقد است که چهار تکلیف است که برای همه نظامها ضرورت دارند ( یا ویژگیهای آنها است ) :
۱- تطبیق ، ۲- دستیابی به هدف ، ۳- یکپارچگی ، ۴- سکون یا نگهداشت الگو .
هر نظامی برای زنده ماندن باید این چهار کارکرد را انجام داد :
تطبیق : هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته است تطبیق دهد ، یعنی باید خودش ر ا با محیطش تطبیق دهد و محیط را نیز با نیازهایش سازگار سازد .
دستیابی به هدف : یک نظام باید هدفهای اصلی اش را تعیین کند و به آنها دست یابد .
یکپارچگی : هر نظامی باید روابط متقابل اجزای سازنده اش را تنظیم کند و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیش نیز سرو صورتی بدهد .
سکون یا نگهداشت الگو : هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد ، نگهداری و تجدید کند .
این چهار تکلیف در کلیترین سطح آن ، با چهار نظام کنش پیوند دارند . ارگانیسم زیست شناختی ، نوعی نظام کنش است که کارکرد تطبیقی اش را از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی انجام می دهد . نظام شخصیتی ، کارکرد دستیابی به هدف را از طریق هدفهای نظام و بسیج منابع برای دستیابی به آنها ، انجام می دهد . نظام اجتماعی ، با تحت نظارت درآوردن اجزای سازنده اش ، کارکرد یکپارچگی را انجام می دهد . سرانجام ، نظام فرهنگی ، کارکرد سکون را با تجهیز کنشگران به هنجارها و ارزشهایی که آنها را به کنش بر می انگیزند ، انجام می دهد . نمودار ۱-۳ ، ساختار نظام کنشی را بر حسب چهار تکلیف کارکردی ،نشان می دهد .
اجزای اصلی سازنده نظریه کنش پارسونز ، به ویژه چهار نظام کنش او ، در نمودار ذیل مشخص شده است .
نمودار ساختار نظام کلی کنش
۳ نظام اجتماعی نظام فرهنگی ۴
۲ نظام شخصیتی ارگانیسم رفتاری ۱
مرجع : (پارسونز، تالکت و پلات، جرالد پلات : ۱۹۷۳، ۱۵ )
نمودار طرح کنشی پارسونز
اطلاعات سطح بالا
( نظارتها )
سلسله مراتب عوامل
مشروط کننده
انرژی بالا
( شرایط ) ۱- محیط کنش :
واقعیت غایی
۲- نظام فرهنگی
۳- نظام اجتماعی
۴- نظام شخصیتی
۵- ارگانیسم رفتاری
۶- محیط کنش :
محیط ارگانیک و جسمانی اطلاعات سطح بالا
( نظارتها )
سلسله مراتب عوامل
مشروط کننده
انرژی بالا
( شرایط )
مرجع : ( اینگل و ودکلیفز : ۱۹۶۶ ) .
آشکار است که پارسونز برداشت روشنی از ( سطوح ) واقعیت اجتماعی و نیز روابطشان داشت . تنظیم سلسله مراتبی این سطوح واقعیت نیز آشکار است . این سطوح در نظام پارسونز به دو شیوه ترکیب شده اند . نخست آنکه ، هر یک از سطوح پایینتر ، شرایط و انرژی مورد نیاز را برای سطوح بالاتر فراهم می کند ، دوم این که ، سطوح بالاتر سطوح زیرین خود را در این سلسله مراتب ، تحت نظارت دارند .