۲-۲-۱۰ نقد گادامر
«دیدگاه گادامر بیش از همه مورد هجوم اندیشمندان غربی، هم چون «یورگن هابرماس» ، «ولفهارت پاتنبرگ» و «وئی.دی.هیرش» قرار گرفت.
هابرماس و دیگران، نظریه ی هرمنوتیک گادامر را نوعی نسبی گرایی معرفی کرده اند.(کوزنزهوی، ۱۳۷۱ :۲۸۵ ) البتّه نسبیّت مدل های گوناگونی دارد. برای نمونه ، پروتاگوراس را می توان نام برد که مناط اعتبار حقیقت را انسان معارف را تابع اعتفقاد شخصی می دانست و یا شخصیتی هم چون کانت که معرف را تلفیقی از ذهن و خارج معرفی می کرد و معتقد بود که ماده معرفت از خارج و صورت آن توسط ذهن به دست می آید .کانت گرچه در صدد رسیدن به معرفت یقینی بود ولی با تمایز گذاشتن میان نومن و فنومن هیچ گاه به آن نایل نشد .گادامرنیز با طرح نظریه خود و تقابل دو افق معنایی مفسر و متن تاثیر سنت ها مواریث فرهنگی پرسش ها انتظارات و پیش فرض ها در تفسیر مفسران به نوعی دیگر از نسبیت مشابه با کانت رسید .برخی برای فرار از نسبیت به روایت دیگری از نسبی گرایی گادامر پرداختند و آن را به ((زمینه گرایی))۲۹معنا کردند.
اعتراض دیگری که از ناحیه ها بر ماس طرح شده است در واقع به نفی و ابطال کلیت نظریه گادامر نظر دارد و تاثیر قهری و تکوینی و دایع و مواریث فر هنگی بر فهم و معرفترا مورد نقد قرار میدهد و امکان آزادی و انتقاد ازاین مواریث را گزارش می نماید». (احمدی ، ۵۸۰:۱۳۷۲-۵۷۹)
لازمه سخن گادامر ، این است که راه نقد انتقاد تفاسیر،بسته باشد؛ زیرا هر کس بر اساس نسبتی که از و دایع، مواریث فرهنگی،انتظارات ، پیش فرض ها و پرسش ها دارد ، به تفسیر متون و آثار هنری می پردازد و ارزش صحت و سقم تمام انها یکسان است و حتی تفسیر صحیح و کامل نزد گادامر بی معناست ؛ در حالی نیزبه خود فهم هاست و این نقدها علاوه بر تفاسیر ، دامن سنت ها ، و دایع فرهنگی ، انتظارات و پیش فرض ها را نیز می گیرد .تنها معرفت های بدیهی و یا شناخت های نظری که به بدیهیات منتهی می شوند ،از نقد مصون
می باشد.
با توجه به اینکه از دیدگاه گادامر ،پیش فرض ها و انتظارات در فهم مفسران اثر میگذارد ، هیچ ملاک و ضابطه ای از سوی ایشان جهت مقابله با تفاسیر دل بخواهی و مذهب اصالت معنا ارائه نشده بود به دیگر سخن،در نظریه گادامر،هیچ گونه معیار و ملاک عینی وجود ندارد و برای مفسران ،صرف توجه به ساختار فهم یا امکان فهم،کافی نیست و اعتبار و درستی فهم نیز برای انها دارای اهمیت است
هِرش، منتقد گادامر ، نیز در مقام نقد هر منو تیک گادامر می گوید :هرمنو تیک تاریخ گرا ،ضرورت ارزیابی مجدد گذشته توسط حال را از نیاز به فهم مستقل و فی نفسه ی اعصار گذشته تمییز نمی دهد و زمان گذشته برای ابد ، ناپدید می گردد و فقط به میانجی دورنمای زمان حال، قابل درک است، در حالی که این نتیجه با تجارب ما ناسازگار است؛ زیرا نوعی ارتباط میان گذشته و حال، تحقق یافته و تجربه شده است.(کوزنزهوی، ۱۳۷۱: ۱۲۹)
۲-۳ تاویل
۲-۳-۱ معنای اصطلاحی و لغوی تأویل
بیشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآنی درمورد تأویل به درازا سخن گفته اند و سعی وافر در توضیح و تبیین آن داشته اند ، اما همچنان پرده ای از ابهام بر چهره این اصطلاح کشیده شده و تعاریف متعدد نه تنها ابهام زدایی نکرده بلکه موجب ابهام زایی نیز شده است یکی از عوامل این ابهام زایی مسئله دگرگونی معنایی واژه و همینطور مقابل معانی مختلف قرار گرفتن می باشد. ابن منظور می گوید:«مراد از تأویل نقل ظاهر لفظ از معنای اصلی به معنایی است که نیازمند دلیل است که اگر این دلیل نباشد معنای ظاهر حفظ می شود.» (به نقل از وب سایت سنت آنلاین www.sunnatonline.com،۱۳۹۲ )
ابن تیمیه میگوید:در تأویل، حقیقت آن چیز که کلام بدان باز میگردد مراد است، ولو اینکه با ظاهرش موافق باشد، و این همان معنای اراده شده از لفظ تأویل در کتاب و سنت است. (به نقل از وب سایت سنت آنلاین www.sunnatonline.com،۱۳۹۲
ابن تیمیه می گوید: از دیدگاه علمای متقدمین «تأویل» دو معنی دارد:
۱. تفسیرکلام و بیان معنی آن، چه موافق ظاهرش باشد چه مخالف و به نظر این گروه«تفسیر وتأویل»مترادف هستند.
۲. بعضی از علمای متقدمین می گویند:«تأویل» حقیقت کلام است، پس اگر کلام، طلبی(امر، نهی) باشد، تأویل آن امتثال مطلوب است و اگر جمله خبری باشد، تأویلش حقیقت خبر است.
تأویل در لغت از ماده اَوُلَ مشتق شده است که به معنی رجوع و بازگشت است بنابراین معنی تأویل بازگشت به اصل یک چیز است خواه آن چیز قول یا فعل باشد . « وقتی می گویند تأویل این سخن چیست یعنی مراد از آن رو به کدام غایت می رود . ریشه این کلمه از مآل به معنی عاقبت و سرانجام است . لذا تأویل توجیه یا گرداندن آیه به سوی معانی محتمل آن است.» (به نقل از وب سایت سنت آنلاین www.sunnatonline.com،۱۳۹۲ )
۲-۳-۲ پیشینه تاویل
«تاویل شیوه ای کهن در تفسیر متون مقدس است که سابقه آن به حماسه « ایلیاد و ادیسه » برمی گردد . در میان مسلمانان ، این روش ، نخست در تاویل حروف مقطعه رخ نمود و آنگاه فرقه های گوناگون مانند : معتزله ، باطنیه ، اخوان الصفا ، فلاسفه ، حروفیه ، عرفا و … به تاویل « قرآن » و حدیث دست زدند . در عرفان ، عروج از لفظ به معنا و سیر صعودی از عبارت به اشارت تاویل نام دارد که مبنای آن انسان است که با تحول و ارتقای وجودی به ادراک حقایق در هر مرتبه نائل می شود» . ( احمدی ، ۱۳۷۲ : ۴۹۰ )
تاویل شیوه ای کهن و با سابقه است که ریشه در باور به تقدس متن دارد و در واقع به نوعی محدود کردن دوجهان ( بیرونی و درونی ) به متن می باشد و بر این اندیشه استوار است که حروف نوشتاری حامل رمزهای بنیادین و نامکشوف است . ( نصر ،۱۳۷۱ : ۶۱ )
«واژه یونانی هرمنیا – برگرفته از نام هرمس – ناظر به این باور است که هرمس رسول و پیام آور خدایان است و گاه خدای آفریننده زبان و گفتار می باشد. او هم پیاو آور است و هم تاویل گر ؛ سپس تاویل در ادوار بعد به تمام متون در اندیشه بشری راه یافت. » ( همان :۶۱ )
«سابقه تاویل به یونانیان و حماسه ایلیاد و اُدیسه – و این بحث که آیا این اثر ، افسانه است یا حقیقت – بر می گردد و سپس در عصر بلوغ اندیشه در یونان به افلاطون و آنگاه به اصحاب فیلون – در تفسیر تورات و اصولاً احبار – می پیوندد و در ادوار بعد نزد فرقه های زندیک مجوس – در تفسیر اوستا – این شیوه به چشم می خورد . » ( همان:۶۲ )
در میان مسلمانان ، نخست این معنا با تأویل هایی که در قرن اول هجری از حروف مقطعه نموده اند ، پایدار شد و در دنباله با پیدایش فرق و مذاهب گسترش یافت . جهمیه برای فرار از تجسیم ؛ معتزله برای دوری از قول به جبر ، رویت و امور دیگر ؛ باطنیه در آثاری چون : «کشف المحجوب »، «خوان الاخوان» ، «جامع الحکمتین» ، و «زادالمسافرین» ؛ و «اخوان الصفا» در جهت تألیف بین عقل و وحی و سازگاری خرد و دین ، به تأویل آیات و احادیث پرداخته اند . حتی کسانی مانند ابوالحسن اشعری و احمد حنبل – که حدیث گرا و ضد تأویل اند – نیز در موارد ضرورت تمسک به تأویل را تصدیق کرده اند . غزالی و بسیاری از مفسران نیز در پاره ای از مسائل ، تأویل را یگانه راه حل شناخته اند و البته حشویه و ظاهریه از تأویل ابا داشته اند و ابن تیمیه کسانی را که به تأویل بپردازند در ردیف قرامطه باطنیه ، صابئین و فلاسفه شمرده است . ابن قدامه حنبلی نیز کتابی در ذم التأویل نگاشته است . ( زرین کوب ، ۱۳۶۲ : ۱۲۱ )
صوفیه نیز همانند باطنیه و اخوان الصفا در بسیاری موارد به تأویل پرداخته اند و تأویل قدمای آنان در باب آیات در آثارآنان به چشم می خورد و نیز در تفسیر احادیث قدسی و نبوی و تبیین شطحیات مشایخ از همین شیوه بهره بردند.
در نهضت حروفیه ، هر حرف نماد یا رمزی است بیانگر ارزشی ویژه ؛ ابن عربی نیز بیست و هشت حرف الفبای قرآن مجید و کلام محمدیه را کامل دانسته است و هر حرف را با یکی از اعیان ثابته در اندیشه خود همخوان می بیند و بدین سان کلام قدسی را زبانی میداند که تمام ترکیبات بیست و هشت حرف را در بر می گیرد .
«ملاصدرا ، حروف رمزی قرآن را هدیه پروردگار به اهل اشارت میداند که در این جهان معنای آن دانستنی نیست ، اما در آن جهان ، این حروف به هم پیوسته ، از هم جدا می گردند ، زیرا ان روز ، روز جدایی و تمییز است ». ( احمدی، ۱۳۷۷ : ۵۱۲ )
«تأویل گرایی در عرفان به اوج خود می رسد . در عرفان تکرار حوادث عالمِ اعلاء در دنیای خاکی ، بحثی آشناست و عارفان پیوسته میان ماده و معنا ، واژه و استعاره ، متن و تفسیر ، تعبیر و تجربه و قال و حال و … تمایز و فاصله می دیدند و در اندیشه پرکردن این رخنه بودند . در عرفان – که اساس آن بر تجربه استوار است – تجارب عرفانی منتقل می گردند و از معنا به لفظ تنزل می یابند و از قلمرو حضور به ساحت حصول می رسند و در جامه زبان ظاهر می شوند و سپس در مرحله ای دیگر الفاظ نازل شده به شرح و تفسیر در می آیند.عروج از لفظ به معنا و سیر صعودی از عبارت به اشارت را تأویل گویند . مبنا در این سیر ، انسان است – چه بر اساس دیدگاه عارفان ، که انسان را مظهر جامع اسم الله می دانند،وچه بر پایه اندیشه فیلسوفان، که مراتب و درجات عقل نظری را ملاک می گیرند- از معنا به لفظ باشد یا از لفظ به معنا. » ( همان: ۵۱۵ )
۲-۳-۳ شرایط تأویل
تأویل به سه شکل مختلف صورت می گیرد :
۱٫ عنصر خاص ، تأویل می شود و از معنای حقیقی آن به معنای دیگر برگردانده می شود و ۲٫ نیز عام ، مورد تأویل قرار می گیرد و آن را به دلیلی ، از عموم خود برمی گرداند و تخصیص می زند ، ۳٫ هم تاویل بر مشترک ، وارد می شود و به کمک قرینه ها و نشانه ها روشن می کند که مقصود شارع کدام یک از معانی مشترک است .
فقها و اصولیین بر این اتفاق دارند که در ادله فروع ، اصل آن است که باید به معنای ظاهر دلیل عمل کرد ، زیرا اصل عدم تأویل است و جز به دلالت دلیلی حاکی از صحت تأویل نتوان از این اصل برگشت . همچنین بر این اتفاق دارند که دلالت به طریق تأویل دلالتی ظنی و احکامی که مدلول چنین ادله ای هستند احکامی اجتهادی است . ( همان : ۲-۶۰۰ )
نظر به اهمیت تأویل و تاثیر قابل توجه آن در استنباط احکام و در نتیجه نقش آن در اختلاف های فقهی عالمان شرایطی برای تأویل گذاشته اند که مهمترین آنها عبارتند از :
۱ . لفظ تأویل بردار باشد ، بنابراین اگر لفظی محکم یا مفسر باشد تأویل نخواهد پذیرفت .
۲٫ تأویل با وضع لغت یا عرف استعمال و یا اصطلاح شرع هماهنگی داشته باشد و گرنه فاسد است .
۳٫ از کتاب ، سنت و یا اجماع دلیلی رسیده باشد حاکی از آن که مقصود شارع از لفظ همان معنای مؤول است که در نتیجه ظاهر یا نص رها می شود .
در اینکه آیا دلیل قیاس هم می تواند تأویل کرد یا نه اختلاف کرده اند : برخی آن را به طور مطلق جایز شمرده اند و برخی دیگر مطلقاً منع کرده اند و برخی هم با قیاس جلی اجازه داده اند .
۴٫ تفسیر و تأویل کننده ، شایستگی این کار را داشته باشد ؛ یعنی از ملکه فقهی که می توان به واسطه آن کتاب و سنت را فهمید و احکام را استنباط کرد ، برخوردار باشد . » ( همان : ۶۰۸ )
۲-۳-۴ انواع تأویل
آیت اله طباطبایی تأویل را به دو دسته تقسیم بندی کرد :
« تأویل مقبول به دو گونه تقسیم می شود : تأویل قریب : عبارت است از آنچه به ذهن تبادر می کند . در اثبات این گونه تأویل کمترین دلیل هم بسنده است . تأویل بعید : عبارت است از آنچه به ذهن تبادر نکند و تنها قرینه ها و نشانه ها از آن پرده بردارد . قائل به این گونه تأویل باید دلیلی داشته باد که به وسیله آن احتمال تأویل را تقویت کند و آن را مقبول سازد . البته برای تشخیص این دو نوع تأویل از همدیگر یک معیار عینی وجود ندارد ، بلکه معیار دیدگاه شخصی است ؛ زیرا چه بسا تأویلی که نزد یکی قریب و نزد دیگری بعید است .
همین خود علت اصلی آن شده که فقیهان به واسطه تفاوت درک و برداشت ، در استنباط احکام از طریق تأویل و تفسیر ادله اختلاف کنند ، چه به عنوان مثال ممکن است تأویلی نزد حنفیه قریب و مقبول باشد اما شافیعه با آن مخالفت ورزند و آن را بعید بدانند و یا برعکس .» ( طباطبایی ، ۱۳۷۹ : ۸۵ )
۳-۱ . حافظ
۳-۱-۱ . نیاکان حافظ
جد خواجه، معروف به شیخ غیاث الدین در زمان اتابکان فارس به شیراز آمد، و پدرش بهاءالدین از کوپای اصفهان به شیراز نقل مکان کرد ، مادرش کازرونی بود و در محله دروازه کازرون شیراز سکونت داشته . ( رضازاده شفق ، ۱۳۵۴: ۳۳۴ )
۳-۱-۲ . زندگینامه حافظ
شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی ( ۷۹۲-۷۲۰ ه.ق ) و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران است. با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست « ولی به حکم شواهد و قرائن ظاهراً شیخ در حدود سال ۷۲۶ ه.ق در شهر شیراز، که به آن صمیمانه عشق میورزید، به دنیا آمده است.» ( آشوری،۱۳۷۷: ۵۱ ) ، اما بسیاری از منابع تولد وی را ۷۲۰ ه.ق دانسته اند .
حافظ از کودکی به علوم زمانش آشنا شد و با حافظه نیرومندی که داشت قرآن را از بر کرد و با صدای دلکشی که داشت آن را می خواند ، روزگار جوانی حافظ مصادف با حکومت شاه شیخ ابواسحاق اینجو ( ۷۴۲ ه . ق )در شیراز بود که با حافظ میانه خوش داشت و مردی به نسبت ملایم ، دادگستر و شعر دوست بود ، ولی به دست امیر مبارزالدین کشته شد و امیر مبارزالدین که در دیوان حافظ محتسب لقب یافته است بر جای وی به حکومت شیراز نشست و او هم به دست پسرش شاه شجاع کشته شد و بطور کلی در روزگار حافظ شیراز همچنان در تلاطم و معرض قتل و غارت بوده است که انعکاس این دوره ناآرام را در شعر حافظ می بینیم. ( بدرالدین ، ۱۳۷۹: ۵۱ )
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
« از این سموم که برطرف بوستان بگذشت عجب که بوی گل ماند و رنگ نسترنی»
حافظ نزدیک به ۵۰۰ غزل سروده است که بعد از مرگش بوسیله دوست و همکلاسی او خواجه شمس الدین محمد گلندام جمع آوری شده است . حافظ از پیشروان سبک عراقی است و غزل عاشقانه و عارفانه در کلام وی به منتهای زیبائی و کمال رسیده است ، حافظ بیشترین مضامین خود را از شاعران پیش از خود گرفته و بیشتر تحت تأثیر رودکی ، فردوسی ، فرخی سیستانی، خیام ، نظامی گنجوی، سعدی، خواجوی کرمانی و مولوی بلخی بوده است و هر مضمونی را که از آنها گرفته به نیکی پرداخته و به زیبائی آراسته است.(فاضلی،۱۳۷۸: ۳۸) به گونه ای که مخاطب غیر متخصص نمیتواند این وام گیری را درک کند .
شمس الدین محمد نوجوان، دوران دانش اندوزی را در شیراز گذرانید چنان که در بقیهی عمر شصت و چند ساله ی خویش را هم بر خلاف شاعر بلندآوازه و هم شهری خود، سعدی شیرازی ، علاقه ی چندانی به سفر نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بی سرانجام به جزیره ی هرمز باقی زندگی را در زادگاهش به سر آورد تا این که در سال ۷۹۲ هـ . رخت به سرای باقی کشید و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شده است. وی فقط دیوان اشعار دارد و یکی از بزرگترین غزل سرایان ایران میباشد، و چون حافظ قرآن بود حافظ نام گرفت و بعدها به خاطر فالی که مردم با دیوان او می گرفتند به لسان الغیب معروف شد.( بدرالدین ، ۱۳۷۹: ۵۱ )
۳-۱-۲-۱ . نوجوانی و جوانی حافظ :
زمان نوجوانی که در پی مرگ پدر بی خبر از راه رسید و مشکلات زندگی چنان خواجه را سرگرم کرده بودند گوئی شخص در سنین چهل پنجاه سالگی مسئولیت اداره خانواده ای پررفت و آمد را به عهده دارد.