ازنظرروان شناسان شناختی ٬ درک ساختار شخصیت و رفتار آدمی ٬ مستلزم توجه به فرایندهای شناختی است که در تعامل با موقعیت محلی و رفتار فرد ٬ هدایت اعمال و رفتار فرد را به عهده دارد . در این دیدگاه سه مفهوم ساختاری ازاهمیت ویژه ای برخوردارند: صلاحیتها[47]٬اهداف[48]، باورها[49]وانتظارات[50] درنظریه شناختی – اجتماعی براهمیت صلاحیتها یا مهارتهای فرد ٬ به خصوص مهارتهای شناختی تٲ کید می گردد که فرد را درحل مساﺋل زندگی و مقابله با آنها کمک می کند . این صلاحیتها ٬ هم تفکر درمورد مساﺋل و هم مهارتهای عملی درموقعیتهای مختلف را دربر می گیرد . ممکن است فردی در یک زمینه دارای صلاحیت و توانایی باشد ودرزمینه های دیگر فاقد صلاحیت . بنابراین دراین دیدگاه به جای تٲکید برصفات مستقل از زمینه فرد آنچنان که در رویکرد صفات به شخصیت مطرح بوده است )٬ بر عملکرد او درموقعیتهای مشخص تٲکید می شود. اما منظوراز اهداف ٬ توانایی انسان دریشبینی آینده و خود انگیخته بودن است . اهداف با اولویت دادن به پاداشها وانتخاب موقعیتها، فرد را درگسترۀ وسیعتری اززمان سامان می دهد. لذا انسان با توجه به اولویتها و فرصتهایی که محیط در اختیار او قرار می دهد و همچنین بر اساس باورهای نسبت داده به خود ، ازمیان اهداف ، دست به انتخاب می زند. باورها وانتظارات ، رکن دیگری ازنظریه شناختی- اجتماعی است که به انتظارات فرد ازرویدادها و باورهایی که درمورد خود دارند ، اطلاق می شود به این ترتیب افراد انتظاراتی از رفتار دیگران دارند و پاداشها و تنبیه هایی را نیزبرای رفتار خود در موقعیتهای مختلف در نظر می گیرند . آنها همچنین باورهایی در مورد توانایی های خود در حل مسائل و چالشهای پیش رو در موقعیتهای خاص در ذهن می پرورانند . لازم به ذکر است که این باورها ، پیش از همه بر فرایندهای شناختی مانند طبقه بندی موقعیتها ، پیش بینی آینده و واکنش نسبت به آن استوار می گردد. بنابر این ، ممکن است دونفر موقعیتی مشابه را متفاوت ارزیابی کنند یا یک فرد دوموقعیت متفاوت را همانند ادراک نماید . بدیهی است رفتارفرد بسته به برداشت او ازموقعیت متفاوت می شود وبه همین دلیل نظریه شناختی – اجتماعی بر برداشت متفاوت افراد ازموقعیتها و تأثیر آن برشکل گیری وهدایت رفتارتأکید می کند(پاجارس، 2002)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ماهیت خودکارآمدی :
مفهوم خودکارآمدی توسط بندورا در سال 1997 به عنوان عنصری گمشده در نظریه یادگیری ، مطرح شده است . بندورا یکی از تعیین کننده های رفتار را خودکارآمدی می داند . خودکارآمدی را یکی از فرایندهای شناختی می داند که ما از طریق آن بسیاری از رفتارهای اجتماعی خود و بسیاری ازخصوصیات شخصی را گسترش می دهیم . بندورا (1986) این نظریه را درمورد کنش وری های آدمیان که در آن نقش باورهای خود در شناخت ، انگیزش ورفتار آدمی برجسته است ، مطرح نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظام خود را می پروراند که آنها را قادر می سازد تا به تفکرات ، احساسات و اعمالشان کنترل داشته باشند ، که به همراه سایر عوامل شناختی- اجتماعی در ارتقای موفقیت وظرفیت کنترل فرایندهای تفکر ، انگیزش وعمل از مشخصه های متمایز کننده آدمی از دیگر موجودات است بندورا معتقد است که آدمیان نه بوسیله مکانیزم های درونی هدایت می شود و نه بوسیله رویدادهای بیرونی بلکه کنش وری های شناختی بر حسب تعامل بین عوامل تعیین کننده محیطی قابل تبیین هستند (پاجارس، 2007) .
تئوری خودکارآمدی بدین گونه است که رفتارهای اشخاص به این بستگی دارد که فرد باور داشته باشد که می تواند عمل خاصی را با موفقیت به انجام رساند. این باورها دانش فرد است از نوع نیازهایش و چگونگی پاسخ بدانها همان شایستگی ادراکی اوست . با وجود این چنین عاملی در درون فرد ، علائق در او به ظهور و بروز می رسد و باعث رضایت خاطر او می شود . با کسب مهارت ، افراد از استانداردهای شغلی و خودکارآمدی بالاتر برخوردارخواهند شد. شدت اطمینان مردم به خودکارآمدیشان معین می کند که آنها به آزمایش کنارآمدن با موقعیت های مشکل خواهند پرداخت یا نه ؟( بندورا، 1977) .
به نظر بندورا، تأثیربرداشت انسان از خودکارآمدی گسترده بوده و شامل موارد زیر است :
افراد به چه فعالیتهایی می پردازند .
چه مقدار از تلاشهای خود را صرف یک موقعیت مشخص می کنند .
برای چه مدت درمقابل موانع ایستادگی می کنند
واکنشهای هیجانی فرد به هنگام پیش بینی یک موقعیت یا هنگام انجام آن چگونه است .
بدیهی است که تفکر ، احساسات و رفتار انسان در موقعیتهایی که به توانایی خود احساس اطمینان می کند متفاوت ازرفتاروی درموقعیت هایی است که درآن احساس عدم امنیت یا فقدان صلاحیت می کند .
قابلیت های بنیادی آدمی
در نظریه شناختی – اجتماعی بندورا(1999) قابلیتهای ویژه ای برای آدمی ذکر گردیده است که عبارتند از : قصدمندی[51]، دوراندیشی[52] ، خودواکنش گری[53] و خودانعکاس گری برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
footnote-53″>[54]
قصدمندی : منظور ازکارگزاری ، عمل قصدمندانه است . قصد شامل بازنمایی دوره عمل است که درآینده انجام خواهیم داد. البته فقط پیش بینی وانتظاراعمال نیست بلکه شامل تعهد به انجام آن درآینده نیزمی باشد.
دوراندیشی : بواسطه تمرین دوراندیشی افراد درخود ایجاد انگیزه می کنند واعمالشان را دررویارویی با رویدادهای آینده جهت می دهند، ما در طول زمان ارزشهایمان را تعریف می کنیم و با دورانیشی زندگی خود را معنی دار ومنسجم می کنیم و به آن جهت می دهیم. آدمی در جریان زندگی طرح ریزی می کند، فرصت های مختلف را در نظر می گیرد وبه زندگی خود ساختار می دهد.
خود واکنش گری : آدمی نه تنها طرح ریزی می کند و دوراندیش است ، بلکه خودنظم جو و خودانگیخته نیز می باشد . مکانیزمهای خودنظم جویی قابلیت هایی برای آدمی فراهم می کند که منجر به تغییررفتار برای خود فرد می شود. فرایندهای خود نظم جویی تفکر را به عمل پیوند می زند. خودنظم جویی به وسیله خرده واکنش های ارجاعی هدایت می شوند که شامل ؛ خودبازبینی ، و خودمهارگری از طریق معیارهای شخصی می باشد. رفتار با بهره گرفتن از خود واکنش گری و مقایسه اهداف شخصی و معیارها صورت می گیرد.
خودانعکاس گری : افراد نه تنها دراعمالشان مختارند بلکه کنش وری هایشان را ارزیابی می کنند. ظرفیت فراشناختی یکی از خصیصه های بنیادی کارگزاری آدمی است که به انسان درباره مناسب بودن تفکرات و اعمالشان پس خوراند می دهد . در این فعالیت فراشناختی ، افراد در باره صحیح بودن دوراندیشی و پیش بینی تفکرات خود و برآیندهای اعمالشان و اینکه دیگران چه باورهایی دارند، داوری می کنند (بندورا ، 2001؛ نقل از کروئی ، 1382) .
انسان به عنوان موجودی عامل
نظریه شناختی – اجتماعی ، دیدگاهی عاملی درباره شخصیت دارد، بدین معنی که انسانها قابلیت اعمال کنترل برزندگی خود را دارند ، درواقع عامل بودن ماهیت انسان است . بندورا (2002) معتقد است انسانها خودگردان، مبتکر، ژرف اندیش وخود سامان بخش هستند و برای بوجود آوردن پیامدهای مطلوب ، از نیروی تأثیرگذاری بر اعمالشان برخوردارند. عامل بودن انسان یعنی فرایند فعال کاوش کردن ، دستکاری کردن و تأثیر گذاشتن بر محیط برای رسیدن به نتایج مطلوب (فیست و فیست[55] ، نقل از کندری ؛1386) .
نظریه شناختی- اجتماعی ریشه در یک دیدگاه عمل انسانی دارد که درآن افراد کارگزارانی هستند که به طور
مبتکرانه به رشد و توسعه خود می پردازند و به وسیله اعمالشان می توانند اتفاقاتی را بوجود آورند ، نکته کلیدی این مفهوم این حقیقت است که در میان عوامل شخصی دیگر، افراد خودباوریهایی را دارا هستند که آنها را قادر می سازد به اعمال کنترل بر افکار ، احساسات و اعمالی که ” آنچه مردم فکر می کنند ، باور دارند ، و احساس می کنند که چگونگی عملکرد آنها را تحت تأثیر قرار می دهند ” بندورا دیدگاهی ازرفتار انسانی ارائه داد که درآن باورهایی که افراد درباره خودشان دارند، عناصرکلیدی هستند دراعمال کنترل بر عمل شخصی . بنابراین افرادهم به عنوان نتایج وهم به عنوان بوجود آورنده محیطهای شخصی سیستمهای اجتماعی شان در نظر گرفته می شود(بندورا،2000) .
تقویت خودکارآمدی
بندورا(1997) دریافته است که امکان دارد سطح خودکارآمدی یک فردرا بوسیله راهکارهای ذیل بالا ببریم
1- قراردادن او در معرض تجربه های موفق ازطریق ترتیب دادن هدفهای قابل دسترس و بدین وسیله افزایش دادن امکان حصول عملکرد او.
2- قرار دادن شخص در معرض الگوهای مناسبی که در عمل ، موفق هستند و بدان وسیله افزودن تجربه های جانشینی موفق او
3- فراهم کردن متقاعد سازی و تشویق های کلامی ، ازطریق القاء این امرکه توانایی عملکرد موفق را دارد.
4- تقویت برانگیختگی فیزیولوژیکی از طریق مثلا رژیم غذایی یا برنامه های ورزشی و بدان وسیله افزایش دادن نیرومندی و انرژی حیاتی .
برافی( 1998) راهکارهای زیر را برای کمک به افراد جهت افزایش باورهای خودکارآمدی پیشنهاد می دهد.
بیشتر به عنوان مرجع تا قضاوت گرعمل کنید .
بیشتر بر فرایندهای یادگیری توجه کنید تا نتایج .
3- عکس العمل شما نسبت به خطاها به عنوان بخش های مفید وطبیعی امریادگیری باشد تا نشانه شکست.
4- بر توانایی و استانداردهای شخصی تأکید کنید، بکوشید تلاشهای پیشرفت را ابتدا از طریق راهبردهای انگیزشی درونی[56] تا بیرونی تحریک کنید (نقل ازپاجارس، 2007).
مؤلفه های خودکارآمدی
مطابق نظر بندورا (1997) باورهای خودکارآمدی از لحاظ سه ویژگی می توانند متفاوت باشند که این ابعاد نقش مهمی در اندازه گیری خودکارآمدی دارند . اندازه (سطح)[57] ، عمومیت[58]، نیرومندی.
الف) سطح :
اولین بعد باورهای خودکارآمدی اندازه یا سطح می باشد . کارآمدی یک فرد در یک قلمرو ممکن است در حد کارهای ساده ، متوسط و یا شامل سطوح سخت گردد . اگر هیچ مانعی وجود نداشته باشد ، انجام آن کار ساده بوده و هر کسی ممکن است احساس خودکارآمدی بالا در مورد آن داشته باشد (بندورا، 1977).
در واقع سطح به دشواری مشکلاتی که شخص آمادگی مقابله با آنها را دارد ، اشاره می کند بطور مثال برخی ازافراد این نکته را قبول دارند که باید چیزهای جد
ید را امتحان کرد اما هرگز این کار را انجام نمی دهند. برخی دیگر ممکن است در ارتباط با کودکان خود پرجرأت ، اما در ارتباط با افراد بزرگتر اینطور نیستند ، یا ممکن است مرد یا زنی هنگام صحبت کردن در یک گروه کوچک به خود اطمینان داشته باشند ، اما موقع سخنرانی در یک مجمع بزرگ چنین اطمینانی نداشته باشند(صمدی ،1386).
ب) عمومیت :
دومین تفاوت باورهای خودکارآمدی در بعد تعمیم پذیری است . افراد ممکن است در یک قلمرو و یا بخش کوچکی از آن خود را کارآمد بدانند . دربعد عمومیت خودکارآمدی از چند عامل تأ ثیر می پذیرد ؛ شباهت فعالیتها ، حیطه بروز آن در رفتار های شناختی و عاطفی ، کیفیت شرایط و خصوصیات اشخاصی که آن رفتار یا فعالیت به آنها مربوط می شود(بندورا،1997؛ به نقل ازمیرسمیعی ، 1385) .
همچنین به میزان احساس اطمینان شخص به خود برای انجام رفتارهای خاص درشرایط و موقعیت های مختلف اشاره دارد. بدین معنی که عمومیت خودکارآمدی به توانایی فرد برای دادن مناسب ترین پاسخ درتمام موقعیتها اشاره دارد . برخی تجربه ها ، باورهای خودکارآمدی محدودی ایجاد می کنند ، برخی دیگر حس کارآمدی تعمیم یافته را القاء می کنند که به فراسوی موقعیتهای خاص گسترش می یابند(بندورا، 1997).
ج) نیرومندی : باورهای خودکارآمدی ضعیف در اثر تجارب نا موفق به آسانی بی اعتبار می شوند . اما کسانی که اعتقاد محکمی به قابلیت های خود دارند ، در برابر موانع آن را حفظ می کنند . باورهای خود کارآمدی هر چقدر نیرومند تر باشند ، دوام بیشتری می یابند و رابطه بیشتری با رفتار پیدا می کنند(حمیدی پور،1377).
در واقع نیرومندترین خودکارآمدی به اعتقاد فرد مبنی براینکه می تواند از عهده یک رفتار دشوار برآید، اشاره دارد. قدرت خودکارآمدی به تفاوت بین این فکر که ” شاید بتوانم این کار را انجام دهم” و این فکر که “مطمئنم می توانم این کار را انجام دهم” اشاره دارد( بندورا، 1997) .
منابع خودکارآمدی
گرچه ادبیات و سوابق نظری موجود ، از نقش پیش بینی کننده رویکرد شناختی- اجتماعی در افزایش باورهای خودکارآمدی ، حکایت می کند این سؤال همچنان باقی است که افراد این باورها را چگونه در خود شکل می دهند ؟ تحقیقات انجام شده درموقعیت های مختلف به کشف اثرات فرایند های مختلف آموزشی بر خودکارآمدی دست یافته اند .
بندورا (1997) بیان می کند که باورهای افراد در باره کارآمدی آنها تحت تأثیر چهار منبع عمده ، رشد و تحول می یابد . این چهار منبع عبارتند از :دستاوردهای عملکرد[59]، تجارب جانشین[60]، قانع سازی کلامی[61]، و حالتهای فیزیولوژیکی هیجانی [62] .
دستاوردهای عملکرد : یکی ازمنابع اطلاعاتی که باورهای کارآمدی بر اساس آن ایجاد و تحکیم می یابد ، دستاوردهای عملکرد است . دستاورد های عملکرد پیشین بازخوردی ایجاد می کند که باعث می شود فرد به توانایی خود در آن عملکرد باور پیدا کند و براساس این باور ایجاد شده به فعالیت بیشتر درآن زمینه بپردازد . به این طریق ، باورهای مربوط به توانایی ، هم از دستاوردهای عملکرد قبلی تأثیر می پذیرد و هم باعث افزایش دستاورد های عملکرد بعدی می شود . بندورا معتقد است اولین و مهمترین ، منبع تعبیر و تفسیرهای فرد از نتایج مستقیم عملکرد خود است ، زیرا بر پایه تجربیات موفق شخص قرار دارد . موفقیتهای قبلی که برتسلط شخصی مبتنی هستند، شواهد فوری و ملموس فراهم می کنند که آیا شخص می تواند در انجام یک وظیفه خاص موفق شود یا نه ؟ موفقیتها ، تجارب تبحری را بالا می برد و شکستهای مکرر، بخصوص اگردراوایل جریان رویدادها یعنی قبل از اینکه حس کارآمدی بطورجدی بوجود بیاید، رخ دهند ، باورهای کارآمدی را کاهش می دهند ) بندورا، 1993) .
پژوهش های بندورا (1997) در زمینه تجارب مسلط نشان می دهد که احساس کارآمدی تحت تأثیر عوامل هفتگانه زیر قرار می گیرد :
توانمندیهای موجود
ادراک درجه دشواری تکلیف
میزان تلاش
میزان نیاز به کمک بیرونی
شرایطی که تکلیف باید در آن انجام شود
الگوهای زمانی موفقیت و عدم موفقیت