سنایی غزنوی دردیوان خود می گوید :
تا در آتش چو روی همچو ابراهیم خلیل چون ترا آیت یزدان رقم عنوان نیست
عطارنیشابوری درمنطق الطیرگوید :
باز ابراهیم را بین دل شده منجنیق و آتشش منزل شده
چون خلیل آن کس که از نمرود رست خوش تواند کرد در آتش نشست
جما ل الدین اصفهانی گوید :
چون سیاوش و خلیل از پاکی سر خ روی آمده ز آتش بیرون
عطارنیشابوری درالهی نامه آورده است :
ز ابراهیم اگر آتش فرو مرد به طفلی از همه عالم از او مرد
که ابراهیم چون آهنگ آن کرد خداوند جهانش امتحان کرد
قطران تبریزی گوید :
به آب اندرون همچو موسیّ عمران بر آتش درون چون براهیم آزر
نظا می درمخزن الاسرار گوید :
زلف براهیم ورخ آتشگرش چشم سماعیل ومژه خنجرش
آتش این دسته ی ریحان شده خنجرآن نرگس خندان شده
نظا می درخسرو وشیرین گوید :
مجوسی را مجس پردودبا شد کس کاتش کند نمرود با شد
خاقانی گوید :
چه اخگر ما ندازآن آتش که وقتی خلیل الله دراو افتاد دروا
پیش تیغش کاتش نمرودرا ماندزچرخ کرکستان پربرسرخاک هوان افشانده اند
شه خلیل اعجازوهیجا آتش وگردخلیل از بهاروگل نگارستان آزرساختند
ارمض قلبی بلائه وسالقی نار براهیم فی بلای صفاهان
خوانچه هاشان چون خلیل ازنارگل برساخته جرعه هاشان چون مسیح ازخاک جان انگیخته
جنگ با خدا ی ابراهیم ومرگ نمرود۱
داستان سفر کردن نمرود به آسمان بوسیله ی کرکسها برای جنگ با خداوند وساختن برجی در آسمان در قرآن مجید اشاره هایی نیست ولی در مورد فرعون آمده که ، فرعون به هامان امر می دهد که برای او برجی بسازند تا برفراز آن رود وبر خدای موسی اطلاع یابد . ولی در آثار شاعران این عمل را به نمرود نسبت داده اند .
ودا ستان نمرود بوسیله ی پشه که چون نمرود ، دچار نخوت و غرور گردید وخواست با لشکریان انبوه خود به جنگ خدا رود ومدعی الوهیت شد ، خداوند ضعیفترین مخلوقات خود ، پشه را مأ مور کرد که از راه بینی در کاسه ی سر او داخل شود ومغز اورا بخورد . هنگامی که پشه به خوردن مغز وی مشغول بود ، می بایست آهنگری پتک برسر نمرود بکوبد تا درد سروی فرو نشیند . در آخر کار ، فرق نمرود شکافته شد وپشه ای که به حجم جثه ی یک قمری در آمده بود از کاسه ی سر نمرود بیرون جست ونمرود هلاک گردید.۲
این داستان درآثار شاعران این چنین انعکاس پیدا کرده ا ست:
ابوسعید ابوالخیر می گو ید:
یارب تو زمانه را دلیلی بفرست نمرودان را پشه چو پیلی بفرست
فرعون صفتان همه زبر دست شدند موسی وعصا ورود نیلی بفرست
ظهیرالدین فاریابی می گوید :
کشیده سر سوی گردون زکبر چون نمرود فرو شده به زمین در زبخل چون قارون
مسعود سعد سلمان می گوید :
نمرود ساخت کرکس وآگه نبود از آنک دارد سپهر گردون زان گونه نردبان
نمرود وبه آسمان رفتن او برای جنگ با خدای ابراهیم ، چنانکه سنایی می گو ید :
روی دادیم سوی بالا زود او ومن همچو کرکس ونمرود
کانکه از سعی وعمر کرکس بود ملک الموت پشه ای بس بود
همچو نمرود قصد چرخ مکن با دو تا کرکس ودو تا مردار
نظامی در خسرووشیرین می گوید :
به یک پشه کشد پیل افسری را به موری بر دهد پیغمبری را
نظامی در هفت پیکر می گوید :
مورکی جنس جبرئیل بود پشه کی مرد پای پیل بود
نظامی در شرفنامه می گوید :
چو برداری از رهگذر دود را خورد پشه ای مغز نمرود را
چنان پشه ای را به جنگ عقاب کم از قطره دان پیش دریای آب
بیندیش از آن پشه ی نیش دار که نمرود را گفت سر پیش دار
عقابی که از پشه گیرد گریز گر افتادنش هست گو بر مخیز
سلیمانی افتاده در پای مور همان پشه ای کرده برپیل زور
نظامی در اقبال نامه می گو ید :
ره آورد موری فرستد به پیل دهد پشه را رایت جبرئیل
خاقانی می گو ید :
زآن کرامتها که حق با این دروگر زاده کرد می کشند از کینه چون نمرود در گردون کمان
بدان سگی که وفا کرد وبرد نام ابد به پشه ای که غزا کرد ویافت گنج ثواب
پیش تیغش کاتش نمرود را ماند زچرخ کرکسان پر برسر خاک هوان افشانده اند
اسماعیل(ع)۱ و چشمه زمزم
هاجر از نزد بانوی خود ساره گریخت، در بیابان آوازی شنید که وی را به مراجعت دعوت کرد و به او مژده داد که آبستن است و از فرزند او امتی بزرگ به وجود خواهد آمد،هاجر برگشت و پس از گذشتن دوران حمل،اسماعیل از او متولد گردید.چون اسماعیل هفت ساله شد.۲
ساره خواست که اسماعیل و هاجر از او دور باشند.ابراهیم هاجر و فرزند او را به بیابان مکه برد و ایشان را در آن بیابان رها کرد. تشنگی بر اسماعیل مسلط شد،هاجر بالای کوه صفا رفت که به اطراف بنگرد تا مگر چشمه ی آبی بیابد و چون آب نیافت از کوه صفا پایین آمد و تا کوه مروه هفت بار سعی کرد.
می گویند جبرئیل در این حال به هاجر بر خورد و از او پرسید که ابراهیم، تو و فرزندت را به امید که در این بیابان گذاشته است؟ هاجر پاسخ داد به امید خدا. جبرئیل گفت بدانید که توفیق و رستگاری از آن شماست. آنگاه اسماعیل پا بر زمین سائید و از زیر پای او آب زمزم جوشیدن گرفت و هاجر آب را با مشت بر می داشت و در مشک می ریخت.
اسماعیل ۱۳ ساله بود که ابراهیم خواب عجیب و شگفت انگیزی می بیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب می بیند که از سوی خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانه اش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد.
ابراهیم وحشت زده از خواب بیدار شد،می دانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از
وسوسه های شیطانی دور است، اما با این حال دوشب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدی بود بر لزوم این امر و فوریت آن.
حضرت ابراهیم او را به قربانگاه۳ برد چند بار کارد را برگلوی فرزند گذارد در حالی که روحش در هیجان فرورفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بی تردید پیش می برد. اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کمترین اثری نگذارد!
برای اینکه برنامه ی ابراهیم ناتمام نماند ،و در پیشگاه خدا قربانی کرده باشد و آرزوی ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچی بزرگ فرستاد تا به جای فرزند قربانی کند.
قصه ی چشمه ی زمزم ، بنای کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، قربانی کردن اسماعیل درشعر شاعران منعکس می باشد ، انوری می گوید :
کبش مغروز چراگاه بهشت است هنوز باش تا داغ فنا برنهد ش اسماعیل
زنده اسلاف تو به تو چوبه من جدم اسحق وجدت اسماعیل
همایون یکی هست تشریف خسرو مبارک دگر عید اضحی و قربان
همایون یکی هست تشریف سلطان مبارک دیگر عید اضحی و قربان
منوچهری دامغانی می گوید :
اگر فضل رسول ازرکن و زمزم جمله برخیزد یکی سنگی بودرکن و یکی شورآب چه زمزم
تن به علم و عمل فریشته کن نام چه صالح و چه اسماعیل
ناصرخسروقبادیانی می گوید :
زمزم اگر زآبها چه پاکترست پاکتراززمزمست ازار مرا
این ناخوش و خوار همچو خونست وان خوش و عزیز همچو زمزم
کم بیشک پیمانه و ترازوی هرگز نشود پاک زآب زمزم
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.