۳- خانه، جامه، سنگ، خوبی، گنج، …
برای اسم تقسیمات مختلفی از جهات گوناگون تعریف شده؛ از جمله : اسم عام و اسم خاص (عَلَم)، ذات و معنی، جمع و مفرد، معرفه و نکره، جامد و مشتق و نیز اسم مرکب و ساده (مفرد). (دستور زبان فارسی پنج استاد، ۱۳۶۶، ص ۲۴-۲۵)
اسم مفرد یا ساده آن است که یک کلمه و بی جزء باشد : دست، پا، مرغ، کار، سرا، …
اسم مرکب یا “آمیخته” آن است که از دو کلمه یا بیشتر ترکیب شده باشد : کاخانه، باغبان، کاروانسرا، گلشکر، مهمانخانه، بستانسرا، … (همان منبع)
اسم مرکب فعلی
از این نوع اسم در متون دستوری اولیه مانند دستور پنج استاد سخن به میان نیامده است. اصولاً در این نوع آثار تقسیم بندی فعلی و غیرفعلی برای اسم مرکب به چشم نمی خورد. تنها در بخش بیان چگونگی ساخت اسم مرکب مواردی ذکر میگردد که جزئی از اسم مرکب مشتق از فعل است.
مقربی نیز در اثر خود که منحصراً به ترکیب در زبان فارسی پرداخته، در بخش نخست روش های ساخت اسم مرکب از اسم مرکب فعلی و یا حتی مشتق فعل نامی به میان نمی آورد بلکه این قسمت را تحت عنوان مشتق های اسمی و وصفی از فعل های ساده را در بخش دوم کتاب جداگانه بیان می نماید و این بخش شامل ترکیب در مشتق های اسمی (اسامی مصدر و زمان و مکان و افزار) و وصفی (صفتهای فاعلی و مفعولی) فعل های ساده فارسی است.
وی در بخش سوم کتاب به مشتق های اسمی و وصفی از فعل های مرکب پرداخته و الگوهایی را برای ساخت اسم، صفت مفعولی، صفت فاعلی، اسم مکان و زمان، اسم مصدر، نام افزار از ترکیبات مختلف با بن ماضی، مضارع ساده و همزمان با پسوند های مختلف (ان – ش. ه –َ ک و ی مصدری)ارائه می دهد. (۱۳۷۲، ص ۸۲-۸۸).
کلباسی هم اسم مرکب فعلی را با عنوانی جداگانه مورد بحث قرار نمی دهد بلکه در اثر خود “ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز” پس از تقسیم بندی واژه از نظر ساخت اشتقاقی به سه دسته بسیط (simple)، مرکب(compound) و مشتق (complex) به تعریف آنها پرداخته است.
او انواع واژه های مرکب در فارسی را به واژه های مرکب غیر فعلی و فعلی تقسیم نموده است. اما در توضیح و توصیف واژه های مرکب فعلی تنها به فعل مرکب پرداخته است. وی در بخش واژه های مرکب غیر فعلی این عنوان را به آن دسته از کلمات مرکب اطلاق کرده که نتوانند نقش فعل را ایفا کنند و به عبارت دیگر شناسه های فعلی به دنبال آنها نمی آید مانند اسم، صفت، قید، ضمیر، عدد، صوت، اسم صوت، حروف اضافه و ربط مرکب. دوازده نوع تقسیم برای این بخش ارائه شده از جمله : اضافه ای، مقلوبی، پیش وابسته، همراه با مشتق فعلی، جمله گونه، شبه جمله ای، پیوندی، حروف اضافه دار، حرف ربط دار، حرف ندادار، مکرر و اتباع.
در بخش کلمات همراه با مشتق فعل، کلباسی چند الگو ارائه نموده است که نتیجه آن اسم مرکبی است که با جزئی مشتق از فعل ساخته شده است و در این رساله تحت عنوان اسم مرکب فعلی به آنها اشاره میشود با بررسی الگوهای ساخت واژه های مرکب در منابع دستوری زبان فارسی وانگلیسی، الگوهای زیر برای ساخت اسم مرکب فعلی در دو زبان استخراج گردید.
الگوهای ساخت اسم مرکب فعلی در زبان فارسی
اسم های مرکب در فارسی و انگلیسی را می توان از نظر نوع ساخت به دو دسته کلی تقسیم کرد : غیر فعلی و فعلی.
اسم مرکب فعلی را می توان چنین تعریف کرد: “به آن دسته از کلمات مرکبی گفته می شود که یک جزء آنها از فعل مشتق باشد و به عنوان اسم مورد استفاده قرار گیرند.” روش های ساخت چنین اسم هایی در زبان فارسی به شکل زیر آمده است.
۱- فعل فعل اسم (کشاکش، هست و نیست، بود و نبود، گیر و داد)
۲- صفت فعل اسم (شاد باش، زنده باد، خرم باش)
۳- مصدر مصدر اسم (رفت و آمد، برد و باخت، تاخت و تاز، زد و خورد)
۴- مصدر اسممصدر اسم (جستجو، گفتگو، خورد و خواب)
۵- صفت، اسم + صفت فاعلی مرخم اسم مرکب
قید، ضمیر
اسم پلوپز، گلگیر، قلمتراش، ناخن گیر، مداد تراش، خداشناس، خانه نشین، دانشجو ـ گاهی بر این الگو (ـ ی) به صفتی که معمولاً به شغل اشاره داردافزوده شده و اسم می سازد مانند، زیلو بافی، هواشناسی، سیم کشی، سبزی فروشی.
ضمیر خودرو، خودنویس، خودکار.
صفت پاک کن، خشک کن، گرم کن، دوربین، نزدیک بین، اصلاح طلب.
قید زود پز، آرام پز، بلندگو.
ـ گاهی جزئی که با صفت فاعلی مرخّم ترکیب می شود خود غیر بسیط است. مانند، گلگیرساز، گلاب پاش.
ـ گاهی صفت فاعلی مرخّم خود غیر بسیط است مانند، عکس برگردان، لب برگردان، حنا بندان. در این مثال ها ” بردار، برگردان و بندان ” صفت فاعلی مشتق اند.
ـ گاهی بیش از یک کلمه ( اسم، صفت، ضمیر یا حرف اضافه) با صفت فاعلی مرخّم ترکیب می شوند مانند، دربازکن، چاقوتیزکن، آب گرم کن، آب سردکن، نخ سوزن کن، ماهوت پاک کن، تخته پاک کن، برف پاک کن، لوله پاک کن، چلوصاف کن، چای صاف کن.
ترکیب هایی از این نوع گروهی معنی ” فاعلی” گروهی معنی ” مفعولی” و گروهی معنی “مصدری ” دارند
معنی فاعلی : زودپز، پلوپز، دوربین، آب گرم کن، برف پاک کن.
معنی مفعولی : زیرنویس، لگدکوب، زرکوب، دستباف.
معنی مصدری : سالگرد، عقب گرد، دست بوس، پابوس، پاگشا.
از آنجایی که اسم در جمله نقش فاعلی و مفعولی می پذیرد این اسامی مرکب فعلی نیز در نقش های مختلف کاربرد دارند.
۶- صفت ، ضمیر صفت مفعولی مرخّم ( مصدر مرخّم) اسم مرکب
اسم، قید
اسم چوب بست، داربست، سرنوشت، سرگذشت، قرارداد، رونوشت.
ضمیر همزاد.
صفت بزرگداشت، بهبود، بهداشت، کمبود.
قید خوش آمد، دیرکرد، نوزاد.
صفت مفعولی مرخّم (مصدر مرخّم) گاه خود غیر بسیط است، مانند پیش درآمد، اضافه برداشت. در این مثال ها ” درآمد و برداشت ” خود صفت مفعولی مرخّم ( مصدر مرخّم) مشتق اند.
عنصر غیر فعلی گاهی پس از عنصر فعلی قرار می گیرد، مانند، بردبار.
ترکیب هایی از این نوع گروهی معنی ” مفعولی ” و گروهی معنی ” مصدری “دارند.
معنی مفعولی : دم پخت، نوزاد، مادرزاد، همزاد، آدمیزاد، کارآمد، نامزد.
معنی مصدری : عمل کرد، کارکرد، یادبود، کاربرد، دستبرد، دادخواست، پیشرفت، بهبود، کمبود.
۷- اسم صفت مفعولی اسم (برادرخوانده، پسرخوانده، خواهرزاده، امامزاده، شاهزاده، امیرزاده)
۸- اسم سایر مشتقات فعل اسم (سرزنش که در اینجا اسم مصدر است).
اینک به دلیل اهمیتی که ساخت این الگوها در زایایی زبان دارد جزییات نحوه ساخت آن ها بیان شده و از نظر معنایی نیز مورد بررسی قرار می گیرند.
واژه های مرکب فعلی
مراد از واژه مرکب فعلی واژه ای است که یک جزء آن از فعل مشتق شده باشد، مانند: «شرکت کننده»، «خودساخته»، «دیرکرد»، « مداد تراش». نحوه ساخت تعدادی از آن ها که در تشکیل الگو های اسم مرکب فعلی کاربرد دارد به شرح زیر است.
اسم +صفت فاعلی
منظور از صفت فاعلی کلمه ای است که از پیوند ریشه فعل با پسوند «-َ نده» حاصل می آید، مانند« کننده»، «گیرنده»، «یابنده». تعداد صفتهای فاعلی فارسی بالغ بر ۳۵۰ است (طباطبایی، ۱۳۷۶، ص۱۱۱)، ولی همه آنها در ترکیب به کار نمی روند و فقط شمار اندکی از آنها با اسم یا صفت ترکیب می شوند و صفت یا اسم می سازند که در این رساله تحت عنوان اسم مرکب فعلی از آنها نام برده می شود. از میان صفتهای فاعلی صفتهای زیر در کلمات مرکب بسامد بیشتری دارند، که در زیر هر کدام همراه با چند مثال آورده شده اند.
صفت فاعلی صفت فاعلی مرکب
کننده شرکت کننده، یاری کننده، آغاز کننده
دهنده یاری دهنده، سازمان دهنده، پیشنهاد دهنده
آورنده گردآورنده، یادآورنده، پدید آورنده
گیرنده یادگیرنده، پیشی گیرنده، گرو گیرنده
در کلمات ستون سمت چپ، یعنی صفتهای فاعلی مرکب، صفت فاعلی (مثلاً«کننده» در « یاری کننده») هسته است، به دو دلیل: یکی اینکه کل کلمه مرکب مقوله اش را از آن می گیرد، یعنی صفت بودن کلمه ای مانند « یاری کننده» در نتیجه تراوش مقوله« کننده» به درون کل واژه مرکب است. دوم اینکه صفت فاعلی معنایی کلی دارد و معنایش را جزء قبل از آن محدود می کند، به این معنی که مثلاً واژه« آورنده» بسته به اینکه قبل از آن چه کلمه ای قرار گیرد معنایش به نحو خاصی تحدید می شود. بنابراین، صفتهای فاعلی مرکب هسته پایان اند.
قید/ صفت در نقش قید+ صفت فاعلی
اگر صفت فاعلی با یک صفت ترکیب شود آن صفت نقش قید را ایفا می کند و نوعی صفت مرکب هسته پایان ساخته می شود، چنانکه در مثالهای زیر آمده:
ناراحت کننده، خوشحال کننده، راضی کننده
اگر قید هم با صفت فاعلی ترکیب شود، باز هم نوعی صفت مرکب هسته پایان ساخته می شود، مانند: «تند شونده»، «پیش رونده»، « جلو رونده». آن گونه که طباطبایی استدلال کرده، هسته پایان بودن این کلمات نیز به دو دلیل است: یکی اینکه مقوله نحوی کل کلمه ی مرکب از صفت فاعلی( مثلاً از« رونده» در پیش رونده») ناشی می شود؛ دیگر اینکه از نظر معنایی صفت فاعلی است که معنایش با قید یا صفت قبل از آن محدود می شود و بنابراین هسته است.
اسم + صفت مفعولی
صفت مفعولی از رهگذر فرایند زیر ساخته می شود:
ستاک گذشته+-ِ ه صفت مفعولی
مانند:« زده»، « آزموده»، « دیده»، « خورده»
این صفتها غالباً با اسم ترکیب می شوند و صفت مرکب می سازند، مانند:« غم زده»، « گرد گرفته»« ستم دیده». فرایندی را که از رهگذر آن چنین صفتهای مرکبی ساخته می شود به شکل زیر می توان صورت بندی کرد:
اسم/ صفت+ صفت مفعولی اسم/ صفت مرکب
همان طور که گفته شد غالب واژه های برآمده از این الگو صفت است، چنانکه در پیکره ای که طباطبایی فراهم آورده بیش از ۲۰۰ صفت مفعولی مرکب وجود دارد، حالآنکه تعداد اسم های مرکب به ۱۰ هم نمی رسد. این اسمهای مرکب که عموماً بر روابط خویشاوندی دلالت می کنند، از ترکیب نام یکی از خویشاوندان با دو فعل« زاده» و « خوانده» حاصل می آیند:
زاده: پسرزاده، خواهر زاده، عموزاده، عمه زاده، خاله زاده، دختر زاده
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.