مرتضوی(۱۳۸۸) نیز در مقالهای با عنوان “بررسی مفاهیم صلح و خشونت در سینمای دفاع مقدس” از منظری روانشناختی به فیلمها نگاه می کند. وی در تحلیلهای خود دو نوع سینمای جنگ و ضد جنگ را در مقابل هم قرار میدهد و بر این اساس قصد دارد تا تفاوت آنها را در جهتگیریشان نسبت به موضوع صلح را با یکدیگر بسنجد. وی در پایان نتیجه گیری می کند که هر دوگونه از سینمای جنگ، چه آنهایی که موافق با جنگ هستند و چه آنهایی که ضد جنگ هستند، مروج خشونت هستند و فقط دیدگاه آنان نسبت به کلیت جنگ با یکدیگر تفاوت دارد. این مقاله با وجود مشابه بودن با موضوع این پایان نامه اما، چه از جهت روشی و چه رویکردی تفاوتهای عمدهای با پژوهش حاضر دارد و به نظر میرسد که نمی تواند جنگ را به عنوان یک کلیت مورد بررسی قرار دهد.
آزاد ارمکی و اعتمادی فر(۱۳۸۷) در مقاله ای با عنوان ” بررسی ساختار روایی روابط بین نسلی در سینمای جنگ (با تاکید بر سینمای حاتمیکیا)” با اتخاذ رویکردی ساختارگرایانه به بررسی بازنمایی دوگانگیهای مربوط به روابط بین نسلی پرداختهاند. آنها در این راستا دوگانگیهایی همچون عقیدهگرایی/ عمل گرایی، وظیفه محوری/ نتیجه محوری، عشق مداری/ عقل مداری، درون گرایی/ برون گرایی و گذشته گرایی/ آینده گرایی را تشخیص میدهند. به نظر آنها در سیر بازنمایی روابط نسلی از مهاجر تا به نام پدر، از سویههای اولیه، تقابلات مذکور به سمت سویه دوم متمایل شده اند.
این مقاله از آن جهت که تغییر و تحول در روایت فیلمهای جنگ را نشان میدهد و معتقد است که گفتمان جنگ در طول این سه دهه دچار تغییر شده است، با پایان نامه حاضر مشابهت دارد، اما از منظر روش شناختی با آن متفاوت است. به واقع این پایان نامه سینمای جنگ را نه به عنوان تقابلات بین نسلی، بلکه به مثابه تغییر و تحول در خود گفتمان جنگ مورد مطالعه قرار میدهد.
۲-۲- چیستی وتحلیل گفتمان
واژه گفتمان[۱] که گاهی از آن با عناوین گفتار، سخن، کلام، گفته نیز یاد شده است، برای نخستین بار توسط زلیک هریس( ۱۹۵۲ )زبان شناس نامی، در مقالهای با عنوان “تحلیلگفتمان” بکار برده شد. پس از آن کم کم انگاره گفتمان به حوزه هایی از علوم انسانی، نظیر علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه و روانشناسی اجتماعی، زبانشناسی نوین، ادبیات و… تسری یافت. تعاقب آن تعریف و تبیین نظریه گفتمان با ابهامات و اغتشاشات مفهومی فراوانی روبرو گردید. صرف نظر از ریشه های تاریخی این مفهوم که میتوان آن را تا متون کلاسیک یونان دنبال کرد، تعریف جدید از آن، نزد اندیشمندان متعدد به مدلولهای متنوعی رجوع میدهد؛ به طوری که هر یک از این افراد مفهوم خاص خود را در این واژه برجسته کرده و به آن پرداختهاند. گفتگو[۲] شرط مقدماتی هر گفتمان به شمار، میرود :هر نوع گفتار، کلام یا نوشتار، جریانی اجتماعی محسوب میشوند؛ به عبارت دیگر، دارای سرشت، ماهیت و ساختار اجتماعی هستند. گفتمانها حسب مکان و زمان تفاوت می کنند. در هر کشور گفتمانهای متفاوت وجود دارد، علاوه بر آن در داخل هر کشور نیز گفتمانها با هم تفاوت دارند. گفتمانها با توجه به انواع نهادها و زمینه های اجتماعی متفاوتی که در آنها شکل میگیرند و نیز با توجه به موقعیت، جایگاه و شان افراد و کارگزاران سخنگو، مولف و نویسنده و یا مخاطبین آنان فرق می کنند. بنابراین، زمینه و بستر گفتمان، جریانی همگن، واحد و یک دست نیست. میتوان گفتمان را پدیده، مقوله یا جریانی اجتماعی دانست و به قولی : گفتمان، جریان و بستری است که دارای زمینهای اجتماعی است. اظهارات و مطالب بیان شده، گزارهها [۳] و قضایای[۴] مطرح شده، کلمات و عبارات مورد استفاده و معانی آنها جملگی بستگی به این نکته دارند که احکام و مطالب بیان شده، گزارههای ایجابی و سلبی، قضایای مفروض و… کی؟ کجا؟ چگونه؟ توسط چه کسی؟ یا علیه چه چیزی یا چه کسی؟ با چه انگیزه و قصدی طرح و صورتبندی میگردند. به اختصار میتوان اظهار داشت که گفتمان، ساخت زبان در مراحلی بالاتر و فراتر از جمله و معانی واژه های آن را هدف قرار میدهد. حتی میتوان میان مفهوم لوگوس مورد توجه هراکلیتوس و گفتمان رابطهای این همانی برقرار ساخت. پیوند میان زبان و فکر از دیرباز در اصطلاح حیوان ناطق تلخیص شده است. اگرچه تحلیلگفتمان[۵] در آغاز وامدار زبانشناسی بود با این حال از آن عبور می کند و حوزه های متنوعی را در بر میگیرد. تحلیلگفتمان لزوما حوزهای بینارشتهای و چندرشتهای است و کار تفسیر روابط پیچیده بین نوشتار، گفتار، شناخت اجتماعی، قدرت، جامعه و فرهنگ را بر عهده دارد. ون دایک غالبا این تعریف را از گفتمان مفروض داشته است که گفتمان هم ژانر خاصی از کاربرد زبان است و هم اینکه صورتی خاص از تعامل اجتماعی، یا یک رویداد ارتباطی کامل در یک موقعیت اجتماعی است. فوکو در تعریف گفتمانها به مثابه اعمال شیوه های کنش بشرگفتمان را عرصه ای میداندکه در آن پراکندگی فاعل شناسا و گسست آن از خودش مشخص می شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در این پژوهش از روش تحلیلگفتمانی لاکلائو و موفه استفاده خواهد شد. این دو در تحلیلگفتمان خود یک روش کاربردی تر نسبت به سایر گفتمانها ارائه کرده اند و توانسته اند با ترکیب مفهوم گفتمان فوکو با دیدگاه های سوسور، دریدا، لاکان، گرامشی و حتی آلتوسر نظریه گفتمان فوکو را کاربردی سازند. «آنچه تحلیلگفتمان لاکلائو و موفه را از سایر نظریه های گفتمانی متمایز می کند، تسری گفتمان از حوزه فرهنگ و فلسفه به جامعه و سیاست است» (حسینی زاده، ۱۹۸۳:۱۹۴). همانطور که گفته شد، از نظر لاکلائو و موفه، بر خلاف سایر روشهای تحلیلگفتمانی مانند تحلیلگفتمان انتقادی همه چیز در گفتمان خلاصه می شود. همین امر رهیافتهای روششناختی و نظری متفاوتی با سایرین ایجاد می کند. تحلیلگفتمان انتقادی که تحلیلگفتمان را به مثابه نقد ایدئولوژی به کار میبرد (نک: فرکلاف، ۱۳۷۹ و ون دایک ۱۳۸۲) فرکلاف معتقد است هنوز هم واقعیتی عینی در خارج وجود دارد و این ایدئولوژی است که باعث مخدوش شدن این امر عینی شده است. از این رو وظیفه گفتمان کاوی بر ملا ساختن ایدئولوژی و دستیابی به معنای راستین است. رهیافت اسطورهشناسی بارت را نیز میتوان در همین راستا درک کرد. اما در نظریه گفتمان لاکلائو و موفه اینکه یک صورتبندی گفتمانی چه معناهایی در خود دارد و اینکه معنای واقعی آن چیست، چندان حائز اهمیت نیست، بلکه رویه های شکل گیری و صورتبندی معنا است که اهمیت دارد. از این لحاظ تحلیلگفتمان را میتوان مشابه با تبارشناسی در نظر گرفت.
به هر حال روش تحلیلگفتمان لاکلائو و موفه را باید در بستر تفکرات پست مدرنیستی درک کرد. روشهای پستمدرن همچون خود پستمدرن دارای صورتبندی خاصی نیست و تنها شاید بتوان منطق و یا منطقههای مشترکی میان آنان یافت. تاجیک در ارتباط با این خصیصه پسامدرنیته در مقدمه ترجمه کتاب “پسامدرنیته” مینویسد:
«پسامدرنیسم، یک “گفتمان” یا بهتر بگوییم، مجمع الجزایری از خرده گفتمانها و پادگفتمانهایی است که جغرافیای مشترک آنان در خصیصه گفتمانی بودن آنان (به معنای اخص کلمه) نهفته است. مراد از خصیصههای گفتمانی، شناسههایی همچون “سیال بودن”، “مخالفت با انسداد و تصلب”، “محلی بودن”، “عارضی بودن”، “تکثر”، “همنشینی حاشیه و متن یا خودی و دگر”، “مخالف با تقلیل، تخفیف و جوهرگرایی”، “مخالفت با جزمیت و قدسیت”، “تعیین چند جانبه”، “مخالفت با حقیقت محوری” و … است» (لاین، ۹:۱۳۸۱).
به هر صورت پست مدرنیته روششناسی، شناختشناسی و روششناسی متفاوت و گاه متضادی با مدرنیته ارائه کرد و از دیدگاه های عینی به سمت رویکردهایی تفسیری تر پیش رفت. در جدول زیر که از فصل هفتم کتاب کالینهای انتخاب شده است، به خوبی میتوان این تمایز را مشاهده کرد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
هستی شناسی شناخت شناسی روش شناسی
در بیرون چه چیزی برای شناختن وجود دارد؟ چه شناختی(امیدوار باشیم) درباره آن بدست آوریم؟ چگونه میتوانیم به آن شناخت دست یابیم؟
هستی شناسی تفاوت:
دنیا به صورت متفاوت تجربه می شود
این تجارب از لحاظ فرهنگی و زمانی خاص هستند.
این تجارب واحد و بیهمتا هستند.
آنها با فرایندهای عام پیوند ندارند و نمودهای آن هم نیستند
تردید گرایی شناخت شناسانه:
مواضع متفاوت فاعل شناسا، ادعاهای شناختی متفاوتی را شکل می دهند.
شناخت دیدگاه مبناست و دیدگاه های متفاوت قیاس ناپذیرند.
ادعاهای حقیقت گویی را نمیتوان به صورت تجربی ارزیابی کرد.
پافشاری بر ادعای حقیقت گویی، تعصبآمیز، ماهیتا تمامیت خواه است.
روش شناسی واسازانه:
تردید گرایی روش شناسانه مانع از ادعاهای حقیقت گویی گزاف می شود.
دیدگاه های مدرنیستی همچنان فرض می کنند که در دسترسی به واقعیت جایگاهی ممتاز دارند؛ فرض دفاع ناپذیر و دارای آثار بالقوه دیکتاتوری.
فنون واسازانه میتوانند چنین فرارورایتهای خطرناکی را از طریق جلب کردن توجه به “دیگرهای” به حاشیه رانده شده، دچار اختلال و فروپاشی کنند.
جدول شماره (۱) هستی شناسی، شناخت شناسی و روش شناسی پست مدرنیسم (های، ۱۳۸۵)
نظریه گفتمان ارنستو لاکلائو و شنتال موفه، در کتاب هژمونی و راهبرد سوسیالیستی: به سوی سیاست رادیکال دموکراسی شکل گرفت و در واقع بسط نظریه گفتمان فوکو در حوزه فلسفه سیاسی-اجتماعی است(سلطانی، ۱۳۸۳). از نظر لاکلائو و موفه، هر عمل و پدیدهای برای معنادار شدن باید گفتمانی باشد. فعالیتها و پدیده ها وقتی قابل فهم میشوند که در قالب گفتمانی خاص قرار گیرند. هیچ چیزی به خودی خود دارای هویت نیست، بلکه هویتش را از گفتمانی که در آن قرار گرفته است کسب می کند. در ادامه برای روشن شدن بحث، مفاهیم بنیادین نظریات لاکلائو و موفه و از دل آن مفاهیمی که در تحلیل فیلمهای حاتمیکیا به ما یاری رسانده برشمرده میشوند.
۲-۳- مفاهیم بنیادی نظریه گفتمان لاکلائو و موفه :
۱- گفتمان: صورتبندی مجموعه ای از کدها، اشیاء، افراد و… هستند که پیرامون یک دال کلیدی جایابی شده و هویت خویش را دربرابر مجموعهای از غیریتها بدست میآورند.
۲- مفصل بندی[۶] : هر عملی که میان عناصر پراکنده ارتباط برقرار کند، به نحوی که هویت و معنای این عناصر در نتیجه این عمل اصلاح و تعدیل شود.
۳- دال مرکزی[۷] : دال مرکزی نشانهای است که سایر نشانهها در اطراف آن نظم میگیرند. هسته مرکزی منظومه گفتمانی را دال مرکزی تشکیل میدهد و جاذبه این هسته، سایر نشانهها را جذب می کند. همه نشانه های مفصلبندی شده در یک گفتمان از ارزش برابر برخوردار نیست و به انواع گوناگونی تقسیم میشوند. مهم ترین این نشانهها “دال مرکزی” است. دال مرکزی نشانه ممتازی است که نشانه های دیگر حول آن انسجام مییابد .این دال، دالهای دیگر را حمایت می کند و آنها را در قلمرو جاذبه معنایی خود نگه میدارد. مثلا آزادی در لیبرالیسم یک دال مرکزی محسوب می شود و مفاهیمی چون دولت، فرد و برابری در سایه این دال مرکزی و با توجه به آن معنا پیدا می کند.
۴- عناصر یا دالهای شناور[۸] :
عناصر[۹] دالها و نشانه هایی که معنای آنها هنوز تثبیت نشده است و گفتمانهای مختلف سعی در معنادهی به آنها دارند. عناصر، نشانه هایی هستند که در حوزه گفتمان گویی قرار دارند و دارای چندگانگی معنایی هستند.گفتمانهای مختلف هر کدام در تلا شند تا این عناصر را در درون نظام معنایی خود تبدیل به وقته نمایند. در این حالت نوعی انسداد در معنای نشانه حاصل می شود و مانع از نوسانات معنایی آن می شود اما این انسداد و انجماد به هیچ وجه دائمی نبوده و انتقال از حالت عنصر به وقته هیچگاه کاملا صورت نمیپذیرد و بدین ترتیب گفتمانها هیچگاه صددرصد تثبیت نمیشوند به گونه ای که امکان هرگونه تغییر و دگرگونی معنایی تحتِ تاثیر چندگانگی معنایی حوزه گفتمانگویی از آنها سلب شود. این ویژگی نشانهها موجب می شود که به آنها دال شناور گفته شود. به صورت خلاصه اینکه گفتمانها تلاش می کنند تا از طریق تبدیل عناصر به وقتهها و تقلیل معانی متعدد یک نشانه به یک معنا و ایجاد نوعی انسداد در معنای نشانه، ابهام معنایی را برطرف سازند. اما این عمل به طور کامل امکا نپذیر نیست و معنا به طور صددرصد تثبیت نمی شود زیرا احتمالات معنایی که در حوزه گفتمان گویی وجود دارند همواره ثبات معنا در گفتمان مورد نظر را تهدید می کنند. از اینرو همه وقتهها به طور بالقوه، بصورت چند معنا باقی میمانند و همیشه این احتمال وجود دارد که هر کدام از معانی دیگر، وارد نظم گفتمانی شود. در واقع انسدادو بستگی در معنای یک نشانه عملی موقتی است و زمینه برای برجستهسازی معانی دیگر یک نشانه به وسیله گفتمانهای دیگر همواره مهیا است. گفتمانها همواره در حال رقابت برای تثبیت معنا هستند، گفتمانها همواره در تقابل با حوزه خارج از خود قرار دارند همواره این احتمال وجود داردکه شیوه تثبیت معنای نشانهها در یک گفتمان به وسیله شیوه های دیگر تثبیت معنا در گفتمانهای دیگر به چالش کشیده شود.
۵- حوزه گفتمان گویی[۱۰] :
حوزه گفتما نگویی، محفظهای از معانی اضافه و بالقوه در بیرون از منظومه گفتمان خاص که توسط آن طرد شده اند و مواد خامی برای مفصلبندیهای جدید محسوب میشوند. هر دال معانی متعددی می تواند داشته باشد و هر گفتمان با تثبیت یک معنا، معناهای بالقوه زیادی را طرد می کند. این معانی همچنان موجودند و امکان ظهور در گفتمانی دیگر و شرایطی دیگر را دارند. حوزه گفتمان گویی در واقع معانی است که از یک حوزه گفتمان سر ریز، و وارد آن میشوند، یعنی معانیای که یک نشانه در گفتمان دیگری دارد یا داشته است ولی از گفتمان مورد نظر و غالب حذف می شود تا یکدستی معنایی در آن گفتمان حاصل شود. بنابراین هر چیزی که از یک گفتمان حذف می شود و یا خارج از آن است، درحوزه گفتمان گویی قرار میگیرند.
۶- هژمونی[۱۱] :
هژمونی به معنای سلطه و اقتدار است و یک گفتمان زمانی هژمونیک می شود که توانسته باشد، تمام دالهای شناور را در اطراف دال مرکزی هماهنگ و منسجم نماید. و نیز نظام معنایی خود را در اذهان سوژهها انسانها هرچند به صورت موقت تثبیت کرده باشد.
“هژمونی” یک گفتمان مبتنی بر انسجام معنایی دالهای دیگر حول دال مرکزی است. درصورتی که یک گفتمان موفق شود با اتکا بر دال مرکزی خود، مدلولهای مد نظر خود را به دالهای گفتمانش نزدیک کند، یا به عبارت دیگر، نظام معنایی مطلوب خویش را در ذهنیت جمعی اجتماع هر چند به طور موقت تثبیت نماید و رضایت عمومی را جلب کند، آن گفتمان “هژمونیک” می شود. اما در صورتی که گفتمان رقیب بتواند به کمک سازوکارهای مختلف، این نظام معنایی را شالودهشکنی کند و ساختارهای معنایی شکل گرفته در ذهنیت جمعی مردم را درهم بریزد، آنگاه این گفتمان هژمونیاش را از دست میدهد. بنابراین، موفقیت گروههای سیاسی به تواناییشان برای تولید معنا بستگی دارد.
۷ – سوژه یا فردیت و عاملیت: این مفهوم از مفاهیم کلیدی نظریه “گفتمان” است.”سوژه” همواره در میان گفتمانهای مختلف در پی یافتن خویش است. سوژه خود را به واسطه یک چیز خارجی میشناسد و این چیز در نظریه “گفتمان” همان “موقعیتهای سوژه” است که گفتمانها آن را فراهم میآورند. دغدغه اصلی نظریه گفتمانی آن است که چگونه مردم در جوامع، خود را میفهمند و عمل می کنند. به نظر آلتوسر، این امر توسط رفتارهای ایدئولوژیک ساخته می شود. اما نظریه “گفتمان” بر آن است که سوژهها در شرایطی خاص ) واگرایی گفتمانها ( میتوانند از طریق مفصلبندی و تعیین هویت با گفتمانهای فرعی، هویتها و معانی اجتماعی خود را بازسازی نمایند.
۸ _گفتمان عینیت یافته یا گفتمان رسوب کرده[۱۲] :گفتمان رسوب کرده به گفتمانهایی گفته می شود که با برجسته سازی خود و طرد “غیر”، موقعیت خود را در اذهان سوژهها تا آنجا تثبیت کرده که صورت طبیعی به خود گرفته و هرگونه انتقاد و یا براندازی آن غیر ممکن تلقی می شود. گفتمان های غالب هرچه در سرکوب و طرد رقیب بیشتر موفق باشد، بیشتر به صورت طبیعی جلوه می کند. زیرا ریشه های شکل گیری گفتمان به فراموشی سپرده می شود و وضع موجود به یک وضع کاملا طبیعی نمایانده می شود.
فصل سوم
روش پژوهش
۳-۱- روش تحقیق: