– در روایتی آمده است، که شخصی قرآن می خواند، به این آیه رسید:
«إِنَّ لَدَیْنَا أَنْکَالا وَجَحِیمًا * وَطَعَامًا ذَا غُصَّهٍ وَعَذَابًا أَلِیمًا.»« همانا نزد ما غل و زنجیرها و دوزخ است و غذایی گلوگیر و عذابی دردناک! [۱۷۰]»
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شنیدن این آیه، غش کرد. (و بیهوش شد.)[۱۷۱]
– امام باقر (علیه السّلام) در مورد ظلم به دیگران فرمود: «ظلم در دنیا، همان ظلمات (و تاریکی ها) در آخرت است.[۱۷۲]»
۱۵- شیوه تغافل
در برخی موارد، برای اصلاح رفتار ناشایست فرزند، دانش آموزان، کارمند، دوست و …. بهترین واکنش، تغافل در برابر عمل مخاطب است. تغافل یعنی خود را به غفلت زدن، یعنی با اینکه آن حرف را شنیده ای، آن را نشنیده بگیری، و با اینکه آن کار را دیدی، آن را ندیده بگیری و روی خود نیاوری! این واکنش شما سبب می شود تا فرد از رفتار خود شرمنده شود و در پی اصلاح رفتار خود و بازسازی آبروی از دست رفته اش برآید. هرچند منکرات اموری زشت و نهی از آن ها امری واجب است، ولی باید مراقب بود تا در فرایند نهی از منکر، زشتی ها آشکار نشود زیرا که افشای بدی ها نوعی اشاعه فحشاست و این خود منکری دیگر است.[۱۷۳] این شیوه را از امام علی(علیه السّلام) بیاموزیم که در پاسخ این سوال پیامبر (ص) که اگر ببینید فردی عملی زشت انجام می دهد چه خواهید کرد؟ فرمود: آن را می پوشانم. پیامبر(ص) پرسید: اگر آن را دوباره مشاهده کنید چه گونه بر خورد می کنید؟ پاسخ داد: آن را با عبا و ردای خود می پوشانم.[۱۷۴] در این موارد، برخورد صریح، گاه نتیجه عکس می دهد. مثلا در روزنامه ها خبر خودکشی جوانی را نوشته بودند که در رشته کامپیوتر تحصیل می کرد. او در خانواده مذهبی و معتقد رشد کرده بود، روزی از خانه بیرون رفته بود که زود برگردد و کامپیوتر خود را روشن گذاشته بود. مادرش برای پاک کردن و نظافت اتاق وی، به آن جا می رود و اتفاقاً دستش به موس کامپیوتر می خورد و مانیتور از حالت خاموشی موقت بیرون آمده و روشن می شود. چشم مادر به تصاویر زشت و غیر اخلاقی می افتد، بسیار ناراحت گشته، موضوع را به پدر منتقل می کند هر دو آکنده از خشم و ناراحتی هستند، آن دو باور نمی کنند و از فرزند خود انتظار چنین رفتاری ندارند، فرزند که وارد می شود او را به باد ناسزا و اهانت می گیرند و چون قرار بود به مهمانی بروند، ادامه برخورد را به پس از بازگشت از مهمانی واگذار می کنند. جوان که گویا کوهی را بر سر او خراب کرده اند در خانه می ماند، پدر و مادر پس از بازگشت به اتاق فرزند خود می روند، پیکر او بر زمین افتاده بود، او با خوردن قرص های فراوان دست به خودکشی زده بود او تحمل آن رسوایی و نیز آن برخورد را نداشت!، آیا به راستی راه بهتری برای اصلاح رفتار او وجود نداشت!
قرآن مىفرماید: برادران یوسف که پس از دهها سال او را دیدند و نشناختند، به او گفتند: ما قبلاً برادرى داشتیم به نام یوسف که دزد بود.
یوسف خود را به تغافل زد و نگفت که آن برادر من هستم و چرا به من نسبت دزدى مىدهید.[۱۷۵]
البتّه تغافل در مورد خلافهاى شخصى، جزئى و فردى است؛ و گرنه در مسائل مهم که دشمنان و کفار براى براندازى نظام اسلامى نقشه مىکشند، تغافل بزرگترین خواست دشمن است. [۱۷۶]
روانشناسان این شیوه و روش در اصلاح رفتار را ، روش خاموشی می نامند و بر این باورند که اگر به رفتاری که شخص از خود بروز می دهد، توجه نکنیم و آن را مورد تقویت قرار ندهیم، آن رفتار خاموش شده و احتمال تکرار آن کم می شود. مثلاً اگر دانش آموزی در کلاس بی اجازه صحبت کند، معلم توجه ای به او ننماید، کم کم این رفتار خاموش می شود.
اگر بخواهیم از این روش برای کاهش رفتار نامطلوب استفاده کنیم، باید به نکاتی توجه کنیم:
۱- در درجه اول، این که رفتاری را که شخص انجام می دهد ضرر و زیان جسمانی و روانی نداشته باشد، اما اگر خطری فرد را تهدید می نماید، خاموشی جایز نیست. مثلاً فرض کنیم، کودک می خواهد میخی را درون پریز برق بکند، در اینجا باید فوراً جلوی او را گرفت.
۲- در جایی از خاموشی می توان استفاده کرد و نتیجه گرفت که تقویت کننده های رفتار نامطلوب، تحت کنترل درآیند. اگر مثلاً در خانه، فرزند رفتار نامطلوبی دارد و پدر با رعایت شیوه تغافل یا خاموشی می خواهد او را اصلاح کند، زمانی موفق خواهد بود که دیگر اعضا خانواده مشوق آنرفتار نامطلوب نباشند.[۱۷۷]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۱۶- شیوه ی « ارائه جایگزین »
موارد متعددی را می توان نشان داد که معروفی ترک یا منکراتی انجام می شود و تذکر و شیوه گفتاری چندان تأثیر نمی بخشد، ولی اگر جایگزین شایسته و صحیحی ارائه شود خود بخود از آن منکر دست کشیده و به آن جایگزین روی می آورند شاید دیده باشید پدرها و مادرهایی را ، که در خانه ، به فرزندان کوچک خود ( که به اقتضای سن و از روی حس کنجکاوی ، رفتارهایی از خود نشان می دهند)، پیوسته ، توصیه می کنند ، نکن ، بشین ، چرا گوش نمی دهی ؟ اگر دوباره چنین کنی دوستت ندارم . اگر یک بار دیگر این کا ررا بکنی می گم هاپو تو را بخوره ! و… از این نمونه برخوردها فراوان مشاهده می شود . اما این که به فرزندان خودنشان دهند که چکار باید بکنند؟ خیلی کمتر به چشم می آید ، بیشتر پدرها و مادرها در ارائه جایگزین یا فکر نکرده اند یا درست فکر نکرده اند !، این یکی از مشکلات تربیتی در محیط خانه بشمار می رود.
خوب است این شیوه را از قرآن کریم بیاموزیم که می فرماید: پیش از آن که خداوند آدم را از خوردن نوعی خوراکی منع کند، انواع نعمت ها، خوراکی ها و میوه ها را فراهم آورد و به آن حضرت دستور داد تا از آن ها استفاده کند.[۱۷۸]
همان طور که در حکایت سوء نیت قوم لوط و قصد سوء استفاده از مهمانان آن حضرت، این شیوه را به کار برد و فرمود: آن گاه که لوط، قومش را از مزاحمت مهمانان و قصد عمل زشت با آنان منع کرد، ازدواج مشروع آنان با دخترانش را پیشنهاد داد تا از این راه که راهی درست و مشروع است، آتش شهوت خود را خاموش کنند.[۱۷۹]
مثال دیگر : شخصی به نام زاذان، که از اصحاب امیرالمومنین (علیه السّلام) بوده است، قرآن را با صدای زیبا و به خوبی می خوانده است، از او پرسیدند، این گونه قرائت را نزد که آموختی؟ او لبخندی زد و در پاسخ گفت:
روزی امیرالمومنین (علیه السّلام) می گذشت، من با صدای زیبای خود، شعری را خواندم آن حضرت از صدای من، دچار شگفتی شد و خوشش آمد، به من فرمود: ای زاذان چرا با این صدای زیبا قرآن را نمی خوانی؟ گفتم: به خدا قسم چیزی از قرآن بلد نیستم به جز همان مقدار که در نماز می خوانم! حضرت فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم، سخنی در گوش من فرمود، که نفهمیدم و ندانستم چه بود، به خداوند سوگند، از آن روز تمامی قرآن را (با قرائت درست) حفظ شدم و نیاز پیدا نکردم، که درباره قرآن از کسی سؤال بکنم.
۱۷- شیوه « تخلیه روحی – روانی »
برخی افراد که به رفتارهای نابهنجار گرایش دارند، از جامعه (خانه، مدرسه، محیط) طرد می شوند، جای برخوردهای عاطفی و تربیت دینی، در زندگی این اشخاص، خالی است و یا حضور کم رنگی از آن را می توان مشاهده کرد، معمولاً به این افراد و رفتار و گفتار آنان بی توجهی شده است، از این رو عقده ای بزرگ، بر روح آنان سایه انداخته و رنجی ریشه دار با آنان، همراه گردیده است ، چنین روح و روانی، در برابر مشکلات زندگی، بسیار شکننده می شود و یا احساس شکست می کند، از این رو به برخی اعمال نادرست روی می آورد، تا آن احساس تلخ را بپوشاند،وتمامی اینهاهمه ازمشکلات روز هستند که گریبان گیرخانواده ونسل جدیدمی باشد، مانند: کشیدن سیگار، اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به مشروبات الکلی، معاشرت با دوستان ناباب، قماربازی و ….
اعتیاد به مواد مخدر
برخی از این افراد، در عمر خود هرگز فرد صالح و شایسته ای را نیافته اند، تا درد دل خود را برای او بازگو کنند و از او راهنمایی بخواهند. وقت گذاشتن و گوش دادن به سخنان آنان، تا حد زیادی آنان را آرام می کند و به تعبیر خود آنان، با بیان کردن این درد دل ها، سبک می شوند و احساس راحتی می کنند. گوش دادن و توجه به گفتار آنان، خود نوعی درمان به شمار می رود. این را نباید دست کم گرفت و ناچیز پنداشت، آنان می گویند، همین که کسی به حرف ما گوش بدهد – هر چند نتواند گرهی از مشکلات ما باز کند – ما را بس است و نیازی دیگر نداریم! بنابراین آمر و ناهی در برابر این افراد با حلم و بردباری؛ زمینه ای برای گفتگو فراهم سازد و با ایجاد اعتماد، به اصلاح رفتار آنان بپردازد و به او بگوید:
هیچ آدابی و ترتیبی مجو هر چه می خواهد، دل تنگت بگو
پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخن کسانی که، با او گفت و گو می کردند، به دقت گوش می داد، هر چند که بسیاری از سخنان آنان، نکته مهم یا مفیدی نداشت، اما پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سر تا پا گوش می شد، تا سخن او را بشنود، این روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست مایه منافقان شد، تا به عنوان یک خصلت منفی از آن حضرت یاد کنند[۱۸۰]و بگویند؛ او فقط گوش است و زود باور، حرف های دیگران را می شنود و باور می کند. خداوند متعال پیک وحی را فرو فرستاد و این خصلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نقطه قوت او دانست:
«وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ …[۱۸۱]»«برخی ازآنان (منافقین) کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: او گوش است(زودباور است)، بگو: گوش ، خوبی برای شماست (و خوش باور بودن او به نفع شماست)، او به خدا ایمان دارد و به سخن مومنان نیز باور دارد.»
۱۸- شیوه « استناد به الگوها »
در هر جامعه ای، الگوهایی شایسته، در حوزه های مختلف وجود دارد؛ الگوهایی علمی، فرهنگی و اجتماعی، که در زمینه های علم، فرهنگ و هنر، دین و اخلاق و … با برخورداری از ویژگی هایی، چون؛ بلند همت بودن، عزم و تصمیم جدی داشتن، صداقت و شجاعت داشتن، کمک به هم نوعان و … زبانزد عام و خاص هستند در موارد بسیاری برای اصلاح رفتار افراد، استناد به این الگوها سودمند و کارساز است. پروردگار متعال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نیز پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) را الگو و اسوه ی مردم قرار داده است و پس از آن، مومنان حقیقی و به کمال رسیده را، اسوه دیگران، معرفی می نماید:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
« قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ[۱۸۲]»«قطعاً برای شما، در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند (مومنان)، سرمشق خوبی برای زندگی است.»
« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۱۸۳]»«یقیناً برای شما، در اقتدا به رسول خدا، سرمشقی نیکوست.»
مردم بدانند یا ندانند، آگاهانه یا ناآگاهانه، در زندگی خود از الگوهایی، سرمشق می گیرند و رفتار و گفتار و حتی چگونگی لباس پوشیدن و نوع لباس، راه رفتن و حرف زدن و …. را از آن الگوها، فرا گرفته و بکار می بندند.که در این زمینه دشمنان اسلام ومسلمین بافرهنگ سازی غلط وارائه الگو نادرست ومشغول کردن آنهابه هدف های کذایی ازیک طرف سعی بر براندازی وتضعیف فرهنگ اصیل بومی ازطرف دیگر به اهداف سیاسی واقتصادی خود می رسند. درباره استناد به الگوها برای تصحیح رفتار دیگران، به یک نمونه تاریخی توجه گردد:
عکس مرتبط با اقتصاد
روزی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره رستاخیز و وضع مردم در دادگاه بزرگ الهی بیاناتی فرمود، این بیانات مردم را تکان داد و جمعی گریستند، و به دنبال آن گروهی از یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفتند، پاره ای از لذت ها و راحتی ها را بر خود تحریم کرده و به جای آن به عبادت بپردازند، روزها را روزه گرفته و شب ها را به عبادت و نیایش صبح کنند. عثمان بن مظعون هم، سوگند خورد که از آمیزش با همسر خود پرهیز کند، روزی همسر عثمان بن مظعون، که زن جوان و زیبایی بود، نزد عایشه آمد، عایشه از وضع او شگفت زده شد و پرسید: چرا به خودت نمی رسی و زینت نمی کنی؟
در پاسخ گفت: برای چه کسی زینت کنم، همسرم مدتی است که مرا ترک کرده و رهبانیت پیش گرفته است. این سخن به گوش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، دستور داد همه مسلمانان به مسجد آیند، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای پروردگار، فرمود: چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه را بر خود حرام کرده اید، من سنت خود را برای شما بازگو می کنم ، هر کس از آن روی برگرداند از من نیست، من بخشی از شب را می خوابم و با همسرانم رابطه جنسی دارم و همه روزها را روزه نمی گیرم آگاه باشید من هرگز به شما دستور نمی دهم، که مانند کشیشان مسیحی و رهبان ها، ترک دنیا گویید، زیرا این گونه مسایل و نیز دیر نشینی، در آئین من نیست. رهبانیت امت من در جهاد است، بر خود سخت نگیرید، زیرا جمعی از پیشینان شما، بر اثر سخت گرفتن بر خود هلاک شدند.[۱۸۴]
۱۹- شیوه « تنظیم روابط»
پیش از این گفته شد، هدف از امر به معروف و نهی از منکر، انجام دادن معروف و ترک منکر است. این هدف گاهی با ایجاد رابطه با مخاطب و یا کم و زیاد کردن ارتباط، به دست می آید تنظیم رابطه با مخاطب – با توجه به شرایط – به سه گونه شکل می گیرد:
الف – گسترش روابط:
این مرحله از ایجاد ارتباط، آغاز و به مراحل توسعه و گسترش آن می رسد. آمر و ناهی، گاه تشخیص می دهد؛ در صورتی که با مخاطبان خود طرح دوستی و رفاقت بریزد و این دوستی را تداوم و توسعه دهد، می تواند آنها را به انجام معروف ها وادار و یا از انجام منکرها باز دارد. این شیوه در بسیاری از موارد اثر بخش می باشد. بزرگان بشریت از این شیوه برای هدایت انسان و دعوت به توحید و خیر و نیکی بهره فراوان گرفته اند. به عنوان نمونه به این داستان توجه شود:
حضرت عیسی (علیه السّلام) دو نفر از یاران نزدیک خود را برای تبلیغ دین و دعوت به توحید و دست برداشتن از بت پرستی، به شهر انطاکیه[۱۸۵]فرستاد، آنها برای جلب اعتمادمردم به اذن خدا برخی از مریض ها را شفا می دادند. داستان این دو نفر به گوش پادشاه آن دیار که بت پرست بود رسید. آنها را احضار کرد و پرسید شما کیستید؟
گفتند: فرستادگان حضرت عیسی هستیم، آمده ایم تا تو را از پرستش بت هایی که قدرت شنیدن و دیدن ندارند، به پرستش خداوندی که می شنود و می بیند، دعوت کنیم.
پادشاه: مگر شما غیر از بت های ما، خدای دیگری می پرستید؟
– آری کسی که تو را، حیات و زندگانی بخشیده است.
پادشاه که خشمگین شده بود، دستور داد آن دو را شکنجه و زندانی کنند، حضرت عیسی هم برای کمک به آن دو نفر وصی خودش، شمعون را فرستاد. شمعون به شکل ناشناخته به آن شهر وارد شد. او از روز نخست با درباریان و اطرافیان پادشاه طرح دوستی ریخت و با آنان نشست و برخاست داشت، آنها که از نوع برخورد و ادب و نیز بزرگواری او، بسیار خشنود بودند، به او انس و علاقه ای خاص پیدا کرده بودند و نزد پادشاه از وی تمجید نموده و به نیکی یاد کردند، پادشاه او را نزد خود فرا خواند و وی را انسانی بزرگ یافت، از معاشرت با او خرسند بود و احترام او را رعایت می کرد، روزی شمعون که شرایط را مناسب دید، گفت: ای پادشاه شنیده ام دو نفر را به جرم اینکه تو را به آیین دیگری خوانده بودند، شکنجه و زندانی کرده ای؟ آیا به سخنان آنان گوش داده ای؟
پادشاه: خیر، در آن هنگام خشم تمام وجودم را گرفته بود.
شمعون: اگر نظر شما مثبت باشد، آن دو بیایند تا ببینم چه می گویند!
پادشاه دستور داد آن دو را آوردند، در اینجا شمعون با زیرکی خاصی و با توجه به این که آن دو از دوستان خود او بودند، مدیریت جلسه را بر عهده گرفت و از آنان پرسید: از سوی چه کسی به این جا آمده اید؟
گفتند: از سوی پروردگاری که آفریننده هر چیزی است و شریکی ندارد.
شمعون: چه آیه و نشانه ای، برای راست گویی خود دارید؟
گفتند: هر چه شما بخواهید.
پادشاه دستور داد نابینایی آوردند، تا آن دو به او بینایی بدهند، آن دو دعا کردند. آن شخص بینا شد.
شمعون از فرصت استفاده کرد و به پادشاه گفت: شما نیز اگر از بت های خود بخواهید که چنین کاری بکنند، شرافت و بزرگی آنان را اثبات خواهد کرد.
پادشاه: بین من و تو که چیز پنهانی وجود ندارد، خدایان ما نه ضرری را دفع می کنند و نه سودی به ما می رسانند. آن گاه پادشاه برای این که از موضع انفعال بیرون بیاید، پیشنهاد دشوارتری داد: اگر خدای شما مرده ای را زنده کند، به او ایمان می آوریم.
آنان پذیرقتند و گفتند: خدای ما به هر چیزی توانا است. پادشاه دستور داد مرده ای را که هفت روز از مرگ او گذشته بود آوردند ( برخی گفته اند آن مرده، فرزند او بوده است ) آن دو دست به دعا نزد پروردگار برداشتند: شمعون نیز آهسته و دل خود دعا می کرد، تا آن مرده زنده شود، به اذن خداوند مرده زنده شد. در اینجا بود که پادشاه به توصیه شمعون، به حضرت عیسی (علیه السّلام) ایمان آورد و عده زیادی از مردم نیز به دین خدا گرویدند.[۱۸۶]
خواننده گرامی، توجه دارد که این همه برکت و آثار مثبت، نتیجه تلاش های زیرکانه شمعون و ایجاد رابطه دوستانه او با شاه و اطرافیان او و بهره برداری بجا و مناسب از شرایط بوده است.
ب – محدود سازی روابط
نوع دیگری از تنظیم رابطه ، محدود سازی آن با مخاطب است ، به این معنا که آمروناهی ، با فرد یا افرادی دوستی یا پیوند خویشاوندی دارد و با آنان رفت وآمد می کند ، برخی از آنان ، نسبت به انجام معروف ها ، سهل انگارند . (مثلا خمس مال خود رانمی دهند یا نماز نمی خوانند و …) وبرخی دیگر ، پاره ای از منکر ها را انجام می دهند (مثلا دروغ می گویند ، یا درباره افراد تهمت می زنند ،عیب جویی می کنند و یا …)
اگر آمروناهی ، احتمال دهد که امرو نهی او تاثیر گذار است باید آن را امربه معروف ونهی از منکر کند. اما اگر گفتن را کارساز نمی داند ولی کم کردن رابطه را موثر می داند ،باید ازاین شیوه استفاده کند ورفت وآمدهای خود را با آنان کمتر نماید .این روش نیز در مخاطب ،آثار تربیتی مثبتی ، برجای می نهد واو را نسبت به خطاها واشتباهات خود ،آگاه می سازد .به عنوان مثال ،اگر پدری بخواهد فرزندش را ازراه اشتباهی که در پیش گرفته بازدارد ،وشیوه های ملاطفت ،گفت وگوی دوستانه وکمک بیشتر به او ، موثرنیفتاد، می تواند رابطه خود با او را ،کم رنگ سازد واز کمک هایی که به اومی نموده است ، بکاهد . همین گونه است رابطه معلم بادانش آموزودانشجو ونیز رابطه ما با دوستان ، بستگان و یا سایر افراد جامعه .
ج – قطع روابط
گاهی ، مخاطب یا مخاطبان ،که امربه معروف را ترک کرده اند و یا به منکرروی آورده اند ، نه امرو نهی زبانی را پذیرا هستند و نه با توسعه روابط ، به راه می آیند و نه از محدود سازی ارتباط ، هراسی به خود می دهند ! در این صورت ،اگرمساله ، خانواده ای است ، در درون خانه و اگراجتماعی است ، در جامعه ، باید با آن فرد یا افراد ، روابط خود راقطع نمایند و به تعبیری دیگر ،آنان را از برکت ونعمت ،نشست وبرخاست ومعاشرت وگفت وگو محروم سازند ، تا به خود آیند واز خطای خود دست بردارند .
قرآن مىفرماید:«هر گاه کسانى را دیدى که در آیات ما به یاوهسرائى نشستهاند، پس به عنوان اعتراض، مجلس آنان را ترک کن! یا مسیر حرف را تغییر ده! و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، تا متوجه شدى جلسه را ترک کن و با ستمگران منشین».[۱۸۷]
در حدیث مىخوانیم: «سزاوار نیست که مؤمن در مجلس گناهى که نمىتواند آن را تغییر دهد، بنشیند.»[۱۸۸]
امام صادق (علیه السّلام)به اصحاب خود فرمود :
«چرا مانع رفتار ناشایست برخی افراد نمی شوید ؟پاسخ دادند :آنها سخن ما را نمی پذیرند . حضرت فرمود : در این صورت از آنان کناره گیری کنید وازنشست وبرخاست با آنان ، بپرهیزید .[۱۸۹]»
به دو نمونه ازاین شیوه که یکی در حوزه خانواده است ودیگری در حوزه اجتماع ودر صدر اسلام رخ داده است ،توجه کنیم :
نمونه ۱- پس از حضرت خدیجه کبری ، مادر بزرگوار فاطمه زهرا (علیها السّلام) پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنان متعددی داشته اند ، (که به دلیل جلب نظر قبایل مختلف یاشکستن برخی خرافات رایج در میان مردم وجهات دیگر سیاسی واجتماعی صورت گرفته است .)گاه این زنان ، درخواست های از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)داشتند و یا کارهای می کردند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راناراحت وغمگین ، می ساخت یک بارخواسته هایی داشتندکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تادیب آنان ، یک ماه رابطه خود با آنان را قطع کرد برخی ازمفسران گفته اند : همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازمال وثروت دنیا ، چیزهایی ازاوخواستند (واین که بودجه زندگی آنان را بیشتر کند ) وبرخی ازروی حسادت زنانه نسبت به برخی دیگر موجبات آزار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رافراهم می ساختند .
در تفسیر منهج الصادقین به نقل از امام صادق (علیه السّلام)چنین آورده است :
پس از پیروزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بریهودیان خیبر وبه دست آوردن غنیمت های (فراوان از )آن ، زنان آن حضرت گفتند: ازاین غنیمت به ما هم بده ، حضرت فرمود: آن را به دستور خداوند ، میان مسلمانان تقسیم کرده ام .آنها ناراحت شدند وگفتند :گمان می کنی اگرما را طلاق دهی ،درمیان قوم خود کسی غیراز تورا پیدا نمی کنیم ! با این سخن (که پیامبررا ناراحت ساخت ) خداوند به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد (یک ماه )از آنان کناره گیری کند (و با آنان رابطه خویش را قطع نماید ) پس ازآن آیه (۲۷-احزاب ) نازل شد وآنها را بین ماندن و پذیرفتن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا طلاق گرفتن آزاد گذاشت .
به هرحال ، سخن ودرخواست زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معقول ، منطقی ودرشان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبوده است ،که آن حضرت یک ماه ازآنان قطع رابطه می کند تا آنان بیدار شده و به خطا واشتباه خود آگاهی یابند .
نمونه ۲- تحریم اجتماعی:
در سال نهم هجری به مسلمانان خبر رسید که گروهی از قبایل شمال جزیرهالعرب با امپراتور روم معاهدهای بستهاند و قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر اسلام دستور داد مسلمانان آماده جنگ شوند، و با لشکری حدود سی هزار نفر سواره و پیاده به سوی «تبوک» حرکت کرد. گروهی از منافقان و مردم دیگر به بهانههای مختلف از رفتن به جنگ خودداری کردند؛ از جمله آنها سه نفر بودند به نامهای: کعب بن مالک، مراره بن ربیع و هلال بن امیه، که به دلیل تنبلی و سهلانگاری از فرمان پیامبر سرپیچی کردند؛ ولی چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه بازگشت، به نزد آن حضرت آمدند و عذرخواهی کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان پاسخی نداد و به مسلمانان نیز امر فرمود کسی با آنها سخن نگوید. مردم مسلمان طبق هم دستور پیامبر اسلام با آنان هیچ سخنی نگفتند؛ حتی کودکان خردسال مدینه نیز از آنها کناره گرفتند. همسرانشان نیز نزد رسول خدا آمدند و پرسیدند: ایا ما نیز از اینها کنارهگیری کنیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: با آنان باشید، ولی با شما نزدیکی نکنند.
پس از مدتی، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که هر سه از مدینه بیرون رفتند و به کوههای اطراف پناهنده شدند. همسران آنها هر روز مقداری غذا برای آنها می بردند و بدون هیچ سخنی، غذا را نزد آنها میگذاشتند و باز میگشتند. به تدریج آن سه، به این نتیجه رسیدند که خودشان نیز از یکدیگر جدا شوند و بدین ترتیب هر کدام به سویی رفتند. پنجاه روز تمام بر این منوال گذشت. آنان در این مدت پیوسته برای پذیرفته شدن توبهشان به درگاه خداوند تضرّع و زاری میکردند؛ تا خدا توبهشان را پذیرفت و این ایه نازل شد: «و علی الثّلاثه الّذین خلّفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض…»[۱۹۰] و خداوند قبول شدن توبهشان را به اطلاع پیامبر اسلام رساند.[۱۹۱]