بر اساس این آیات خلقت آدم متقدم بر خلقت حوا است اما آنچه بین مفسران مورد اختلاف نظر واقع شده است، مربوط به خلقت مستقل حوا میباشد که بر اساس روایات متعددی که در این زمینه از معصومین نقل گردیده، مطرح میگردد.
۱-۲ دیدگاه ها و تفاسیر مختلف از خلقت زن
در این زمینه میتوان دیدگاه های تفسیری را که بر اساس روایات و احادیث مربوط ارائه شدهاند به سه دسته تقسیم نمود:
روایاتی که حاکی از آفرینش حوا از دندهی آدم است. این روایات در موضوع و ابواب متنوعی هم چون بیان حکمت احکام شرع، توصیههای اخلاقی، علت تفاوت گرایشهای زن و مرد و موضوعهای دیگر وارد شده است. به طور نمونه از امام صادق روایت شده است که خداوند آدم را از گل آفرید. از این رو پسران آدم درصدد تسخیر زمین هستند و حوا را از آدم آفرید، به همین دلیل زنان در صدد تسخیر مردان میباشند. [۲۸۷] بر این اساس این نوع تفسیر:
الف) خلقت حوا مانند خلقت آدم نیست و حوا به طور مستقل خلقت نشده است.
ب) حوا از دندهی که خلقتاً کج است آفریده شده است.
ج) آفرینش از دندهی چپ سبب ذات کج اندیش و منحرف زنان گردیده است.
مرحوم مجلسی در بحار الانوار و مرحوم طبرسی در مجمع البیان نیز با استناد به روایاتی ،خلقت حوا را از دندهی چپ آدم میدانند.[۲۸۸]
در کتاب جستاری در هستی شناسی زن نیز آمده است اگر لفظ « من» در آیات نامبرده ( در عبارت « خلق منها » و « جعل منها» ) در معنای تبعیض به کار رفته باشد، میتواند تاییدی بر این معنا باشد که این احتمال با متن تورات (سفر پیدایش ۲: ۲۲) هم خوانی دارد. اما مفسرین شیعه نوعاً کلمهی «من» را در «خلق منها» نشویه میگیرند نه تبعیضیه. بعلاوه این روایات از اتقان سندی برخودار نیستند و موافقت این روایات با متن تورات نیز مؤیدی بر این احتمال به حساب نمیآید. در مقابل به صرف تطابق این روایات با تورات نمیتوان آنها را از اسرائیلیات دانست. تقریباً میتوان گفت اکثر دانشمندان اهل سنت به ویژه مفسران آنها، این نظریه را پذیرفته و در تفاسیر خود در شرح آیه یک سوره نساء ذکر کردهاند. از بین دانشمندان شیعی مرحوم شیخ ابوالفتح رازی نیز این دیدگاه را پذیرفته ولی اکثر مفسران و محدثان نسبت به این قبیل روایات یا دست به توجیه و تأویل زده یا صدور آنرا ناشی از تقیه دانستهاند.[۲۸۹]
روایاتی که میگویند حوا مانند آدم از گل آفریده شده و آفرینش مستقلی داشته است . علامه طباطبایی ضمن تائید این دیدگاه، روایات دسته اول را به لحاظ سندی متقن و معتبر ندانسته اند.[۲۹۰] مرحوم فیض کاشانی نیز در تفسیر الصافی با تائید این دیدگاه اشکالاتی را بر نظریهی اول وارد می نماید. از نظر علمای شیعی کلمهی «زوج» به معنای جفت، این نکته را میفهماند که زن و مرد به یکدیگر احتیاج دارند و وجود هر یک تکمیل کنندهی وجود دیگری است که بدون هم آمیختگی و ارتباط با هم هدف مطلوب در خلقت حاصل نمی گردد.
دسته سوم شامل نظریاتی است که به جمع میان دو گروه پیشین رسیدهاند و با استناد به روایاتی بیان میدارند که خداوند حوا را از زیادی گل مربوط به دندهی چپ آدم آفرید نه آنکه از بدن مرد، زن را خلق کرده باشد. [۲۹۱] عیاشی نیز در تفسیر خود روایاتی از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند:
«خداوند آدم را از گل و از باقی ماندهی آن گل، حوا را آفرید». [۲۹۲]
میان احادیث ناظر به مبدأ قابلی آفرینش، آیت الله جوادی آملی به روایتی از محمد بن بابویه قمی اشاره می نماید که چنین نقل کرده است :
” زراره بن اعین از حضرت امام صادق پرسید: نزد ما مردمی هستند که میگویند: خداوند حوا را از بخش نهایی ضلع چپ آدم آفرید: امام صادق فرمود: خداوند از چنین نسبت، هم منزه است و هم برتر از آن است.. آیا خداوند توان آن را نداشت که همسر آدم را از غیر دندهی او خلق کند. تا بهانه به دست شناعتکنندگان دهد که بگویند: بعضی از اجزای آدم با بعض دیگر نکاح نمود… پس فرمود: خداوند بعد از آفرینش آدم، حوا را به طور نو ظهور پدید آورد.. آدم بعد از آگاهی از خلقت وی از پروردگارش پرسید: این کیست که قرب و نگاه او مایهی انس من شده است؟! خدوند فرمود: این حواست. آیا دوست داری که با تو و مایهی انس تو باشد و با تو سخن بگوید و پیرو تو باشد؟ آدم گفت: آری، پروردگارا! تا زندهام سپاسی تو بر من لازم است؛ آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه؛ چون صلاحیت همسری تو را جهت تأمین علاقهی جنسی نیز دارد و خداوند شهوت جنسی را به او عطا نمود؛ سپس آدم عرض کرد: من پیشنهاد ازدواج با وی را عرضه میدارم، رضای شما در چیست ؟ خداوند فرمود: رضای من در آن است …”
ایشان در ادامه می فرمایند این حدیث مفصل است و سندش نیاز به تحقیقی بیشتر دارد، چون برخی احاد سلسله مشترک و برخی مجهولاند. ولی حاوی مطالب مهم و سودمندی است :
خلقت حوا از ضلع و دندهی چپ آدم صحیح نیست.
آفرینش حوا همانند خلقت آدم، نو ظهور و مستقل است.
نزدیکی و نگاه آدم به حوا مایهی انس وی شد و خداوند نیز همین اصل را پایهی ارتباط آن دو قرار داده و این انس انسانی، قبل از ظهور غریزهی شهوت جنسی بوده است، زیرا غریزه بعداً مطرح میشود.
خداوند گرایش جنسی و شهوت زناشویی را پس از برقراری جریان انس و دوستی بر آدم القا نمود.
پس از ازدواج، آدم به حوا گفت: به طرف من بیاو به من رو کن و حوا به او گفت: تو به سوی من رو کن خداوند امر کرد که آدم برخیزد و به طرف حوا برود و این همان راز خواستگاری مرد از زن است.[۲۹۳]
نتیجه آن که روایاتی که عهدهدار اثبات آفرینش غیر اصیل زن میباشند، یا از لحاظ سند نارسایند یا دلالت آنها ناتمام است و اگر فرضاً از هر دو جهت تام باشند، چون مسئله مورد بحث امری تعبدی محض نیست، نمیتوان آن را نظیر مسائل فقهی صرف، با یک دلیل ظنی غیر قطعی ثابت کرد مگر در حد مظنه و گمان که در مسائل علمی سودمند نیست. [۲۹۴]
۱-۳ هدف از خلقت زن
بنابر سنت اسلامی هیچ موجودی بیهدف و بدون غایت آفریده نشده است و تنوع و تفاوتها نیز نشانهی کاستی در کار طبیعت و خلقت نیست. تفاوتهای تکوینی و به دنبال آن تشریعی هر کدام در پی علتی ظاهر میشوند. در واقع هویت انسان در مجموعهی روابط عالم مورد توجه قرار میگیرد و رسالت انبیا هم به این دلیل است که انسان را از محدودهی تنگ طبیعت رهایی بخشند و روح او را به اهداف و غایت متعالی رهنمون گردند.
همانگونه که در سورهی حجرات آیهی ۱۳ میخوانیم:
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».
این آیه شریفه در یک بیان کلی و خطابی عام به تمام زنان و مردان، هدف آفرینش و زندگی آنان را کسب کمال و تقوی الهی بر شمرده و تنها عامل برتری انسانها را نیز همین می داند.
اما آیاتی هم چون اعراف :۱۸۹ و روم:۲۱ بیانگر غایت و علت آفرینش زن میباشد.
در آیهی ۱۸۹ سورهی اعراف از زن به زوج تعبیر شده است ، و ضمیر مذکور در « لیسکن» به مرد بر میگردد؛ از اینرو میتوان نتیجه گرفت که زن مایهی آرامش و انس مرد بوده و مرد بدون زن آرامش ندارد. در واقع راز اصیل آفرینش زن، آرامش زن و مرد است، نه گرایش غریزی و اطفاء شهوت. خداوند اصالت را در ایجاد این آرامش به زن داده است و مرد را مجذوب مهر زن معرفی میکند.
در سورهی روم نیز واژه «لتسکنوا الیها» نشانگر گرایش مرد به زن بوده و زن مایهی انس و مودت به شمار میآید. البته این هدف، هدف غایی نبوده و راهی است برای رسیدن به هدف اصلی که همانا دست یابی به سعادت و کمال. زن و مرد هر یک به طریقی و با انجام وظایف خاصی میتوانند به یکدیگر کمک کنند تا هر چه بهتر در این مسیر گام برداشته و به سمت غایتی مشترک به پیش روند.
از منظر قرآن زن و مرد دو موجود مکمل هستند و هر دو برای زندگانی بشر لازم و ضروری هستند. ارتقای هر یک از اعضای خانواده یا جامعه در گرو ارتقای اعضای دیگر است. افراد جامعه از جمله مرد و زن ، کمال خود را در کمال سایر افراد میدانند . بنابراین راه حل اسلام برای ایجاد جامعهای پویا و انسانهایی متکامل، تاکید بر لزوم هماهنگی و مؤدت متقابل بویژه در روابط زن و مرد است. مردو زن هر یک در نیل به آرامش و تعالی از توانایی کامل برخوردار نبوده لذا خداوند با ایجاد حس نیاز متقابل، میان آن دو پیوند متقابل برقرار ساخت، تا هر یک از دو جنس دیگری را برای تعالی خویش لازم و ضروری بداند. بنابراین پیوند عاطفی و محبت آمیز میان مرد و زن پیوندی مقدس والهی است آنگونه که در آیهی ۲۱ سورهی روم میفرماید:
« وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً…»
«رمز وجود تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد در قانون خلقت بر مبنای «تناسب» است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با این تفاوتها، تناسب بیشتری میان زن و مرد که قطعاً برای زندگی مشترک ساخته شدهاند بوجود آورد». [۲۹۵]
۲-رابطهی زن و شر در قرآن
گرچه در متون دینی اسلامی هیچ موجودی به طور مطلق شر نیست و علمای مکاتب مختلف اسلامی به تبع مکتب اهل بیت در آفرینش هر موجودی حتی شیطان خیری میدانند؛ با این وجود عدهای با استناد به برخی آیات قرآنی زنان مکار را شرور معرفی مینمایند. در این بخش به معرفی و بررسی این آیات خواهیم پرداخت.
۲-۱ نسبت شر با زن در قرآن
در سوره اعراف آیات ۱۸-۲۲ به این موضوع اشاره می شود که ابلیس نزد آدم و همسرش آمد و آن دو را به خوردن میوه تشویق کرد و برای آنان سوگند خورد و آن دو فریب خوردند.[۲۹۶]
در برخی نقل ها آمده است زمانیکه شیطان قصد وسوسه آدم و حوا را کرده، ابتدا به سراغ آدم رفت ولی چون مکر او کارساز نشد پس به سراغ حوا رفت و او را در رابطه با خوردن میوه ممنوع وسوسه کرد. حوا تحت تاثیر شیطان قرار گرفت و فرمان الهی مبنی بر ممنوعیت خوردن میوه را فراموش کرد. او آدم را نیز وادار به خوردن میوه کرد و در نتیجه این لغزش، هر دو از بهشت رانده شده و به زمین آمدند. بنابراین حوا مقصر بوده و از همین رو حوا به عنوان یک زن مقصر اصلی تمام گرفتاریها و رنج های بشر است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرمایند:
«نسبت این جریان به حوا از تورات گرفته شده است و قرآن مجید در این قصه هرگز «حوا» را واسطهی این جریان معرفی نمی کند. بلکه با صراحت تمام این لغزش را به هر دو به طور مساوی نسبت می دهد».
از این رو می توان گفت که قرآن زن راعامل گرفتاریهای بشر نمی داند بلکه از نظر قرآن زن و مرد به یک اندازه در هبوط انسان به زمین موثر می باشند. برداشتهای منفعت طلبانه و تفسیر به رای است که سبب می شود زن مقصر جلوه نماید. تمام تلاش علمایی هم چون علامه طباطبائی نیز برخورد با این گونه برداشتهای غیر علمی است.
۲-۲ آیاتی که حاکی از شر بودن زن می باشند
درسورهی یوسف آیه ۲۸ آمده است :
«إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ»
در حالیکه دربارهی شیطان در سورهی نساء آیه ۷۴-۷۶ آمده است:
«إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا»
این بدان معناست که حتی مکر و نیرنگ شیطان نیز در مقابل مکر زنان ناچیز است و زنان از شیطان نیز مکارتر و سوسهگرترند. علامه طباطبایی در ذیل تفسیر این آیات نیز میفرمایند:
«إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا» ضمن آیات جهاد است و خداوند با دادن وعدهی ثوابها و فضیلتها، مسلمانان را به جهاد امر میکند و میگوید: خداوند در این موارد از این جهت مکر شیطان را ضعیف قلمداد کرده است که در راه تقویت راهکارهای طاغوت در برابر راه خدا گرفته و این مطلب روشن است که مکر و نقشهی شیطان که در راه تقویت طاغوت به کار گرفته شود ضعیف است و کاربرد ندارد.
و اما معنای جملهی «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» یعنی مکر شما زنان بزرگ است که در داستان حضرت یوسف آمده است این است که باید توجه کرد که چه کسانی در این جمله مورد خطاب میباشند؟… در اینجا با توجه به آیات قبل از این آیه معلوم میشود گروهی از زنان مصر نقشهی جلب توجه حضرت یوسف را داشتند و یوسف برای مصونیت خود به خدا پناه برد و خداوند دعای حضرت یوسف را مستجاب کرد و کید و نقشههای آن ها را از یوسف برگرداند. ملاحظه میکنید در تمام این عبارات مرجع ضمیر همان گروه از زنان مصر است و بنابراین در عبارت «إِنَّ کیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» نیز به دلیل این شواهد در قرائن که ذکر گردید مورد خطاب، زنان مصر میباشند نه زنهای دیگر».[۲۹۷]
در واقع در قرآن آیه ای وجود ندارد که به صراحت بین زن بودن و شر بودن رابطه ای برقرار سازد. هیچ گونه اشاره و تشبیهی نیز به صفات منفی زنانه وجود ندارد. از طرفی زن نیز به لحاظ عرفانی هیچ کمبود و نقصانی نداشته و هم چون مرد می تواند به کمالات عالی انسانی دست یابد. تمام موارد نامبرده حاکی از مخالفت قرآن با شرور دانستن زن می باشد.
۳-خطابات متن و نقش جنسیت در فرامین قرآنی
بررسی ساختار ادبی متون مقدس از جمله مواردی است که کمک قابل توجهی در درک موضع و نگرش حاکم بر متن نسبت به موضوع مورد بحث ایفا می نماید. از این رو در بخش حاضر به بیان ویژگیهای دستوری قرآن خواهیم پرداخت.
۳-۱ خطابات قرآن
همان گونه که روشن است هر زبانی دارای ضوابط ، قواعد و دستورات خاصی است. یکی از قواعد ادبی زبان عربی، کاربرد ضمیر و صفات مذکر و مونث است که دارای سه حالت است:
الف: اگر گفت و گو فقط دربارهی مردان باشد، صیغهی «مذکر» به کار می رود.
ب: اگر سخن فقط دربارهی زنان باشد، صیغهی «مونث» به کار می رود.
ج: اگر طرف محاوره هم مردان باشد و هم زنان، از صیغهی «مذکر» استفاده می شود و این به جهت « قاعده تغلیب» در ادبیات است.
با توجه به این مقدمه، انواع خطابات قرآنی در مورد زن و مرد به شرح زیر قابل تبیین است:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.