مناظرات امام در جمع علما و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان در حضور مأمون که در آن قویترین استدلال های امامت را بیان فرموده است و حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیز بن مسلم بیان کرده است. (القمی (صدوق) ،ج۱ ،۱۳۸۷، ۱۹۰) و قصائد فراوانی که افرادی مثل دعبل و ابونواس در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شده همیشه جزء قصائد برجسته عربی است که بیانگر این موفقیت بزرگ امام (ع) است . در طول سالیان متمادی بخصوص در عصر امویان نه اینکه کسی جرأت نمی کرد بر بالای منابر از فضائل اهل بیت سخنی گفته شود. بلکه مدت ها در خطبه ها لعن علی (ع) می کردند. و همیشه درصدد تحقیر و تخریب خاندان رسالت بودند. و این تخریب ها به حدی رسیده بود که زمانی علی (ع) در محراب عبادت به شهادت می رسد و خبر به گوش مردم می رسد عده ای می گویند مگر علی نماز می خواند که در محراب کشته شده است .
و یا منبر پیامبر عمال یزید سخن می رانند که خاندان اهل بیت را مورد حمله و نیش زبان های خود قرار می دهند و دشنام به اهل بیت بصورت یک امر عادی درآمده بود.
در آن سال که امام رضا (ع) بالاجبار ولیعهد مأمون شده و خبر ولایتعهدی امام به اقصی نقاط سرزمین و قلمرو اسلامی رسید بر بالای منبر ها فضائل اهل بیت بیان می شد و در سال های متمادی که علناً بالای منابر بر اهل بیت پیامبر(ص) دشنام می دادند. دیگر کسی جرأت نداشت چنین جسارت هایی به زبان براند بلکه همه جا از عظمت و فضائل آن ها می گفتند . دوستان اهل بیت از این حادثه روحیه و قوت قلب می گرفتند و دشمنان آن ها احساس ضعف کردند و محدثان که تا آن روز جز در خلوت نمی شد معارف اهل بیت را به زبان آورند در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی معارف را ترویج می دادند .
در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله ای برای قطع
رابطه معنوی عاطفی ، میان امام و مردم می خواست ، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می داد (حسینی خامنه ای ، قسمت اول ،۱۳۸۹، ۲۰)
فرصت دیگر تقویت جنبش علویان بود . نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و ساز تشویق نشدند بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد . و شورشگرانی که بیشترین دورانهای عمر خود را در کوه های صعب العبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری می گذراندند ، با حمایت امام علی بن موسی الرضا (ع) حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند .
هر ناسازگاری و تند زبانی چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان
نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفکنده بود و هیچ کس از سر جنبانان خلافت از تیزی زبان او
مصون نمانده بود بهمین دلیل همیشه مورد تعقیب بود توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروف ترین قصیده خود را که ادعانامه ی نهضت نبوی ضد دستگاه های خلافت اموی و عباسی است برای آن حضرت بسراید. (همان ،۲۱)
بدین سان امام (ع)با بهره گرفتن از این فرصت کوتاه در ترویج فرهنگ اهل بیت و تقویت جایگاه و پایگاه شیعه اقدامات بسیار مؤثری انجام داد؛ و با تدبیری الهی بر مأمون پیروز شد و او را در میدان مبارزه سیاسی که خود مأمون عامل بوجود آوردن آن بود شکست داد و نه تنها شیعه ضعیف نشد بلکه بسیار قویتر از طول دوران خود شد .
فصل چهارم
آزادی و حقوق بشر در سیره
سیاسی امام رضا (ع)
۴-۱٫ بخش اول:آزادی
۴-۱-۱٫ آزادی از دیدگاه امام رضا (ع)
آزادی کلمه ی مقدسی است که تمام ملت ها و افراد بشرهمواره سعی می کنند تا آن را بدست بیاورند و در طول اعصارگذشته و امروزه جنبش هایی در جهان جهت دستیابی به آزادی شکل گرفته است و لکن بشریت با آن همه تلاش در راه به دست آوردن آزادی هنوز نتوانسته خود را از دست مستبدان نجات داده و آزادی واقعی را به دست آورد.
آزادی دارای مصادیق فراوانی است که مهمترین آنها عبارتند از:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
آزادی شخصی
آزادی سیاسی
آزادی اندیشه و بیان
۴-۱-۱-۱٫ آزادی شخصی
منظور از آزادی شخصی این است که هر کس حق دارد همانطور که خدا او را آزاد آفریده و به او اراده و اختیار داده سرنوشت زندگیش را شخصاً تعیین کند.
اصل آزادی در اسلام می گوید هیچ فردی حق ندارد از روی تمایلات و هواهای نفسانی ، دیگران را تحت تملک و عبودیت خود درآورده و مالک بر آنان باشد. این قسم از آزادی حق طبیعی همه
افراد است.
و یکی از اهداف پیامبران احیاء آزادی و اجرای عدالت در جامعه است.
«و لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط »(حدید- ۲۵) و ما پیغمبران را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنان کتاب و میزان همراه کردیم تا مردم را به عدالت وادار نمایند.
هنگامی که فرعون سوابق نعمت خود را به رخ حضرت موسی می کشد که تو درمیان ما بزرگ شدی و از تو سرپرستی کردیم. چرا ناشکری می کنی حضرت موسی در پاسخ می فرماید این چه منتی است بر من می گذاری در حالی که آزادی مردم بنی اسرائیل را سلب کردی.( مکارم شیرازی، ج ۱۵ ،۱۳۸۲ ص۲۰۶) «و تِلکَ نِعمَهٌ تَمُّنُها عَلی اَن عَبَّدًتَ بَنی اِسرائیلَ»(شعرا- ۲۲) آیا این منتی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای.
این آیه بیانگر این است هر چقدر خدمت به دیگران کنی و او را در رفاه کامل قرار دهی ولی آزادی او را سلب کنی از نظر دین خدا ارزشی ندارد. آزادی از نعمت رفاه و آسایش انسانها مهمتر است. و اسلام نه تنها کسانی که آزادی دیگران را سلب می کنند عذاب می کند بلکه کسانی که در مقابل سلب آزادی خود سکوت می کند نکوهش می کند.
اسلام آزادی را حق طبیعی انسانها می داند و ضمن مبارزه با ظالمان حتی با افکار استعمارگری و استثمارگری مبارزه می کند. و معتقد است، تمام افراد بشر از نسل یک پدر و مادر هستند و هیچگونه امتیازی بر یکدیگر ندارند مگر از نظر تقوا و همه انسانها از نظر حقوق انسانی با هم برابرند و آزادی مصداق بارز حقوق انسانهاست.
برهمین اساس علی (ع): تمام مردم، آزاد آفریده شده اند، مگر کسانی که از روی اختیار، بردگی را
برای خود پذیرفته اند. (قربانی ، بی تا، ص۱۹۰) و در وصیتش به فرزندش امام مجتبی(ع) می فرماید: خود را برده دیگران مساز زیرا خدا ترا آزاد آفریده است.(علی (ع) ،۱۳۸۰ ص ۸۳۹).
اباصلت: به امام رضا (ع) گفتم:ای فرزند رسول خدا این موضوع چیست که مردم از شما نقل می کنند؟ امام فرمود: چه موضوعی؟ گفتم: می گویند،شما می گویید که مردمان بندگان و بردگان شمایند. امام فرمود: خداوندا (تو) که آفریدگار آسمان ها و زمینی و از پیدا و پنهان آگاهی، تو خود گواهی که من هیچ گاه چنین سخن نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز نشنیده ام که چنین گفته باشند. پروردگارا تو به ظلم هایی که از این امت بر ما رفته است آگاهی و این (تهمت) نیز از آن هاست…(حکیمی ،١٣٨٢،ص۶۶).
یا در روایت دیگر که محمد ابن زید طبری گفت:من بالای سر امام رضا (ع)ایستاده بودم در حالی که گروهی از بنی هاشم در کنار او بودند از جمله اسحاق ابن حسین عباسی که امام به اوفرمود:ای اسحاق! به من خبر رسیده که مردم می گویند: ما آنها را بردگان خود می پنداریم، نه، قسم به قرابتی که با رسول الله (ص) دارم نه من خود چیزی گفته ام و نه از یکی از اجدادم شنیده ام که چنین بگوید و نه از یکی از پدرانم به من چنین روایتی رسیده ولی من می گویم : مردم در این که اطاعت ما بر آنها واجب است فرمانبردار ما واز نظر دینی موالیان و دوستان ما هستند. این مطلب را حاضران به غائبان برسانند.(کلینی،ج۱ ،۱۳۵۰، ۱۸۷) این دو حدیث بیان گر آن است نه اینکه امام مردم را بردگان خود نمی داند. بلکه برای آزادی آنها اهمیت قائل است. و در سیره عملی امامان شیعه دیده می شود که به بهانه های مختلف بردگان را آزاد می کردند.وحتی در شریعت مقدس کفاره برخی گناهان را مثل قتل،روزه خواری و… را آزاد نمودن یک بنده می دانند و این خود بیان گر اهمیت آزادی شخصی در سیره امامان شیعه است.
۴-۱-۱-۲٫ آزادی سیاسی
منظور از آزادی سیاسی یکی از دو موضوع ذیل است:
هر فردی از هر ملتی حق دارد هر منصبی از مناصب اداری مملکت را که شایستگی تصدی آنرا
داراست بگیرد؛ و در تشکیلات سیاسی خود سهیم باشد. و هیچ عاملی نمی تواند او را از این حق محروم کند.
هر فردی از افراد مملکت حق دارد، نظرات اصلاحی و انتقادی خود را بطور آزاد بیان کند که این حق شامل آزادی قلم و آزادی بیان تشکیل احزاب و… خواهد بود.
اسلام همه مسلمانان را برادر و در برابر قانون برابر می داند. که می توانند از مزایای سیاسی و اجتماعی کشور، طبق شایستگی برخوردار باشد. و ملاک برتری در شایستگی اوست و طبق دستور اسلام هرگاه افراد شایسته تری برای تصدی پستهای کشور وجود داشته باشند. حکومت اسلامی حق ندارد افراد کم قابلیت را بر آنها مقدم دارد. بر این اساس پیامبر (ص) می فرماید:«هرگاه مقام مسئولی کسی را بر جمعی فرمانروا سازد که در میان آنها افراد شایسته تر از او وجود داشته باشد او بخدا و پیغمبر و مؤمنان خیانت ورزیده است»( قربانی ، بی تا ، ۲۶۹) و علی (ع) دراین باره می فرماید:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
« در استخدام کارمندان و فرمانروایانت، شفاعت و وساطت کسی را مپذیر مگر شفاعت شایستگی و امانت داری خود آنها را » (همان،۲۷۰) و آن حضرت در نامه ای که به مالک اشتر نوشته توصیه
می کند:
« در امور مربوط به کارمندان و حکام خویش بیاندیش تا ایشان را پس از آزمایش و توجه به سوابقشان انتخاب کنی » (علی(ع)، ۱۳۸۰ ،۹۱۱) و در خصوص آزادی بیان اسلام دستوراتی دارد همچنانکه حاکم اسلامی حق ندارد که مردم را از دخالت در امور مملکت منع کند. بلکه کشور اسلامی را مربوط به ملت می داند. و همه را در برابر آن مسئول می داند پیامبر (ص) می فرماید:
کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته (مجلسی،۱۳۷۱،ج۷۲،۳۸) همه شما فرمانروا هستید و دربرابر فرمانبرداران خویش مسئولید. و امر به معروف و نهی از منکر بزرگترین آزادی بیان است. که اسلام در مورد آن آنقدر تأکید می کند که شاید در کمتر موضوعی این قدر تأکید کرده است. حتی امیرالمؤمنین در لحظات آخر عمر به فرزندانش چنین وصیت می کند: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید زیرا در آن صورت اشرار و ستمگران بر شما مسلط خواهند شد»(همان، ۸۸۳). انسان طبق اصل امر به معروف و نهی از منکر می تواند آزادانه جلوی منکرات را بگیرد و افراد را به کارهای خیر دعوت کند. و این اختصاص به گروه خاصی ندارد وظیفه همگانی است و مورد خطاب آنها نیز تمام انسانها هستند چه مسئول و چه وغیر مسئول و چنانچه آن دو امر ترک گردد اشرار برما مسلط می شوند.
۴-۱-۱-۳٫ آزادی اندیشه
آزادی اندیشه اصیل ترین حق انسانها است. زیرا آزادی های دیگر انسان قابل سلب است. ولی
آزادی اندیشه چنین قابلیتی ندارد، ممکن است آزادی شخصی فردی را سلب کرد، و او را به بردگی درآورد، ولی ممکن نیست فکر و اندیشه کسی را تحت مالکیت درآورد.
و منظور از آزادی اندیشه آن است که هر فرد حق دارد درباره هر موضوعی فکر کند. و کسی حق ندارد مانع از تفکر و اندیشه او باشد.
آنچه موجب تضییع این حق می شود عبارت است از:
الف-کوشش برای بی اطلاع نگاهداشتن مردم
ب-تقویت روح تقلید و خرافه پرستی
ج-پیروی از غرائز و میل ها
د-سانسور عقاید و افکار
الف-کوشش برای بی اطلاع نگاهداشتن مردم: از مشخصات استعمارگران این است، که سعی می کنند، همواره کشورهای استعمارزده را که از بسیاری آزادی ها محرومند، در جهالت و دور از حقایق نگهدارند. لذا دولت استعماری فقط تا آن حدود به رشد و پیشرفت کشور مستعمره کمک می کند که این رشد و پیشرفت برای تأمین منافع اقتصادی ضروری و اساسی می باشد. چون به خوبی درک کرده اند، که اگر مردم کشورهای مستعمره با سواد بشوند و به علل عقب افتادگی خود پی ببرند برای استقلال طلبی مبارزه خواهند کرد. ولذا آمار بی سوادان در کشورهای استعمار زده بین ۸۰ تا ۹۶ درصد دور می زند. بعنوان نمونه پاتریس لومبا در جشن استقلال کنگو در سخنرانی می گوید:
عکس مرتبط با اقتصاد
در سراسر مملکت ما تعداد تحصیل کرده ها از دویست نفر تجاوز نمی کند. و برای هر پنجاه هزار نفر یک دکتر نداریم (قربانی ،بی تا،ص ۲۲۷) و در آنگولا مستعمره پرتغال که چهار و نیم میلیون جمعیت دارد. فقط هفتصد و پنجاه نفر مشغول تحصیل هستند. و در دوره سیصد و پنجاه سال دوره استعمار فقط چهار نفر آنگولایی به دانشگاه رفتند. و تازه پس از فراغت از تحصیل مانع از برگشتن به وطن خود شدند.(همان-۲۲۷) ولی در مقابل اسلام نه تنها از آزادی اندیشه جلوگیری نمی کند و کوشش در بی اطلاع نگهداشتن مردم ندارد. بلکه اطلاع داشتن از امور جاری مملکت و حقایق زندگی را جزء وظیفه دولت و ملت اسلامی می داند. و برای یادگیری آن را برای مسلمین فرض دانسته و پیامبر (ص):«طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلی کُلِ مُسلِم اَلا اِنَّ اللهَ یُحبُ بناهَ العِلمِ»(کلینی ،ج ۱، بی تا، ۳۵) یاد گرفتن و دنبال دانش رفتن بر هر مسلمان واجب است همانا خداوند دانشجویان را دوست دارد. و اسلام در مسائل عبادی خود نیز به نوعی به اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به مردم تلاش نموده و دستور می دهد که در روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه خوانده شود و بجای دو رکعت آن دو خطبه خوانده شود و در خطبه دوم مسائل روز و حوادث همان هفته در حوزه سیاسی و اجتماعی برای مردم تبین شود.
ب-تقویت روح تقلید و خرافه پرستی: از آنجایی که افراد دنباله رو همیشه خود را در برابر درک افراد پیشرو حقیر می دانند. اصل تقلید در عین آنکه از عوامل بسیار مؤثر پیشرفت های فردی و اجتماعی است. و بایستی از این تمایل طبیعی در راه ساختن شخصیت افراد استفاده شود. ولی باید مراقب باشیم که در بحث تقلید از دیگران آن قدر افراط نشود. که موجب انحراف شود. و تقویت روحیه مقلد بودن و تقلید از دیگران باعث می شود. که انسان از اندیشه آزاد خود بهره ایی نبرد، و ثمره تقلید کورکورانه به خرافه پرستی منجر می شود. حتی در کشورهایی مثل فرانسه که مدعی تمدن هستند. بیش از شش هزار جادوگر و رمال وجود دارد. و در مدت یکسال هشت میلیون نفر فرانسوی برای رفع گرفتاری های خود به آنها مراجعه می کنند.( قربانی ، بی تا ، ۲۴۳) و اسلام مهمترین دژی را که فتح کرد. تقلید کورکورانه و خرافه پرستی بود ، مبارزات پیامبر(ص) در صدر اسلام با مشرکین به خاطر جهالت آنها و تقلید کورکورانه از نیاکان خود در بت پرستی بود. و مقابله با خرافه پرستی بخش عمده ایی از رسالت آن حضرت را به خودش اختصاص داد. حتی در دوران کودکی با مسائل خرافی مخالف بود.
حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص): «روزی کودک عبدالمطب از من درخواست کرد. که همراه فرزندان من به صحرا برود. و شب به محل بازگردد. من از ترس اینکه مبادا به کودک عبدالمطلب آسیبی برسد، یک مهره یمنی که مایه حفاظت کودکان در قبیله ما شناخته شده بود؛ به گردن او انداختم. در این هنگام کودک از من پرسید این سنگ سبز چیست؟ گفتم این حافظ و نگهبان توست، در این هنگام کودک خشمگین و طوفانی شد و با دست خود آن مهره را از گردن باز کرد و به دور افکند و با صدای بلند گفت مادر جان من نگهبان و حافظ دیگری دارم. که با من هست که پیوسته مرا حفظ می کند»( مجلسی ،ج۱۵،۱۳۷۱، ۳۴۹) و لذا در سیره امام رضا (ع) آن حضرت جهل و خرافه را دشمن انسان می داند؛ و می فرماید: دوست هر انسانی عقل اوست و دشمن او جهلش. (کلینی ،ج۱، بی تا، ۱۱)
ج- پیروی بی حساب از غرائز و میل ها: غرائز و میل ها در صورتی مایه شور و نشاط زندگی است که در حد اعتدال باشد. و اگر در آن افراط و تفریط شود نتیجه اش هلاکت و تباهی است. اگر انسان بر هوای نفس غلبه نکند، و تسلیم آن شود جایگاهش را از حیوان هم پایین تر می آورد و به تعبیر قرآن می شود: «اُولئِکَ کَالانعامَ بَل هُم اَضَل»(اعراف ، ۱۷۹) آنها مثل حیوان هستند بلکه پست تر از آن زیرا حیوانات عقل ندارند که تسلیم غرائز و امیال خود هستند ولی انسان که دارای عقل است اگر تسلیم شود مشخص است که مقامش پایین تر از آن حیوان می شود.