(۲۴۲/۱۳-۱۵)
از دیدگاه جمال، شاعری ونویسندگی به تعطیل افتاده است. ارتزاق از طریق شاعری ممکن نیست وعمری را که در ستایش ممدوح سپری ساخته، آب در غربال پیموده است:
نه زممدوح هیچ بهروزی نه ز مخدوم هیچ پا داشتَن
نعمتِ این،گرسنگیِ شکم خلعتِ آن،برهنگی بدن
( ۷۸-۷۹)
هر قدر که فهم ودرک انسان بیشتر،و همت و اراده ای عالی داشته باشد،کمتر قانع می شود و از زندگی رضایت ندارد. بخصوص اینکه دارای طبع و قریحه شاعری باشد.
۲-۳-۲- نکوهش از مردم اصفهان
از مقوله سخنانی که در عُرف و اصطلاح ارباب ادب «شهر آشوب» و«شهرانگیز» و«عالم آشوب»نامیده می شود وشاعران ضمنِ آن به نکوهش شهر وسرزنش مردم آن پرداخته اند.در دیوان اشعار جمال، در مورد اصفهان فراوان می یابیم و می خوانیم. این قبیل اشعار، علاوه بر جنبه تفنّن و طبع آزمایی و صفایِ قریحه شاعرانه جمال الدین محمدبن عبدالرزاق، از نظر اجتماعی ومطالعه اوضاع واحوال وشناخت مردم اصفهان که او در میان آنها زندگانی کرده است، نیز کمال اهمیت را دارد وبه عبارت دیگر این اشعار، جام تجلّی صفات مردم عصر او ونمودار روحیات عمومی واجتماعی مردمی است که شاعر در میان آنها به سر برده است.او از مردم زمانه با تعبیر«سگ صفتانِ آدمی صورت» یاد می کند وسخنان مردم عصر خود را عاری از حقیقت و یکسره مجاز می داند و احتراز از آنها را اَولا می شناسد(همان : ۸۰)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
زین سگ صفتان آدمی صورت اَولی تر احتراز می بینم
هم وعده شان خلاف می یابم هم گفته شان مَجاز می بینم
(۲۵۱/۶-۷)
از مطالعه سرگذشت مردم اصفهان در طی تاریخ نیز، چنین بر می آید که یکی از خاصیّت های این محدوده جغرافیایی این است که هم مؤمنان دیندار حقیقی که سرمشق و اسوه اهل ایمان واخلاص واقع شده اند وهم ملحدان سرسخت که پیشوای ارباب الحاد و انکار بوده اند، هردو را درخود به حدّ کمال پرورش داده است… واصفهان در تمام طول تاریخ پر فراز ونشیب خود، میدان جنگِ عقاید و افکار متضاد ومهدپرورش دو فرقه متباین ومتناقض بوده است. جمال از اصفهان و اصفهانیان شکایت های بلیغ دارد و جای به جای در دیوان اوبه اشعاری برمی خوریم که از این نکته پرده برمی دارد. او خود را در زادگاهش ضایع وتباه حس می کند و در مقام تشبیه احوال خویشتن، چنین شِکوه بر می دارد:
چو دُر در قعر دریا،گشته مُهْمَل چو زر در خاک معدن، مانده ضایع
ضایع اندر وطن خویش چنانک مشک در نافه ودر درّ، صدفم
(همان :۸۱-۸۲)
جمال، در بدگویی از اصفهان، شعرهای زیادی دارد که در جاهای مختلف دیوان وی پراکنده شده اند. او با توجه به شعرهایی که در سرزنش مردم شهر خود سروده است، در یکی از اشعار خود، اصفهان را «خیرالبقاع»نامیده است:
همچنان کز یُمنِ کعبه، مکه شد خیر البلاد شد ز فرّمَسندِ تو، اصفهان «خیرالبقاع»
(۲۰۸/۱۳)
جمال در جایی دیگر،نسبت به اصفهان،اظهار دلتنگی می کند :
گرچه شرر زاید از آتش همی نیست بر آتش که شرر پَروَرَد
(۳۹۸/۴)
جمال الدین، علاقه خاصی به شهر و زاد وبوم خود، اصفهان دارد و در بعضی اشعار خود این علاقه قلبی خود را نشان داده است.
۲-۳-۳- نکوهشِ فضل و ستایش زر
دست اندر عنانِ فضل،مزن که کَرَم،پای در رکاب شده است
فضل بگذار کانکه زر اندوخت در جهان مالک الرّقاب شده است
حدیثِ فضل،رهاکن،که خاک بر سرِ فضل من این طریق سپرده،نِیَم قلیل وکثیر
راه وفا سپردم ودشمن گواه بس فضل وهنر گزیدم و اینم گناه بس
(دامادی، ۱۳۷۷ :۷۶-۷۸)
جمال الدین، با توجه به بی اعتبار بودن فضل وکرامت در روزگار وی، پول وثروت را دارای ارزش می داند.
فصل سوم :
پیشینه و شیوه های تأثیر پذیری از قرآن و حدیث
۳-۱- پیشینۀ تأثیر پذیری از قرآن و حدیث در ادب فارسی
در تاریخ ادب پارسی، سرودن شعر از ابتدای قرن سوم هجری آغاز شده است. دراین روزگاران شاعرانی همچون حنظلۀ بادغیسی، محمد بن وصیف، ابوحفص سغدی و… پا به عرصۀ شعر وشاعری گذاشتند. کم کم وبا گذشت زمان کودک نوپای شعر وادب پارسی، بعد از رشد نمو، جوانی بالغ وتنومند می شود. درآغاز قرن چهارم هجری شعر وادب پارسی به مرحلۀ رشد وبالندگی می رسد. تقریباً در سراسرکشور ایران آن روز، فرهنگ اسلام که خود برخاسته از قرآن وحدیث بود، به ژرفی وشگرفی ریشه دوانده بود وبا روح وخوی ایرانی هم سمت وسو و هم رنگ وبو شده بود. از سوی دیگر، همراه گسترش ریشه دار و ژرف فرهنگ اسلام، زبان عربی بیشترکه زبان قرآن واسلام بود، به قداست وافتخاری بزرگ دست یافت. درآن دوران، زبان عربی در ایران چنان گسترش یافت که زبان بومی ایرانیان را زبون خویش ساخت ودر مکتب، مسجد، مدرسه، دیوان، دربا، ودر میان اهل کتاب وقلم، زبان رسمی همگانی شد.کتابها به زبان عربی عربی نوشته می شدند ودرسها به این زبان گفته وآموخته می شد. وعظ وموعظه وراز نیاز ونیایش ونماز وقرائت قرآن به این زبان انجام می شد. عوامل ََذکر شده باعث شد تا زبان عربی نه تنها در مسجد ومدرسه که حتی در کوچه وبازار نفوذ یابد و لغات وواژگان عربی، برزبان پارسی گویان جاری شود وبا واژگانی زبان فارسی را گسترش وتوانایی بخشد وزمینۀ اثر پذیری های گوناگون فرهنگ فارسی از فرهنگ اسلامی ـ عربی را فراهم سازد. از همین روزگاران بود که کم کم بازار دانش اندوزی وعلم آموزی که بر محور قرآن وحدیث می چرخید، سخت رونق گرفت. دیری نپایید که از مدرسه ها، عالمان بزرگ برخاستند، کتابها نوشتند وعلم ودانش را به اوج رساندند. بسیاری از شاعران پارسی گوی درهمین مدرسه ها درس ها خوانده ودانش ها اندوخته بودند.آنها با لغت، صرف، نحو، بلاغت، بیان و معارف قرآنی وحدیثی آشنا شده بودند واز دوچشمۀ جوشان قرآن وحدیث، جامهه گرفته وجرعه ها نوشیده بودند. رواج گستردۀ زبان عربی درهمۀجهان اسلام به ویژه ایران، به این علت بود که کتاب خدا به این زبان نازل شده بود. قرآن از نظر بلاغت وهنر آن چنان گسترده بود که دسترس ناپذیر بود ودل از همگان به ویژه سخن شناسان وادب ورزان وذوق مندان می ربود وآنها را شیفتۀ این کتاب آسمانی می کرد. دانش پژوهان مسلمان، برای بازگشایی لایه های تودر توی قرآن، کوشش ها کردند وکتابها نوشتند. دومین چشمۀ جوشان معرف اسلام، حدیث، یعنی سخنان پیامبر اسلام (ص) ودیگر معصومین بود. حدیث از نظر مسلمانان، هرچند فروتر از کلام خدا اما فراتر از سخن بشر شمرده می شد. سخنان معصومین علاوه برظرافت بلاغی وزیبایی هنری، پر از حکمت ومعرفت بود. احکام ومعارفی که در قرآن به ایجاز واشاره از آنها یاد شده بود، در حدیث معصومین، به طور مفصل ومشروح توضیح داده شده بود. به همین خاطر، در کنار قرآن پژوهی، از همان آغاز، حدیث پژوهی نیز زونقی به سزا گرفت. افراد زیادی به حفظ حدیث کوشیدند وده ها وصدها حدیث را به حافظه سپردند. در کنار علوم قرآنی وقرآن پژوهی ،دانش رجال، فقه الحدیث، درایه الحدیث و….نیز در زمینه حدیث پژوهی قوّت گرفت. « بهره گیری از قرآن وحدیث در شعر وسروده، افزون براینکه نشانۀ دانشمندی وعلم اندوزی وروشنفکری بودواین خود گونه ای افتخار برای گوینده شمرده می شد، به دلیل قداست وحرمت مذهبی ومعنوی قرآن وو حدیث، به سرودۀ شاعر نیز گونه ای قداست وحرمت می بخشید وسخن آنها را برای مردمی که به قرآن وحدیث به دیدۀ حرمت مینگریستند، ارجمند تر وپذیرفتنی تر می ساخت. این نیز زمینۀ دیگری بود تا شاعران پارسی گوی به قصد تبرک وحرمت یا استناد واستشهاد، وگاه نیز به قصد نشان دادن علم وفضل خویش، سروده های خود را با قرآن وحدیث آذین بندند» (راستگو ، ۱۳۸۰ : ۵- ۶). «پیشینۀ بهره گیری واثر پذیری سخنوران پارسی از قرآن وحدیث، به آغاز پیدایی و پاگیری شعر فارسی یعنی نیمه های سدۀ سوم می رسد. این اندک سروده های بازمانده نیز چنان پراکنده وگسسته اند که نمی توان برپایۀ آنها در بارۀ چندی وچونی اثر پذیری شان داوری کرد. با این همه، نشانه هایی از اثر پذیری قرآنی ـ حدیثی را در کهن ترین سروده های فارسی می توان یافت. اگر گزارش تاریخ سیستان را در بارۀ نخستین شاعر پارسی گوی، محمد بن وصیف … بپذیریم که اول شعر پارسی اندر عجم او گفت وپیش از او کسی نگفته بود، پیشینۀ اثر پذیری از قرآن وحدیث به نخستین سرودۀ پارسی باز خواهد گشت؛ به همان قصیده که تاریخ سیستان آن را نخستین شعر فارسی دانسته واز آن شعر دراز که در سال ۲۵۱ یا کمی پس از آن سروده شد، تنها شش بیت را یاد کرده» (همان: ۶ ). «تجلی قرآن وحدیث در سروده های پارسی گویان سده های سوم وچهارم چندان گسترده تر وپر وپیمان نیست، از این روی که شعر فارسی هم دوران کودکی ونوجوانی خود را می گذراند وهم مایه ومضمون آن بیشتر برمحور مدح وستایش ویا عشق و غزل می چرخد واین مایه ها با قرآن و حدیث کمتر زمینۀ پیوند دارد؛ اما با گذشت زمان وگسترش شعر فارسی، به ویژه پیوند آن با ژاره ای از پدیده های فرهنگی که پیوند استوار ونزدیکی با قرآن و حدیث داشتند، و نیز پدیدآمدن پاره ای از سخنوران که افزون بر طبع توانای شاعری، در قرآن وحدیث ومعارف اسلامی نیز دستی پر توان وتوانی پر وپیمان داشتند، زمینه شد تا تجلی قرآن وحدیث در شعر فارسی گسترشی روز افزون یابد و سرانجام در سده های هفتم وهشتم به ویژه در مثنوی مولانا به اوج خود برسد» (همان:۶-۷) می توان گفت که تأثیر قرآن وحدیث در ادبیات فارسی، از نیمۀ قرن سوم هجری شروع شد ودر قرن های هفتم وهشتم به کمال رسید. «ادب فارسی از جهت گستردگی موضوعها وتنّوع آثار، در دنیا کم نظیر است زیرا از طرفی وارث فرهنگ وتمدّنی کهن است که نشانه هایش از قدیم ترین زمان برسینۀ کوهها نقش بسته ودر اوراق دفترها وکتابها باز مانده است و از سوی دیگر، زبان فارسی از زبان های عمدۀ اسلامی وبهره برنده از معارف انسان ساز قرآنی است که ظرفیت های مختلف خود را در انتقال معانی والای دینی وخلق تعبیرها وترکیب های مناسب نشان داده است. از این رو،دانستن قرآن وحدیث ودرک معنی ها ومضمون های والای آن لازم می نموده وپیوسته مورد نظر مردم به ویژه ادب دوستان ومنتقدان بوده است. متون عمدۀ ادب فارسی هم، مجموعه ای ازاشاره ها ونکته های دقیقی است که بدون داشتن آگاهی های خاص، دریافت معانی آنها امکان ندارد و بهره بردن از آموزش ها ـ حتی درک زیبایی ولذّت بردن از آنها بی وجود این آگاهی ها ممکن نمی شود؛ به این سبب آن که ادبیّات را برگزیده است ناگزیر باید مقدّماتی از دانش های مختلف را فرا گیرد، اصطلاحات عمدۀ هر فن را بداند، به جاذبه های مختلف و گونه های متفاوت بیانی توجه کند ونحوۀ کاربرد آنها را در نظر داشته باشد تا بتواند این معانی کلّی را دریابد ودر انتقال آنها به دیگران موفّق باشد» (راشد محصل،۱۳۸۹ :۱۷) نظامی عروضی در مورد علوم قرآنی می گوید: «غایت فصاحت قرآن، ایجاز لفظ واعجاز معنی است. هرچه فصحا وبلغا را امثال این تضمین افتاده است به درجه ای است که دهشت همی آرَد وعاقل وبالغ ازحال خویش همی بگردد» ( نظامی عروضی، ۱۳۶۳: ۲۳). « پاره ای از پدیده های فرهنگی که پیوند آنها با شعر فارسی، اثر پذیری ازقرآن وحدیث را گسترش وفزونی بخشیده، اینهاست :
الف ) شعررادر خدمت تبلیغ دینی نهادن وازآن چونان ابزاری برای ترویج مکتب یاری گرفتن؛ کاری که ناصر خسرو در سدۀ پنجم به گستردگی واستواری به سامان رساند.
ب ) شعر را قاب وقالب وعظ وپند واخلاق ساختن واز آن برای گرایش مردم به پاکی وپیراستگی وپرهیز آنان از پلیدی وپلشتی بهره گرفتن؛کاری که ناصرخسرو، جمال الدین عبدالرزاق، سنایی، خاقانی،عطار، مولوی، سعدی و… به گستردگی واستواری کرده اند.
ج ) شعر را جلوه گاه عرفان وتصوف ساختن وراه و رسم سلوک و مقامات تبتّل تافنا را بدان بیان کردن و مریدان راهرو را بدان پروردن و یافته های غیبی و جلوه های شهودی را بدان سرودن؛ کاری که سنایی،عطار،مولوی وحافظ به زیبایی وظرافت کرده اند .پیداست که هر سه مورد یاد شده با قرآن وحدیث پیوندی بسیار نزدیک واستوار دارند وسخنوری که بدین مقولات بپردازد،به ویژه اگر با قرآن وحدیث آشنایی بایسته داشته باشد، بی گمان بیشترین بهره ها از این دو سرچشمۀ معرفت ومذهب می گیرد» (راستگو، ۱۳۸۰: ۷).
۳-۲- شیوه های تأثیر پذیری ادبیات فارسی از قرآن و حدیث
۳-۲-۱- اقتباس:
«اقتباس در عصر لغت به معنی پرتو نور وفروغ گرفتن است، چنانکه پاره ای از آتش را بگیرند وبا آتش دیگر برافروزند، یا از شعلۀ چراغی، چراغ دیگر را روشن کنند وبه این مناسبت، فراگرفتن علم وهنر، وادب آموختن یکی را از دیگری اقتباس می گویند. ودر اصطلاح اهل ادب،آن است که حدیثی یا آیتی از کلام الله یا بیت معروفی را بگیرند وچنان در نظم ونثر بیاورند که معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت وانتحال» (همایی، ۱۳۷۴: ۳۸۳- ۳۸۴ ). جمالدین اصفهانی گوید :
باد جاوید طوعاً اوکرهاً آسمان بندۀ مسخر تو (۳۱۳ / ۲۱)
۳-۲-۲- تلمیح:
«یعنی به گوشۀچشم نگریستن ودر اصطلاح بدیع آن است که گویند در ضمن کلام به داستانی یا مَثَلی یا ایه وحدیثی معروف اشاره کند» ولی عین آن را نیاورده باشد (همان: ۳۸۶).
این ابیات ازجمالدین اصفهانی:
بیاض روزی اگر فی المثل شود کاغذ دگرمداد شود جمله آبهای بحار
شوند موی براندمهای من همه دست قلم شود به جهان در هر آنچه اشجار
(۱۸۷ / ۱۲ – ۱۳)
تلمیح است به ترتیب به آیۀ ۲۷ سورۀ لقمان وآیۀ ۱۰۹ سورۀ کهف :
« وَ لَوْ اِنَّما فیِ اْلاْرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّ هُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ» (و اگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکب گردد وهفت دریاچه به آن افزوده شود (اینها همه تمتم می شود ولی) کلمات خدا پایان نمی گیرد. خداوند عزیز وحکیم است).
۳-۲-۳- تضمین:
«در علم بدیع عبارت این است که سخنور آیه و یا حدیث ویا مصراع وبیتی ویا عبارتی از شعر یانوشته دیگری در بین نوشته خود بیاورد ودر صورتی که مشهور نباشد،نام گوینده آنها را نیز ذکر کند (مؤذنی، ۱۳۷۵: ۳۲ ). سید محمد راستگو در کتاب تجلی قرآن وحدیث، اقتباس وتضمین را هردو، یکی دانسته و می گوید: «در این شیوه،گوینده گزاره ای یعنی عبارتی قرآنی یا روایی را با همان ساختار عربی بی هیچ گونه تغییر ودگرگونی یا با اندک تغییری که درتنگنای وزن وقافیه از آن گریز وگزیری نیست در سخن خود جای می دهد. .
۳-۲-۴- ارسال المثل:
«ارسال المثل آوردن عبارتی مشهور یا پند آمیز وحکمت آموز است که تمثّل بدان درست باشد وباعث استواری بنیه سخن وآرایش کلام گردد» (راشد محصل، ۱۳۸۹: ۲۷).
این بیت از مخزن الاسرار نظامی ص ۳۴ :
کیست در این دایره دیر پای کولِمَن الملک زند جز خدای
مَثَل برگرفته از آیه ۱۶ سوره مومن است که می فرماید: ِمَنِ الْملکُ الْیومَ لِلّه الواحِدُ القَهَّار(آن روز پادشاهی از آن کیست؟ از آن خداوند قاهر یکتا).
۳-۲-۵- اشاره:
«اگر بتوانیم یا الفاظی اندک، شنونده را بر معانی بسیار آگاه کنیم چنین صنعتی را اشاره می گویند. اشاره ممکن است به آیه، حدیث، داستان یا غیر آن باشد» (همان: ۲۸).
ای مذهب ها زبعثت تو چون مکتب ها به عید نوروز ( ۹ / ۵ )
۳-۲-۶- درج:
« درج از گونه های اقتباس است که گوینده در مقام تبلیغ ووعظ از آیات واحادیث بهره می برد وآن را به صورت نقل یا غیر آن روایت می کند» (راشد محصل، ۱۳۸۹: ۳۰)
مولانا در دفتر پنجم بیت ۷۶۹ گفته است :
گفت اَنْظِرنی اِلی یَومِ الجَزا کاشکی گفتی که تُبْنا ربَّنا ( ۵/ ۷۶۹ )
که ناظر بر آیۀ ۱۴ سورۀ اعراف آیۀ ۳۶ سورۀ حجر وآیۀ ۷۹ سورۀ ص است: (شیطان گفت: مرا تا روز قیامت مهلت بده).
۳-۲-۷- عقد:
«عقد ازجملۀ درج واقتباس است زیر در این صنعت هم، آیه یا حدیث یا حکمت ومَثَل را با تمام الفاظ یا بخشی ازآن در نظم ونثر می اورند» (همان: ۳۱).
مانند این بیت از هفت اورنگ :