۴-۳-۲- فیلم سینمایی آژانس شیشهای ۸۰
۴-۳-۳-نتیجه گیری دهه دوم: ۸۶
۴-۴- دهه سوم جنگ و استحاله گفتمانی ۸۹
۴-۴-۱- فیلم سینمایی به نام پدر ۹۰
۴-۴-۲- نتیجه گیری دهه سوم: ۹۹
فصل پنجم ۱۰۲
نتیجه گیری: ۱۰۳
فهرست منابع: ۱۱۰
فهرست جداول صفحه
جدول شماره(۱)……………………………………………………………………………….۱۶
مقدمه:
هدف اصلی این پژوهش بررسی زمینه های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جنگ و رابطه آن با سینما در سه دهه بعد از انقلاب است. نگارنده در این رساله، سه دوره اصلی در بازنمایی فیلم جنگ را درطول سه دهه از یکدیگر متمایز کردهاست. هر یک از این سه دوره ویژگیها و شرایط اجتماعی خاص خود را داراست که میتوان این ویژگیها را در ابژههای بازنمایی شده در فیلمها شناسایی کرد. محور اصلی در این پایان نامه توجه به دالهای مرکزی جنگ و بازنمایی آن در سینمای جنگ در طول سه دهه گذشته است. این رساله از نظر روش تحقیق و مبانی نظری مبتنی بر مطالعات فرهنگی و تحلیلگفتمان-دیدگاه لاکلائو وموفه-میباشد. بواقع رویکرد مطالعات فرهنگی نقشی شناختی برای هنر قائل است و از توجه صرف به مقوله زیبا شناختی فراتر میرود و آن را در ارتباط با فهم ما از جهان هستی قرار میدهد. در این پایان نامه تنها یک گفتمان جنگ شناسایی می شود که این گفتمان در طول سه دوره تغییر و تحول مییابد. به زبانی دیگر سه گفتمان جنگ که هر یک خود را در تقابل با دیگری تعریف کند و جود ندارد، بلکه یک گفتمان مورد توجه قرار میگیرد که چگونه در طول سه دهه تغییر مییابد. نگارنده سه دوره اصلی در گفتمان جنگ را در این سه دهه از یکدیگر متمایز کرده است. هریک از سه دوره ویژگیها و شرایط اجتماعی خاص خود را داراست که میتوان این ویژگیها را در ابژههای بازنمایی شده در فیلمها شناسایی کرد. بر همین اساس در این تحقیق فیلمهای حاتمیکیا انتخاب شده اند. حاتمیکیا را میتوان سینماگر جنگ شناخت که در هر سه دوره ذکر شده حضور داشته است. در ادامه فصل بندی رساله را به شکل خلاصه شرح میدهم.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در ابتدا سعی شد تا در هر دوره فیلمهای انتخاب شود که بتوان بر اساس آنها مفاهیم و دالهای اصلی این گفتمان مشخص شود. در دهه اول سه فیلم”دیده بان”،”مهاجر”و”هویت” مورد تحلیل قرارگرفته است. اکثر این فیلمها از سال ۱۳۶۵ به بعد ساخته شده بودند و به واقع این تاخیر چند ساله مهمترین عامل برای ظهور و شکل گیری این گفتمان بود. این امر به این معنا نیست که این گفتمان تا سال ۱۳۶۵ساخت فیلمهای سینمایی شکل نگرفته بود، بلکه به این دلیل است که سینما به عنوان یک حوزه هنری، لوازم و ابزارهای خاص خود را دارد و این گفتمان چند سال طول کشید تا بتواند به این لوازم دست پیدا کند و از سینما به عنوان یک حوزه برای بازنمایی گفتمانی استفاده کند. گفتمانهای پیش از آن که درباره جنگ، فیلم ساخته بودند، عمدتا یا گفتمانهای ملیگرایانه و میهن پرستانهاند (مانند فیلم عقابها) و یا از نظر ژانری بسیار شبیه به فیلمهای هالیوودی هستند که عمدتا اکشن هستند. اما گفتمان رسمی به خوبی توانست مرز مشخصی بین خود و سایر گفتمانهایی که به نوعی به بازنمایی جنگ میپرداختند، ترسیم کند.
اما در دهه دوم گفتمان جنگ تا حدود زیادی دچار تغییر و تحول می شود. دهه اول که با پایان جنگ همراه است و گفتمان جنگ رسوب یافته است، در فیلمی مثل از “کرخه تا راین” ساخته می شود که به نوع دیگری خود را در یک کشور اروپایی مثل آلمان مییابد. این گفتمان به گمان حذف سایر رقبا در داخل، در خاج از کشور به دنبال نگاه خیره دیگری است و هویت خود را از طریق ساختن جعلی این نگاه بازسازی می کند. اما در اویل این دهه است که با ورود سایر گفتمانها در عرصه بازنمایی ، و قدرت گرفتن گفتمانهای رقیب، این گفتمان هم دچار بحران می شود. رویه قالب در این گفتمان دیگر نه طرد و انکار دیگری، بلکه تقابل با دیگری است. این امر متضمن حداقل بازنمایی دیگری است، هر چند این بازنمایی به شکل نابرابری صورت میگیرد و در اغلب موارد این گفتمان خودی است که به جای گفتمانهای دیگری سخن میگوید. با این وجود این گفتمان همانطور که در فیلم” آژانس شیشه ایی” نشان دادهاند، دچار بحران می شود و عمدتا سعی می کند با استراتژی حذف موارد ناخالص از خود، گفتمان خود را تبرئه سازد. اما این شکل از تطهیر تا آنجا پیش میرود که دیگر چیزی از این گفتمان باقی نمیماند. به همین دلیل مواجهه این گفتمان با به حاشیه راندن خودش به شکل مرثیه و در نهایت به صورت مالیخولیا خود را نشان میدهد. به طور مثال در فیلم “آژانس شیشه ای” عباس به ابژهایی تبدیل می شود که در حال از دست رفتن است و نماد ارزشهایی می شود که در حال از دست رفتن است، ارزشهایی که حتی وجود آنها نیز محل تردید است. این نوع نگاه به ابژه از دست رفته، با آرمانی کردن گذشته و پالودن تمام ناخالصیها از آن صورت میگیرد. شیوه بازنمایی بدن در این دوره نیز با نوعی تناقض همراه است. از یک طرف بدن به نمادی برای مظلومیت و ازدست رفتن ارزشها تبدیل شده است و به مهمترین دال مورد ارجاع برای گفتمان رسمی تبدیل می شود که تاکیدی بر بعد جسمانی بدن است و از طرف دیگر و همانطور که در دهه اول نیز نشان داده شد، بایستی بر بعد روحانی یا همان متا فیزیک رزمنده اشاره کند. به همین دلیل در این فیلم بدن رزمنده به شکلی زیبا شناختی بازنمایی می شود.
در دهه سوم اما همه چیز تغییر می کند و تقابل و تخاصم گفتمان به شکل تفاوت گفتمانی و درک دیگری همراه می شود. فیلم دهه سوم که به” نام پدر” است بیش از هر چیز مربوط می شود با رویارویی گفتمان کسانی که به جنگ رفتهاند و گفتمان نسل سوم جنگ. اما همانطور که گفته شد، گفتمان رسمی جنگ تا حدود زیادی دچار استحاله شده است و همه چیز در یک تفاوت فرهنگی و درک متقابل پیش میرود. در گفتمان این دهه، بازنمایی بدن، وجه کاملا متقابلی با دهه اول پیدا می کند و بر خلاف دهه اول که از بدن رزمنده بدن زدایی شده بود، بدن و سویه جسمانی آن به نمادی برای مقاومت تبدیل شده است. به همین خاطر بدن زخمی شده یک دانشجوی دختر به نمادی برای مخالفت و مقاومت در برابر جنگی تبدیل می شود که به نظر می رسد بیش از حد طولانی شده است و انتظار میرود که به فراموشی سپرده شود.
مفهوم دیگری که در ادامه به بحث گذاشته می شود “استحاله”است. استحاله در این جا به معنای تغییر بنیادین در یک گفتمان نیست، بلکه تغییر تدریجی در مفاهیم و دالهای مرکزی است، به حدی که بتوان گفتمان دهه هفتاد را همان گفتمان دهه شصت دانست و گفتمان دهه هفتاد را نیز همان گفتمان دهه هشتاد. اگر این گفتمان را در روند تاریخی آن بازشناسی کنیم ممکن است گفتمان دهه هشتاد را گفتمانی متفاوت و یا حتی متقابل در برابر گفتمان دهه شصت دانست. از همین رو است که به عقیده من اتخاذ رویکردی تبارشناسانه برای تحلیل هر گفتمانی مشخص است. اینکه سر حد یک گفتمان چیست و یا به عبارت دیگر آیا میتوان منشاء خاصی برای یک گفتمان قائل شد و آن را شناسایی کرد، اما میتوان به شناسایی این امر پرداخت که یک گفتمان از چه زمانی توانسته است هژمونی خود را تا حدی مسلط کند. از این رو گفتمان رسمی جنگ، بدون شک ریشه در دهههای پیش از انقلاب نیز دارد، اما آنچه اهمیت دارد این موضع است که این گفتمان در دهه شصت تو انسته است با دستیابی به یک حوزه گفتمانی، یعنی سینما، گفتمان خود را به عنوان گفتمان مسلط در دهه اول- معرفی کند. موضوع مهم دیگر به گفتمان رسمی کشور در طول این سه دهه بازمیگردد. به واقع هدف من از انتخاب سینمای جنگ، پیگیری گفتمانهای مسلط جمهوری اسلامی در طول این سه دهه بوده است. نتیجه به دست آمده حرکت تاریخی گفتمان در مواجهه با سایر گفتمان ها از یک رویکرد تخاصمی به سمت تفاوت فرهنگی است.
در ادامه کمال تشکر از خانم دکتر مهری بهار را دارم که اگر نبود راهنمایی ایشان انجام این رساله ممکن نبود.نظریاتشان چون چراغی راه دشوار این رساله را روشن و بار سنگین آن را سبک کرد.وهمچنین ازآاقای دکتر تقی آزاد ارمکی و آقای دکترمحمودشارع پور سپاسگزارم.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
فصل اول
کلیات
۱-۱- بیان مسأله:
سینمای جنگ در ایران که عموما با نام سینمای “دفاع مقدس”شناخته می شود، به علت محور قرار گرفتن در
ایدئولوژی رسمی حاکمیت نتوانست در دوره های مختلف –سه دهه اخیرـ به نحو باز و آزادی مورد ارزیابی و نقادی قرار گیرد. تفکرات انتقادی در این دوره به علت تابو شدن شدید این سوژه اکنون اجتماعی شده که هنوز هم بسیار مورد ارجاع تفکر حاکم قرار میگیرد و سعی در حفظ “تقدس گونگی” آن می شود، تنها توانست در حوزه ادبیات و هنر به صورت عام و سینما به صورت خاص پرداخت آزاد گونهتر و رهاتری به آن داده شود. چون حوزه هنرگفتمانی است که به شکل نمادین و غیر مستقیم فهم ما از چیزها را قوام میدهد . این حوزه می تواند به شکلی نمادین برخی از جنبه های نهی شده آن را در خود بازنمایاند. با این وجود فهم ما از وقایع جنگ تنها به بازنماییهای روایی در فیلمها محدود نمی شود و نیاز به واکاوی فیلم و کنار هم قرار دادن تکههای این پازل دارد. من سه دوره اصلی در بازنمایی فیلم جنگ را در این سه دهه از یکدیگر متمایز کردهام. هر یک از این سه دوره ویژگیها و شرایط اجتماعی خاص خود را داراست که میتوان این ویژگیها را در ابژههای بازنمایی شده در فیلمها شناسایی کرد.
“جغد مینوروا شباهنگام بال و پر میگستراند”. از نظر هگل، تاریخ در حرکت مومنتال خود در حال آشکارشدگی است. یعنی هر دورهای از تاریخ که به پایان میرسد، اندیشه به بازاندیشی و بازسازی آن دوره می پردازد. برای نمونه میتوان شاهنامهی فردوسی و ایلیاد و ادیسهی هومر را نام برد که در پایان اعصار طلایی ایران و یونان نگاشته می شود. همانطور که ریکور عنوان می کند “تفسیرهای رویدادهای متاخر نسبت به رویدادهای نزدیکتر روشنتر میباشند”(steph.2006:36). این جمله ریکور یاد آور فاصله گرفتن تاریخی سوژه گفتمانی برای فهم بهتر آن دارد.
از نظر هگل هیچ تفکری نمی تواند از دوره خود جدا فرض شود و نمی تواند غیر از گذشته چیزی بگوید. با این بیان هیچ تفکری و نشانه های آن (ادبیات، فلسفه وهنر) از زمانهی خود فراتر نمیرود. بنا براین هر اندیشهای لوازم خود را از دوره خود میگیرد. هر اندیشهای در عین نگاشتن اکنون خود، سرشار از گذشته و آبستن آینده است. مگر هنگامی که مومنت تاریخی به پایان میرسد. آنگاه است که تاریخ دوباره حرکت خویش را از نو از سر میگیرد. با الهام از این الگوی هگل، ما سعی در بررسی گفتمان جنگ و رابطه آن با سینما در سه دهه بعد از انقلاب ایران با تاکید بر آثار ابراهیم حاتمیکیا داریم. دوران آغازی که در آن حاتمیکیا متولد می شود، به اوج میرسد و سپس پایان مییابد. محور اصلی در این پایان نامه توجه به دالهای مرکزی جنگ و بازنمایی آن در سینمای جنگ در طول سه دهه گذشته است. این رساله مبتنی بر مطالعات فرهنگی و تحلیلگفتمان میباشد. بواقع رویکرد مطالعات فرهنگی نقشی شناختی برای هنر قائل است و از توجه صرف به مقوله زیبا شناختی فراتر میرود و آن را در ارتباط با فهم ما از جهان هستی قرار میدهد. به واقع در این پایان نامه تنها یک گفتمان جنگ شناسایی می شود که این گفتمان در طول سه دوره تغییر و تحول مییابد به زبانی دیگر سه گفتمان جنگ که هر یک خود را در تقابل با دیگری تعریف کند و جود ندارد، بلکه یک گفتمان مورد توجه قرار میگیرد که چگونه در طول سه دهه تغییر مییابد. من سه دوره اصلی در گفتمان جنگ را در این سه دهه از یکدیگر متمایز کردهام. هریک از سه دوره ویژگیها و شرایط اجتماعی خاص خود را داراست که میتوان این ویژگیها را در ابژههای بازنمایی شده در فیلمها شناسایی کرد. بر همین اساس در این تحقیق فیلمهای حاتمیکیا را انتخاب کردهام. حاتمیکیا را میتوان سینماگر جنگ شناخت که در هر سه دوره ذکر شده حضور داشته است.
فیلمهای مورد بررسی:
مهاجر، دیده بان،هویت، از کرخه تا راین، آژانس شیشه ای، به نام پدر.
۱-۲ – اهداف پژوهش:
هدف اصلی :
بررسی زمینه های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جنگ و رابطه آن با سینما در سه دهه بعد از انقلاب
اهداف فرعی :
شناسایی گفتمانهایی که در دوره های مختلف سینمای جنگ، توسط گفتمان رسمی به حاشیه رانده شده اند
نحوه مفصلبندی گفتمان جنگ در هر سه دوره؛
چگونگی شکل گیری گفتمان انتقادی در سینمای جنگ؛
شناسایی نحوه بازنمایی بدن در هر یک از این سه دوره؛
مطالعه ی شیوه بازنمایی سینمای جنگ از جنگ؛
در این نوشتار من در پی بررسی زمینه های تاریخی ،اجتماعی و فرهنگی جنگ و رابطه آن با سینما در سه دهه بعد از انقلاب هستم. بواقع من میخواهم در این تحقیق با الگوی مشابه با الگوی هگلی (تز،آنتی تز و سنتز) سینمای حاتمیکیا را با تکیه بر زمانههای جنگ محور بررسی کنم.
۱-۳- انگیزههای شخصی پژوهش:
ظهر و هوای گرم یکی از روزهای پایانی خرداد بود صدای آژیر رادیو چشمهای مضطرب خانواده را به هم دوخت ، مادرم همه را نگاه کرد، یکی از اعضای خانواده پرجمعیت ما نبود و این اضطراب را در چشمان مادرم دو چندان میکرد، چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا صدای آژیر آمبولانسها و ماشینهای آتش نشانی شهر را به آشوب بکشاند، صدای شکستن دیوار صوتی هواپیماهای عراقی آخرزمان بود، بچه ها گریه میکردیم و بزرگترها برایمان به دنبال راه علاجی بودند که نبود، صدای جیغ وداد مردم فضای ملتهب شهر را غیر قابل تحمل میکرد، به بیرون از خانه رفتیم همه مردم به بیرون از شهر فرار میکردند فراری که معلوم نبود به سوی مرگ باشد یا زندگی، در این میان فقط مادرم بود که به داخل شهر میدوید، پدربزرگ، پدر و یکی از برادرانم سعی میکردند که او را منصرف کنند اما مادر مهار ناپذیر بود و گاه از دستشان فرار میکرد، این کشمکشها با صدای اصابت بمب وحشت را بر چهره همه بیشتر کرده بود مادرم با سرعتی وصف ناپذیر بر خلاف جهت همه مردم میدوید و من چسبیده به دیوار کوچه مادرم را نگاه میکردم، انگار برادرم همه چیز را حدس زده بود و با چهرهای وحشت زده به طرف مادر میآمد، مادر در اولین نگاه برادرم بیهوش روی زمین افتاد ، همه چیز تمام شده بود و مردم حالا برای نجات کسانی که زیر آوار مانده بودند به داخل شهر میدویدند این خاطره و خاطراتی از این قبیل مثل وقتی که خبر جانبازی برادرم را به خانواده رساندند و یا خبرمرگ همرزمان برادرانم و صدای بلندگوها وقتی(کربلا منتظر ماست بیا تا برویم) اینکه مهمترین خبرها خبرهای جنگ بود و روایت فتح اسطوره میساخت، پررنگترین خاطرات دوران کودکیم هستند اگر این دلایل برای پرداختن به این پایان نامه کافی نباشد میتوانم دلایلی چون تاثیرات فرهنگی که جنگ بر اذهان مردم سرزمینم نهاده را بهانه کنم، رسانه های جمعی وبه طور اخص سینما نقش انکار ناپذیری بر فرهنگ جوامع دارند و میتوانند نگرش ما را به جهان تغییر دهند از این رو بازخوانش سینمای جنگ به روش تحلیل گفتمان می تواند زمینه های تاریخی، فرهنگی و سیاسی را آشکار سازد وتفسیر تازهای از آن دوران به دست دهد. همچنین علاقه به سینما و این حوزه هنری از دیگر دلایلی بود که انگیزه این تحقیق را برایم به وجود آورد .
فصل دوم
مبانی نظری
۲-۱- مروری بر پژوهشهای انجام شده:
پایان نامهها و مقالات چندان زیادی درباره سینمای جنگ نگارش نشده است، با این وجود پایان نامه هایی که مستقیم به موضوع جنگ پرداخته باشند بسیار زیاد هستند. در این بخش سعی شده است تا به مقالات و پایان نامه هایی پرداخته شود که مستقیما سینمای جنگ را مورد بررسی قرار دادهاند.
شاید نزدیکترین پژوهش درباره جنگ با پایان نامه حاضر، پایان نامه آقای مهدی پورصباغ(۱۳۸۹) با عنوان “مطالعه بازنمایی خود و دیگری در فیلمهای سینمایی ژانر جنگی در سه دهه اخیر در ایران” باشد.
پورصباغ در این پایان نامه به مطالعه سه گفتمان میهنی، انقلاب اسلامی و گفتمان ضد جنگ در ایران در طول سه دهه انقلاب اسلامی پرداخته است. روش مورد استفاده وی در این مطالعه بازنمایی بوده است.پورصباغ معتقد است که در سینمای جنگ ایران سه نوع گفتمان وجود دارد که این سه گفتمان غالبا در تقابل با یکدیگر شکل گرفتهاند. اولین دوره سینمای جنگ به زعم وی گفتمان میهنی است که با فیلمهایی همچون عقابها آغاز می شود. بعد از این دوره است که گفتمان انقلاب اسلامی با فیلمهای سینماگرانی هچون حاتمیکیا آغاز می شود و در نهایت با فیلمهایی همچون تبل بزرگ زیر پای چپ و اتوبوس شب، گفتمان ضد جنگ آغاز می شود. از نظر پورصباغ هریک از این گفتمانها دارای مرزهای جدایی از سایر گفتمانها هستند و خود را در تقابل با دیگری تعریف کرده اند. وی بدون توجه به زمینه های اجتماعی و فرهنگی، معتقد است که هر یک از این گفتمانها در دوره خود توانسته اند دالهای مرکزی خود را به عنوان امری طبیعی مسلط سازند و از این رو توانسته اند گفتمان خود را تثبیت کنند.
هر گفتمانی در سینمای جنگ دارای دالهای محوری و مرکزی است. برای مثال گفتمان میهنی بر مدار مام وطن و میهن شکل گرفته است، در حالی که گفتمان انقلاب اسلامی، دال اسلام و ولایت را در مرکز خود قرار داده است. این دالها عمدتا در تقابل با یکدیگر تعریف شده اند.
با وجود برخی مشابهتهای این پایان نامه با موضوع پژوهش حاضر، اما تفاوتهای آشکاری بین این دو وجود دارد. در این پژوهش عمدتا گفتمان به عنوان یک امر ایستا در نظر گرفته نمی شود که در تقابل با یکدیگر قرار گرفته باشند و در هر دوره یکی از آنها به حاشیه رفته و دیگری غالب شود. به واقع در این پایان نامه تنها یک گفتمان جنگ شناسایی می شود و تغییر در مفصلبندی و حتی دالهای مرکزی این گفتمان به واسطه تغییر در دیگری است که گفتمان جنگ خود را در تقابل با آن تعریف می کند. بنابراین بر خلاف پایان نامه پورصباغ در این پایان نامه سه گفتمان جنگ که هر یک خود را در تقابل با دیگری تعریف کند وجود ندارد. بلکه یک گفتمان مورد توجه قرار می گیرد که چگونه در طول سه دهه تغییر مییابد.