کتاب «نظریه سیاست بینالملل» کنت والتز از مهمترین متون نظری روابط بینالملل محسوب میشود. والتز در این کتاب نظریه واقعگرایی ساختاری خود را ارائه میکند که به واقع توصیفی ساختاری یا سیستمیک از سیاست بینالملل است. والتز میگوید برای تحلیل ساختاری از سیاست بینالملل باید از سطح تحلیل فردی و ملی فراتر رفت و از سطح تحلیل بینالمللی استفاده کرد. مسئله اصلی که برای والتز اهمیت دارد و بنیان نظریه او محسوب میشود این است که دولتها در نظام بینالملل به رغم تفاوتهایی که از نظر سیاسی – ایدئولوژیک و … دارند، رفتار مشابهی را در سیاست خارجی به نمایش میگذارند آن هم بدلیل ساختار نظام بینالملل به معنای اصل نظم دهنده واحدهاست و نشان دهنده این که واحدها از طریق آن (ساختار) با یکدیگر هماهنگ شده و یا در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند و رفتار مشابهی انجام میدهند. ساختار نظام برخاسته از تعامل دولتهاست و در گام بعد آنها را از اتخاذ برخی اقدامات باز میدارد و به سوی برخی تشویق میکند. به عبارت دیگر دولتها هم واحدهای تشکیل دهنده نظام سیاسی بینالمللی هستند و هم ایجاد کننده ساختار آن نظام به شمار میروند، ساختار میتواند محدود کننده آزادی عمل بازیگران و مشوق برخی رفتارها یا سیاست میباشد. با توجه به اینکه ساختار نقش گزینشگر را ایفا می کند و به صورت غیرمستقیم بر سیاست خارجی اثرگذار واقع می شود،در سطح خرد نیز بر متغیرهای داخلی اثر میگذارد و یا باعث تسهیل نقش آنها در سیاست خارجی میشود یا مانع ایفای نقش آنها میگردد. و در ادامه والتز با اشاره به ناگهانی بودن تغییر ساختار متعقد است تغییر ساختار چه با خشونت همراه باشد و چه نباشد یک نوع انقلاب است و به بروز برآیندهای جدیدی دامن میزند که از کنش و اندرکنش میان واحدها که خود از جایگاه متحول آنها در نتیجه تغییر ساختار ریشه میگیرد، ناشی میشود. با تغییرات صورت گرفته در ساختار نظام بین الملل پس از جنگ جهانی اول و به دنبال شکست امپراتوری عثمانی و تجزیه آن، فلسطین منطقه بینالمللی اعلام میشود و تحت قیمومیت انگلیس قرار میگیرد و در ادامه تغییر و تحولات ساختار نظام بین الملل پس از جنگ جهانی دوم و با حمایت بازیگران اصلی آن، دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸ شکل می گیرد و منجر به شکلگیری یکی از پیچیدهترین بحرانها در منطقه خاورمیانه میشود و بستر جنگ و خشونت و… را در منطقه خاورمیانه برای سالها مهیا میکند.
بخش دوم: بررسی فرضیههای رقیب پژوهش
مقدمه
یکی از پیچیده ترین بحرانهای شکل گرفته بعد از جنگ جهانی اول «مسئله فلسطین» است.به دنبال شکست امپراتوری عثمانی و تجزیه آن، فلسطین منطقه بینالمللی اعلام می شود و تحت قیمومیت انگلیس قرار میگیرد.این روال تا سال ۱۹۴۸ که دولت اسراییل تشکیل شد ادامه داشت.از این سال به بعد بود که تلاش برای ایجاد «سرزمین مستقل فلسطین» در قالب مبارزات مسلحانه و چریکی گروه های فلسطینی و جنگی کشورهای عربی قرار گرفت. به نتیجه نرسیدن این روشها، و باقی ماندن مشکل امنیتی اسراییل، تغییر ذهنیت و روش را در نحوه مبارزات گروهای فلسطینی و کشورهای عربی و نوع برخورد اسراییل با آن را به همراه داشت، که منجر به ضرورت شکل گیری دولت مستقل فلسطین شد.که در ادامه با توجه به سطح تحلیل خرد(فلسطین-اسراییل) و میانه (کشورهای عربی) و در قالب فرضیه های رقیب مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
فصل اول: اجماع سیاستمداران اسراییل به ناتوانیشان در رد هویت ملت فلسطین
از آنجا که احزاب سیاسی، بازیگران اصلی صحنه سیاسی اسراییل محسوب میشوند و در واقع میزان وزن و نقش آنها، تعیین کننده نوع زندگی و جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی اسراییل است، بنابراین برای فهم سیاست خارجی و سیاست امنیتی آن، بررسی دیدگاهها و سوابق احزاب اسراییلی اولویت پیدا میکند. احزاب اصلی اغلب، سالها پیش از تاسیس اسراییل به وجود آمدهاند و در روند فعالیت خود بارها دچار انشعاب شدهاند و یا به ائتلاف با سایر احزاب پرداختهاند. این انشعابها و ائتلافهای پی در پی، پیچیدگی ویژهای به نظام حزبی اسراییل داده است به ویژه این که انشعابها و ائتلافهای مکرر تغییر اساسی احزاب را نیز در پی دارد، بدین روی در یک جامعه چند حزبی که مشخصه آن ظهور و افول پی در پی احزاب کوچک و بزرگ است، شناسایی و معرفی همه احزاب پژوهشی خاص خود را طلب کند. از این رو در اینجا فقط احزاب تاثیرگذار اسراییل آن هم با توجه به رویکرد مذهبی یا سکولار و نوع نگاه به سیاست خارجی و سیاستهای امنیتی مورد بحث قرار میگیرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
حزب ماپای[۵۴]: ماپای ترکیبی از حروف نخست کلمات عبری «حزب کارگران ارض اسراییل» است. این حزب که رهبری آن را «دیوید بن گوریون» به عهده داشت در سال ۱۹۳۰ از ادغام دو حزب قدیمی کارگری به نامهای «اتحاد کارگران» و «کارگران جوان» که اولی در سال ۱۹۱۹ و دومی در سال ۱۹۰۵ پایهگذاری شده بود به وجود آمد. حزب ماپای در سال ۱۹۶۸ با دو حزب کارگری دیگر ائتلاف کرد که نتیجه آن تشکیل حزب کارگر اسراییل بود. شرکای ماپای در حزب کارگر یکی «اتحاد کار- کارگر صهیون» بود که در سال ۱۹۴۴ توسط گروهی از اعضای ماپای که در اعتراض به گرایشهای اصلاحی ماپای از آن جدا شده بود، شکل گرفته بود و دومین شریک، «حزب رامی»(فهرست کارگران اسراییل) که در سال ۱۹۶۵ تشکیل شده بود، میباشد. حزب دیگری که یک سال پس از تاسیس حزب کارگر به آن پیوست حزب «ماپام»(حزب کارگران متحد) بود. ماپام در سال ۱۹۴۸ از طریق ائتلاف گروهها و احزاب صهیونیستی پیرو سوسیالیسم – مارکسیسسم تشکیل شده بود. «ماپام» از آغاز به شوروی گرایش داشت ولی به مرور به سمت نوعی «سوسیالیسم ملی» کشیده شد، البته «ماپام» بعدها از حزب کارگر جدا شد و به حزب «مرتز» پیوست. (زیدآبادی، ۱۳۸۱: ۱۳۰-۱۲۹)
حزب «ماپای» و سپس حزب کارگر از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۷ به طور ممتد حزب حاکم اسراییل بودند و اکثر رهبران اسراییل از جمله «بن گوریون» ، «لوی اشکول»، «ابا آبان»، «گدامایر»، «اسحاق رابین»، «شیمون پرز» و… از اعضای این حزب بودند. حزب کارگر و اسلاف آن، طرفدار جدایی دین از دولت (سکولاریسم) هستند. مواضع سیاسی حزب کارگر در مورد مناقشهشان با فلسطینیان و اعراب عبارت است از: ۱- اعلام آمادگی برای مذاکره با شخصیتهای فلسطینی که اسراییل را به رسمیت میشناسند، مخالف تروریسم هستند و قعطنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸[۵۵] را قبول دارند، ۲- اعتراف به حقوق فلسطینیان، ۳- تحقق صلح در مراحل زمانی متعدد، ۴- مشارکت اردن در مذاکرات باقی مانده قدس و دره اردن و شمال غرب بحرالمیت به عنوان مرزهای امنیتی اسراییل، ۵- حفظ مناطق حیاتی مانند اطراف قدس و «گوش هتسیون»، ۶- توقف روند شهرکسازی به استثنای قدس و دره اردن، ۷- حفظ آبادیهای یهودی نشین در مناطق مورد عقبنشینی اسراییل ، ۸- حل مشکل پناهندگان فلسطینی خارج از فلسطین، ۹- ادامه سلطه اسراییل بر شهرکهای یهودینشین در جولان، ۱۰- ایجاد تضمین برای منافع امنیتی اسراییل از طریق خلع سلاح مناطق وسیع و ۱۱- کاهش نیروهای نظامی در مورد لبنان و انعقاد پیمان صلح با آن، آزادی لبنان از نفوذ و سیطره سوریه خروج نیروهای بیگانه و تروریست از آن، توقف اقدامات تروریستی و دفاع از مرزهای شمالی اسراییل از طریق ایجاد نوار امنیتی در جنوب لبنان و دیگر ترتیبات امنیتی. (موسسه مطالعات فلسطین، ۱۳۷۷: ۴۵)
حزب هروت (آزادی): پس از انحلال کامل ایرگون، مناخیم بگین در اکتبر سال ۱۹۴۸، حزبی سیاسی به نام «تنواتها هروت» (جنبش آزادی) تشکیل داد. گرچه ریشههای حزب هروت به صهیونیسم یهودیان روسیه در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میرسد اما به طور رسمی پس از اعلام استقلال اسراییل سازماندهی شد. حزب هروت به علت عدم موفقیتش در انتخابهای عمومی اسراییل در آوریل سال ۱۹۶۵ با حزب لیبرال ائتلاف کرد و جبههای تحت نام «گاهال» (ائتلاف هروت- لیبرال) پدید آورد. حزب لیبرال خود در سال ۱۹۶۱ با ادغام در حزب «صهیونیستهای عوام» و حزب «پیشرو» به وجود آمده بود و اعضای آن را عمدتاً طبقات متوسط و بالای جامعه اسراییل با تمایلات میانهرو و ضد سوسیالیسم تشکیل میدادند. درخواست «گاهال» برای پیوستن «آریل شارون» به این حزب سبب شد تا شارون شرط پیوستن خود را به «گاهال»، اتحاد همه اجزاب راستگرا برای مقابله با حزب کارگر اعلام کند. از همین رو در سپتامبر ۱۹۷۳ از ائتلاف تمام احزاب دست راستی اسراییل بلوک «لیکود» شکل گرفت. «لیکود» و اسلاف آن، ناسیونالیست افراطی محسوب میشوند. این حزب به دلیل مواضع افراطی ناسیونالیستی خود، معمولاً همپیمان مناسبتری برای احزاب مذهبی ناسیونالیستی به شمار میرود و برای پیشبرد سیاستهای ناسیونالیستی خود در دادن امتیاز به احزاب مذهبی گشاده دستی بیشتری نسبت به حزب کارگر خرج میدهد. این در حالی است که حزب «لیکود» یک حزب سکولار است که با نفوذ خاخامها در سیاست اسراییل مخالف است. (زیدآبادی، ۱۳۸۱: ۱۳۲-۱۳۱)
حزب «لیکود» برای نخستین بار در سال ۱۹۷۷ با رهبری «مناخیم بگین» توانست قدرت را در اسراییل به دست بگیرد و از آن پس به دومین حزب قدرتمند اسراییل تبدیل شود. مواضع سیاسی حزب «لیکود» در مورد مناقشهشان با فلسطینیان و اعراب عبارت است از: ۱- حقوق ملت یهود در سرزمین اسراییلی ازلی و خدشهناپذیر است، ۲- خواستار تحقق امنیت و صلح برای یهودیان اسراییل است، ۳- اسراییل حق مطالبه تمامی زمینهای کرانه باختری و نوار غزه را دارد، ۴- حفظ پیمان کمپ دیوید، ۵- جلوگیری از تشکیل دولت مستقل فلسطین بدین معنی که تشکیلات خودگردان به مفهوم دولت نیست و دارای تمامیت ارضی نبوده و حق تعیین سرنوشت ندارد، ۷- از سرگیری مذاکرات در مورد اعطای خودمختاری به اعراب و کرانه باختری و نوار غزه، ۷- اسراییل دارای مطامع منطقهای در لبنان نیست، ۸- حفظ نوار امنیتی برای امنیت الخلیل، ۹- قدس پایتخت اسراییل بوده و قابل تجزیه نیست، ۱۰- سیطره اسراییل بر منطقه جولان سوریه ادامه داشته باشد، ۱۱- توسعه شهرکسازی در کلیه سرزمینهای تحت کنترل و اشغال خود. (موسسه مطالعات فلسطین، ۱۳۷۷: ۱۲۸)
حزب میزراهی: میرزاهی نام سازمانی متشکل از یهودیان متعصب مذهبی است که در سال۱۹۲۰ در لیتوانی اعلام موجودیت کرد. این سازمان در سال ۱۹۱۸ در فلسطین به صورت جدیدی سازماندهی شد و هدف خود را تشکیل دولت یهود براساس تعالیم تورات قرار داد. میرزاهی در سال ۱۹۵۵ با سازمان دیگری به نام «اتحادیه کارگران مذهبی» ائتلاف کرد و نام حزب «مندال» (حزب ملی- مذهبی) به خود گرفت و به یک حزب سیاسی شریک دولت تبدیل شد. این حزب طرفدار اسکان یهودیان در کرانه باختری نوار غزه است و اصولاً سرزمینهای اشغالی را به عنوان یهودیه و سامریه جزو اراضی توراتی وعده داده شد، به یهودیان از جانب خدا میداند. این حزب دارای گرایشات افراطی ناسیونالیستی و در عین حال، حامی مذهبی شدن دولت اسراییل است (زیدآبادی، ۱۳۸۱: ۱۳۳).
حزب آگودات اسراییل: آگودات اسراییل (اتحاد اسراییل) نام تشکیلاتی است که در سال ۱۹۱۲ توسط جمعی از خاخامهای ارتدوکس آلمانی با همکاری خاخامهای لهستانی و لیتوانی به منظور مخالفت با مرام صهیونیسم شکل گرفت. این تشکیلات ضمن مردود دانستن کوشش صهیونیستها برای ایجاد و دولت یهودی در فلسطین، این اقدام را نوعی بدعتگذاری در دین یهود اعلام کرد و مدعی شد، رهایی قوم بنیاسراییل فقط هنگامی میسر است که مسیح ظهور کند و حکومت اسراییل براساس قوانین شرعی اداره شود. (زیدآبادی،۱۳۸۱: ۱۳۴)
حزب شاس: اگز حزب آگودات اسراییل را بتوان محل تجمع یهودیان ارتدوکس اروپایی (اشکنازی) دانست، حزب شاس به یهودیان ارتدوکس شرقی (سفاردی) که عموماً از شمال آفریقا به اسراییل مهاجرت کردهاند، تعلق دارد. این حزب داعیه ناسیونالیستی شدیدی ندارد و عمده هدف آن رعایت قوانین شرعی یهود در جامعه اسراییل و گرفتن امتیاز برای مدارس دینی خود و طلاب مشغول آموزش در آن مدارس است. (زیدآبادی،۱۳۸۱: ۱۳۵-۱۳۴)
حزب مرتز: از اتحاد سه حزب کوچکتر «راز»،[۵۶] «ماپام»[۵۷] و «شینویی»[۵۸] به وجود آمده است. مرتز طرفدار سرسخت آزادی مذهبی است و برجدایی دین از سیاست تاکید میورزد و اصرار دارد که در جامعه اسراییل باید تکثرگرایی مذهبی و موقعیت برابر جریانهای متفاوت مذهبی تضمین شود تا هر شخص طبق عقاید خود زندگی کند. (زیدآبادی،۱۳۸۱: ۱۳۵)
از میان این اجزاب، دو حزب «کارگر» و «لیکود» دو جریان اصلی و تعیین کننده نظام سیاسی – حزبی اسراییل هستند که ابتکار عمل بازی قدرت در عرصه سیاسی این رژیم را در اختیار داشته و به نوبت یا در کنار هم قدرت سیاسی را در اختیار میگیرند. در بررسی اصول و مبانی ایدئولوژیک و… حزب لیکود و کارگر میتوان به این نتیجه رسید که دو جناح در اصول و اهداف استراتژیک مشترک بودهاند و تنها در روشهای تاکتیکی،رویهها و ابزار مورد استفاده، کم و بیش تفاوتها و اختلافهایی با یکدیگر دارند. ابتدا برخی از اصول اساسی و اهداف راهبردی سیاست خارجی دو حزب و سپس برخی تفاوتهای این دو حزب را مطرح میکنیم.
اهداف راهبردی و اصول مشترک
۱- نگرش بدبینانه به محیط خارج و نظام بینالملل
۲- اندیشه صهیونیسم و التزام عملی به آن
۳- استناد به حقوق توراتی در مورد حق یهود بر سرزمین اسراییل
۴- نژادپرسیتی یهودی
۵- تلاش برای حفظ و تکامل یکپارچگی، استقلال و امنیت اسراییل
۶- فراخوانی و جذب یهودیان سراسر عالم
۷- جلب حمایت و مساعدت کشورهای بزرگ بیگانه به ویژه آمریکا
۸- توسعه روابط با کشورهای جهان و به ویژه تلاش برای همگونی و خروج از انزوا در خاورمیانه
۹- خودداری از مذاکره و صلح عادلانه در قبال روند صلح با فلسطینیان و اعراب به دلایل امنیتی
۱۰- حفظ قدس به عنوان پایتخت اسراییل
۱۱- ممانعت از تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی و تلقی اردن و فلسطین به عنوان کشوری واحد
۱۲- تلاش برای حفظ و کنترل سرزمینهای اشغالی با اهدافی توسعهطلبانه و امنیتی
۱۳- حفظ و گسترش شهرکهای یهودینشین در سرزمینهای اشغالی به دلایل نفوذی، امنیتی و گسترشطلبانه
۱۴- استراتژی دفاعی مبتنی بر حفظ تفوق و برتری قطعی نظامی (بیات، ۱۳۷۹: ۶۳-۶۲)
تفاوتها و اختلافات
مبنای اصلی تفاوت و اختلاف در رویهها و تاکتیکهای سیاست خارجی لیکود و کارگر از آنجا ریشه میگیرد که از دیدگاه حزب لیکود، تنها آنچه یهود انجام میدهد، میگوید یا باور دارد، دارای اهمیت سیاسی است و لذا اهمیت زیادی به روح و وحدت یهود داده و تاثیر عوامل جهان خارج را حداقل میداند اما از دیدگاه حزب کارگر جهان خارج وجود دارد و در تصمیمگیریهای سیاسی باید تاثیر عوامل جهان خارج مد نظر قرار داده شود و در چارچوب آن به اتخاذ تصمیم پرداخت. (بیات،۱۳۷۹: ۶۵) در مورد اداره سرزمینهای اشغالی، حزب کارگر پیرو سیاستی بوده است که به «برنامه آلون» معروف شده و از سوی «ایگال آلون» پیشنهاد شده بود. اصول اساسی این برنامه دایر بر این بود که کنترل اسراییل بر بلندیهای جولان، باریکه غزه، بخشهایی از سینای شرقی، بیشتر کرانه باختری (شامل رود اردن)، نواحی گستردهای در حومه بیتالمقدس و دالانهای متعددی در بخش عربی کرانه باختری پایدار بماند. از دیدگاه حزب کارگر، سرزمینهای بازپس داده شده، یا تحت حفظ اردن قرار میگیرند یا بیدولت باقی میمانند. اما لیکود خواهان گسترش مستقیم حاکمیت اسراییل بر کرانه باختری است و بلندیهای جولان را عملاً به اسراییل ضمیمه کرده است. لیکودیها خواهان الحاق کرانه باختری نیستند، بلکه میخواهند با گسترش حاکمیت اسراییل، ضمن بهرهبرداری از نیروی کار و مزایای اقتصادی آن، خود را از مشکلات جمعیتی و امنیتی آن نیز خلاص کنند. (بیات،۱۳۷۹: ۶۶) صلح امری است که هر دو حزب اسراییل خواهان آن هستند، اما نه در این زمان و نه هر صلحی، بلکه صلحی اسراییلی و آن هم به هنگامی که صهیونیسم به خواستههای خود رسیده باشد. حزب کارگر با وقوف به این واقعیت که صلح را نمیتوان با زور تحمیل کرد، سعی در دستیابی به مصالحه از طرق دیپلماتیک و به ویژه مبتنی برایده «صلح در برابر زمین» دارد. اما لیکود از همان ابتدا طرق تهاجمی و نظامی را برای تحمیل صلح برگزیده و مصالحه ارضی را خیانت میداند. در عمل در حالی که حزب کارگر تحت رهبری رابین، پرز و… از نوعی میانهروی و مصالحه ارضی پیروی میکرد، لیکود به رهبری بگین، شامیر، نتانیاهو و… از یک برنامه سخت گیرانه و تاکید بر شهرکسازی و الحاق نهایی سرزمینهای اشغالی حمایت کرده است. (بیات،۱۳۷۹: ۶۷)
عکس مرتبط با اقتصاد
بیش از نیم قرن جنگ اسراییل با فلسطینیان و اعراب هزینههای سنگینی در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، امنیتی برای اسراییل به بار آورده است. این در حالی است که «دغدغه امنیتی» اسراییل همچنان پا برجاست و از این نظر تجلی روشنی در برابر خود نمیبیند. چرا که با وجود پیروزی در جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳ با اعراب و سرکوب «مبارزه مسلحانه» گروههای فلسطینی، از نقطه نظر «امنیتی» همچنان خود را آسیبپذیر میداند. بدین روی بود که سیاستمداران اسراییلی به این ذهنیت رسیدند که کوتاهترین راه بر تضمین امنیت و بقای اسراییل، ممکن نمودن تجلی حقوق حقه مردم فلسطینی در قالب یک دولت مستقل است. رهبران و نخبگان سیاسی اسراییل به این اجماع رسیدند که امنیت اسراییل تنها در سایه حضور یک دولت مستقل فلسطینی در همسایگی امکانپذیر میباشد. چرا که عدم توجه به این واقعیت یک تهدید امنیتی است. بدین روی با به رسمیت شناختن ساف به عنوان نماینده گروههای فلسطینی و آغاز مذاکره با آنها به این تغییر ذهنیت رسیدند که مذاکره مستقیم با فلسطینیها یک «حفاظ امنیتی» خواهد بود. مذاکرات اسلو در سال ۱۹۹۳، اسراییل با فلسطینیان با این ذهنیت شکل گرفت که تاسیس دولت مستقل فلسطین به منظور تامین امنیت غیر قابل گریز است. موافقت اسراییل با تاسیس حکومت خودگردان فلسطینی در سال ۱۹۹۴، شکلگیری اجلاس کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰، طرح صلح عربی ملک عبدا… عربستان در سال ۲۰۰۲، طرح نقشه راه در سال ۲۰۰۲ و کنفرانس آناپولیس در سال ۲۰۰۷، نشانگر تغییر ذهنیت رهبران اسراییل در این راستاست که امنیتشان زمانی تامین خواهد شد که دولت مستقل فلسطینی در همسایگی خود تشکیل شود. درست است که تا این زمان هنوز دولت مستقل فلسطینی در واقعیت خارجی محقق نشده (که البته آن هم در بده و بستانهای مذاکرات در آینده شکل خواهد گرفت) اما، ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطینی با توجه به واقعیتهای موجود در ذهنیت رهبران و نخبگان سیاسی اسراییل شکل گرفته چرا که به این اجتماع رسیدند برای تامین امنیت نمیتوان هویت ملت فلسطین در قالب دولت مستقل را رد کرد.
فصل دوم: اجماع رهبران فلسطینی بر این که «مذاکره» مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است
پس از تاسیس دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸ و به دنبال شکست اعراب در همان سال در جنگ با اسراییل و اشغال فلسطین، بیش از نیمی از مردم فلسطین آواره شدند. تا سال ۱۹۵۹ ، چیزی که نشانگر هویت ملی مردم فلسطین و کیان سیاسی آنان باشد به طور جدی و مشخص بروز نکردولی از سال ۱۹۵۹ به بعد گروههای متفاوت فلسطینی به منظور مبارزه علیه اشغال سرزمینشان وارد عرصه سیاسی و مقاومت شدند که به منظور شناخت جهتگیریهای سیاسی و چگونگی مبارزاتشان به تفکیک مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)
تا سال ۱۹۵۹ چیزی که نشانگر هویت میهنی مردم فلسطین و کیان سیاسی آنان باشد، بروز نکرد. در آن سال جمهوری متحده عربی مصر به طور ناموفقی مسئله ابراز کیان فلسطینی را به اتحادیه عرب پیشنهاد کرد؛ تا این که فلسطینیان در مارس ۱۹۶۲ یک اتحادیه ملی متشکل از نمایندگان برگزیده، پدید آوردند. این اتحادیه در آن هنگام آنچه را که قانون اساسی موقت فلسطین نامیده میشد، اعلام نمود. حکومت عراق، طرح دیگری را برای ابراز کیان فلسطینی به شورای اتحادیه کشورهای عربی که در اوت ۱۹۶۳ در قاهره برگزار شده بود، ارائه نمود. این طرح بر تشکیل یک مجلس ملی برگزیده از سوی فلسطینیان (هر جا که باشد) تاکید داشت. مجلس ملی یاد شده به نوبه خود حکومت فلسطین را برمیگزیند و برنامههای مربوط به آزادی فلسطین را برای این حکومت تدوین میساخت. (کدیور، ۱۳۷۴: ۱۲۳) بالاخره شورای اتحادیه کشورهای عرب در ۱۹ سپتامبر ۱۹۶۳ برپایی این کیان عام فلسطینی را به تصویب رساند و احمد شقیری را به عنوان نماینده فلسطین در شورای اتحادیه تعیین کرد. در نخستین کنفرانس سران عرب که در ۱۷-۱۳ ژانویه ۱۹۶۴ برگزار شد، به دعوت ناصر، احمد شقیری به عنوان نماینده فلسطین حضور یافت و به احمد شقیری نماینده فلسطین در اتحادیه عرب ماموریت داده میشود تا به تماسهای خود با کشورهای عضو اتحادیه و ملت فلسطین (هر کجا که باشند) ادامه دهد و با آنان پیرامون شیوه ایدهال سازماندهی ملت فلسطین بحث و گفتگو کند.که این امر مقدمهای خواهد بود برای انجام دادن اقدامهای لازم برای برپایی یک سازمان. احمد شقیری پس از تلاشهای فراوان در کشورهای عربی و در محافل فلسطینی گزارش مفصلی پیرامون این تماسها به دومین اجلاس هیات نمایندگان شخصی روسا و پادشاهان عرب که در روز ۱۵ آوریل ۱۹۶۴ در قاهره برگزار شده بود، ارائه کرد. گزارش شقیری شامل چند عنصر اساسی بود که نمایانگر طرح ایجاد یک سازمان فلسطینی براساس منشور ملی فلسطینی، یک نظامنامه و دعوت به برگزاری کنگره فلسطینی در تاریخ ۱۴ مه ۱۹۶۴ در قدس بود، تا کادر رهبری فلسطین توسط این کنگره برگزیده شود و وظیفه فعالیت در باره مسئله فلسطین را در عرصه عربی و بینالمللی به عهده گیرد. (کدیور،۱۳۷۴: ۱۲۴-۱۲۳).
بالاخره کنگره فلسطین در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۶۴ تشکیل شد و احمد شقیری گزارشی از نخستین کنگره فلسطین و تصمیمهای آن را به هیأت پیگیری ارائه داد. این تصمیمها شامل اعلام برپایی سازمان آزادیبخش فلسطین، تصویب منشور ملی فلسطین و نظامنامه، تشکیل صندوق ملی فلسطین و نیز تصمیمهای مربوط به امور سیاسی، نظامی و تشکیلاتی بود. شقیری، در تاریخ ۲۷/۳/۱۹۶۴ اعلام کرد که کیان فلسطینی بر چهار بنیاد اساسی قرار خواهد داشت:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
دستگاه نظامی که وظیفهاش کمک به افراد قادر به حمل اسلحه جهت خدمت به میهنشان است.
دستگاه تشکیلاتی که وظیفه آن خدمت به مسئله فلسطین در زمینههای مردمی است که به واسطه اتحادیهها و سندیکاهای صنفی و مردمی صورت خواهد گرفت.
دستگاه سیاسی که وظیفهاش خدمت به مسئله فلسطین در عرصه عربی و بینالمللی بویژه در زمینه تبلیغاتی و اطلاعرسانی خواهد بود.
دستگاه مالی که در برگیرنده تاسیس صندوق ملی فلسطین است و منابع آن ملت فلسطین، کشورها و ملتهای عربی و کشورهای دوست خواهد بود. (کدیور،۱۳۷۴: ۱۲۴)
کنگره ملی فلسطینی تاریخ ۲۸/۵/۱۹۶۴ با حضور نمایندگان روسای کشورهای عربی به استثنای عربستان در قدس توسط ملک حسین افتتاح شد و حاصل آن تصویب طرح «منشور ملی فلسطین»، که به موجب آن برپایی «سازمان آزادیبخش فلسطین» اعلام شد. سازمان آزادیبخش فلسطین از یک سو زاده ارائه رسمی دولتهای عربی در خلال دو کنفرانس اول و دوم سران عرب بود و از طرف دیگر زاده اراده فلسطینی که در خلال نخستین کنگره فلسطینی اصول و اهداف و نظامنامه سازمان را تدوین کرده بود. و این مسئله نمایانگر دو گانگی موجود در سازمان و شکلگیری اختلاف در درون آن از همان روزهای نخستین پیدایی این سازمان بود. همچنین کشمکش پنهانی میان سازمانهای مسلح و چریکی از یک طرف و احمد شقیری از طرف دیگر بود که دامنه اختلافات را بالا برده بود.
بعد از شکست اعراب در ژوئن ۱۹۶۷ و بروز اختلاف میان اعضای سازمان، احمد شقیری استعفا داد و رهبری سازمان بدست جنبش فتح به رهبری یاسر عرفات افتاد. بزرگترین پیروزی سازمان آزادیبخش فلسطین در صحنه جهانی در نوامبر ۱۹۷۴ به دست آمد، یعنی هنگامی که یاسرعرفات در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. زیرا او اولین رهبری بود که بدون آن که رئیس کشوری باشد، این کار را انجام میداد. و به دنبال آن مجمع عمومی به سازمان آزادیبخش فلسطین اجازه داد، به عنوان ناظر در جلسات این مجمع شرکت کند. و در پی آن، حقوق ملت فلسطین را در بازگشت به میهن و برخورداری از حقوق ملی به رسمیت شناخت. (صفا تاج، ۱۳۸۶: ۲۳۶)
منشور ملی فلسطین
منشور ملی فلسطین به عنوان دستورالعمل مبارزه گروهها و سازمانهای فلسطینی در سال ۱۹۶۴ توسط سازمان آزادیبخش فلسطینی (ساف) در قدس تدوین و در سال ۱۹۶۸ در قاهره مورد تجدید نظر قرار گرفت. اهم موارد منشور عبارت است از:
۱- سرزمینی که مرزهای آن، همان مرزهای دوران قیمومیت بریتانیا است را مهین مردم عرب فلسطین و بخش گسستناپذیری از میهن عربی میداند.
۲- مبارزه مسلحانه تنها راه آزادی فلسطین است و این امر تاکتیکی نیست، بلکه استراتژیک است.
۳- تمام طرحهای سازشکارانه و موهوم برای تصفیه و بازی دادن فلسطین را نمیپذیرد.
۴- درخواست کمک از تمام آزادگان جهان و نیروهای نیکوکار و تایید مبارزه عادلانه و قانونی سازمان آزادیبخش بوسیله آنها
۵- چون اشغال سرزمین به وسیله اسراییل را نامشروع و غیرقانونی میدانند از تمام دولتها و ملتها میخواهند، وجود و فعالیت اسراییل را تحریم کنند.( کدیور، ۱۳۷۴: ۱۳۰-۱۲۸)
جنبش فتح
پیدایی جنبش فتح، در واقع پاسخی به جنگ ۱۹۴۸ و حوادثی که در آن اوضاع ،احساس تلخی (ناشی از ناتوانی رهبران گروههای مبارز فلسطینی در فعالیت ضد صهیونیستی) را در قلبها به وجود آورد بود، این جنبش از بزرگترین و مهمترین سازمان چریکهای مبارز فلسطینی به شمار میرفت، و نام کامل آن «جنبش آزادیبخش فلسطین»[۵۹] است. ریشههای اولیه تشکیل جنبش فتح را میتوان در شمار اندکی از فلسطینیها که در اواسط دهه ۱۹۵۰ در نوار غزه به سر میبردند، جستجو کرد. این جنبش به رهبری یاسر عرفات در سال ۱۹۵۸ در کویت تاسیس شد. دیدگاهها و خطمشی فکری- سیاسی جنبش فتح که پیشنویس آن در سال ۱۹۵۸ از سوی کمیته ویژهای تدوین شد به شرح زیر است:
۱- شورش انقلابی تنها روش موجود برای آزادی فلسطین است
۲- هدف این شورش انقلابی، بر چیدن تمام سازمانهای سیاسی، اقتصادی و نظامی اسراییل در مناطق اشغالی فلسطین است.
۳- این شورش باید از طریق تودههای فلسطینی اعمال شود
۴- این کار انقلابی باید مستقل باشد.
۵- لازم است مبارزهی انقلاب خلق فلسطین، برای مدت طولانی ادامه یابد
۶- انقلاب در اصل فلسطینی است و توسعه و گسترش آن عربی خواهد بود.( صفاتاج؛ ۱۳۸۶: ۲۴۵-۲۴۴)
به طور مسلم، اوضاع سیاسی پیدایی جنبش فتح، در تحول برنامههای سیاسی و شکل سازماندهی آن تاثیر گذاشت. از همان آغاز، مسئله تقسیم بندی براساس تکیه گاههای فکری کنار گذاشته شد و به طور عمده بر سه اصل تاکید شد که عبارت است از:
۱- آزادی فلسطین
۲- مبارزه مسلحانه تنها راه و روش آزادی
۳- استقلال تشکیلاتی از هر رژیم یا سازمان عربی و بینالمللی (صفاتاج،۱۳۸۶: ۲۴۵)
جبهه خلق برای آزادی فلسطین
این جبهه در ۱۱ نوامبر ۱۹۶۷ م با پیوستن چند گروه به یکدیگر به رهبری «جرج حبش» تاسیس شد. این گروهها عبارت بودند از: