هنر کلاسیک محدود و نامتناهی را تصویر می کند، هنر رمانتیک نامحدود و لا یتناهی را نیز در نظر دارد و از آن خبر می دهد. ( هاینه)
توهم مشاهده لا یتناهی در درون طبیعت، به جای این که آن را از طبیعت منفک و جدا کنند. ( مور)
اشتیاق و آرزوی دست یافتن به لا یتناهی در درون متناهی، اشتیاق و آرزوی پدید آوردن ترکیبی از واقعیت و تخیل. در هنر آن چیزی را بیان کردن که در الهیات آن را اشتیاق وحدت وجودی نامند. ( فیرچیلد)».[۱۷]
با این حال، تعریف رومانتیسیسم به طور قاطع بسیار مشکل است. با این که کوشش های زیادی برای تعریف آن آمده است، در هر صورت رومانتیسیسم انقلابی در راه احساس، تفکر و تعبیر است. انقلابی ضد قید و بندهایی که مکتب کلاسیسیسم به وجود آورده است. اگر مکتب کلاسیسیسم اولویت را به عقل می دهد، مکتب رومانتیسیسم اولویت را به قلب، احساس و خیال می دهد.[۱۸] بنابر این می توان چنین گفت که هر ناقدی می تواند تعریف بالا را با در نظر گرفتن موجودیت آن ها در آثار هر یک از سایر ناقدان تأیید کرده و آن ها را به درستی تشخیص دهد.
«در تعریف رمانتیسم بیشتر بر روی انواع فرار رمانتیک ها تکیه می شود: فرار به رؤیا، فرار به گذشته، به سرزمین های دور دست، به تخیل. اما کمتر کسی می پرسد که آن ها از چه چیزی می خواستند فرار کنند؟ آن ها بیشتر از این که از چهار چوبه خشک قواعد کلاسیک فراری باشند، از آزادی دروغین و رشد سرمایه داری نوین می گریختند. اگر «رنه شاتوبریان» در پناهگاه جنگلی منزوی می شود، از سر هوس نیست، بلکه بر اثر ناکامی است. نسل رومانتیک نسل «آرزوهای برباد رفته» است و مکتب آن ها مکتب سرخوردگی».[۱۹]
مهم ترین هدف رومانتیسیسم، کنار گذاشتن قواعد و نشانه های مکتب کلاسیسیسم ادبیات اروپایی می باشد. مکتبی که پایه و اساس خود را مبتنی بر کنار گذاشتن عقل و تسلط عاطفه و خیال قرار داده و عرصه را بر بیان آزادانه عواطف و احساسات صادقانه گسترده نموده تا طرفدارانش به آسانی به بیان افکار و عقاید خود و به دور از تقالید یونان باستان بپردازند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
۱_۳_ سیر تاریخی واژه رومانتیسیسم در اروپا
واژه رومانتیسیسم در ادبیات هر کشوری، مسیر منطبق با ادبیات آن کشور را پیموده است. در این میان، مهم ترین کشورهایی که واژه رومانتیسیسم در آن ها بیشترین جلوه ها را داشته است عبارتند از: انگلیس، آلمان و فرانسه. این قسمت پژوهش بر آن است تا سیر تاریخی این واژه را در ادبیات این سه کشور به تصویر بکشد.
۱_۳_۱_ سیر تاریخی واژه رمانتیسیسم در ادبیات انگلیس
«صفت “رمانتیک” در زبان انگلیسی برای نخستین بار در سال ۱۶۵۰ که منسوب به رمانس و رمان بود، به کار گرفته شد. در واقع رمانس یا رمان به آن آثاری اطلاق می شد که به زبان های بومی تألیف می شد. این آثار که عمدتا ماهیتی خیالی و خیال انگیز و پر احساس داشتند، بر ماجراهای عاشقانه و یا پهلوانی و ماجراجویانه مبتنی بوده و از صحنه های پرشور و عواطف و حالات و پدیده های غیر واقع گرایانه که خواننده قادر به درک آن ها نبود، آکنده بودند».[۲۰]
«اما در انگلیس دهه ۱۶۶۰ کلمه رمانتیک از دلالت بر داستان عاشقانه و رمانس وار فراتر رفته و بر مناظر طبیعی نیز اطلاق می گردد».[۲۱]
«همچنین در قرن هفدهم در انگلستان و فرانسه رمانس به معنای «موهن، تفننی، پوچ، و اغراق آمیز» اشارتی ضمنی داشت».[۲۲]
۱_۳_۲_ سیر تاریخی واژه رمانتیسیسم در فرانسه
« این واژه در فرانسه ابتدا به صورت Romanesque و البته به معنی تحقیر آمیز به کار می رفت و بعد ها جای خود را به کلمهromantique که معنای مثبت تری داشت، داد».[۲۳] «به این مفهوم که در فرانسه، مابین رمانس به مفهوم خفت آور و رمانتیک به معنای ملایم، لطیف، حساس و محزون تفاوتی قائل بودند».[۲۴] «در سال ۱۷۷۶ برای نخستین بار به وسیله پی یر لتورنیه، مترجم شکسپیر، رنه دوژراردن، حامی روسو و هوادار شیوه باغ آرایی انگلیسی به کار رفت. به هر حال واژه «رمانتیک» در اواخر قرن هجدهم در فرانسه بیشتر بیانگر واکنش عاطفی و پر احساسی بود که از طریق یک منظره در انسان برانگیخته می شود».[۲۵] «به هر حال این مادام دو استال بود که اصطلاح رمانتیک را در متون ادبی فرانسه رایج ساخت. وی مابین ادبیات شمال و جنوب تفاوتی قائل شد. بدین معنی که ادب شمال را ادبی قرون وسطایی و مسیحی و رمانتیک، و ادب جنوب را ادبی کلاسیکی و مشترک نامید».[۲۶]
۱_۳_۳_ سیر تاریخی واژه رمانتیسیسم در آلمان
« در آلمان واژه رمانتیش، در قرن هفدهم کاربرد داشت. لیکن کلمه romanisch که امروزه برای دلالت صرف بر زبان هایی که از لاتین مشتق شده اند به کار می رود، در قرن هجدهم مترادف با کلمهromantisch به کار می رفت. ولی کلمه اصلی و پرکاربرد همین شکلromantisch بود که جایگزین کلمه قدیمی تر romanhaft شد. این کلمه به قیاس واژه انگلیسی رمانتیک ساخته شده و از حدود سال۱۷۰۰ رواج یافته است. یکی از منتقدان، سیر معنایی واژه «رمانتیک» را به چهار دوره تقسیم کرده است:
_ از حدود ۱۷۰۰ تا اواخر قرن هجدهم.
_ سال ۱۷۹۸، سال تأسیس مجله “آتنئوم” و پیدایش تئوری شعر رمانتیک در تقابل با کلاسیک توسط برادران شلگل»[۲۷].
_ « دلالت دقیق این واژه در سال های ۱۸۰۷ و ۱۸۰۸ بر گروه های خاص رمانتیک و کاربرد معاصرتر و مدرن تر کلمه؛ که گه گاه با بدگویی و استهزا همراه بوده است.
_ پس از فروکش کردن دعوای رمانتیک ها و کلاسیست ها و تثبیت تدریجی معنای این واژه به عنوان اصطلاحی غیر ارزشی که اکنون در تاریخ ادبیات آلمان دیده می شود».[۲۸]
۱_۴_ نحوه پدید آمدن مکتب رمانتیسیسم در ادبیات اروپا
مکتب کلاسیسیسم از قرن هفدهم تا پایان قرن هجدهم، اروپا را در برگرفت و حتی تا مدتی از قرن نوزدهم در برخی از کشورهای اروپا ادامه داشت. پس از رهبری کلاسیسیسم بر منطقه اروپا، مکتب رومانتیسیسم که مبتنی بر واکنش علیه افکار و عقاید کلاسیسیسم بود به وجود آمد. اما این مکتب نو ظهور در اوایل قادر نبود با مکتب کلاسیسیسم مبارزه نماید. در قرن هجدهم، مخصوصاً در نیمه دوم آن قرن توانست به وسیله علما و فلاسفه ای که خواهان تجدد و نوآوری بودند، بر ارکان کلاسیسیسم حمله برده و راه را بر پیروان رومانتیسیسم هموار نماید. حمله علما و فلاسفه به طور کلی برضد پایه های کلاسیسیسم فرانسه بود. همان گونه که این پایه ها به طور واضح در ادبیات فرانسه وجود داشت.[۲۹]
«در نیمه اول قرن هجدهم، مردم دچار بدبختی و پریشانی بودند و در میان این آشوب، احتیاج شدیدی به اصلاحات احساس می کردند. از این جهت، نویسندگان و متفکران وابسته به طبقه بورژوازی کوشش خود را بر ضد سنن اشرافی و برای اصلاح وضع اجتماعی به کار می بردند. تا پایان نیمه اول قرن هجدهم موفقیت هایی هم به دست آمد. مثل آزادی قلم و بیان که به وسیله قوانین ظالمانه ای محدود شده بود به نسبت قابل توجهی توسعه یافت».[۳۰]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پیروان رومانتیسیسم علیه اصولی که مکتب کلاسیسیسم، با هدف کشف حقیقت وضع کرده بود، قیام کردند؛ زیرا پیشوای رومانتیسیسم ها، قلبشان بوده و هدفشان درک جایگاه زیبایی بود و هر نویسنده رومانتیسیسم عواطف و احساسات بود، از حقیقت کشف شده کلاسیسیسم ها تبعیت نمی کرد.[۳۱]
« این در حالی بود که مردم از «عقل» که آن همه حکومت کرده بود، از «روشنفکری» که اصرار داشت، هر چیزی را قبل از آن که احساس کنیم بفهمیم، از انواع ادبی که مشخصات هر کدام با دقت، معین و شماره بندی شده بود، از آن چه «روح پیرمردانه قرن هفدهم» خوانده می شد، خسته شده بودند».[۳۲]
۱_۵_ عوامل مؤثر بر پیدایش مکتب رومانتیسیسم اروپایی
به طور کلی می توان زمینه و جنبه های پیدایش رومانتیسیسم را بر پایه عوامل اجتماعی و عوامل فلسفی- دینی تقسیم بندی نمود. هر کدام از این عوامل، نقش به سزایی در پیدایش این مکتب ادبی نوظهور قرن هجدهم داشتند. در بحث از ابعاد گوناگون رومانتیسیسم، باید بدانیم که با پدیده فرهنگی و اجتماعی پیچیده و خاصی سر و کار داریم که در یک برهه از زمان ظاهر شده و از پاره ای جهات، پدیده ای منحصر به فرد می باشد.
۱_۵_۱_ عوامل اجتماعی
یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در به وجود آمدن مکتب رومانتیسیسم در اروپا، عامل اجتماعی است. « برخی معتقدند که « رومانتیسم در کنار و بلافاصله بعد از انقلاب کبیر فرانسه که خود انقلابی علیه فئودالیسم کلاسیک است، پیدا می شود». اما به نظر می رسد نبایست عاملی مهم تر از انقلاب فرانسه یعنی انقلاب صنعتی و رشد سریع توسعه شهرنشینی را از قلم انداخت». [۳۳]
«انقلاب صنعتی و تبعات حاصل از آن در عرصه طبقه بندی اجتماعی، قشربندی ها و فرهنگ جدید متناسب با آن، عمده ترین عامل پدید آمدن رومانتیسم است. انقلاب کبیر فرانسه و صنعتی انگلیس با تأثیرات شگرفی که در بنیان اقتصادی و اجتماعی پدید آورد ، زمینه ساز زایش فرهنگی جدیدی گردید که نویسنده خاص خود را می طلبید».[۳۴] «از نظر اقتصادی و اجتماعی در این دوران، اشراف و طبقات فرادست جامعه که در دوره های قبل تکیه گاه و حامیان اصلی هنرمند محسوب می شدند به تدریج ضعیف تر می شوند و شاعران و نویسندگان به جای اتکا به دربارها و اشراف زادگان و فرهیختگان ناچار می شوند تا آثار خود را به مخاطبان عام تر، یعنی طبقه متوسط و انبوه با سوادان تازه به دوران رسیده عرضه نمایند. رومانتیک ها به لحاظ اجتماعی در مقابل دو جریان و دو نظم اجتماعی متضاد قرار داشتند: اشرافیت محافظه کار که هنوز در بسیاری از صحنه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حضور دارد و طبقه متوسط جدید و بورژوازی سوداگر که در مقایسه با اشراف، مترقی محسوب می شود و خواهان پیشرفت مداوم است».[۳۵]
عکس مرتبط با اقتصاد
« لوکاچ معتقد است که: « رومانتیسم یک جریان خالص ادبی نیست، بلکه بیان عمیق و خود جوش طغیان علیه گسترش سرمایه داری است، هر چند این امر به طور طبیعی در صورت های بسیار متضاد پدیدار شده است. از دیدگاه مارکسیستی، سرشت دوگانه و متضاد رومانتیسم به گونه ای است که از یک جهت، شورش مترقی خرده بورژوازی در برابر کلاسیسم اشرافیت محسوب می شود و از سوی دیگر، اعتراضی ارتجاعی است در مقابل جامعه بورژوا_ سرمایه دار جدید. رومانتیسم بیانگر آرزوها و علایق گروه های اجتماعی متفاوتی است که سرمایه دار آن را به حاشیه رانده است، به ویژه اشرافی که بورژوازی از آن ها خلع ید کرده و و نسل های جوان تر بورژوا که دست مایه ای ندارند. تحلیل ارنست فیشر یکی از بهترین مطالعاتی است که در باب زمینه اجتماعی رومانتیسم صورت گرفته است. وی این گونه بیان می دارد که: « رومانتیسم جنبشی بود حاکی از پرخاشگری- یعنی جنبشی سودایی و متناقض ، در قبال جهان سرمایه داری بورژوازی و در قبال یک نواختی خشن داد و ستد».[۳۶]
«نسل رومانتیک در حالی که به علت ناپایداری و تزلزل وضعیت اجتماعی، دچار از خود بیگانگی شده است، هم بدی و تباهی جوامع فئودالی را که در آن زاده شده اند؛ درک می کند و هم اندک اندک به غیر انسانی بودن وضعیت تازه ای که در صدد جایگزینی با نظم کهن است، آگاه می شود. اغلب رومانتیک ها در عین حال که برخی تغییرات اجتماعی مانند توسعه فرهنگ و جنبش های آزادی بخش را با خوش رویی می پذیرند؛ بر از دست رفتن ایده آل هایی هم چون شرف و آبروی شخصی و آن چیز هایی که در آثار امثال دانته و میلتون تجسم یافته است، تأسف می خورند.
اوج شکوفایی رومانتیسم ها زمانی فرا می رسد که بورژوازی نو ظهور موفق می شود که تا حد زیادی ارزش ها و معیار های خود را بر جامعه کهن تحمیل کند. از این لحاظ، تقدم تاریخی رومانتیسم اروپای غربی متناسب است با رشد صنعتی، اقتصادی و اجتماعی کشور های منطقه».[۳۷]
۱_۵_۲_ عامل فلسفی_ دینی
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر پیدایش رومانتیسیسم، عامل فلسفی و دینی می باشد.
«فلسفه عصر رومانتیسم که تقریبا شکل تکامل یافته گرایش های فکری و دوره پیش رومانتیسم محسوب می شود، فلسفه ای ذهن گرا و انفسی است. اصولا، به یک اعتبار می توان، کل مکتب ها و جریان های فلسفی را به دو دسته عمده افلاطونی[۳۸] و ارسطویی[۳۹] به معنی وسیع آن تقسیم کرد. بر اساس این تقسیم بندی کلی می توان اندیشه فلسفی رومانتیسم را نیز، از این لحاظ افلاطونی به شمار آورد. در حقیقت نیز فلسفه افلاطونی و به ویژه نو افلاطونی و سپس فلسفه ایده آلیسم استعلایی در فکر فلسفی رومانتیک ها بیشترین تأثیر را داشته است. نمونه آشکار گرایش های افلاطونی در عصر رومانتیسم را می توان در احیای مفهوم عشق افلاطونی و پاره ای دیدگاه های کسانی چون بلیک و شلی به روشنی مشاهده نمود».[۴۰]
«در حد فاصل عصر احساس و دوره رومانتیسم یکی از بزرگ ترین چهره های فلسفی یکی از بزرگ ترین چهره های فلسفی کل تاریخ فلسفه یعنی کانت جای گرفته است. کانت علی رغم تعلق خاطری که به روسو داشته و تأثیری که از وی پذیرفته است، “رومانتیک” محسوب نمی شود. وی از این لحاظ که نشان دهنده پایان عصر کهن و سرآغاز عصر نوین فلسفی است، زمینه را برای ظهور رمانتیسم فراهم کرده است. شور وشوق وی به انقلاب فرانسه، آزادی و طبیعت، خود نشان از نوعی رومانتیسم دارد. بنابراین به یک اعتبار، فلسفه کانت زمینه معنوی پیدایش رومانتیسم اروپایی را فراهم کرده است».[۴۱]
« در طول این چند قرن و خصوصاً در عصر روشنگری و در قرن هجدهم دیدگاه تازه ای شکل گرفت که آن را دئیسم یا دین طبیعی نامیده اند. در عصر رومانتیک و در واقع از دوره پیش رومانتیسم، با تفوق فلسفه ذهن گرایانه کانت و فلسفه ایده آلیسم و احساس گرایی رومانتیک ها و پاره ای مسائل دیگر، به تدریج نوعی گرایش مذهبی رومانتیک پدیدار می شود که رنگ وحدت وجود به خود گرفته است. در این دوره دیگر خداوند آفریننده بیرونی و جدا از دستگاه آفرینش بی روح نیست. بلکه خود روح منتشر در آفاق وانفس است و در جهان خارج و در روح انسان حلول می کند. بنابر این می توان گفت که: عصر رومانتیک به یک اعتبار با نوعی گرایش مذهبی همراه است. به گونه ای که فردریش شلگل معتقد است: «جوهر رومانتیسم بر پایه احساس محبت مسیحیت استوار شده است». یکی از منتقدان که در باب تأثیر انجیل بر شعر رومانتیک آلمان و فرانسه کتابی تألیف کرده است، ابعاد گرایش به انجیل و عناصر مسیحیت را بسیار گسترده می داند. از نظر او چون رومانتیک ها احساسات مذهبی را از دیگر عواطف جدا نمی کنند، و آن را با زیبایی شناسی و شور هنری و اشتیاق شدید در هم می آمیزند، ادبیات رومانتیک، خصوصا شعر رومانتیک از این احساسات مذهبی تأثیر می پذیرد».[۴۲]
« گرایش دینی رومانتیک ها اصولا گرایشی باطنی ومبتنی بر احساس است. خدای رومانتیک ها جنبه فردی بارزی دارد؛ خدایی است که در بوسه عشاق، در پرستاری مادر از کودک، در اندوهی شخصی، در شادابی و درخشش کمال هنری و …حلول می کند و ظهور می یابد. از نظر رومانتیک ها برای رسیدن به خدا و دست یافتن به نوعی ایمان، هنر مناسب تر و مفید تر از نهاد کلیسا یا الهیات عقلانی است. اصول مذهب رومانتیک یک نیاز و ضرورت عاطفی و ذهنی است و نه امری استدلالی و کلامی».[۴۳]
۱_۶_ ویژگی های شعر رومانتیسیسم
شعر رومانتیسیسم اروپا دارای ویژگی های منحصر به فردی است که آن را از سایر مکتب ها متمایز نموده است. می توان این ویژگی ها را در عناوین زیر خلاصه نمود:
_صداقت در بیان عواطف شخصی و فردی و احساسات عمیق که از درون وجود انسان بر می تابند، و هم چنین فرو رفتن در عالم احساسات و عواطف که از عالم فکر و واقعیت بر می خیزند.
_روی آوردن به طبیعت و قرار گرفتن در آغوش طبیعت و ستودن زیبایی و جمال آن، همچون ستایش محبوب یا مادر و بیان دردها و اندوه ها و تجربه های خاص خود با آن، و رسیدن به فلسفه طبیعی که قوام آن انسان و طبیعت می باشد. و بیان چیزهایی که احساس کرده و قادر به دیدن آن ها نیستیم، و هم چنین بیان کردن روابط بشر و احوال وی و وحدت بین طبیعت، خدا و انسان.
_ افراط در خیال و تصورات، چه آن که آن ها ابداعی یا از روی عمد باشند، و چه این که در آمیخته با رؤیا یا وهم باشند.
_بیان جو رمزگونه و الهام بخش، به خاطر این که متناسب با جو پیچیده ای هستند که تشخیص و توضیح آن ها امری دشوار به نظر می آید. رمز بیان معانی زیاد در قالب کلماتی اندک بوده و نیازی به توضیح و تفصیل ندارد؛ و نزد کسی که آن را می یابد جوی از نشاط، فعالیت و مشارکت با شاعر پدید می آورد. ولی رمز رومانتیسیسم ها، شفاف، ساده و ساختگی بود. و هر کدام از طرفداران آن، دارای دیدگاه رمزی و جهان خاص خود بودند.
_آزادی از وزن و قافیه در حد متوسط، برای بیان احساسات خود، زیرا موسیقی قدیم این اجازه را به آنان نمی داد که به سمت شعر جدید روی آورند؛ و چاره ای غیر از چارچوب شعری معاصر نداشتند.[۴۴]
از دیگر ویژگی های مکتب رومانتیسیسم نیز می توان به : «مخالفت با خرد، تکیه بر ضمیر ناآگاه(درون نگری)، بیمارگونگی، آزادی، گریز و سیاحت، کشف شهود، هیجان و احساسات»[۴۵] اشاره نمود.
۱_۷_ اصول مکتب رومانتیسیسم در مقایسه با مکتب کلاسیسیسم
« معرفی اصول و قواعد خاص برای مکتب رومانتیسیسم ما را با مشکل مواجه می سازد. زیرا اصولی را که طرفداران آن بیان کرده اند همیشه در تضاد با سایر آرا بوده و قواعد پیچیده ای نیز دارد. بر خلاف رومانتیسیسم، مکتب کلاسیسیسم دارای قواعد و اصول مشخصی است. از مهم ترین تفاوت های این دو مکتب می توان به موارد زیر اشاره نمود:
_کلاسیک ها بیشتر ایده آلیست هستند یعنی در هنر می خواهند فقط زیبایی و خوبی را شرح و بیان کنند. حال آن که رومانتیک ها می کوشند گذشته از زیبائی، زشتی و بدی را هم نشان دهند، چنان که «درام رومانتیک» اثری است که از ترکیب عظمت و نکبت، پستی و بزرگی، غم و شادی تشکیل شده است.
_کلاسیک ها عقل را اساس شعر کلاسیک می دانند و حال آن که رومانتیک ها بیشتر پابند احساس و خیال پردازی هستند.
_کلاسیک ها تیپ و الهام آثار خویش را از هنرمندان یونان و روم قدیم می گیرند و حال آن که رومانتیک ها از ادبیات مسیحی قرون وسطی، رنسانس و افسانه های ملی کشور های خویش الهام می گیرند و نیز از ادبیات معاصر ملل دیگر تقلید می کنند؛ همان طور که در قرن هفدهم آثار ارسطو پایه تمام افکار شمرده است، در عصر رومانتیک بیشتر به شکسپیر استناد می شود.
_کلاسیک ها بیشتر طرفدار وضوح و قاطعیت اند و رومانتیک ها پابند جلال و رنگ و منظره. رومانتیک ها به صورت های مختلف حوادث و به تضاد ها توجه دارند و به جای توسل به زبان شعر منظم و یکنواختی که بوالو مدافع آن است، ترجیح می دهند اشعاری بگویند که، بیشتر شبیه نثر و چه از لحاظ آهنگ و چه از لحاظ مضمون، تصویری و متنوع باشد.
_برنامه رومانتیک ها برنامه مبارزه است و روش آن ها به کلی منفی است.به عقیده آن ها دستور العمل هایی که در ادبیات رواج یافته مانع آزادی فکر و بیان شده است. از این رو رومانتیک ها تمام قواعد و دستور های کلاسیک را در هم شکسته و دور انداختند».[۴۶]
۱_۸_ موضوعات رومانتیسیسم
اگر بخواهیم معنای کلی برای مکتب رومانتیسیسم در نظر بگیریم، نمی توان موضوع مشخصی برای آن در نظر گرفت. بلکه گسترش یافته است تا در برگیرنده موضوعات انسانی باشد که به وسیله یکی از ملکات احساسی یا تأملی در درون ادیب راه یافته است. موضوعاتی که به ذهن شاعر یا نویسنده رومانتیسیسم خطور می کند، موضوعاتی است که به دور از عقل و در آمیخته با عواطف و احساسات وی می باشد. به طور کلی می توان مهم ترین موضوعات مکتب رومانتیسیسم را در عناوین زیر خلاصه نمود:
طبیعت، عشق، حزن و اندوه، مرگ، خیال، دین، ذات شخصی، آوارگی ، تأمل و رؤیای بیداری.
برای آشنایی بیشتر با موضوعات این مکتب، به شرح و بیان برخی از موضوعات ذکر شده اشاره می نماییم.
۱_۸_۱_ طبیعت در ادبیات رومانتیسیسم
کلاسیک ها با شهرها الفت یافته بودند و جامعه را نیز دوست داشتند. این افراد زمانی که عرصه بر آنان تنگ می شود، به سرعت به شهر بر می گشتند. و این تفاوت اساسی بین کلاسیک ها و رومانتیسیست ها می باشد. زیرا رمانتیک ها درون گرا هستند. زمانی که اوضاع شهر و جامعه عرصه را بر آنان تنگ می نمود، به طبیعت روی می آوردند. پیشگام رومانتیسیست ها در این زمینه، ژان راک روسو یکی از عاشقان طبیعت و اولین دعوت کننده به آن است که این گونه می گوید: در جنگل ها و کوه ها چرخ می زدم و از ترس این که آتش درد و رنج هایم شعله ور شود، جرأت اندیشیدن درباره چیزی را نداشتم.[۴۷]
« روسو و بازگشت به طبیعت وی را نباید بسیار ساده تلقی کرد، و تصور نمود که مراد وی بازگشت به دامن طبیعت و ترویج چوپانی و کشاورزی و دامپروری است، زیرا یک نوع ارتجاع می باشد. بلکه هدف وی عودت بشر به اصل و طبیعت واقعی او، یعنی زندگی ساده، صمیمی، جمعی یعنی غیر استبدادی و استثماری روستایی است. یعنی آن نوع از زندگی که پر از سادگی و بی ریایی است و در آن همه زحمت می کشند و کسی را حق برتری بر دیگری نیست و باید چنین گفت که وی مخالف استبداد و استثمار شهر است».[۴۸]
«بازگشت به طبیعت روسو را باید حاصل دل شکستگی از نتایج خرد و صنعت دانست. بیهوده نیست که شاعران رومانتیک زندگی در شهر را چندش آور و تمدن جدید را، دشمن شعر و هنرمند یعنی لطافت و عاطفه می دانستند».[۴۹]
طبیعت در معنای جغرافیایی خود، یکی از مهم ترین موضوعاتی است که رومانتیسیسم ها آن را بیان داشته اند. آنان درون خود را با طبیعت زینت داده و خود را با شیرین ترین لحظات عشق در بیابان ها و چراگاه ها، آراسته اند، و به این خاطر به طبیعت روی آورده اند که چه در زندگی خصوصی و چه عمومی، پناه گاه آن ها در برابر درد و رنج هایشان محسوب می شد.
طبیعت در همه اوضاع و احوال سوای این که مختص مکتب کلاسیسیسم یا سریالیسم[۵۰] و یا رومانتیسیسم بوده باشد، با هیچ کدام تفاوت نداشته است و جز در طریقت بیان، مرکز تمام ادبیات ها می باشد.[۵۱]
طبیعت نزد شاعر رومانتیسیسم، هنگامی که زندگی در حق وی قساوت و ظلم می کند، هم چون معبدی است که به آن پناه می آورد. هر چند برخی از آنان جاودانگی و فنای آن را به معنای زننده تفسیر می کنند.[۵۲]
این گونه به نظر می رسد که رومانتیسیست ها در مسأله در آمیختن حزن و اندوه و آرزوها، و این که طبیعت را در همه چیز شریک قرار داده اند، مبالغه می کردند و همین امر باعث شد تا طبیعت با خرافات پر شده و جنگل ها، رودها و چشمه ها و سرانجام، هر آن چه که در طبیعت وجود دارد، دارای خدایی باشند که آن ها را با عواطف و احساسات در هم آمیخته اند.[۵۳] رومانتیسیست ها از مفاهیم روسو تأثیر پذیرفته و علیه کلاسیک ها به پا خواسته و این قیام با رهبری شاتوبریان به مفاهیمی عمیق تر و آزادی و ایمان متصل کرده است. شاتوبریان بر این امر فرا می خواند که: باید طبیعت را از وجود الهه های متعدد جدا کرده و از اوراق بندگی و معابد خالی کرده و طبیعت را به عنوان تنها معبدی قرار دهیم که هنرمند بتواند بر آن وارد شود.[۵۴]