مرد را شاید، ورش فـرمـان حـرمـت ز انبـیـاســت
لیک زن گر یک نظر بر شوهر خواهـــر فـکنــد
خــون او در مـذهـب متـردان غیـرت ور هباســت
کار بد، بـد باشـد امـّا بـهر زن کـز بـهـر مــرد
زشــت، زیــبا، نــاروا، جایز، خـطا کـاری، سزاسـت
ز اتحـاد جــان زن هـای خـدا گــفـتار نیـســت
بــس سـخـن ها ز تـحـاد جــان مـردان خـداسـت
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۲۴)
ژاله در این قصیده تا جایی به این نا برابری های اجتماعی و حقوقی زن و مرد دامن زده که پس از یاد آوری این بی عدالتی ها، دادش در آمده و از این مردان خواسته که برای این بی عدالتی های خود، اگر دلیلی دارند، بیاورند و بگویند که کجا، چنین دستوری خداوند و یا پیامبر او داده است که ما آن را ندیده ایم.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
خاص مردان است این حق های از مذهب جدا
مـذهب مـا گر چه اکنـون در کف زور آزماسـت
این کتاب آسـمـانی و یـن تـو، آخـر شـرم دار
ایـن تو این آئیـن اسـلام آنچـه می گوئی کجاست
کـی خـدا پـروانـه بــیـداد را تـوشـیـح کـرد
کی پیمبر جنس زن را این چنین بیچاره ساخت
( همان : ۲۴)
از دید ژاله فراهانی، زن و مرد، در جامعه ی آن روز ایران، آن چنان فرقی با هم داشته که ایشان در نهایت عصبانیت و دل خوری بیان داشته، شایسته است که از زن، با عنوان ضعیفه نام برده شود و از مرد، خدا و پادشاه روی زمین، زیرا بر هر کار و هر چیزی قادر بوده است. او می گوید این نقص و ناتوانی و ضعیفه بودن در خلقت و آفرینش نخستین زن نیز، هویدا بود. از نظر ایشان همین خاطر بوده که در سراسر جهان همان طوری که دیده هم می شود اکثراً آن هایی که به مقام و منصب شاهی و وزیری می رسند، مردان هستند و زنان در این زمینه، ناتوان و ضعیفند.
دانی که زن ز مرد بـه تن نـاتوان تر است وین نـقـص خلقت است حرج بر مریر نیست
پیغمبر است مرد و زمین داور است مـرد وین خود حقیقی است حدیث سـمیر نیسـت
چـندین هزار مرد بـه شـاهی رسیده انـد در این بزرگ عالم و یـک زن وزیـر نـیـسـت
(( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۵۱)
فراهانی در قصیده راهزن، نا برابری حقوقی و اجتماعی زن و مرد را این گونه بیان کرده و گفته اگر در جامعه ای، مردی با دید بد و گناه آلود به یک زن نگاه کند گناهکار و مقصر اصلی در این زمینه، زن است و دلیلش را هم، این دانسته و گفته، این زن بوده که با حسن و زیبائی هایش باعث می شود که مرد به او نگاه کند و به گناه بیفتد و مرد در این جا بی گناه محسوب می شود. از دید ژاله، چنین قوانینی، همه و همه نا برابری حقوقی زن و مرد که در جامعه ی آن روز ایران رایج بود را، می رساند.
گـــر زنـــــی را نــیـــم مــردی راه زد مـجـرم اصــلـی در آن ســودا، زن اســت
مـرد رهـزن پـاک و مـعصوم اسـت از آنک حـسن زن اغــوا گــر و گـمـره کــن اسـت
مـــــرد بــاشــــد زانــی و زن زانـیـــه ویـن سـخــن بــرهان نـخواهد روشن است
لیــک ایــن مــأخوذ و آن نــاجی چراست یــک گنـــه مـــر هــر دو را برگردن است
طــعنه تــا بــر زن تــوان زد گـو، بـزن حـــضرت مــرد از مـــلامت ایــمن اسـت
جـنــس زن آلــوده دامــان اســت لیـک مـــرد عیـــسی جــامعه مریم دامن اسـت
(همان: ۹۲)
زن و تلاش :
ژاله در این ابیات زنان را به تلاش و کوشش دعوت کرده و از آن ها خواسته که خود شان باید تلاش کنند و نگذارند که دیگران برای آن ها تعیین و تکلیف نماییند و بگویند چه کنند و چه نکنند. او گفته که این زنان خود باید هوای همنوع خود را داشته باشند تا دیگران نتوانند کوچک ترین نظر سوئی به آن ها بیندازند.
طرد خواهی شـد ز اقـلیم وجود ایزن از آنک
مر طفیلی را نصیبی غیــرنــفی و طـرد نیـســت
دســت و پــایی، همتی، شوری، قیامی، کوششی
شـهر هستی، جان من جـز عرصـه نـاورد نیـست
آخر ای زن جـنبشی کن تا به بـبـیـنـد عـالـمـی
کانچه ما را هـست، هـم ز آن بیشتر در مرد نیسـت
(( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۵)
فراهانی در ابیات زیر به زنان هشدار می دهد که شرط موفق بودن در جامعه و اجتماع، خود را نباختن است هر چند بند ها و سد های هم برای آن ها در جامعه پهن گردد. از نظر او، باید تلاش و کوشش نمود و با پشت کاری و همدلی، این سدها را شکست و جلو رفت.
گرنبازی خویش را ای آشیان گم کرده ایزن غـیر از ایـن ره نـیـز باشد راه دیـگر بـسته امّا
تا برون آیـد زن از ایـن مجلس مرد آفریده دست و پا باید که هست ایجان خواهر بسته امّا
(( همان: ۱۳)
و یا در جای دیگری از دیوان خود، همین مردان را مورد خطاب قرار داده و گفته :
ای بـرادر گــر بــه صــورت زن همال مرد نیسـت
نقــش مــردی را بــه مـعنی بنگر از سیمای مـن
گــر بـه ظــاهر نــاتــوانــم لــیـک بـا زور آوران
کـوهی از فــولاد گـردد خـود تــن تنــهای مــن
زیــر دســتم گـو مبین ای مرد کاندر وقت خویش
از فــلک بــرتــر شــو ایــن بــیــنوا بـالای من
آخــر ایــن بــازیچــه زن بــرمســند مردان زند
تکــیه وز صهــبای عشــرت پــر شود مینای من
کهــنه شــد افــسانه ات ای « آدم » آخر گوش کن
داســتانی تــازه مــی خــواهد تــرا حــوای مـن
چــادر و رو بــند مــا گــر آیــت تحــقیر ماست
آتشی خــصـمانه در رو بـنــد و در چـــادر زنــم
دخــتر فــردای ایــران دخــتر امـــروز نیــست
گــر بــخــواهی ور نـه بــرگــیرند بند از پای من
هان و هان ای دختـران خـیزید و همدسـتان شوید
رهــنما گــر بــایــد آنــک چــامه غــرای مــن
نــور چــشما، دختــرا، آینــده انــدر دست توست
قـدر نعـمت را بــدان ای گـوهـر یکـــای مـــن
(( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۸۸ – ۸۹)
کمک به همنوع در اجتماع :
ژاله فراهانی در ابیات زیر، زنان را نصیحت به جایی کرده و گفته اگر زنان خود هوای هم دیگر را داشته باشند، از دست هیچ کس، کاری ساخته نیست و هیچ چیزی جلودار آنان نخواهد بود که از نظر او، برای رسیدن به قله های موفقیت، همین کافی است.
خـوش بُـدی گر زنان به ناخن مهر پــشت همــنوع خــود بخـارندی
یـا بدست اراده، تـــخم امیـــــد در دل یــکدیـــگر بکــــارنــدی
کفـش توفیق پیـــش پــــا باشـد گــر زنان پــشت هـم بــدارنـدی
( همان: ۹۷)
ژاله فراهانی در اکثر ابیات خود، به نا برابری حقوق اجتماعی زن و مرد در جامعه ی ایران آن روز، اشاره کرده و آن بی عدالتی ها را، نوعی حقارت برای زنان این مملکت دانسته و متذکر شده که زنان فرنگی دارای آزادی بیشتر و حق و حقوق، مساعد تری نسبت به زنان ایرانی، هستند و دلیل این کاستی ها را گر چه بیشتر اوقات از جانب جامعه و مردانش معرفی کرده ولی خود زنان را هم، در این موضوع، بی تقصیر نمی داند و می گوید که این زنان بیشتر از پیش، باید هوای همدیگر را داشته باشند و تلاشی مضاعف تر از خود شان نشان دهند.
نابرابری حقوق زن و مرد در عرف جامعه و مقایسه آن با جوامع غربی :
ژاله فراهانی نا برابری حقوقی زن و مرد را در جامعه ی ما این گونه بیان کرده و گفته :
مـن کـــیستم آوخ ضــعیــــفه ای کش نام و نشان طعـن و تسخریـست
دردا کــه در ایــن بــوم ظلــمناک زن را نــه پــنـاهی نــه داوریــسـت
(همان :۲۰)
از نظر ژاله، این نا برابریهای اجتماعی در بین زنان و مردان جامعه ما، تا اندازه ای بوده، که او نا امیدانه در شعر خود، علت چنین بی عدالتی ها را، در این دانسته و گفته که خداوند که خودش داور داوران است نیز زنان را فراموش کرده چه برسد به جامعه. شاید بتوان این دیدگاه را نهایت ناراحتی و و عصبانیت شاعر، در زندگیش، دانست که آن را به کل جامعه تعمیم داده، امّا در پایان همین ابیات، از زنان خواسته که باز هم حامی هم باشند تا حق خود را باز یابند و برای همین آن ها را به تلاش و کوشش بیشتر، فرا خوانده است و گفته :
گـویند زن به شهـر فرنگان بود خطیر امـا به شهر ایران بیش از فطیر نیست