طبق دیدگاه واترمن[۳۰]، جستجوی شخص برای هویت، تلاش برای شناسایی توانایی هاست که با خود واقعی مطابق است. این استعاره که در اینجا برای رشد هویت به کار رفته، یک «استعاره کشف» است تا یک «استعاره ساخت».
طبق استعاره کشف، هر شخص توانایی هایی دارد، گر چه ممکن است نا شناخته باشد، اما نیاز به آشکار شدن و عمل بر روی آن ها را دارد. برای بسیاری از افراد کار شناسایی و عمل بر روی این توانایی ها کار آسانی نیست، چرا که با بحران هویت رو به رو هستند ( احمد زاده، ۱۳۸۶).
رویکرد اکتشافی خود ریشه در نظریه ی مازلو[۳۱] (۱۹۸۶) درباره خود شکوفایی دارد. در این رویکرد هویت شامل سه سطح پردازش فعال است که این سطح به صورت پیوسته رشد کرده و با سطح قبلی ترکیب گردیده و یکی م شود. سه سطح اکتشاف خود شامل جریان، اکتشاف شخصی و خود شکوفایی هستند (شوارتز، ۲۰۰۱؛ به نقل از خباز، ۱۳۸۹).
دیدگاه اریکسون
اریکسون یکی از روانکاوانی است که معمولا به “روان شناسان خود” معروفند. این روان شناسان برای فعالیت و کارکرد “ایگو” که در فارسی به “خود” ترجمه شده است، اهمیتزیادی قائلند و از جمله خصوصیات بارز نظریه اریکسون توجه به حساسیت و اهمیت «هویت خود» در انسان است (شاملو، ۱۳۹۰).
از نظر اریکسون هویت یک سازه روان- اجتماعی است که شامل طرز فکر، عقاید فرد و نحوه ی ارتباط با دیگران است. اریکسون هم ابعاد اجتماعی، هم ابعاد فردی را در مبحث هویت مد نظر قرار می دهد (شوارتز، ۲۰۰۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به طور کلی تحقیقات اریکسون در سال های ۱۹۵۹، ۱۹۶۸ و ۱۹۸۰ و نوشته های او در باره ی شکل گیری هویت در پهنه ی نظریه ی عمر شخصیت او، دو جنبه فعال درباره ی افراد به دست می دهد: اولین جنبه به یک احساس هویت فردی واضح توسط فرد اشاره دارد، که این جنبه از تشکیل هویت در نوجوان شامل سه امر اساسی است:
الف) نوجوان احساس ثبات و تداوم کند، یعنی درک کند که در طول زمان همان شخصی است که قبلا بوده است.
ب) افراد جامعه و دیگران او را شخصی با ثبات بشناسند، یعنی نوجوان باید بتواند تصور با ثباتی از خود به محیط ارائه دهد.
ج) او باید بر اساس شواهد عینی و اطلاعات ملموسی که از محیط دریافت می کند به ثبات شخصیت خود و تداوم آن اطمینان پیدا کند (شاملو، ۱۳۹۰).
اریکسون، هویت سازمان یافته را حاصل تلاش بر روری هویت از دوران کودکی تا به امروز می داند. در هویت موفق، فرد به شناسایی ایده آل هایش می رسد، در حالی که در هویت سردرگم، فرد توانایی رشد و تولید یک مجموعه از ایده آل ها را که جزء اساسی هویت بزرگسالی است را ندارد. طبق نظر اریکسون در شکل گیری هویت فرد، عوامل متعددی در طول مدتی که فرد به بزرگسالی می رسد، نقش دارند. از بین عوامل مختلف، او نقش اشتغال و ایدئولوژی در شکل گیری هویت فرد را برجسته می داند. در واقع به نظر او با توجه به چگونگی اشتغال و ایدئولوژی در افراد می توان پی برد که فرد هویت شکل گرفته و محکمی دارد یا خیر و این همان نمود رفتاری هویت است (بهبودی، ۱۳۸۸).
مفهوم دیگری که در حوزه ی هویت توسط اریکسون مطرح می شود، تعهد است. او تعهد را ظرفیت پیگیری بی کم و کاست ارزش ها، آرمان ها و روابط پایدار می داند. بنابر این افراد با هویت مستحکم فعالانه خود را با حیطه های اجتماعی و مشکلات رشی منطبق کرده و در تلاشند تا در قبال تصمیمات مهم زندگی فعالانه تلاش نمایند تا به تصمیم گیری درست برسند و نسبت به آن نیز احساس تعهد می نمایند (اریکسون، ۱۹۹۳؛ به نقل از خباز، ۱۳۸۹).
دیدگاه مارسیا
به دنبال اریکسون (۱۹۶۴)، جیمز مارسیا (۱۹۹۳) حالات هویت خود را به عنوان سبک ها و راهبرد هایی برای تجارت نوجوانان در زمینه جستجوی هویت مطرح کرد. مارسیا این ساختار های پویا برای ایجاد تمایز را به کمک دو مفهوم اساسی در نظر گرفت. یکی اینکه آیا یک جستجوی فعال برای انتخاب هویت وجود داشته یا دارد و دیگر اینکه آیا درصدی از احساس تعهد نسبت به هویت موجود است یا خیر؟ مارسیا بر اساس فهمی که از چگونگی پاسخ دادن به سوالات به دست می آید قضاوت می کند که فرد در چه منزلتی از میان منزلت های چهار گانه ی سردرگمی، دنباله روی، بحران زدگی و هویت یافتگی قرار دارد. علاوه بر این، حوزه های مختلفی چون شغل، مذهب، سیاست، نقش های جنسی و روابط بین فردی در ارزیابی حالات هویت مورد استفاده قرار می گیرند. از سوی دیگر حوزه های دیگری چون خانواده و والدین، تقدم و برتری خانواده در مقابل خط مشی فردی نیز افزوده شده اند (شکرایی، ۱۳۸۰).
به اعتقاد جیمز مارسیا هویت، سازمان درونی، خود جوش و پویاست که از سائق ها، توانایی ها، باور ها و تجارب گذشته فرد نشات می گیرد.
همان طور که گفته شد مارسیا با الهام از نظریه اریکسون، چهار نوع هویت دست یافته است. هویت های چهار گانه او لزوما مراحل مختلفی از یک زنجیره رشدی نیستند، ولی در عین حال ماهیت ثابتی نداشته و ممکن است به مرور دستخوش دگرگونی شند ( احدی و جمهری، ۱۳۸۴).
چهار منزلت هویتی به ترتیب ضعیف ترین سطح قدرت من عبارتند از:
سردرگمی هویت: افراد با هویت سردرگم، عزت نفس، خود فرمانی و خود کنترلی پایین تری نسبت به وضعیت های دگر نشان می دهند. بر خلاف نوجوانان با هویت موفق که اطلاعات جدید را جستجو می کنند، نوجوانان با هویت سردرگم از اطلاعات به هر نوعی که شده، اجتناب می کنند و در مورد مسائل و مشکلات، تصمیم گیری را به تاخیر می اندازند و فاقد احساس مسئولیت هستند ( دوریز[۳۲]، ۲۰۰۴).
مثال) وقتی از مهری پرسیدند در مورد نقش های جنسی غیر سنتی چه نظری دارد، جواب داد: نمی دانم، این برای من اهمیت چندانی ندارد (قره گوزلو، ۱۳۸۸).
دنباله روی (هویت پیش رس): گروه دنباله دار از نظر تعهد به اهداف و برنامه های زندگی در سطح بالایی قرار دارد ولی فاقد تجربه بحران هویت است. منزلت دنباله رو برای بسیاری از افراد نقطه شروع تحول به شمار می رود. چنان چه فرد درصدد اکتشاف یا تجربه بحران هویت بر آید. به هر حال منزلت دنباله رو از یک نظام آموزشی و اهداف واحدی پیروی می کنند که معمولا بر گرفته از نظام ارزشی والدین آن هاست (آرچر[۳۳]، ۱۹۹۴؛ به نقل از رحیمی نژاد، ۱۳۷۹).
مثال) وقتی از لیلا پرسیدند تا کنون عقاید سیاسی خود را مورد بازنگری قرار داده است، در جواب گفت: نه، واقعا خانواده ما در این مسائل خیلی اتفاق نظر ندارند (قره گزلو، ۱۳۸۸).
بحران زدگی (هویت زود رس): اصولا بحران زدگی یک منزلت هویتی است که فرد در آن به یک راه حل شخصی دست نیافته است و ممکن است چند سال در این منزلت به سر برد. در این منزلت هویتی، فرد تلاش می کند تا با انتخابات و تعهد نسبت به شغل، نوع رابطه با دیگران و مکتب عقیدتی از میان انتخاب های ممکن به هویت خود شکل دهد (آرچر، ۱۹۹۴؛ به نقل از رحیمی نژاد، ۱۳۷۹).
مثال) وقتی از مریم پرسیدند تا به حال در مورد عقاید مذهبی خود تردید کرده است، پاسخ داد: بله، حدس می زنم اکنون مشغول همین کار هستم و نمی توانم بفهمم با این همه موجودات شرور در این جهان چگونه ممکن است خدایی وجود داشته باشد (قره گزلو، ۱۳۸۸).
برای