آنچه تاکنون آوردیم دست خط مأمون و یا املای وی در زمینه ولایتعهدی بود. در منابع تاریخی یاد شده است که مأمون از امام رضا (ع) خواست تا حضرت نیز در تأیید عهدنامه و پذیرش ولایتعهدی چند سطری بنویسد و امام پذیرفت و در پشت صفحه چنین مرقوم داشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
سپاس خدای را که آنچه بخواهد انجام دهد و کسی را یارای چون و چرا در کار او نیست. نگاه خیانت را –هرچند گذرا و سریع باشد- می داند و بر اسرار نهفته در سینه ها آگاه است.
درود بر پیامبر خدا محمد (ص) خاتم انبیاء و بر خاندان پاکش باد.آنچه در ذیل می آید سخنان من (علی بن موسی) است.
فرمانروای مؤمنان- که خداوند به صداقت و پایداری بر حق یاری اش دهد و برای حرکت در راه
رشد و رستگاری موفقش بدارد- حق ما را که دیگران نشناختند به رسمیت شناخت رشته های خویشاوندی را (که میان علویان و عباسیان) گسسته شده بود به هم پیوست و جان های بیمناک (از ستم خلفای پیشین) را آسودگی بخشید، بلکه به آنها حیات بخشید و نیازمندان را بی نیاز ساخت. و در این کارها جوینده ی رضای پروردگار جهانیان بود و جز از او پاداش نمی خواست. به زودی خداوند جزای شاکران را خواهد داد و اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.
فرمانروای مؤمنان – مأمون – ولایتعهدی خویش و فرمانروایی بزرگ را برای من قرار داده است البته اگر پس از او زنده باشم.
از این پس، هر کس گره ای را که خداوند به محکم بستن آن فرمان داده، بگشاید و رشته ای را که خداوند استحکام آن را می پسندد بگسلد، حریم الهی را حرمت ننهاده و حرام خدا را حلال شمرده است؛ اگر با این کار بخواهد بر امام عیب گیرد و حریم اسلام پاره کند.
پیشینیان نیز همین شیوه را پیشه ساخته بر لغزشها صبر کردند و بر ناگواریها خرده نگرفتند تا دین به پراکندگی نینجامد و رشته وحدت مسلمانان، گسسته نشود، چه این که دوران جاهلیت نزدیک بود و فرصت طلبان درصدد یافتن فرصت برای آشوبگری بودند.
من، خدا را بر خویش گواه گرفته ام که اگر زمامداری مسلمانان و خلافت را بر عهده من نهاد، با همه مردم به طور کلی و با بنی عباس بویژه، براساس فرمان خدا و رسول رفتار کنم. خونی بی گناه نریزم ناموس و مال کسی را مباح نشمارم، جز به اجازه قانون الهی.خدا را گواه گرفته ام که نهایت توانم را در انتخاب افراد لایق به کار گیرم. این، پیمانی است که با خدا بسته ام، پیمانی مؤکد که مورد سؤال الهی خواهد بود چنان که خدا فرموده است: (به عهد وفا کنید، زیرا عهد مورد سؤال واقع می شود).
اگر روش دیگری در پیش گیرم یا – برخلاف عهد خویش – تغییری پدید آورم، سزاوار سرزنش و
کیفر خواهم بود.
به خدا پناه می برم از خشم الهی، و مشتاقانه به سوی او نظر دارم تا در مسیر اطاعت خود یاری ام دهد و راه معصیت بر من ببندد و عافیت را به من و همه مسلمانان ارزانی دارد.
اما «جامعه» و «جفر» برخلاف این دلالت دارند و نمی دانم که سرانجام من و شما چیست!
«حکم تنها از آن خداست، حق را داستان می کند و حق و باطل را به بهترین گونه متمایز می سازد.» با این وصف – که می دانم فرصت زمامداری و خلافت نخواهم یافت – دستور فرمانروای مؤمنان -مأمون- را امتثال کرده و خوشنودی او را برگزیدم، خداوند من و او را نگه دارد. خدای را بر این مطلب گواه می گیرم چه این که گواهی او کافی است. (معینی ،۱۳۸۹، ۱۲۶-۱۱۹).
۳-۲-۳-۲-۳٫ نکات مهم مأمون در عهد نامه
ثبت تفصیلی عهدنامه ولایتعهدی در این مجموعه از آن رو اهمیت دارد که برخی از حقایق تاریخی را آنچنان که از مضمون آن قابل نتیجه گیری است از مضامین دیگر با این صراحت نمی توان استفاده کرد.
در آن بخش از عهدنامه که اظهارات شخص مأمون و دست نوشته یا املای وی است نکته های ظریفی نهفته است که فهرست گونه به آنها اشاره می کنیم.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
دین اسلام بهترین دین است.
مأمون تلاش می کند عنوان امیرالمؤمنین را برای خود در ذهن همه مردم تثبیت کند.
خلافت را ادامه رسالت پیامبر (ص) دانسته و آن را پایه و قوام دین و مایه کمال دین دانسته و از
این جهت جنبه شرعی به آن می دهد برخلاف نظر اهل بیت که امامت را مایه کمال دین دانسته
و شأن نزول «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» را فقط مسأله امامت می داند.
خلیفه را فرد مؤمن و مطیع خدا و دلسوز مسلمانان دانسته و خلافت را موهبتی الهی برای خود لحاظ نموده و تشکیل حکومت عدل را وظیفه خود دانسته است، و تلاش خود را بعنوان وظیفه خلیفه بیان داشته و اداره امور کشور و اجرای احکام الهی از شئون خود دانسته است.
مأمون ولایتعهدی را کاری الهی و لایق ترین فرد در بین عباسیان و علویان برای این منصب را
علی بن موسی الرضا می داند و با انتصاب امام رضا به این مقام به نوعی منت بر سر آن حضرت گذاشته است.
مأمون به همه فرزندان ، لشکریان، وزرا، علما و همه افراد دستور داده تا با امام رضا (ع) بیعت
کنند.
دریافت بیعت از مردم برای فرمانروایی خود به بهانه دریافت بیعت برای ولایتعهدی امام رضا(ع) زیرا می نویسد مردم اول باید با امیرالمؤمنین – مأمون- و سپس با علی بن موسی الرضا(ع) بیعت نمایند.
مأمون در متن عهدنامه به سخن خلیفه دوم عمر استناد می کند که وی گفته اگر گوساله ای در کنار فرات بمیرد و تلف شود مورد بازخواست الهی خواهم بود به نوعی می خواهد نظر اهل سنت را به خود جلب کند تا حمایت آنها را از حکومت خود داشته باشد.
۳-۲-۳-۲-۴٫ نکات مهم امام رضا (ع) در عهدنامه
مأمون از امام رضا خواست تا در تأیید عهدنامه ولایتعهدی خود که از ناحیه مأمون منصوب شده چند جمله ای بنویسد. امام رضا (ع) که در حال تقیه بود ناگزیر جملات را نوشت که نکاتی از آن قابل تأمل است.
امام در اول نوشته خود تدابیری بکار برده که نوعی تهدید و نگرانی و بی اعتمادی از آن برداشت می شود. وی می فرماید خداوند هرچه بخواهد انجام می دهد و کسی نمی تواند قضاء و حکم الهی را بوسیله تزویر و… تغییر دهد و درنهایت می فرماید خداوند نگاه ها و نظرهای خائنانه را هر چند از چشم آدمیان مخفی باشد می شناسد. و پس از درود بر پیامبر(ص) بر خلاف مأمون نامی از خلفاء نبرده و به جای آن نام اهل بیت را با اوصاف «طیبین» و «طاهرین» می آورد (معینی،۱۳۸۹، ۱۲۹)
در جمله دوم بیان داشته امیرالمؤمنین (مأمون) از حق ما اهل بیت آنچه دیگران نشناخته بودند مقداری از آن را شناخت و منظورش این بود. که خلافت حق اهل بیت بود و باید مأمون آن را رها می کرد و آن را به اولاد علی بن ابیطالب واگذارد. (مدرس بستان آبادی ،۱۳۹۰، ۳۰۶)
وقتی به ولایتعهدی اشاره کرد با جمله «ان بقیت» ولایتعهدی خود را مشروط به زنده بودن پس
از مأمون کرد و این جمله از خبرغیبی یعنی شهادت خودش قبل از مرگ مأمون خبر می داد.
امام پیمان شکنان ولایتعهدی را حرمت شکنان حریم الهی معرفی می کند، در حالی که می دانست اولین کسی که این حریم را می شکند خود مأمون است.
تصریح امام به عمر کوتاه خود و فرصت نیافتن به ولایتعهدی می فهماند که پذیرش ولایتعهدی از
روی اصرار مأمون بوده نه با میل خودش و در ادامه با جمله «بذلک جری السالف» به مأمون یادآوری کرده است که پذیرش ولایتعهدی بازگشت از اصول اعتقادی مکتب امامان نیست بلکه مسالمت با خلفاء در حد امکان است که شیوه امامان پیشین بوده است.
بیان برخی از اصول ارزشی حکومت از زبان امام که اگر روزی حکومت را در اختیار گیرم حق و عدالت را برای همگان اجرا خواهم کرد و خارج از قوانین الهی هیچ خونی را نخواهم ریخت و جلوی هتک نوامیس را خواهم گرفت، و از نیروهای کارآمد و لایق در اداره امور بهره خواهم گرفت.
۳-۲-۳-۳٫ بیعت ولایتعهدی با امام رضا (ع)
مأمون آنچه به عنوان ولایتعهدی امام رضا طرح ریزی نموده بود. آن را در مراسم رسمی با عنوان بیعت با ولیعهد شکل می داد. که زمان آن در دهه اول ماه مبارک رمضان سال ۲۰۱ قرار داد. و از رجال سیاسی ، و دانشمندان فرماندهان نظامی ، شاعران و… دعوت بعمل آورد و با حضور دربار فضل بن سهل به نیابت از مأمون امام را بعنوان ولیعهد مأمون معرفی کرد. و قرار شد حاضران اول
با مأمون سپس با علی بن موسی الرضا بیعت کند ( معینی ،۱۳۸۹، ۱۱۷)
مأمون اول خود دست بیعت دراز کرد و سپس پسران او بیعت کردند؛ بعد آشنایان و سپس همه جمعیت با امام رضا (ع) با عنوان و لیعهد بیعت کردند. (مدرس بستان آبادی ،۱۳۹۰، ۳۰۷) آنگاه خطباء و شعرا در وصف خلیفه و تجلیل از امام سخنان گفتند، و شعر سرودند. مرحوم ابن بابویه نقل می کند: که امام خطبه ای در آن مراسم قرائت فرمود که پس از حمد و ثنای خدا و درود بر پیامبر و آلش خطاب به حاضرین فرمود : مأمون موضوع مهم زمامداری مسلمانان را ( بعد از خودش ) به من انتقال داد . اگر من بعد از او باقی باشم پس هر کس پیمانی را که خدا خواسته مستحکم باشد، بشکند، و رشته ای که خدا دوست داشته استوار بماند، پاره کند. و حرام خدا را حلال سازد، و احترام آن را رعایت نکند. و یا به لحاظ مخالفت با ولایتعهدی ، امام را مورد سرزنش قرار دهد و با این عمل خود اسلام را هتک کند ، من صبر اختیار می کنم و البته روش گذشتگان ما در برابر افراد نادان و فرومایه به همین گونه بوده است. آنان در برابر حوادث ناگوار صبر کردند. و من نمی دانم سرانجام با من و شما چگونه رفتار می شود . حکم و فرمان مخصوص اوست به حق، حکم می کند. و او بهترین جدا کننده حق از باطل است . (القمی (صدوق) ،۱۳۸۷، ۴۷۷)
اما در متن سخنش اشاره ای می کند که ولایتعهدی را به من واگذارکردند مشروط به اینکه زنده باشم به نوعی بیان می دارد. که امام قبل از مأمون از دنیا می رود. و ولایتعهدی در کار نیست و در آخر بیان می دارد نمی دانم سرانجام با من و شما چگونه رفتار می شود به نوعی اعلام می دارد که رفتار آینده مأمون با او تغییر می کند. و برخی انتظار می کشیدند امام به خاطر انتصاب او به ولیعهدی از مأمون تقدیر کند .
ولی امام هیچگونه اشاره ای به این موضوع نکرد و امام غیر مستقیم به حاضرین فهماند که این ولایتعهدی عاقبتی ندارد اما مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می فرماید مأمون از امام رضا(ع) درخواست کرد که سخن بگوید. و امام فقط یک جمله فرمود: «اِنَّ لَنا عَلَیکُم حقاً برسول الله ولَکُم علینا حقاً به فاذا اَنتُم اَدَّیتُم ذلک وَجَبَ علینا الحق لکم » ( المفید ، ج۲ ،بیتا، ۲۵۳)
بواسطه رسول خدا از برای ما بر شما حقی است و نیز به واسطه آن حضرت ، شما بر ما حقی است پس هر گاه شما حق ما را ادا کردید ، ما نیز حق شما را مراعات خواهیم کرد.
۳-۲-۳-۴٫ اهداف مأمون از طرح ولایتعهدی
آنچه از ظاهر رفتار مأمون به دست می آید آن است که وی با ظرافت خاصی کوشید تا وانمود کند که در این اقدام، خلوص نیت دارد و از سر حق باوری نسبت به حق علویان و نیزعلاقه وافری به امام رضا (ع) دارد. دست به این کار زده است. ظاهر سازی مأمون به اندازه ای، ماهرانه انجام گرفت. که حتی بعدها در مسئله شهادت امام ، مأمون مبری دانسته شده و به عنوان یک فرد شیعه و یا متمایل به امام شناسانده شده است.
با نگاهی به کلمات مأمون و نیز خود امام(ع) و حتی برخی اصحاب و شیعیان آن حضرت می توان حقیقت ماجرا را دریافت. آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که مأمون از نبوغ سیاسی بالایی برخوردار بوده و با تمامی مشکلاتی که از آغاز خلافتش بر سر راهش قرار گرفته بود توانست مرحله به مرحله مبارزه کرده و پایگاه خود را نیرومند و حاکمیت خود را استوار سازد.
نکته دیگری که ورای ظاهر سازی مأمون، و نسبت به موضع مذهبی وی باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که در میان گرایشات مهم مذهبی موجود در عصر مأمون، غیر از شیعیان امامی و زیدی می توان از اهل حدیث و معتزله نیز نام برد. اهل حدیث بعنوان یک فرقه عثمانی موضع مخالفی با امیرالمؤمنین (ع) داشتند، و در میان معتزله، برخلاف قدمایشان در بصره که عثمانی مذهب بودند، در بغداد گرایش مثبتی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) پیدا شد. این مسئله سبب گردید تا اتهام تشیع از طرف اهل حدیث نسبت به کسانی که نظر مثبتی به امام علی (ع) از خود نشان می دادند شروع شود. بدین ترتیب بود که معتزلیان متهم به تشیع شدند. تشیعی که از نظراهل حدیث جز به معنای داشتن نظر مساعد به امیرمؤمنان (ع) و حتی اعتقاد به خلافت ایشان به عنوان چهارمین خلیفه چیز دیگری نبود.
گفته شده که او علی (ع) را مقدم بر تمام خلفا می دانست.این امر سبب شد تا مأمون در تاریخ به
عنوان یک فرد شیعی تمام عیار مطرح شود. پذیرش چنین مسئله ای درباره مأمون به عنوان یک فرد معتزلی و دارای چنین اعتقادی نسبت به امیرالمؤمنان (ع) منافاتی با مشی سیاسی او در موضوع امام رضا (ع) و استفاده از آن حضرت در بازی های سیاسی ندارد.گرچه می توان احتمال داد که حتی آن عقاید نیز، چیزی جز یک نمایش سیاسی نبوده است.به هر جهت هدف مأمون از
این اقدام چه بود؟
مأمون در برابر اعتراضی که از سوی هواخواهان حکومت عباسی در مسأله ولایتعهدی امام رضا (ع) به او شد مطالبی را بیان کرد که خطوط اصلی سیاست او را در این باره روشن می سازد.