وَ اَمْجَادٌ کَتَبنَاهَا
وَ أیَّامٌ أضَعْناها
وَ یَجْمَعُنا.. وَ یَجْمَعُنا.. وَ یَجْمَعُنَا..
وَ لَنْ نَنْسَاکِ.. لَنْ نَنْسَاکِ..یَا قُدْسُ[۲۷۷].
تکرار واژه های قُدس وَ لَن نَنسَاکِ بیانگر اهمیت این سرزمین در نظر شاعر بوده و وی با تکرار این واژگان، در پی برانگیختن غرور عرب هایی است که می خواهند به سرزمینشان بازگشته و سرزمین آبا و اجدادی خویش را از دست مزدوران رژیم اشغالگر صهیونیستی باز پس گیرند.
۳_۱_۱_۳_ عشق به محبوب
ادبیات عربی، همواره در صفحات خود بسیاری از مفاهیم و روابط عاشقانه را گنجانده است. مفاهیمی که در قالب اشعاری پرشور، بیانگر محبت عاشق نسبت به معشوق بوده است. این مفاهیم عاشقانه در ادبیات عربی، به خصوص در اشعار شاعران مکتب رومانتیسیسم قابل مشاهده می باشد. در این میان، از زمان های قدیم، زن نقش به سزایی در بر انگیختن عشق مرد داشته است. به گونه ای که شاعران مرد، زیباترین و پرعاطفه ترین اشعار خود را در باب زنان و معشوقه های خود سروده اند. همین امر سبب شده است تا شاعران در عالم خیال با معشوق خود سیر کنند.
فاروق جویده نیز به عنوان یک شاعر رومانتیسیسم از این امر مبرا نبوده و بسیاری از اشعار خود را در قالب غزل های عاشقانه به رشته نظم در آورده است.
عشق به محبوب در نظر جویده چیزی است که همیشگی بوده و در غیاب وی عاشق، اندوهگین شده و تنها وی را انیس و همدم خود می داند. در غیاب محبوب، دیگر کسی نیست که میزبان قلب محزون عاشق باشد. با وجود جدایی محبوب از عاشق، دیگر عشق معنای خود را از دست داده و شوق و اشتیاقی برای بازگشت به وطن باقی نمی ماند. فاروق در قصیده حَبِیبَتِی لَا تَرْحَلِی به این موضوع اشاره داشته و چنین بیان می دارد:
وَ تُسَافِرینْ
لَا شَیءَ بَعْدَکِ یَمْلأ القَلْبَ الحَزِینْ
لَا حُبَّ بَعْدَکِ.. لا اشتِیَاقاً.. لا حَنِینْ[۲۷۸].
تحمل تنهایی و ناامیدی از اوضاع نابسامان مصر و تحمیل فشارها از سوی حکومت های ظالم مصر، جویده را بر آن داشت تا محبوب خود را تنها امید و پناهگاه خود تلقی نماید. وی در ادامه قصیده حَبِیبَتِی لَا تَرحَلِـی از محبوب با عنوان تنها امید و یاور خود سخن می گوید:
وَ تُسافِرینَ..
وَ أنْتِ کُلُّ النَّاسِ عِنْدِی.. وَالرَّجاءْ[۲۷۹].
در نظر جویده، عاشق همواره محبوب را در همه چیز مشاهده می نماید و محبوب کسی نیست که از نظر وی پنهان بماند. وی معتقد است که عاشق هر مکانی که فرار کند، بالأخره به سمت محبوب خود باز خواهد گشت. قصیده بَقَایَا..بَقَایَا بیانگر این عشق شاعر نسبت به معشوق خود می باشد:
لِمَاذَا اَرَاکِ عَلَی کُلُّ شَیءٍ
کَأنَّکِ ِفی الْأرْضِ کُلُّ البَشَرْ
کَأنَّکِ دَربٌ بِغَیرِ اِنْتِهَاء
وَ اَنِّی خُلِقْتُ لِهَذَا السَّفَرِ..
اِذَا کُنْتُ اَهْرُبُ مِنْکِ.. اِلَیکِ
فَقُولی بِرَبِّکِ.. اَیْنَ المَفَر؟[۲۸۰].
جویده در بیان این قصیده با اشاره به سوره قیامت، از آیه﴿یَقُولُ الانسَانُ یَومَئِذٍ أیْنَ المَفَرُّ﴾[۲۸۱] اقتباس معنایی نموده و میزان علاقه اش را نسبت به محبوب بیان داشته است. علاقه ای که راه فراری در خود برای دوری از وی نمی بیند.
جویده محبوب را هم چون پناهگاهی امن می داند که حزن و اندوه عاشق در آن التیام یافته و محبوب گویا نفسی رقیق و صدایی پاک است. وی در قصیده و فی عینیک عنوانی به این موضوع عاطفی و درونی اشاره می نماید:
اُحِبُّکِ وَاحَهً هَدَأتْ عَـلَیْهـَا کُـــلُّ أحْــزَانی
أحِبُّکِ نَسْمَهً تَرْوِی لِصَمْتِ النَّاسِ.. ألْحَانی
وَ لَوْ خُیِّرْتُ فی وَطَنٍ لَـقُلتُ هَـوَاکِ اَوْطَانی
وَ لَوْ اَنْسَاکِ یَا عُمْرِی حَنَایَا القَلْبِ.. تَنْسَانی
اِذَا مَا ضِعْتُ فی دَرْبٍ فَفِی عَیْنَیْکِ.. عُنْوَانی[۲۸۲]
امنیت موجود در محبوب تنها در قصیده فوق خلاصه نمی گردد. بلکه وی در قصیده مَاتَ الحَنِینْ نیز به این مسأله تأکید داشته و وی را هم چون ستاره ای می بیند که آشفتگان را در زمان تاریکی مکان امنیت بوده و با عشق به وی گذر زمان از حافظه انسان ها پاک می گردد:
وَ جَعَلْتُ حُبَّکِ نَجْمَهً
تَهْدِیْ ظَلَامَ الحَائِرِینْ
وَ نَسَجْتُ مِنْ اَیَّامِیَ الحَیْرَی رِداءَ البَائِسِینْ
وَ نَسِیْتُ اَنَّ العُمْرَ قَدْ یَمْضِی وَ لا نَجِدُ السِّنِینْ[۲۸۳].
وی که همواره در پی محبوبش می گردد، پس از دست یافتن به وی، محبوب را به دریای نوری تشبیه می نماید که وی را به زمان پاکی ها هدایت می کند. چشمان محبوب هم چون توبه عابدی است که در مقابل تاریکی و ظلمت قرار گرفته است:
وَ مَضَیْتُ اَبْحَثُ عَنْ عُیُونَکِ
عَیْنَاکِ بَحْرُ النُّورِ یَحْمِلُنِی اِلیَ
زَمَنٍ نَقِی القَلْبِ.. مَجْنُونِ الخِیَالْ
عَیْناکِ تَوْبَهُ عابِدٍ
وَقَــفَتْ تُصَارِعَ وَحْدَهَا.. شَبَحَ الظَّلالْ[۲۸۴].
در روزگاری که انسان ها به همدیگر خیانت می کنند و خون همدیگر را می ریزند، و حق سایر انسان ها را پایمال می کنند، جویده تنها کسی را که به نظرش در حق وی خیانت نمی کند و هویت وی را از بین نمی برد، محبوب است. در روزگاری که در آن دوستان و یاران انسان ها به دلایل ظلم و ستم ها و تبعیدهایی که از جانب حکومت های خودکامه در حقشان می شود، جویده محبوب خود را انسانی می داند که با وجود سختی ها و ظلم وی را ترک ننموده و همواره در کنار او می ماند. جویده محبوب را انسانی باوفا دانسته و بر این عقیده است که هر چند دنیا و دوستان در حق وی خیانت کنند، محبوب در حقش خیانت نکرده و چشمان وی ایمان و اعتقادی در برابر افراد شکاک و حیرت زده می باشد:
لَوْ خَانَتِ الدُّنْیَا.. وَ خانَ النَّاسُ..
وَ اْبتَعَدَ الصَّحَابْ
عَیْنَاکِ اَرضٌ لَا تَخُوْنْ
عَیْناکِ اِیْمانٌ.. وَ شَکُّ حَائِرٌ[۲۸۵].
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
۳_۱_۱_۴_ سایر مضامین عشق
«بعد از نخستین جنگ فلسطین و اسرائیل در سال ۱۹۴۸میلادی، روند اخراج فلسطینی ها از موطنشان هیچ گاه متوقف نشد. بیشترین تعداد فلسطینی هایی که بعد از سال ۱۹۴۸ آواره شدند، در سال ۱۹۶۷ یعنی جنگ شش روزه به ثبت رسید که طی آن اسرائیل نوار غزه و ساحل غربی رود اردن را به اشغال درآورد. در این سال حدود۳۵۰هزار تا ۴۰۰هزار نفر آواره شدند»[۲۸۶]. فلسطینی ها از زادگاه خود آواره شده اند و بر آن هستند تا دوباره سرزمین های خود را بازستانند. آوارگانی که در میانشان تعداد زیادی از کودکان یتیم نیز دیده می شوند. جویده به عنوان شاعر و انسان روشنفکر به بطن موضوع اشراف دارد و مفهوم دقیق عشق را هم نوایی با کودکانی می داند که از سرزمین خود رانده شده و به امید بازگشت به وطن خود هستند. وی در قصیده وَحدِی عَلَی الطَّرِیق مفهوم عشق را اینگونه بیان داشته است:
الْحُبُّ یَا دُنْیَای أنْ نَجِدَ الرَّغِیْفَ.. مَعَ الصِّغَارْ
أنْ نَغرِسَ الأحلاَمَ فی أیْدِی النَّهَارْ[۲۸۷].
هم چنین فاروق در ادامه، در قصیده مَدِینَتِی بِلَا عُنْوَانْ به مفهوم عشق اشاره کرده و محرومیت زدایی و زندگی آرام را از نتایج عشق می داند. در واقع جویده مفهوم عشق را با رؤیای زندگی آرام و دارای امنیت ادغام کرده است:
الْحُبُّ أنْ نَجِدَ الأمانَ مَعَ المُنَی
ألاَّ تُمَزِّقَنَا الحَیَاهُ بِخَوفِهَا
أنْ یَشعُرَ الاِنسانُ.. بِالإنسَانِ
أنْ نَجعَلَ الأیَّامَ طَیْفاً هَادِئاً
أنْ نَغْرِسَ الأحلامَ کَالبُستَانِ
ألاَّ یُعَانِی الجَوعَ أبْنَائی غَداً
ألَّا یَضِیقَ المَرْءُ.. بِالحِرْمَانِ[۲۸۸].
عشق در قصیده أحلام حائره رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. به گونه ای که عشق به عنوان نابودکننده حزن و اندوه بوده و انسان در شب هجران، غم و اندوه خود را فراموش می کند:
اِنِّی تَعَلَّمتُ الهَوَی
وَ عَشِقتُهُ مُنذُ الصِّغَرْ
وَ جَعَلتُهُ حُلمَ العُمرْ
وَ کَتَبتُ لِلأزهارِ.. لِلدُّنیَا
اِلَی کُلِّ البَشَرْ
اَلحُبُّ واحَهُ عُمرِنا
نَنسَی بِهِ الآلامِ فِی لِیلِ السَّفَرْ
وَ نَسِیرُ فَوقَ جِراحِنَا.. بَینَ الحُفَرْ[۲۸۹].