«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ الله و لانشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضاً بعضاً ارباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون؛ بگو: ای اهل کتاب بیایید برسر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما]».
در این آیه مشاهده میکنیم که خداوند به پیامبر خود دستور میدهد که به همگرایی با اهل کتاب اقدام کند. همگرایی بر اصولی که مورد قبول طرفین باشد؛ بعنی خداپرستی و عدم شرک و دوری از اوهیت انسانها. فراخوانی پیامبر به همبستگی صاحبان ادیان آسمانی، فواید وآثار بی شماری داشت که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- همگرایی دینی زمینهساز دعوت: پیروان ادیان آسمانی چند گروه بودند. برخی متعصبین مذهبی، قومی و نژادی بودندکه به جز آن چه خود باور داشتند چیزی را قبول نمیکردند و حتی حاضر به بحث و مناظره پیرامون باورهای خویش نبودند مبارزه با این گروه بسیار سخت بود. چون حتی حاضر به استماع سخن طرف مقابل نبودند. گروهی دیگر به دنبال حق و حقیقت بوده و گاه برخوردی کوچک با یکی از رهبران دینی، آنان را مجذوب آن دین میکرد. این افراد حق و حقیقت را بر هر روش و سنتی ترجیح میدادند. البته برخی با سخنان حکیمانه سخن پیامبر را میپذیرفتند برخی با مؤعظه و نصیحت و گروهی با بحث و استدلال و جدال. پیامبران نیز هر گروه را با سخنی در خور خود دعوت میکردند. مهمترین مانعی که سبب نادیده گرفتن سخنان پیامبران توسط پیروان ادیان دیگر میشد ، عدم اطلاعرسانی صحیح بود، چه اینکه اطلاعات و یافتههای آنان از پیامبر جدید وسخنان او با واسطههای زیاد و حتی توسط دشمن صورت می گرفت. و بدیهی است که در این حالت سخنان پیامبر به درستی به گوش افراد نمیرسید . روشی که خداوند به پیامبر اسلام (ص) آموخت آن بود که پیروان دیگر ادیان را برای همبستگی با مسلمانان تنها در نقاط اشتراک فراخواند. بهترین تأثیر این فرا خوانی، آشنایی نزدیک آنان با اسلام و تعالیم آن بود، علاوه بر اینکه این نزدیکی،، کدورتهای حاصل از توطئههای دشمن علیم مسلمین را نیز برطرف میکرد.خلاصه تأثیر همگرایی آن بود که گروه اول یعنی متعصبین را با اسلام و مسلمانان نرم و ملایم کرده و گروه دوم را نیز بدون واسطه با تعالیم اسلام آشنا میکرد و این دو امر زمینه دعوت غیرمسلمانان را به اسلام فراهم میساخت (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۳۷).
۲- همبستگی برای استقرار اصول عالیه اخلاقی: استقرار اصول عالیه اخلاقی در جوامع و زدودن مفاسد و سنتهای غلط، تلاشی فراگیر را میطلبد. بیشک اتحاد موحدین در این امر بهترین راه برای حاکمیت این اصول در صحنه جهانی است، چه این که اگر تمامی کشورهای مسلمان، مسیحی، یهودی و زرتشی که هر کدام به نوعی خداپرستند ب اعمال اصول ارزشی اخلاقی در جامعه جهانی اصرار ورزند، اجمالی بر عمل به آن اصول در جامعه جهانی به وجود خواهد آمد که کمتر کشوری جرآت مخالفت با ان را به خود میدهد. از آن دجا که تمامی ادیان به دنبال استقرار این اصول در صحنه جهانی هستند، بهترین راه برای رسیدن به این مقصد، همبستگی و اتحاد همه خداپرستان بر اعمال این اصول است (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۳۸).
۳- ارعاب دشمنان: دشمن همیشه با ایجاد تفرقه بین افراد، مقاصد خود را دنبال میکند. بدیهی است که اتحاد تمامی خداپرستان عالم- گرچه بر یک موضوع و اصل با موضوعات معدودی باشد- به نوعی بین آنان انسجام ایجاد کرده و جرأت دشمن را بر تعرض به هر یک از متحدین کم میکند (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۳۸).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۱-۹-۹-۴- وفا به عقود
یکی دیگر از اصول زیر بنایی و مهم دین اسلام و سایر ادیان آسمانی اصل وفا به عهود و قراردادها است. وفا بر عقود همان عمل بر مضمون قراردادها است. عقل حکم میکندکه تعهد بر عمل به طور ضمنی با قرارداد همراه است. در دستورات اسلام عمل به این اصل با تاکید فراوانی همراه است. البته اصل مزبور از ابداعات دین مبین اسلام نمیباشد، بلکه اصلی امضایی است که در بین تمامی ملتها و امتها از اهمیت ویژهای برخوردار است. به علاوه گستره شمولی این اصل را نیز میتوان تمامی عرصهها اعم از فردی، خانوادگی، اجتماعی، بینالمللی و در تمامی زمینهها اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، قضایی، نظامی، امنیتی، فرهنگی و غیره دانست (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۳۹).
عکس مرتبط با اقتصاد
در جای جای قرآن و روایات وارده از معصومین (ع) بر عمل به این اصل تاکید شده و مسلمانان بر وفاداری به قراردادهایشان فرا خوانده شدهاند:
«یا اُیّهاالذین آمنوا أوفوا بالعقود…؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید به پیمانهای خود وفادار باشید (مائده/۱)».
همچنین آیات زیادی، حاکی از اصرار اسلام بر عمل به این اصل خدشهناپذیر میباشد.[۷]
آیاتی نیزدرخصوص وفا به پیمانهایی که با مشرکین و غیر مسلمانان بسته شده- البته به شرط باقی ماندن آنان بر عهده خود – نازل شده است. برای مثال خداوند در سوره برائت پس از آن که بیزاری خدا و پیامبر و به اصطلاح بی اعتبار ساختن پیمان با مشرکین که پس از بارها نقص پیمان توسط آنان صادر شده را اعلام می کند، تنها کسانی که بر عهده خود پایدار بودهاند را استثنا کرده و آنان را تا پایان مدت قرار داد، مصون از هر گونه تعرض دانسته است و می فرماید:
«الًا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقضو کم شیئاً و لم یظاهروا علیکم احداً فأتمًو الیهم عهدهم الی مدًتهم انً الله یحب المتقین؛ به جز مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید و چیزی (از تعهدات خود) را نسبت به شما فروگذار نکرده و کسی را بر ضد شما پشتیبانی ننموده اند. پس پیمان اینان را تا (پایان) مدتشان تمام کنید چرا که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» (توبه/۴).
در آیات دیگری از قرآن مجید نیز این استثنا آمده است.[۸]
در روایات وارده از معصومین(ع)، وفا به عهد از ارکان و اصول زیر بنایی دین قلمداد شده است. امام علی(ع) در دستورالعمل حکومتی خود به مالک اشتر در این باره میفرماید:
« و چنان با (بین خود و) دشمنت پیمانی بستی یا برای او از ناحیه خود ذمهای را عهدهدار شدی، بر پیمان خود وفادار باش و به امانتداری ذمه خویش را مراعات کن و خود را سپری در مقابل آن چه به دشمن دادهای قرار ده، به درستی که از بین واجبات الهی چیزی که مردم بیشتر از بزرگ شمردن وفای به عقود بر آن اجتماع کرده باشند وجود ندارد در حالی که امیال آنان مختلف و عقایدشان گوناگون است» (نهجالبلاغه/ نامه۵۳).
در این جملات حضرت پیمان با دشمن را نیز لازم الوفا دانسته و در جملهای کوتاه وفا به عقود و معاهدات را سنتی عام و فراگیر بین تمامی امتها و ملتها و از واجبات الهی به شمار آورده و تصریح کردهاندکه ملتها با وجود اختلاف در عقاید و آرا در این موضوع اتفاق عقیده دارند.
در روایات دیگری از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده که حضرت فرمودهاند:
«المسلمون عند شروطهم الاّ کلّ شرط خالف کتاب الله؛ مسلمانان نزد شرطهای خود حاضرند(بر شرط های خود پایبندند) به جز هر شرطی که مخالف کتاب خدا باشد» (نوری، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۷۳).
پیامبر (ص) در این حدیث تنها قراردادهای مخالف کتاب خدا (که انعقاد آن صحیح نبوده) را باطل و کأن لم یکن دانسته و از عمومیت جمله اول استثنا کردهاند.
در روابط غیر مسلمانان با حکومت اسلامی، مهمترین اصل لزوم وفای به عقود است. زیرا کلیه قراردادهایی که روابط بر اساس آن ها بر قرار میشودبا مبنای لزوم وفا برقرارداد بسته شده و بدون رعایت این اصل، همه آنها کأن لم سکن محسوب میشود. به علاوه در روابط غیر مسلمانان با افراد یا گروههای مسلمان نیز این اصل زیر بنا می باشد.
روابط مسلمانان و حکومت اسلامی با غیر مسلمانان بر اساس قراردادهای دایم یا موقت شکل میگیرد. این قراردادها از قبیل قرارداد ذمه و امان است که معمولاً با اقلیتهای ساکن در کشور اسلامی یا خواهان سکونت به طور دایم و با کفار در جنگ برای مدتی موقت و گاه دایم منعقد میشود و رعایت مفاد هر دو قرارداد بر طرفین لازم است. شایان ذکر است همچنان که در توضیح برخی از آیات گذشت، پیمانهایی که با کفار بسته شده تا زمانی که آنان بر عهد خود پایبند باشند لازم است رعایت شود. برای مثال عمل به قرارداد امان که در جنگ توسط آحاد مسلمین با فرمانده آنان با آحاد حربی یا گروههایی از آنان بسته میشود، بنابر نظر همه فقیهان لازم و ضروری است و حتی حاکم مسلمین حق نقض آن را جز در صورتی که فرد آن را نقض کرده باشد، ندارد (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۴۲).
در تاریخ اسلام مشاهده میکنیم تا زمانی که مشرکان مکه بر قرارداد صلح حدیبیه پایبند بودند، پیامبر (ص) با وجود قدرت به آنان تعرضی نکرد و فتح مکه پس از نقضهای مکرر قرارداد مزبور صورت گرفت (سبحانی، ۱۳۷۰، ج۲، ص۳۰۹).
و یا حضرت بر پیمان خود با یهود اطرافمدینه تا قبل از شرکت آنان در جنگ علیه مسلمانان استوار بودند، ولی نقض پیمان آنان و یاری به مشرکان در جنگ احزاب و…. باعث شد تا پیامبر نیز پیمانهای قبلی را کأن لم یکن محسوب کنند (سبحانی، ۱۳۷۰، ج۲، ص۱۴۷).
به طور کلی باید گفت که از دیدگاه اسلام، فسخ یک طرفه قراردادهایی که با غیر مسلمانان به طور صحیح منعقد شده از طرف حکومت و مسلمانان مجاز نیست.
۱-۹-۹-۵- دعوت
در بحث از حقوق اقلیتها میتوان از اصل دعوت به عنوان یکی از اصول یاد کرد، چرا که بسیاری از روابط مسلمانان با غیر مسلمانان به ویژه با اقلیت های ساکن در کشور اسلامی بر پایه این اصل استوار است. اسلام از آغاز، دستورات خود در خصوص آداب و معاشرت و حقوق غیر مسلمانان را به گونهای تنظیم کرده که موجب ترغیب آنان به پذیرش اسلام شده و روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده شود. حتی دستوراتی که اسلام به مسلمانان در خصوص رفتار در جامعه اسلامی و برخورد با بردران مسلمان خود داده، به گونهای است که اگر غیرمسلمانی چنین رفتاری را مشاهده کند، غبطه آن رفتار را در خود احساس کرده و به اسلام ترغیب میشود. یعنی به یقین میتوان گفت که اصل دعوت در تمامی برخوردهای مسلمانان با غیر مسلمانان زیر بنا است. پیامبران الهی در رفتار و گفتار، جذب کننده بودهاند و به همین دلیل خداوند در قرآن مجید خطاب به پیامبر اسلام(ص) میفرماید:
«و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک؛ و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند» (آل عمران/۱۵۹).
در قرآن مجید صراحتاً پیامبر(ص) مأمور دعوت مردم به اسلام شدهاند و در برخی از موارد ابزار و مراحل دعوت مردم به اسلام شده اند ودربرخی از موارد ابزار و مراحل دعوت و راه کارهای آن نیز گوشزد شده، و در مواردی دیگر برای بهرهگیری پیامبر و مسلمانان به شیوههایی که پیامبران گذشته در دعوت خود داشتهاند اشاره شده است که در این جا به برخی از آیات فوق اشاره میکنیم:
۱- «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم باللتی هی احسن؛ (ای پیامبر مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیک دعوت کن و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله کن» (نحل/۱۲۵).
در این آیه،شیوهها و ابزارهای دعوت در دعوت گفتاری بیان شده است. انتخاب شیوه در دعوت گفتاری باید برای اقناع مخاطب با حال او سازگار باشد، چه این که برخی از مردم با سخنان حکیمانه، برخی با موعظه و نصیحت و برخی دیگر با جدال و مجادله قانع میشوند. مهمترین عنصر در پذیرش دعوت، انتخاب روش مناسب است. اگر فردی که با سخنان حکیمانه اقناع میشود با جدال یا موعظه دعوت شود در وی مؤثر نیست.
۲- « … فلذلک فادع و استقم کما امرت …. » (شوری/۱۵).
این آیه نیز همانند آیه قبل پیامبر را مأمور به دعوت مردم کرده است.
۳- «و من احسن قولاً ممن دعا الی الله و عمل صالحاً و قال انّنی من المسلمین؛ چه کسی خوش گفتارتر از فردی است که به سوی خدا دعوت کند و کار نیک انجام دهد و بگوید من از تسلیم شدهگانم» (فصلت/۳۳).
این آیه بهترین راه دعوت را جمع بین دو شیوه گفتاری و رفتاری دانسته است. دعوت کنندهای که عمل نیک انجام دهد و خود را مسلمان معرفی میکند، بیشترین تأثیر را در فرد ایجاد میکند. در کتب روایی، اهمیت فوق العادهای به مسأله دعوت شده است. برای نمونه در کتاب وسائل الشیعه دو باب به این امر اختصاص داده شده است (عاملی، ۱۳۹۸ق، ج۱۱).
سکونی از امام صادق(ع) نقل میکند که حضرت فرمود: «امیرالمومنین علیه السلام فرموده است: پیامبر (ص) مرا به یمن فرستاد و فرمود: ای علی با هیچ کس جنگ مکن تا این که وی را به اسلام دعوت کنی و به خدا قسم اگر خداوند عزّ و جلّ به دست تو فردی را هدایت کند برایت بهتر است از آن چه خورشید بر آن طلوع و غروب میکند (عاملی، ۱۳۹۸ق، باب۱۰، ص۳۰).
علاوه بر آیات و روایات ، سیره پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان علیهم السلام نیز بهترین دلیل بر مبنا بودن اصل دعوت در حقوق اقلیتها و به طور کلی رفتار با غیر مسلمانان است. برای نمونه میتوان به برخورد محترمانه امیرالمومنین علیه اسلام با همسفر یهودی خود اشاره کرد که حضرت پس از جدا شدن از وی ، چند قدمی او را مشایعت کرده، سپس به مسیر خود ادامه دادند. همین برخورد ، جرقهای شد که آن فرد با اندک تحقیقی پیرامون اسلام ، مسلمان شود (کلینی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷۰).
همچنین میتوان از دلیل عقل نیز برای اصالت دعوت کمک گرفت. زیرا اگر دعوت، قاعده اصلی و زیر بنای نبود، ارسال رسول لغو و بیهوده میبود. خداوند فرستادگانی برای جزم مردم فرستاده تا با گفتار و کردار خویش آنان را به حق وحقیقت دعوت کنند، بدین علت، عقل حکم میکند که هر آنچه در راستای دعوت است مجاز و آنچه مخالف این امر است ، ممنوع باشد. از آنچه گذشت چنین برمیآید که اصل دعوت از جمله اصول حقوق اقلیتها و رفتار با آنان است و به همین دلیل ،بر فروعات و احکام دیگر مقدم است. برای مثال جهاد که از فروعات دین به شمار میرود، در تعارض با این اصل ممنوع میشود و قراردادهای حکومت با اقلیتها نیز بنا بر همین ممنوعیت و بر اساس! اعمال اصل دعوت، شکل میگیرد. در مثال دیگر میتوان اعمال مجازات بر فرد مسلمان در کشور دشمن یاد کرد که به اعتقاد فقها با این اصل ممنوع شدهاست (شریعتی، ۱۳۸۰، ص۲۷۴).
این اصل علاوه بر مبنا بودن در روابط اقلیتها، بر کلیه روابط کشور اسلامی با کشورهای غیر اسلامی و گروهها و افراد غیر مسلمان سایه افکنده و حکومت اسلامی مؤظف است همه روابط خود، اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و…را بر پایه این اصل تنظیم کند. شایان ذکر است که امروزه با به روز کردن طرق و شیوههای دعوت، به راحتی میتوان با بهره گرفتن از و سایر ارتباط جمعی و اطلاعرسانی ، منطق اسلام را به درون خانهها برد و برای این امر استفاده از شیوه هایی مانند: ساختن فیلم و سریال، سرگرمیهای آموزنده، روزنامه و مجلات، تألیف کتب، میزگرد، گردهمآیی، مشاوره و کمکهای مادی و معنوی مناسب می باشد. لازم به ذکر است هدف دعوت غیرمسلمانان به اسلام، تنها فزونی تعداد مسلمانان نیست. بلکه هدف اصلی اسلام از دعوت دیگران، اصلاح عقاید افراد و هدایت آنان به حق و حقیقت است. اسلام به دنبال جایگزینی اصول صحیح اخلاقی و اجتماعی به جای فریب، دورویی، تبعیض و ظلم در اجتماع است (زحیلی، ۱۴۱۲ق، ص۴۷).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به علاوه اهدافی مانند: اصلاح روابط فیمابین افراد، حمایت از حقوق انسان و ارج نهادن به شخصیت او، امنیت فردی، خانوادگی و اجتماعی، منع استفاده از منافع عمومی به نفع افرادی خاص و زندگی مسالمتآمیز به همه گروهها و پیروان دیگر ادیان از اهداف دعوت مردم به اسلام به شمار میرود. یعنی حاکمیت اصول اخلاقی صحیح در جوامع که به طور کلی به سعادت و رستگاری بشر می انجامد و گاه در دراز مدت، روآوری افراد به دین اسلام را به دنبال دارد، مورد تأکید رهبران مسلمانان میباشد. در قرآن نیز در آیات متعددی بر این هدف تأکید شده است. در برخی از آنها هدف «یخرجهم من الظلمات الی النور؛ بیرون آوردن بشر از ظلمتها (ی جهالت و خودپرستی) به نور (و حقیقت)» بیان شده است (مائده/۱۶).
۱-۹-۹-۶- نفی سلطه
این اصل نیز مانند برخی از اصول دیگر از قرآن مجید گرفته شده، چه این که در قرآن آمده است:
«و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً؛ و خداوند هرگز بر( زیان) مؤمنان، برای کافران راهی(برای سلطه) قرار نداده است (نساء/۱۴۱).
این آیه، تشریع حکمی که موجب سلطه کفار بر مسلمانان شود را نفی کرده است. با اثبات این اصل باید گفت این اصل بر اصول و قواعد دیگری که در این رابطه وجود دارد، حاکم بوده و عمل به آنها را در صورت مخالفت با آن ممنوع کرده است. بر خی تشریع این جمله قرآنی را برای قیامت دانستهاند؛ در پاسخ می توان گفت: این امر دلیل برآن نمیشود که بتوان از عمومیت آیه صرف نظر کرد و به اصطلاح ظهور ظاهر آیه دنیا و آخرت را در بر میگیرد و نمیتوان از آن ظهور دست برداشت (بجنوردی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۱۵۸).
از طرفی شرافت و عزتی که اسلام برای مسلمانان قایل است ایجاب میکند که در احکام و مقررات، چیزی که موجبخواری و ذلت آنان شود قرار ندهد. در قرآن مجید آمده است:
« و لله العزه و لرسوله و للمومنین و لکنّ المنافقین لایعلمون؛ عزت از آن خدا و پیامبرش و مومنان است ولی منافقان نمیدانند (منافقون/۸).
با این وجود میتوان گفت که این اصل کلی در اسلام پذیرفته شده است و در تمامی احکام و مقرراتش اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و در عرصههای فردی، خانوادگی، اجتماعی و بین المللی جاری است و کلیه قراردادها و معاهدات مخالف خود را بلا اثر میکند. این قاعده در ارتباط با اقلیت های دینی ساکن کشور اسلامی مصادیق زیادی دارد. برای مثال: تولیت کافر بر اوقاف مسلمین، ولایت بر صغار مسلمان، ازدواج دختر مسلمان با کافر،تصدی امر قضاوت، ریاست قوای حاکم همچون ریاست جمهوری، ولایت امر توسط کافر، سلطه بر وسایل ارتباط جمعی برای القای فرهنگ غیر اسلامی و…. میتواند از مصادیق این اصل باشد. در تاریخ سیاسی معاصر ایران با استناد به این قاعده، موضوع کاپیتولاسیون و قضاوت کنسولی مورد اعتراض رهبران دینی قرار گرفت؛چرا که سلطه سیاسی غیر مسلمانان بر ایران را به دنبال داشت. همچنین تحریم استعمال توتون و تنباکو توسط میرزای شیرازی به دلیل سلطه اقتصادی انگلیس بر ایران نیز به همین دلیل بوده است. موارد دیگری را نیز میتوان در تاریخ اسلام یا ایران بر شمرد که همه گویایی حاکمیت این اصل در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان و به خصوص دولتهای غیر مسلمانان میباشد (شریعتی، ۱۳۸۶، ص۴۹).
۱-۹-۹-۷- تألیف قلوب
اصل تألیف که برای نخستین بار در قرآن مجید با تعبیر المؤلًفه قلوبهم آمده است نیز همانند اصول دیگر از اهمیت ویژهای برخوردار است و زیر بنای برخی از روابط و مناسبهای مسلمانان با غیر مسلمانان میباشد. تألیف قلوب به معنای ایجاد مهربانی و الفت در دلها است. قرآن مجید یکی از موارد مصرف زکات واجب بر مسلمانان را تألیف قلوب دانسته است.[۹]
فصل دوم
حقوق مدنی
۲- حقوق مدنی اهل کتاب
لازمه زندگی در جامعه اسلامی تبعیت از قوانین آن جامعه است، تا اقلیتهای دینی در پناه دولت اسلامی، با آرامش زندگی کنند. حقوق مدنی، شامل روابط مالی و خانوادگی افراد یک جامعه با یکدیگر است (جعفری لنگرودی، بیتا، ۸۷). حقوق مدنی روابط اشخاص را تنها از این لحاظ که عضو جامعه هستند تنظیم و توجهی به مشاغل گوناگون ندارد (کاتوزیان، ۱۳۷۶، ص۸۹).
۲-۱- حق حیات
از بدیهی ترین حقوق طبیعی هر انسانی، حق حیات وزندگی است. این امر که هر کس حق دارد زندگی کند،زنده بماندو بدون دلیل موجه به زندگی وی خاتمه داده نشود. موضوعی است که همه ادیان وتمامی عقلای عالم به آن اعتراف دارند.
در قرآن کریم در آیه ۸۴ سوره بقره خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت که خون یکدیگر را نریزند ودر آیه ۳۲ سوره اسری، اصل اولی حرمت جان همه است. حتی خود فرد نیز اجازه تعرض به جان خویش و به اصطلاح خودکشی را ندارد.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در نامه ۵۳ به مالک اشتر وی را از ریختن خون به ناحق بر حذر میدارد: «به پرهیز از خون ها و ریختن آن به ناروا … پس حکومت خود رابا ریختن خونی حرام نیرومند مکن…. وعذر تو با کشتن نا حق (عمد) نه نزد من و نه نزد خدا فایده ندارد چه اینکه در آن قصاص بدن باشد (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
حق حیات نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای غیر مسلمانی که در کشور اسلامی زندگی میکند وجود دارد ( اقلیت های دینی و اهل ذمه ( اهل کتاب)). در روایات آمده است که حضرت محمد(ص) فرمودند: « من قتل قتلامن اهل الذمه لم یرح رائحه الجنه؛ هر کس اهل ذمه ( ذمی) را بکشد بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد ( بیهقی، ۱۳۵۶ق، ج۹، ص۲۰۵).
و نیز فرمودند: « من قتل معاهداً بغیر حق لم یرح رائحه الجنه: هر کس به انسانی که در پناه اسلام است به ناحق بکشد بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد. (بیهقی، ۱۳۵۶، ج۹، ص۲۰۵).
استاد محمد تقی جعفری نیز اساسی ترین حقوق هر انسانی را به سه دسته تقسیم میکند:
۱- حق حیات ۲- حق کرامت ۳- حق آزادی (جعفری، ۱۳۶۹، ص۳۴۰ ).
وی حق حیات را نخستین حق طبیعی هر انسان میداند که در طبیعت او به عنوان یک موجود اجتماعی صاحب عقل، ریشه دارد (جعفری، ۱۳۶۹، ص۳۵۰).
اسلام حق حیات را که از طبیعی ترین حقوق انسانها به شمار میرود برای اقلیت های دینی به رسمیت شناخته است و سلب این حق و تعرض به آن را توسط هر فردی ممنوع کرده و مجازاتی برای متعرض مقرر داشته است. به همین دلیل اگر متعرض به این حق از شهروندان مسلمان نیز باشد وی رابه مجازات مقرر محکوم میکند ( شریعتی، ۱۳۸۷، صص ۶۵و ۶۶ ).
این مسأله در ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر چنین آمده است: « هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد».
در ماده ۶۰ میثاق بین المللی مدنی سیاسی نیز چنین آمده است: « حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است. این حق باید به موجب قانون حمایت بشود. هیچ فردی را نمی توان خود سرانه ( برون مجوز ) از زندگی محروم کرد.
میتوان گفت متن این مواد با روایات اسلامی مطابقت دارد و اسلام ۱۴۰۰ سال پیش چنین قانونی را مقرر داشته است.
قانون اساسی نیز در اصول متعدد به صورت تصریح یا اشاره این حق رابه رسمیت شناخته است.
در اصل ۲۲ قانون اساسی چنین آمده است :« حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز میکند».
۲-۱-۱- دیه اقلیتهای دینی
مشهور میان فقهای امامیه درباره دیه اهل کتاب (یهود، مسیحی و مجوس) هشتصد (۸۰۰) درهم است، در صورتی که دیه کامله ده هزار (۰۰۰/۱۰) درهم مطابق هزار (۰۰۰/۱) دینار میباشد. در میان فقهای عامه اختلاف است، و مجموعاً بر سه قول میباشند:
نخست آن که دیه آنان نصف دیه مسلمان است. و این قول، رای مالک و عمر بن عبدالعزیز است.
دوم: یک سوم دیه مسلمان، رای شافعی است. و از عمر بن خطاب و عثمان بن عفان نیز روایت شده است.
سوم: برابر دیه مسلمان، رای ابوحنیفه و ثوری و گروهی دیگر از فقها عامه، و از عبدالله بن مسعود روایت شده است و به عمر وعثمان نیز نسبت داده شده است و گروهی از تابعین نیز بر این قولاند (ابن رشد، ج ۲، ص ۴۴۷).
عمده مستند رای نخست، روایتی است که از پیغمبر(ص) نقل کردهاند، فرموده باشد:«دیه الکافر علی النصف من دیه المسلم» (مسند احمد، ج ۲، ص ۱۸۰ و ۲۱۵؛ سنن ابی داود، ۱۴۰۸ق، ج ۲، ص ۱۹۴).
ولی ابوحنیفه به عموم آیه تمسک کرده و گفته است:«و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق لدیه مسلمه الی اهله و تحریر رقبه مومنه»( نساء/ ۹۲) یعنی: اگر مقتول از گروهی باشد که با شما پیمان دارند، همتنند دیگر مقتولین که در صدر آیه آمده باید دیه کامل به ورثه او پرداخت شود. مفسرران درباره این مقتول، اختلاف نظر دارند آیا در صورتی است که مومن باشد یا مطلقا؟ بیشتر مفسران مطلق گرفتهاند، که ابو حنیفه همین قول را ترجیح داده است. ولی طبق سیاق آیه و در روایات معتبره، مومن بودن وی شرط است. زیرا اساساً آیه از قتل مومن که خطا انجام گرفته سخن میگوید؛ و بر فرض اطلاق، قابل تقیید است، و روایت یاد شده دلیل بر این تقیید میباشد، مگر آن که ابو حنیفه، روایت را نپذیرفته باشد، چناچه در کلام شافعی یادآور میشویم. این شهاب زهری- که از فقهای نامی و معاصر عمربن عبدالعزیز است میگوید: دیه یهودی و نصرانی و هر ذمی مانند دیه یک مسلمان است؛ و در عصر پیامبراکرم(ص) و خلفای اربعه همین گونه بوده است تا دوران حکومت معاویه که آن را نصف نمود، و نصف دیگر را میگرفت و در بیت المال مینهاد.
عمربن عبدالعزیز، آن نصفی را که بیت المال مینهاد، به طور کلی اقساط نمود.
زهری میگوید: موفق نشدم که به عمربن عبدالعزیز تذکر دهم که دیه، اساساً کامل بوده، و تنها معاویه آن را تنصیف کرده بود.( ابن رشد، ج ۲، ص ۴۴۸).