– تبیین مبانی مداخله حاکمیت در حوزه فرهنگ
– تبیین مبانی مداخله حاکمیت در حوزه پوشش
– تبیین نحوه مداخله حکومت در حوزه پوشش افراد جامعه
– بررسی سیر تحول مداخلات حاکمیت در زمینه پوشش و حجاب
۱-۷- سازمان تحقیق
این تحقیق سعی کرده است بر اساس سؤالات طرح شده مباحث مورد نظر را در پنج فصل ارائه دهد:
فصل اول: کلیات تحقیق
فصل دوم: در این فصل در پی تبیین و پاسخگویی به رابطه میان فرهنگ و پوشش هستیم و در ادامه و بخش دوم این فصل به تعریف و تبیین پوشش از منظر فرهنگ اسلامی خواهیم پرداخت.
فصل سوم: فصل سوم این تحقیق نیز در دو بخش پیگیری خواهد شد. در بخش اول درباره مبانی دخالت حکومت در فرهنگ به بحث و بررسی خواهیم پرداخت. بخش دوم این فصل نیز مبانی دخالت حکومت در زمینه لباس و نیز نحوه و چگونگی این مداخله را مورد مطالعه قرار میدهد.
فصل چهارم: در این فصل به بررسی سیر تحول مداخلات حکومت در زمینه حجاب و پوشش افراد جامعه میپردازیم. به نظر میرسد مروری بر بستر تاریخی مداخله حکومت در زمینه پوشش به روشنتر شدن فضای بحث کمک بیشتری نماید. بر این اساس مداخله رژیم پهلوی را در دو مقطع از نظر گذرانده و سپس سه دهه پس از انقلاب را مطالعه میکنیم.
فصل پنجم نیز در برگیرنده نتایج برگرفته شده از این تحقیق است.
۱-۸- مشکلات و موانع تحقیق
– مبهم بودن حیطه تحقیق به جهت ابهام در ارتباط میان مباحث سیاستگذاری عمومی- دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران- و سیاستگذاری و خطمشیگذاری در رشته معارف اسلامی و مدیریت و رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و تلاش در جهت مشخص کردن حیطه تحقیق (مطالعه و پرسش و مشاوره با اساتید حوزه سیاستگذاری عمومی- دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران- و نیز اساتید مدیریت)
– تشتت و پراکندگی سازمانی در مسئله پوشش
– عدم همکاری دفتر فرهنگی اجتماعی وزارت کشور به عنوان سازمان نظارتی بر مسئله پوشش و حجاب در جامعه
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
– حساسیت برخی از تحقیقات انجام شده در این حوزه و عدم امکان دسترسی به آنها
– رویکرد فقهی و حقوقی در منابع موجود و نیز بررسی عملکرد رژیم پهلوی در مطالعات صورت گرفته در حوزه پوشش
– کمبود منابع با رویکرد تحقیق پیش رو
– سهل و ممتنع بودن موضوع تحقیق: ممکن است مطالعه و تحقیق در حوزه پوشش افراد جامعه در نگاه اول سهل و آسان به نظر برسد اما در واقع حیطه پوشش و مطالعه و پژوهش در آن بسیار مشکل است. این مسئله از آنجا ناشی میشود که این موضوع از عوامل متعددی متأثر است و علاوه بر آن پیشرفتهای کنونی جامعه بشری بر تعدد عوامل مؤثر بر آن دامن زده است. از سوی دیگر تنوع قومی و خرده فرهنگهای جامعه ایرانی و نیز پیچیدگیهای فرهنگی آن بررسی این موضوع را پیچیدهتر و مشکلتر میکند.
فصل دوم: پوشش و فرهنگ
مقدمه
این فصل با عنوان فرهنگ و پوشش شامل دو بخش است در بخش اول به رابطه فرهنگ و پوشش خواهیم پرداخت. لباس یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی هر جامعه است که به نوعی با ارزشهای حاکم بر آن نیز گره خورده است و به عنوان یک ابزار مهم برای شناخت فرهنگها و نیز تمایز میان ملل مختلف و حتی نفوذ در ساختار فرهنگی و ارزشی جوامع بکار گرفته میشود.
پوشش و لباس از سویی تابعی از فرهنگ است و از سوی دیگر خود به عنوان نماد فرهنگ و ارزشهای خاص هر جامعه و فرهنگ به شمار میرود. پوشش یکی از زیربخشهای نظام فرهنگی است که هر چند با نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیوند خورده است اما پیش از هر چیز و از اولین و برجستهترین نقشهای آن نقش و زمینه فرهنگی آن است. به عبارتی هر چند پوشش در آغاز شکلگیری اجتماعات بشری نقش حفاظتی داشته، اما با توسعه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی زمینه و نقش فرهنگی آن برجسته و نمادین شده است.
عکس مرتبط با اقتصاد
در بخش دوم این فصل نیز پوشش را از منظر فرهنگ اسلامی مورد مطالعه قرار خواهیم داد. چنانکه گفتیم لباس یکی از مؤلفههای فرهنگی جامعه است که با ارزشهای حاکم بر آن گره خورده است. بر این اساس و از آنجا که لباس و پوشش در جامعه ما بیشتر متأثر از نظام ارزشهای دینی است، میکوشیم پوشش را از منظر ارزشهای اسلامی مورد بحث قرار دهیم.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۱- فرهنگ
۱-۱-۲- ضرورت تعریف فرهنگ
بحث در مورد تعریف فرهنگ از دو جهت حائز اهمیت است. اول اینکه پوشش و لباس در هر جامعه با فرهنگ پیوندی ناگسستنی دارد و چنانکه خواهیم گفت رابطه پوشش جامعه و فرهنگ آن رابطهای دو سویه است و بدون تعریف فرهنگ و شناخت سطوح و اجزای آن نمیتوان رابطه پوشش و فرهنگ را به خوبی درک نمود. علاوه بر آن عامل دیگری که تعریف فرهنگ را ضروری میسازد تأثیر تعریف فرهنگ بر حوزه سیاستگذاری و خطمشیگذاری است. در واقع با توجه به تنوع و تکثر دیدگاهها در حوزه بنیادین فرهنگ، نوع تعریف از فرهنگ است که تا حدود زیادی چارچوب سیاستگذاری فرهنگی را مشخص میکند. امروزه کشورهای مختلف در تلاشند تا با ارائه تعاریف ملی از فرهنگ نوع نگاه خود به حوزه فرهنگ را سامان داده و چارچوب متمایزی برای خطمشیگذاری فرهنگی برای خود فراهم آورند. این تعاریف خود ملهم و منتج از نظامهای فکری و ارزشی کلان جامعه میباشد. تعاریف ملی از فرهنگ به دنبال آن است تا نظام ارزشی جامعه در حوزه خطمشیگذاری فرهنگی نیز امتداد یابد.
فیاض (۱۳۷۳) با تأکید بر ضرورت توجه به موضوع تعریف فرهنگ، نشان میدهد که چگونگی تعریف فرهنگ کاملاً بر حوزه خطمشیگذاری حاکم بوده و بر آن تأثیرگذار است. وی در ادامه با اتخاذ رویکرد مردمشناختی پنج دسته کلان از تعاریف فرهنگ (که هر کدام نتایج سیاستگذارانه متفاوتی دارند) ارائه میدهد که عبارتند از: ۱- دیدگاه مارکسیستی یا تضادگرایانه، ۲- دیدگاه تکاملگرایانه، ۳- دیدگاه ساختی، ۴- دیدگاه کارکردگرایی و ۵- دیدگاه عوامگرایی فرهنگی. در این راستا به عنوان مثال در دیدگاه اول فرهنگ روبنایی است که روابط اقتصادی آن را تعیین میکند، خطمشیگذاری فرهنگی مبتنی بر برنامهریزی اقتصادی بوده و رویکردی مکانیکی به فرهنگ به دنبال دارد.
۲-۱-۲- درآمدی بر مفهوم فرهنگ
واژه فرهنگ به معنایی که امروزه به کار میرود حاصل یک تحول تاریخی است و فرهنگ در هر زبان تحولی خاص را پیموده است که تنها با توجه به سرنوشت این واژه در هر مورد قابل درک است. «تاریخ مفهوم فرهنگ چنانکه امروز در علم بکار میرود داستان پدید آمدن یک مفهوم تازه است از میان فحواهای گوناگون یک واژه موجود که اندک اندک از آن بیرون کشیده شده است»(آشوری، ۱۳۵۹: ۱۵) واژه فرهنگ در فارسی مرکب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. «فر» پیشوند و به معنای جلو، بالا، بر، پیش و «هنگ» از ریشه باستانی و به معنی کشیدن و سنگین وزن میباشد. این واژه مرکب در ادبیات فارسی برای معانی گوناگونی چون علم و دانش، فنون و حرفهها، هنر و مانند آن بکار رفته است که با معانی برخاسته از ریشه کلمه متفاوت است.
واژه فرهنگ نخستین بار در زبانهای اروپایی به کار رفت. واژه culture نخستین بار پس از سال ۱۷۵۰ میلادی و در زبان آلمانی بکار رفته است. فرهنگ در زبانهای اروپایی نخست به معنای پروراندن و کشت و کار و تولید در عرصه کشاورزی و باغداری و مانند آن به کار رفته است. بعدها و در اوایل قرن ۱۶ میلادی، همراه با تحولاتی که در اروپای بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی حاصل شد تغییراتی پیدا کرد و مفاهیمی مانند بهسازی و پیشرفت و رشد و ترقی و تکامل و خردگرایی و روشنگری جایگزین آن شد. «در زبانهای رومانسی و انگلیسی در ابتدا واژه civilization به جای culture استفاده کرده و از آن معانی پرورش، بهسازی، تهذیب یا پیشرفت اجتماعی را اراده میکردند.» (آشوری، ۱۳۵۹: ۱۶)
مقوله و مفهوم فرهنگ یکی از پرکاربردترین واژهها در زندگی اجتماعی انسانهاست و نمیتوان حد و حدود مشخصی برای کاربرد این مفهوم قائل شد. چنان که امروزه تعاریف و ویژگیهای مختلفی از این مفهوم ارائه شده است که با توجه به جهانبینیها، ارزشها، ایدئولوژیها و نوع استفاده و کاربرد مورد نظر، این مفهوم را تعریف و طبقهبندی میکنند و عمدتاً ابعاد جامعهشناسانه، مردمشناسانه و روانشناسانه آن در نظر گرفته میشود.
در سدههای اخیر فرهنگ در جامعه ما نیز نوسانات زیادی داشته است انتخاب فرهنگ به جای واژه معارف، سپس انتخاب واژه آموزش و پرورش به جای آن و همراهی و معیت آن با هنر، علوم، آموزش عالی، ارشاد و امثال آن مؤید این امر است. از سوی دیگر استعمال واژه فرهنگ در متون قدیمی زبان و ادبیات و همچنین متون روایی و اسلامی نشانگر وجه دینی و معنوی و الهی و اخلاق و تربیت مبتنی بر آن بوده است. این نقطه تفاوت معنی فرهنگ در ادبیات جامعه ایران با معنی فرهنگ در تلقی شایع آن پس از رنسانس است. (رفیع، ۱۳۷۴: ۲۶۳ و ۲۷۹)
۳-۱-۲- تعریف فرهنگ
فرهنگ واژه گستردهای است که بحثهای بسیار زیادی پیرامون تعریف آن میان صاحبنظران و پژوهشگران حیطه مطالعات فرهنگی وجود دارد. «پهلوان»، در کتاب «فرهنگ و تمدن» فراهم آوردن تعریفی واحد از فرهنگ را نه تنها کاری دشوار که غیرممکن میشمارد و اظهار میکند که «کلاکون»[۱] و «کروبر»[۲] در تلاشی برای جمع آوری تعاریف فرهنگ تا نیمه قرن بیستم حدود ۱۶۴ تعریف از این مفهوم ارائه دادهاند(پهلوان، ۱۳۸۸: ۶۸). این تعاریف پس از گذشت ۵۰ سال به حدود سه برابر افزایش پیدا کرده است که خود نشانگر افزایش استفاده از فرهنگ در دوره جدید است.
تعریف «ادوارد تایلور»[۳] از جمله اولین تعاریف از فرهنگ است. او در تعریف خود از فرهنگ مینویسد: «فرهنگ به مفهوم عام خود مجموعه پیچیدهای است مشتمل بر اعتقادها، اخلاق، رسوم، حقوق، معارف و همه عاداتی که بشر به عنوان عنصری از اجتماع کسب نموده است.» (پهلوان، ۱۳۸۸: ۷۰)
«آنتونی گیدنز» در کتاب «جامعهشناسی» در تعریف فرهنگ مینویسد: «فرهنگ عبارت است از ارزشهایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادی که تولید میکنند. ارزشها، آرمانهای انتزاعی هستند، حال آن که هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار میرود آنها را رعایت کنند.» (گیدنز، ۱۳۷۳: ۳۶) در جای دیگر مینویسد: «فرهنگ به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق میشود و چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسوم ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای شغلی، مراسم مذهبی و سرگرمیها و اوقات فراغت همه را در برمیگیرد و همچنین شامل کالاهایی میشود که تولید میکنند و برای آنها مهم است مانند تیروکمان، خیش، کارخانه، ماشین، کتاب و مسکن.» (گیدنز، ۱۳۷۳: ۳۶)
«ساروخانی» نیز در کتاب «دائره المعارف علوم اجتماعی»، در زمینه تعریف فرهنگ مینویسد: فرهنگ به عنوان وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات شامل تمام دستاوردهای جامعه یا گروه نظیر زبان، هنر، صنعت، حقوق، دانش، دین، اخلاق، سنتها و حتی ابزارها میشود.(ساروخانی، ۱۳۷۵: ۱۷۵)
۴-۱-۲- تقسیمبندی انواع تعاریف از فرهنگ
تعاریف متعددی از فرهنگ ارائه شده است که با توجه به نقاط تأکید و تکیه در هر یک از این تعریفها میتوان آنها را دستهبندی نمود. «داریوش آشوری» در کتاب «تعریفها و مفهوم فرهنگ»، که ترجمه کتاب کروبر و کلاکن است، در یک جمعبندی کلی تعاریف فرهنگ را در پنج دسته طبقهبندی نموده و به ارائه تعاریف مختلف آن پرداخته است.
۱-۴-۱-۲- تعاریف توصیفی[۴]
تعاریف توصیفی از فرهنگ عمدتاً به عناصر تشکیل دهنده فرهنگ اشاره دارند. تعریفهای توصیفی از فرهنگ گسترده و عمدتاً تحت تأثیر تعریف تایلور(۱۸۷۱) شکل گرفته است که فرهنگ را کلیت درهم تافتهای میداند که دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی به عنوان عضو جامعه کسب میکند را شامل میشود. تعریف «ویسلر»(۱۹۳۰)، «لووی»(۱۹۳۷)، «مالینوسکی»(۱۹۴۴) و عدهای دیگر نیز در این دسته جای میگیرد.
۲-۴-۱-۲- تعاریف تاریخی
میراث اجتماعی نقطه تمرکز در تعاریف تاریخی از فرهنگ است. «لینتون»(۱۹۳۶) در تعریف خود از فرهنگ اشاره میکند که وراثت اجتماعی فرهنگ نامیده میشود. «ساپیر»(۱۹۲۱)، «مید»(۱۹۳۷)، «پارسونز»(۱۹۴۹) و عدهای دیگر از دیدگاه تاریخی به فرهنگ نگریستهاند.
۳-۴-۱-۲- تعاریف هنجاری[۵]
هسته اصلی این تعاریف تکیه بر قاعده[۶] یا روش[۷] است. تعریف وایسلر(۱۹۲۹) از فرهنگ که آن را شیوه اجتماع یک قبیله میداند از جمله تعاریف هنجاری است.
۴-۴-۱-۲- تعاریف روانشناختی[۸]
آموزش، عادت و یا تعریف فرهنگ به مثابه وسیله سازگاری[۹] و حل مسئله، نقطه تأکید در تعاریف روانشناختی است. «هارت»(۱۹۲۵) فرهنگ را الگوهای رفتاری کسب شده از راه تقلید یا آموزش، «یانگ»(۱۹۳۴) آن را صورتهای رفتار عادتی[۱۰] مشترک در یک گروه یا جامعه و «فورد»(۱۹۴۲) نیز آن را راه حل های آموخته میداند.
۵-۴-۱-۲- تعاریف تکوینی[۱۱]
تعاریف تکوینی، فرهنگ را به مثابه یک فرآورده اجتماعی بشر قلمداد میکنند چنانکه فالسم فرهنگ را مجموعهای از مصنوعات یعنی نظام دستگاهها، ابزارها و عادات زندگی میداند که به دست بشر ساخته شده است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. (آشوری، ۱۳۵۷: ۷۱- ۳۹)
کروبر و کلاکن در دستهبندی خود علاوه بر تعاریف فوق از تعاریف ساختاری[۱۲] نیز نام میبرند. این دسته از تعاریف نیز به روابط متداخل سازمان یافته و جنبههای تفکیکپذیر فرهنگ اشاره میکنند.(اسمیت، ۱۳۸۳، ۱۵-۱۸) علاوه بر این تقسیمبندیهای دیگری نیز از تعاریف فرهنگ شده است که در یک تقسیمبندی کلی تعریفهای مختلف فرهنگ را به سه دسته تقسیم کردهاند که تعاریف عام و خاص از فرهنگ را در بر میگیرد و شامل تعاریف عام، میانی و خاص است. (رفیع، ۱۳۷۴: ۲۲۶)
۶-۴-۱-۲- نتیجهگیری
بر خلاف تعاریف موجود از فرهنگ، تعریف فرهنگ در نظام اسلامی از خصوصیت و ویژگی خاصی برخوردار است. فرهنگ اسلامی فرهنگی است مبتنی بر نظام اخلاقی که در آن گرایشات و اعتقادات محور قرار میگیرد. در این راستا توسعه فرهنگی نیز حول محور توسعه اخلاق تعریف شده و صورت میگیرد. به عبارت دیگر دین و ارزشهای دینی و اعتقادات نقش اساسی در شکلگیری تعریف فرهنگ دارند و بر سایر حوزهها و سطوح فرهنگی تأثیرگذارند.
«فیاض» در مقالهای با عنوان «تأثیر چگونگی تعریف فرهنگ بر برنامهریزی و سیاستگذاری فرهنگ» پس از بررسی دیدگاههای گوناگون در تعریف فرهنگ اظهار میکند که «تئوریهای فرهنگی غرب چه در بعد دهکده جهانی و چه در بعد تعاریف و مدلهای تحلیلی فرهنگی نمیتواند جوابگوی کشوری مثل ما باشد که دارای فرهنگی کهن و مذهبی میباشد.» (فیاض، ۱۳۷۳)
به نظر میرسد تعریف آقای «فرهی بوزنجانی» تعریفی است که ضمن اذعان به این نکته تعریف جامعی است که به نوعی برای مباحث بعد نیز کارگشا خواهد بود. مطابق این تعریف «فرهنگ مجموعهای از باورها و اعتقادات و ارزشها و نگرشها، نُرمها و هنجارها است که در نحوه گفتار، کردار، اعمال، استفاده از اشیاء، ابراز احساسات، دستساختهها و مصنوعات، جشنها و مراسم، آداب و رسوم، مناسک و شعائر، زبان و لباس نمود و تجلی پیدا میکند و ریشه تاریخی دارد و همواره در انطباق با مسائل محیطی آموخته میشود و موجب انسجامبخشی درونی گردیده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.» (فرهی بوزنجانی، ۱۳۸۸: ۹۰)
این تعریف علاوه بر اینکه به نوعی عناصر تعاریف دیگر را در برمیگیرد، بیانگر عناصر و سطوح فرهنگ نیز میباشد و به نوعی ابتنای فرهنگ بر ارزشها و اعتقادات و تجلی آن در مظاهر ارتباطات انسانی را نشان میدهد. بررسی عناصر و سطوح مختلف فرهنگ ارتباط پوشش و لباس را با فرهنگ و جایگاه آن در فرهنگ را بیشتر نشان میدهد.
۵-۱-۲- عناصر و مؤلفههای درونی نظام فرهنگ
برای فرهنگ سطوح و عناصر متعددی متصور است که آشنایی با این سطوح و لایهها امکان مطالعه فرهنگ را بیش از پیش فراهم می کند. بر این اساس فرهنگ دارای لایههای بیرونی و قابل مشاهده مثل رفتار بیرونی و مصنوعات بشری و لایههای درونی غیرقابل رؤیت میباشد. نظریهپردازان لایهها و سطوح متعددی را برای فرهنگ مطرح نمودهاند. «هافستد» چهار سطح برای فرهنگ در نظر میگیرد. ارزشها، مناسک و آداب و رسوم، قهرمانان، نمادها، سطوح و لایههای متداخل مفهوم فرهنگ هستند. این چهار سطح مانند پوستههای متداخل یک پیاز هستند که در آن نمادها بیرونیترین و ارزشها درونیترین تجلیات یک فرهنگ به حساب میآیند. نمودار صفحه بعد نشان دهنده این سطوح و لایههای فرهنگی از دیدگاه هافستد است. ارزشها به عنوان درونیترین لایه، رفتار بیرونی و درونی افراد را جهت میبخشند و بیرونیترین سطح را نمادها و الگوها تشکیل میدهند که عبارت از ژستها، تصاویر، اشیای فرهنگی، کلمات زبان (ملی و تخصصی)، شیوه لباس پوشیدن، پرچمها، نمادهای موقعیتی و… است. در این سطح، پدیدههای تازه به صورت نمادهای جدید به آسانی ایجاد شده و نمادهای کهنه ناپدید میشوند.
نمودار ۱- سطوح فرهنگ از دیدگاه هافستد
(هافستد، ۱۳۸۸: ۲۰)
از دیدگاه «شاین»[۱۳] نیز فرهنگ را میتوان در سه سطح طبقهبندی نمود. سطوح سه گانه فرهنگ از نظر وی عبارتند از: مظاهر فرهنگ[۱۴]، ارزشها[۱۵] و مفروضات اساسی[۱۶]. پیشفرضها یا مفروضات اساسی عبارت از آن چیزی است که اعضای فرهنگ واقعیت میپندارند و احساس آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، اشاره دارد. به عبارت دیگر «از منظر اعضای یک فرهنگ، مجموعه پیشفرضهای آنها درست و حقیقیاند و آنچه فرض میکنند یا باور دارند واقعیت است نوعاً جای بحث و جدل ندارد» (هچ، ۱۳۸۵، ۳۴۵)
ارزشها، اصول، اهداف و استانداردهای اجتماعی موجود در یک فرهنگاند که از اهمیت ذاتی برخوردارند. ارزشها از این نظر که به عنوان معیار قضاوتهای اخلاقی استفاده میشوند، با عواطف ارتباطی تنگاتنگ دارند و علاوه بر آن با هنجارها نیز در ارتباطند.
مظاهر فرهنگ یا مصنوعات هسته فرهنگ است. مظاهر فرهنگ شامل پدیدههایی است که یک نفر میبیند، میشنود و یا لمس میکند و از این نظر شامل مظاهر فیزیکی، رفتاری و کلامی است و مواردی نظیر معماری، محیط فیزیکی، زبان، تکنولوژی و محصولات آن، آفرینشهای هنری، شیوههای لباس پوشیدن، نوع افسانهها و داستانها و …. را شامل میشود. (هچ، ۱۳۸۵: ۳۴۵-۳۵۳)
سطوح فرهنگ در نمودار صفحه بعد نشان داده شدهاند.
نمودار ۲- سطوح فرهنگ از دیدگاه شاین