دوم ـ عوامل بازدارنده خلاقیت:
دوریس جی (۱۹۹۳) معتقد است عمده موانعی که برای بروز خلاقیتها در انسان مطرح است عبارت است از:
۱- موانع تاریخی: مثلاً مشاجرهای که بشر از قرنها پیش از نظر مذهبی با آن روبرو بوده که همه چیز را به دست تقدیر میسپرده و نقش اختیار را به کلی نفی مینموده است.
۲- موانع بیولوژیک: در اینکه عوامل بیولوژیک در میزان هوش نقش اساسی دارند شکی نیست اما در مورد هوش خلاق توسل به عوامل ارثی و ژنتیکی به عنوان تنها عامل زیاد واقعیت ندارد.
۳- موانع فیزیولوژیک: این موانع در اثر بیماریها و تصادفات که بر مغز ضربه وارد میآورند به وجود میآیند. البته این موانع همیشه مصداق ندارند زیرا جان میلتون شاعر انگلیسی کور و بتهوون پیانیست معروف کر بود.
۴- موانع اجتماعی: همانطور که درمبحث عوامل مؤثر بر خلاقیت هم اشاره شد محیط اجتماعی در پرورش استعدادهایی خلاق عامل مهمی به حساب میآید. در حالیکه همین اجتماع ممکن است مانع بروز خلاقیت شود یعنی با عکس العمل منفی نسبت به خلاقیتها و افراد خلاق این استعداد را در وجود آنها خفه کنند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۵- موانع روانی: مهمترین مانع در راه پرورش تفکر خلاق همین موانع روانی هستند.
۶- موانع کلان ساختاری: روابط متقابل نهادهای بنیادین در کشورهای پیشرفته دو سویه است. ولی این روابط در کشورهای جهان سوم منقطع و گسسته است. یعنی این نهادها از امکانات و پتانسیل همدیگر قادر به استفاده نیستند و این موانع خلاقیت در سطح جامعه است.
علوم
تکنولوژی
تولید
علوم
تکنولوژی
تولید
کشورهای پیشرفته
کشورهای در حال توسعه
نمودار ۱-۲: تفاوت متغیرهای کلان ساختاری در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه (منبع: حاج فتحعلی، ۱۳۸۲، ص۵۱)
در جای دیگری موانع خلاقیت به سه دسته سازمانی، فردی و اجتماعی تقسیم شده است که در زیر به هرکدام از این موانع اشاره خواهد شد ( داوود آبادی فراهانی، ۱۳۸۳):
۱- موانع سازمانی: که شامل محیط داخلی و محیط خارجی سازمان است.
عوامل بازدارنده محیط داخل سازمان:
الف- مدیریت: شامل موانع مدیریتی از قبیل سبک رهبری دیکتاتوری، عدم تحمل انتقاد و برخورد، عدم پذیرش مخاطره و تحمل شکست، نگرش منفی نسبت به توانائیهای و قابلیتهای زیردستان، سیستم تشویق و تنبیه غلط ( تشویق اطاعت کورکورانه به جای ترغیب خلاقیت ) و ضرر و زیان محسوب نمودن هزینه های ناشی ازخلاقیت.
ب- موانع ساختاری: ارتباط کانالیزه شده و محدود سازمانی، پیروی از طبقه بندی مشاغل و شرح شغل ثابت، ساختار بوروکراتیک و انعطاف پذیر، ارزیابی نادرست عملکرد و مسایل ناشی از برخورد صف و ستاد.
ب- موانع فرهنگ سازمانی: شامل عدم احساس مسئولیت اجتماعی، تلاش در جهت حفظ وضع موجود، محصول گرایی به جای مشتری مداری، عدم وجود فضای حمایت از نوآوری و نوآوران و ﺗﺃکید بیش از حد بر اهداف سازمانی بدون توجه به کارکنان.
ج- موانع آموزشی: نبود آموزش خلاقیت و ضعیف بودن آموزشهای پایهای.
عوامل بازدارنده محیط خارج سازمان:
الف ـ محیط نزدیک: شامل فرصتها و تهدیدات محیطی و شدت رقابت سالم در صنعت.
ب- محیط دور: شامل قوانین و مقررات ثبت مالکیت معنوی و نگرش مثبت اجتماعی نسبت به انسان های خلاق و نوآور.
۲- موانع فردی: که به سه دسته موانع ادراکی، فرهنگی و احساس تقسیم می شود.
۳- موانع اجتماعی: عوامل بنیادی در ایجاد موانع فردی نقش دارند که مهمترین آنها فرهنگ جامعه، خانواده و چگونگی تربیت و نظام آموزشی میباشد.
روانشناسان معتقدند که برخی از عوامل فردی (درونی) و پیرامونی (بیرونی) میتوانند از بروز و تبلور خلاقیت جلوگیری بعمل بیاورند (شهرآرای و دیگران، ۱۳۸۶) این عوامل عبارتند از:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
عوامل فردی:
۱- نداشتن انگیزه برای بروز خلاقیت: پژوهشگران زیادی همچون یاردلی و بولن(۱۹۸۰) معتقدند که افراد خلاق کمتر به انگیزههای بیرونی اهمیت می دهند و بیشتر دارای انگیزه درونی مثلاً احساس لذت از بروز ایده یا خلق محصول جدید هستند. البته انگیزههای بیرونی بیﺗﺄثیر نیست اما به گفته آیزنبرگر و کامرون (۲۰۰۹) کلید اصلی تقویت خلاقیت ارائه پاداش بر اساس بازده بالای خلاقیت است.
۲- عدم توانایی در متمرکزکردن ذهن: عدم تمرکز ذهنی براثرعواملی مختلفی چون اضطراب، افسردگی وعوامل برون زا مانند عدم پذیرش، ترس از دست دادن موقعیت شغلی و… به وجود می آید که از عوامل فردی، در تضعیف خلاقیت است. لذا فراهم کردن محیطی که آرامش بر آن حاکم باشد اهمیت خاصی دارد. زیرا فرد خلاق موقعی توانمندی و خلاقیت خود را به منصه ظهور میرساند که در محیط آرام و راحت به تفکر بپردازد.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
۳- نداشتن ظرفیت لازم برای مقابله با موقعیتهای ذهنی دشوار: افراد برای مقابله باناکامی تضاد و ابهام نیاز به ظرفیت بالای روانی دارند در غیر اینصورت فرد دچار ضعف میگردد.
۴- احساس عدم امنیت: عدم امنیت توان ذهنی وعاطفی انسان را در برابر مشکلات محدود مینماید و فرد را از تفکر و یا حل ﻣﺴﺄله باز میدارد، درحالیکه امنیت روانی این توان را بالا برده و قدرت ﻣﺴﺄله گشایی را افزایش میدهد.
۵- عدم اعتماد به نفس: افرادی که اعتماد به نفس کامل نداشته باشند از قدرت خلاقیت خود به نحو مناسب استفاده نمینماید، زیرا عدم اعتماد به نفس باعث تحلیل روحیه، بیتوجهی به اطلاعات، کندی انتقال اطلاعات و عدم توانایی درتجزیه و تحلیل ترکیب اطلاعات جهت ارائه راه حل مناسب است.
۶- ترس از انتقاد و شکست: این عامل باعث می شود که انگیزه فردی برای به کارگیری قوه خلاقیت برآورده نشود به خصوص درکنار فرهنگ سازمانی مبتنی بر منفیبافی به عنوان یک عامل بازدارنده در بروز اندیشه های خلاق خواهد بود.
۷- عدم آرامش لازم: مسایل همچون کمبود وقت در به وجود آوردن تنشهای عصبی نقش دارند این امرموجب می شود که فرد آرامش لازم برای ارائه اندیشه خلاق را از دست بدهد. عامل زمان هم به عنوان یک عامل درونی (وابسته به فرد) وهم به عنوان عامل بیرونی در بروز خلاقیت اثر میگذارد.
۸- دارا نبودن سلامت روان: سلامت روان یاری دهنده تعمق و تخیل سالم است. افرادی که سلامت روانی نداشته باشند در دریافت پیامهای حسی از محیط و در نگهداری و یادآوری آنها دچار مشکل میشوند. بعلاوه درتفسیر داده های محیطی منطبق با واقعیتها عمل نمی کند و شخص را از ارائه اندیشه های خلاق که عملی بودن و اثر بخشی از جمله خصوصیات آن است باز دارد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
عوامل پیرامونی:
۱- عدم پذیرش فرد خلاق توسط همکاران و مدیران: اگر رفتار و اعمال همکاران نشانگر عدم پذیرش آنها از فرد خلاق باشد، انگیزه ظهور خلاقیت در وی کاهش یافته یا از بین میرود.
۲- عدم وجود آزادی روانی و ذهنی: محیط سازمانی که اجازه آزادی روانی و ذهنی به فرد خلاق نمیدهد موجب می شود که فرد آزادی کامل برای تفکر و به آزمایش گذاشتن خلاقیت خود را نداشته باشد و به همین ترتیب قدرت خلاقیت در او ضعیف می شود.
۳- فشار برای انجام کار: مسئولینی که استبدادی عمل مینمایند باعث میشوند که خلاقیت در فرد کاهش یابد همچنین مقررات غیر قابل انعطاف و فشار بر فرد برای پیگیری کار قدرت خلاقیت را در فرد سرکوب می کند.
۴- به تمسخر گرفتن ایدههای غیر معمول: این امر موجب می شود فرد خلاق به فردی تدافعی و وسواسی تبدیل شود.
۵- عدم وجود انگیزه: عوامل سازمانی زیادی انگیزه خلاقیت را کاهش می دهند آلبرشت معتقد است عواملی مانند رشد، موفقیت و عملکرد سازمان باعث از بین رفتن خلاقیت افراد و گروهها می شود. رشد یک سازمان احتمال کاهش و از بین بردن خلاقیت را افزایش میدهد چون در یک سازمان بزرگ رفتار خلاق ترغیب نمی شود و امکان ظهور نیز نمی تواند بیابد. به عبارتی با رشد سازمان سنتها، عادات و مقررات افزایش مییابد و در نتیجه آزادی عمل و انگیزه برای خلاقیت محدود میگردد که این نظریه در پژوهش صلواتی (۱۳۸۷) که در مبحث عوامل مؤثر بر خلاقیت به آن اشاره شد به فرض گرفته و مورد تأیید قرار گرفته است. بعلاوه هرچه یک سازمان در مورد محصول، خدمات و امور دیگرموفق باشد احتمال نادیده گرفتن امکانات و مسایل یکدیگر زیاد می شود و موفقیت به عنوان عملی بازدارنده عمل مینماید. از طرف دیگر در مورد عملکرد سازمان البرشت معتقداست فردی که کوشش می کند تا برای اجرای اهداف خود راههای صحیح را برای رسیدن به حداکثر بازده بکار برد با مشکلات بسیاری روبرو می شود که همراه با آشفتگی اختلال و ابهام است. این وضعیت به این خاطر است که از تفکر همگرا ـ روش های معمول وتجربه شده ـ برای رسیدن به حداکثر عملکرد و استفاده از پرداختن به راهحلهای بدیع ـ تفکر واگرا- که به علت مجهول بودن و ابهام زیاد و امکان دسترسی به عملکرد بالا را کاهش میدهد دوری می کنند.
الکس اس. آزبورن عواملی که مانع خلاقیت است را شامل موارد زیر میداند ( به نقل از قاسم زاده، ۱۳۸۱)
۱- عکس العمل منفی: اکثر ایدهها و پیشنهادات جدید را میتوان فوراً رد کرد وگاه این امر چنان منطقی و قانعکننده به نظر می آید که فرد پیشنهاد کننده از تفکر بیشتر بر روی ایده خود خودداری می کند. روشن است این طرز تفکر منفی به خلاقیت کمکی نمی کند.
مغز ما دو جنبه دارد: یک جنبه آن مغز قضاوت کننده است که به تجزیه وتحلیل و انتخاب می پردازد و دومین جنبه آن مغز خلاق است که مطالب را تجسم کرده، پیش بینی می کند و ایده ایجاد می کند. مغز قضاوت کننده قدرت تصور را در مسیر صحیح نگه میدارد و قدرت تصور در روشن ساختن قوه قضاوت به ما کمک می کند. یعنی با بهره گرفتن از قدرت تصور خود میتوان نتایجی که از قوه قضاوت بدست می آید را به منصه ظهور رساند. در کوششهای خلاق باید مانند دو فرد مختلف عمل کنیم که گاه باید مغز قضاوت کننده خود را خاموش کند و مغز خلاق را روشن کند و مدت لازم را صبر کرده سپس چراغ قضاوت خود را روشن کنیم. در غیر اینصورت قضاوت عجولانه ممکن است خلاقیت راسرکوب کند.
۲- عادات پیشین: از عواملی که باعث شده است که هرچه فرد بیشتر رشد کند خلاقیتش کمتر می شود این است که عادت زده شده است. وقتی ﻣﺴﺄله جدیدی پیش می آید گرایش به این سمت است که فکر به راه حلیهایی که برای مسایل مشابه به کار رفته محدود شود برای تداوم خلاقیت باید از عادت رها شد و قدرت تصور را در ایدهیابی آزاد گذاشت.
۳- دلسرد کردن خود: بسیاری از مردم خلاقیت خود را با دلسرد کردن خود از بین میبرند. ترس از احمق جلوه کردن با علت عدم اعتماد به نفس عنصر مهمی در ممانعت از بروز اندیشه های جدید است، بنابراین فرد سعی می کند همرنگ جماعت شود و این امر نیز سنت گرایی را به همراه دارد.
۴- کم رویی: کم رویی از تردید فرد درباره استعداد خلاقیت خویش ناشی می شود. شکسپیر میگوید: « چنین تردیدهایی خائناند و باعث می شود که نتایج نکویی را که ممکن است در صورت نبودن ترس از کوشش بدست آوریم از دست بدهیم ».
در مورد پژوهشهای انجام شده پژوهش صلواتی (۱۳۸۸) سه عامل ساختاری رسمیت، پیچیدگی و اندازه بزرگ سازمان را به عنوان عواملی که باعث میشوند خلاقیت کمتر شود فرض کرده و مورد تأیید قرار گرفته است.
تقسیم بندیهای بسیار دیگری در مورد موانع انجام شده است که کما بیش همانند تقسیم بندیهای انجام شده در قبل است اما بطور کلی این موانع عبارتند از:
– عدم اعتماد به نفس
– محافظه کاری
– متعهد نبودن
– وابستگی و جمود فکری
– تمایل به همرنگی و همگونی
– عدم توانایی در تحمل ابهام و تضاد
– عدم پیچیدگی ذهنی لازم برای بررسی مسایل
– ویژگی شدید و عدم دانش کافی در مورد علوم مربوط
– عدم استفاده از طرفین مغز
– عدم تمرکز ذهنی
– مقاوم نبودن
– کمرویی
– عدم انعطافپذیری
این ویژگیها و ویژگیهای دیگر در این مورد ممکن است در بعضی از افراد بر اساس شرایطی که در آن قرار گرفته اند پرورش یافته باشد و جزء شخصیت آنها در آمده باشد (ثابت شده باشد) مدیران باید بدانند که آزاد ساختن توان خلاقیت و به کارگیری فکرهای نو در گرو پیروزی بر موانع مذکور است (زارعی متین، ۱۳۸۳).
موانع زمانی ملموس میشوند که قدرت نیروهای پیش برنده نسبت به نیروهای بازدارنده کاهش یابد. در مباحث اجتماعی و انسانی به ندرت میتوان ریشه موانع را به مورد خاصی نسبت داد و عمدتاً حاصل علل و اسبابی است که تفکیک آنها مثل علوم طبیعی به راحتی امکان پذیر نیست.