این منظومه از جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی برخوردار است. آن را از نخستین مثنویهای عاشقانه و شاعر آن را در حقیقت پیشـرو شعر بزمی ایران به شمـار میآورند. شـاعران پس از فخـرالدین، از جنبه های گوناگون تحت تأثیر منظومهی او بوده اند. نظامی در سرودن خسرو وشیرین، خواجوی کرمانی در سام نامه، وحشی بافقی در شیرین و فرهاد و سایرین هر یک به نوعی از این منظومه تأثیر گرفتهاند.
یکی از ویژگیهای سرودههای عاشقانه ادبیات فارسی در دوره اسلامی، رعایت معیارهای اخلاقی است، به گونه ای که نویسنده از محدوده عفّت فراتر نمیرود. و امّا ویس و رامین داستان عشقی کاملاً ممنوع است که حتّی در زمان وقوع ماجرا نیز قبیح شناخته میشده است. به همین جهت در دوران اسلامی این اثر چنـدان مورد توجّه نبوده و حتّی نسخــههای آن کمیاب شد. دکتــر
زرّین کوب در «یادداشتها و اندیشهها» ضمن تأکید عدم توجّه جامعه اسلامی به این اثر، جملهای از رسالهی صد پند عبید را ذکر می کند که گویای این مقوله است. «از خاتونی که قصّهی ویس و رامین خواند، مستوری توقّع مدارید» (زرین کوب، ۱۳۶۲: ۲۱۸). حتّی خود ویس و رامین نیز در متن داستان برای دقایقی به خود میآیند و به نوعی دچار عذاب وجدان میشوند؛ ویس پس از تن سپردن به رامین، احساس ندامت می کند و با خود میگوید:
ندیدم هیچ تیمـاری بدین سان که شد بر چشم من رسوایی آسان
تن پاکیــزه را آلــوده کــردم وفـــا و شــرم را نابـود کــردم
نیرزد کام صد ساله یکی ننگ کزو بر جان بماند جـاودان زنگ
(فخر الدین اسعد گرگانی، ۱۳۸۱: ۱۲۷)
طرف دیگر ماجرا، رامین نیز میداند که خطاکار است، و بر آن است که به راه شیطان رفته است:
مرا این راه بد جـز دیو ننمود پشیمــانم بر آن کـم دیو فـرمود
بپیمــودم به گفت دیو راهـی کشیدم رنج و خواری چندگاهی
گمان بردم کزین ره گنج یابم ندانســتم که بی بر رنــج یابـم
(همان: ۳۳۲)
به هر صورت فخرالدین اسعد به نوعی جسارت سرودن این داستان را داشته است و بیانی زیبا و به دور از تکلّف آن را به نظم درآورده است.
موضوع اصلی داستان عاشق شدن رامین بر همسر برادر خود، ویس است. برادر رامین که موبد نام دارد و مردی کهنسال امّا زنباره است، دختری را که هنوز از مادر زاییده نشده، از مادرش خواستگاری می کند. مادر نیز سوگند یاد می کند که دختر را به او بدهد. وقتی دختر به دنیا میآید، تحت تربیت زنی که دایهی اوست و بعدها نقش زیادی در ماجـرا بازی می کند، بزرگ می شود. وقتی به سنّ نوجـوانی میرسد، دایه او را به مادرش میسپارد. برای او که بسیار زیباست؛ همتایی جز برادرش «ویرو» نمییابند. دست سرنوشت، دختر را به چنگ موبد اسیـر می کند. امّا «ویس» که در داستان جـوان و بسیار صبور معرّفی می شود، با کمک دایه و با حیله و جادو نمیگذارد موبد، که قاتل پدرش نیز هست، از او کام گیرد. «رامین» با دیدن «ویس» به او دلباخته و عاشق ویس می شود. او با وساطت دایه، ویس را از عشقی که در دل دارد، آگاه میسازد. دایه با حیلهگری و چربزبانی ویس را در مقابل رامین قرار میدهد تا جایی که کم کم ویس نیز به رامین علاقهمند شد. این عشق به خیانت و روابط پنهانی منجر شد. شاه با آگاهی یافتن از ماجرا و ایجاد موانع، تلاش خود را برای از بین بردن این ارتباط انجام داد. تا جایی که رامین را از پایتخت ـ مرو ـ به طبرستان فرستاده و برای دور ماندن از دربار، پادشاهی گـرگان به او واگذار شد. و با شاهزادهای به نام «گل» ازدواج کرد. امّا این دو دلداده یک بار دیگر با وساطت دایه و یادآوری پیمان وفاداری خود در کنار هم قرار میگیرند. پس از تحمّل سختیهای فراوان، رامین به جای برادر بر تخت پادشاهی نشست و ویس همچنان ملکه باقی ماند. ویس و رامین سالیان سال با کامیابی و شادکامی در کنار یکدیگر زیستند. در پایان داستان و پس از مرگ ویس، رامین دست از سلطنت کشیده، تاج و تخت را به فرزندش واگذار می کند و خودش در آتشکده مجاور می شود و چند سال در آنجا به عبادت یزدان پرداخت، پس از مرگش او را در کنار ویس به خاک سپردند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳ـ ۲ـ ۱ـ ۱ برخی از ویژگیهای عشق در «ویس و رامین»
همان گونه که اشاره شد، این منظومه سرآغاز سرایش منظومههای عاشقانه شناخته می شود. با بررسی این اثر به طور کلّی میتوان ویژگیهای زیر را برای مفهوم عشق در منظومهی «ویس و رامین» قائل شد:
الف ـ عشق جسمانی است.
ب ـ معشوق وفادار و در عشق ثابت قدم است.
ج ـ معشوق جسور و بی پرواست.
د ـ موانع برطرف شده و وصال صورت میگیرد.
الف ـ عشق جسمانی است
همان گونه که گفته شد این منظومه، حکایت یک عشق پرمخاطرهی جسمانی است. فخرالدین اسعد در «ویس و رامین» عشق طبیعی (جسمانی) را مطرح می کند. در این اثر خبری از عشق ماورایی و عرفانی نیست. «در ایران باستان و ایران اسلامی، ستایش عشق و پرستش جمال، بازاری گرم دارد. امّا در ایران پیش از اسلام، زیبایی پسندی، طلب و تمنّای جسم زیباست، و عشق که تنها جنبه آرمانیش، وفاداری و پایداری عاشق و سرسپردگی وی به معشوق است، عاقبت به وصل میانجامد. در ویس و رامین، هیچ پیرایهی عرفانی در کار نیست» (ستّاری، ۱۳۵۴: ۳۳۸).
محمّد جعفر محجوب در مقدّمهی «ویس و رامین» بر آن است که عشق ایرانی تا پیش از ورود و نفوذ عشق عربی و افلاطونی اساساً عشقی است که با آمیزش کامل و ارتباط جسمی همراه است و به هیچ وجه افلاطونی نیست. عشق به مرگ، عشق عقلانی و ذهنی، عشق شکنجهزا، از ایران نمیآید، بلکه ساخته و پرداخته و جزء تعالیم اعراب یا دست کم بعضی از تازیان است.(همان، ۱۳۸۱: ۸۲)
در ویس و رامین شاهد چنین عشقی هستیم. عاشق و معشوق دو انسانند که به یکدیگر دل میسپارند و برای رسیدن به هم از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند.
ب ـ معشوق وفادار و در عشق ثابت قدم است
در سنّت شعر فارسی عموماً معشوق جفاکار و دست نیافتنیست. امّا این سنّت در منظومهی ویس و رامین رنگ میبازد. در این داستان نه تنها معشوق ویژگیهای فوق را دارا نیست که خواستار وصال عاشق است و برای رسیدن به او دست به هر اقدامی میزد. و به مراتب وفادارتر از عاشق ظاهر میگردد. ویس، پس از دل بستن به رامین تا پایان عمر به او وفادار باقی میماند، امّا رامین تحت تأثیر توصیهها و سرزنشهای اطرافیان قرار میگیرد، معشوق را رها کرده و حتّی برای فراموش کردن ویس، با شاهزادهای از طبرستان ازدواج می کند. ویس علی رغم همهی این اتّفاقات، همچنان به عهدی که با رامین بسته پایبند است و طی ده نامهای برای او مینویسد؛ سوگندی را که برای وفاداری به هم خورده بودند، به او یادآوری می کند (شاید بیراه نباشد بگوییم همین سوگند بود که به نوعی این عشق ممنوع را برای ویس و رامین مشروعیت بخشید). ده نامهی عاشقانهی ویس مملو از احساسات و شور عاشقی و همچنین گله از بیوفایی و عهدشکنی رامین است. امّا در عین حال معشوقِ عاشق را همچنان وفادار میداند:
وفــای تو اکنـون بیــش دارم جفــاهایی که کـردی یــاد نارم
کنم چنـدان وفــا و مهــربانی که جور خویش و مهر من بدانی
(فخرالدین اسعد گرگانی، ۱۳۸۱: ۲۶۳)
علی رغم اینکه ویس قبل از آشنایی با رامین ازدواج کرده و مدّتی نیز در حصر موبد بوده است، امّا تنها مردی که از او کام میگیرد، رامین است. ویس همیشه به او وفادار باقی ماند. در مقابل در بُرههای از زمان رامین راه بیوفایی پیش میگیرد و حتّی با زن دیگری ازدواج می کند. این اتّفاق به حدّی ویس را ناراحت می کند که به زنان عاشق توصیه می کند:
مـرا بینید و حــال مــن نیوشیـــد دگر در عشــق ورزیدن مکوشید
مـرا بینیدو خــود هشیــار باشیـد ز مهــــر ناکسان بیــزار باشیـد
نهـــال عــاشقی در دل مکـــارید وگـر کارید، جـــان او سپــارید
زنـان را شوهــر است و یار بر سـر مرا اکنون نه یار است و نه شوهر
اگر شوی است با من بدگمان است اگر یار است با مـن بد نهـانست
بیفکنــــدم دِرم از بهــر دینــــار کنون بی هر دوان ماندم به تیمـار
(همان: ۲۵۱)
امّا ویس با وجود آگاهی از همهی اتّفاقات همچنان در عشق خود ثابت قدم است. در تمام داستان او برای عشـقورزی به رامین نه تنها دست به ترفنـدهای مختلف میزند؛ که از جـان خـودش هم مایه میگذارد.
ج ـ معشوق جسور و بی پرواست
«قهرمان اوّل و شخصیت اصلی این منظومه «ویس» است. زنی بیپروا و عاشق پیشه با شور و هیجان جوانی که در راه وصال معشوقش دست به هر کاری میزند و تا پای جان مقاومت می کند. برخی از منتقدین ادبی، ویس را زنی ناب و شعلهور میدانند که نهایت بهره را از جوانی برده است و در ادبیات فارسی بیشتر از سایر زنها به کامرانی و خوشگذرانی پرداخته است و در این مسیر تاوان هر آنچه که انجام داده است را نیز پرداخت کرده، از این دیدگاه ویس به جهت پایبندی در عشق و ایستادگی در آن مورد ستایش است» (اسلامی ندوشن، ۱۳۷۰: ۹۴ـ۱۱۰). ظاهراً این بیپروایی و روح سرکشی از سالهای کودکی در ویس وجود داشته، تا جایی که دایهاش ازدست او به تنگ آمده و در نامهای به مادرش خواستار بازگرداندن ویس شد:
همی ترسم که او پـرواز گیـرد به کام خــود یکی انبــاز گیـرد
که مـن زین بیش او را برنتـابم همان چیزی که میخواهد، نیابم
(فخرالدین اسعد گرگانی،۵۱:۱۳۸۱)
حاضر جوابی و سرکشی ویس را میتوان در برخورد او با موبد نیز مشاهده کرد؛ هنگامی که موبد برای باز پس گرفتن ویس از شهرو نامهای برایش میفرستند ویس پس از آگاهی یافتن از محتوای نامه ضمن سرزنش مادر، موبد را به باد تمسخر گرفته و میگوید:
بسی گاه است، خیلـی روزگارست که نادانیــت بر مـا آشـکار است
ز پیـری مغزت آهـومند گشتهست ز گیتی روزگارت در گذشتهست
تو را گر هیــچ دانــش یار بودی زبـانت را نه ایــن گفتــار بودی
نجستی زین جهان جفت جوان را ولیکن توشه جستی آن جهـان را
(همان: ۵۸)
سنّتشکنی و جسارت ویس زمانی بیشتر جلوه مییابد که وارد یک رابطه ممنوع با رامین، برادر شوهر خود می شود. هر چند ویس به سادگی تن به عشق رامین نداد. امّا در نهایت وسوسههای دایهاش و پافشاری رامین او را تسلیم کرد. پس از آن که موبد از ماجرای ارتباط همسر و برادرش آگاهی مییابد؛ ویرو، همسر سابق و برادر ویس، را فرا خوانده و از او میخواهد خواهرش را تنبیه کند، که در غیر این صورت، خودش به بدترین شکل او را تنبیه خواهد کرد. امّا ویس در مقابل برادر میایستد و نه تنها اظهار پشیمانی نمی کند که گناه خود را به گردن میگیرد و به موبد میگوید؛ ترسی از او ندارد و هر چه میخواهد، انجام دهد:
که رامینــم گـزین دو جهــانست تنـم را جــان و جـانم را روانـست
بگفتـــم راز پیشـــت آشـــکارا تو خواهی خشـم کن، خواهی مدارا
مـرا نـز مرگ بیم است و نه از درد ببین تا که چه چــاره بایـدت کـرد
(همان: ۱۳۳)
ویس خودش را عاشق رامین و آب از سرگذشته میبیند و البتّه تقدیر الهی را نیز بیتقصیر نمیداند:
قضــا بر مـن برفت و بودنـی بود ازین اندرز وزین گفتـار چه سود؟
در خانه کنون بستن چه سود است که دزدم هر چه در خانه ربودست
مرا رامین به مهـر اندر چنان بست که نتوانم ز بندش جـاودان رست
(همان: ۱۳۴)
بیپروایی، جسارت، عدم مخفیکاری و صراحت کلام ویس در ادبیات فارسی از جانب یک زن، کم نظیر است.
د ـ موانع برطرف شده و وصال صورت میگیرد
در اکثر داستانهای عاشقانهی فارسی «موانعی گوناگون بر سر راه عاشقان پدید میآید، مهمترین عامل بازدارنده، دشمنی و نفرت و جنگ میان دو دودمان است که مانعی برونی و خارج از قدرت و اختیار عاشقان است. این گونه موانع در غالب داستانهای عاشقانهی ایرانی، مانند زال و رودابه، بیژن و منیژه و … نیز دیده می شود. امّا مانع بزرگ و اساسی دیگر برخورد و ستیز میان دو گرایش متضاد اخلاقی است. دو اخلاق متضاد رویاروی هم هستند. یکی اجتماعی و دیگری شخصی. انتخاب میان این دو کار آسانی نیست. از این رو از یک سو لزوم رعایت و حفظ ظاهر و محترم شمردن آنها در میان است؛ و از سوی دیگر شور عشق و تن دادن به نیروی درون چیره است. این ستیز درونی ماجرایی دردناک و کشاکش انگیز پدید میآورد … امّا عاشقان راه عشق را برمیگزینند. و داستان را به حدیث وفاداری به عشق بدل می کنند» (مختاری، ۱۳۷۸: ۳۸ـ۳۹). انعکاس این مقوله در داستان ویس و رامین نیز قابل مشاهده است. علاوه بر کنشهای درونی ویس و رامین که این ارتباط عاشقانه را در ابتدا غیر اخلاقی میدانستند و نمونههای شعریاش ذکر شد، وجود «موبد» همسر ویس و برادر رامین، وصال صورت میگیرد و دو دلداده، زمستان جدایی را پشت سر گذاشته و نوروز وصل را جشن میگیرند:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
چه باشد عاشقـا گر رنج دیدی بلا بــردی و ناکامــی کشیـدی
به آســانی نیــابی شــادکامـی به بی رنجــی نیــابی نیکنـامی
به هجر دوست گر دریا بریدی ز وصل دوست بر گوهر رسیدی
زمستـان را بود فــرجام نوروز چنانچونتیرهشبرا عاقبتروز
چو در دست جدایی بیش مانی ز وصلت بیش باشد شــادمانی
وفــا گشتم مرا شـادی برآورد مه تابان به مهــرم سر در آورد
وفــاداری پسندیدیم به هر کار ازیرا شد جهــان با من وفـادار