ممکن است به انسان حالتی دست دهد که نفس و دل او خود را به مال، مقام و یا چیز دیگری محتاج ببیند ، چنین فقری فقرنفس است. درصورتی که نفس فقیرشود هرچه ثروت افزایش یابد بازهم احساس کمبود فقر می نماید. این فقربا حرص و آز آمیخته است و درروایات بسیارنکوهش شده است و گفته شده که فقر اساسی ناپسند همین فقراست.
یعنی گروهی به رغم برخورداری از مواهب طبیعی باز هم خود را نیازمند بدانند و در اندیشه افزودن مال و دارایی خویش باشند و مشاهده افراد داراتر در حسرت وآه باشند . مانند تشنه ای که نوشیدن آب دریا بر تشنگی اش بیفزاید .مقابل این وضعیت حالت استغنا است . یعنی برخی مواقع شخص دارای فقرو تنگدستی است ولی در درون خود احساس آرامش و بی نیازی می کند و همین حالت روحی وی او را از در خواست از دیگران بی نیاز می نماید و این همان حالت استغنا و غنای نفس است . همانهایی که خداوند در موردشان می فرماید : « از شدت خویشتن داری افراد نا آگاه آنها را بی نیاز می پندارند . اما آنها را از چهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی را از مردم نمی خواهند .»[۶۸]
حضرت علی علیه السلام دراین باره می فرمایند: «شَرُّ الْفَقْرِفَقرُالنّفس ِ؛ بدترین فقرها فقر نفس است».[۶۹]
۲-۲-۸ فقر معنوی:
فقرمعنوی ،به مفهوم عدم استطاعت فکری، روانی و روحی است . گاهی اوقات از فقر معنوی به عنوان فقرفرهنگی هم نام برده می شود. فقراعم از اینکه مادی باشد یا معنوی می تواند جنبه دائمی داشته باشد و یا جنبه موقت به خود گیرد.[۷۰]
شهید مطهری دراین باره چنین می نویسد:« فقر روحی و معنوی بالاتر از فقر مالی و اقتصادی است ؛با داشتن ثروت روحی و فکری و اخلاقی می توان فقر مالی و اقتتصادی را علاج کرد ولی با وجود فقر روحی و معنوی بی نیازی مالی سودی ندارد و ممکن است برناراحتی و شقاوت انسان بیفزاید. مقصود این نیست که فقر مالی و احتیاج مادی امر ممدوحی است ونبایدآن را چاره کرد بلکه مقصود این است که انسان نباید فقر را منحصربه فقرمالی بداند و توجهی به فقرهای فکری وروحی و اخلاقی نداشته باشد.
عکس مرتبط با اقتصاد
چیزی که انسان را وا می داردکه همه توجه خویش را معطوف به رفع فقر مالی بندد این است که انسان خودش فقر مادی را بیش از دیگران احساس می کند و رنج فقر مادی را بیش از کسان دیگر حس می کند ،بر خلاف فقرهای روحی و معنوی که خود شخص آن فقر و عوارض وآثارآن را احساس نمی کند و دیگران و مخصوصا آنهایی که از این ثروت معنوی بهره کافی دارند بهتر احساس می کنند .از این جهت است که می بینیم پیغمبران و پیشروان قافله بشریت توجه خود را به رفع نواقص روحی . معنوی معطوف کرده اند چون می دانند که نواقص مادی را خود مردم خوب درک می کنند و در این ناحیه چندان احتیاجی به تنبه و تذکر نیست».[۷۱]
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّهُ لِلْحَیاءِ وَ مَذْهَبَهٌ لِلْحَیاءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ؛ دست حاجت نزد مردم دراز کردن، زندگى را پست و خوار مىکند و حیاء و شرم و آزرم را از بین مىبرد، وقار و سنگینى را کم مىکند و همین خود فقر نقد است.» [۷۲]
یعنى فقر منحصر به نداشتن پول نیست. فقر یعنى نیاز. نداشتن پول نیاز و فقر است. اظهار این نیازها هم عین فقر است.به هر نسبت که انسان کمتر دست حاجت پیش مردم دراز کند، به نوعى غنا و بىنیازى نقد نائل شده است. «وَ قِلَهُ طَلَبِ الْحَوائِجِ اِلىَ النّاسز هُوَ الْغَنىُّ الْحاضِرِ»[۷۳]
پس انسان نباید اشتباه کند که براى رفع فقر مالى، خود را به فقر دیگرى مبتلا کند یعنی ارزش خود را پایین آورده ، خود را در مقابل دیگران کوچک کرده و دست نیاز به طرف آنان دراز کند .حضرت علی علیه السلام مىفرمایند: «مَا اَحْسَنَ تَواضُعَ الْاَغْنِیاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَاللهِ “. چقدر نیکوست تواضع و فروتنى ثروتمندان در مقابل نیازمندان به خاطر خدا. «وَ اَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَراءِ عَلَىٰ الْاَغْنِیاَءِ ٱتِّکالاً عَلَىٰ اللهِ “. و بهتر از آن، تکبر فقراء است – یعنى بىاعتنائى آنها – در مقابل اغنیا به حکم اتکاء به حق .[۷۴]
۲-۲-۹- فقر دینی :
به معنای آن که فرد درفراگیری احکام و معارف دینی و شناختن صفات حمیده و رذیله هیچگونه تلاش و اقدامی انجام نداده است. درنتیجه درداشتن و عمل به معارف و اصول و فروع دین که لازمه زندگی بشریت است دارای نقص و کمبود است. امام صادق علیه السلام ازاین نوع فقربه عنوان مرگ سرخ تعبیر کردند و فرمودند: « اَلْفَقْرُ اَلمَوتُ الاَحْمَرُ»[۷۵]
شاید تعبیر به مرگ سرخ به علت داشتن خطرات و پیامد های سوء آن بوده باشد که حضرت به آن اشاره کرده اند . پیامد های سوئی که ناشی از عدم تعلیم احکام و دستورات الهی بر فرد مترتب می شود و هزینه سنگینی را برای او به جای می گذارد. فرد به علت عدم آگاهی و دانش کافی نسبت به صفات پسندیده یا صفات رذیله و بکارگیری آنها در زندگی دنیوی خود که مقدمه ساز زندگی اخروی است دچار نقصان می گردد . چرا که به دنبال آن نبوده تا بداند که اعمال شایسته ای که سعادت یک فرد را در دو سرا تضمین می کند چیست و چگونه باید آنها را در زندگی پیاده نماید. دین اسلام مجموعه جامع و کاملی است که همه برنامه های زندگی دنیوی و اخروی انسان را تا رسیدن به مرحله کمال و سعادت بشریت برای انسان ترسیم کرده است . پس فرد باید در صدد تعلیم و یادگیری آن باشد و کسی که چنین نباشد دچار نوعی فقر و نیاز است .
۲-۲-۱۰- فقر فرهنگی:
این فقر را می توان فقدان آگاهی های لازم دانست. تعصبها ،خودپسندیها، لجاجت ورزی، انکار علم و پیشرفتهای علمی ،خودداری از دانش پژوهی وپایبندی به سنتها و روش های نابخردانه ازآن ناشی می شود.این فقر شدیدترین نوع فقر به شمار می رود و ریشه ای ترین عامل عقب ماندگی و مانع بسیاری از حرکتهای توسعه و رشد است .[۷۶]
مصرف گرایی، خود باختگی ،برداشتهای ناصواب از پدیده ها وامور مختلف و فقدان آینده نگری از ویژگیهای برجسته جوامعی است که رشد فرهنگی لازم را نیافته اند .فقر فرهنگی انواع وابستگیهای فرهنگی را به همراه دارد.در تمام مسائل زندگی از معیارهای خودی روی می گرداند و به معیارهای بیگانه می گراید. این روند به مرگ استعدادهای مختلف در جامعه می انجامد .مردمی که در فقر فرهنگی به سر می برند زمینه مناسبی برای اجرای نقشه های شیطان صفتانند که به ندای انحرافی آنها پاسخ مثبت می دهندو در جهت مطلوب آنها حرکت می کنند.
حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند : در میان هر جامعه بزرگان و اشراف زادگانی وجود دارند که غرق در فقر فرهنگی اند . به پیشینیان خود می بالند وجاهلانه خود را انسانهای برترمی پندارند. این دسته از افراد تعصبات قومی – نژادی دارند و می توان آنها را ستونهای فتنه و پایه های فسق و تباهی دانست که مرکبهای راهواری برای شیطانند که از طریق آنها شیطان به مردم حمله ور می شود[۷۷]
غالباً فقر مادی با فقر فرهنگی همراه است. کسی که از حیث مادی فقیر است، فکرش آنقدر مشغول تأمین مایحتاج اولیه زندگی است که کمتر مجال و فرصتی برای برآوردن نیازهای فرهنگی و تربیتی خود و خانوادهاش دارد. اگر هم فرصتی برای این کار پیش بیاید، زمینهها و امکانات آن برایش فراهم نیست. در نتیجه، بسیاری از مواهب و استعدادهای خدادادی وی به فعلیت نمیرسند و بهرهبرداری درستی از آنها صورت نمیگیرد.درتعاییر دینی از این نوع فقر به جهل تعبیر شده است. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: یا عَلِی، لا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ؛هیچ فقری بالاتر از جهل نیست.[۷۸]
حضرت علی علیه السلام نیز می فرمایند:« اَلْجَهْلُ فِسادُ کُلِ اَمْرٍ؛ نادانی ریشه همه بدیهاست .[۷۹]
همچنین در حدیثی دیگر فرمودند: نادان کسی است که خود را به آنچه نمی داند دانا شمارد و به رای و نظر خود بسنده کند و پیوسته از دانشمندان دوری کند و از آنان عیب گیرد و مخالفان خود را بر خطا داند و آنچه را نفهمیده گمراه کننده شمارد…..[۸۰].پس فقر فرهنگی و فقدان تعلیم و تربیت و تحصیلات مناسب، فرد را از دستیابی به روشهای کنترل بر محیط و کاستن از اضطرابهای ناشی از فقر و محرومیت باز میدارد و او را در معرض اختلالات روانی قرار میدهد. علاوه بر این، محرومیت از سواد و تحصیلات، فقر مادی را تشدید میکند و این تسلسل همچنان ادامه مییابد و با افزایش فقر، بهداشت روانی فرد بیشتر آسیب میبیند.
۲-۲-۱۱ فقرذاتی :
بر اساس فرهنگ ادیان آسمانی جز خداوند همه موجودات جهان فقیر و نیازمندند و این نیازمندی تا زمانی که انسان در دنیا هست موجود می باشد و این فقر یک صفت نیست بلکه در فطرت و خمیر مایه ی انسان نهفته است و آنگاه که انسان این نیاز خود را نسبت به باریتعالی درک کند پس زندگی اش جهت دار و هدفمند شده است. هرچه انسان نیازبیشتری به وجود مطلق داشته باشد، ناشی ازعلومرتبه ودرجه اوست. اگرانسان درک کند که ذاتا محتاج خداست و خداوند ذاتا بی نیازازهمه است سعی و تلاش خواهد کرد که به سوی کمال مطلق حرکت کند.خداوند در قرآن کریم می فرماید : «یا اَیهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنی الْحَمیدُ ؛ ای مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بی نیاز و ستوده است.»
در تفسیر این آیه از بانو امین آمده است:
«در این آیه ذات متعال به تمام افراد بشر اعلام می نمایدکه بایستى بدانید و آگاه باشید که تمامى شماها در فقر و نیستى ذاتى مساوى می باشید و هستى و مال و قوّت و قدرت و آنچه را که پندارید مالک می باشید تماما ملک خدا و در قبضه تصرّف او است و نسبت بشما عاریتى است هر آنى که مشیتش قرار بگیرد فورا از شما گرفته خواهد شد.
غناى ذاتى و وجود حقیقى مخصوص بذات ازلى و ابدى مبدء تعالى است هر ممکنى بقدر استعدادش از فیض رحمت او تعالى بهرهاى می برد لکن مالک خودش و کمالاتش نخواهد گردید.[۸۱]
در مقام معرفی « ذات » انسان با این پرسش روبرو هستیم که انسان بدون در نظر گرفتن همه کمالات و دارایی های خود و با نظر به ذاتش چه ویژگی هایی دارد ؟
اگر در معرفی ذات انسان در پی بیان ذاتیات او باشیم با تنبهات آینده به این پاسخ می رسیم که انسان غیر از فقر و ناداری ، ذاتی دیگری را دارا نیست.
بنا براین وقتی که می گوییم : « عالم فقر ذاتی دارد » یا « عالم ذاتأ فقیر است » مراد ما این است که اگر به ذات عالم نظر کنیم ذات او را فاقد علم می یابیم . که این مطلب در مورد هر کمال دیگری غیر از علم نیز صادق است . هر کسی که کمالی دارد با نظر به ذاتش فاقد آن کمال بوده است .[۸۲]
بنابر این شخص عالم در حالیکه خود را هم انسان و هم عالم می یابد اگر به کمال انسانیت و عالمیت خود وجدانأ نظر کند هیچ کدام را عین خود و جوشیده از ذات خود نمی یابد .او می تواند فرض کند عالم ، قادر ، سالم و… نباشد و حتی انسانیت خود را هم از دست بدهد ، چرا که انسانیت چیزی جز مجموعه ی کمالات انسانی قابل سلب از او نیست. فرض سلب تک تک اعضای این مجموعه از آدمی به تناقض نمی انجامد . کمالات انسانی ، ذاتی ذات انسان نیستند . بنابراین می توان گفت تنها یک ویژگی ، ذاتی ماهیت است :
ناداری و فقر . از خود هیچ نداشتن و تهی دست بودن ، همان « فقر ذاتی » است که تنها ویژگی ماهیت « بما هی هی » محسوب می گردد . بنابر این وقتی گفته می شود ماهیت ذاتأ فقیر است ، یعنی با نظر به ذاتش هیچ ندارد . این بیان ، بهترین معرف ماهیت است . «من » آنقدر فقیر و نادار هستم که اگر بخواهم خودم را هم بشناسم، به خودی خود نمی توانم . باید موجود باشم و علم و ادراک هم داشته باشم ، تا بتوانم بگویم: «من»
حتی این دو کمال ( وجود و علم ) را من به خودی خود ( ذاتأ ) ندارم ، بلکه باید به « من » اعطا شود . به طور کلی همه ی صفات ماهیت ، عارض بر او می شوند و هیچ چیز جز همان فقر ذاتی ، از آن خود ماهیت ( به ذات ماهیت ) نیست.[۸۳]
و در این باره می توان گفت که فقرا چند طایفه اند:
۱-طایفه یی آنک دنیا و اسباب آن را هیچ ملک نبینند اگر چه در جمع تصوف ایشان بود و هر چه به دست ایشان آید ایثار کنند و بر آن توقع عوضی در دنیا و آخرت ندارند.
۲-طایفه یی آنک با این وصف اعمال و طاعات را اگر چه از ایشان صادر شود ، هم از خود نبینند و ملک خود ندانند و بد آن عوضی چشم ندارند .
۳-طایفه یی آنک با این دو وصف ، هیچ حال و مقام از آن خود نبینند ، بلکه جمله را فضل ولطف او دانند
۴- طایفه یی آنک با این اوصاف ، ذات و هستی خود را از آن خود نبینند ، بلکه خودی خود را از آن خود نبینند ، ایشان را نه ذات بود نه صفت ، نه حال نه مقام ، نه فعل نه اثر ، در هر دو عالم هیچ ندارند و این وصف که هیچ ندارند هم ندارند « محو فی محو و فحق فی فحق »[۸۴]
ایت الله مشکینی در کتاب «مسلکنا» بعد ازآنکه ایات و اخبار مربوط به فقر را نقل می کند ،پس از آن در ضمن تعریف فقر به تقسیم بندی آن پرداخته است و بر اساس عوامل فقرآن را تقسیم کرده و می نویسد: فقر همان احتیاج ونیازبه چیزی است که آن چیزملازمه زندگی است و در اختیار نیازمند نیست وآن فقربر چند قسم است ازجمله آنها فقر عقلی، فقردینی ، فقر سایر کمالات انسانی و فقر مالی است که فقر مالی بر چند قسم است :
قسم اول ؛ فقر اختیاری وآن این است که انسان خودش آن را برای خودش هموار کرده است. مانند ثروتمندی که دارایی خود را برای حفظ جان مستمندان از هلاکت (به آنها ) بخشیده و خودش نیز مانند آنها فقیر شده است . قسم دوم ؛ فقر اجباری است و آن این است که براساس اقتضای مشیت الهی و بدون اینکه انسان خودش در تحصیل معاش قصور کرده باشد پیش آمده است. قسم سوم ؛ فقر اختیاری است وآن این است که خودش سبب آن را فراهم آورده است مانند اینکه کوشش در تحصیل معاش نکند و تنبلی و کسالت به خرج دهد و یا اینکه کسی دیگر بر اموال و حقوق او مسلط بوده باشد و او در حالیکه قدرت مطالبه و دفاع از حقوق خود را دارد حرکت نکند و برای بدست آوردن حق خود دفاع نکند .و اما این قسم جدا مذموم است و شاید این همان فقری است که بیم آن می رود که به کفر بیانجامد.[۸۵]
۲-۲-۱۲- فقر ممدوح و مذموم:
نوع دیگری از فقر که از آیات و روایات رسیده در این باب نتیجه می شود فقر ممدوح و فقر مذموم است. این نوع فقر چکیده و نتیجه ای است از انواع فقر های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، دینی ، معنوی و … و از آن جهت عنوان ممدوح یا مذموم به خود گرفته است که عکس العمل فرد فقیر را در مقابل فقرش مشخص می نماید . اصولا فقر ممدوح را فقری می دانند که فرد مبتلا به فقر در مقابل آن شاکر باشد و یا حدأقل در مقابل پروردگارش ناسپاسی نکند ، فقر خود را به خداوند نسبت ندهد و اصل آن را نعمت و رحمتی از جانب پروردگار بداند .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
علامه مجلسی در این باره چنین می گوید : « فقری که ممدوح است فقر الی الله است و فقری که مذموم است فقر الی الناس است و از بعضی احادیث فهمیده می شود فقری که مذموم است آن است که آدمی در دین تنگ مایه باشد و تحقیق این مقام آن است که هر چیز که حق سبحانه و تعالی در دنیا خلق فرموده و در میان مردم مقرر ساخته همه لطف و رحمت است چون عالم تکلیف و اختیار است . و همچنین فقر و احتیاج وسیله ایست برای تحصیل سعادات که آدمی بر مشقت آن صبر نماید و به ثوابهای عظیم فایز گردد حاصل آید و محتاج به محرمات شود و از برای خدا ترک نماید و به اعلی درجه زهد و ورع برسد و لیکن گاهی برآن صبر نمی کند و به سبب آن مرتکب سوال از مخلوق می شود وآن از بدترین نقایص و عیبهاست و گاهی به سبب آن مرتکب محرمات می شود و گاهی به سبب آن به خداوند خود بد گمان می شود و نسبت ظلم وجور به خدا می دهد و کافر می شود . پس معلوم شد که اصل فقر، نعمت و رحمت است و لیکن گاه آدمی به اختیار خود آن را وسیله شقاوت می نماید . پس هر جا که مدح وارد شده جهت خیرش را مدح کرده است و هرجا که مذمت وارد شده جهت شرش را مذمت کرده است». [۸۶]
از امام باقرعلیه السلام روایت است که فرمودند: رسول خدا صلی الله و علیه و اله فرمود: خدای عزوجل می فرماید:« در بین بندگان من کسانی هستند که کار دینشان جز به بی نیازی و وسعت روزی و سلامتی تن اصلاح نمی شود. پس آنان را به بی نیازی و وسعت روزی و سلامت تن مبتلا می کنم و اینچنین کار دینشان را به صلاح می آورم و بعضی از بندگان مومن من کار دینشان سامان نمی پذیرد مگر به تنگدستی و بینوایی و بیماری بدن. پس آنان را به تنگدستی و بینوایی و بیماری در بدن می آزمایم و اینچنین کار دینشان را سامان می دهم….»[۸۷]
البته ممدوح بودن فقر یا مذموم بودن آن نزد فقیر بستگی به ایمان و اعتقاد قلبی وی دارد . هرچه از ایمان قویتری برخوردار باشد مدح فقر نزدش بیشتر است و هرچه این ایمان و اعتقاد به خداوند سست تر باشد ذمش نزد فقیر بیشتر است .در کتاب گفتار فلسفی در بحث فقر مذموم و ممدوح چنین می گوید: «اگر کسی آماده کارکردن هست لکن به علت فرسودگی و ضعف شدید یا بیماری قدرت کار ندارد و حداقل امر معاش و سد جوع در دسترس نیست او فقیر و گرسنه است و این فقر بی اندازه مذموم است زیرا چنین فقری ممکن است آدمی را به گناه و ناپاکی و دزدی و تجاوز به اموال مردم یا به کفر گویی و اسائه به مقام مقدس باریتعالی وادار نماید. این فقر در نظر اسلام بسیار مذموم است و در این باره روایات بسیاری رسیده است .
اما فقر ممدوح فقری است که انسان به قدر کفاف و آن مقداری که برای خود و خانواده اش لازم است و کفایت می کند واجد باشد و این زندگی که هم آبرو محفوظ است و هم اسیر ثروتمندی و سرمایه داری نیست وآنقدر محبوب رسول خداست که دعا می کرد و می فرمود : «اَللهُمَّ اجْعَلْ قوُتَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ کَفافا » بارالها قوت و غذای محمد و ال محمد را به قدر کفاف قرار بده.»[۸۸]
اما فقر از هر نوعی که باشد انسان باید درصدد رفع آن برآید و با تلاش و پیگیری مجدّانه خود بتواند خود را از این مهلکه نجات دهد چرا که اگر فقر بیش از حد توان آدمی باشد وی را درمانده کرده و او را رنجور می نماید . از این جهت است که در دعاهای وارده از ائمه بزرگوار نیز همیشه در خواست مال و ثروت شده است . تا بدین سبب دست نیاز پیش خلق دراز نکرده و نیازمند مخلوق نباشیم .
امام سجاد علیه السلام در دعای خویش چنین می فرمایند:
« وَاَغْنِنی وَاَوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِکَ وَ لا تَفْتَنِی بِالنَّظَرِ»بار الها انقدر مرا غنی ساز و از مال دنیا برخوردارم نما که به مردم نیاز نداشته باشم و روزیت را بر من وسعت بخش تا خانواده ام در گشایش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمایش منما.[۸۹]
بحث درباره ثروت و فقر و فرد مبتلا به مفصل است و نمی توان گفت اگر فردی از لحاظ دارایی در مضیقه نباشد و دست نیاز به سوی مخلوق دراز نکند پس چنین فردی شاکر نعمات الهی است و هیچ گاه از مسیر حق منحرف نمی شود و برعکس اگر فردی فقیر باشد به جهت فقر و نیازمندی اش به دیگران از مسیر حق منحرف گردیده و نسبت به خداوند متعال شاکر نیست . چرا که فقر و ثروت هر کدام در وجود آدمی فضایل و رذایلی را به همراه دارد .
استاد مطهری درباب نسبی بودن بلا و نعمت چنین می گوید:
از این نکته نباید غفلت ورزید که مصائب، وقتى نعمت هستند که انسان از آنها بهره بردارى کند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواریهایى که مصائب تولید مىکنند روح خود را کمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختیها فرار را انتخاب کند و ناله و شکوه سر دهد، در این صورت بلا از براى او واقعا بلاست. حقیقت این است که نعمتهاى دنیا نیز مانند مصائب، ممکن است مایه رقاء و سعادت باشد، و ممکن است مایه بدبختى و بیچارگى گردد.
نه فقر، بدبختى مطلق است و نه ثروت خوشبختى مطلق. چه بسا فقرهایى که موجب تربیت و تکمیل انسانها گردیده، و چه بسا ثروتهایى که مایه بدبختى و نکبت قرار گرفته است. امنیت و نا امنى نیز چنین است. برخى از افراد یا ملتها در هنگام امنیت و رفاه، به عیاشى و تن پرورى مىافتند و بالنتیجه در پرتگاه خوارى و ذلت سقوط مىکنند و بسیارى دیگر از ملتها از شلاق بدبختى و گرسنگى به جنبش در مىآیند و به آقایى و عزت مىرسند.
هم از راه فقر مىتوان به سعادت رسید و هم از راه ثروت، و از هر دو راه نیز ممکن است آدمى به بدبختى برسد. علیهذا نعمت بودن نعمت، بستگى دارد به نوع عکس العمل انسان در برابر آن نعمت، که شاکر باشد یا کفور، و همچنین نقمت بودن نقمت، بستگى دارد به نوع عکس العمل انسان در برابر آن که صابر و خویشتندار باشد یا سست عنصروبى اراده. از اینرو، یک چیز نسبت به دو شخص، وضع مختلفى مىیابد، یعنى یک چیز براى یک نفر نعمت است، و همان چیز براى شخص دیگر نقمت. این است که مىگوییم: ” نعمت و بلا هر دو نسبى است “. چیزى را باید بلا نامید که عقوبت معنوى الهى باشد، یعنى آثار بد عمل انسان. این امور از آن جهت بلا و مصیبت واقعى اند که اولا معلول اراده و اختیار خود انسان هستند، و ثانیا مقدمه هیچ خیر و هیچ کمالى نیستند.[۹۰] در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که اگرفقر حاصل تنبلی ، بیکاری و یا بیماری شخص نباشد و خارج از این حوزه باشد پس بیشتر تقدیر و سرنوشت الهی است که برای فرد رقم خورده است . پس لازم است که فرد فقیر در مواجهه با آن شکر گذار بوده و راضی به قضای الهی باشد و بداند در آنچه به سر می برد برایش اصلح است و الا چنین نمی بود .
مرحوم مجلسى مىفرماید: فقر و غنا سلامتى و بیمارى و عزت و ذلت و شهرت و گمنامى و سایر این حالات جهات زیادى دارند و به لحاظ اشخاص و احوال و ازمنه احکامى متفاوت دارند و تنها خداى تعالى عالم به همه تفاصیل است، ولى چون خداى تعالى به لطف عمیم خویش آنچه را که مصالح عباد در آن است انجام مىدهد لذا بنده باید همه آنها را به مولایش واگذار کند و راضى به قضا و صابر بر بلاى وى باشد و نعمتهاى او را شاکر باشد، و لذا حالى را که عاقبت آن را نمىداند اختیار نکند بنا بر این غنا براى غنى بهتر است و الّا مولایش با وى چنیننمىکرد، و فقر براى فقیر اصلح است و الا خداى تعالى با وى چنین نمىکرد با اینکه مربّى همه اوست. پایان کلام مرحوم مجلسى، روایاتى را مرحوم صاحب عده در این موضع نقل فرموده است که فقرا قبل از همه به بهشت مىروند، و اغنیا به خاطر حساب معطل مىمانند، و نیز حتى حضرت سلیمان علیه السلام با آن همه جلالت شأن بعد از همه انبیا وارد بهشت مىشود چون سلطنت دنیا داشته است.
بنا بر این اگر ورود به بهشت معیار افضلیت باشد دو شخص هم مرتبه که یکى فقیر و دیگر غنى بوده و از جهت طاعات برابر بودند جز آنکه غنى در مبرات مالیه بهتر بوده و فقیر در صبر و تحمل شداید فقر بهتر بوده است فقیر زودتر به بهشت مىرسد و غنى دچار حساب و مواقف دیگر مىشود، بله اگر صلاح غنى در غنا بوده به اینکه اگر همان غنى فقیرى مىشده ایمان خود را از دست مىداده است در این صورت باید رضا به غنا بدهد اصلح به حال وى همان غنا مىباشد و یا بر عکس در این سخنى نیست و نیز رضایت به سرنوشت نیز کلام دیگرى است.[۹۱]
و نهایتا آنکه : فقر و ثروت اگر مانع قرار گرفتن مسلمین درمسیر الهی باشند مذمومند، فقر از آن جهت که انسان را گرفتارو مشغول رفع احتیاجات ضروری و اولیه می نماید و نیز او را ضربه پذیر، سلطه پذیر و آماده انحراف می تماید، شدیداً نهی شده و ثروت از آن جهت که اغوا کننده است و ثروتمند درمعرض غرور و تفرعن و استغنا می باشد و احتمال طغیان او درمقابل خداوند وجود دارد.پس هم فقیر باید بر فقرش شکیبا باشد، بلکه شکر کند و هم غنی هم باید شکر کند وبه وظایف خویش عمل نماید. پس اگر هر دو به وظیفه ی خود عمل کردند، آن گاه پاداش فقیر صابر، بیش تر از ثروتمند شاکر است، همانگونه که در روایات به ان اشاره شده است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِی یریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» «با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و تنها رضای او را می طلبد و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آن ها بر مگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن؛ همان ها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است».[۹۲]
واینکه پیامبر بزرگوار صلی الله و علیه و آله فرمودند: «اَلْفَقْرُ فَخْرِی».بعضی ازدانشمندان دینی درتفسیر این حدیث به شان صدور آن توجه کرده و گفته اند: از آنجایی که درجامعه جاهلیت قبل ازاسلام، ثروت ملاک امتیاز انسانها و معیار برتری آن ها شمرده می شد؛پیامبر (صلی الله علیه واله) برای اینکه در ملاکها اصالت دادن به ثروت را دراذهان جامعه آن روز را رفع کند تاثروت را مایه برتری یک انسان بردیگری به حساب نیاورند این جمله را فرموده است و در واقع با بیان این جمله خط بطلانی براین ملاک (ثروت) برای تقسیم بندی انسانها به خوب و بد کشیده است.[۹۳]
ظاهرأ فقر پسندیده ، سه شرط دارد:
(۱)معلول کوتاهی و تقصیر انسان در حرکت و تلاش برای تحصیل روزی نباشد؛ چون که خداوند به این تلاش فرمان داده است و نیازی که معلول کوتاهی باشد، حسنی ندارد و مشمول ادله ی نیکو دانستن فقر نیست.
(۲)همراه با رضایت و تسلیم باشد و بی تابی و شکایت در نزد مردم از اوسر نزند.
(۳)فشار فقر، او را وادار به معصیت نکند .
فقر با این شرایط، پسندیده است، زیرا در این صورت ، فقیر با این که دچار تنگی معیشت و سختی زندگی است در باطن، راضی به حکم خدا و در قلبش تسلیم امر اوست. به علاوه اکثر این فقرا زندگی خود را در راه دین خدا، اطاعت او و سایر کارهایی که برای دنیا و آخرت خود و برادرانشان مفید است، مصرف می کنند، در حالی که ثروتمندان، عمر خود را در راه دنیای خویش هزینه می نمایند.[۹۴]
و خلاف کرده اند مشایخ این قصه رحمهم الله اندر فقر و غنا تا کدام فاضل ترند اندر صفات خلق؛ جمعی بر آن اند که:«غنا فاضل تر که فقر.» و دلیل آرند که:«غنا صفت حق تعالی است و فقر بر وی روا نیست . پس اندر دوستی، صفتی که مشترک باشد میان بنده و خداوند تعالی تمام تر بود از آن صفت که بر وی تعالی و تقدس روا نباشد. و نیز گروهی از عوام گویند:«توانگر را فضل نهیم بر درویش؛ ازیرا که خداوند تعالی او را اندر دو جهان سعید آفریده است و منت به توانگری بر وی نهاده.» و آن گروه اینجا غنا کثرت دنیا و یافتن کام و راندن شهوت خواهند، و بر این دلیل کنند که: «بر غنا شکر فرمود و اندر فقر صبر پس صبر اندر بلا بود و شکر اندر نعما، و بحقیقت نعما فاضل تر از بلا بود.»
اما غنایی که مشایخ مر آن را فضل نهند بر فقر، مرادشان نه آن بود که عوام مر آن را غنا خوانند؛ که این غنا یافت نعم بود و آن یافت منعم ، پس یافت وصلت چیزی دیگر بود، و یافت غفلت چیزی پس غنا نعمت و اعراض اندر وی آفت ، و فقر نعمت و حرص اندر وی آفت .معانی جمله نیکو ، روش اندر او مختلف . و فقر فراغت دل از ما دون و غنا مشغولی دل به غیر؛ چون فراغت آمد، فقر از غنا اولی تر نه و غنا از فقر اولی تر نه . غنا کثرت متاع و فقر قلت آن ، و متاع بجمله از آن خداوند ؛ چون طالب به ترک ملکیت بگفت، شرکت از میان برخاست، و از هر دو اسم فارغ شد.[۹۵]
۲-۳- بیان ادب فقیر در حال فقر:
با توجه به آنچه درباره فقر و فقراگفته شد و انواع آن بررسی گردید و مشخص شد که فقر ممدوح و مذموم چیست و چرا به این نام برگزیده شده است پس با وجود این لازم است که فقرا همواره ملازم رعایت آدابی در این زمینه باشندتا خداوند متعال برای فقرشان و صبر و تحملشان که در این را متقبل شده اند پاداشی جزیل عنایت فرماید.در حدیث آمده است که پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمودند: در میان فقیران برای خود دستهایی پیدا کنید زیرا در روز قیامت آنان برای خود قدرتی دارند.[۹۶] شاید بتوان گفت که این قدرت بدست آمده آنها نشات گرفته از همان رعایت آدابی است که خداوند به آنها سفارش کرده بود تا در مقابل فقرشان از خود نشان دهند.
برای