۲-۶-۱-۲- قهرمان اصلی
در حماسه مهمترین و مؤثرترین فرد در روند حوادث داستان و در جریان مبارزه با ضد قهرمانان است. قهرمان اصلی معمولاً خسرو یا فرمانروای کشوری است و قهرمانان دیگر را در راه مبارزه ساماندهی میکند و در برخی موارد نیز خود در نبرد شرکت میکند و ضد قهرمان اصلی را نابود میکند تا به این طریق مبارزهی میان آن ها پایان پذیرد. در حماسهی ملّی ایران افرادی چون کیخسرو، فریدون و منوچهر قهرمانان اصلی هستند که ضد قهرمانان اصلی را از میان برداشتند. کیخسرو در نهایت افراسیاب را نابود کرد و فریدون نیز ضحاک را.
۲-۶-۱-۳- قهرمان مشاور:
این نوع قهرمان نیز مانند همتای ضد قهرمانش اغلب وزیر یا مشاور قهرمان اصلی است که او را در نبرد با ضد قهرمان یاری میرساند. در این مورد شاید بتوان پیران ویسه را به عنوان موردی استثنائی مثال زد؛ او با اینکه در خدمت ضد قهرمان اصلی به سر میبرد اما اعمال و کردار قهرمانان را انجام میدهد. او به عنوان مشاور افراسیاب را وادار به پذیرفتن سیاوش(قهرمان) به عنوان پناهنده به کشورش میکند. همچنین با نجات جان فرنگیس و طبیعتاً کیخسرو(قهرمان) کنش قهرمان را ایفا میکند. البته او در پس از مدتی و خصوصاً پس از خروج کیخسرو از توران و در جریان جنگهای کین سیاوش و کیخسرو و افراسیاب نقش ضد قهرمان سپهسالار و جدالگر را ایفا میکند.
۲-۶-۱-۴- قهرمان جدالگر
فردی است که در نبرد و جدال مستقیم علیه ضد قهرمان عمل میکند.در شاهنامه در اغلب موارد رستم این نقش را بازی میکند. در جریان جنگهای ایران با افراسیاب و در جنگ هاماوران و مازندران او قهرمان جدالگر است؛ همچنین اسفندیار سیاوش، طوس، گودرز و بیژن از این دستهاند.
۲-۶-۱-۵- قهرمان سپهسالار
فردی که وظیفهی رهبری و هدایت سپاه قهرمان را برای مبارزه با ضد قهرمان بر عهده دارد و تصمیمگیری در مواقع خاص و گزارش دادن به قهرمان اصلی و در برخی مواقع جدال با ضد قهرمان را به عهده میگیرد. مانند گودرز که پس از پیشبرد جنگ علیه تورانیان، خود شخصاً در جنگ دوازده رخ به نبرد با پیران(ضد قهرمان) پرداخت و به پیروزی دست یافت.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
۲-۶-۱-۶- قهرمان یاریگر
او معمولاً در مواقعی که قهرمان اصلی به دلایلی در برابر ضد قهرمان شکست خورده و در دست او اسیر گشته است به یاری قهرمان برمیخیزد و او را از بند رهایی میبخشد؛ مانند رستم که به هنگام اسارت بیژن(قهرمان اصلی) در چاه افراسیاب با فریب ضد قهرمان او را رها میکند.
۲-۶-۲- ضد قهرمان
ضد قهرمان در کتاب فن نمایشنامه نویسی اینگونه تعریف شده است: هر کسی که با قهرمان نمایش مخالفت ورزد، شخص مخالف نامیده میشود. او کسی است که جلوی اقدامات مستبدانهی قهرمان نمایش را میگیرد و قهرمان نمایش تمام قدرت، فکر، نیرنگ و خلاصه تمام قوای فعالهی خود را بر ضد او به کار میبرد … در هر نمایشنامه شخص مخالف هم مانند قهرمان باید قوی و در صورت لزوم به اندازهی او بیباک و بیرحم باشد، قهرمان و شخص مخالف باید دشمن سرسخت یکدیگر باشند. (اگری، ۱۳۸۳: ۱۹۱-۱۹۲). در واقع ضد قهرمان فرد، عنصر یا موجودی است که، از نظر صفات، اندیشه، رفتار و اعمال، در قطب منفی و نقطهی مقابل قهرمان قرار دارد و با او در تقابل و تضاد است.
«ضد قهرمان یا شخصیت اصلی هر اثر ادبی میتواند آدم معمولی و فاقد خصوصیتهای قراردادی و فضائل محاسن باشد. ضد قهرمان نوعاً در کشمکش با جهانی است که نمیتواند آن را به اختیار خود بگیرد، جهانی که ارزشهای او را نفی میکند. ضد قهرمان را نباید با شخصیت مخالف و شخصیت شریر اشتباه گرفت.»(میرصادقی، ۱۳۷۷: ۱۹۶-۱۹۷)
۲-۶-۲-۱- انواع ضد قهرمان
ضد قهرمانان را میتوان بر اساس نوع به چهار دسته تقسیم کرد:
ضد قهرمان انسانی
ضد قهرمان حیوانی
ضد قهرمان طبیعی
ضد قهرمان ماوراء طبیعی
۲-۶-۲-۲- ضد قهرمانان انسانی
افرادی هستند که با انگیزههای درونی و بیرونی مانند حسادت، زیادهخواهی، قدرتطلبی و … به رویارویی با قهرمان میپردازند و در نهایت نیز یا شکست میخورند و یا کشته و گریزان میشوند. این نوع ضد قهرمانان در دو جناح خیر و شرّ وجود دارند و در مورد شاهنامه میتوان آن ها را به دو گروه ضد قهرمانان ایرانی و انیرانی تقسیم کرد.
۲-۶-۲-۲-۱- ضد قهرمان ایرانی
این گروه از ضد قهرمانها، کسانی هستند که با وجود حضور در جبههی خیر یعنی ایران، به دلایل و انگیزههای متفاوت به سمت رفتارهای اهریمنی متمایل شده و در برابر قهرمان اصلی قرار میگیرند. این افراد معمولاً با فریب و اغواگری موجب گمراهی قهرمان میشود و او را در دام ضد قهرمان گرفتار میکنند. بارزترین نمونهی این نوع ضد قهرمان در شاهنامه گرگین است؛ او به دلیل حسادت و طمع و با تحریک بیژن موجب گرفتاری او در دام ضد قهرمان تورانی، افراسیاب میشود. بنابراین گرگین که شخصیتی ایرانی است و پیش از این هیچگاه نقش و کنش منفی از خود بروز نداده بود اکنون در دستهی ضد قهرمانان جای میگیرد. جز گرگین ضد قهرمانان دیگری نیز در شاهنامه حضور دارند؛ از جمله اسفندیار که در مقابل رستم که قهرمان اصلی داستان است ایفای نقش میکند.
۲-۶-۲-۲-۲- ضد قهرمانان انیرانی
اینان افرادی هستند که اغلب در جناح تورانیان و بعضاً از میان دیگر ملتها از قبیل کوشانیان، اعراب، چینیان و رومیان با ایرانیان درگیر میشوند و ممکن است در ابتدای امر پیروزیهایی نیز کسب کنند اما در نهایت در برابر جناح خیر و نیکی که ایرانیان نمایندهی آن هستند مغلوب میشوند.
۲-۶-۲-۳- ضد قهرمانان حیوانی
حیواناتی وحشی که در برابر قهرمان مبارزه میکنند و یا بر راه رسیدن او به هدف خویش ایجاد مانع میکنند. این ضد قهرمانان چند دستهاند:
۱٫ حیواناتی که به سبب ایجاد آسیب و مزاحمت برای مردم، قهرمان با او به مقابله میپردازد و نهایتاً او را نابود میکند. مانند گرازانی که به دست بیژن از بین رفتند.
۲٫ حیواناتی که برای ایجاد سدّ و مانع در هفت خوانها بر سر راه قهرمان ظاهر میشوند و قهرمان برای گذر به خوان بعدی ناگزیر از نابود ساختن اوست. مانند گرگ و شیر در هفت خوان رستم و اسفندیار.
۳٫ حیواناتی که توسط ضد قهرمانان بر علیه قهرمان به کار گرفته میشوند و در نهایت به دست قهرمان نابود میشوند؛ مانند پیلهایی که در جنگها همراه با سپاهیان ضد قهرمان به نبرد و تار و مار کردن سپاه قهرمان میپردازند.
۲-۶-۲-۴- ضد قهرمانان طبیعی
عناصر و پدیدههای طبیعی هستند که در برابر قهرمان ایجاد آسیب میکنند. این عناصر را نیز میتوان به گروههایی تقسیم کرد:
۱٫ عناصری که برای آزمودن توانایی قهرمان بر سر راه او قرار میگیرند و قهرمان در صورت غلبه بر اینها میتواند به هدف خویش دست یابد. مانند سرما و گرما در هفت خوان رستم و اسفندیار.
۲٫ عناصری طبیعی که به وسیلهی ضد قهرمان و به دست جادوگران و اهریمنان برای نابودی قهرمان به وجود میآیند. برف و زمهریری که در جنگ ایران و توران توسط جادوگر«بازور» نام بر سر سپاه ایران فرود آمد جزء این دسته است.
۲-۶-۲-۵- ضد قهرمانان ماوراء طبیعی
اینان ضد قهرمانانی هستند که توانایی فوق بشری دارند و به انجام کارهای خارقالعاده دست میزنند و موجوداتی اهریمنی و دیو سیرت هستند و تقریباً در سراسر شاهنامه حضور دارند و جزئی از نیروی اهریمنی شاهنامه محسوب میشوند. جادوگران جزء این دستهاند. اژدهایان نیز در این دسته جای دارند که از بنیادهای اساطیری برخوردارند و معمولاً بر سر راه قهرمانان قرار میگیرند و به دست آنان از میان میروند. این صحنه در اغلب حماسهها وجود دارد و تکرار میشود. موجودات اهریمنی و عجیبی مانند گرگ گویا و سیمرغ که در هفت خوانها ظاهر میشوند نیز از این دستهاند.
ضد قهرمانان را از نظر کنش و نقشی که داستان دارند نیز میتوان به گروههایی تقسیم کرد، از جمله:
۱٫ ضد قهرمان اصلی ۲٫ ضد قهرمان مشاور ۳٫ ضد قهرمان سپهسالار ۴٫ ضد قهرمان جدالگر ۵٫ ضد قهرمان اغواگر ۶٫ ضد قهرمان راهنما و ….
۲-۶-۲-۶- ضد قهرمان اصلی
فردی است که از نظر اندیشه و صفات و کنش و منش در نقطه مقابل قهرمان داستان قرار دارد و به دلایل و انگیزههای مختلف و با روشهای متفاوت به مبارزه با قهرمان میپردازد، این مبارزه و مقابله تا جایی که یکی از این دو فرد از میان برود ادامه خواهد داشت. این ضد قهرمان گاه در نقش ضد قهرمان جدالگر و یا ضد قهرمان اغواگر و ضد قهرمان سپهسالار نیز ایفای نقش میکند. در شاهنامه در برابر ایرانیان که قهرمان اصلی هستند، ضحاک و افراسیاب نقش ضد قهرمان اصلی را بازی میکنند و همانگونه که گفته شد مبارزه آن ها با ایرانیان تا زمان نابود شدنشان به دست فریدون و کیخسرو ادامه یافت.
۲-۶-۲-۷- ضد قهرمان مشاور
اینان افرادی هستند که اغلب یکی از بزرگان کشور هستند و در مقام وزیر یا سپهسالار به ضد قهرمان اصلی یاری و مشورت میرساند. ضد قهرمان مشاور اغلب در مواقع درگیری و جنگ کنش مؤثرتری دارند؛ مانند پیران ویسه در مواقع جنگ ایران و توران عهدهدار مقام سپاهسالاری سپاه افراسیاب است.
۲-۶-۲-۸- ضد قهرمان سپهسالار
این ضد قهرمان وظیفهی سرکردگی و هدایت سپاه ضد قهرمان را در جنگ بر عهده دارد. او معمولاً وظیفهی سامان دادن لشکر، فرستادن ضد قهرمان جدالگر و ارائه گزارش به ضد قهرمان اصلی را بر عهده دارد. مانند اسفندیار که هم ضد قهرمان سپاهسالار است و هم گاه جدالگر است.
۲-۶-۲-۹- ضد قهرمان جدالگر
فردی است که به صورت آشکار و علنی به مبارزه با قهرمان اصلی میپردازد. این فرد به دستور ضد قهرمان اصلی و با انگیزههای درونی و فردی به نبرد اقدام میکنند.ضحاک و سهراب و اسفندیار از این نوع ضد قهرمانان محسوب میشوند.
۲-۶-۲-۱۰- ضد قهرمان اغواگر
فردی است که با روشهای متفاوت و با اهداف مختلف قهرمان و یا دوستان خود را میفریبد و برای آسیب زدن به آن ها تلاش میکند. افرادی که فریب ضد قهرمان اغواگر را میخورند معمولاً یا ضد قهرمان هستند و یا قهرمانی که فریب ضد قهرمان اغواگر را خوردهاند؛
ضد قهرمانانی که قهرمان داستان را میفریبند معمولاً چندین هدف را دنبال میکنند:
۱٫ اینکه بتوانند با فریفتن قهرمان اصلی او را بر علیه قهرمان دیگر داستان بشوراند و بدین وسیله قهرمانی را به وسیلهی قهرمان دیگر از میان بردارند. مانند سودابه که با فریفتن کاووس شاه و تحریک او علیه سیاوش موجب پناه بردن او به ضد قهرمان اصلی یعنی افراسیاب و در نهایت نابودی قهرمان(سیاوش) شد.
۲٫ گاه ضد قهرمان به دلایل خاصی که ناشی از عقدههای سرکوب شدهی درونی او هستند به فریب قهرمان و نابود ساختن او اقدام میکند؛ گرگین جزء این دسته از ضد قهرمانان است؛ او به دلیل حسادت و ترس از بدنامی قهرمان اصلی داستان (بیژن) را فریب میدهد و با تحریک و تحریض او موجب گرفتاریش در دست ضد قهرمان اصلی(افراسیاب) و تحمل رنج و مرارت فراوان او میشود. این نوع از ضد قهرمانان نیز ممکن است در داستان نقشهای دیگری را ایفا کنند. مانند گرگین که پس از رهایی از بند به عنوان یاریگر ادامه میدهد.
۳٫ ممکن است ضد قهرمان با فریب قهرمان داستان با او به جدال و نبرد نیز بپردازد، و یا او را اسیر و زندانی کند؛ یعنی ابتدا کنش او اغواگری باشد و بعد به جدالگری تبدیل شود. مانند زنان جادوگر در هفت خوان رستم و اسفندیار.
اما ضد قهرمانی که در داستان به فریب ضد قهرمانان دیگر اقدام میکند نیز چندین هدف را دنبال میکند:
۱٫ در برخی موارد ضد قهرمان در صدد است تا ضد قهرمان اصلی را بر علیه قهرمان به کنش وادارد در نتیجه به اغوا و فریب ضد قهرمان اصلی میپردازد. این ضد قهرمان معمولاً از نظر قدرت و توان مقابلهی مستقیم با قهرمان را ندارد و از این روی ناگزیر از همراه ساختن ضد قهرمان اصلی با خودش میباشد. نمونهی این مورد گرسیوز است که برای مقابله با سیاوش(قهرمان) با فریفتن افراسیاب(ضد قهرمان اصلی) به مقصودش رسید. گرسیوز به تنهایی نمیتوانست با سیاوش مبارزه کند زیرا توان برابری با او را نداشت بنا بر این مجبور بود افراسیاب را نیز با خود همراه کند.
ضد قهرمان گاه نیز برای جدال و جنگ با قهرمان باید ضد قهرمانان دیگر را تحریک و اغوا کند مانند افراسیاب که برای نبرد با ایران سپاهیان خویش را تحریک و تطمیع کرد.
۲-۶-۲-۱۱- ضد قهرمان راهنما
این ضد قهرمان در واقع پیش از این که راهنما باشد جدالگر یا اغواگر بوده است اما چون نتوانسته در مبارزه با قهرمان کامیاب شود با بند او اسیر گشته است و به ناچار با تهدید و یا تطمیع قهرمان به راهنمایی او میپردازد. مانند اولاد دیو که در هفت خوان رستم چون نتوانست در برابر رستم(قهرمان) مقاومت کند و در دست او گرفتار شد به ناچار و با وعدهی فرمانروایی مازندران، او را برای مبارزه با دیو سپید(ضد قهرمان اصلی) راهنمایی کرد و در پایان نیز به فرمانروایی رسید.
۲-۶-۳- تقابل قهرمان و ضد قهرمان در حماسه
داستانها همواره عرصهی برخورد و تقابل شخصیتها هستند و از رهگذر این برخوردها و تقابلها، شخصیتها نقشهای متفاوتی از خود بروز میدهند و در همین عرصه است که شخصیتهای مختلف معنا پیدا میکنند. در حماسههای ایرانی و در رأس آن ها در حماسهی ملّی ایران همواره دو نیروی خیر و شرّ در جدالی مداوم با یکدیگر به سر میبرند . «در شناخت انواع شخصیتهایی که در تاریخ ادبیات دراماتیک به آن ها پرداخته شده است، میتوان تقسیمبندی چهارگانهای قائل شد که شاید کلیترین تقسیمبندی ممکن از انواع شخصیت در ادبیات دراماتیک باشد. این تقسیمبندی عبارت است از:
۱٫ شخصیت اسطورهای
۲٫ شخصیت افسانهای
۳٫ شخصیت رئالیستی
۴٫ شخصیت مدرن» (زاهدی، به نقل از حنیف، ۱۳۸۴)
«شخصیت داستانهای پهلوانی در شاهنامه از دو نوع اول است. به همین دلیل در یک تقسیمبندی کلیتر اصولاً برای نقشآفرینان داستانهای اسطورهای و افسانهای به جای واژهی شخصیت از واژهی قهرمان استفاده میشود. اما با اینکه شخصیت معمولاً در قالب حماسه و اسطوره نمیگنجد و مبحث ادبیات کهن عموماً با قهرمان و ضد قهرمان همراه است، فردوسی در برخی از داستانهای پهلوانی شاهنامه، با نمایاندن خصوصیات درونی قهرمانان از تیپسازی دور و به شخصیت پردازی نزدیک شده است.» (حنیف، ۱۳۸۴، ۳۴)
و به تبع همین امر دو نوع شخصیتی قهرمان و ضد قهرمان را میتوانیم تعریف کنیم؛ قهرمان تجلیگاه تمام صفات برتر انسانی و ضد قهرمان مجموعهای از خصائص اهریمنی میباشد و درگیری این دو نیرو با اهداف مختلف و همواره از جانب ضد قهرمان برقرار است. «تضاد خود به خود بین این دو نیرو، نیروی خیر(قهرمان) و نیروی شرّ(ضد قهرمان)، فرصتی بینظیر جهت مشاهدهی شرّ در همهی پیچیدگیها و چندگانگی آن برای خواننده فراهم میآورد.» (پراین، ۱۳۷۸: ۴۳)
۲-۶-۴- قهرمان و ضد قهرمان در شاهنامه
حماسهی ملی ایران آمیزهای است از اسطوره و تاریخ و بر مبنای طرحی از پیش پرداخته و برای بیان اندیشه و قصد معینی به وجود آمده است و بر بنیان جامع و سامان یافته از روی برداشت ذهنی خاص ایرانیان باستان طرحریزی شده است و بر اساس جهان بینی مذهبی و آیینی آن ها استوار است. شالودهی این جهانبینی بر اصلی استوار است و آن اینکه اعتقاد به دو بن آغازین و قدیمی متضاد خیر و شرّ، دارند که همواره در حال ستیزه و کارزارند و پهنای گیتی عرصهی این نبرد و میدان این کارزار است. تقابل و ستیزهی این دو بن به صورت تقابل و تضاد دو گروه نژادی متخاصم تظاهر پیدا کرده که از آن دو در روایات حماسی اوستا با نامهای ایرانی و انیرانی«Airya,Anairya» و در شاهنامه با عناوین ایرانی، تورانی یاد شده است.»(سرکاراتی، ۱۳۸۵: ۹۶-۹۹).
بر طبق باور ثنویت همواره یکی از طرفین این کارزار همه نیک و اهورایی و طرف دیگر همه تباهی و اهریمنی است. ایرانیان و هر آنکس که درون مرزهای ایرانشهر و دارای خصلت و منش ایرانی باشد «ایرانی» و هر آنکس که خارج از این مرز و منش باشد، دشمن ایران و ایرانی و «انیرانی» است، که تورانیان و متحدانشان نیز درون این دسته جای میگیرند. سرتاسر شاهنامه خصومت و دشمنی دیرینه و مستمر این دو قوم زمینهی اصلی شاهنامه است. رویارویی این دو دشمن قدیمی و ستیزهجو در حماسهی ملی ما ایرانیان در واقع بازتابشی است از برخورد همیشگی و جاودان نیکی و بدی و اهورا و اهریمن که در جهانبینی دینی و حماسی ایران ریشه دارد و پیروزی و غلبهی نهایی با جبههی نیکی و اهورامزدا میباشد. در شاهنامه نیز همانطور که میدانیم در نهایت این کیخسرو و در اصل ایران است که صاحب پیروزی و رستگاری میشوند.