تروریسم از دیگر واژههای دارای تعاریف متعدد و مفهومی دارای قدمت در صحنه روابط بینالملل میباشد. اما با توجه به دوره زمانی پژوهش پیش رو که حوادث پس از ۱۱ سپتامبر را در بر میگیرد تعریف ارائه شده توسط علی آقا بخشی در کتاب فرهنگ علوم سیاسی مد نظر میباشد در فرهنگ روابط بینالملل از واژه تروریسم به معنای «نظام حکومت ترور و اعتقاد به لزوم آدم کشی و ایجاد وحشت در میان مردم و رهبران سیاسی و حکومتی و یا نظام فکری که هر نوع عملی را برای رسیدن به هدف سیاسی مجاز می شمارد یاد شده است».(۱۳)
۵-۹-۱- چند جانبه گرایی[۵]
گراهام ایوانز در فرهنگ روابط بینالملل چند جانبه گرایی را بدین گونه توضیح داده و تعریف میکند.«چند جانبه گرایی نظامی از روابط مشترک و هماهنگ بین سه دولت یا بیشتر از آن مطابق با برخی اصول رفتاری اشاره دارد. چند جانبه گرایی به عنوان یک سیاست عمل آگاهانه دولت- هماهنگ یا دیگران برای تحقق بخشیدن به اهدافی در حوزههای موضوعی خاص است. به این دلیل که اصول و قواعد رفتاری عمومی خصیصه بارز چند جانبه گرایی است اغلب اینگونه تصور میشود که چند جانبه گرایی با نهاد گرایی یکسان است اما چند جانبه گرایی مستلزم آن است که طرفداران آن بیشتر به دنبال اقدام متقابل پراکنده باشند تا خاص و توجه داشته باشند که نتایج ناشی از همکاری بین آن ها قابل تقسیم نیست».(۱۴)
۶-۹-۱- جنگ پیشگیرانه[۶]
تعریف مورد استناد از جنگ پیش دستانه در پژوهش حاضر تعریف گراهام ایوانز میباشد. «جنگ پیش دستانه تصمیم عمدی به آغاز خشونت نظامی است برای اینکه آغاز کننده جنگ تصور میکند از لحاظ توانایی بر دشمن برتری دارد. افزون براین معتقد است که این عدم توازن مساعد، موقت و گذرا است؛ و اینکه اگر او تأخیر کند دشمن فرضی او ممکن است به سطح او برسد و حتی در آینده از او پیشی گیرد. پس در عمل آغاز جنگ پیشگیرانه یک اقدام عمدی مبتنی بر اندیشه قبلی بر اساس برداشت از بررسی موقت خود دارد. در شرایطی کلی جنگ پیشگیرانه متضمن استفاده از توانایی نظامی یک کنشگر به شکل تهاجمی است نه تدافعی».(۱۵)
۷-۹-۱- نظام بینالملل[۷]
غلامرضا علی بابایی در کتاب فرهنگ روابط بینالملل نظام بینالملل را اینگونه تعریف میکند:
«محیطی است که در آن واحد های سیاست بینالملل عمل میکنند. به طوری که رفتارها جهت گیریها، نیتها و خواستههای واحد های مزبور از نظام بینالملل تأثر میپذیرد. این نظام از مجموعهای متغیر های وابسته به یکدیگر تشکیل شده است و هرگونه تغییر در هر یک از عناصر متشکلهی نظام به سایر بخشهای آن نیز سرایت میکند و آن ها را تحت تأثیر قرار میدهد».(۱۶)
۸-۹-۱- هژمونی[۸]
تعریف مورد استناد پژوهش حاضر از مفهوم هژمونی تعریف غلامرضا علی بابایی در کتاب فرهنگ روابط بینالملل میباشد. «به معنای برتری طلبی است و به مفهوم گسترش نفوذ یا کنترل شدید یک دستگاه رهبری یا دولتی بر دولت دیگر و یا منطقه به کار میرود. هژمونی به ایجاد حوزههای نفوذ و بر قراری روابط اقماری بین کشور اصلی و مناطق تحت سلطهی آن منجر میگردد».(۱۷)
۱۰-۱- روش پژوهش
پژوهش پیش رو قصد تحلیل و تبیین عوامل شکل گیری سیاست خارجی آمریکا را دارد و در این راستا از روش پژوهش کتابخانهای و مطالعهی اسناد و کتب و مقالههای موجود در این زمینه یاری گرفته شده است. در راستای انجام پژوهش حاضر از گفتهها و دانش صاحب نظران در این رشته نیز بهره گرفتهایم.
۱۱-۱- متغیرها
متغیر مستقل:ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور آمریکا و نوع سیاست آن
عکس مرتبط با اقتصاد
متغیر واسطهای:توالیهای مختلف از دو دسته عوامل محیط داخلی و خارجی آمریکا به شکل عوامل فردی و حکومتی در صحنه داخل و ساختار نظام بینالملل
متغیر وابسته:سیاست خارجی آمریکا
۱۲-۱- سازماندهی تحقیق
پژوهش پیش رو در قالب ۵ فصل گرد آوری گردیده است فصل اول به بیان کلیات پژوهش پرداخته شده و هدف از نگارش پژوهش سؤالات اصلی و فرعی به همراه فرضیه و سایر موارد بیان گردیده است. در فصل دوم به توضیح مبنای نظری پژوهش که همان نظریه پیش تئوری روزنا میباشد پرداخته شده است. نظریه روزنا به عنوان نظریهای است که شامل بررسی نقش عوامل داخلی و خارجی در شکل گیری سیاست خارجی کشورها میباشد و در ادامه به توضیح این مطلب پرداخته شده که از میان عوامل ۵ گانه روزنا به بررسی نقش سه عامل شخصیت، کنگره (عوامل حکومتی) و نظام جهانی به عنوان عوامل موثر در شکل گیری راهبردهای سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش و اوباما پرداخته شده است.
در فصل سوم ابتدا به توضیح راهبرد های سیاست خارجی بوش در خاورمیانه پرداخته شده و سپس به توضیح فرایند شکل گیری راهبرد ذکر شده با توجه به سه فاکتور شخصیت کنگره و نظام جهانی پرداخته شده است. در فصل چهارم نیز ابتدا به توضیح راهبرد های سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه پرداخته شده است و در ادامه به نقش عوامل شخصیت، کنگره و نظام جهانی در فرایند شکل گیری راهبرد های یاد شده پرداخته شده است. در فصل پنجم به مقایسه راهبرد های بوش و اوباما در خاورمیانه پرداخته و نقاط اشتراک و افتراق آن ها را بر شمردیم و در خاتمه به نتیجه گیری از مقایسههای صورت گرفته اشاره شده است.
فهرست منابع فصل اول
۱- شورای غیر دولتی روابط خارجی مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، کتاب آمریکا ۴، تهران: نشر مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، فروردین ۱۳۸۳
۲- زهرا پیشگاهی فرد و محمد علی رحمانی، قلمرو خواهی ایران و امریکا در خاورمیانه، چاپ دوم، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح،۱۳۹۰
۳- نخبه من الاساتذه و الباحثین:الاستراتجیه الامریکیه فی العراق و المنطهق (قاهره:دارالصنوبر للطباعه، تاریخ الاصرار ۲۰۰۸ میلادیه
۴- ابوذر گوهری مقدم، سیاست خارجی آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶
۵- نوآم چامسکی، عراق بازی دروغین ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، ترجمه بهروز جندقی، تهران: مؤسسه عصر رسانه،۱۳۸۹
۶- کوثر عباس الربیعی، قراءه تحلیلیه لمشروع جوزیف بایدن لتقسیم العراق، مرکز العراق للوراسات (المطبعه دارالصنوبر للطایعه، الطبعه الاولی:۲۰۰۸ میلادیه)
۷- سید کاظم سجاد پور، سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس هژمونی و ترتیبات منطقهای، همشهری دیپلماتیک، شماره ۵۶، ۱۳۹۰
۸- محمود مقدسی، اوباما و خاورمیانه:تحول راهبردی یا تغییر تاکتیکی، فصلنامه مطالعات منطقهای:اسرائیل شناسی-آمریکا شناسی، سال یازدهم، شماره ۱، زمستان ۸۸، ص ۶۶-۴۹
۹- جان مرشایمر، استیفن والت، لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا، ترجمه حسن سعید کلاهی خیابان و حسین عسگریان، فصلنامه مطالعات منطقهای جهان اسلام، سال ۶، شماره،۱۳۸۴، ص ۲۴
۱۰- کلییار، کلودآلبر، سازمانهای بینالمللی، ترجمه و تحقیق : هدایت الله فلسفی، تهران:۱۳۷۱، ص ۷۲۵
۱۱- عبد العلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، تهران: سمت،۱۳۸۶، ص ۲۳۱
۱۲- چارلز کگلی، جین ویتکف، سیاست خارجی آمریکا:الگو و روند، ترجمه اصغر دستمالچی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی،۱۳۸۱
۱۳- علی آقا بخشی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: نشر چاپار،۱۳۸۳، زیر عنوان تروریسم ص ۶۷۹
۱۴- گراهام ایوانز، فرهنگ روابط بینالملل، ترجمه: حمیرا مشیر زاده، تهران: نشر میزان،۱۳۸۱، زیر عنوان چند جانبه گرایی ص ۵۱۳
۱۵- همان، ص ۶۷۹
۱۶- غلامرضا علی بابایی، فرهنگ روابط بینالملل، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۷۵، زیر عنوان نظام بینالملل ص ۲۱۰
۱۷- همان، ص ۲۲۱
فصل دوم
مبانی نظری
۱-۲- مقدمه
پژوهشگری که قصد انجام کار تحقیقاتی مفید دارد پس از انتخاب موضوع میبایست چارچوبی نظری برای کار تحقیقاتی خود برگزیند و پس از آن جستجوی مورچه وار خود را آغاز کند و به دنبال رصد اطلاعات جزئی، ریز و مقطعی و مورد به مورد در خصوص موضوع تحقیقاتی خود بپردازد.
به طور مثال اگر ۱۰۰۰ فیش اطلاعاتی در مورد موضوع منتخب خود جمع آوری کند آنگاه این فیشها را در سبدهای طراحی شده و پیشنهادی توسط نظریه راهنما جا سازی میکند و در واقع ساماندهی نظری میکند. در حقیقت قطعات جداگانه پازلهای اطلاعاتی بر مبنای نقشه راهنمای نظریه پیشنهادی در کنار یکدیگر قرار میگیرند و منظرهای از کار پژوهشی را به نمایش میگذارند.
موضوع سیاست خارجی به خصوص فرایند تصمیم گیری در سیاست خارجی یکی از مهمترین موضوعات در حوزه روابط بینالملل و سیاست خارجی میباشد. چرا که وجود متغیر های گوناگون و تأثیر گذار بر روند تصمیم گیری باعث گردیده که امکان تعمیم رفتار سیاست خارجی برخی از کشورها امکان پذیر نباشد.
بیش از چهار دهه از عمر تلاشهای منسجم اولیه نظریه پردازی در حوزهی سیاست خارجی میگذرد ولی هنوز موفقیت جامعی در این زمینه به دست نیامده است آنچه هم اکنون در اختیار داریم شامل مجموعهای از مفاهیم غیر متواتر، مفروضههای جدال انگیز، قضایا و حجتهای ناقص از لحاظ متدلوژیک، نا مکفی از لحاظ دادهها، و تصدیق نشده از لحاظ تجربی است. طبیعتاً این نتیجه نا موفق نتوانسته به وجهی قانع کننده به خواست نظریه پردازان و نیاز دست اندر کاران سیاست خارجی پاسخ گوید. در این رابطه جیمز روزنا یکی از برجستهترین نظریه پردازان این حوزه مطالعاتی در مقاله خود تحت عنوان «نگاهی تازه به پیش تئوری:سیاست جهانی در عصر وابستگی فزاینده» که در سال ۱۹۸۴ به چاپ رساند صریحاً به ناتوانی نسبی اغلب نظریهها اذعان کرده و حتی باز سازی کلی طرحهای پیشین خود را امری لازم و ضروری دانسته است. (۱)
اقدام بازنگرانه روزنا در فعالیتهای پیشین خود هشدار به کلیه محققان و نظریه پردازان حوزه مطالعاتی سیاست خارجی است تا ضمن بازنگری عمیق در اقدامات انجام شده به رفع نقایص، تکمیل کمبودها و نهایتاً به ارائه سنتز های جدیدی دست زنند.
نظریههای موجود در سیاست خارجی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گروه اول که شامل نظریههای کلان نظام میشود و عمدتاً به لحاظ جنبه انتزاعی افزونتر و اتکا به قضایای تحلیلی بیشتر دچار ضعف تصدیق تجربی هستند. این نظریهها به صورت مفروضهها و غولهای انتزاعی و مجردی شدهاند که در آن با نشاندن وسیله به جای هدف و به جای مفهوم نمودن سیاست خارجی خود به صورت آنچنان مشکل غامضی در آمدهاند که دانش پژوهان باید دقت خود را مصروف درک خود آن نظریه کنند. از طرف دیگر نظریههایی که در قالب سطح تحلیل خرد جای میگیرند گرچه از ضعف فوق بری هستند ولی آنچنان مشروح و جزیی هستند که اطلاق نظریه به معنای خاص کلمه بر آنان خالی از اشکال نیست. (۲)
چون طرحهای نظری اصولاً به دو منظور عام و تجزیه و تحلیل نظام سیاست خارجی و همچنین به منظور خاص هدایت و ارزیابی سیاست خارجی واحدهای تحلیلی بازیگر در صحنه بینالمللی تدوین میشوند. بنابراین از لحاظ متدلوژیک هر نظریه سیاست خارجی بایستی آنچنان تعبیه شده باشد که هم به اندازه کافی انتزاعی و تجریری برای تصدیق تئوریک باشد و هم نسبتاً و جزئی برای پاسخگویی به موارد خاص باشد.
بنابراین به طور کلی تلاشهای مربوط به نظریه پردازی در سیاست خارجی را میتوان از لحاظ متدلوژیک تحت سه رهیافت زیر طبقه بندی کرد:
-رهیافت کلان نظام
-رهیافت خرد نظام
-رهیافت اتصال دو سطح کلان و خرد (۳)
قبل از بیان و بررسی مهمترین رهیافتهای مربوط به تجزیه و تحلیل سیاست خارجی دولتها لازم است با مفهوم سیاست خارجی بیشتر آشنا شویم. البته به طور قطع ارائه تعریفی واحد از سیاست خارجی کاری دشوار است. به عنوان مثال در کتابها و دانشنامههای مختلف علوم سیاسی و روابط بینالملل، تعاریف بسیار متفاوت و گوناگونی از مفهوم سیاست خارجی وجود دارد. که در این مبحث به ارائه مهمترین آن ها میپردازیم:
۲-۲- مهمترین تعاریف مربوط به سیاست خارجی:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
سیاست خارجی را میتوان تجویزاتی برای مجموعه اقداماتی دانست که در راستای تأمین منافع ملی از سوی بخشهای گوناگون دولت یک کشور در رابطه با دولتهای دیگر در صحنه بینالملل به اجرا در میآید.
سیاست خارجی عبارت است از اقدامهای برون مرزی که از سوی تصمیم گیران کشور به منظور دستیابی به هدفهای بلند مدت و کوتاه مدت صورت میگیرد. (۴)
سیاست خارجی، استراتژی یا یک رشته اعمال از پیش طرح ریزی شده توسط تصمیم گیرندگان حکومتی است که مقصود آن دستیابی به اهداف معین در چهارچوب منافع ملی و در محیط بینالمللی است. سیاست خارجی همچنین ابتکار عمل یک دولت و یا واکنش آن در قبال کنش دیگر دولتهاست و دیگر اینکه سیاست خارجی در نهایت دنباله سیاست داخلی هر کشوری است. (۵)
فن و هنر شناخت امکانات و بهره برداری درست از آن ها برای رسیدن به اهداف یک کشور در ارتباط با محیط خارجی. (۶)
سیاست خارجی مجموعه تجویزاتی برای روابط خارجی رسمی یک بازیگر مستقل در روابط بینالملل در راستای تأمین منافع ملی است نکته مهم آنکه در هر نظامی سیاست خارجی هر بازیگر محور اصلی روابط خارجی آن را شکل میدهد. (۷)
سیاست خارجی شامل فرایندهای بسیار پیچیدهای است که در آن فرایندها، افراد، کارگزاران و نهادهایی صاحب نقش هستند. سیاست خارجی شامل تنظیم و اجرا و همچنین خود محصول و نتیجه تصمیمات به شمار میرود و راهنمایی است برای اقداماتی که یک دولت در ورای مرزهای خویش به منظور پیشبرد اهداف خود در رابطه با بازیگران حکومتی و غیر حکومتی به عمل میآورد. (۸)
سیاست خارجی راهبرد و یا رشته طراحی شده عمل است که به وسیله تصمیم گیرندگان یک دولت در مقابل دیگر دولتها و واحدهای بینالمللی به منظور اهداف مشخص اعمال میشود. (۹)
در همین رابطه قوام استدلال میکند که هر دولتی دادههای سیاست خارجی خود را در جهتی تنظیم میکند که سرانجام خواستها و نیاز های امنیتی، اقتصادی، سیاسی و یا فرهنگیاش در کوتاه مدت و یا بلند مدت تأمین میشود. وی همچنین نقش ارزشها را در شکل دهی و جهت گیری سیاست خارجی بسیار مهم میداند و بیان میکند که گاهی اوقات هدفهای سیاست خارجی در چهارچوب یک باور و اعتقاد خاص تبیین میشود. (۱۰)
به طور کلی برای شناخت مفهوم سیاست خارجی تنها شناسایی و آشنایی با تعاریف گوناگونی که از این مفهوم میشود کافی نبوده و یک تحلیلگر سیاست خارجی و یا نظریه پرداز روابط بینالملل باید بتواند برای فهم دقیق اعمال و رفتار دولتها در صحنه نظام بینالملل جایگاه دقیق این مفهوم نظری را در رهیافتها و یا سطوح گوناگون مفهومی مورد شناسایی و تجزیه و تحلیل قرار دهد. در همین زمینه مروری بر تاریخچه مطالعات سیاست خارجی حاکی از آن است که میتوان نظریههای سیاست خارجی را در سه رهیافت متدلوژیک کلان، خرد و میان برد تقسیم کرد. در واقع با بروز انقلاب رفتاری در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رشته روابط بینالملل در نتیجه یک شکاف درون رشتهای به دو بخش کاملاً متمایز سیاست بینالملل و تجزیه و تحلیل سیاست خارجی با هویتهایی متمایز تقسیم شد که البته در مرکز این تقسیم بندی دولت قرار داشت. در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی بر ویژگیهای درونی آن به عنوان یک «جعبه سیاه» نگاه میشود تا رفتار دولت را بدین وسیله توضیح دهد در حالی که در سیاست بینالملل به روابط آن با دیگر دولتها و تعاملات حاصل از آن توجه میشود تا در نهایت بتواند صفات سیستم را توضیح دهد. (۱۱)
۳-۲- بخش اول:رهیافت کلان در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی
رهیافت کلان نظام به کل نظام بینالمللی اشاره دارد. متفکرینی که نظریههایشان در این سطح تحلیلی جای میگیرند بر مفاهیم، مفروضهها، قضایا و حجتهای تجریدی انتزاعی کلی تاکید دارند. با این معنا مرجع بررسی و تحلیل اطلاعات برای نظریه پردازان کلان نظام مبتنی بر ورودیهای زمینه ساز از محیط بینالمللی عوامل تعدیل کننده و صحنههای پذیرنده سیاست خارجی ناشی از کل نظام بینالمللی است. این دسته از دانشمندان با نادیده گرفتن و یا کم بها دان به نقش کشور به عنوان زیر مجموعه نظام بینالمللی در شکل گیری و اجرای سیاست خارجی اصالتاً توجه خود را به مسائلی چون ترکیب ساختاری قدرت معطوف میکنند. دانشمندانی چون هانس مورگنتا[۹] با دیدگاهی سنتی و چهار نظریه پرداز دیگر رفتار چون کارلوس مک کلاند[۱۰] جرج مدلسکی[۱۱] ریچارد روز کرانس[۱۲] و بالاخره مورتون کاپلان[۱۳] از جمله نظریه پردازان مشهور در این سطح به حساب میآیند. نظامهای موازنه قدرت، بحران زا، بحران زدا، کشاورزی، صنعتی، متعادل، نامتعادل، و بالاخره شش مدل با توان وتوی واحدها، موازنه قدرت، دو قطبی منعطف، دو قطبی متصلب، سلسله مراتبی، نظام عالمگیر جهانی به ترتیب نتیجه کار آن ها است.
یک بررسی کلی از نظریات فوق حاکی از آن است که نظریه پردازان فوقالذکر با تکیه بر سطح نظام بینالمللی اصولاً بر این مدعا پا می فشارند که شاخصه رفتاری کشورها تابع خروجی حاصل از شکل گیری در سطح کلان نظام است که به طور جبری به عنوان ورودی بر دستگاه تصمیم گیری واحد های عضو در نظام بینالمللی حاکم شده و بدان سبب بر رفتار خارجی آن ها اثر میگذارد.
بنابراین کشورها در تصور این نظریه پردازان به عنوان واحدهای عضو همچون توپهای بیلیاردی محسوب میشوند که ماهیت درونی آن ها یکسان محسوب شده و لذا بر چگونگی چرخش آن ها بر روی میز بیلیارد بینالمللی تأثیر سازی ندارد. بنابراین پژوهشگرانی که از این راهبرد کلان تأثیر میپذیرند در فعالیتهای تحلیلی خود ضمن فراموش کردن تفاوتهای موجود بین بازیگران عضو نظام بینالمللی نوعی همگونی برای آنان قاتلند تمایز های موجود بین واحدها و بازیگران نظام را نادیده میگیرند و دولتهای ملی را به عنوان واحد های یکدست و مشابه به حساب میآورند.
در نتیجه این فرض سنخیت و همشکلی غیر واقعی در مدلهای آنان نقش نظامهای ارزشی و پویشهای داخلی بازیگران در رفتار سیاست خارجیشان ثانویه و ناچیز محسوب میشود. بنابراین در این مدلها وجود نوعی سلطه جبری نظام بر روند سیاست گذاری کشورها تاکید میشود. با این دیدگاه نتیجتاً حداکثر برد طیف میدانی اقدام سیاست خارجی کشورها به داخلی سازی قواعد نظام بینالمللی و قدرت انطباق آنان با فرهنگ غالب نظام محدود میشود.
در رابطه با اینکه نظام بینالمللی چه تأثیراتی بر رفتار سیاست خارجی کشورها دارد میتوان موارد مختلف را در قالب ۵ مقوله زیر دسته بندی نمود:
الف) تأثیر ساخت اجتماعی-فرهنگی نظام بینالمللی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ب) منزلت و جایگاه کشور در نظام بینالمللی
ج) ساختار قدرت در نظام بینالمللی
د) قیود و محدودیتهای محیطی
ه) ماهیت مبادلات مشترک داخل نظام (۱۲)