عمل مرد در نگاه اول بوی حماقت می دهد پس ابتدا او را در جایگاه « نادان» مییابیم حال آن که استدلال او اگر چه باز در ظاهر سفیهانه است پس از تعمق در آن حکمتآمیز و ارزشمند است. البته این تغییر دیدگاه و این چنین نتیجه گیریها؛ حاصل کاوش مرد متفکر و عارفی به نام عطار است که از هر چیز بی ارزش گوهر ناب معنی را استخراج می کند.
حکایت ششم مقاله دهم۱۰/۶ ص ۲۳۱ ( در بیان وابستگی همه جانبهی مخلوق به خالق)
روزی امام جماعتی بر سر منبر مشغول سخن رانی بود و چنین میگفت: خداوند، وجودی دارد که در مورد آن نمیتوان پرسید و چون و چرا کرد؛ و هرگز گرد مذلتی بر دامن کبریایی او ننشسته و نخواهد نشست. دیوانه ای به محض شنیدن این سخن، فریاد برآورد و گفت: ای نادان ! خاموش باش. زیرا دایماً گرد مذلت بر دامن کبریای حق می نشیند و این خود امری جایز و سزاوار است. مگر این بندگان خاکی را نمیبینی که در اوج ذلت و خواری دائماً متوسل به او هستند و لحظهای از او دست نمیکشند. سخن واعظ حاکی از بری بودن ذات اقدس الهی از هر گونه نقص و عیب است که دیوانه از آن رندانه مطلب دیگری را برداشت کرده و به آن اعتراض میکند.
خطاب تحقیر آمیز دیوانه، نوعی استخفاف نسبت به مقام محترم مذهبی است؛ و همان گونه که در تحلیل حکایات قبل نیز گفته شد این عمل از شگردهای پرکار طنز آفرینی است. اینکه دیوانه به گرفتاری و بدبختی دا یمی آدم ها اشاره میکند؛ به طور پوشیده انتقادی که به بارگاه الهی و شیوه بنده پروری دارد. سپس به عمد هر انسان دردمند را که هر انسان دردمند اگر مذلتی بر دامن عظمت خدا میپندارد، ا ینجا مستق یم گستاخی خاصی را نمیبینیم. فقط از کنه مطلب این موضوع برداشت میشود. جناب عطار معمولاً از زبان دیوانگان انتقادات اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و مهمتر از هم دینی و مذهبی خود را بیان میکند و عجبا که مردم با دل و جان با این مطالب هم سو و هم عقیده هستند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
حکایت دوم مقاله یازدهم ۱۱/۲ ص ۲۳۷
وقت غز، خلقی به جان درمانده هرکسی دستی زجان افشانده
رخت می کردند پنهان هر کسی پیشوایان گم شده در هر پسی
رفت آن دیوانه بر بام بلند ژندهای را در سر چو بی فکند
چوب گردانید گرد سر بسی
ج می نیندیشید، یک جو، از کسی
گفت:« ای دیوانگی! من، بینوا دارم از بهر چنین روزی ترا »
در موقع هجوم غارت گران، هر چه قدر مقام و دارایی انسان بالاتر و بیشتر باشد خطری که او را تهدید می کند نیز به مراتب بیشتر خواهد بود. دیوانهی عطار که در اوج فقر و فلاکت به سر می برد. نه مالی دارد و نه مقامی . نه خانه ای و نه اسبابی . و عمری را مشتاق دیدار خداوند بوده و از دنیا و مواهب آن سالیان درازی دل کنده . چیزی برای از دست دادن ندارد. پس روزی که همهی هم نوعانش و حشت ازدست دادن داشتههایشان را دارند؛ از غم فراق زن و فرزند، مال و مقام، آرامش و رفاه در غذاب الیم به سر میبرند؛ دیوانه پای کوبان به مقام امن خود پی میبرد و خوشحال است که پس از سالیانی دراز رنج بردن وتحقیر شدن ؛ دیوانگی عجب گوهر ارزشمندی بوده است که موجب شده حال، غم جدایی و دل کندن از دنیا و چیزهای آن او را درهم نشکند . در حالیکه همه از ترس جان و دارایی خود در جایی پنهان شده اند. او بیپروا خود را با جنبانیدن چوب و لباس کهنهاش نمایانتر می سازد. او حتی از مرگ هم نمیهراسد چون عمری موت اختیاری را برگزیده است.
حکایتسوم مقاله یازدهم ۱۱/ ۳ ص ۲۳۷ [سفارش به ترک دنیا ]
دیوانهای درگورستان نشسته بود که هم زمان ده جنازه را به قبرستان آوردند بر هر مرده که نماز میخواندند؛ مردهای دیگر میآوردند و این کار تا ظهر به طول انجامید دیوانه طاقتش تمام شد و گفت: آخر تا کی جداگانه بر هر مرده باید نماز خواند و برای هر کدام تکبیری مجزا گفت. باید هم اکنون برای همه آنها چاره ای اندیشید. باید در هر دو جهان بر هر چه جز خداست تکبیر گفت.
حکایت فوق شامل یکی از بلندترین مفاهیم عرفانی یعنی «فناء فی ا. » است. کفری شدن دیوانه از وفور جنازهها و نماز خواندن های مجزا خالی از طنزنیست و پیشنهاد او اگر چه در ظاهر غریب و بی ربط می آید ولی در حقیقت مثل همیشه آموزه ای بزرگ و گراسنگ است و ناشی از خرد ناب و الهی دیوانه است.
حکایت چهارم مقاله یادزهم ۱۱/ ۴ ص ۲۳۸ سفارش به ترک دنیا
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
میدوید آن عامی زیر و زبر تا نماز مرده دریابد مگر
آن یکی دیوانه چون او را بدید کودر آن تعجیل بی خود میدوید
ج
گفت: «چیزی سرد می گردد به راه هین بدو تا در رسی آن جایگاه
هستی از مردار دنیا نا صبور می روی چون مرده می بینی ز دور
میخوری مردار دنیا ماه و سال وین خود ازجوع است بر مردان حلال»
معمولاً شیخ عطار در آثار خود به عادات مذهبی خالی از خلوص و اندیشه؛ انتقاد جدی دارد. اگر چه خواندن نماز میت ثواب دارد، ولی دیوانه از اینکه مردم عامه از مسئلهی مرگ دیگران عبرت نمی گیرند و برای آخرت خود قدمی بر نمی دارند و از دنیا و متعلقات آن چشم پوشی نمیکنند به خشم میآید و با استهزاء و تمسخر فرد نادان را مخاطب قرار میدهد و او را به مرده خواری متهم میکند و میگوید چون عمری مردار دنیا را خوردهای حال چنین شتابان به سوی مرده میشتابی.
فنون «طعنه» ، «تحقیر» و« تمسخر» در این حکایت به کار رفته است.
در بیت چهارم که دیوانه به تمسخر عامی را صدا میزند و به او میگوید مگر چیزی سرد میگردد و تو چنین با عجله برای خوردن آن میروی؟ سخنی غیر معمول و انتقادی است که شخصیت دیوانه بعید نیست چنین تند و کوبنده آن را بیان کند ولی دو بیت آخر از نوع انذار دهنده و حکمت آمیز است.
حکایت پنجم مقاله یازدهم ۱۱/۵ ۲۳۸ درنکوهش دنیا دوستی
دیوانهای شاهد به خاک سپردن مردهای بود که چشمش به کرباس کفن او افتاد، خوشحال شد و بلند گفت: من این کفن را از مرده میکشم و برای خود لباسی میدوزم. یکی این سخن را شنید و گفت : ای بیچاره! کی این کار در اسلام جایز بوده است؟ مرد دیوانه گفت: عجب ! شما که خود روز و شب از مردار دنیا کفن باز میکنید و به این کار مشغولید.. چطور حال این کار تنها بر من حرام گشت؟
سخن نخستین دیوانه مبنی بر کفن دزدی بر دو چیز دلالت دارد: ۱- حماقت و نابهنجاری او ۲- شدت فقر و نیازمندی او . مردی که به او خرده می گیرد دارای شخصیت «نادان » است؛ زیرا خود با دنیا دوستی، دقیقاً به خوردن میراث مردگان قبل و کفن دزدی باطنی مشغول است؛ پاسخ دیوانه به او حقیقت محض است و اگر چه و اقع یت ی تلخ است که دیوانهی تیز بین و منتقد؛ آن را بی پروا گوشزد می کند. و در پی استخفاف مرد خرده گیر و امثال او بر می آید، قیاس عمل خود با عمل آنها جالب توجه است.