خبر(روایت) : خبر و روایت تفاوت چندانی ندارند.
روایت، به معنای « نقل خبر و حدیث » است، که می تواند شامل حدیث مرفوع ( نقل خبر از پیامبر) و یا موقوف ( نقل خبر از صحابی) و یا مقطوع ( نقل خبر از تابعی) و یا حتی غیر این سه شود.
خبر، به معنی حدیث است و هر آنچه از قول یا فعل یا تقریر یا وصفی که به پیامبر (ص) نسبت داده میشود را حدیث میگویند. بنابراین خبر نیز با همان تعریف حدیث شناخته می شود.
گفته شده؛ خبر عبارت است از هرآنچه که به پیامبر صلی الله علیه وسلم و غیر ایشان نسبت داده میشود؛ پس با این تعریف، خبر از حدیث عامتر خواهد بود.
براین مبنا میتوان گفت که: هر حدیثی خبر است ولی هر خبری را نمیتوان حدیث گفت. البته بعضی گفتهاند: هر آنچه که به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت داده می شود حدیث است ولی آنچه که به غیر ایشان منتسب است خبر نامیده می شود.
بینه، اسمی برای هرآنچه حق را بیان و آنرا ظاهر کند و به معنی نشانه است مانند شاهد و مثل آن.[۲۰] درحدیثی که بیهقی و طبرانی با اسناد صحیح روایت کردهاند، آمده است: « البینه على المدعی والیمین على من أنکر[۲۱] » یعنی: « بر، مدعی استکه بینه و چیزی راکه حق را روشن کند اقامه کند و بر مدعی علیه استکه انکار میکند سوگند یاد کند »
روایت (خبر) و شهادت در امور زیر با هم تفاوت دارند :
۱٫ روایت از یک نفر مرد و یک نفر زن و یک عبد پذیرفته می شود، اما در شهادت خبر دو نفر لازم است.
۲٫ روایت امر عام است و اختصاص به امر معینی ندارد ولی شهادت امری خاص و معین است، خبر(روایت) مانند: إنما الاعمال بالنیات.
۳٫ روایت در همه زمان ها جاری است اما شهادت در زمان محدود است.
۴٫ در روایت اطلاع دیگران امری نیکوست ولی در شهادت لازم نیست.[۲۲]
تفاوت شهادت و بینه
اما در مورد تفاوت شهادت با بینه، گروه کثیری از فقهاء بر این قولند که بینه همان شهادت شهود است، دلیل این گروه آن است که، منظور از بینه در شرع، در بیشتر موارد شهود میباشد، مثلا در آیه ۴ سوره نور میفرماید: « وَ الَّذینَ یَرمُونَ الًمُحًصَنَاتِ ثمَ لَمً یَأتُوا بِأربعَهِ شهَداء فَأجًلِدُوهُمً »
در حدیث نیز همین معنی آمده است. از ابن عباس روایت است: هلال بن امیه نزد پیامبر(ص) همسرش را متهم کرد که با شریک بن سمحاء زنا کرده، پیامبر(ص) فرمود: ( البَیَّنَهُ أو حَدٌّ فِی ظَهرِکَ ) یعنی: « باید دلیل بیاوری وگرنه حد بر پشتت جاری می شود» گفت: ای رسول خدا آیا اگر کسی از ما مردی را روی همسرش دید، میرود و شاهد پیدا می کند؟ پیامبر(ص) فرمودند: ( البَیَّنَهُ أو حَدٌّ فِی ظَهرِکَ )، هلال گفت: قسم به ذاتی که تو را به حق مبعوث کرده است! من راستگو هستم، و حتما خداوند آیهای نازل خواهد نمود و مرا از حد نجات خواهد داد، پس جبرئیل فرود آمد و آیه ۶ سوره نور « والَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَ لَمْ یَکُن لهَُّمْ شهَُدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهََدَاتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ » را بر پیامبر(ص) نازل کرد، پیامبر(ص) رفت و به دنبال آن زن فرستاد، هلال آمد و شهادت داد، پیامبر(ص) فرمود: « إنَّ اللّه یعلَمُ أنَّ أحَدَکُما کَاذَبٌ فَهَل مَنکُمَا تَائِبٌ » یعنی« خداوند میداند که یکی از شما دروغ میگوید آیا کسی از شما هست که توبه کند؟ » سپس آن زن بلند شد و شهادت داد، و چون نوبت پنجم شد او را نگه داشتند و به وی گفتند: این کار لعنت را بر تو واجب می کند، ابن عباس گفت: آن زن کمی درنگ کرد و روی گردانید به طوری که گمان کردیم از لعان پشیمان میشود و اقرار می کند، سپس گفت: بعد از این آبروی خویشاوندانم را نمیبرم و رفت.
پیامبر(ص) فرمودند: « منتظر بمانید آنگاه که، بچهاش متولد شد و چشمهای سیاه، باسنهای بزرگ، و پاهای پرگوشت داشت، بدانید که آن بچه از شریک بن سمحاء است، وقتی بچه را به دنیا آورد به او نگاه کردند و دیدند که به همان شکلی است که پیامبر (ص) توصیف کرده بود، پیامبر فرمود: اگر به خاطر حکم کتاب خدا نبود که طبق آن لعان اجرای حد را از زن رفع می کند، میدانستم با او چه کار کنم[۲۳]».
لذا جمهور فقهاء معتقدند که کلمهی بینه در قرآن و سنت، به معنای شهادت شهود است.[۲۴]
عدهای دیگر از فقهاء معتقدند که بینه محصور در شهادت نیست، بلکه عامتر از شهادت است و شهادت یکی از موارد بینه است و بین بینه و شهادت رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است، به این صورت که هر شهادتی بینه است، ولی هر بینهای شهادت نیست. هر چیزی که حق را روشن کند بینه است، چه دلیل مدعی باشد چه بینه از شهود باشد.[۲۵]
لازم به ذکر است که، بینه شامل اقرار نمیگردد، زیرا بینه آوردن وظیفه مدعی است در حالی که اقرار مربوط به مدعی علیه می شود، ابن قیم از فقهای مالکیه در کتاب “الطرق الحکمیه”، بینه را در شهادت خلاصه نمیکند، او میگوید که هر چه حق را آشکار می کند بینه است، اگرچه شاهد باشد و اگر قاضی به صدق گفتار یک نفر مطمئن باشد، می تواند مطابق آن انشای رای نماید.[۲۶]
۱-۴-آیات و احادیث مربوط به شهادت و اهمیت شهادت
۱-۴-۱-آیات شهادت:
از منظر قرآن، شهادت دادن در قرآن کریم براساس، نوع و شرایط حادثه و از لحاظ کمیت و کیفیت و تفاوتهای جنسی مورد بحث قرار گرفته است، بر این اساس قرآن کریم در احکام نورانی خود، موضوع شهادت را مطرح نموده و به آن اثر حقوقی بخشیده است.
۱٫ آیه ۱۰۶ سوره المائده « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَهُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّهِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصیبَهُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاهِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَری بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ لا نَکْتُمُ شَهادَهَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمینَ » یعنی «ای اهل ایمان ، چون یکی از شما را هنگام مرگ فرا رسید، برای وصیّت خود دو شاهد عادل را گواه گیرید که از خودتان باشند یا دو تن دیگر از غیر خودتان ( از غیر مسلمانان ) گواه گیرید اگر در سفر به شما مصیبت مرگ رسد ( و شاهد خودی نیابید ) آن دو شاهد را نگاه دارید اگر از آنها بدگمانید، تا بعد از نماز سوگند خورند که ما برای شهادت خود هرگز بهایی نمیخواهیم هر چند شهادت بر خویشانمان باشد و گواهی را که به امر خداست کتمان نخواهیم کرد، که اگر کتمان شهادت کنیم البته از گنهکاران خواهیم بود ».
آیه راجع به شاهد گرفتن در هنگام وصیت کردن آمده، که دستور به آوردن دو شاهد عادل مرد یا یک مرد و دو زن و یا شهادت یک مرد و سوگند مدعی. در هنگامی که مرگ یک انسان فرا میرسد، بر وصیت آن شخص دو شاهد عادل شهادت دهند. وصیت کردن از جمله حقوقی است که متعلق به حقوق انسان هاست، و آن حقوقی است که مال در آن هدف است. پس وصیت بر هر کس که مالی قابل وصیت داشته باشد واجب است.
در حدیث از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمودند: « إن الله تصدق بثلث أموالکم زیاده فی أعمالکم فضعوها حیث شئتم أو حیث أحببتم[۲۷] » یعنی: « خداوند یک سوم مالتان را به شما بخشیده است، علاوه بر اعمالی که انجام دادهاید، پس آن را در هر جا که میخواهید بگذارید و به هر کس که دوست دارید بدهید و به هر طریق که دلتان میخواهد در آن تصرف کنید ». آلبانی آن را حسن دانسته است. از این حدیث برمی آید که وصیت کردن تقرب است به خداوند که انسان در آخر زندگیش خود را به خداوند نزدیک میسازد تا حسنات و خیرات او افزایش یابد یا جبران مافات کند و چیزهای را که نتوانسته است انجام دهد اکنون بدان اقدام نماید و در آن دستگیری و کمک به مردم باشد. این بود فلسفه و حکمت وصیت.[۲۸]
۲٫ آیه ۴ سوره النور « وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَهً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ». یعنی « و کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند، سپس چهار شاهد نمی آورند برای اثبات ادعای خود، به آنان هشتاد تازیانه بزنید و دیگر شهادتی از آنها را نپذیرید، زیرا آنهایند که حقیقتا فاسقند ».
آیه راجع به شاهد گرفتن در هنگام زنا آمده است، پس اگر چهار مرد (کمتر از چهار مرد پذیرفته نمی شود) مسلمان، آزاد و عادل شهادت بدهند که زنا میان یک زن و مردی، صورت گرفته است و آن را دیدهاند، بر آن زن و مرد حد جاری می شود. ولی اگر سه نفر شهادت بدهند و چهارمی شهادت ندهد، به دلیل آیه کریمه حد قذف (تهمت) بر آن سه نفر جاری می شود، به دلیل آیه کریمه. هدف این آیه شریفه، اثر بازدارندگی آن نسبت به دیگران است. پس، زنا جزء حقوقی است که متعلق به حقوق خداوند است.
زنا حرام و از بزرگترین گناهان کبیره است. در آیه ۱۳ همین سوره، و آیه ۱۵ سوره النساء، به آوردن چهار شاهد عادل اشاره شده است.
۳٫ آیه ۲۸۲ سوره البقره « وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى …» یعنی « و دو گواه از مردانتان ( مردان مسلمان ) را به شهادت بطلبید اگر دو مرد نباشد ، یک مرد و دو زن را از میان گواهانی که ( از دینشان ) رضایت دارید گواه بگیرید ، تا اگر یکی از آن دو فراموش نمود آن دیگری او را یادآوری نماید ».
آیه راجع به شاهد گرفتن در حین معامله آمده است، نوشتن قرارداد کتبی و گرفتن شاهد بر آن، در مواردی که مورد نظر این آیه شریفه است امری است مستحب و عمومیت دارد، و فرقی بین طرفین نمی کند که از خویشان باشند یا غیر خویشان. شاهد گرفتن بر دیون جزء حقوق متعلق به انسانهاست. هدف این آیه شریفه، ایجاد تضمین برای باز پسگرفتن قرض و جلوگیری از سوء استفاده از حسن اعتماد افراد است. در آیه بعد همین سوره، قرآن به صورت مطلق به اهمیت و جایگاه گواهی دادن اشاره کرده است.[۲۹]
خداوند به منظور اینکه بر بندگان خویش امکانات زندگی را گسترش دهد، بیع را حلال کرده است چون هر فردی از افراد انسان نیاز مبرم و قطعی به مواد خوراکی و پوشاکی و چیزهای دیگر مورد نیاز دارد و مادام که زنده باشد از آنها بینیاز نیست و بدیهی است که هر انسانی نمی تواند همه آن چیزهای مورد نیاز خویش را فراهم آورد، پس مجبور است که آنها را از دیگران بگیرد و برای این کار هیچ راهی بهتر و کاملتر از شیوه مبادله نیست، پس چیزی را که از نیاز خودش زیادی است و بدان نیازی ندارد میدهد و چیزی را از دیگران میگیرد که بدان نیازمند میباشد، انچه گذشت فلسفه و حکمت بیع بود.[۳۰]
۴٫ آیه ۲ سوره طلاق « فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَهَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ». یعنی « و چون عده آنها سرآمد ، آنها را به طرز شایستهای نگه دارید یا به طرز شایستهای از آنان جدا شوید و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید و شهادت را برای خدا برپا دارید این چیزی است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده میشوند! و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند ».
آیه راجع به شاهد گرفتن در طلاق آمده است، شاهد گرفتن بر طلاق جزء حقوقی است که متعلق به انسانهاست، که در آن کمتر از شهادت دو مرد مورد قبول نیست، هدف این آیه شریفه، جلوگیری از کتمان طلاق از سوی طرفین است. در مورد اینکه آیا شاهد آوردن بر طلاق واجب است یا مستحب میان فقهای اسلامی اختلاف است، که به طور مفصل آن را در فصل سوم شرح خواهیم داد.
همچنین در سوره أسراء، آیه۳۶ و سوره زخرف، آیه ۸۶ و سوره یوسف، آیه ۸۱ و سوره مائده، آیه ۸ و سوره نساء، آیه ۱۳۵ و سوره أنعام، آیه ۱۵۲ و سوره معارج، آیه ۳۳ درباره شهادت و اهمیت شهادت دادن بحث به میان آمده است.
۱-۴-۲- احادیث مرتبط با شهادت:
۱٫ زیدبن خالد (رض) روایت کرده است که، پیامبر(ص) فرمودند: « ألاَ اُخًبِرُ کُمً بِخَیًرِ الشُّهَدَاءِ؟هُوَ الَّذِی یَأتِی بِالشَهادَهِ قَبلَ أن یُسأ لَهَا [۳۱]» یعنی: « آیا شما را از بهترین گواهان آگاه نسازم؟ همان کسی که قبل از آنکه از او سوال شود، گواهی میدهد ». مسلم آن را روایت کرده است.
۲٫ عبدالله بن عمرو (رض) روایت کرده است که، پیامبر(ص) فرمودند: « لَا تَجُوزُ شَهَادَهُ خَائِنٍ وَ لَا خَائِنَهٍ وَ لَا ذِی غمَرِ عَلَی أخِیهِ وَلَا تَجُوزُ شَهَادَهُ القَانِعِ لِأهلِ البَیتِ[۳۲] » یعنی: « گواهی زن و مرد خیانت کار و گواهی فرد کینه توز، نسبت به برادرش روا نیست. و گواهی خدمتکار برای اهل خانه جایز نیست ».
۳٫ عمر بن خطاب (رض) روایت کرده است که، او سخنرانی کرد و گفت: « إن أنَاسا کَانُوا یُوخَذُنَّ بِالوَحیِ فی عَهدِ رسولِ اللهِ (ص) وَ إنّ الوَحیَ قَدِ انقَطَعَ، وَ إنّمَا نأخُذُ کُمُ الآنَ بِمَا ظهَرَ لَنَا مِنً أعمَالِکُمً[۳۳]» یعنی: «در دوران رسول خدا (ص) مردم از طریق وحی مواخذه میشدند، اکنون که وحی قطع شده است ما شما را طبق اعمالتان که برای ما آشکار می شود مواخذه میکنیم ». بخاری نیز آن را روایت کرده است.
۴٫ ابن عباس (رض) روایت کرده است که، پیامبر (ص) خطاب به مردی فرمود: « تَرَی الشَمًسَ؟ قالَ: نَعَمً. قالَ: عَلَی مِثًلِهَا فَاشًهَدً أوًدَعً [۳۴]» یعنی: «خورشید را میبینی؟ گفت: آری، فرمود: بر همانند این خورشید گواهی بده، یا از گواهی دادن دست بردار ».
۵٫ ابن عباس (رض) روایت کرده است که پیامبر(ص) « قَضَی بالیَمین مَعَ الشاهِد[۳۵]» یعنی: « با قسم و شاهد قضاوت کردند ». مسلم و ابوداود و نسائی روایت کرده اند و نسائی گفته اسناد آن جید است. از ابوهریره(رض) عنه، همانند این روایت است، ابوداود و ترمذی روایت کرده اند و ابن حبان صحیح دانسته است.
۱-۴-۳-اهمیت شهادت
اموری شهادت پذیرفته می شود، زیرا در این افعال نیازی به شنیدن نیست.۱
شهادت یکی از ارکان قضاوت است، همهی فرق اسلامی، اصل شهادت را به عنوان بینه پذیرفتهاند و نص قرآن بیانگر شهادت و نقش آن در اثبات حق است. همه فرق اسلامی پذیرفتهاند که، شهادت دومین بینه اثبات حق است و اولین بینه اقرار مدعی علیه است۲.
۱-۵- دلیل و حکمت مشروعیت شهادت و حکم شهادت
۱-۵-۱- دلیل مشروعیت شهادت
دلیل مشروعیت شهادت ، کتاب خدا «قرآن» ، سنت و إجماع اُمت است :
الف) قرآن :
آیه ۲۸۲ سوره بقره « و إشهَدوا إذا تَبایَعتُم ». یعنی: « هنگامی که بیعی را انجام دادید شاهد بیاورید ». این آیه مربوط به مساله شهادت بر بیع است، علمای مذاهب درباره این آیه دو قول دارند:
اول: ابوموسی اشعری و ابن عمر رضی الله عنهما و ضحاک و سعید بن مسیب و مجاهد و عطاء و ابراهیم نخعی و ابن جریر طبری و ابن حزم گفتهاند: امر وارده در آیه برای وجوب است، پس برای عقد بیع واجب است شاهد گرفته شود همچون عقد نکاح.
دوم: ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری رضی الله عنهما و حسن بصری و عطاء و نخعی و جعفر طبری و شعبی و شافعی و مالک و اسحاق بن راهویه و اصحاب رأی و ابن العربی و قرطبی گفتهاند: امر به گواه گرفتن بر داد و ستد، سنت است این امر برای وجوب نیست و راهنمائی و ارشاد است، بدانچه در آن خیر و مصلحت مردم است پس این امر برای وجوب نیست آن گونه که ایشان فهمیدهاند.[۳۶] اینها به احادیث زیر به عنوان قرینه صارفه از وجوب به استحباب استناد کرده اند:
۱٫ پیامبر صلی الله علیه وسلم طعامی را از یک نفر یهودی خریداری کرد و سپرش را به عنوان رهن
گذاشت ولی شاهدی بر آن نگرفت.[۳۷]
۲٫ از عداء بن خالد روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم (چیزی را به من فروخت و) برایم نوشت: «هذا ما اشتراه العداء بن خالد بن هوذه من محمد رسول الله اشترى منه عبدا أو أمه، لا داء، ولا غائله، ولا خبثه، بیع المسلم من المسلم[۳۸]»
یعنی: این است چیزی که عداء پسر خالد از محمد رسول الله خریده است، از او بنده یا کنیزی که در آن دردی و غائله و آلودگی نباشد، آنگونه که بیع یک مسلمان با مسلمان استکه یا عیب نداشته باشد یا عیب را بگوید. پیامبر صلی الله علیه وسلم در این بیع شاهدی نگرفت.
۳٫ وانگهی مردم همواره در حضر و سفر درحال معامله هستند، و اگر قرار باشد برای هر بیعی شاهد گرفتن واجب میبود، در آن صورت سختی و حرج میشد، حال آنکه خداوند تعالی در آیه ۷۸ سوره الحج میفرماید :« وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» یعنی: « و در دین (اسلام) کار سنگین و سختى بر شما قرار ندارد ».
۴٫ امر ” أشهَدوا ” برای ارشاد جهت حفظ اموال است.
جصاص درکتاب احکام القرآن گفته است: « بین فقهای (امصار) اتفاق نظر است در اینکه دستور و امر به کتابت وگواه گرفتن و چیزی به عنوان رهن وگرو قرار دادن برای وجوب نیست، بلکه مندوب است و ارشاد و راهنمایی است به چیزیکه سود و مصلحت و مراعات احتیاط در دین و دنیا درآن وجود دارد و امر به هیچ یک ازآنها برای وجوب نیست.
به نقل از پیشینیان امت و خلف امت، ثابت شده استکه عقود معاملات داد و ستد و وام دادن بدون حضور گواهان صورت میگرفته و علمای شهرها نیز از آن اطلاع داشته و مخالفتی با آن نکردهاند، اگر چنانچه گواه گرفتن واجب میبود، علما بر آن اعتراض میکردند و آن را منکر میشدند و این مطلب میرساندکه امر بدان را مندوب دانستهاند و از عصر پیامبر(ص) تا به امروز چنین نقل شده است.
اگر اصحاب پیامبر(ص) و تابعین در معاملات خویشگواه میگرفتند، این مطلب به صورت متواتر و آشکار نقل میشد و عدم گواه گرفتن را منکر میشدند، و چون به صورت عمومی چنین چیزی ازآنان نقل نشده است، پس ثابت میگردد که نوشتن و گواه گرفتن در وام دادنها و معاملات و داد و ستدها واجب نیست[۳۹] ».
ب) سنت :
مردی از پیامبر «ص» در مورد شهادت سوال کرد، فرمودند: « تَرَی الشَمًسَ؟ قالَ: نَعَمً. قالَ: عَلَی مِثًلِهَا فَاشًهَدً أوًدَعً[۴۰]» یعنی: « خورشید را می بینی؟ گفت: بله، فرمودند: چیزی را که در مورد آن شهادت میدهی باید مثل آن روشن و آشکار باشد ». ابن حجر این حدیث را ضعیف دانسته است.
ج) إجماع اُمت :
اجماع بر مشروعیت و استحباب شهادت واقع شده است و هیچ یک از علمای اسلام با آن مخالفتی نکرده اند.[۴۱]
۱-۵-۲- حکمت تشریع شهادت
همه ما معتقد به این هستیم که آیات و قوانین الهی، دربرگیرندهی مصالح و حکمت هایی هستند که عمل به آنها سعادت انسان و جامعه را تأمین می کند، در بحث شهادت دادن هم مصالح و حکمت هایی وجود دارد که خیر و سعادت جامعه انسانی را تضمین مینماید. در حقیقت شهادت برای افراد یک تکلیف محسوب میشود و نه یک حق، چرا که در صورت حق بودن شهادت، شاهد می تواند از ادای شهادت خودداری کند و در مقابل، دادگاه نمی تواند او را ملزم به ادای شهادت نماید زیرا، افراد مخیر هستند که حق خود را اعمال بکنند یا نکنند. اما در صورتی که شهادت تکلیف باشد، شاهد تابع نظر دادگاه خواهد بود و هرگاه خواسته باشد، می تواند شاهد را برای ادای شهادت، جلب و احضار نماید و شاهد مکلف به ادای شهادت میباشد.[۴۲]
از طرف دیگر میتوان گفت که شهادت تکلیف است، اینکه در مواردی زنان نمیتوانند شهادت دهند، نه اینکه حقی از آنها ضایع شده باشد بلکه، تکلیفی در این موارد از روی دوش آنها برداشته شده است.[۴۳]
کسی که تحمل شهادت می کند نمی تواند آن را کتمان نماید. خداوند متعال در آیه ۲۸۲ سورهی البقره، میفرماید: « وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ » یعنی: « و اگر در سفر بودید و نویسندهاى نیافتید، وثیقهاى بگیرید و اگر به یکدیگر اطمینان داشتید (وثیقه لازم نیست) پس کسى که امین شمرده شده، امانت (و بدهى خود را بموقع) بپردازد و از خدایى که پروردگار اوست پروا کند. و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آنرا کتمان کند، پس بىشک قلبش گناهکار است و خداوند به آنچه انجام مىدهید داناست ».
از اینرو، حکمت از مشروع بودن شهادت، حفاظت از حقوق مردم و إثبات کردن این حقوق است .عدم شناخت از این موضوع منجر به مشکلات زیادی می شود که آثار آن در جامعه ظاهر می شود. این مساله، ارتباط محکمی با زندگی انسان دارد و همانا میتوان گفت که، با برجسته سازی و روشن کردن این موضوع درمییابیم که اسلام، حضور شهود را به عنوان حصاری قرار داده است برای حمایت از نسلی که اصل و ریشه آن ازدواج و نهایت آن طلاق و اعاده و بازگشت آن با رجعت است.
۱-۵-۳- حکم شهادت
علمای اهل سنت معتقدند که، تحمل شهادت در مورد حقوق انسانها فرض کفایه است،[۴۴] (یعنی اگر تعدادی از مسلمانان آن را انجام دهند از عهده ی دیگران ساقط می شود مثل نماز میت ) به دلیل فرموده خداوند در آیه ۲۸۲ سوره البقره : « وَ لَا یَأبَ الشُهَدآءُ إذا مَا دُعُوا » یعنی: « و چون شاهدان را برای شهادت خوانند، باید از این کار خودداری نورزند » در همین آیه نیز میفرماید: « و استَشهِدُوا شَهِیدَینِ مِن رِجَالِکُم فَإن لَم یَکُونَا رَجُلَینِ فَرَجُلُ و إمرَأتانِ » یعنی : « و دو مرد از مردان را گواه گیرید و اگر دو گواه مرد نباشد یک مرد و دو زن را از کسانی که پسندیدید گواه گیرید ».
علمای شیعه نیز معتقدند که، تحمل شهادت (شاهد شدن بر یک رویداد برای کسی که شایستگی شهادت را دارد)، در زمانی که با دعوت عمومی یا خصوصی به شاهد شدن دعوت شود، واجب کفایی است،[۴۵]به دلیل آیهی فوق.
اما ادای شهادت نزد فقهای اهل سنت، فرض عین است[۴۶] (یعنی ادای آن بر هر فرد مسلمانی لازم است). به عبارتی دیگر گواهی دادن بر کسی که آن را بر عهده دارد، اگر از او خواسته شود که گواهی بدهد و خوف از بین رفتن حق در میان باشد فرض عین است، و بلکه واجب است اگر خوف ضایع شدن حق در میان باشد اگر چه او را به شهادت دادن نخوانده باشند که شهادت دهد به دلیل فرمودهی خداوند در آیه ۲۸۴ سوره بقره: « و لَا تَکتُمَوا الشَّهادَهَ و مَن یَکتُمهَا فَإنَّهُ آثِمُ قَلبُهُ » یعنی: « و شهادت را پنهان نکنید و هر کس آن را پنهان کند قلبش گناهکار است » این جمله نیز مشهوری است که، « اُنصُرً أخاکَ ظالِما أو مَظلوما » یعنی: « برادرت را چه ظالم باشد چه مظلوم کمک کنید » بدیهی است که ادای شهادت بهترین کمک است که هم مظلوم به حقش برسد و هم ظالم از ظلم منع شود.
از زید بن خالد روایت است که پیامبر(ص) فرمودند: « ألا أخبِرُکُمً بِخَیًرِ الشُّهَدَاءِ؟ هُوَ الَّذِی یَأتِی بِالشَّهادَهِ قَبًلَ أنً یُسألَهَا[۴۷]» یعنی: « هان! میخواهید که بهترین شاهدان را به شما معرفی کنم؟ کسی که قبل از آنکه از او بخواهند شهادت دهد، خودش به ادای شهادت اقدام کند »
وقتی این ادای شهادت واجب است که، ضرر و زیانی برای جان و مال و بدن و آبرو و خانواده شاهد نداشته باشد زیرا خداوند در آیه ۲۸۲ سوره بقره میفرماید: « وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ » یعنی: « نباید به نویسنده و گواه آسیبی رسانده شود ». هرگاه شاهدان فراوان بودند و ترس ضایع شدن حق نبود، در این حالت ادای شهادت مستحب است و اگر کسی شهادت نداد گناهکار محسوب نمی شود.[۴۸]
لکن به اجماع فقهاء شیعه ادای شهادت با وجود قدرت بر آن واجب کفایی است، و بنابر قول مشهورتر خواه ابتدا مدعی، از او برای شاهد شدن دعوت کرده باشد، خواه نکرده باشد.[۴۹]
شهادت بدون آگاهی حرام است، به دلیل فرموده خداوند متعال در آیه ۸۶ سوره الزخرف : « إلَّا مَن شَهِدَ بِالحَقِ وَ هُم یَعلَمُونَ » یعنی: « مگر کسانی که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده باشند ».
شهادت دروغ از بزرگترین گناهان کبیره است، به دلیل حدیث ابوبکره از پیامبر«ص» که فرمود : « ألا أنَّبِّئُکُم بأکبَرِالکَبَائِرِ؟ الإشراکُ بِاللهِ وَ عُقُوقُ الوَالِدَینِ، ألَا وَ قَولَ الزُّورِ وَ شَهَادَهَ الزُّورِ[۵۰]» یعنی: « آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره باخبر نکنم؟ گفتیم : بله ای رسول خدا! فرمودند: « شریک قائل شدن برای خداوند، آزار رساندن به پدر و مادر، آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت به ناحق از بزرگترین گناهان کبیره هستند ».