امروزه جهان به دهکده ای تبدیل شده است که دیگر بعد مسافت و مرزهای جغرافیایی نمی توانند مانع برقراری ارتباط و تبادل اندیشه وتجربه بین جهانیان شوند. رشد فزاینده فن آوری و صنعت، گسترش علم ودانش بشری، نیاز انسان به استفاده از اطلاعات در سطح جهانی و بسیاری دیگر از عوامل و ملاحظات، ایجاب می کندکه انسان از تجارب و دستاورد های دیگر کشورها به نحوی شایسته بهره مند شود و”دانش را در هر کجای عالم حتی در چین جستجو کند”. بررسی تاریخی آموزش وپرورش نشان می دهدکه دیرینه بهره گیری از تعلیم و تربیت سایر کشورها، به قرن پنجم قبل از میلاد مسیح بازمی گردد. این امر، از آن دوران تا کنون، همواره سیر فزاینده و تکوینی داشته و اکنون به صورت حقیقتی اجتناب ناپذیر جلوه گر شده است، به گونه ای که امروزه جهانیان نمی توانند بدون بهره جستن از دانش وتجربه ملل دیگر، به حیات پویا و بالنده ی خود ادامه دهند. (صفوی، ۱۳۸۳)
هر ساعتی که به عمر بشر افزوده می گردد این حقیقت روشن تر می شود که میزان خوشبختی یک جامعه به میزان توجه به کودکانش بستگی دارد. چون طبق یافته های روان شناسی، رشد و تربیت دوران کودکیبرای تکوین شخصیت وپیشرفت هوش مهمترین وحساسترین دوره عمراست. (موسائی،۱۳۷۰، ص۱۲)
باید از آخرین دستاوردهای فکری و تجربه بشری بهره گرفت، از تکنولوژی، رسانه و از تمامی نظراتی که می تواند راهگشا باشد و خلاصه با به کارگیری تجربیات آموزشی چه در ایران و چه در سطح جهانی باید دولت و دست اندرکاران نظام آموزشی وپرورشی را یاری داد تا برنامه هایی هرچه بی عیب تر و روشن تر برای پرورش نسل جوان تهیه کنند. (موسائی،۱۳۷۰، ص۱۱)
امروزه آموزش و پرورش علمی،در جهانی که تغییر و تحولاتی بس شگرف را تجربه می کند و تاریخ اندیشه و عمل انسانها را دگرگون کرده است، از چنان اهمیتی برای سعادت آدمی برخوردار است که هر چه در آن بیشتر سرمایه گذاری کنیم و هر چه بیشتر به اشاعه یافته های این علم همت گماریم سود و ثمره بزرگتری نصیبمان خواهدشد. هنر و رسالت ما آن است که هرکس را به فراخور حال خود کمک کنیم تا با تجهیز ذهن و روح معلمان به حکمت و دانش تعلیم و تربیت، محیط آموزشگاه های به صورتی درآید که رشد همه جانبه فرزندان میهن ما در این مدارس میسرگردد. وصول به چنین مقصودی وقتی مقدوراست که همه کسانی که به امرتعلیم و تربیت خدمت می کنند از انگیزه و دانش و مهارت لازم بهره مند باشند. (آلن وهارت، ترجمه: نظری نژاد،۱۳۷۰، ص۲۵)
با توجه به اینکه در ایران برای دوره پیش از دبستان الگوی نسبتا”جامع که دارای چارچوب و سرفصلهای مشخص باشدوبتواندبه همه جوانب کودک توجه نماید وجود ندارد. (پیری، ادیب، ۱۳۸۸، ص۵۲)
بی تردید استخراج اصول و ویژگی های هریک از این رویکردهای آموزشی و نیز مطالعه و بررسی و بهره گیری از سایر الگوها و رویکردهای مطرح جهان ما را درخلق برنامه های جدید و مطلوب بر اساس گنجینه های معنوی، خصوصیات فرهنگی و بومی و نیز اهداف آموزشی مان یاری خواهد داد و نقش به سزائی در شکل گیری مناسب برنامه های آموزش و پرورش پیش از دبستان کشور جمهوری اسلامی ایران ایفا خواهند نمود. در حال حاضر الگوی برنامه ریزی مورد توافق برای تدوین برنامه های آموزش و پرورش پیش از دبستان وجود ندارد و آنچه که انجام می شود بسیار پراکنده و منعکس کننده میل و سلیقه هریک از مراکز است. به نظرمی رسد یکی از دلایل این ناهماهنگی و پراکندگی، عدم آشنائی و شناخت برنامه ریزان، کارکنان، مدیران و مربیان با رویکردها و الگوهای برنامه درسی موجود در سطح دنیا است تا با بهره برداری از آنها درجهت طراحی الگوهای مناسب برای کشور قدم بردارند چرا که با وجود تلاشهایی که تاکنون انجام گرفته، این مشکل همچنان باقی است. (احمدی قراچه، ۱۳۸۶، ص۳۰)
شناسایی میزان آگاهی مدیران ومربیان از رویکردهایی که هم اکنون در بسیاری از کشور های جهان مورد استفاده قرار می گیرند و شناخت وضعیت علمی مدیران و مربیان ما رادر رفع نقاط ضعف وتقویت نقاط قوتمان یاری می رساند.
۱-۳ اهمیت وضرورت پژوهش
توجه به آموزش در دوران کودکی از دیرباز در نوشته های فلاسفه و پژوهشگران رشد کودک مشهود بوده است. این نوشته ها که به زمان کومنیوس، لاک و روسو مربوط می شوند، تاثیرات عمده ای بر کار متخصصان تعلیم و تربیت دوران کودکی داشته اند. (آلن وهارت، ترجمه:نظری نژاد، ۱۳۷۰، ص۴۱)
در طول تاریخ آموزش پیش دبستانی، برنامه های مهدکودک اولیه بر پایه عقاید اریکسون و گزل و برنامه های جبرانی برای کودکان فقیر بر اساس عقاید هانت، پیاژه و بیجو استوار است. بنابراین، تاکیدهای برنامه آموزش پیش دبستانی با زمان، جمعیت ها و اولویت ها تغییر می کند و تاکیدهای آموزشی جدید، برنامه های کلی و الگوهای کلی آموزشی را شکل میدهد. برنامه تنها هنگامی می تواند موثر باشد که به نحوی موثر اجرا شود و هنگامی می تواند به نحو مطلوب اجرا شودکه هرکودک به چشم یک شخص بی نظیر و منحصر به فرد نگریسته شود. (همان، ص۴۲)
در کشورهای توسعه یافته، آموزش های پیش دبستانی به نحو شایسته ای مورد توجه قرار گرفته و این باور در میان مردمان آن کشورها نهادینه شده که بخش اعظمی از رشد ذهنی کودکان در سالهای پیش از ورود آنها به دبستان شکل می گیرد. در حالی که در جامعه ما به مراکز پیش دبستانی –مانندکودکستان-به مانند مراکزی فانتزی نگریسته می شود و توسعه چنین مراکزی هم بنا به دلایل فرهنگی و اجتماعی و نارسایی های اقتصادی از رشد چشمگیری برخوردار نبوده است و با وجودی که هم اکنون اکثریت قریب به اتفاق کودکان کشورهای توسعه یافته به مراکز پیش از دبستان راه می بابند، در کشور ما بعد از ۸۵سال از شروع تاسیس چنین مراکزی هنوز پوشش کودکان ثبت نام شده در مراکز پیش دبستانی بسیار پایین است. به نظر می رسد، علت اصلی چنین پیشرفت کندی، عدم آگاهی نظام آموزشی کشور از وضعیت موجود آموزش و پرورش پیش از دبستان کشورمان و اقدامات و پیشرفت های سایر ملل در این حوزه ی بسیار حساس باشد. لذا، باید با مطالعات وتحقیقات فراوان پیرامون نظام های آموزش و پرورش پیش از دبستان کشورهای جهان، زمینه را برای توسعه کمی و کیفی این نظام در کشورمان فراهم نماییم. کشورما که درزمینه آموزش دوران اولیه کودکی در ابتدای راهی طولانی قرار دارد، نیازمند برنامه ریزی دقیق و سنجیده متناسب با وضعیت موجود و مطلوب و انجام تحقیقات فراوان پیرامون روشها، نظام ها و الگوهای آموزشی و پرورشی پیش ازدبستان است.
عکس مرتبط با اقتصاد
می توان با پرهیز از خودشیفتگی فرهنگی، انزوا طلبی فکری، محدودنگری و نیز توسعه روابط فرهنگی بین کشورهای مختلف جهان که خود زمینه ساز وحدت و ایجاد صلح و دوستی و تفاهم است از مزایای چنین مطالعاتی بهره برد. (حبیبی، ۱۳۸۶)
برای کارشناسان و برنامه ریزان آموزشی و مدیران آموزشی بسیار ضروری است که شناخت دقیقی از هر رویکرد داشته باشند و سپس رویکردی را که متناسب با نوع نگاه خود و هماهنگ با جامعه می دانند انتخاب کنند. در عین حال با شناخت سایر رویکرد ها لازم است بدانند که چه کارهایی را نباید و یا باید انجام بدهند. (یوسفی، ۱۳۹۱، ص۱۴)
هر رویکرد در متن خود در فضایی از هماهنگی و یکپارچگی پیش می رود و در اهداف، روش، برنامه، اجرا و ارزشیابی خود دچار تعارض نیست. مهم این است که نسبت به رویکردی که انتخاب کرده ایم آگاه باشیم و بتوانیم از آن دفاع کنیم. زمان این فرا رسیده است که مراکز آموزشی درهای خود را برای تنوع در دیدگاه و فلسفه های فکری نسبت به آموزش کودکان باز کنند.
رویکرد آموزشی رجیو امیلیا رویکردی است که در سال ۱۹۹۱ به عنوان یکی از بهترین روش های آموزش پیش دبستانی در جهان توسط مجله نیوزویک مورد ستایش قرار گرفت و امروزه توجه بسیاری از مربیان آموزش پیش دبستانی، محققان وعلاقه مندان به آموزش در سراسر جهان را به خود جلب کرده است. این روش پس از جنگ جهانی دوم و با تلاشهای گروهی از والدین و با هدایت لوریس مالاگازی در منطقه رجیوامیلیا از کشور ایتالیا شکل گرفت و سعی دارد در قالب آموزش خلٌاق و پیش رونده، کودک را محور اصلی و ایفاکننده ی نقش اول برنامه آموزشی قرار دهد. برنامه درسی در این شیوه به صورت پروژه هایی پیاده سازی می شود که شکل گیری و هدایت اصلی آنها توسط کودکان انجام می گیرد.
باتوجه به اینکه رویکرد رجیوامیلیا رویکردی است که درتقسیم بندی نظام های آموزشی جزء نظام های مشارکتی می باشد و در این رویکرد همواره تاکید بر الهام گرفتن از آن است که هر جامعه با توجه به فضای فرهنگی خاص خود می تواند از آن استفاده کند و از دیدگاه مربیان و متخصصین این رویکرد، کپی برداری از این شیوه برابر با مرگ آن می باشد و همه می دانیم که درس آموزی موثراست اما الگوبرداری خیلی نتیجه بخش نیست. (ترقی جاه، ۱۳۹۱، ص۳)
در مقایسه نظام های آموزشی به نظام های بسته، باز و مشارکتی برمی خوریم. در این پژوهش رویکرد رجیوامیلیا به عنوان یک الگوی مشارکتی مورد بررسی قرارخواهد گرفت. اگر این الگو هرچه بیشتر بررسی و مورد تحلیل قرار گیرد موجب آشنائی بیشتر مربیان می شود. برای اینکه بتوان از رویکردی الهام گرفت و یا حتی آنرا نفی کرد، شناخت دقیق آن بسیار ضروری می باشد و مربیان و مسئولین آموزشی باید بدانند برای ماندن در هرکار و پیشرفت درآن باید از آخرین دستاوردهای آن رشته اطلاع داشت و بدون اطلاع از آن اطلاعات نمی توان درکار خود موفق شد. بدین منظور پژوهش حاضر برای بررسی تحلیلی رویکرد رجیو امیلیا ونیز سنجش میزان آگاهی مدیران ومربیان نسبت به عناصر اساسی این رویکرد در مراکزی که با آن آشنایی نسبی دارند ویا از آن در برنامه های خود استفاده می کنند، انجام می گیرد تا بدانیم برای بهره گیری والهام از شیوه های مطرح در دنیا در کجای این مسیر هستیم وچه راهی در پیش داریم و باید بدانیم آگاهی و دانش مدیران ومربیان در چه حدودی است، زیرا تاثیر مربی در ذهن و فکر کودک بر کسی پوشیده نیست.
۱-۴ اهداف پژوهش
اهداف کلی: تحلیل رویکرد آموزشی رجیو امیلیا و سنجش میزان آگاهی مدیران و مربیان مراکز پیش از دبستان نسبت به عناصر اساسی برنامه درسی آن.
اهداف ویژه:۱- تحلیل رویکرد آموزشی رجیو امیلیا از لحاظ عناصر برنامه درسی. (اهداف، محتوا و سازماندهی آن، محیط یادگیری، روش، کارکنان، ارزشیابی)
۲-تعیین میزان آگاهی مدیران و مربیان مراکز پیش از دبستان نسبت به عناصر اساسی برنامه درسی (اهداف، محتوا وسازماندهی آن، محیط یادگیری، روش، کارکنان، ارزشیابی)رویکرد رجیوامیلیا در مراکز پیش ازدبستان.
۳-مشخص کردن ویژگی ها وفرصت ها ومحدودیت های رویکرد رجیوامیلیا جهت استفاده مدیران و مربیان از رویکردهای جدید و مطرح در سطح جهانی در مراکز پیش دبستان ایران .
۱-۵ سوالات پژوهش
۱- میزان آگاهی مربیان مراکز پیش از دبستان نسبت به عناصر اساسی برنامه درسی(اهداف، محتوا وسازماندهی، محیط یادگیری، روش، کارکنان، ارزشیابی) در رویکرد آموزشی رجیو امیلیا چقدر است؟
۲- میزان آگاهی مدیران مراکز پیش از دبستان نسبت به عناصر اساسی برنامه درسی(اهداف، محتوا وسازماندهی، محیط یادگیری، روش، کارکنان، ارزشیابی) در رویکرد آموزشی رجیوامیلیا چقدر است؟
۱-۶ تعریف مفاهیم و واژگان اختصاصی تحقیق
تعریف نظری
رویکردآموزشی: نوع نگاهی که هر یک از ما نسبت به زندگی، انسان و آموزش داریم، رویکرد آموزشی مارا تعیین می کند. این نوع نگاه تحت تاثیر یک فلسفه فکری، یک مکتب روانشناسی وسیاست مرتبط و هماهنگ با آن است. رویکرد آموزشی خبر از یک جریان یک پارچه و هماهنگ می دهد که ارکان با روش، اجرا، برنامه های کاری در تضاد نیست. (یوسفی،۱۳۹۱، ص۱۲)
رویکرد آموزشی رجیوامیلیا: رویکردی پروژه محور از کشور ایتالیا است. این الگو ضمن توجه به علاقه هر کودک، بر آموزش از طریق فرایند مشاهده[۲]، مشارکت گروهی [۳]، ارتباطات متقابل با سایر کودکان، والدین، مربیان وکارکنان، محیط واجتماع و نیز مستندسازی[۴]و بازنمود[۵]آن متمرکز است. (حبیبی، احمدی، ۱۳۹۰، ص۴۷)
برنامه درسی: برنامه درسی در حقیقت نقشه ای است که در آن فرصت های مناسب یادگیری برای رسیدن به اهداف کلی یا جزئی مربوط برای جمعیت و مدارس معلوم شده ای در نظرگرفته شده است. (سیلور الکساندر، ۱۹۹۶، به نقل از احمدی)
تنظیم تجربه های معلم که در مدارس برای عادت دادن کودکان و نوجوانان به فکر کردن و عمل گروهی در نظر گرفته و اجرا می شود، را یک برنامه درسی می نامیم. (اسمیت استانلی، شورز، ۱۹۸۴، به نقل احمدی).
فصل دوم:
مبانی نظری پژوهش و مروری بر تحقیقات پیشین
۲-۱ آراء تربیتی پیشگامان تعلیم و تربیت
جان آموس کومنیوس ( ۱۶۷۰-۱۵۹۲)[۶]
از میان مصلحان تربیتی که در طول زمان پا به عرصه وجود نهاده اند، ژان کومنیوس در خور مقامی عالی است. تاریخ زندگی او مشحون از شکنجه و عذاب است. تربیت اولیه او بسیار ناقص بود . وی در بیست سالگی به یک مدرسه علوم دینی، واقع در ناسوی هربون[۷]رفت تا کشیش شود. او اطمینان داشت که تربیت باید به سوی مسیحیت متوجه باشد، وگر نه راهی به سوی ترکستان خواهد بود.او هم مانند بیکن عقیده داشت که توانا بود هرکه دانا بود و بر موضوع های سود مند تاکید می کرد.او هم پیشرفت را از راه علم ممکن می دانست، نه از راه بشر دوستی. کومنیوس کتاب خوان حریصی بود که به ویژه از کتاب های افلاطون، سیسرون، پلوتارک و کوینتی لین لذت می برد. ( مایر، ۱۳۷۴، ص ۲۹۸ )
کومنیوس اصولا یک فرد خوش بین بود. در حالی که بیشتر الهیون هم زمان او بر شرارت و سرکشی بشر تاکید می کردند، او بر عظمت بشر تاکید می نمود، زندگی را نبرد گاه خیر و شر می دانست و برای اطمینان خاطر مطمئن بود که خیر پیروز خواهد شد. او تنها دارای نظر انتزاعی در تربیت نبود، بلکه در سراسر زندگی خود می خواست که آرمان های خود را به صورت عملی در آورد و تمدن را از راه فعالیت عملی پیشرفت دهد. هدف و منظور تربیت به نظر کومنیوس این است که فرد بشری مانند مسیح بارآید و این بدین معناست که تعلیم باید برای زندگی باشد، نه فقط برای یک شغل بخصوص. همچنین می رساند که بین عمل و آرمان ارتباط وجود دارد و فضیلت به منزله قلب فرایند تربیتی است. کومنیوس را می توان متفکری فانی در خدا نامید زیرا خدا در نظر او آغاز و انجام تربیت بود. کومنیوس می گوید تربیت صحیح باید از خانه به مدرسه انتقال یابد. محصلان را باید به گروه هایی تقسیم کرد و به آنان درس داد. بیشتر معلمان همزمان او طرفداران جدی انضباط بودند و این رفتار در نظر کومنیوس قابل تاسف بود؛ زیرا او کودک را با گیاه در حال رشد مقایسه می کرد و می گفت باید با کمال دقت و از روی محبت رشد او را راهنمایی کرد. ( همان، ص ۳۰۰)
کومنیوس چهار گونه موسسه تربیتی طرح می کند: نخست «مدرسه دامان مادر» که نمودار تربیت کودک در خانه است. در این مرحله مهم این است که والدین نمونه های سودمندی برای کودکان خود باشند و در خانه بر آرمان های اخلاقی و مذهبی تکیه شود.
دوم، « مدرسه زبان مادری » است که در آن به تحصیل زبان مادری بیش از ادبیات باستان یونان و روم تکیه خواهد شد و در عین حال علم و هنر نباید فراموش شود.
سوم، « مدرسه لاتین » که مختص دانش آموزان بهتر است که در آن علاوه بر زبان های یونانی، لاتین و عبری باید بر مقدمات علوم و ادبیات و هنر ها نیز تاکید شود.
چهارم، « مدرسه دانشگاه و سفر » که پیشوایان جامعه را می آفریند. این مدرسه مختص بهترین دانش -آموزان است و باید آنان را برای پژوهش های اصلی و تکاپو در آرمان ها و اخلاقیات اقوام گوناگون تشویق کند.
کومنیوس مانند مربیان پراگماتیست بر عمل تاکید می کند. « یادگیری از راه عمل » مفتاح نظام او بود و می گفت ما نوشتن را از راه نوشتن، و استدلال کردن را با استدلال کردن یاد می گیریم؛ ولی تنها عمل کافی نیست، بلکه باید استعداد های انتقادی و تحقیقی دانش آموزان را پرورش داد و این وظیفه عقل است که پایه ای برای داوری فراهم کند. ( همان، ص ۳۰۲)
کومنیوس معتقد است که باید کودکستان در همه نقاط، مدرسه ابتدایی در هر دهستان، قصبه کوچکی یا ده، یک دبیرستان در هر شهر و یک آکادمی در قلمرو هر دولت و حتی در هر ناحیه بزرگی موجود باشد. کودک اگر بتواند، باید چهار مرحله سازمانی مدارس را متوالیا و بدون انقطاع طی کند. معذلک به عقیده کومنیوس تحصیلات دوره ابتدایی باید طوری تنظیم شده باشد که وقتی کودک آن را به پایان می رساند تربیت عمومی او به درجه ای از کمال نسبی رسیده باشد که وی را از ادامه تحصیل بی نیاز سازد. ( شاتو، ۱۳۵۵، ص ۱۲۴ )
چون هدف آن است که به تمام اطفال تعلیمات عمومی که قادر باشد همه قوای انسانی را پرورش دهد داده شود، کومنیوس معتقد است که باید همه آنها را تا آنجا که میسر است با هم پیش برد تا یکدیگر را تشویق کنند، به کار و کوشش بر انگیزند ، موجب تصفیه اخلاق یکدیگر شوند و خویشتن را به تمام فضایل از جمله فروتنی، حاضر خدمتی، برادری و همبستگی متقابل بیارایند. وی مخصوصا بر این نکته ایمان دارد که تعیین استعداد افراد برای کار های علمی و ادبی و دستی در سنین پایین اقدامی عجولانه است ؛ زیرا قبل از سن ۱۳-۱۴ سالگی قدرت های ذهنی و تمایلات روان به صراحت تجلی نمی کنند. از طرف دیگر، تنها اطفال ثروتمندان، اشراف یا صاحب منصبان قضایی و اداری برای بر عهده گرفتن این قبیل مشاغل زاده نشده اند تا در های مدارس لاتین تنها به روی آنها گشوده شود و دیگران به عنوان کسانی که هیچ گونه توقعی از آنان نتوان داشت رانده شوند. همای هوش و ذکاوت آنجا که خواهد و هرگاه که اراده کند فرود آید. به عقیده کومنیوس این واقعیت که هوش هایی طبعا ضعیف و نسبتا محدود یافت می شوند مانعی در راه اجرای تعلیمات عمومی نیست بلکه بر عکس الزامی است بر اینکه تمام افراد پرورش یابند. هرچه کودکی از نظر هوشی ضعیف تر و ابله تر باشد، به همان نسبت بیشتر به کمک نیازمند است تا خویشتن را از بلاهت برهاند و ضعف خود را درمان کند. به عقیده کومنیوس ممکن نیست بتوان ذهنی چندان بی استعداد یافت که پرورش نتواند کم کم آن را بهبود بخشد. اگر هم چنین فردی هیچ گونه پیشرفتی از لحاظ تحصیلی نداشته باشد لااقل از نظر اخلاق و رفتار ملایم تر خواهد شد. بنابراین هیچ کس را نباید از مزایای تعلیم و تربیت محروم کرد. ( همان، ص ۱۲۶)
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
در اجرای اصل تربیت کومینوس معتقد است که مسیر طبیعت از عام به خاص است و از ابتدای کار معلم همواره مفاهیم ابتدایی را به شاگرد عرضه خواهد کرد تا فکر کلی را آشکار سازد. سپس به تدریج و به صورتی غیر محسوس به موضوعات دور تر و در سطح بالاتر خواهد پرداخت. آموختن به معنای: از دانسته به ندانسته، از ساده به پیچیده ، از نزدیک به دور، از با قاعده به بی قاعده و از مجسم به مجرد رفتن است. برای احتراز از اینکه توجه شاگردان از موضوع درس منصرف و در نتیجه قدرت ذهنشان تضعیف شود معلم در یک زمان معین فقط یک موضوع را بدآنان عرضه خواهد کرد و مادام که موضوعی کاملا درک نشده باشد توضیحات مربوط به آن را برای آغاز کردن مطلب دیگر قطع نخواهد کرد. کومنیوس اصرار می ورزد که دانستن به معنای انباشتن ذهن از معلومات نیست بلکه به معنای آگاهی از مطالبی است که مفید است و منظورش از مفید بودن تنها مزایای مادی نیست بلکه بیشتر نتایج اخلاقی است. ( همان، ص ۱۳۶ )
حقیقت آن است که وقتی، بعد از سه قرن، آثار تربیتی کومنیوس را مطالعه می کنیم، در نظر ما همچون پیامبری بزرگ جلوه گر می شود. پیامبری که عاشق ظهور تفاهم بین المللی و ایجاد مدارس دموکراتیک است و این را مقدمه لازم آن می داند. پیامبری که بر تعلیم و تربیت توام با سیاست، سیاست به معنی لغوی و عالی کلمه، اعتماد می کند تا بدین وسیله از هر کودکی مردی و از هر مرد، کارگری خوشبخت در کار گاه انسانیت بسازد. ( همان، ص ۱۳۸ )
کومنیوس به رسالت انسان اعتقاد کامل داشت و آموزش همه کودکان از فقیر گرفته تا غنی، مرد و زن، باهوش و کند هوش را مورد نظر داشت. او را فردی انسان گرا دانسته اند زیرا در نظر خدا همه افراد را با ارزش و یکسان می دانست. افکار آموزشی وی تاثیرات عمیقی بر شیوه های آموزشی بر جای گذاشته است. کومنیوس، هدف از آموزش و پرورش را کسب دانش، اخلاقیات و مذهب می دانست و معتقد بود که آموزش و پرورش باید انسان را برای زندگی کردن آماده کند و از این رو باید امکان تربیت برای تمام طبقات مردم فراهم گردد.
یکی از آثار ارزنده او هنر بزرگ تعلیم [۸] نام دارد که در آن هنر و فن آموزش همگانی و راهنمایی کامل برای ایجاد مدارس در جوامع، شهرها و روستاهای مختلف ارائه نموده است. ( مفیدی، ۱۳۸۱، ص ۵۸ )
ژان ژاک روسو[۹] (۱۷۷۸-۱۷۱۲)
ژان ژاک روسو در ژنو به دنیا آمد، اما بیشتر عمرش را در فرانسه گذراند. او فکر می کرد که انسان ها اساسا خوبند، اما به سبب تمدن، به انحراف کشیده شده اند. او بر این باور نبود که مردم باید از همه پیشرفت های هنری فن آورانه خود دست بردارند، اما معتقد بود که این پیشرفت ها، خصوصا در جایی که ما را از طبیعی بودن باز می دارد، باید تحت کنترل در آید. به عبارت ساده، روسو جنبه هایی از تمدن را که به زندگی طبیعی آسیب نمی رساند، مورد بحث قرار داد. پیشنهاد های روسو برای تعلیم و تربیت در کتاب امیل، که کودکی را از تمدن دور و در منطقه روستایی تربیت می کند، یافت می شود. از زمان ورود به منطقه روستایی، امیل یک معلم خصوصی دارد که مراقب آن است تا کودک به طور طبیعی زندگی کند، و معلم بر آن است تا اشیا را طوری تربیت دهد که امیل از طبیعت یاد گیرد.
روسو معتقد است که کودکان نه به عنوان بزرگسالان کوچک اندام، بلکه به عنوان موجوداتی که مراحل مختلف رشد را طی می کنند نگریسته می شوند. این تصور در مورد کودک به عنوان شخص رو به رشد به ویژه بر روان شناسانی چون جی. استانلی هال[۱۰] بنیان گذار روان شناسی علمی کودک، تاثیر گذاشت. دیدگاه روسو به مربیان کمک کرد تا سوالاتی مرتبط با اینکه چه چیزهایی برای کودکان طبیعی است، مطرح کنند. به عبارت دیگر، برای کودکان طبیعی نیست که برای مدتی طولانی بی حرکت بنشینند، حواس خود را بر امور انتزاعی متمرکز کنند، ساکت بمانند، یا کنترل عضلانی ظریف به نمایش بگذارند. روسو به مربیان کمک کرد تا نسبت به مراحل فیزیولوژیکی، روان شناختی و رشد اجتماعی کودک حساس تر شوند. توجه او به جنبه های فیزیولوژیکی یادگیری مستقیما بر نظریه های افرادی چون ماریا مونته سوری [۱۱] تاثیر گذاشت. التفات روسو به ماهیت رشد کودک، و اعتقاد او به خوبی ذات انسان ها، صحنه را برای تعلیم و تربیت « کودک محور» معاصر فراهم نمود. آنچه روسو حقیقتا به آن اعتقاد داشت، این بود که علایق کودک باید راهنمای تعلیم و تربیت باشد. علاقه همان هوس نیست و منظور روسو از «علاقه»، گرایش ذاتی کودکان به کشف جهانی است که در آن زندگی می کنند او به استقلال کودکان معتقد بود، اما آن را یک استقلال طبیعی که کودکان باید به نتایج طبیعی رفتارشان تن در دهند، می دانست. ( اوزمن، کراور، ۱۳۸۷، ص ۲۱۶ )
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
روسو برای تعلیم و تربیت سه منبع مشخص کرد:
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
طبیعت، رشد خود جوش اعضا و استعداد ها.
موجودات انسانی، کاربرد های اجتماعی که بر این رشد عرضه می کنیم.
اشیا، فراگیری تجربه شخصی از محیط پیرامون. ( همان، ص ۲۲۳ )
روسو از نخستین کسانی بود که علیه حالت رسمی آموزش و پرورش طغیان کرد و از حقوق فرد در تعلیم و تربیت سخن راند. وی با تمدن که جنبه قرار دادی دارد، خصومت ورزید. روسو بر این باور بود که « انسان باید خود سرنوشت خویش را تعیین کند و تحقق خصلت های اجتماعی خود را عهده دار شود » (صفوی، ۱۳۶۲، ص ۲۶ )
روسو در امیل و تمام آثارش اعتقاد فراوانی به عالم طبیعی دارد و می گوید(( هر چیزی به همان صورتی که پرورده قدرت آفریدگار جهان است خوب است، اما هر چیزی در دست انسان تغییر ماهیت می دهد )). بنابراین، تعلیم و تربیت چنان چه بخواهد با طبیعت هم نوا شود، باید به کودک احترام بگذارد. از آنجا که کودکان از نظر طبیعی با هم متفاوتند، آموزش و پرورش باید فردیت کودک را مورد توجه قرار دهد. وی مصرانه سفارش می کرد که کار تعلیم و تربیت را با شناخت دانش آموزان آغاز کنید؛ زیرا به طور قطع و یقین آنان را درست نمی شناسید. به اعتقاد وی، قبل از اینکه کودک توانایی فهمیدن به دست آورد، نباید به او چیزی آموخت. روسو بیشترین اهمیت را برای فعالیت جسمی و تندرستی قائل بود و عقیده داشت که علایق طبیعی کودک نظیر کنجکاوی و بازی، در تعلیم و تربیت او نقش مهمی ایفا می کند. او معتقد بود که آموزش و پرورش کودک باید کمتر گفتاری و بیشتر حسی و تجربی باشد. روسو پاها، دست ها و چشم ها را نخستین معلمان کودک می دانست و عقیده داشت که جایگزین کردن کتاب به جای آنها به منزله آن است که کاربرد عقل و خرد دیگران را بیاموزد. روسو بر این باور بود که کودک باید بیش از موضوعات درسی مورد توجه بزرگسالان باشد او همچنین می پنداشت که تاکید بیش از حد بر حافظه درست نیست و عقیده داشت که تعلیم و تربیت باید گسترده و همه جانبه باشد، به گونه ای که توانایی های بالقوه ی کودک شکوفا گردد. ( همان، ص ۲۷ )
روسو عقیده داشت که تربیت را باید از زمان حال آغاز کرد. مدرسه مقدمه ای برای زندگی نیست، بلکه تمرین در زندگی است. کودک بیش از همه چیز باید از عیب های اجتماع در امان باشد تا فضیلت های او رشد کند. ( مایر، ترجمه: فیاض، ۱۳۷۴، ص ۳۳۲ )
روسو بیان می دارد که ما باید به کودکان مهلت بدهیم. یاد دادن واژه هایی که عاری از مفهوم باشند، تلف کردن وقت است. معلم باید دموکراسی واقعی را به کار بندد. تربیت باید با فعالیت و به ویژه با استعداد ما درباره محبت و دست زدن به کوشش های سودمند، اندازه گیری شود.
روسو پدر روان شناسی نوین کودک است. او پایه های برنامه جدید آموزشی را بنا نهاد وبر اهمیت فعالیت ها تاکید کرد. او دریافت که کودک باید از باطن شکفته شود. او می دانست که زبان را باید با روشی نوین آموخت و اعتقاد داشت که کنجکاوی و سود مندی باید اصول برنامه آموزشی باشد. ضعف نظام روسو هم آشکار است. او فعالیت های معلم را محدود کرد و گفت باید بخش کوچکی از تربیت باشد. امروز ما می دانیم که راهنمایی های جامع، نخستین وظیفه تربیت است و در صورتی که این راهنمایی به وسیله معلم به عمل نیاید، به وسیله عوامل ارتباطی و رسوم فرهنگی اعمال خواهد شد و معیار های متوسطی برای فرد و اجتماع به بار خواهد آورد. چیزی که در یک نظام تربیتی صحیح لازم است، عقلانی کردن احساسات و افزودن بر عقل از راه پرورش سائق های خلاق است.
عقل در میان تمام استعداد های بشر از همه حاد تر است و روسو امکانات آن را دست کم گرفته است. شباهت مستقیمی میان روسو، کانت و پستالوزی [۱۲] وجود دارد. نفوذ روسو بر تربیت معاصر، به ویژه در امریکا، بی اندازه است. او پیامبر آزادی و عدم مداخله است، ولی ما باید به خاطر داشته باشیم که آزادی خلاق در تربیت مستلزم احساس مسئولیت و حس فداکاری اجتماعی است. (همان، ص ۳۴۰ )
روسو به چهار مرحله در رشد کودکان اشاره می کند.
مرحله جسمانی – تولد تا ۵ سالگی
مرحله توحش – ۵ تا ۱۲ سالگی
دوره عقلانی – ۱۲ تا ۱۵ سالگی
مرحله اجتماعی – ۱۵ تا ۲۰ سالگی ( همان، ص ۳۳۳)