مفهوم سبک زندگی حاصل بسط تاملات وبر درباره گروه های منزلت است. در نظر وی «افتخار منزلت به طور معمولی در سبک زندگی خاصی که از همه کسانی که دوست دارند دراین حلقه منزلتی عضو باشند، انتظار می رود، بروز می کند. این سبک زندگی درانتظارات خاصی که گروه منزلت از اعضای خود دارد بیشتر نمایانده می شود. این انتظارات افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار در محدوده ای خاص متعهد می کند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بحث وبر درباره مصرف از همین جا آغاز می شود. وی دریافت که سبک زندگی بیش از آن که بر تولید (رهیافت مارکسی) استوار باشد، بر شباهت الگوهای مصرف استوار است. به علاوه، وی در نظر داشت که شیوه تولید اقتصادی بر چگونگی مصرف کردن مؤثر است اما ضرورتا” تعیین کننده آن نیست. در نظر او مصرف فرایندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوت های میان گروه های اجتماعی است و فقط ناشی از عوامل اقتصادی نیست. وی برای اشاره به سبک زندگی و ارائه تحلیلی چند بعدی از آن، سه مفهوم را به کار می گیرد:۱- سبک زندگی یا سبک مند شدن زندگی،۲- تدبیر زندگی،۳- بحث زندگی(فاضلی،۱۳۸۲: ۲۸ـ۲۶).
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۹-۴-۲- زیمل
نظریه مصرف زیمل بر حول مفهوم«شهر» وپی آمدهای مترتب بر شهرنشینی سامان یافته است. در نظر زیمل، آزاد شدن فرد از تمامی قید وبندهایی که جامعه سنتی ودر قالب همبستگی های گروهی بر آزادی فرد می نهاد، نوید بخش بروز فردیت است. اما همین فرد آزاد، خود را در حصار جامعه ای می بیند که دائما” به عرصه خود مختاری های وی تعرض می کند وفشار ساختارهای آن محسوس است. این فشار ساختاری در حالی اعمال می شود که شهر، مبانی تعلقات گروهی را نیز از بین برده است. درگیر شدن در نظام تقسیم کار پیچیده، دستمایه های هویت و تمایز از دیگران را نیز زایل کرده است. در چنین وضعیتی، شیوه خاص مصرف کردن وسبک زندگی، راهی برای بیان خود در رابطه با دیگران و انبوه جمعیت حاضر در کلان شهر است زیمل دریافته بود که بورژوازی برلین در مواجهه با گمنامی حاصل از زندگی در شهر، برای حفظ هویت خویش از مصرف بهره می گیرد.
به اعتقاد زیمل فرد فقط از طریق بسط شدید فرد گرایی که هدف آن دنبال کردن نمادهای منزلت ومد است، می تواند فشارهای زندگی مدرن را تحمل کند. این گونه مصرف کردن راهی برای «اثبات خود» وحفظ اقتدار فردی است. البته درنظر زیمل، مد علاوه بر آن که منبعث از فشارهای ساختاری کلان شهر است، نماد تمایز طبقاتی نیز هست. در همین جاست که توجه زیمل به کارکرد دو گانه مد آشکار می شود. مد در یک وجه خود اعلام تمایل فرد برای متمایزشدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است اما وجه دیگر آن که جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است. مد بدین لحاظ احساس با دیگران بودن را در فرد تقویت می کند. پذیرنده مد هم به عنوان عضو گروه وهم به عنوان موجودیت متمایز کسب هویت می کند. دغدغه خودمختاری و همبستگی، هم زمان رفع می شوند. پذیرندگان مد در تجربه ای مشترک با هم شریک می شوند. طبقات بالاتر خود را با مد متمایز می سازند و بعد از آن که طبقات پایین تر از مد حاضر تقلید کردند، آن ها مد دیگری را در پیش می گیرند. مد به لحاظ کارکرد تمایزبخش و یکپارچه کننده آن نیازمند توجیه عقلانی نیست(فاضلی،۱۳۸۲: ۲۵ـ۲۴).
جرج زیمل یکی از جامعه شناسان کلاسیک آلمانی بود، که یکی از نظریات او درباره جامعه شناسی اوقات فراغت می تواند تبیین کننده رواج اعتیاد به مواد مخدر در جامعه باشد. به اعتقاد او در فرهنگ مدرن و در روند تاریخ جدید، آزادی فزاینده فرد از بندهای وابستگی شدید اجتماعی و شخصی ظهور می یابد، صورت های فرماندهی و فرمانبری نیز خصلت تازه ای به خود می گیرند و هیچ فردی تحت چیرگی تام دیگران در نمی آید. انواع گسترده ای برای گذران فراغت وجود دارد که به فرد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازد که روش ها و اعمال پرشتاب و مد این تمایز هویت شخصی را شکل می دهند. بر این مبنا هر کس برای متمایز شدن، روش خاص پی می گیرد که ماجراجویی در زندگی مدرن را رواج می دهد. فرد در این فضا می کوشد تا از جریان های یکنواخت زندگی روزانه بیرون رود و در قلمرو فعالیتی با قواعد ویژه گام نهد. بنابراین در جوامع مدرن و جوامعی که به سوی مدرنیسم گام بر می دارند و فرهنگ مدرن در آن تبلیغ شده، فرد در قلمرو اوقات فراغت، جهان عقلگرا، بوروکراتیک و افسون زدایی شده را کنار می نهد و فرصتی برای او فراهم می شود تا اجبارها و محدودیت های نظم اجتماعی را فراموش کند و به کنش غیر هنجاری دست زند(سخاوت،۱۳۸۵: ۵۶ـ۵۵). با توجه به این دیدگاه، می توانیم به افراد آزاد و فردگرای امروزی اشاره کنیم که با توجه به ذات حیات مدرن، پا را فراتر از قید و بندها نهاده و جستجوگرانه و ماجراجویانه برای تفریح و گذر وقت، به اعتیاد روی می آورند و این امر را تنها تفریح و نوعی گذراندن اوقات فراغت ویژه و متمایز از دیگران می پندارند.
اعتیاد به مواد مخدر
۲-۹-۴-۳- بوردیو
بوردیو نظریه ای منسجم درباره شکل گیری سبک های زندگی ارائه کرده است. مطابق مدلی که وی ارائه می کند شرایط عینی زندگی و موقعیت فرد در ساختار اجتماعی به تولید منش خاص منجر می شود. منش مولد دو دسته نظام است: نظامی برای طبقه بندی اعمال ونظامی برای ادراکات وشناخت ها (قریحه ها). نتیجه نهایی تعامل این دو نظام، سبک زندگی است. سبک زندگی همان اعمال و کارهایی است که به شیوه ای خاص طبقه بندی شده و حاصل ادراکات خاصی هستند. سبک زندگی تجسم یافته ترجیحات افراد است که به صورت عمل درآمده و قابل مشاهده هستند. الگویی غیر تصادفی است و ماهیت طبقاتی دارد.
بوردیو با نشان دادن اینکه سبک های زندگی محصول منش ها و خودمنش ها نیز تابعی از انواع تجربه ها و از جمله تجربه آموزش رسمی هستند، و با بیان این نکته که الگوهای مصرف اصلی ترین بروز سبک های زندگی اند.(فاضلی،۱۳۸۲: ۴۵)
۲-۹-۴-۳-۱- مفاهیم نظریه بوردیو
بوردیو شبکه ای از مفاهیم اصلی را به کار می گیرد که درنهایت نمی توان درباره تقدم و تاخر آن ها سخن گفت. فقط وقتی همه آن ها تشریح شوند می توان طرحی از نظریه وی را مجسم کرد. از آن جا که در این اثر جامعه شناسی مصرف بوردیو و تحلیل مفهوم سبک زندگی مد نظر است، هفت مفهوم میدان، سرمایه، منش، عمل، نماد، طبقه وقریحه را بررسی می کنیم. البته برداشت بوردیو از مفهوم نماد به اندازه بقیه، خاص نیست.
در نظر بوردیو، جامعه با عنوان فضای اجتماعی بازنمایی می شود. این فضای اجتماعی که جایگاه رقابتی شدید و بی پایان است و در جریان این رقابت ها تفاوت هایی ظهور می کند که ماده و چارچوب لازم برای هستی اجتماعی را فراهم می آورند، موجودیتی غیر یکپارچه است که در آن مدل های کوچک متمایزی از قاعده ها، مقررات و اشکال قدرت وجود دارد. این مدل های کوچک متمایز،میدان خوانده می شوند. میدان، گستره ای از نوع خاصی از اعمال است نظیر میدان سیاسی یا میدان علمی. میدان، فضای روابط میان کنشگران است. ویژگی خاص هر میدان را می توان با توجه به منطق، بازی ها و راهبردهایی که در میدان اعمال می شود،درک کرد. منازعه قدرت ویژگی اصلی میدان است. نیروهای درون میدان نسبتا”خودمختار هستند. منازعات درون میدان برای حفظ یا تغییر نیروها صورت می گیرد. وجود چنین منازعاتی در درون میدان ها مستلزم پیش فرض گرفتن نابرابری در میدان است.
بوردیو فضای اجتماعی را با چند محور ترسیم می کند:سرمایه اقتصادی،سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی. بوردیو در مقاله«انواع سرمایه» هریک از انواع سرمایه را تعریف می کند:سرمایه اقتصادی شامل درآمد و بقیه انواع منابع مالی است که در قالب مالکیت جلوه نهادی پیدا می کند. سرمایه فرهنگی در بر گیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته می شوند. بوردیو تحصیلات را نمودی از سرمایه فرهنگی می دانست لیکن گرایش به اشیاء فرهنگی و جمع شدن محصولات فرهنگی در نزد فرد را سرمایه فرهنگی می خواند. سرمایه نمادین جزئی از سرمایه فرهنگی است و به معنای توانایی مشروعیت دادن،تعریف کردن، ارزش گذاردن یا سبک ساختن]درمیدان فرهنگ[است.سرمایه اجتماعی نیز شامل همه منابع واقعی و بالقوه است که می تواند در اثر عضویت در شبکه اجتماعی کنشگران یا سازمان ها به دست آید. سرمایه ها قابل تبدیل به یکدیگر هستند. به این ترتیب که سرمایه اقتصادی می تواند سریعا”به سرمایه اجتماعی وفرهنگی تبدیل شود. سرمایه اجتماعی نیز می تواند به سرمایه اقتصادی تبدیل شود، اما قدرت تبدیل آن به سرمایه فرهنگی کمتر از قدرت تبدیل شدن سرمایه فرهنگی به سرمایه اجتماعی است.
آنچه که به میدان معنا می دهد، سرمایه است. حجم و ترکیب انواع سرمایه ها نزد فرد، جایگاه وی را در سلسله مراتب میدان تعیین می کند. به عبارتی می توان هر میدان را از طریق نوع و میزان سرمایه موجد در آن شناسایی کرد. مفهوم ساختار نیز با توجه به دو مفهوم میدان و سرمایه تعریف می شود: ساختار عبارت است از مجموعه پایگاه هایی که با توجه به حجم و ترکیب سرمایه موجود در آن ها قابل مقایسه با یکدیگرند. منازعه در درون هر میدان برای دست یابی به میزان بیشتری از سرمایه صورت می گیرد.
در میان انواع سرمایه، سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در اندیشه بوردیو ایفا می کند. جامعه شناسی مصرف و تحلیل وی درباره سبک زندگی بر همین نوع سرمایه متکی است. سرمایه فرهنگی شامل «…سلیقه های خوب، شیوه و راه و رسم پسندیده، پیچیدگی شناختی وشناختن و توانایی پذیرش محصولات فرهنگی مشروع از قبیل هنر، موسیقی کلاسیک، تئاتروادبیات…» وتسلط یافتن بر هر نوع از نظام های نمادین است.
بی گمان منش، مناقشه برانگیزترین مفهوم بوردیو است. این مفهوم هسته اصلی تبیین وی برای کنش های انسان را شکل می دهد. منش را«…نظامی از تمایلات بادوام و قابل انتقال که به عنوان مولد اعمال ساخت یافته و به شکل عینی مجسم شده، عمل می کند» تعریف کرد. در همان جا وی متذکر شده است که منش محصول تعامل ساختارهای عینی و تاریخ شخصی است.
در نظر بوردیو منش مولد و انسجام بخش اعمال و صورت درونی شده شرایط طبقاتی است. منش به صورت اصولی درمی آید که مردم را قادر می سازد بر کنش های خود کنترل داشته باشند بدون آن که بر شرایط شکل گیری این اصول کنترل داشته یا از وجود آن ها آگاه باشند(فاضلی،۱۳۸۲: ۴۳ـ ۳۶).
منش جلوه ی نمادینی است که معنا و ارزشش همان قدر که به دریافت کنندگان بستگی دارد به تولید کننده نیز وابسته است، میتوانیم دریابیم که چگونه است که منش استفاده از کالاهای نمادین، خصوصا کالاهایی که علامت تفوق پنداشته می شوند، یکی از نشانه های کلیدی طبقه و، همچنین، جنگ افزاری آرمانی برای استراژی های تشخص و تمایز، به دست می دهند(بوردیو،۱۳۹۱: ۱۰۶ـ۱۰۵)
تفاوت در منش که نشانگر تفاوت در شیوه ی اکتساب است و عموما با تفاوت در ترکیب سرمایه پیوستگی دارد، برای مشخص کردن تفاوت ها در طبقه ی فرادست به کار می آید، همانطور که در سرمایه ی فرهنگی برای مشخص کردن تفاوت های بین طبقه ها به کار می آید. به همین دلیل است که منش ها، خصوصا شیوه ی ارتباط با فرهنگ مشروع، موضوعی برای مبارزه ای دائمی است(همان: ۱۱۰ـ ۱۰۹).
مفهومی که مستقیما”بر مبنای نظر بوردیو درباره منش ارائه می شود، عمل است. این مفهوم ابتدا دال بر هر نوع کنش انسان به نظر می رسد. اما چنان که رکویتز می نویسد «…عمل، نوع عادت شده رفتار است که چندین جزء دارد: ۱-شکل فعالیت های بدنی ۲-شکل فعالیت های ذهنی ۳-چیزها و کاربردشان ۴-خوردن، مصرف کردن، تحقیق کردن – مبتنی بر عناصری است که روی هم جعبه ابزاری را می سازند. فرد بر اساس ملزومات عمل کنش می کند. فرد، حامل الگوهای مختلفی از رفتار بدنی، آگاهی و شناخت است»با این توصیف، عمل، منش فعلیت یافته است. تاکید بر مفهوم بر مفهوم عمل، زائیده گرایش بوردیو به تبیین رفتار بر اساس اصل عقل ورزی عملی است.
نماد، مفهوم دیگری است که در اندیشه بوردیو جایگاه محوری دارد و یکی از نمودهای گسست وی از مارکسیسم است. وی به عوض تعریف نماد، از امر نمادین سخن می گوید. نمادین «…چیزی مادی است اما چنین خصیصه ای برای آن قائل نمی شوند و کارآیی اش را از مادی بودنش نمی گیرد، بلکه تفسیر آن منشأ کارکردهایش است» در نظر بوردیو، امر نمادین قادر است مادی بودن خود را پنهان کند.
طبقه، مفهوم محوری دیگری است که بوردیو به کار می گیرد. این مفهوم در نزد وی حاصل تأکید مارکس برتعیین اقتصادی طبقه و تأکید وبربر بعد نمادین و فرهنگی آن است. خود وی طبقه را«مجموعه ای از کنشگران که پایگاه های یکسانی را اشغال می کنند، در شرایط یکسانی قرار دارند، و محتمل است که تمایلات و علائق یکسانی نیز داشته باشند و به همین دلیل محتمل است که اعمال مشابهی انجام دهند و مواضع مشابهی اتخاذ کنند» هر طبقه اجتماعی بر اساس ترکیبی از سه نوع سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تعریف می شود(فاضلی،۱۳۸۲: ۴۲ـ۴۱).
هیچ چیز دقیقتر از قریحه ای که برای مصرف مشروع آثار هنری مشروع لازم است، نمی تواند طبقه های اجتماعی مختلف را به وضوح از هم متمایز کند. قریحه مانند همه ی انواع ذوق و سلیقه، هم وحدت می بخشد و هم تفکیک می کند؛ و چون محصول شرطی شدن های ملازم با شرایط وجودی خاصی است، موجب وحدت همه ی کسانی می شود که محصول شرایط مشابهی هستند و، در عین حال، آن ها را از همه ی افراد دیگر متمایز می کند(بوردیو،۱۳۹۱: ۷۲).
سلیقه مبنای همه ی چیزهایی است که فرد در اختیار دارد و مبنای همه ی چیزهایی است که هویت فرد را برای دیگران رقم می زند، و به این طریق است که فرد خود را طبقه بندی می کند و توسط دیگران نیز طبقه بندی می شود. سلیقه ها تایید و تصریح عملی تفاوت های گریز ناپذیر است(همان: ۹۳)
بنا به تعریف بوردیو« قریحه عبارت است از ظرفیت]توانایی[ آن که گروهی از اشیاء یا اعمال را به صورت مادی و نمادین و به معنای مجموعه ای از ترجیحات متمایز کننده به کار گرفت. قریحه نشان دهنده پیوند میان بعضی محصولات و مصرف کنندگان آن ها در یک فضای اجتماعی منطقه بندی شده را نشان می دهد. قریحه مبنای داوری در باره ارزش تجربه های مختلف است(فاضلی،۱۳۸۲: ۴۳ـ۴۲).
سلیقه، نظام شاکله های طبقه بندی کننده ای است که شاید فقط بخش کوچکی از آن آگاهانه باشد هر چند که، در رده های بالایی سلسله مراتب اجتماعی، سبک زندگی به صورت روزافزن به چیزی که وبر سبک پردازی زندگی می نامید، نزدیک تر می شود. سلیقه، شالوده ی سازگاری متقابل تمامی خصوصیات یک شخص است. سلیقه، عامل واقعی تبدیل کردن هر چیز به نشانه های تشخص و تمایز، و تبدیل توزیع های پیوسته به تقابل های گسسته است؛ و تفاوت هایی را که در نظم بدن مندرج اند، به نظم نمادین تمایز های معنادار تبدیل می کند. بنابراین ذوق و سلیقه منبع نظام ویژگی های متمایزی است که هر کس که شناخت عملی در باره ی روابط میان نشانه ها و موقعیت های متمایز در این توزیع ها دارد باید آن را به مثابه تجلی سیستماتیک طبقه خاصی از شرایط وجودی، یعنی به مثابه سبک زندگی متمایز، تشخیص دهد.
این نظام طبقه بندی کننده، که حصول درونی شدن ساختار فضای اجتماعی است به طور پیوسته ضرورت ها را به استراژی ها، و قید و بندها را به اولویت ها تبدیل می کند و بدون هیچ گونه جبر مکانیکی، مجموعه انتخاب های سازنده سبک زندگی را به بار می آورد، انتخاب هایی که معنا یا ارزش خود را در موقعیت یا جایگاهی که در نظام تقابل ها و همبستگی ها دارند اخذ می کنند.( بوردیو،۱۳۹۱: ۲۴۵ ـ۲۴۳) مفهوم سلیقه، اساسا مفهوم بورژوایی است زیرا آزادی بی قید و شرط انتخاب ها را پیش شرط می گیرد.( بوردیو،۱۳۹۱: ۲۴۸)
ذایقه به معنای استعداد قضاوت بی واسطه و شهودی در باره ی ارزش های زیبا شناختی. مصرف مشروع ترین اقلام فرهنگی، حالت خاصی از رقابت برای اقلام و اعمال کمیاب است. تفاوت های اساسی، که انواع عمده شرایط وجودی را از هم متمایز می کنند، از حجم کلی سرمایه مشتق می شوند که به منزله ی مجموعه منابع و قدرت های قابل استفاده ی بالفعل تعریف می شود ـ سرمایه اقتصادی، سرمایه ی فرهنگی و نیز سرمایه اجتماعی(همان: ۱۵۰ـ ۱۴۹).
۲-۹-۴-۳-۲- ریختار
توان تولید کردوکارهای قابل طبقه بندی و توان تمیز دادن و ارزیابی کردن این کردوکارها و محصولات (ذوق وسلیقه) است که دنیای اجتماعی، یعنی فضای سبک های زندگی، بازنمایی شده و شکل می گیرد. ریختار، همان جبر و ضرورتی است که درونی شده و تبدیل به طبع و قریحه ای گشته است که کردوکارهای معنادار و تلقی های معنابخش ایجاد می کند. ریختار، طبع و قریحه ای عام و انتقال پذیر است که به صورتی سیستماتیک و همه شمول همان ضرورتی را به کار می بندد که در بطن شرایط یادیگیری های اولیه نهفته است. ریختار، نه فقط ساختاری ساخت دهنده است که کردوکارها و درک و تلقی کردکارها را سازمان دهی می کند، بلکه ساختاری ساخت یافته نیز هست: اصل تقسیم بندی به طبقات منطقی که ادراک دنیای اجتماعی را سازماندهی می کند، خود محصول درونی شدن تقسیم بندی طبقات اجتماعی است. ریختار به مثابه نظام شاکله های زاینده ی عمل که ضرورت و آزادی نهفته در شرایط طبقاتی خود و، تفاوت سازنده ی این شرایط، را به صورت سیستماتیک متجلی می سازد، تفاوت میان شرایط را، که آن ها را به صورت تفاوت های میان کردوکارهای طبقه بندی شده و طبقه بندی کننده در می یابد و آن را مطابق با اصول تمایزیابی درک می کند؛ اصولی که خود محصول این تفاوت ها هستند و به طور عینی با آن ها تنظیم می شوند و به همین دلیل است که آن ها را طبیعی به شمار می آورند(بوردیو،۱۳۹۱: ۲۴۱ـ ۲۳۸).
مبارزه بر سر تصاحب کالاهای اقتصادی یا فرهنگی، در آن واحد، مبارزه نمادین بر سر تصاحب نشانه های تشخص آوری است که کالاها یا فعالیت های طبقه بندی شده و طبقه بندی کننده اند، یا بر سر حفظ یا سرنگون کردن اصول طبقه بندی این ویژگی های تشخص آور است. در نتیجه، فضای سبک های زندگی، یعنی جهان ویژگی هایی که دارندگان موقعیت های مختلف از طریق آنها خود را از دیگران متمایز می سازند، خواه قصد این کار را داشته باشند و خواه نداشته باشند، طراز نامه ی مبارزه های نمادین برای تحمیل سبک زندگی مشروع در مقطع معینی است(بوردیو،۱۳۹۱: ۳۴۱).
بر مبنای دیدگاه بوردیو، گذران اوقات فراغت می تواند بیانگر سبک زندگی و ذائقه های خاص باشد که به متمایز شدن افراد از هم دیگر می شود. در واقع یکی از کارکرد های اوقات فراغت تمایز بخشی است. به معنای دقیقتر باید گفت مصرف اجازه بازنمایی سبک های زندگی مختلف و ذائقه های مختلف را می دهد.
به نظر بوردیو، انتخاب هایی که افراد در مورد گزینه های اوقات فراغت انجام می دهند ، اساسا اجتماعی است و مردم سبک های زندگی و فعالیت های فراغتی را می آموزند و نحوه گذراندن اوقات فراغت متفاوت است چون مجردان و متاهلان و همچنین گروهای سنی مختلف در جامعه ما دارای سبک زندگی متفاوت هستند و میزان و نوع فراغت های آنها تغییر می کند بنابراین متغییر سن و جنس بر اوقات فراغت تاثیر می گذارند و اوقات فراغت نیز بر مصرف تنباکو افراد تاثیر می گذارد(گروه اجتماعی فرهنگی ،۱۳۸۴: ۷۸ ).
به طور خلاصه با توجه به مطالب ذکر شده، به نظر بوردیو در جامعه میدان های اجتماعی گوناگونی وجود دارد که این میدان ها بر اساس سرمایه ساخته می شود وبوردیو به سرمایه ی فرهنگی در شکل دهی به میدان ها توجه بیشتری دارد. مردمی که در میدان های اجتماعی مشابهی قرار می گیرند دارای منش ها و ذائقه های مشابهی هستند. منش به خلق و خوهای شکل گرفته در هر میدان اطلاق می شود که بر ذائقه موثر است. وذائقه نیز عملکردی است که یکی از کارکردهایش کمک به ادراک فرد از جایگایشان در نظام اجتماعی می باشد. گروه های مختلفی که در میدان های اجتماعی شکل می گیرند سبک زندگی خاصی خواهند داشت با توجه به اینکه یکی از شاخص های سبک زندگی الگوی مصرف است. افرادی که سبک زندگی مشابهی دارند الگوی مصرفی خاصی بر می گزینند که شیوه ی زندگی آنها را از افراد دیگر متمایز می کند. افراد با توجه به سرمایه ای که از آن برخوردارند و جایگایشان در میدان و با تاثیر میدان بر سلیقه و منش آنها، نوع خاصی از فعالیت های اوقات فراغت را انجام می دهند.
۲-۹-۵- شاخص های سبک زندگی
سخن گفتن درباره شاخص های سبک زندگی توأمان سهل ودشوار است. از آن جا که طبق تعریف سبک زندگی مجموعه ای از رفتارهاست، به نظر می رسد که مصادیق بسیاری برای آن وجود دارد. اما قیودی برای رفتارهایی که شاخص سبک زندگی هستند وجود دارد که این مصادیق را محدود می کنند.
۲-۹-۵-۱ مصرف فرهنگی
به دو دلیل شاخص های سبک زندگی بیشتر از عرصه مصرف فرهنگی استخراج شده اند. دلیل اول این است که مصرف فرهنگی غالبا کمتر از بقیه انواع فعالیت ها مستلزم هزینه کردن است وقدرت انتخاب افراد نیز در این زمینه زیاد است. به علاوه این که قریحه که از عناصر سازنده سبک زندگی است بیش ازهرچیزدر الگوی انجام فعالیت ومصرف فرهنگی بروز می کند. ثانیا” دیدگاه بوردیو درباره این که طبقات بالا خود را با بهره گرفتن از فرهنگ متعالی از بقیه طبقات متمایز می کنند سبب شده است تا بسیاری از پژوهشگران نظریه وی را دوباره بیازمایند. به هر حال سلیقه های افراد در مصرف فرهنگی، در کنار فعالیت های فراغت والگوهای مصرف از اصلی ترین شاخص های مورد استفاده در مطالعات سبک زندگی بوده است.
۲-۹-۵-۲- فعالیت های فراغت
گروه دوم شاخص های سبک زندگی عبارتند از فعالیت هایی که افراد در زمان فراغت انجام می دهند. انتخاب فعالیت فراغت در زمان فراغت نشانه ای از ارزش های فرهنگی وقریحه فرد است. طبیعی است که گاهی مصرف فرهنگی نیز بخشی از فعالیت فراغت افراد است، اما هر فعالیت فراغتی مصرف فرهنگی نیست ومصرف فرهنگی نیز همواره در اوقات فراغت انجام نمی شود. برخی از فعالیت های فراغت که به منزله شاخص سبک زندگی از آن ها استفاده شده عبارتند از استراحت کردن، ورزش وبازی، فعالیت های دینی ، مشارکت در فعالیت های سیاسی گردش وتفریح در فضاهای بیرون از خانه، سفر کردن،رفت وآمد با دوستان، و مشارکت در اعمال داوطلبانه اجتماعی نظیر خیریه ها ، تماشای رخدادهای ورزشی، وبازدیداز نمایشگاه ها.
به مانند مقوله مصرف فرهنگی، در این جا نیز هر فعالیت فراغت می تواند دارای ابعاد واشکال مختلف باشد. برای مثال فرد می تواند مشارکت در سیاست را از سطح بحث سیاسی تا مشارکت در تبلیغات حزبی انجام دهد. بنابراین، با در نظرگرفتن اشکال وسطوح مختلف فعالیت های فراغت مذکور می توان دید با چه طیف گسترده ای از شاخص های سبک زندگی روبه رو هستیم.
۲-۹-۵-۳- شاخص های پراکنده
در زمینه استفاده از مصرف فرهنگی وفعالیت های فراغت به منزله شاخص سبک زندگی ادبیات گسترده ای وجود دارد. اما در مجموع به صورت جسته وگریخته به فعالیت های دیگری نیز اشاره شده که نمی توان همه آن ها را ذیل عنوانی واحد گرد آورد. در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
۱ـ مدیریت بدن
۲ـ الگوهای خرید
۳ـ نام گذاری کودکان
۴ـ رفتار خانوادگی
۵ـ الگوی مصرف غذا (فاضلی،۱۳۸۲: ۱۲۹ـ۱۲۵).
۲-۹-۶- نظریه جامعه شناسی فرایندی نوربرت الیاس
نوربرت الیاس با تأکید بر ضرورت توجه به نسبی بودن تأثیر عوامل مختلف در صورت بندی ها و فرایندهای اجتماعی و نیزتوجه به صیرورت تاریخی آنها، پایه های جامعه شناسی آرایشی یا به تعبیری دیگر از خود او، جامعه شناسی فرایند(Process Sociology) را مستحکم ساخته است. در واقع هنر اصلی الیاس ایجاد سنتز یا ترکیبی مناسب از آثار کنت، دورکیم و وبر است. او بر آن است که آدمیان را در تعامل و وابستگی متقابل به یکدیگر مورد شناسایی قرار داد. زندگی انسان ها وابسته به آرایش مختلفی است که روابط آن ها با یکدیگر، آن را شکل می دهد. این آرایش ها مدام در حال تغییرند. و در جریان این تغییر، با شیوه های متنوعی نظم پیدا می کنند. بنابراین برای شناخت صحیح و دقیق رویدادهای باید فرایند و ماهیت آرایش های موجود را به خوبی درک کنیم. او تحلیل جذاب و بدیع از ریشه های تاریخی فرایند توسعه و شکل های کنش متقابل اجتماعی و هویت اجتماعی جدید ارائه می دهد. (مجدالدین، ۱۳۸۳ :۱ـ۳)
الیاس پیش از آنکه خود را خودخواهانه در خدمت اهداف سیاسی، عاطفی و احساسی قرار دهد در پی به وجود آوردن یک هم فهمی از روندها وفرایندهای درازمدت بود که این رویدادها نیز بخشی از آن به شمارمی آمد. او متوجه شد حتی درابتدایی ترین و مقدماتی ترین وجوه هستی انسانی هیچ چیز و هیچ وجهی را نباید معلوم، ذاتی و ثابت و لایتغیر فرض کرد بلکه همگی را باید بخشی از مجموعه فرایندهای درازمدت به شمار آورد. اگر از منظر جامعه شناسی فرایندی به توتون وتنباکو نگاه کنیم این تغییرات را می توان به مجموعه ی بسیار گسترده تری از فرایندها مربوط دانست. گویی گرایش به مصرف توتون و استعمال دخانیات در معرض فرایند متمدن شدن قرار گرفته است؛ یعنی تثبیت فزاینده تأثیرات که در برگیرنده ی از بین رفتن تضادها و افزایش گونه ها و تنوعات است. به اجمال می توان گفت که از مصرف توتون با کنترل غیر دقیق به سمت تمایل روزافزون نسبت به استفاده از توتون به عنوان وسیله ای برای کنترل خود ، حرکت و تغییری در حال انجام است. ( استونز، ۱۳۹۰: ۲۱۳).
۲-۹- ۸- نظریه کنش موجه یا عمل بخردانه (reasoned – action)
مشهورترین نظریه ای که در این زمینه مطرح شده متعلق به آیزاک آیزن و مارتین فیش باین [۷] می باشد. نظر آنها این است که رفتار بیشتر در حالتی قابل پیش بینی و درک و توضیح است که ما به قصد شخص در رفتار توجه نماییم(رفیع پور،۱۳۷۲: ۸).
به نظر آنها رفتار در پی زنجیره ای از عوامل بوجود می آید و حلقه ماقبل بروز رفتار قصد و نیت رفتاری[۸] است. الگوی آنان نشان می دهد که قصدها به نگرش ها[۹] و هنجارهای مرتبط با رفتار متکی است. نگرش یک متغیر فردی و شخصی است که طی آن، فرد خوب یا بد بودن یک رفتار را (یا یک پدیده) را از نظر خودش ارزیابی می کند، هنجار منعکس کننده نفوذ و فشار اجتماعی است که شخص آن را برای انجام کاری (رفتار) احساس و ادراک می کند. در شرایطی که گرایشها و هنجارها، هردو، در رابطه با رفتار مثبت باشند، قصد به انجام رفتار معین افزایش خواهد یافت. اما در صورتی که گرایش ها و هنجارها در تضاد باشند، قدرت نسبی آنها می تواند تعیین کننده مقاصد بعدی و رفتار متعاقب آن باشد. این رابطه را به شکل زیر نشان داد.
نمودار۲-۳ رابطه بین رفتار و هنجار از نظر آیزن و فیش باین
نگرش نسبت به رفتار
رفتار
قصد ونیت
هنجار ذهنی
الگوی قصدهای رفتاری نشان می دهد که گرایشها و هنجارها، هر دو تحت تاثیر عقاید فرد در باره رفتارهای خاص هستند. آیزن و فیش باین در مطالعاتشان حاصل پژوهشهای خود را در قالب نظریه کنش موجه [۱۰] عرضه کردند(محسنی،۱۳۷۳: ۱۰) اصطلاح کنش موجه (عمل بخردانه) به این معنی است که اکثر رفتارها به این دلیل انجام می شود که مردم به نتایج اعمال خود فکر می کنند و برای حصول پاره ای نتایج و پرهیز از برخی دیگر دست به انتخاب منطقی می زنند و برای این انتخاب از اطلاعات در دسترس برای آنها استفاده می کنند(mccormack brown,1999:1). نظریه آنان از دو عنصر اصلی تشکیل شده است: بخش شخصی و بخش اجتماعی که ترکیب آنها پیش بینی کننده یک قصد رفتاری است. قصدی که در نهایت مشخص کننده رفتار است. عنصر شخصی این الگو یعنی گرایش فرد، حاصل دو عامل است: باور شخص در زمینه نتایج آن رفتار که هر ک از یان دو عامل در میان افراد متفاوت است. عنصر اجتماعی این الگو یعنی هنجار ذهنی، منعکس کننده نفوذ و فشار اجتماعی روی یک شخص برای انجام یک رفتار است. به این معنی که شخص به این امر توجه دارد که تا چه حد رفتارش مورد تایید یا توبیخ افراد یا گروهای خاصی قرار خواهد گرفت. این افراد یا گروه ها در واقع نقش یک مرجع هدایت کننده رفتار را دارند که ممکن است پدر و مادر، دوستان نزدیک، همکاران و یا اهالی یک محل باشند. این متغیر خود به دو عامل دیگر تجزیه می شود:
۱ـ این انتظار که یک رفتار خاص از سوی سایر افراد مهم گروه چگونه ارزیابی می شود(انتظار دیگران)
۲ـ انگیزه فرد برای پیروی از انتظارات دیگران( میزان اهمیتی که فرد برای نظر مردم در باره رفتار خود قایل است).
الگوی مذکور را می توان به صورت زیر نشان داد.
نمودار ۲-۴ الگوی کنش موجه از دیدگاه آیزن و فیش باین
باور در باره نتایج