خلفا و امرا در تمامی دوران، شاعران را به خود نزدیک میکردند. در عصر عباسی انگیزه غالب برای نزدیک ساختن شاعران، رغبت خلفا و امرا نسبت به ادبیات بود. در بسیاری از موارد به خاطر انگیزههای ادبی، مجالس شاعران بر پا میشد. رشید از جمله خلفایی بود که بیشتر از دیگران، در مورد شعر و شاعری کند و کاو مینمود. (زیدان، ۱۹۳۸، ۳۵۷)
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
۳-۶ اوجگیری موج تصنیع
نویسندگان دواوین در قرن چهارم هجری هر یک تلاش میکردند که در زمینه تصنیع و نکویی اسلوب به مرتبهای برسند که نویسنده دیگری بدان دست نیافته است. حکام و امراء تلاش می کردند تا در دربار خویش و دوواوینشان مشهورترین نویسندگان عصرشان، حضور یابند. این امر سبب شد که نویسندگان در نثر و تنمیق آن به مرتبهای برسند که موانع و دیوارهای بین نثر و شعر را از میان بردارند؛ که آن نثر منظوم یا شعر منثور میباشد. که این نثر بر موسیقی سجع تکیه دارد همانطور که بر زیور بدیع متکی میباشد. (ضیف، ۱۹۸۰، ۲۲۷)
هرکه به مطالعه آثار قرن چهارم بپردازد، چنین میپندارد که مذهب تصنیع، نزد نویسندگان دواوین متوقف نشد؛ بلکه بین نویسندگان رسائل شخصی نیز انتشار یافت. در رأسشان ابوبکر خوارزمی و بدیع الزمان همدانی میباشند؛ که مجموعه بزرگی از رسائل را بر جای گذاشتهاند و در آن سجع و بدیع یا تصنیع به کار گرفتند.
به درستی که موج تصنیع در قرن چهارم شدت زیادی یافت و هیچ کس جز مواردی اندک از آن سالم نماند. و حتی نویسندگان تاریخ هم این اسلوب جدید را به کار گرفتند.
۳-۷ تصنع
با وجود اینکه نویسندگانی که ذکر شد همگی از اصحاب مذهب تصنیع و سجع و بدیع بودند اما در قلمهایشان، نشانه هایی از مذهب دیگری به نام تصنع ظاهر گشته است. و بر تعقید اسالیب زخرفی خویش یا اتخاذ فنون جدید در نثرشان تکیه می کنند؛ که تنها با تجمیل و تصنیع پایان نمیپذیرد، بلکه با مهارت و تکلف پایان میپذیرد. سپس در نتیجه آن، معانی ارزش خود را از دست داده و اهمیت چندانی ندارد و بیشتر به لفظ اهمیت داده می شود. (همان، ۲۲۹- ۲۲۸)
از قرن چهارم یعنی قرن بدیع الزمان و قابوس و امثال آن به قرن پنجم نرفته، میبینیم که مذهب تصنع در تمامی نوشتههای ادباء فراگیر می شود. و این مذهب جدیدی است که نویسندگان سعی می کنند تا با پیچیدگی و تعقیدی که به وجود میآورند، خوانندگان خویش را به شگفتی وادارند. ابوالعلاء معری آن را در آثارش آغاز کرده و سپس بعد از وی حریری و حصکفی بر ورقهای لعب قصهی این پیچیدگی و تعقید، اوراق جدیدی اضافه نمودند. (همان، ۲۶۴-۲۶۳)
۳-۸ پیدایش و ظهور مقامات
در اواخر قرن چهارم هجری در زبان عربی از متفرّعات فنّ قصص، فنّ نویی به وجود آمد که بر آن نام «مقامات» نهادند و این فن با داستاننویسی و افسانهپردازی از بعضی جهات مشابه و از پارهای جهات مغایر بود. این فن بلافاصله پس از ابتکار و ابداع در زبان عربی شهرتی تمام یافت و پیروان بسیار پیدا کرد و علّت آن این بود که در نثر عربی در این عهد، میل به تکلف در صنعت لفظی شدّت یافته بود و ایجاد فنّ مقامات، راه را برای نویسندگان متصنّع هموار میکرد. نیز به نظر میرسد که استغاثههای مسجّع گدایان، برای ظهور سبک مخصوصی که بدیع الزّمان همدانی در مقامات خود به وجود آورد، بسیار مؤثّر بوده است. (ابراهیمی حریری، ۱۳۶۴، ۸)
۳-۹ عوامل ظهور مقامات در عصر عباسی
در پیدایش مقامات در عصر عباسی، دو عامل مهم اجتماعی و فرهنگی نقش مؤثری داشته اند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۳-۹-۱ عامل اجتماعی
یکی از عواملی که سهم بسزایی در پیدایش مقامهنویسی در عصر عباسی داشت، عامل اجتماعی است. زندگی ساده در صحرای بیمنتها _ به ویژه در دوره جاهلی _ و فراغت بال عربها در مقایسه با دیگر ملتها سبب رواج قصه و قصهگویی در میان آنها شد، هر چند که بیشتر قصههای رایج میان آنها مانند «سند باد»، «شاهنامه» و یا «کلیله و دمنه» منقول از دیگر ملتها بود؛ اما همین موضوع، حکایت از علاقه شدید عربها به داستان دارد.
برخی از پژوهشگران بر این عقیدهاند که قصه به معنای فنی آن، یعنی خلق شخصیتها و ابتکار حوادث به گونه ای که مجموع حوادث به یک غرض معین ختم شود، مورد توجه عرب نبوده و در ادبیات آن قوم ناشناخته است. (بشیری، ۱۹۳۷م، ج۱ ، ۲۴)
آنها معتقدند عربها اگر چه فلسفه و حکمت و دانشهای بسیار دیگری همچون طب، نجوم، ریاضیات و … را از یونانیان اخذ نموده اند، اما از فن قصهنویسی که در ادبیات غرب از جایگاه ویژهای برخوردار است، در گذشته چندان بهرهای نبردهاند. (زیدان، ۱۴۱۶، ج۲، ۳۲۱)
واقعیت امر آن است که در ادب عربی، داستان حماسی بلندی که در ردیف «شاهنامه فردوسی» و یا «ایلیاد هومر» باشد وجود ندارد؛ و علت آن نیز این است که اینگونه آثار نیاز به تفکرِ دراز مدت، ذهنی خلّاق و قدرت تجزیه و تحلیل، و مستلزم اطالهی کلام است؛ همچنین قریب به اتفاق آثار حماسی حاصل جنگهای طولانی و برونمرزی است، حال آنکه عربها _ بهویژه در دوره جاهلی _ بیشتر کوچنشین بوده اند وکمتر، مدتی طولانی را در یک مکان میماندند تا بتوانند چنین آثار شگفتی بیآفرینند. علاوه بر این، آنان مردمی اهل بدیههگویی و ایجاز در کلام بودند نه صاحبان تفکری شگرف و اطناب در کلام، و جنگهای ایشان نیز اغلب از نوع جنگ میان قبائل بود.
پس از فتوحات اسلامی در قرن اول هجری و از آن زمان که سربازان اسلام به ممالک دیگر وارد شدند و ایران و عراق و شام و مصر به تصرف مسلمانان درآمد، عربها سخت تحت تأثیر مظاهر تمدنهای جدید قرار گرفتند. امویان در شام از امپراتوری «بیزانس» متأثر گشتند و عباسیان در بغداد تحت تأثیر مظاهر تمدن ساسانی واقع شدند.
زیاده طلبی و رفاه بیش از حد و فساد، رهآورد آشنایی با تمدنهای جدید بود. در این دوره به تقلید از شیوه حکومتی ساسانیان در ایران، خلفای بنی عباس ثروتها را از سراسر ممالک اسلامی، به عنوان خراج گردآوری و در خزانهها انباشته مینمودند؛ خلفا به وزیران و فرماندهان لشکر و دولتمردان و والیان میبخشیدند و آنان به شاعران و دانشمندان و مطربانی که پیرامونشان جمع گشته بودند، بخشش میکردند. در دار الخلافهها و قصرها مجالس عیش و نوش برپا میشد و زنان و مردان آوازخوان با آوازهای خوش و نواختن آلات مختلف ِ موسیقی موجبات سرگرمی و لهو و لعب حاضران را فراهم می کردند. (ضیف ، ۱۴۲۷، ج ۳، ۵۶) این در حالی بود که عامّهی مردم در فقر و تنگدستی به سر میبردند و ثروتها و امکانات رفاهی زندگی در اختیار خلفا و اطرافیان آنان قرار داشت و مردم جز فقر بهرهای نداشتند. این امر سبب شد در اجتماع آن روزگار طبقهای از گدایان حرفهای به وجود آیند که سعی میکردند برای رفع نیاز و غلبه بر گرسنگی به هر وسیله ممکن و با حیله های گوناگون در دل اغنیا رخنه کنند. این گروه به سبک خاصی و با عباراتی مسجّع ، ثروتمندان را مخاطب قرار می دادند و به خواست خویش نایل میشدند.
این طایفه به نام «ساسانیان» معروف بوده اند، منسوب به شخصی به نام «ساسان» شاهزادهای که پدرش او را از پادشاهی محروم نموده و او ناچار حرفه گدایی پیشه ساخته بود. ( ضیف، ۱۹۵۶، ۱۷۵) بدون شک شیوه انشای مقامات متأثر از روش این گدایان است، حریری و بدیع الزمان نیز بسیاری از حیلهها و فنون این طایفه را در ضمن برخی مقامات خود آوردهاند.
عامّه مردم نیز در این دوره خوشگذرانیهایی داشته اند، از جمله اینکه در مساجد به گرد راویان و قصهگویان جمع میشدند و به داستانهای خیالی آنها گوش فرا میدادند. (ضیف، ۱۴۲۷، ج ۳، ۵۵) نقل همین داستانها بود که راه را برای پیدایش فن «مقامات» هموار نمود، زیرا این داستانپردازان بر بالای منبرها و در حلقات مساجد پس از نقل قصهها، در پایان کار از حاضران تکدّی مینمودند؛ همین سبک را بدیع الزمان و حریری در مقامات خود بهکار گرفتهاند و میتوان ادّعا نمود، عبارتپردازی قصهگویان و قدرت بیان آنها و سجعهایی که به کار میبردند، نیز بر سبک مقامات بیتأثیر نبوده است.
۳-۹-۲ عامل فرهنگی
عامل دیگر پیدایش مقامهنویسی در عصر عباسی عامل فرهنگی است. ثروت بی اندازه خلفا سبب شده بود شاعران، دانشمندان، طبیبان، مترجمان و مطربان بسیاری در دارالخلافهها و سرای وزرا جمع گردند که این امر تأثیری بس شگرف در نهضت علمی و ادبی عصر بنی عباّس داشت. در این دوره به علت سرگرم بودن خلفا به خوشگذرانی، اقتدار دارالخلافه و نفوذ آن بر روی مناطق مختلف از میان رفت و در نهایت به ظهور دولتهای مستقل و نیمه مستقلی در گوشه و کنار سرزمینهای اسلامی منجر گردید که دولتهایی از قبیل سامانیان، آلزیار، سلسله بنیحمدان و خاندان آل بویه و … مهمترین آنها هستند. (زیدان، ۱۴۱۶، ج۲، ۲۴۶)
امیران و وزیران این حکومتها اغلب اهل علم و ادب بودند و تأثیر بسزایی در پیشرفت دانش و فنون داشتند. استقبال و حمایت بیچون و چرای امرا و وزرا از شاعران و ادیبان موجب شد تا آنان برای بدست آوردن موقعیت بهتر و ثروت بیشتر به رقابت با یکدیگر بپردازند. رقابت ادبا موجبات پیدایش فن «مناظرات» شد. (ضیف، ۱۴۲۷،ج۳، ۵۳۹) و پیروزی بر رقیب در مناظره، ملاک برتری ادیب بر دیگری به شمار میآمد، مانند مناظره بدیع الزمان همدانی و ابوبکر خوارزمی (۳۸۲هـ). در این دوره، میل به تکلف در پرداخت عبارات و به کارگیری صناعات ادبی نیز شدت یافته بود و در چنین اوضاع و احوالی بود که فن «مقامات» متولد گشت و راه را برای نویسندگان متصنع هموار نمود تا در قالب آن بتوانند قدرت و مهارت خویش را در به کارگیری اسلوبهای لغوی به نمایش بگذارند.
۳-۱۰ مقامه در لغت
«مقامه» واژه عربی است و در کتابهای لغت در معانی مختلف و متعددی به کار رفته است. این کلمه از ریشه ((قام یقوم قوما و قومه و قیاما و قامه)) چندین معنا دارد که در کتابهای فرهنگ لغت به معنای سیادت و رهبری، مجلس و انجمن، و خطبه یا پند یا روایتی که در جمع ایراد می شود، آمده است. (قیّم، ۱۳۸۴، ذیل واژه مقامه) این واژه پس از تغییر معنی در ادوار گوناگون ادبی و اجتماعی، سرانجام در قرن چهارم هجری برای فن خاصی از نثر اصطلاح شده و مشهور گردید؛ و در کتابهای لغت و دایرهالمعارفها بیشتر بدان اصطلاح ثبت شده است. مقامه در آثار باقی مانده از دوره جاهلی در معنی «مجلس» و «مجمع» و نیز به معنی «گروهی که در یک مجلس یا مجمع گرد آمده باشند به کار رفته است. این واژه در دوره اسلامی در معنی «مجلس» استفاده شده؛ مجلسی که در آن شخصی در برابر خلیفه یا عده ای ایستاده و وعظ کند. به اعتقاد فارس ابراهیمی حریری مقامه در این دوره مرادف حدیث گردیده و به تدریج معنی مطلق سخنرانی به خود گرفته است. یعنی کسی در حالت ایستاده سخن گفتن آغاز کند. (ابراهیمی حریری، ۱۳۸۳، ۴ و ۵)
این لغت قبل از قرن چهارم به معنای وسیعی که دلالت بر خطبه و موعظه داشت، معروف و مشهور گردید. مقامه در آن دوران به سخنرانی و سخنوری در مقابل بزرگان و خلفا و حاکمان نیز اطلاق میشد. نکته قابل ذکر اینکه خطیبان عرب به هنگام ایراد خطبه، سر پا یا بر بلندی میایستاده و سلاح یا عصایی در دست میگرفتهاند. (ذکاوتی قراگوزلو، ۱۳۶۴، ۱۲)
۳-۱۱ مقامه در اصطلاح
مقامات در اصل، از فنون قصص است ولی با آن تفاوت دارد زیرا در فن قصص بیان رشته داستانی ضروری است اما در فن مقامات جنبه داستان به اندازهای ضعیف است که خواننده تمایلی به شنیدن موضوع داستان احساس نمی کند؛ بلکه بیشتر در پی حل دشواریهای لفظی و ترکیبات متن و یافتن صنایع لفظی و بدیعی آن است. (ابراهیمی حریری، ۱۳۸۳ ،۱۱)
اما از نظر داستانی مقامات را قصههای کوتاهی دانسته اند که در آنها، راوی معینی شخص واحدی را در حالات گوناگون وصف می کند و بر اثر لفّاظی گوینده داستان به درازا میکشد.
در مقامات عربی، این شیوه در کلیّه مقامهها مراعات شده و لیکن مقامات فارسی به راوی معیّن و قهرمان معیّن مقیّد نیست. امّا این قصّههای کوتاه به وسیله لفاظی، طولانی و مفصّل می شود. فرق اصلی مقامات با قصّهها، آن است که داستانهای مقامات، مخلوق ذهن نویسندهی معیّنی است که در زمان معلوم عمداً وضع کرده و با صنایع لفظی آرایش داده است؛ در حالی که واضع قصّهها در میان هیچ ملّتی معیّن و مشخّص نیست و این قصّهها جزء فولکلورها[۶] محسوب میشوند. (همان، ۱۱)
مقامه، به طور کلی از انواع داستانهای کهن میباشد که با نثر مصنوع آمیخته با شعر در مورد یک قهرمانی است که به صورت ناشناس در داستان ظاهر می شود و حوادثی به وجود میآورد و همینکه در پایان داستان شناخته می شود ناپدید میگردد تا آنکه دوباره در هیبتی دیگر، در مقامه بعدی آشکار می شود. (شمیسا، ۱۳۷۳، ۲۰۷) لذا مقامات را می توان مجموعه ای از داستانهای مجزّا دانست که دارای وحدت موضوع میباشند.
۳-۱۲ سیر تحول معنایی مقامه
مقامه در سیر تحول معنایی خود، در قرن سوم هجری، به یکباره از مقام خود تنزل یافت و به استغاثه گدایان و گدایی نیازمندان و بینوایان تبدیل شد. این استغاثهها غالبا مسجع بوده اند؛ و در ذهن، همان حالت نقالان و نیز حالت خطیبان را که برای سخنرانی میایستادند تداعی میکرد. این تنزل معنایی سبب گردید اصطلاح مقامه از انحصار مراکز درباری خارج گشته و به ادبیات عامه مردم وارد شود. به مرور زمان مقامه معنا و مفهوم اولیه خود را باز یافت و به سخنان و نوشتههای ادبیای اطلاق گردید که به نثر فنی و مصنوع و همراه با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی میباشد. (دهخدا، ۱۳۸۱، ذیل واژه مقامه)
۳-۱۳ مقامه در قرآن
لغت «مقامه» در قرآن نیز آمده است و در یک جا معنای «مجلس» و در جای دیگر معنای «مکان ماندن» دارد: (أی الفریقین خیرٌ مَقاماً و أحسنُ ندیاً) (مریم/ ۷۳)؛ ترجمه: کدام یک از ما دو گروه جایگاهش بهتر و محفلش آراستهتر است.
( الّذی أحَلّنَا دارَ المُقامهِ من فَضلِه لایمَسُّنا فیها نَصَبٌ و لا یمَسُّنا فیها لُغُوبٌ) (فاطر / ۳۵)؛ ترجمه: همان خدایی که ما را به فضل خویش در سرای ابدی جای داد. در اینجا رنجی به ما نمیرسد و در اینجا درماندگی به ما دست نمیدهد.
علاوه بر معانیای که ذکر شد، ملک الشعرای بهار در سبکشناسیاش معنای دیگری از آن ارائه داده که در منابع دیگر نیامده است. و آن «آهنگ» است که در خراسان مردم عادی به آن «مقوم» میگویند. او در این معنی، مقامه را ترجمه «گاه وگاثه» دانسته و آن را با مقامهای موسیقی ربط داده است. (بهار، ۱۳۵۵ ،۳۲۵)
۳-۱۴ قهرمان در مقامات عربی
در مقامات عربی، قهرمان داستان غالباً یک نفر گدای شیاد است که در صورتهای گوناگون و در جاهای مختلف میان مردم ظاهر می شود و مردم را به خود مشغول میدارد و سخنان خود را با اشعار و اسجاع میآراید و در آن میانه، به هر نحوی که باشد سود خود را میجوید و بس. به همین جهت یکی از ایرادهایی که به مقامات گرفته شده، آن است که از حیث اخلاقّیات ضعیف است و روح پستی و مذلّت دارد؛ زیرا عموماً به گدایی منجر میگردد و یا به یک شیّادی ناجوانمردانه؛ که متعاقب آن قهرمان داستان چنان میگریزد که کسی متوجّه فرار او نمی شود. (ابراهیمی حریری، ۱۳۸۳، ۱۲) ابن طقطقی مینویسد: «مقامات، همّت خواننده را پست می کند زیرا بنای آن بر گدایی است.» امّا چون قهرمان داستانهای مقامه باید فصیح و بلیغ و شوخ و بذلهگو باشد و مقداری اشعار برگزیده و نکتهها و نوادر را از بر باشد، پس به صورت گنجینهی ادبی در می آید و از این حیث قابل ملاحظه است. به عبارت دیگر اغلب ناقدان ادبی فنّ مقامات را وسیله تمرین انشاء و فصاحت و بلاغت دانسته اند و جنبه تعلیم اخلاقی آن در درجه دوم است. (همان، ۱۳)
۳-۱۵ مبدع مقامات
فن مقامه نویسی، در ادبیات عرب از قرن چهارم به بعد توسط بدیع الزمان همدانی شروع شده؛ و گویا خود او این اصطلاح را در معنی «قطعهای مسجع و مصنوع، شامل داستان یا حادثهای» به کار برده است. باید اذعان کرد پیش از آنکه بدیع الزمان همدانی فن مقامهنویسی را در ادبیات عرب به شهرت برساند و نامش به عنوان مبتکر این فن از فنون ادبی مطرح شود، استاد او ابن درید (متوفی به سال ۳۲۱ ق) داستانهای کوتاه و فکاهیای، آراسته به صنایع لفظی خلق کرده و شاید در فن مقامهنویسی طبع آزماییهایی کرده است. ولی آنچه که در این مورد، مسلم و مورد اتفاق نظر اغلب دانشوران است این است که ابن درید داستانهای خود را «احادیث» نامیده است. (بلخی، ۱۳۶۲، مقدمه)
اما رأی ارجح در این مسأله این است که فن مقامهنویسی، به تدریج در روایت قصهها و اخبار پدید آمد و فضیلت بدیع الزمان در این است که آنها را تنظیم کرده و به شکل خاص فنی خود در آورده است که این شکل خاص را در حکایات ابن درید نمیبینیم. زیرا حکایات او مسجع نیستند و نیز پیرامون یک قهرمان واحد هم دور نمیزنند؛ و از حیث صناعت لفظی و بیانی به پایه مقامات بدیع الزمان نمیرسند؛ همچنین حاوی اخبار و نوادر نیستند و به وقایع زمان و تاریخ اشارتی ندارند. و به اندازه مقامات بدیعی از حکم و امثال و نکات و لغات و آداب، سرشار نمی باشند. (الفاخوری، ۱۳۸۱، ۵۳۶ و ۵۳۷)
۳-۱۶ مقامات حریری
مهمترین اثر حریری که عمده شهرت وی بدان خاطر بوده، کتاب مقامات وی می باشد که از سال ۴۹۵ هجری کتابت آن را آغاز کرده و در سال ۵۰۴ هجری به پایان رسانده است. مقامات حریری همچون مقامات بدیعالزمان پنجاه مقامه است که همگی حکایات درامی است که سرشار از حرکات نمایشی است هر چند که هدف حریری از آن، چنین قصد نبوده، بلکه قصد وی تعلیم اسالیب ادبی بوده است. و مقامات را بر اساس روایت بنیان نهاد چنانکه احادیثش را از زبان حارث بن همام روایت می کند. (ضیف،۱۹۸۰، ۲۹۹)
بنابر گفته ابن خلکان منظور از حارث، خود حریری است که بر گرفته از این حدیث از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میباشد.” کلکم حارث و کلکم همام” : یعنی همه شما پیشه ورید و پراهتمام. (ابن خلکان، بیتا، ۵۸۵)
۳-۱۷ راوی و قهرمان مقامات حریری
راوی مقامات، حارث بن حمام است. شیفته نوادر ادب و لطایف ادبی و خطابههای شیرین مسجع وکثیرالسفر و قهرمان داستانها، پیرمردی است شوخ و گدا و خوش مشرب و خطیب و آشنا به علوم و فنون ادبی به نام ابوزید سروجی؛ که گاه سیمای فرزانگان را دارد و گاه سیمای گدایان را. و هنر او جز این نیست که با خطابههای بلیغ خود همگان را بفریبد و دریوزگی کند. (حریری، ۱۳۸۹، ۱۹)
قاضی اکرم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف شیبانی قفطی وزیر حلب درکتاب خود «انباء الرواه علی بناء النحاه» گوید: نام ابوزید، مطهر بن سلام است که نحوی و لغوی بوده و در بصره نزد حریری شاگردی میکرد و قاضی ابوالفتح محمد بن احمد بن المندائی الواسفی، ملحه الاعراب حریری را از او روایت کرده است. (ابن خلکان، بیتا، ۵۸۵)
۳-۱۸ شخصیت قهرمان داستان، واقعیت یا خیال
طبق گفته، ابن خلکان بر این باور بوده که شخصیت ابوزید، شخصیتی حقیقی بوده اما پژوهشگران جدید آن را نمیپذیرند و توجیهی برای آن نیافتند؛ و ابوزید، چون ابوالفتح اسکندری در مقامات بدیع الزمان، بلکه همچون قهرمان هر داستان دیگری است و ضرورتی ندارد که حقیقتی را بیان کند. (ضیف، بیتا، ۲۹۹)
۳-۱۹ نام مقامات
در مقامات حریری، غیر از مقامههای دیناریه، فَرَضیه، قهقریه، شعریه، بکریه، و رقطاء و تا حدی ساسانیه و شتویه، که با موضوع داستان مرتبط است و مقامه حرامیه که منسوب به قبیلهی بنی حرام است، بقیهی مقامهها مأخوذ از مکانی است که داستان در آن اتفاق افتاده است؛ مانند مقامه کوفیه، مقامه شیرازیه، مقامه بغدادیه و … که به تناسب محلی که داستان در آن اتّفاق افتاده، انتخاب شده است. (حریری، ۱۳۸۹، ۱۶)
۳-۲۰ موضوع مقامات
موضوع مقامات معمولاً یا وصفی است یا علمی و یا فکاهی. گاهی نیز جنبه ادبی، یا فلسفی، یا تمثیلی و احیاناً مذهبی دارد؛ لذا از لحاظ تنوّع قابل ملاحظه است. (ابراهیمی حریری، ۱۳۸۳، ۱۲)
چون در عصر حریری، گدایی، مرسوم و شایع بوده تا حدّی که برخی از قصهسرایان دونمایه نیز در مساجد واماکن عمومی پس از پایان گفتههای خود از شنوندگان حاضر در مجلس گدایی مینمودند، صاحب مقامات این مبحث را برای عرصه هنرنمایی خود انتخاب نمود. موضوع اصلی مقامهها ماجراهای چربزبانیها و مالاندوزیهای گدایی شیاد به نام ابوزید است که سعی دارد با سخنان گرم خود که با اشعار و آهنگهای کلامی همراه است، مردم را فریفته و از آنها گدایی نماید. نویسنده مقامات خواسته است گذشته از آشکار ساختن عاقبت بد مادیگرایی، مخاطب خود را از روی دلسوزی با حیلههای شیادان پیرامونش آگاه سازد. پنجاه مقامهی حریری، در موضوعات ادبی(القطیعیه)، مذهبی(الصنعانیه)، فکاهی(الواسطیه) و یا پرداختن به مسائل اجتماعی (الرازیه) است. (الفارس، ۱۳۸۹)
۳-۲۱ ارزش ادبی مقامات
مقامات به نوعی از نثر عربی اطلاق شد که به دنبال نثر مصنوع و متکلّف به وجود آمد و خود یکی از انواع قصص است که به جهت ممیّزاتی که دارد برای آن بحثی جداگانه قائل شده اند. این قصّهها، گذشته از محاسن لفظی و یا تکلفّات لفظی که در آن مقصود اصلی است از نظر داستان نویسی ارزشی ندارد بلکه نویسنده آن را وضع می کند تا با وسعت مجال بتواند الفاظ و کلمات متناسب را در عبارات جای دهد و مهارت خود را در لغت و ترکیب بنمایاند. در فنّ مقامهنویسی توجّه به لفظ به حدّی است که برخی نویسندگان در تعریف آن گفتهاند: مقامهنویسی، تمرینی است برای ایراد لغات، فراگرفتن لغات و به کار بردن لغات. (ابراهیمی حریری، ۱۳۸۳، ۱۲)
۳-۲۲ سبک مقامات
پس از بررسی علل پیدایش مقامهنویسی، میتوان به بررسی سبک نگارش آنها پرداخت. «واژه سبک در زبان عربی به معنی گداختن و ریختن زر و نقره در قالب است. در اصطلاح ادبیات، سبک، روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات است.» (بهار، ۱۳۸۰، ۱۴)
جمال میر صادقی، سبک را رسم و طرز بیان دانسته است و مینویسد که سبک، تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار میگیرد؛ به این معنی که انتخاب واژگان، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد آن دخالت دارد. (میر صادقی، ۱۳۷۶، ۵۰۶)
برخی از مواردی که بر متکلف بودن سبک مقامات دلالت دارد عبارتند از:
۳-۲۲-۱ استفاده از کنایات و آیات قرآن
از ویژگیهای نثر متکلف حریری استفاده وی از کنایات، مثلها و حکمتها است که شاید بتوان آن را از مهمترین و شایعترین خصوصیات بلاغی مقامات او دانست. حریری در مقامه «نصیبیه» استفاده از کنایه را به اوج میرساند، آنگاه که با کنایه از مرگ به «أبی یحیی»، از گرسنگی به «أبی عمره»، از سفره به «أبی جائع»، از نوعی نان به «أبی نعیم»، از بزغاله بریان به «أبی حبیب»، از سرکه به «أبی ثقیف»، از نمک به «أبی عون»، از تره به «أبی جمیل»، از حلیم به «أم جابر»، از فالوده به «أبی العلاء» و از تشت و آفتابه به «المرجفین» و … یاد می کند.
حریری در نگارش مقامات خود، آنجا که کلام اقتضا نموده از آیات قرآن سود جسته تا سخنش استواری بیشتری بیابد. به عنوان نمونه در مقامهی «الحلوانیه» میگوید: «… و فَطِنَ لِما بَطَنَ مِنَ استنکارهم. و حاذَرَ أن یفرُطَ إلیه ذَمٌّ. أو یلحَقه وَصمٌ. فقرأ: إنَّ بعضَ الظَّنِّ إثمٌ.» (حریری، ۱۳۶۴، ۲۵) ترجمه: و به آن انکارشان که مخفی و پنهان بود، پی برد و از اینکه نکوهشی برای او پیش بیاید یا عیب و عاری به او برسد ترسید. به همین خاطر خواند: همانا بعضی از گمانها گناه است. حریری در اینجا از آیه ۱۲ سوره حجرات استفاده نموده: «یا أیهَا ألذینَ آمَنوُا اجتَنبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغتَب بَعضُکُم بَعضا أَیحِبُّ أحَدُکُم أن یأکُلَ لَحمَ أخِیهِ مَیتا فَکَرِهتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللهَ إنَّ اللهَ تَوَّابُ الرَّحِیمُ.»