۲-۴۰ جایگاه خانواده:
خانواده طنینی به قدمت آدمی دارد. از منظر جامعه شناسی و تاریخ، اولین نهاد بشری، ابتدایی ترین و کوچکترین جامعه، خانواده می باشد، این نهاد همیشه توجه متفکرین، پژوهشگران، متخصصین علوم انسانی را از دیدگاه های متفاوت جهت شناخت بهتر و دقیق تر، به خود جلب کرده است چون خانواده به عنوان اولین آموزشگاه بشری بر اساس نوع رابطه با همسر و فرزندان بیشترین تاثیر را اولاً بر چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی فرزندان دارد. (پیاژه، ۱۹۹۱) ثانیاً به صورت غیر مستقیم جامعه را متاثر از نوع روابط و فرهنگ خود می کند (منادی، ۱۳۸۵) .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در نتیجه خانواده های سالم در سلامت فرزندان و سپس سلامت جامعه، نقش مهمی دارند لذا توجه به سلامت و چگونگی فضای درون خانواده که عواملی نظیر رضایت زوجین از زندگی تبلور می یابد، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار خواهد بود. به دنبال رضایت از زندگی اختلافات زناشویی کمتر شده و طلاق نیز در جامعه کمتر رخ می دهد. کم شدن طلاق در صورت وجود کانون گرم خانوادگی سلامت افراد جامعه بیشتر تحسین خواهد شد. خانواده از منظر دیگر خود تحت تاثیر جامعه خواهد بود ( منادی، ۱۳۸۵ ).
۲-۴۱ تعیین نقش های خانواده
فریمن[۱۰۲] (۱۹۷۷) هریک از نقش ها را در سه سطح تقسیم بندی می کند. نقش های فردی، نقش های زیر مجموعه ای و نقش خانوادگی که توسط کل خانواده انجام می گیرد و در اتباط متقابل با محیط و جامعه بزرگتر است. علاوه بر این سیستمی از هنجارها و ارزشها به عنوان بخشی از ساختار خانواده در درون خانواده رشد می کنند. این هنجارها و ارزش ها مشتق شده از تجارب قبل از زناشویی زن و مرد به ویژه در ارتباط با خانواده های اصلی آن است. این هنجارها و ارزشها، مبنای مجموعه ی جدیدی از اصول در زندگی آنان خواهد بود. به این ترتیب تمامی ارزش های اجتماعی زندگی خانوادگی و فردی، در تعریف رفتار در خانواده مصداق دارد ( نوابی نژاد، ۱۳۸۶ ) .
۲-۴۲ خانواده و جامعه پذیری :
یکی از محیط های بنیادی در امرجامعه پذیری خانواده می باشد در واقع هم پدر و هم مادر از عوامل رشد و اجتماعی شده کودک هستند. نقش هایی که این دو باید ایفا کنند، متفاوت است. اما در عین حال مکمل یکدیگر نیز هستند. تاکلوت بارسنز در مطالعه نقش های اصلی خانواده هسته ای بر این واقعیت تاکید می کند که شخصیت انسان مادرزادی نیست، باید در فرایند اجتماعی شدن ساخته شود. این ها کارخانه هایی هستند که شخصیت انسان را تولید می کنند. ( منادی، ۱۳۸۵ ). عمل ارتباط، باعث برقراری کنش متقابل بین افراد جامعه می شود. کنش متقابل، مانند حالتها یا عمل های اعضاء یک جفت که به یکدیگر وابسته هستند تعریف می شود. ( برادشاو[۱۰۳]، ۱۹۸۲٫ترجمه .قرچه داغی،۱۳۷۲) . در نتیجه، زمانی ارتباط بین دو نفر برقرار می شود که کنش متقابل بوجود بیاید. یعنی پیام د هنده پیام را بدهد، کانال خوبی محتوای پیام را انتقال دهد و پیام گیرنده پیام را دریافت کند. یعنی، پس خوراندی از پیام گیر به پیام دهنده وجود داشته باشد. در نتیجه اعتماد بین دو طرف کنش متقابل برقرار نمی شود و گفتگو به وجود نمی آید. برای مثال در حوزه خانواده، اینکه فقط مرد سخن بگوید و زن و فرزند فقط شنونده باشند و یا فقط زن صبحت کرده و مرد و فرزندان شنونده باشند، کنش متقابل برقرار نشده است و گفتگویی وجود ندارد بلکه فقط گفت تنها وجود دارد. گفت تنها نیز امکان رد شدن محتوای پام را تضمین نمی کند. این عمل نه فقط در سطح خانواده، بلکه در سطح کلان در نهادهای اجتماعی نیز صحت دارد و شاهد هرروز آن هستیم. یعنی در این حالت، نه مرد نه زن نمی توانند خواسته های خود را در نزد همسر خود عمل کنند و به فرهنگ هم درآیند و به یکدیگر نزدیک شوند. نه والدین امکان باز تولید فرهنگ خود را در فرزندان خواهند داشت نه جامعه موفق به جامعه پذیر کردن نسل جوان جامعه به فرهنگ رایج جامعه خواهد شد ( منادی، ۱۳۸۵ ) .
۲-۴۳ خانواده و رضایت زناشویی:
بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که مادر بزرگسالی قبول می کنیم. به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود. بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است. در هر جامعه ای تعدادی از زوجها از زندگی زناشویی خود کمال رضایت را دارند و از انتخاب یکدیگر راضی و از باهم بودن خرسند می باشند. در نتیجه زندگی خوب، موفق و توأم با احساس خوشبختی و آرامش را دارند ( منادی، ۱۳۸۵ ) .
اُدل[۱۰۴] (۱۹۹۸) توافق در ارزشها را با رضایت زناشویی مرتبط می داند، به این معنا که زوجهای موفق خود را با نظام زندگی شان منطبق می سازند.مطالعه ازدواج هایی که امکان ارزیابی آنها وجود دارد بر این امر دلالت می کند که الگوهای متفاوتی در عملکرد موفقیت آمیز ازدواجها به نمایش گذاشته می شوند.
به اظهار لیدرر[۱۰۵] ( ۱۹۹۲ ) یک روش واحد برای دو فرد به منظور داشتن زندگی زناشویی خشنود وجود ندارد، اما با پیگیری عناصر اصلی معلوم می شود که گرچه الگوها متنوع اند ولی قواعد مشترکی که در ازدواج های خشنود با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شود عبارتند از:
۱ – همسران در یک زندگی زناشویی موفق، بادوام و توأم با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند. هریک از همسران بعضی از ویژگی ها با توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد.مثل همسر خوبی بودن، تامین مخارج، طبع و ذوق هنری داشتن. هرچه میدان احترام گذاری وسیع تر باشد، زندگی زناشویی رضایتمندانه تر خواهد بود .این همسران تایید و ارزش گذاری خود را به همسرانشان نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و بیان می کنند که عواطف، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهد و کلمات و اعمال را که اهدف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند انتخاب می کنند..
۲ – همسران نسبت به یکدیگر بردبار هستند آنها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن در خودشان وجود دارد. اسان را آسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگران را بپذیرند. آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خود را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند. و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند. با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عواملی هستند که در روابط آنها تاثیر بر جای می گذارد.
۳ – همسران بر پایه اعتماد متقابل مساعی می پردازند. تشریک مساعی بر اعتماد متقابل زوجهای دارای زناشویی با ثبات و رضایت بخش، بنیان نهان شده است و به آنها امکان صرف وقت، انرژی، رغبت و اطمینان به درگیر شدن در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویشان را می دهد. آنها آزاد هستند نه تنها فقط از یکدیگر، بلکه از هرچیز و هرکس دیگر که ممکن است آنها را به طور فردی یا دوتایی علاقه مند سازد، لذت ببرند.
۴ – در یک ارتباط زناشویی توأم با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند، اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند، و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد و با هم به دنبال راه هایی میگردند که مورد تایید هردو قرارگیرد تا مشکلات زندگی همواره با یکدیگر حل می کنند. و به طور منظم و صحیح برای تعریف و حل مشکلات، حتی اگر خیلی ساده باشد به گفتگو می پردازند منادی بر این اعتقاد است که ارتباط کلامی باعث شناخت زوج ها از یکدیگر و نزدیک شدن آنها به هم می شود. سپس زن و مرد انتظار معقولی از همدیگر داشته و به دنبال آن رضایت از زندگی افزایش یافته و در نهایت احساس خوشبختی فراهم می شود. نبود گفتگو بین زوجها یعنی، بی خبری زنان و مردان از مسائل زندگی مشترکشان می شود. چنین حالتی زن و مرد انتظارات یکدیگر را شناخته، بنابراین به خواسته های هم پاسخ نگفته و در نتیجه از زندگی رضایت نداشته و در نهایت احساس خوشبختی نمی کنند ( منادی، ۱۳۸۵ ) .
به اعتقاد تارد به نقل از لازار، پیوند تنگاتنگی بین عملکرد گفتگو و تغییرات در نظرها در هر عرصه ای (خصوصاً در خانواده )وجود دراد. وی می افزاید گفتگو و مذاکره به نوعی پیش در آمد تفاهم است، اما در عین حال پیش شرط آن نیز هست (منادی، ۱۳۸۵ ) .
وقتی گفتگو بین زن و مرد برقرار می شود، محصول بسیار زیاد و خوبی دارد اولاً یک خود شناسی را به دنبال خواهد داشت. در ضمن گفتگو امکان دارد زن با مرد، خواسته ها، آرزوها و شکل ایده آل رفتار مورد علاقه خود از همسرش را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مطرح کند، در این حالت زن یا مرد خواه یا ناخواه فکر می کنند که کدامیک از این ویژگی ها را دارند و کدامین را ندارند. با تفکر پیرامون خود قاعدتاً به شناخت خود می رسد. عملی که تاقبل از گفتگو ممکن است فرد در مورد خود انجام ندهد. در نتیجه، به این ترتیب گفتگو به خود شناسی فرد کمک کرده است ( منادی، ۱۳۸۵ ) .
ثانیاً، شناخت دیگری را به همراه می آورد، زمانی که دو نفر در جامعه یا زن یا مرد در خانواده با یکدیگر سخن نگفته باشند با روحیات، اخلاقیات، خواسته، خصوصیات و ویژگی های یکدیگر آشنا نیستند. زمانی که ارتباط به شکل کلامی و غیر کلامی برقرار می شود، فرد یا به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم ایده آل ها و خواسته ها یا الگوهای مورد قبول خود را مطرح می کند، در این حالت طرف دیگر متوجه مشخصات و ویژگی های طرف مقابل خود می شود. اجازه می دهد تا به تفاوتها وتشابهات یکدیگر آشنا شوند (منادی، ۱۳۸۵ ) .
ثالثاً این دو عمل باعث نزدیک شدن زن و مرد به یکدیگر در نتیجه کم شدن اختلافات و نهایتاً کم شدن طلاق در جامعه خواهد شد. وقتی تفاهم بین زن و مرد برقرار شد، اعتماد بین آنان به وجود خواهد آمد. بدنبال اعتماد، همکاری و تعاون بین زوج ها برقرار خواهد شد. همکاری زوج ها باعث ارتقاء و پیشرفت هر دو نفر و بهبود زندگی از همه نظر خواهد شد. ( منادی، ۱۳۸۵ ) .
۲ -۴۴ عوامل موثر بر رضایت زناشویی
در بررسی های مربوط به عوامل موثر در رضایت زناشویی در منابع متعدد به عوامل گوناگون اشاره شده است که در اینجا به پاره ای از آنها اشاره خواهیم کرد:
( برنشتاین[۱۰۶] ، ۱۹۹۸، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ،۱۳۸۰).
ارتباط: مهمترین عامل آسیب پذیری خانواده بروز سوء تفاهم و سوء ارتباطات است. بنابراین هریک از زوجین به سهم خود مسئولیت دارند که از به وجود آمدن سوءتفاهم و سوء ارتباطات پیشگیری کنند.
اعتماد و صداقت: زن و شوهر برای وصول اعتماد و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر در درجه اول هر دو موظفند از انجام هر نوع رفتاری که موجب سوءتفاهم می گردد شدیداً اجتناب کنند و همچنین از ابزار کلمه یا جمله ای که در طرف مقابل شک و تردید ایجاد نماید، پرهیز کنند .
درک همسر و تفاهم: زوجین با درنظر گرفتن تفاوتهای فردی بین انسان ها باید شنونده خوبی باشند و با حوصله حرف های طرف مقابل را گوش دهند .وجود اختلاف بین زوجین امری اجتناب ناپذیر است اما چیزی که در این زمینه مهم است، رسیدن به یک تفاهم معقول و منطقی است. بطور کلی می توان گفت: تفاهم کلید حل اختلاف زناشویی است .
محبت :ابراز محبت به موقع در زندگی مشترک، علاقه نشاط و طراوت به وجود می آورد. این امر فقط لازمه روزهای نخستین ازدواج نیست. بلکه با گذشت زمان نهال نوپای زندگی به درختی تنومند تبدیل می شود که نیاز بیشتری به آبیاری دارد.(سیلیمن[۱۰۷] ،۲۰۰۱).
همکاری: زن و شوهر زمانی احساس رضایت از زندگی زناشویی دارند که شوهر در کارهای خانه همکاریکند و درآمد خانواده نیز افزایش یابد. رضایت زناشویی هنگامی که زن و شوهر از نقش زن در خانه انتظار نقش جنسیتی دارند، پایین است( برنشتاین، برنشتاین، ۱۹۹۸، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ،۱۳۸۰).
مسایل جنسی :اگرچه زندگی زناشویی سعادتمندانه فقط تا اندازه ای مربوط به روابط لذت بخش جنسی است. ولی این روابط یکی از مهمترین علل خوشبختی یا عدم خوشبختی زندگی زناشویی است. اگر این روابط قانع کننده نباشد، منجر به احساس محرومیت، ناکامی و عدم احساس ایمنی می گردد. طبق نتایج تحقیقات انجام شده مساله رضایت زناشویی جنسی از لحاظ اهمیت در ردیف مسایل درجه اول قرار دارد و از دیگر مسایل مربوط به مسایل جنسی تناسب و تعادل و مقدار تمایل جنسی در زن و مرد است. رضایت جنسی، شامل احساس درباره بدن خود، نیاز به لمس، علاقه به فعالیت های جنسی و توانایی بدست آوردن رضایت از فعالیت های جنسی می باشد .
هر جنبه رضایت جنسی برای زنان تاحدی شامل، آمیزش، عقیده درباره تصویر بدنی، زنانگی، مطلوبیت و توانایی باروری می باشد ( هینسون[۱۰۸] ، ۲۰۰۰ ).
صمیمیت: بدون تردید مهمترین رکن یک ازدواج خوب، صمیمیت است. صمیمیت به زن و شوهر امکان می دهد تا از دنیای تنهایی و جدایی خارج شوند و به فضای یکپارچه احساس قدم بگذارند. خود شناسی و شناخت ویژگی های شخصیتی همسر نخستین گام به سوی صمیمیت است و برای رسیدن به آن، زوجین باید دقیقاً بخواهند که یکدیگر را بشناسند چون منظور از صمیمیت، در میان گذاشتن رازهای و پذیرفتن همدیگر است.
توجه و علاقه: تمایل و توجه، یعنی باور داشتن و این باور را انتقال دادن به زوج، یعنی اینکه تو برایم مهم هستی و به آنچه برای تو اتفاق می افتد بها می دهم و مراقب تو هستم. دو نشانه مهم تمایل و توجه به همسر، توجه به رفاه او و آمادگی برای کمک و حمایت از اوست .
مسایل مالی و اقتصادی :فشارهای اقتصادی نیز در زمره عوامل مهم در بروز ناهماهنگی زناشویی است. زن و شوهری که تحت فشار روانی و اقتصادی هستند، با انواع مسایل در حال مبارزه هستند و این عامل فشار تعارض های زناشویی و مشکلات موجود زناشویی را آشکار می سازد. در طول زمان وجود فشارهای مالی ارتباط زن و شوهر را به طور قابل ملاحظه ای تحت تاثیر قرار می دهد .(سیلیمن،۲۰۰۱)
عکس مرتبط با اقتصاد
اقوام و دوستان :وابستگی های عاطفی زن و شوهر به خانواده های خود می تواند بر روابط زناشویی تاثیر سوء بگذارد. در بسیاری از موارد توجه زیاد زن و شوهر به پدر و مادر، اسباب رنجش دیگری را فراهم می کند .
مصاحبت و هم نشینی با هم :مصاحبت و هم نشینی در اوایل ازدواج بسیار زیاد است. اما به نظر می رسدهرچه از زمان ازدواج می گذرد این اصل مهم در بین بسیاری از زوجین کاهش می یابد. با افزایش کار و مسئولیت ها و افزایش تعداد فرزندان، زوجین وقت کمتری را با هم صرف می کنند و کیفیت مصاحبت آنها با یکدیگر پایین می آید. مصاحبت و با هم بودن یکی از سرمایه های ازدواج موفق است .
طول دوره ازدواج: عنوان می کند پژوهشگران قبیل هیل[۱۰۹] تغییرات حاصله در دوران زندگی را به شرح زیر تقسیم بندی نموده اند: ۱- پیوند زناشویی و تشکیل خانواده ۲- مرحله گسترش: از تولد اولین فرزند تا تولد آخرین فرزند خانواده ۳- مرحله تثبیت: از مرحله تربیت فرزندان شروع شده و تا زمان جدا شدن اولین فرزند از محیط خانه ادامه دارد ۴- مرحله انجام تعهدات: از زمان جدا شدن اولین فرزند از محیط خانه شروع شده وتا زمان جدا شدن آخرین فرزند ادامه دارد ۵- تنهایی پدر و مادر (سیف،۱۳۷۷).
فرزندان :تولد کودک نشانه تغییر بنیادی در سازمان خانواده است. وقتی کودک متولد می شود باید نقش های تازه ای ظاهر شود. باید عملکرد زن و شوهر برای پاسخگویی به وظایف پدر و مادر تغییر کند. به طور کلی سیستم باید متناسب با این تغییر از یک سیستم دوتایی به یک سیستم سه تایی تغییر کند. وجود فرزندان نه تنها شالوده زندگی زناشویی را استحکام می بخشد،بلکه عامل موثری درلذت بردن پدر و مادر شده وبا افزایش این لذت ارکان زندگی مستحکم خواهد شد.ولی به هرحال رضایت از زندگی زناشویی در هنگامی که فرزندان ازخانواده جدا می شوند و زندگی مستقلی را تشکیل می دهند بیشتر از زمانی است که آنها در خانه حضور دارند.میزان رضایت و خشنودی از زندگی زناشویی در طی دوران مختلف متفاوت است یعنی بیشترین میزان رضامندی، در سال های اولیه زندگی زناشویی و کمترین آن زمانی است که خانواده دارای فرزندان دبیرستانی است. ( برنشتاین، برنشتاین، ۱۹۹۸، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ،۱۳۸۰).
تصمیم گیری :با تغییر ساخت جوامع سنتی و ظهور تغیرات گوناگون اجتماعی، نقش های اجتماعی نیز دچار دگرگونی گردیده اند و در بسیاری از موارد تکلیف نقش ها نیز مستلزم بازنگری کلی گردیه است. البته این روند در طی زمان و تحت تاثیر شرایط مختلفی صورت گرفته است. اشتغال زنان از جمله مواردی است که به طرز آشکاری تعادل سنتی نقشهای خانوادگی را بهم زده خود به جنبه های دیگر زندگی خانوادگی اثر گذاشته است. بررسی های انجام شده در این زمینه نشان می دهد، زنانی که به واسطه کار بیرون از خانه دارای درآمد می باشند در مقایسه با زنان دیگر که مستقل از شوهران خود هستند به نظر می رسد که تساوی بشتر در محیط شغلی میان زنان و شوهرانشان منجر به تساوی بیشتر در تصمیم گیری های خانوادگی می شود. ( برنشتاین، برنشتاین، ۱۹۹۸، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ،۱۳۸۰).
شخصیت :یکی دیگر از از عوامل مؤثر بر رضایت مندی زناشویی شخصیت زوجین است. بطور کلی درمورد شخصیت افراد و نظریه پردازان مختلف به انواع متفاوتی از شخصیت اشاره می کند. از جمله یونگ افراد را به دو گروه برونگرا و درونگرا تقسیم می کند و برای هر تیپ ویژگی های شخصیتی خاص و مجزایی را ذکر می کند، بطوری که ویژگی های منحصر به فرد هر تیپ، قطب تقریباً مقابل برای تیپ شخصیتی دیگر است. لازم به ذکر است که یونگ در بین این دو گروه افراد انواع دیگری را نام می برد که ممکن است ترکیبی از هر دو نوع صفات شخصیتی را داشته باشد (سیاسی، ۱۳۷۱) .
تعهد و وفاداری: تعهد عبارتست از تمایل فرد برای پایداری دائمی روابط، میزان تعهد همسران یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر رابطه زناشویی است. تعهد به ازدواج با عواملی همچون مثبت بودن، مثبت اندیشی و باز بودن وظایف همسر رابطه مثبتی دارد. تعهد به رابطه زناشویی حیات می بخشد و زمینه ای را ایجاد می کند که زوجین می توانند روی موانع کار کنند و زمانی را به تلاش اختصاص دهند (سیاسی،۱۳۷۱).
۲-۴۵ ویژگی خانواده های سالم
خانواده سالم مهارت هایی از قبیل مهارت حل مساله، مهارت های ارتباطی،مهارت در زمینه مقابله با خشم را به میزان کافی دارند.ولی به طورکلی می توان ویژگی های یک خانواده سالم رابه صورت زیرخلاصه کرد.
پیشوایی :ماحصل شخصیت والدین، و ویژگی های پیوند زناشویی مکمل بودن نقشهای والدین و به کارگیری قدرت از سوی والدین، که از شیوه های انظباطی آنها در کنترل خانواده به شمار می آید.
حد و مرز خانواده: این امر مرزهای خود، نسل و همچنین مرز موجود میان خانواده و جامعه را دربر می گیرد.
عاطفی بودن: مسائل مهم این متغییر، صمیمیت درون فردی، تعامل سه جانبه (پدر و مادر یا فرزندان) خانواده نسبت به یکدیگر، میزان تعادل در ارتباط کلامی و غیر کلامی، طرق ابراز وجود خانواده، وضوح و شکل ترکیب گفتار اعضا و ماهیت تفکر انتزاعی و مجازی افراد مربوط است .
عملکرد معطوف به هدف :شامل تربیت اعمال شده از سوی خانواده و راهنمایی، ماهیت افراد خانواده، روابط با همسالان و راهنمایی آنها در این روابط فعالیتهای اوقات فراغت، چگونگی مواجهه خانواده ها با بحرانها و سازگاری افراد بعد از ترک خانواده علاوه بر این یک سلسله مراحل قبل پیش بینی نیز وجود دارد که خانواده در جریان شکل گیری و تکوین فرد، یکی پس از تکمل دیگری آنها را طی می کند. ۱ – دوره همسر گزینی ۲ – ازدواج و پیامد های آن ۳ – تولد کودک و رویارویی با کودک، سالهای پس از ازدواج ۴ – جدایی بچه از والدین ۵ – بازنشستگی و کهولت، الزاماً همه خانواده ها، همه موارد فوق را تجربه نمی کنند (هی، لی[۱۱۰] ،۱۹۷۳٫ترجمه،ثنایی،۱۳۷۸).
۲-۴۶ خصوصیات زوجین سالم
در مورد سلامت و واکنش سالم در روابط مطالب زیادی است. الگوهای هنجاری که بیورز (۱۹۹۷)، در زمینه روابط زناشویی سالم شناسایی کرده عبارتند از:۱ – باور به نسبی بودن واقعیت بجای مطلق بودن آن ۲ – باوربه اینکهاختلاف قابل حل است ۳ – باورهای بلند نظرانه و وسیع ۴ – وجود الگوهای سلامت، وقتی این الگوهای سلامت عبارتند از: مسئولیت، تنظیم اهداف، تشویق، ارتباط شفاف، شنیدن همدلانه، تمایل برای تحلیل و گفتگو در روابط، اظهار پذیرش ۵ – حمایت از اهداف مثبت ازدواج ۶ – تلاش جهت یافتن راه حل مشترک برای حل تعارضها ( عامری،۱۳۸۳) .
واکنش های مربوط به نارضایتی زناشویی: با توجه به تفاوت های فردی، واکنش افراد به نارضایتی زناشویی متفاوت است. راسبالت[۱۱۱] (۱۹۹۸)، شیوه های متفاوت واکنش افراد در برابر چنین پدیده ای را بررسی نموده و چهار واکنش متداول را مشخص کرده است (هی، لی ،۱۹۷۳٫ترجمه،ثنایی،۱۳۷۸).
این واکنش ها عبارتند از :
به صدا در آمدن :این واکنش ها وقتی اتفاق می افتد که فرد شروع به بیان مشکلات رابطه زناشویی نماید، تلاش به مصالحه کند، کمک بطلبد و تلاش به تغییر خود و طرف مقابل یا موقعیت نماید و به طور کلی برای اصلاح رابطه اقدامی انجام دهد. این واکنش تلاشی برای نجات رابطه مشکل است. افراد غالباً وقتی این واکنش را نشان می دهند که قبلاً از رابطه رضایت داشته و سرمایه گذاری سنگین در آن کرده باشند .
وفاداری[۱۱۲]: وفاداری پاسخ محافظه کارانه ای است که تلاش برای نگهداری وضعیت را نشان می دهد. فرد ناخشنود اما وفادار با انتظار بهبود رابطه با ادعای اینکه مسائل باگذشت زمان حل می شوند با مشکلات روبرو می شود. این واکنش زمانی بیشترین احتمال بروز را دارد که فرد مشکلات رابطه را اجرایی می بیند و چاره دیگری در زندگی نمی بیند، سرمایه گذاری در رابطه کرده، و نارضایتی او به میزان شدید نمی باشد .
غفلت :این واکنش با گذراندن زمان کمتر با یکدیگر، در نظر نگرفتن و اشباع از بحث درمورد مشکلات و بد رفتاری با طرف مقابل مشخص می شود. غفلت وقتی بیشتر احتمال بروز را دارد که شخص قبل از وجود مشکلات عینی، از رابطه رضایت نداشته و سرمایه گذاری کمی در رابطه داشته باشد .
خروج: این واکنش ممکن است به شکل ترک کردن خانه، بدرفتاری یا پایان دادن رابطه باشد. این مساله وقتی پیش می آیدکه رابطه رضایت بخش نبوده و سرمایه گذاری کمی در آن انجام شده باشد و همچنین انتخاب های دیگر در زندگی وجود داشته باشد. (هی، لی ،۱۹۷۳٫ترجمه،ثنایی،۱۳۷۸).
۴۷-۲ مشکلات ارتباطی ناسازگارانه خاص در زوجین :
یانگ و لانگ[۱۱۳] (۲۰۰۲)، پس از بررسی تعاملات زوجینی که در برقراری روابط زناشویی مناسب و سازگارانه با مشکلاتی روبرو بودند، الگوهای خاصی را در روند تعاملات آنها مشاهده کردند برخی از این الگوها به شرح زیر می باشد :
خواندن افکار – مذاکرات کلیشه ای – اعتقاد به داشتن حق – شکایت متقابل – پیام های متباین – الگوهای نیش زدن – نشنیدن مثبت ها. (یانگ و لانگ، ۲۰۰۲) .
۲-۴۸ مشکلات ارتباطی معمول در زوجین:
گاتمن[۱۱۴] (۱۹۹۵) براین عقیده است که بسیاری از الگوهای ارتباطی منفی ازچهار طبقه تبعیت می کنند: ۱ – انتفاد در مقابل گله ۲ – اهانت ۳ – تدافعی بودن ۴ – سرسختی در مقابل مخالفت.
۲ -۴۹ استرس زناشویی و تعاملات کلامی و غیر کلامی زوجین:
هدف اصلی بسیاری از تحقیقات در روابط زناشویی، تفاوت بین زوجهای آشفته و غیر آشفته است (ونجلیستی و بانسکی[۱۱۵] ، ۱۹۹۳). برهمین اساس تحقیقات مختلفی شیوه ی تعامل و ارتباط زوجهای آشفته را مورد بررسی قرار داده است. تفاوت ارتباط زوجهای آشفته و غیر آشفته به صورت زیر می باشد :
۱ – زوجهای آشفته و غیرآشفته تفاوتی از نظر نیت در ارتباطشان ندارند. هرچند همسران آشفته گفته های همسران خود را به طور کمتر مثبت درک می کنند .
۲ – در هنگام حل تعارض، زوجهای آشفته در مقایسه با زوجهای غیرآشفته رفتارهای منفی تر از خود نشان می دهند و برعکس، رفتارهای مثبت در زوجهای غیر آشفته متداول تر است .
۳ – زوجهای آشفته در مقایسه با زوجهای غیر آشفته توافق کمتری در میزان اختلافشان دارند.
۴ – رفتار غیر کلامی عامل مهم تمایز بین زوجهای آشفته از غیر آشفته است. زوجهای آشفته بسیار بیشتر از زوجهای غیر آشفته رفتارهای غیر کلامی منفی از خود نشان می دهند .
۵ – احتمال بروز رابطه متقابل منفی زوجهای آشفته بیش از زوجهای غیر آشفته است .
۶ – در زمان حل مشکلات رفتارهایی مثل شکایت، انتقاد، بلندی صدا، گوشه و کنایه، زوجهای آشفته را از غیر آشفته متمایز می کند .
۷ – ارتباط بی قید و کاملاً آزاد در رابطه های آشفته در مقایسه با غیرآشفته تداوم بیشتری دارد .
زوجینی که سازگاری زناشویی پایینی دارند تمایل دارند تا مشکلات ارتباطی خود را به عواملی نسبت دهند که کنترل کمی بر آنها دارند. همچنین آنها در رابطه با یکدیگر رفتارهای مشکل همسرشان را ذاتی و ثابت در نظر می گیرند و سرزنش کننده هستند (نولر و فیتزپاتریک[۱۱۶]، ۱۹۹۰ ).
زوجین آشفته و غیر آشفته از طریق محتوای مثبت پیام هایشان، نه از طریق رفتار غیر کلامی مثبت شان ازهم متمایز شده اند. رفتار غیر کلامی منفی و خنثی، گروه ها را از هم متمایز می کند به طور کلی ،رفتار غیر کلامی شاخص بهتری نسبت به رفتار کلامی است (گاتمن و همکاران، ۱۹۷۷) .
زوجین آشفته در مقایسه با زوجین غیر آشفته، مبادلات منفی تر و کمتر مثبتی در طول مکالمات سطحی و حل مساله داشتند. آنهابه طور پیوسته رفتارهای متنفرکننده ای را به کار می برند.بزرگترین تفاوت در بین زوجهای آشفته و غیر آشفته در تعامل مثبت و منفی در امور سطح بالا همچون حل مساله، اجام می پذیرد ( فلوید و مارکمن[۱۱۷] ، ۱۹۸۳ ) .
زوجین آشفته در تقابلات منفی تری نسبت به زوجین غیر آشفته مشارکت می کنند. یعنی، اگر همسر منفی است، به احتمال زیاد، دیگری نیز واکنش منفی نشان می دهد. زوجین آشفته با احتمال بیشتری در تقابل مستقیم نسبت به زوجین غیر آشفته شرکت می کنند، در حالی که زوجین غیر آشفته به مشارکت و تقابل مثبت به تعویق افتاده وابسته هستند. (گاتمن و همکاران، ۱۹۷۹) .
ارزیابی منفی ویژگی زوجین آشفته در بسیاری از فرهنگ هاست (هالفورد[۱۱۸]، ۱۹۹۰، ترجمه، تبریزی و همکاران، ۱۳۸۴) .
در زوجین آشفته، اسناد های منفی مثل انتقاد گرایی و سرزنش به طور معناداری بیشتر از زوجین غیر آشفته است (مید[۱۱۹] ،۲۰۰۲ ).
زوجین رضایتمند در برابر زوجهای نارضایتمند، اغلب توافق بیشتری با هم دارند، کمتر در برابر عواطف منفی، مقابله به مثل می کنند و بیشتر پیام های غیر کلامی یکدیگر را به صورت صحیح درک می کنند .
همچنین زوجهای آشفته بیشتر احتمال دارد که محرک های منفی یکدیگر را تحمل نکنند و همچنین نسبت به محرکهای منفی همسر خود حساسترهستند، درنتیجه میتوان گفت که در زوجین آشفته میزان بخشش پایین است(جانسون و میلیکین[۱۲۰] ،۲۰۰۱)
۲-۵۰ استرس زناشویی، رضایتمندی زناشویی و رضایتمندی جنسی: