«خدا انسان را شبیه خود آفرید. ایشان را زن ومرد آفرید»[۵۵].
از این آیه تفاسیر متفاوتی ارائه شده است. برخی «انسان» در آیۀ ۲۷ را به صورت خاص در نظر گرفته و منظور از آن را حضرت آدم دانسته اند چرا که در این آیه از حرف تعریف «ها» استفاده شده است. اما در اکثر اقوال و با استناد به ادامهی آیه منظور از واژهی انسان کلمه ای عام بوده و منظور این است که نوع بشر شبیه خدا آفریده شده است. اما منظور از «شبیه خدا» چیست ؟ برای بررسی این واژه توجه به چند نکته ضروری است :
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
براساس سنت یهود، خدا فاقد جسم مادی است.
جسم یعنی محدودیت چه در زمان و چه در مکان. صاحب جسم دانستن خدا یعنی محدود کردن او که این در سنت یهود امر محالی است.
استفاده از برخی تعابیر در کتاب مقدس عبری مثل «دست خدا» حالت استعاری داشته و به کارگیری صفات انسانی برای توصیف خداوند تنها جهت درک بهتر وشناخت قابل فهم تر بشر می باشد.
تمام بشر اعم از زن ومرد با این صفت تشبیه شده اند و این معنای ارزشمندی نوع بشر فارغ از جنسیت او می باشد.
ربی بلیک در کتاب خود به بررسی دیدگاه علمای یهود در این زمینه می پردازد و مفهوم شبیه خدا بودن انسان را از نظر ابن میمون و ربی موشه بن نقمان این گونه تبیین می نماید:
از نظر «ابن میمون» بزرگترین و تاثیرگذارترین عالم یهودی قرون وسطا، وجه شباهت بشر با خدا در «عقل الوهی» است که خداوند صاحب آن بوده و از روی لطف و عنایت بشر را نیز با این ویژگی آفریده است. عقل استدلاگر بشر عامل تفاوت او از حیوانات می باشد. حیوانات از روی غریزه دست به کاری می زنند، اما بشر با سنجیدن و استدلال وارد عمل می شود. این سطح از آگاهی، این توانایی شناخت دنیا و آفریدگار، همان الوهیت درون ماست که خداوند میفرماید: “آنها را به شکل خدا آفریدم”.
«ربی موشه بن نقمان» [۵۶]،۱۲۷-۱۱۹۴، معقتد است که بشر با وجود عقل منطقی و استدلاگر به موجودی بیهمتا تبدیل نمی شود بلکه آنچه که انسان را شبیه خدا جلوه می دهد «روح خدایی» است که در انسان دمیده شده و باعث شده تا همانند خدا به موجودی ابدی و جاودان تبدیل شود. انسان با بکارگیری درست قوای خود می تواند حتی سالها پس از مرگ نیز زنده و نامدار باقی بماند. نتیجه حاصل از مباحث مطرح شده آن است که بشر به این علت شبیه خدا نامیده می شود که دارای عقل و روح یعنی هر دو عنصر لازمۀ شبه خدایی می باشد[۵۷].
بر اساس سنت تفسیری مرسوم تمام قابلیت های مخصوص بشر که او را از سایر موجودات متمایز می گرداند روح می باشد و از اینرو روح جایگاه عظیمی در شکل گیری انسان داراست.[۵۸] در کتاب ملاکی نیز خداوند به اشتراک زن و مرد در روح (و حتی جسم) اشاره می نماید و می فرماید:
«…آیا در جسم و روح شما یک نیستید؟»[۵۹]
اما روح با تمام عظمت و بزرگی اش بدون عقل راه به جایی نخواهد برد. با همکاری و کمک این دو نیروی عظیم است که انسان می تواند محدودیت های مادی و جسمانی را در هم شکسته و به عالی ترین مراتب کمال دست یازد. توجه و تدبیر در امر هر دو لازم و ضروری بوده و کمال مطلوب زمانی حاصل می شود که این دو کنار یکدیگر باشند و نه در نزاع و تضاد با یکدیگر و غایت نیز هدایت و به کارگیری مطلوب این دو جنبه است.
زن و مرد علاوه بر عقل و روح از لحاظ اختیار و مسؤلیت در قبال اعمال نیز مشابه یکدیگر می باشند. فرمان ممنوعیت خوردن میوهی خاص در باغ عدن شامل هر دو می شد و زمانیکه آنان از این فرمان سرپیچی کردند نیز، هر دو مجازات شدند. این مسئله نشان می دهد زن نیز مانند مرد صاحب اختیار است و بنابراین در قبال اعمال خویش مسئول بوده و عقاب و ثواب اعمال خود را نیز می بیند .
ربی بلیک نیز با تأیید اختیار در انسان به سخنی از ابن میمون اشاره می کند که در اثر معروف خود میشنه توره می گوید:
«اگر خدا مقدر کرده بود که بشر درستکار یا خطاکار باشد و یا نیروهایی در درون انسان قرار می داد که به طور غیر قابل کنترلی او را به هر طرف می کشاندند، پس چرا پیامبران و انبیای الهی را فرستاد تا نیک و بد را به او بیاموزند؟ اگر همه چیز از پیش تعیین شده و مقدر بود پس پاداش و جزا چه معنایی داشت ؟».[۶۰]
لذا براساس متن مقدس عبری، در شرع موسی زن و مرد هردو صاحب عقل و روح و اختیار و مسؤلیت پذیری میباشند. از این رو هر دو «شبیه خدا» خوانده شده اند که این به معنای شایستگی دست یابی به کمال و سعادت معنوی در هردو جنس می باشد.
حال اینکه چرا در سنت قبالا(سنت عرفانی یهود) ، تفسیری مخالف ارائه شده و زن را در دست یابی به مراتب عالی عرفانی عاجز و ناتوان می داند جای بحث و سؤال دارد!؟
در روایت اول علاوه بر آنکه خلقت مستقل اصناف بشر بازگو می شود و نوع بشر شبیه خدا خوانده می شود، بر بعد زایایی او نیز تاکید شده و در این مورد نیز نوع انسان اعم از زن و مرد مورد خطاب الهی واقع می شود. بر این اساس خداوند به زن و مرد (انسان) برکت می دهد و به آنان می فرماید:
«بارور و کثیر شوید. نسل شما در تمام زمین زندگی کند و آن را تحت تسلط خود در آورد »[۶۱].
از نظر ربی یوحنا بن بروخا[۶۲] امر به ازدواج که به زن و مرد محول شده است نشان می دهد که زن و مرد هر دو مورد خطاب الهی واقع شده اند[۶۳]. از نظر نویسنده کتاب Judaism Since Gender نیز این روایت نشان می دهد تنها زمانی که زن و مرد بواسطه ازدواج با یکدیگر متحد می شوند به آدم حقیقی یا همان انسان واقعی تبدیل می شوند.[۶۴]مجموع مباحث مطروحه حاکی از نقش برابر زن و مرد در امر تداوم بقاء بوده که این مسئله خود مهر تایید دیگری بر برابری زن و مرد در بعد انسانی به شمار می آید. در واقع بر اساس این آیه ازدواج، ابزاری برای تقویت و تحکیم انسانیت چه به لحاظ کمی و چه کیفی بوه که در این زمینه زن و مرد از نقش مساوی بر خوردار هستند.
در پایان این روایت نیز گفته می شود «خدا از دیدن تمام کارهایی که انجام شده بود، بسیار خشنود گشت …».[۶۵]
در واقع طرح حکیمانه خلقت با آفرینش نوع انسان پایان می یابد و بعد از آن خداوند در روز هفتم از کارخود با رضایت و خوشحالی دست کشیده و به تعبیر کتاب مقدس عبری آنرا مبارک می خواند. به نظر می رسد این تعابیر با عبارت «احسن الخالقین» که در قرآن در مورد آفرینش انسان ذکر شده است شباهت فراوانی دارد. آفرینش نوع انسان در کتاب مقدس و در قرآن برترین و ارزنده ترین آفرینش الهی به شمار آمده و در هر دو کتاب مورد ستایش واقع شده است که در این زمینه مباحث زیادی مطرح شده است از جمله اینکه در کتاب IDIots البته به صورت طعنه آمیز به نقل از مارک تواین[۶۶] (نویسندهی طنز پرداز و متفکرآمریکایی) آمده است :
«انسان در پایان هفتۀ خلقت درست زمانیکه خدا کاملا خسته بود آفریده شد!»
البته تلمود دیدگاه کاملاً متفاوتی دارد و آن اینکه از آنجا که انسان هدف و غایت خلقت بود آخرین مخلوق الهی بود، در واقع خداوند تمام مقدمات لازم را فراهم نمود و بعد مهمان عزیز و گرامی خود را به کاخ خود دعوت نمود. [۶۷] ظاهرا این دیدگاه به آیۀ ۳۱ فصل اول نزدیک تر است چرا که خداوند از کار خود خشنود بوده و گویا به غایت خود در آفرینش جهان رسیده است.
اما روایت دوم که به آفرینش آدم و سپس خلقت حوا از دنده آدم اشاره می شود و در سفر پیدایش ۷:۲ آمده است:
«پس از آن خداوند مقداری خاک از زمین برداشت و از آن آدم ساخت و در بینی او روح حیات دمید و او یک موجود زنده گردید».
در ذیل تفسیر این آیه در کتاب Idiot,s.. آمده است خداوند اولین بشر را “آدم ” نامید که عبری آن “Adamah” یعنی “زمین” می باشد. این خطاب الهی همواره به ما یاد آورمی شود که از کجا آمده ایم، اما آنچه که باعث فخر انسان می شود آخرین بخش این جمله یعنی دمیده شدن روح خدا در انسان است. در واقع خاک و نفس قدسی یعنی جسم و روح بیانگر دو بعدوجودی بشر می باشند که براساس آنها انسان برترین موجود گردید.[۶۸]
بر اساس کتاب مقدس عبری آدم هم چون سایر موجودات اعم از پرندگان و چارپایان از خاک آفریده شد، اما به دلیل روح قدسی بر تمامی موجودات سروری می نماید، آنگونه که بر تمام مخلوقات نام می گذارد و هیچ آفریدهای علم و دانایی او را ندارد.
اما در ادمه روایت متفاوت خلق حوا مطرح می شود. براساس آیات مربوطه[۶۹] خداوند جهت خلقت حوا، آدم را به خوابی بس گران فرو برد و سپس با برداشتن یکی از دنده های آدم، حوا را می آفریند و بعد جای آن را با گوشت پر می کند. در متن عبری از کلمهی «صلع» که مشابه کلمهی «ضلع» در عبری است استفاده می شود. این کلمه به معنای گوشه و زاویه است و در واقع معنای مفهومی آن آفرینش حوا از یک گوشه از بدن آدم است .
ربی یهودا[۷۰] با اشاره به تناقض موجود بین دو روایت آفرینش سفر پیدایش معتقد است که قصد و طرح اولیه خداوند در آفرینش انسان آن بود که خداوند دو موجود مستقل به نام زن و مرد بیافریند اما در نهایت تنها یکی را آفرید و از روح خود در او دمید و او آدم بود.[۷۱]
با توجه به اختلافات موجود در روایت آفرینش، تفاسیر و دیدگاه های مختلفی نیز از آفرینش زن مطرح می شود که موضوع مورد بحث ما در ادامه خواهد بود.
۱-۲ دیدگاه ها و تفاسیر مختلف از خلقت زن
آفرینش حوا ازد نده ی آدم و فرودستی زنان
در گنجینه ای از تلمود به نقل از تلمود[۷۲] آمده است :
«خداوند فرمود من زن را از سر آدم نمی آفرینم تا آنکه سبک سر نگردد و سر خود را از روی نخوت بالا نگیرد و نه از چشم تا آنکه بسیار کنجکاو نباشد و…من زن را از قسمتی از بدن آدم که همیشه پوشیده و نهفته است می آفرینم تا آنکه موجودی محجوب و عفیف بار آید».[۷۳]
لذا تلمود با پذیرش روایت دوم بر آفرینش زن از دندهی مرد صحه گذاشته و علت آن را نیز القای ویژگی «عفت» در زن عنوان می نماید.
در کتاب ربّا جنسز[۷۴] (منتخب و گزیده ی میدراش) نیز با تایید این نظریه ضمن مثالهای متعددی در صدد توجیه آن بر می آید، از جمله آنکه «چرا زنان باید از عطر استفاده کنند اما مردان نیازی به آن ندارند؟ زیرا مردان از خاک آفرید شده اند و خاک هرگز فاسد و متعفن نمی شود اما زنان از استخوان و بدن مردان آفریده شده اند که با گذشت اندک زمانی فاسد و متعفن می شوداز این رو زنان از عطر استفاده می کنند»[۷۵].
براساس این دیدگاه، عده ای زن را موجودی فرودست، طفیلی و درجه دومی به حساب می آورند.
برخی خلقت زن از دندهی مرد را به هم سرشتی زن و مرد تفسیر می کنند و می گویند دنده یعنی سرشت. زن از سرشت مرد است. در این رویکرد زن در ادامه مرد و نه زایدهی او تلقی میگردد. وقتی یهوه آدم را میآفریند، او بر تک تک موجودات اسم می گذارد. زمانیکه خداوند حوا را آفرید، آدم گفت :
«این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم. نام او ایشا (نساء) باشد چون از ایش (انسان) گرفته شد »[۷۶].
نویسنده کتاب زن در یهودیت با اشاره به کلمات به کار رفته در نامیدن زن و مرد از دیدگاه هم سرشتی آنان دفاع کرده و این گونه استدلال می نماید که در متن عبری از دو کلمهی «ایش» و«ایشاه» برای نامیدن مرد و زن استفاده شده است. ایش به معنی مردمذکر، شخص، نفر، کس و شوهر است که اشاره به گذشته دارد و ایشاه یعنی مؤنث ایش که اشاره به آینده دارد. ریشۀ «ایش» از «یش» به معنای بودن و هستن است که این واژگان بار معنایی منفی ندارند. در ترجمه، واژهی «آدم » یعنی خاکی و برگرفته از خاک برای «ایش» و «حوا» از ریشه «حی» به معنای زندگی برای «ایشاه» به کار رفته است. پس مرد از مردن است و زن از زندگی و حوا یعنی مادر جمیع زندگان. از نظر ربی ها، ترکیب گذشته (ایش) و آینده (ایشاه) معنای حال ایجاد می کند که این تنها در اتحاد آن دو امکان پذیر است. به این ترتیب آدم نام زن را ایشاه می گذارد و هیچ نام جدا و مستقلی ابداع نمی کند و تنها نام خود را مؤنث می نماید که همین نشانی از هم سرشتی و هم ذاتی زن و مرد است. لذا در ادامهی داستان در ۲۴:۲ سفر پیدایش میخوانیم : “به این سبب است که مرد پدر و مادر خود را ترک می کند و با زن خود زندگی می کند و هر دو یک تن می شوند”.[۷۷]
در کتاب ملاکی [۷۸] نیز آمده است :
«آیا خدا شما را یک تن ساخت؟ آیا در جسم و درروح، شما یک نیستید؟»
این آیه نیز می تواند حاکی از هم سرشتی زن و مرد باشد.
اما در تفسیر دیگر آدم نخستین حامل دو صفت جنسی بوده است. این سخن بدین معناست که آدم نخستین در آن واحد هم مذکر بوده و هم مؤنث چرا که در آیۀ ۲۷ فصل اول سفر پیدایش از ضمیر جمع خطاب به آدم استفاده شده است و در ادامه نیز، افعال جمع هم چون حکومت کنید و تسلط یابید به کار رفته است .
درکتاب تاریخ تمدن (جلد مشرق زمین) ضمن اشاره به شباهت داستان آفرینش ادیان سامی و سومری آمده است:
«داستانهای لذت بخش آفرینش ، فریب خودن آدم و طوفان نوح از سرچشمه های افسانه های بین النهرین گرفته شده که ریشه آنها به ۳۰۰ سال ق.م و بیشتر از آن می رسد…احتمال دا رد که بعضی از این داستانها را یهودیان در زمان اسارت خود در بابل از مردم آن سرزمین اخذ کرده باشند…و یا از منابع سومری و سامی قدیمی که مشترک میان تمام مردم خاور نزدیک بوده است به ایشان رسیده. در داستانهای آفرینش پارسی و تلمودی هر دو چنان آمده است که خدا در آغاز آفرینش موجودی دو جنسیتی یعنی زن و مردی که از پشت مانند دو قلوهای سیامی به یکدیگر چسبیده بودند آفرید. سپس آن دو را از یکدیگر جدا کرد. مناسب است در اینجا آیه دوم از باب ۵ سفر پیدایش را نقل کنیم:
“نر ومادهی ایشان را آفرید و ایشان را برکت داد و ایشان را آدم نام نهاد در روز آفرینش انسان.”
معنی این جمله آن است که پدر نخستین ما در آن واحد نر و ماده هردو بوده و ظاهرأ هیچ یک از علمای دین جز آویستوفان به این نکته توجه نکرده (به کتاب مهمانی افلاطون مراجعه شود) »[۷۹].
در کتاب ربّا جنسز نیز به این نظریه اشاره می شود. در قسمت ۱:۸ این کتاب مفهوم موجود اولیه دو جنسیتی مطرح می گردد که در آن واحد دارای ویژگیهای جسمانی زن و مرد بود و سرانجام به خواست خدا به دو موجود مجزای زن و مرد تقسیم شد. در این کتاب به نظریات مختلف در این زمینه اشاره می شود، مثلا ربّی ارمیا[۸۰] معتقد است وقتی خداوند تبارک و تعالی نخستین آدم را خلق می نماید او را با هر دو اندام جنسی زن و مرد می آفریند همانگونه که در سفر پیدایش ۵:۲ آمده است “او زن و مرد را آفرید و آنان را آدم نامید.” ربّی شموئل[۸۱] نیز از تعبیر دیگری استفاده می نماید به این ترتیب که خداوند تبارک و تعالی بشر نخستین را با دو صورت آفرید یک طرف زن و یک طرف مرد، سپس او را دو نیم کرد. این دو نقل مکمل بر اساس فصل ۱۳۹ آیه ۵ کتاب مزامیر بیان شده است که در آنجا می خوانیم: “تو آفریدی مرا از پشت و جلو” . در هر دو نقل علت ازدواج زن و مرد نیز خلق همزمان آنها می باشد. البته این نظریه در مقابل نظریه خلق حوا از دنده ی آدم رنگ باخته و در هیچ قسمت دیگری از این کتاب تقویت و تایید نمی شود. در این کتاب در یک دسته بندی، تفاسیر مختلف راجع به خلق زن در تلمود را به سه بخش تقسیم می نماید که عبارت است از براکوت ۶۱ الف، اروبین ۱۸ الف و کتوبوت ۸الف. در دو مورد اول بر خلق همزمان زن و مرد و موجودی دو جنسیتی اشاره می شود در حالیکه در بخش سوم بر نظریه ی خلق مجزای زن و مرد تاکید شده و در نهایت زن را آفریده از دنده ی مرد می داند و نتیجه می گیرد که تنها مرد شبیه خدا آفریده شده است[۸۲]. از نظر نویسنده کتاب Judaism Since Geder قوام و رونق نظریاتی که از این دیدگاه دفاع می کنند نشان می دهد که بیشتر ربّی ها در صدد بنای سیاست های کلی جامعه بودند که بر اساس آن با شیوه های مختلفی زنان و مردان را از هم جدا کرده و زنان را تابع مردان گرداند.[۸۳]
دیدگاه تفسیری دیگری نیز وجود دارد که بنابر آن جنس زن را برتر از مرد و حتی هر آفریده ی دیگر معرفی می نماید. در این نوع تفسیر که ناظر به دیدگاه طرفداران حقوق زنان می باشد، برداشتی کاملا متفاوت از روایت آفرینش ارائه می شود. تا آنجا که با استناد به واژگان و روابط موجود بین آنها در روایت آفرینش برتری جنس زن استنتاج میشود. طرفداران حقوق زنان ادعا میکنند خلقت زن از مرد دلیل برتری مرد نیست زیرا اگر چنین بود باید خاک را از مرد برتر دانست. زیرا مرد از خاک آفریده شده است! درحقیقت اگر باب اول کتاب مقدس را با دقت مورد مطالعه قرار دهیم، ملاحظه می کنیم که خلقت با آفرینش موجودات پست تر آغاز و به موجودات برتر و عالی یعنی «زن » ختم می گردد، بنابراین «زن » برترین موجود و مخلوقی الهی است[۸۴].
۱-۳ هدف از خلقت زن
براساس روایت خلقت علت آفرینش زن، رهایی آدم از تنهایی بوده و چون هیچ یک از مخلوقات الهی شایستۀ همدمی با آدم نبودند لذا خداوند زن را می آفریند. لذا براساس متن عبری هدف و غایت آفرینش زن، کمال و سعادت مرد است در واقع او موجودی است برتر از سایر موجودات و پست تر از آدم چرا که هیچ کس جز او لیاقت همدمی آدم را نداشت. از نظر متن عبری زن در سلسه آفرینش در مرتبۀ پایین تری نسبت به مرد قرار می گیرد چرا که خلقت او از مرد و برای مرد انجام پذیرفته است. دیدگاه های متفاوتی راجع به علت و غایت خلقت زن نقل می شود چنانکه در کتاب IDIot, s آمده است هر چند آدم در باغ عدن زندگی می کرد اما بهشت بدون وجود انسان دیگری برای او جهنم بوده پس خدا باردیگر دست به خلقت زد و آنچنان که برخی می گویند “کار نیکوکردن از پر کردن است “، خداوند این بار به دلیل کسب تجربه خلقت بهتری انجام می دهد! اگر تصورکنیم که خداوند برای تناسل و بقای نوع بشر حوا را آفرید به باطل رفته ایم. براساس تلمود خداوند حوا را آفرید چرا که مرد بدون زن ناقص و نیمه بود. (البته این خود بحثی سوال برانگیزاست که مگر خدا به خلق ناقص دست می زند؟)
از نظر نویسندهی این کتاب، ربی بنیامین بلک، در سفر پیدایش [۸۵]کلمهی «عزرنگدولا» آمده که معنای واقعی آن در عبری «مخالف و در برابر» می باشد نه «برای» . اختلاف و تفاوت زن و مرد باعث برقراری توازن در آن دو می شود. ماهیت غیر متشابه زن نواقص مرد را پوشش می دهد. آنان مکمل یکدیگرند و خداوند از روی عمد و قصد قبلی این تفاوت را در آنها طراحی نموده است. وی در ادامه می افزاید در میدراش تفاوت زن ومرد این گونه تبیین می شود که مرد از خاک آفریده شد اما زن از استخوان و استخوان از خاک محکم تر است. یک ظرف سفالی با افتادن بروی زمین به چند تکه تبدیل می شود و از هم می پاشد اما یک گلدان استخوانی مستحکم و شکست ناپذیر است. میدراش از این مثال نتیجه می گیرد که زنان صاحب قدرت درونی مستحکم تری نسبت به مردان هستند. خداوند هنگام خلقت زن از واژه عبری «Vayiven» استفاده می نماید که به معنای «درک عمیق ، مطلق و کامل» است. تلمود نیز با اشاره با این نکته نتیجه می گیرد که «خداوند بزرگ زن را با هوش درونی و شعوری بیشتری از مرد آفریده» و در تائید این نظریه به زمان انتخاب و برگزیدگی موسی اشاره می کند که خدا به موسی فرمود ابتدا با «دختران اسرائیل سخن بگو» زیرا که مردان راه خود را براساس نظریات زنان انتخاب می کنند[۸۶].