نخست این که میبینیم خویشکاریهای بسیار زیادی در این متن ذکر شده است و این خویشکاریها نه به ایزدان موکل بر آتش بلکه مستقیماً به آتشی مینوی که در جهان مادی دیده نمیشود نسبت داده شده است. این امر نشان میدهد که ایرانیان برای خودِ آتش قایل به روح یا فره یا مینوی هستند که میتواند بسیاری عملکردهای هستی را هدایت کند. چنانکه بنابر فروردین یشت بند ۸۵ و ۸۶ نیز میتوان گمان داشت که آتش فروهر دارد. یعنی خود یک شخصیت مستقل و توانمند دارد.
دودیگر این که چندی از آنان برای انسان تنها از راه آثار و نشانههایشان قابل درک هستند و چندی از آنها مستقیم قابل دیدن هستند. چنانکه آتشِ افزونی با آنکه برترین آتش است و در بالاترین مقام بهشت فروزان است، در آتشهای روی زمین پیدایی دارد. درواقع هر آتشی که بر روی زمین افروخته میشود از جنس همان آتش بهشتی است. پس پُربیراه نیست که در حفظ و پاسداشت آتش از آلودگی و آزار، سفارش بسیار شده است. دومین آتشی که قابل دیدن است، آتشی است که از آن با نام وازشت یاد شده و همان آذرخش است. البته این آتش به جز آذرخش، نور جو و فضای میانه و گرمای درون ابرها و آسمان نیز هست و شاید گرمای خورشید هم از همین نوع باشد، که در این صورت انسان آن را به دو صورت آذرخش و خورشید میتواند ببیند. در روایات پهلوی خویشکاری این آتش آن است که در ابر به نبرد با دیو اسپنجروش میرود. وازشت آب و خورش نمیخورد. (میرفخرایی، ۱۳۹۰، ص ۴۱۹) این تعبیر آخر او را کاملاً از آتشهای قربانی و مراسم جدا میکند. سومین آتش دیدنی، آتش بهرام است. آتشی که نمود زمینی آتش بلندسود است. آتش بلندسود نیز در آسمان است، اما فرهی آن در شعلههای آتش بهرام بر زمین وجود دارد.
دستهی دیگر که آتشهای نادیدنی هستند، چون بهفرنفتار و اوروازیشت، در انسان و جانوران و گیاهان نهفتهاند. در مورد آتش اوروازیشت گوید که آب خورد و خورش نخورد و به آب زیست کند و بروید. (همانجا) که کاملاً اشاره به ذات گیاهین آن دارد. شکی نیست که در گذشته هر گرما و هر روشنایی را از آتش یا از نوعی آتش میدانستهاند، پس منطقی است که برای پدیدههایی چون گرمای خون، گرمای بدن، سرخی گلها، روشنی چشمها که بینایی را ممکن میساخت، برای گرمایی که دانه گیاه را میبالید و زمین را در زمستان گرم نگاه میداشت و بسیار پدیدههایی که با گرما، جنبش، سرخی، و روشنایی در ارتباط بودند، و حتی برای پدیدههای انتزاعیتر مانند آتش عشق درون انسان، به دنبال آتشی پنهان در بن آفریدگان میگشتند.
در روایات پهلوی توصیفی بسیار نزدیک به اینها، وجود دارد که نادیدنی بودن این آتشها را نشان میدهد: «و آتش را از اندیشه بیافرید و فروغ آن را از روشنی بیکران آفرید. و گیاه را بداد (=بیافرید) و آتش را درآن بداد و بدان آفرین کرد که چون شما سازندهی آتش نیستید، [یعنی آتش را از آن نتوان جدا کرد]، باشد که آتشسوز (=سوزنده به وسیله آتش) باشید. یعنی چون شما را بر آن (=آتش) نهند، آنگاه فراز شود.» (میرفخرایی، ۱۳۹۰، ص۳۰۷)
در این تفسیر از بندهشن، باز تأکید بر این است که آتش در همه جا و در بُنمایهی همه آفریدهها جاری است، اما در بعضی فقط میسوزد و در بعضی جسم را تبدیل به سوخت میکند. مثل گیاه که به دلیل وجود آتش درونش است که در غالب هیزم میتواند بسوزد، ولی این آتش درون چوب، آتشی دیدنی نیست و از بُنمایهی گیاه جدا نمیشود. آن دسته که آتش افروز هستند احتمالاً آتشهای قابل دیدن در جهان هستند. آتشهایی که افروزندهاند. حال میتوانند در غالب نور یا شعله فروزان باشند.
سدیگر، تنوع این انواع آتشهاست که ما را به یاد اسطوره اگنی و زایشهای مختلف او در میان پدیدههای هستی میاندازد. اگنی در پدیدههای مختلفی اقامت داشت، مانند آب و آسمان و جو. اما همهی اینها صورتی از اگنی بود و نمود یک خدا بود که به طور غیر معمول همه جا حضور داشت و جاری بود. به نظر میآید اصلاحات زرتشت این اگنی را تقسیم کرده و برای اقامتش در هر مقامی، نام و طبقهبندی مستقلی ایجاد کرده و به روشنی وظایف و خویشکاریهای هر طبقه را نیز روشن کرده است. آن آشفتگی که در متون ودایی پیرامون اقامتگاه های اگنی یا تولدهایش وجود دارد و مورد بحث کارشناسان است، در متون اوستایی، تا حدی برطرف شده است.
چهارم نکتهی این متن در این است که تقریباً فهرستی کامل از خویشکاریهایی آتش را به خوبی برای ما فراهم میکند. خویشکاریهایی که نسبت به مدل ودایی طبقهبندی شده و دقیقتر است. گویی زرتشت (یا پیروانش و یا موبدان) با بررسی عملکردهای مختلف آتش و باورهای موجود دربارهی آن، با عمد آنها را دستهبندی کرده و منظم و مدون در اختیار پیروان دین گزارده است. چنانکه بویس در تاریخ کیش زرتشت میگوید «چه مانعی دارد که زرتشت با ذهنی خلاق توانسته باشد بصیرت حاصل از الهام الهی و رویای خویش را با تحقیقات نظری اندیشمندانه هماهنگ کرده باشد؟» (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۲۹۴) به هر ترتیبی که این تدوین اتفاق افتاده باشد روشن نیست و تنها بر پایهی گمانهزنی است ولی اصل این تحول روشن و آشکار است.
در متون ایرانی چندین دستهبندی برای آتشها وجود دارد، دستهبندی فوق آتشهای مینوی بود که در بدو آفرینش به وجود آمدهاند. نوعی دیگر از آتش در متون ایرانی هست که توسط انسانهای فرهمند یا پهلوانان بنیان گزارده شده و آتشهای اساطیری خوانده می شود. این آتشها بر اساس طبقهبندی اجتماعی آن دوران، به گروه های مختلف مردمان، تعلق دارند. در بندهشن آمده در این هزاره در مقابل تازش اهریمن، برای آن که آتش از آلودگی و رنج گیتی آسانی یابد، آن را به آتشکدهها نشانید، که آتش خدمتگر و رنجور را تطهیر دهند و به آن فروغ پاکیزه برند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در واقع بندهشن پیدایی این آتشهای اساطیری را به نبرد آتش در مقابل تازش اهریمن مرتبط میداند، یعنی همان اصل «آفرینشی نو برای حفظ پیشنمونهی اصلی آفرینش در جهان مادی»:
آتش پس از کشتن اهریمن، به صورت سه آذر به پاسداری جهان درآمد و نیز در گیاه، مردم و جانوران.
هفتمین نبرد را آتش کرد، آن که به مقابلهی اسپنجروش بایستاد. آتش وازیشت نیز به بارانسازی و آذرفرنبغ و گشنسب و برزینمهر به پاسداری جهان و حفظ آفریدگان، و دیگر آتشها که در گیاه و مردمان و گوسفندان اند، به حفظ جان و رویانیدن بایستادند، نظم جهان و آفریدگان از او (=آتش) بود. (بهار، ۱۳۷۶، ص۱۱۴)
هفتمین نبرد را آتش کرد که از تازش اهریمن دود و سوزندگی بر او درآمیخته بود. آتش گونهگون در جهان پدیدار شد، تا یاوری آفرینش کند. اصل او در پیشگاه هرمزد فروزان است و بر زمین و ابر و آب و گیاه و تن جانداران و مردم برای جنگ با پتیاره میآید. (بهار، ۱۳۷۶، ص۱۱۹)
آتش نیز در این نبرد آسیب دیده است، پیشنمونهی آتش، تنها روشنایی،گرما و پاکی است، که هیچگونه آسیبی نمیرساند، نه میسوزاند و نه دود دارد، تنها پرتو پاکی از پیکر اهورامزدا است. اما اهریمن، دود و سوزندگی را با آتش میآمیزد و آن را آلوده میکند. چنانچه تمام دیگر پدیدههای مزدا آفریده را در همهی هستی، با زشتی خویش آمیخته است. برای حفظ نمونهی اولیه آتش، باید آن را در جهان زنده نگاه داشت، پس آتش با صورتهای گوناگون در تمام آفریدهها، گسترش یافت.
خویشکاری آتشی که در این فرایند در پدیدههای مختلف هستی قرار میگیرد، به روشنی شرح داده شده است: آن که در ابر است، باران سازی و آن که در آتشکدهها فروزان است، پاسداری جهان میکند، آن که در مردمان، انسانها و گیاهان است، جان دادن و افزایش آفرینش اهورامزدا میکند و سبب حفظ نظم کیهان میشود. چنانکه میدانیم این آفریدهها، سربازان اهورمزدا هستند که برای نبرد با اهریمن در دوران آمیختگی پدید آمدهاند، پس افزایش گیاهان و زاد و ولد انسانها و جانوران اورمزدی، به منزلهی بزرگتر و قدرتمندتر شدن سپاه اهورامزدا در برابر اهریمن، بسیار ارزشمند است.
برای شناخت بیشتر این آتشها، و جایگاه آنها در اساطیر و فرهنگ زرتشتی، میتوان شرح بیشتری در بندهشن یافت:
«[هرمزد] در آغاز آفرینش، همهی زمین را به پاسبانی به ورجاوند آذرفرنبغ و تکاور آذرگشنسب و پُرسود آذربرزینمهر سپرد که چون آسرون و ارتشتار و واستریوش اند.
آذرفرنبغ به فرهمندکوه، به خوارزم، گاه گرفت و آذرگشنسب به اسنوندکوه به آذربایجان و آذربرزینمهر، به [ریوند]کوه، به پشتهی [گشتاسپان]؛ و هستی و آشکارگیشان در جهان، به شاهی هوشنگ بیشتر شد، هنگامی که مردم به گاو سریشوک [از خونیرس] به [شش] کشور همیشدند. به نیمه راه، شبی، به بادی شگفت، آتشدان که بر پشت گاو به یک جای داشته شده بود، که آتش بدان بود، به دریا افتاد و در عوض، آن یک آتش بزرگ که پیدا بود، به سه بخش شد، به سه آتشدان بنشست، و آن خود بود سه شعله که ایشان را مسکن به آذرفرنبغ، آذرگشنسب و آذربرزینمهر است. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۱۲۸) »
تقسیم و نامگذاری این آتشها بسیار درست و بهجاست و سرگذشت پیدایش این آتشها، یک داستان اساطیری است، در این اسطوره آمده که هر سه این آتشها در دورهی تهمورس، بر پشت گاو اساطیری سریشوک نگهداری میشد. شبی بر اثر طوفان این آتشها به دریا میافتند و از آنجا درحال سوختن به مردم روشنایی میبخشند. آتش فرنبغ متعلق به طبقه ی موبدان و روحانیون است این آتشها جمشید را در رسیدن به تاج و تخت یاری میکنند و جمشید نیز آذرفرنبغ را به جایگاه اصلی خود باز میگرداند. همین آتش فرنبغ، جمشید را در بازپسگیری فرهی خود یاری میدهد.
آذرگشنسب با جنگجویان و فرمانروایان مرتبط بوده است و ساخت آن را در روایات دوران میانه، به کیخسرو نسبت میدهند. این آتش در آتشکدهای با همان نام در شیز آذربایجان جای داشتهاست و آتش خاندان شاهنشاهی ساسانی نیز بشمار میرفتهاست. گشنسب به معنای دارندهی اسب نر میباشد.
آتش برزینمهر مختص برزیگران، کشاورزان و پیشهوران بوده و به نظر میرسد مکان اصلی آن در نیشابور بوده باشد. ساخت آن را به گشتاسب نسبت دادهاند. به معنای مهربلندپایه است و نکتهی جالبی را در ارتباط کشاورزان با مهر نشان میدهد، صفت معروف مهر، دارای چراگاه های فراخ، اهمیت این ایزد را به عنوان ایزد طبقهی تولیدکنندگان و کشاورزان به خوبی نشان میدهد. این آتش، تا زمان گشتاسب راهنمای مردم بوده و پس از زرتشت او را در الهامات یاری بخشیدهاست.
نکتهی مهم این است که این آتشها ورجاوند خوانده شدند، گویی ایرانیان، نوعی تقدس توأم با جاودانگی برای آنها قایل بودهاند. دیگر این که هرمزد آفرینش را از همان ابتدا به آنها سپرده است. پس به نوعی اینان پاسدار این آفرینش دانسته شدند و به انسانها این پیغام را میرسانند که نباید بگذارند این آتشها خاموش شوند. چنانکه گفته میشود آذرگشنسب در شیز آذربایجان هم تا زمان خسروپرویز روشن بوده است.
دربارهی چگونگی آتش، باز در بندهشن نکاتی شایان توجه وجود دارد: «هنگامی که تن آتش را خواست به صورت مادی بیافریند پس او (آتش) نالید که به گیتی نروم چه بر من بس بدی کنند. پس هرمزد آذرگشنسب را به آذربایجان به صورت آتش بهرام بنشاند و گفت که مردم میتوانند کار خوراک را به آتش خانگی بفرمایند و چون خوراک فراهم شد آتش خانگی را به آتش بهرام برند و بیپتیاره کنند. سپس به آمدن به گیتی درایستاد و همداستان شد و هرمزد به پاداش، همهی آتشهای بهرام را به پاکی پدید آورد. او آذرفرنبغ را بدان پاداش که با ضحاک کارزار کرد پس به صورت آتش بهرام به خوارزم بنشاند و آذربرزینمهر را بدان پاداش که گشتاسب را به دین گروانید به صورت آتش بهرام به پشتههای گشتاسبان بنشاند. او مردم را از آن گل بساخت که کیومرث را از آن کرد. »
آتش بهرام که در این متن، نوعی آتش نگاهبان دانسته شده است، مهمترین آتش دین زرتشتی است، فرایند تطهیر و پاکسازی و آمادهسازی آتش در کیش زرتشت بسیار مهم است، هر آتش بر اساس مراحل ساخت و تطهیر از جایگاه ویژهای در مراسم آیینی برخوردار است، در آیین زرتشتی سه گونه آتش موجود است: مهمترین آنها آتش بهرام است و مراحل تطهیر بسیار پیچیدهای دارد. دو آتش دیگر «آذران» و «دادگاه» خوانده میشوند. برپا کردن آتش آذران (آدوران) از آتش بهرام سادهتر است: این آتش را از چهار آتش میسازند که در اصل نشانی از اتحاد چهار طبقهی اجتماعی است. هر آتشی را سه بار تطهیر میکنند. آتش دادگاه از آتش منازل فراهم میآید. سه آتش اصلی فرنبغ، گشنسب و برزینمهر از نوع آذر بهرام می باشند. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۱۳۸)
جا دارد کشف آتش را نیز در این بحث اضافه کنیم چرا که کشف آتش همان حقیقتی است که اسطورههای آغازین زایش آتش یا ایزدان آتش را سبب شده است. افسانهای که فردوسی در شاهنامه – لابد مبتنی بر روایات و مدارکی افسانهای، که در اختیار داشته است- آورده است، افسانهی زیبایی است، که اگر هم متکی بر حقیقت نیست، نشانههایی از حقیقت دارد. این افسانه هر چه هست، برداشت زمان فردوسی و زمان روایات و مدارک فردوسی از پیدایش آتش است.
روزی هوشنگ به همراه گروهی، از کوهستانی میگذشت که ناگهان چشمش به یک مار سیاه و تیزتاز افتاد. هوشنگ پارهسنگی برگرفت و به سوی مار پرتاب کرد. سنگ به مار اصابت نکرد. اما از برخوردش با سنگی دیگر فروغی برجهید و آتشی فراز آمد. (رجبی، ۱۳۶۰)
از سویی دیگر، ظهور آتش را در کشوری نفتخیز مانند ایران میتوان از سوختن یکی از منابع نفتی به وسیلهی آذرخش نیز متصور شد.
با بررسی آفرینش آتش و جایگاه آن برای ایرانیان و با دیدی که اکنون نسبت به این عنصر مهم داریم، در بخش پیش رو، به بررسی ایزدان مرتبط با آتش در دین ایرانیان میپردازیم.
مهمترین خدای ایرانی پاسبان آتش، اردیبهشت است که از امشاسپندان و فرشتگان جاودان درگاه اهورامزداست. او برای پاسبانی آتش، ایزدانی را به همکاری خویش دارد که یک یک در ادامه این پژوهش بررسی خواهند شد. ایزد آذر، بهرام، سروش، نریوسنگ و رپیثوین ایزد گاه نیمروز از همکاران اردیبهشت هستند که هر یک به نوعی با خویشکاریهای آتش در دوران کهنتر ودایی، مرتبط هستند. در بررسی این ایزدان، خواهیم دید هر یک به چه ترتیب در فرایند تحول هندوایرانی، خویشکاریهای خود را پذیرفتهاند. در واقع خواهیم دید که تک ایزد هندی آتش، اگنی، چگونه وظایف و عملکردهای گسترده و پیچیدهی خود را در این تحول فرهنگی، میان ایزدان ایرانی تقسیم کرده است.
در بخش مربوط به هر ایزد، ابتدا، هویت و جایگاه آن ایزد بررسی میشود و توصیفاتی که در متون مختلف وجود دارد، جمع آوری میشود. سپس خویشکاریهای ایزد را بر اساس دستهبندی که در بخش اگنی انجام دادیم، شرح داده و شواهدی برای هر یک مییابیم.
۲-۲- اردیبهشت امشاسپند
۲-۲-۱- جایگاه و هویت
در پارسی اردیبهشت، در پهلوی ardwahišt، و در اوستا aša-vahišta- به معنای بهترین اشه/ اشا است. جزء اول این واژه، اشه در مفهومی ساده، راستی و پرهیزکاری است ولی در آیین زرتشتی مفهوم گستردهتری دارد. راستی، درستی، عدالت، تقدس، پاکی، قانون و آیین ایزدی، همه از معانی آن هستند. این واژه بسیار در اوستا به کار رفته است. فقط در گاهان که ۸۹۶ سرود بیش نیست، ۱۸۰ بار واژهی اشه تکرار شده است. تشخیص معانی آن نیز دشوار است، گاهی در قطعه یا جملهای، اشاره به یکی از معانی بالاست و گاهی منظور امشاسپند یا ایزد اشه است. جزء دیگر این واژه؛ وهیشت، صفت تفضیلی است به معنای بهتر. واژهی بهشت پارسی، از همین واژه به جای مانده است. پس معنای اصلی اردیبهشت بهترین راستی است و کسی که پیرو قوانین مزدا و معتقد به دین راستین است، اشون (ašavan) خوانده میشود. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص۹۱) تجلی این مفهوم در آیین زرتشت، اردیبهشت امشاسپند است.
در بندهشن آمده هنگامی که اهورامزدا در آفرینش گیتیای، عناصر طبیعی جهان را میآفریند، پاسداری هر پدیده را به یکی از امشاسپندان میسپارد، تا در دوران اهریمنی و دوران آمیزش، آفرینش و پدیدههای پاک اورمزدی، زنده و پایدار بمانند. از این میان عنصر آتش را به اردیبهشت، که مظهر اشه است، میسپارد:
سدیگر از مینویان، اردیبهشت است او از آفرینش جهانی آتش را به خویش پذیرفت، به یاری و همکاری او، آذر، سروش، بهرام و نریوسنگ داده شدند. بدان روی که در دوران اهریمنی آتش را که اندر خانه نشانده، و سامان یافته است، بهرام پناه دهد، سروش پاسبانی کند. چون خاموش شود، از بهرام به سروش، از سروش به آذر، و از آذر باز به اردیبهشت پیوندد که دیوان را توان میراندن نباشد (بهار، ۱۳۷۶، ص ۷۲). او اوقات هر یک روز را نیز به پنج هنگام بخش کرد، نیمروزگاه را، رپیثوین مینو به خویشی دارد و او را به همکاری اردیبهشت امشاسپند گماشت. (همان، ص ۴۹)
او در گیتی نگهبان و موکل آتش است و آنکه آتش را رامش بخشد، اردیبهشت از او آسوده خواهد بود و هرکه آتش را بیازارد، گویی او را آزرده است. (همان، ص ۱۴۹)
در قلب نظام زرتشتی، اهورامزدا جای دارد. شش امشاسپندی که پیش از دیگران آفرید تا در صورت دادن دیگر موجودات مینوی، وی را یاری دهند، و هریک مظهر و تجلی یک از صفات پاک خود اهورامزدا در هستی هستند، در جوار او هستند. اطراف اینان را ایزدان دیگر فراگرفتهاند، که از هرگونه رقابت و چشم و همچشمی فارغ اند، و همانگونه که یاور آدمیاند، یکدیگر را نیز مدد میدهند، تا به آرمان بزرگ و همگانی نابودی پلیدی دست یابند. (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۳۶۶) چنانچه میبینیم ۴ ایزد متفاوت برای حفاظت از آتش، به اردیبهشت یاری میرسانند. ایزدان به طور کلی همکار یکدیگر و شش امشاسپند هستند و یک شبکهی پیچیده و درهمِ ارتباطی با یکدیگر دارند. چگونگی ارتباط اینان با یکدیگر گاهی فارغ از خویشکاریهای ویژهی خودشان است، مانند همکاری بهرام، ایزد پیروزی با اردیبهشت و گاهی نیز کاملاً مرتبط با کار اصلیشان، همچون همکاری ایزد آذر و اردیبهشت. روش این همکاری گاهی پیچیدهتر هم میشود، مثال ساده و روشن را در گروه همکاران بهمن امشاسپند میتوان یافت؛ بهمن امشاسپند نگاهبان گلههای گاو و گوسفند است. ایزد ماه و ایزد گوش اورون همکار او هستند. سرچشمهی این همکاری از آنجاست که نطفهی گاو یکتا آفریده در ماه نگهداری میشود. یا همانند ایزد رپیثوین که روان ظهر یا گاه نیمروز است و با اردیبهشت همکار است. و دلیل این همکاری ارتباط گاه نیمروز با عنصر آتش و گرمایی است که ایزد رپیتوین در نیمروز در زمین و آسمان میپراکند.
از میان گروه ایزدان اوستا، فقط سه تن از آنان در گاهان آمدهاند، که آذر، سروش و اشی میباشند. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج ۱، صص ۸۳-۸۴) از این سه، دو تا مستقیم همکار اردیبهشت هستند و اشی هم با این که در حوزهی آتش ارتباطی با اردیبهشت ندارد، اما خود، نماد اشه و راستی است. این امر نشان از قدمت و اصالت این امشاسپند دارد. یا درستتر آن است که بگوییم اندیشهای که در پس خویشکاریهای این امشاسپند نهفته است، نشان از یک باور کهن و پیش زرتشتی دارد. چنانچه یشت مخصوص این امشاسپند بزرگ نیز، از یشتهای کهن اوستا است.
تا اینجا گفتیم که در بدو آفرینش هر یک از امشاسپندان، عنصری را در جهان و یک گاه از شبانهروز را برای پاسبانی به خود میپذیرفتند. علاوه بر اینها، هر یک از امشاسپندان، نمود و مظهر یک ویژگی اخلاقی یا آیینی نیز هستند که یکی از صفات خود اهورامزداست و معمولاًخویشکاریهای او متناسب با آن ویژگی اخلاقی یا آن اندیشه اورمزدی، شکل میگیرد. نام هر امشاسپند نیز همان ویژگی است، به عنوان مثال بهمن نماد اندیشهی نیک است که یک مفهوم اخلاقی است، یا شهریور مظهر شهریاری نیک و درست است، که یک رسم و نظام درست در هستی است. امرداد تجلی بیمرگی و نامیرایی است که باز یک صفت ویژهی اورمزدی است. به همین ترتیب اردیبهشت تجلی اشه/ اشا است. خویشکاریهایی که در جای جای اوستا به اشه وهیشته یا همان اردیبهشت نسبت داده میشود نیز بیشتر وابسته به این مفهوم هستند تا پاسداری از آتش.
درمتون اوستا دربارهی مرتبهی این امشاسپند تفاوت وجود دارد. معمولاً اردیبهشت امشاسپند، پس از بهمن و سپندمینو، برترین امشاسپند است (بهار، ۱۳۷۶، ص ۷۷) ولی از سویی، در گاهان و هپتنهایتی (=یسنای هفتهات)، که بخشهای کهنتر اوستا هستند، این فرشته راستی و درستی، در مقام نخست است و در سایر قسمتهای اوستا در رتبهی دوم، پس از بهمن امشاسپند قرار میگیرد. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۸۴) در ادبیات پهلوی نیز، اهورامزدا با او و بهمن مشورت میکند.
دشمن او، اندر، از کماله دیوان است. (بهار، ۱۳۷۶، ص۷۳). دیگر دشمن او دیو خشم است که در نبرد بر علیه فرستادگان اهریمن بر سر فره، هنگامی که اردیبهشت امشاسپند، همراه با بهمن و آذر به عنوان پیک سپندمینو برای بدست آوردن فره فرستاده میشوند، از دیو خشم به عنوان هماورد او یاد شده است. (یشت ۱۹ بند ۴۶، پورداوود، ۱۳۴۷، ج۲، ص ۳۳۹)
دومین ماه سال و سومین روز ماه نامزد اوست. در روز سوم اردیبهشت، مطابق رسوم زرتشتی جشن اردیبهشتگان میگرفتند. در بندهشن، گل مرزنگوش مخصوص اوست. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱ ص ۹۲ و ۱۳۶).
در گاهان زرتشت، یسنا ۴۷، بند ۲، هرمزد پدر او نامیده شده است (پورداوود، ۱۳۷۷، ص ۱۰۱) و در یسنا ۳۱، بند ۷، آمده که اهورامزدا اردیبهشت را از نیروی خرد خویش آفریده است:
آن کسی که در روز نخست به درخشیدن و نورانی گشتن این بارگاه نغز اندیشید،کسی است که از نیروی خرد خویش، راستی (=اشه) را بیافرید. (پورداوود، ۱۳۷۷، ص ۲۵)
در شایست ناشایست، آمده که اردیبهشت خوبچهر، انسان را هوش و ویر (=حافظه) میبخشد. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۲۵۷) واژهی زیبا یا خوبچهر ( vanhvi- , vanhav-) که در شاهنامه به صورت واژهی «هژیر» آمده، معمولاً صفتی برای اردیبهشت و اشی است. (همان، ص ۲۶۱). او در یشت ۱ بند ۲۲ نیز زیباترین امشاسپند خوانده شده است (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۵۹). به طورکلی صفتی که هماره در کنار این امشاسپند قرار میگیرد همین است «زیباترین امشاسپند» و نیز صفت وزیدارتر یا گزینندهتر. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۲۶۳)
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
در هفتن یشت کوچک که در ستایش امشاسپندان است در بند ۲، او را زیبا خوانده و نماز مهم «ایریا من ایشیا» را به او نسبت داده است:
اردیبهشت زیبا ترین امشاسپند را ما میستاییم. نماز زورمند مزدا آفریدهی اییریامن ایشیا را ما میستاییم. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۹۹)
سومین یشت اوستا، اردیبهشت یشت نام دارد و مختص به این امشاسپند است. در میان شش امشاسپند فقط اردیبهشت و خرداد (هئوروتات) دارای یشتی هستند. احتمالاً سایر امشاسپندان را نیز در گذشته یشتی بوده است که امروز در دست نداریم. (همان، ص ۹۲ و ۱۳۶) در اردیبهشت یشت، از بند ۵ تا آخر به تأثیرات نماز «اییرمان ایشیا» پرداخته است. و بند ۱ تا ۵ که در توصیف خود اشاوهیشتا است، در واقع در تأثیر از نماز دیگری به نام «اشم وهو» میباشد که نماز «اشاوهیشتا» نیز نام دارد. معنی این نماز هست:
« راستی بهترین و هممایه سعادت است سعادت از آن کسی است که خواستار بهترین راستی است» (همانجا)
نسبت دادن این نماز به اشاوهیشتا یا اردیبهشت به نظر سرچشمه از آنجا دارد که این امشاسپند، نخستین کسی بود که به خدایی اهورامزدا اعتراف کرده است. در اینباره در بندهشن آمده:
اندر آغاز آفرینش، چون هرمزد این شش امشاسپند را فراز آفرید- خود نیز با ایشان آن برترین و هفتمین بود- آن گاه، از ایشان پرسید که « آفریدهی کیستم؟» از ایشان یکی نیز پاسخ نیاورد. باری دیگر و سدیگر به همانگونه پرسید. پس اردیبهشت گفت که «ما آفریدهی تو ایم» ایشان نیز به هم پاسخی به همانگونه [سخن] گفتند. پس، اردیبهشت نیز با ایشان بازگفت. نخست، خدایی را به هرمزد، اردیبهشت داد. پس هرمزد اشم وهویی بازگفت و اردیبهشت را بنِ همهی مینوان فراز گماشت: چنانکه بهمن مهترین و اردیبهشت بُن است: زیرا همهی یزشها را به انجام، اشم وهو است که هست برترین پرهیزگاری و برتر از همه چیز. هرمزد بدین روی ایدون پرسید که چون ایشان خدایی را به هرمزد دادند، دیوان را از آن نابودی و درد بود. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، ص ۱۱۱)
در بندهشن او را بُنِ آفرینش دانستهاند و از این رو اشم وهو را که یکی از مهمترین نمازهای دینی زرتشتی و کلامی بسیار مقدس است، به او نسبت دادند. در اسطورهی آفرینش نیز این نماز بُنِ آفرینش بوده و در بسیاری رویدادها با خواندن این نماز، اهریمن درهم شکسته شده است. از این رو میتوان نخستین اعتراف را با نخستین کلام مقدس و با نخستین آفرینش، در کنار هم سنجید، در کنار اشه، که نخستین نیروی آفرینش است و بی آن، نه آفرینش، و نه زایش و نه افزایش گیتی ممکن نخواهد بود.
در بسیاری بخشهای اوستا، اشه در کنار اهورامزدا آمده، که باز نشان از اهمیت این اصل نخستین آفرینش دارد. مثلاً در یسنای ۴۰، (هفتن یشت بزرگ)، اشونان به عنوان پاداش راستیِ خود، همنشینی با اورمزد و اشه را درخواست میکنند:
تو از برای ما این مزد را در این جهان و جهان مینوی مقرر داشتی از این جهت تا بدان واسطه به مصاحبت تو نایل آییم و با تو و اشه جاودان به سر بریم. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۲۵)
و برای این که مردانی پاکدین و عادل و از همنشینان اهورامزدا محسوب شوند دعای خود را در بند ۱ از یسنای ۴۱ نثار اهورامزدا و اشاوهیشتا میکنند. (همان، ص ۱۲۶)
در هفتن یشت بزرگ یا هفتها، سرودهایی در نیایش اشه و راستی، همراه با دیگر امشاسپندان وجود دارد که بیشتر آنها به صورت همان مفهوم اخلاقی مورد خطاب قرار گرفتند و کلمه امشاسپند فقط سه بار در این بخش دیده شده است. چنانکه گفتیم، تفکیک مواردی که نام امشاسپند آمده از مواردی که به مفهوم اخلاقی که تجلی آن امشاسپند است، اشاره دارد، در متون کمی دشوار است. (همان، ص ۱۱۳) از مواردی که مستقیم خود امشاسپند منظور بوده میتوان یسنای ۴۲، بند نخست، را نام برد که مستقیم بیان شده؛ «این هفتها نثار امشاسپندان شده است» و در بندهای بعدی به همهی آفریدگان سودبخش طبیعت از قبیل آب و کوهها و زمین و آسمان درود فرستاده شده است. (همان، ص ۱۲۹)
جای دیگر در یسنا ۳۷، بند ۴، نیز از امشاسپند با همین واژه نام برده شده است:
اشاوهیشتا را ما میخواهیم بستاییم، آن زیباترین امشاسپند، آن فروغ را آن همه چیزهای نیکبخشنده را. (همان، ص ۱۱۹)
در یسنا ۴۹ بند ۹ آمده است که: آنان که یاران اردیبهشتاند، و به اشه میپیوندند، بهترین پاداشها را دریافت خواهند داشت. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۷۷)
در اردیبهشت یشت بند ۳، نیز میگوید با خواندن اشاوهیشتا، و خشنود کردن او، همهی دیگر امشاسپندان خشنود میگردند، گویی که آرامگاه آنان که در گرزمان اهورامزداست، گشوده میشود (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۴۱).
تا اینجا بیشتر این توصیفات و ویژگیها، بزرگی و ارزش والای او را در میان امشاسپندان میرساند. او را میتوان بُن و ریشهی هستی دانست. این که او اولین بار به مقام خداوندگاری اورمزد اعتراف میکند، استعارهای است از این که ریشهی ایمان و باور اورمزدی است، و باورمندی در دیگر آفریدهها چون تنهی درخت، ساقه و برگها، از او میرویند. خویشکاری او نیز چنین است. اشه همچون بن و ریشهی این آفرینش است که همهی گیتی از آن بالیده است و اگر بخشکد همهی هستی از بین میرود. با اشه است که گیاهان میرویند و مرغزارها رشد میکنند:
اردیبهشت نگهبان مرغزارهاست و مردم پرهیزگار در مرغزارهای او و بهمن به سر میبرند (یسنا ۳۳ بند ۳، پورداوود، ۱۳۷۷، ص ۵۲) و هرمزد به هنگام آفرینش به یاری او گیاهان را برویانید (همان، ص ۱۱۶).
نیروی راستی چنان در بنیان این هستی، اصیل و ضروری است که اشه نظم و تعادل را حتی در میان دیوان و دروندان برقرار میدارد:
اردیبهشت را خویشکاری این است که دیوان را نهلد تا روان دروندان را اندر دوزخ بیش از گناهی که ایشان را هست پادافراه کنند و [دیوان را] از ایشان باز دارد. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، ص ۱۱۱)
اوست که بهترین پرهیزگاری است، بیمرگ است و برکتبخشنده، زیرا کسانی را که پرهیزگاری ورزند او به گرودمان روانه میکند. (همانجا) برای شناخت بیشتر خویشکاریهای این امشاسپند، نخست باید اشه، این ویژگی الهی را، که مفهومی بسیار عمیق و بنیادین در آیین زرتشتی است بشناسیم.
۲-۲-۲- اشه
اشه اصل اعتقادی عمدهی هند و ایرانیان است که با هیچ تکواژهای نمیتوان آن را در زبانهای دیگر بیان کرد. مراد از آن، نظم با وسیعترین معنای ممکن است. یعنی آن نظم کیهانی که به سبب آن، روز جای شب را میگیرد و فصلهای سال دگرگون میشوند. یا نظم قربانی کردن که سبب میشود، آهنگ طبیعت نیرو گرفته و ادامه یابد. یا نظم اجتماعی که با کمک آن آدمیان میتوانند با یکدیگر زیسته، از رفاه بهرهمند شوند و عدالت را برقرار دارند، و سرانجام نظم اخلاقی یا راست کرداری است. هم در هند و هم در ایران لازمهی داشتن رتا/ اشه و یا رسیدن به درجهی رتون/ اشون، عادل بودن و درست کردار بودن است. (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۴۸) آرزوی هر مزدیسنا کیش باید این باشد که به درجهی اشویی برسد یعنی راست و پاک باشد. اهمیت این ویژگی نزد ایرانیان بسیار است. هرودوت مینویسد ایرانیان به فرزندان خود از ۵ تا ۲۰ سالگی سه چیز یاد میدهند، سواری، تیراندازی و راستگویی و در جای دیگر میگوید: «ایرانیان آنچه را که نبایستی بکنند به زبان هم نبایستی بیاورند.» (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۲۲)
به نظر بویس با استنباط از ودا در دوران پیش از زرتشت، اشه نیرویی بوده فاقد شخصیت که اثر آن برای گیتی سودمند بوده است. اما از دید زرتشت هم اصل اشه وجود دارد و هم ایزد اشه که یکی از هفت امشاسپندان است. در گاهان و یسنای هفتهات که هر دو کهن و متأثر از دوران هندوایرانی هستند، میداندار صحنه، اصل اشه است. آدم نیک، اشون خوانده میشود. افراد توصیه میشوند در اشه بر دیگران پیشی بگیرند. از ایزد اشه بیش از دیگر امشاسپندان در اوستا و اوستای متأخر نام برده میشود. زرتشت به درگاه اهورامزدا دعا میکند تا اشه به وی نموده شود. اهورا مزدا نیز اورا توصیه میکند، برای آموختن، به سوی اشه برود. زیرا اهورامزدا و اشه هر دو یک ماهیت دارند. پس با استناد به مفهوم گاهانی اشه، دوباره با همان طرح و الگویی روبه رو هستیم که در مورد ایزدان تجریدی پیش زرتشتی شاهد بودیم. «اشه» یا «داد» کیفیت یا صفتی است که در زندگی روزمره با چهرههای فراوان جلوه کرده (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۲۷۷) و در دین زرتشت به صورت امشاسپند ظاهر میشود.
از نگاه زرتشت، معادل اشه را در رفتارهای انسانی، میتوان وجدان یا عدالت تعریف کرد. نیرویی پیشبرنده که رفتارهای انسانی را کنترل میکند و فرد را به آنچه میکند، وا میدارد. در دوران باستان هر نیروی غیرمادی، نیرویی جدا از انسان و برتر دانسته میشد و اگر ملموس و محسوس بود، پس زنده و صاحب شخصیت هم شمرده میشد. بنابراین اشه نیز با همین خصوصیات، در نظام زرتشتی، به سرعت در فرایند ایزد شدن قرار گرفته و صاحب شخصیت شد. (همان، ص ۲۷۸)
در گاهان، که قدیمیترین بخش اوستاست و باورها و اندیشههای خود زرتشت را نشان میدهد، اشه در برابر دروج (=فریب) قرار میگیرد، دروج یا دروغ[۱۱۴] در دین زرتشت، مفهومی گستردهتر از معنای امروزین خود داشته، این واژه هر نوع تضاد و تقابل با نیروی پاک آفرینش، یا انکار نظم آسمانی یا انکار نیروی تقدس و نماد اورمزدی را در خود نهفته دارد. در ریگودا نیز همین گونه ضدیت میان رتا و درو (druh)، به چشم میخورد، اما طبیعت ضدیتی که میان این دو مفهوم، در ریگودا دیده میشود از گونهی دیگری بوده و دقیق و روشن نیست. گویی این دو مفهوم اشه/دروج، به جای آنکه از سوی اهورامزدا و انگرهمینو فراخوانده شوند فارغ از آنان وجود داشتهاند و اهورامزدا و انگره مینو، تنها میان اشه و دروج را انتخاب میکنند. پس لازم میآید این دو اشه/دروج، پیش از اهورامزدا و انگرهمینو بوده باشند. (همان، ص ۲۷۹) شواهد زبانی نیز اصالت این دو واژه را در میان هندواروپاییان نشان میدهد. به عنوان مثال واژهی dragon، در زبانهای غربی، بازماندهی واژهی دروغ اوستایی است ولی معنای دروغ نمیدهد و به معنای اژدها است، که وجود مفهومی گستردهتر را در سرچشمه میرساند.
اما با وجود همهی این شواهد کهن، باز هم تردیدی نباید کرد که این تقسیمبندی هستی با معیار اشه و دروج، که دنیای اشونها را در مقابل عالم دروندان قرار میدهد، ساخته و پرداختهی دست خود زرتشت و حاصل تجارب شخصی او با آدمیان و ایزدان است. (همان، ص ۲۷۸) اشهی ایرانی همان رتای ودایی است ولی شخصیتبخشی شده، تقابل اشه و دروج هم، فارغ از حضور هر دوی آنها در هستی که پدیدهای کهن است، پدیدهای نوین در دین زرتشت است. در مورد رتای هندی و چگونگی پاسداری آن در جهان ودایی، در بخش اگنی نمونههایی از سرودهای ودا آورده شد، در اوستا هم متون زیادی در ستایش اشه و توصیف خویشکاری اشه در هستی وجود دارد. یسنا، هات ۵۲ سراسر در ستایش اشه و راستی است. و در وندیداد فرگرد دهم، بند ۴، دربارهی اشه متن نسبتاً مفصلی وجود دارد که خطاب به ارمیتی است اما کیفیات اشه را به خوبی نشان میدهد: