نسخه های موجود بهمن نامه از نام و خصوصیات زندگی سراینده ی آن آگاهی درستی به دست نمی دهد. از دیباچه ی دو نسخه چنین دانسته می شود که گوینده کتاب پیرو آیین اسلام و به احتمال زیاد شیعی مذهب بوده است. وتحت تآثیر عقاید و سنت های اسلامی از آدم، قوم عاد ،طوفان نوح ،قارون و گنجش ، سرد شدن آتش بر خلیل ، عالم صغیر و کبیر،سخن می راند و می افزاید که آسمان از دود و زمین ازبخار آفریده شده است و سپس از چهار آخشیج ( جان و خرد و شادی و غم ) و نیز برتری انسان بر سایر موجودات گفتگو می کند و نظر می دهد که سر انجام چون پایان کار فرا می رسد ، جز باد چیزی به دست نخواهد بود ، وی نیز چنین می گوید : آفرینش از برای مصطفی (ص) پدید آمده و کلیه ی هر دو جهان را خداوند بدو داده است و به علی (ع) –که یزدان ذوالفقار را برای نابودی کافران بدو سپرده –و همچنین بر یاران او ، آفرین و درود فرستاده است. (عفیفی ، ۱۳۷۰: ۱۲ )
در همین دیباچه در ستایش سلطان محمد پسر ملکشاه سلجوفی ابیاتی آمده است و از آشوب و غوغا وقتل و غارت ها که پس از مرگ ملکشاه پدید آمده و متجاوز از ده سال همه چیز را به باد فنا داده سخن رفته و چنین آمده است که : این سلطان توانسته است با رشادت های تمام اوضاع را آرام و یاغیان را سرکوب نماید. سلطان محمد از توران (گنجه ،ارَان ،تبریز ) که محل حکمرانی او بوده است سپاه به ایران می کشد و پیش از آنکه به اصفهان برود، مناطق دیگر را قرین آرامش می سازد و سر انجام پس از جنگ و ستیز سخت همگان را مطیع خود می کند.
ز کار سپاهان اگر اندکی ترا باز گویم ز سیصد یکی
چنان نامداران و کین گستران چنان رزم جویان و گند آوران
که دانی که هستند در اصفهان ز گاه سرافراز شاهنشهان
جهان کرده برخسرو راد تنگ نا روی شتاب و نه جای درنگ
چو حلقه شده دشمنان گرد شاه به کردار کوهی میان سپاه
شب و روز جز ساختن کار نه سپاهش اندکی یار نه
آن گاه ماجرای جنگ و ستیز و رشادت سلطان محمد ،در داستان ، بهمن اسفندیار را به یاد سراینده ی کتاب می آورد و آرزو می کند این داستان را از گفته ی باستان به نام خداوند بالا گهر به شعر درآورد :
ز کردار این نامور شهریار به یاد آمدم بهمن اسفندیار
که با او فرامرز رستم چه کرد چهل سال از وی بر آورد گر
دلم آرزو کرد این داستان به شعر آرم از گفته ی باستان
به نام خداوند والا گهر پدر برپدر خسرو نامور
که ایران و توران سپاه ویست جهان روشن از تیغ و گاه ویست
چو آغاز این نامه آراستم شب تیره از دادگر خواستم
که طبعم نگردد ز گفتار سست روان روشنی داردم تن درست
مگر خدمت شه به جای آورم سخن ها همه زیر پای آورم
و هنگامی که شاه از اصفهان بدان مرز (ظاهرآ ری بوده )می آید و بر تخت و منشور شاهی خوانده می شود ، وی داستان را تمام کرده بوده است ،ولی به سبب ناتوانی و پیری نتوانسته است شخصآ آن را عرضه کند و توسط جگر گوشه ای آن را به درگاه خسرو می فرستد و از امیر مودود لشکر فروز درخواست می کند که به این داستان بنگرد وسپس نزد خسرو ببرد و از حسین علی سرافراز طوس و نیک خواه مردم که ظاهرآ از آن معتمدان بوده است ؛انتظار دارد به درگاه شاه پایمردی کند واز پروردگار می خواهد درخت امید او را بارور سازد. از نوشته های تاریخی و آنچه گذشت چنین نتیجه گیری می شود که ایرانشاه بن ابی الخیر سرودن بهمن نامه را در فرجامین سال های سده پنجم هجری آغاز کرده و در نخستین سال های سده ی ششم به پایان برده است و این در موقعیتی بوده که دوران جوانی را پشت سر گذاشته و موهای سیاه را سپید کرده بوده است. (همان ، ۱۳۷۰ : ۱۳)
۲-۹-۱-موضوع بهمن نامه
مقدمات آیینی داستان منظومه ی بهمن نامه، سروده ی ایرانشاه ابوالخیر چندان طولانی نیست، ستایش خدا و پیغمبر، ستایش خرد، سپس تمثیل جوارح انسان، مدیحه ای برای سلطان محمد سلجوقی، پس آن گاه آغاز داستان. ایرانشاه ابوالخیر مقدمه ای می نگارد و گزارشی کوتاه می دهد از حوادثی که در شاهنامه به تفصیل آمده تا برسد به قهرمان کتابش که از کدام تبار بوده و تا این جا چه سرگذشتی داشته است. رستم پهلوان نامی که هنوز داغ قتل ناخواسته ی اسفندیار را بر دل دارد، به یاری فرزند او بهمن برمی خیزد. به گشتاسب پادشاه ایران که مرکز حکومتش در بلخ است فشار می آورد تا به سود نوه ی خود از سلطنت کناره گزیند. در این تاریخ همه ی بخردان روزگار و توده ی کثیری از مردم عادی می دانند که گشتاسب تا چه حد آزمند نگه داشتن تاج و تخت خود بوده و چگونه فرزند برومندش را به کشتن داده است. پس او دیگر آبرویی ندارد، پیر و کهن سال و بی پشتیبان، تسلیم می شود، از سلطنت کناره می گیرد تا بهمن پسر اسفندیار بر تخت بنشیند. بنابر آیین چون شاه نو کلاه مهی بر سر نهاد بزرگان ایران زمین در دربار او گرد آمدند، بر او آفرین خواندند و به سهم خویش اندرزهایی در کالبد تجربه های پیرانه به فرمانروای جوان ( بهمن ) عرضه داشتند. ( سپانلو ،۱۳۸۵ : ۳۵۲)
موضوع بهمن نامه داستان زندگی بهمن پسر اسفندیار پادشاه کیانی و ستیزه جویی های او با خاندان رستم زال است. بهمن که قهرمان این داستان است در نوشته های باستانی و تاریخی دارای شخصیتی خاص است. در این آثار وی پایان دهنده ی دوران پهلوانی و آغازگر دوران تاریخی است.
بهمن نامه دارای چهار بخش است که خلاصه ی آن چنین است :
بخش نخست
بخش نخست آن را دهقان موبد نژاد آغاز می کند ونظری گذرا ار کیومرث تا کاووس می افکند. آن گاه از نا فرمانی کاووس نسبت به کیهان خدیو و آسمان پیمایی او و سپس از خون سیاوش و آمدن کیخسرو به ایران و واگذاری سلطنت به لهراسب و پادشاهی گشتاسب و کشته شدن اسفندیار به دست رستم و به پادشاهی رسیدن بهمن سخن گفته است و یاد آور می شود که رستم به توصیه ی اسفندیار به تربیت بهمن همت گماشته است. بهمن پس از رسیدن به پادشاهی داد و عدل پیشه می سازد و روزگار را به شادی می گذراند. دستور(وزیر) او جاماسب او را راهنمایی می کند که زنی از تخمه ی بزرگان انتخاب کند . رستم گفته ی جاماسب را تایید و دختر پادشاه صور کشمیر را پیشنهاد می کند و از اوصافی که از دختر برای بهمن گفته می شود، پیشنهاد را می پذیرد. آن گاه رستم را به خواستگاری می فرستد.رستم نیز پیکی به نزد پادشاه صور کشمیر و پس پاره ای از رایزنی ها ساز عروسی نواخته می شود. کتایون همسر بهمن دختر پادشاه صور کشمیر به ایران می آید وی غلامی به نام لولو داشته که از کودکی با او بزرگ شده بوده آن ها با هم پیمان بسته بودند که همیشه با هم باشند بدین سبب با تمهیداتی کتایون او را با خود به ایران می آورد و از بهمن می خواهد که او را گرامی بدارد. بهمن نیز تمام اختیارات ملک را به لولو می سپارد و از همه ی سرداران می خواهد که از او اطاعت کنند. همگی این دستور را می پذیرند جز پشوتن و جاماسب و به همین دلیل راهی سیستان می شوند.
کتایون بهمن را به شکار می فرستد و نهانی با لولو نقشه ای طرح می کنند که بهمن را از میان بردارند ولی نقشه ی آنان بی نتیجه می ماند و بهمن از توطئه رهایی می یابد و به مصررفته و مدتی پنهانی به سر می برد. در مصر برای او اتفاقاتی می افتد و با دختر شاه مصر مبارزه ها می کند. لولو از پادشاه مصر می خواهد که بهمن را نزد او بفرستد. دختر پادشاه مصر کع رشادت ها ی او را دیده بود شیفته ی او می شود و با او ازدواج می کند. بهمن با یاری پادشاه مصر لشکری فراهم می کند و برای باز پس گرفتن تاج و تخت به جنگ لولو می رود و پس از جنگ تن به تن که میان آنان صورت می گیرد لولو شکست می خورد. آن گاه بهمن دستور می دهد کتایون را بر دو بر دو اسب وحشی بسته در بیابان رها کنند. و لولو را به بند می اندازد. سرانجام در اثر پایمردی سرداران لولو مورد عفو قرار می گیرد و او را از ایران بیرون می کنند. در این هنگام پشوتن و جاماسب از سیستان باز گشته و خبر کشته شدن رستم را که توسط برادرش شغاد صورت گرفته بود را به بهمن می دهند.بهمن پس از یک هفته سوگواری، آماده ی انتقام گرفتن خون پدر از فرامرز پسر رستم و خاندان زال می شود.( همان ، ۱۳۷۰ : ۱۷)
بخش دوم
بخش دوم با آراستن سپاه برای ستیزه با فرامرز و زال آغاز می شود ؛که گردان و پهلوانان هر یک با درفشی خاص خود گرد می آیند. آرایش جنگی ترتیب داده می شود. خود بهمن در ساقه ی لشکر قرار گرفته ، راه سیستان را پیش می گیرند. خبر لشکرکشی بهمن به فرامرز می رسد ابتدا زال نامه ای با پوزشخواهی و هدایای زیاد نزد بهمن می فرستد ولی بهمن نمی پذیرد. زال شخصآ نزد بهمن رفته و تقاضا را تکرار می کند بهمن با خواری او را از پیش خود می راند ناگزیر جنگی سخت بین آنان در می گیرد و تعدادی کشته به جای می گذارد. بهمن شکست خورده به بلخ باز می گردد. جاماسب فرزانه در حساب نگریسته به او می گوید ؛ در سه نبرد شکست با توست و در چهارمین نبرد تو پیروز خواهی شد. بهمن ،دستور گرد آوری سپاه را می دهد و خود را برای نبرد دوم آماده می سازد و در رزم دوم نیز شکست می خورد چند سال می گذرد نبرد سوم را تدارک می بیند در این جنگ دست تقدیر علیه سپاه ایران بوده بادی شدید با سنگ و خاک به طرف آنان می وزد و سپاه تار و مار و فراری می گردد. رزم چهارم با گذشت چندین سال آغاز می شود و جاماسب فرزانه به بهمن مژده می دهد که در این رزم پیروزی با او خواهد بود. جنگ سختی میان دو سپاه در می گیرد. بلا و مصائب بسیار بر زال و فرامرز و اهالی سیستان وارد می شود. تقدیر و سرنوشت این بار، باد پر سنگ و خاک را به طرف سپاه سیستان می وزاند و در نتیجه بسیاری از پهلوانان کشته و فرامرز دستگیر و به دار آویخته می شود. و زال گرفتار در قفس آهنین بر پشت ژنده پیل زندانی و سیستان با خا ک یکسان و گنج های زال غارت می شود و سایر افراد خانواده ی زال به به کشمیر فرار می کنند. (همان ، ۱۳۷۰: ۱۸ )
بخش سوم
در این بخش از ماجرای فرار دختران رستم و کسان او به کشمیر و تعقیب آنان به وسیله ی بهمن و نیز بازدید بهمن از دخمه ی پهلوانان و تجدید بنای سیستان سخن رفته است. بانو گشسب و زر بانو دختران رستم و دو تن از کسان آنان به نام های تخاره و مرزبان پس از آن جنگ به طرف کشمیر می روند. و از شاه صور امان می خواهند شاه صور به سبب کینه ای که از بهمن داشته ، از آنان با گرمی استقبال می کند. بهمن پس از آن پیروزی چندی به عیش می گذراند و پس به دنبال دختران رستم به طرف کشمیر می رود و به وسیله ی نامه ای از پادشاه صور می خواهد که دختران رستم را نزد او بفرستد ولی پادشاه مصر نمی پذیرد. در نتیجه جنگ سختی بین آنان در می گیرد. در این جنگ تخاره و مرزبان اسیر و در کنار زال زندانی می شوند. پادشاه صور در اثر خدعه ی وزیرش در حالت بیهوشی نزد بهمن فرستاده می شود. بهمن با شگفتی بسیار خیانت وزیر را سزا داده و او را به دژخیم می سپارد و حکومت کشمیر را دوباره به پادشاه صور باز می گرداند. دختران رستم به طرف باهله عزیمت می کنند و از پادشاه تیبال امان می خواهند. وی نیز با گرمی از آنان پذیرایی می کند. بهمن از پادشاه تیبال دختران رستم را می خواهد. میان پادشاه تیبال برای تسلیم نمودن دختران قرارو مدارها گذاشته می شود. پشوتن که سپهسالار لشکر بوده داوطلب گرفتن دختران می شود ودختران که از خدعه ی شاه تیبال آگاه شده بودند با لباس رزم به مجلس مهمانی می روند و پشوتن و عده ای از پهلوانان را می کشند و به طرف قنوج عزیمت می کنند. بهمن به انتقام خون پشوتن ، شاه تیبال را می کشد و شهر آنان را غارت می کند. پادشاه قنوج نیز دختران را با گرمی می پذیرد. بهمن نامه ای به او نوشته و دختران را می خواهد. پادشاه قنوج موضوع را با دختران در میان می گذارد و وسیله ی فر ار آنان را فراهم و بهمن را هم از این ماجرا آگاه می سازد.بهمن چند تن از گردان را مآمور گرفتن دختران می کند بین آنان سختی در می گیرد و کشته بسیار به جای می ماند. در این نبرد بر اثر زخمی که دختران برمی دارند دستگیرو در کنار زال زندانی می شوند. پادشاه قنوج ، بهمن را به کاخ دعوت می کند. وی چندی را به عیش ئ شادی می گذراند. پس از آن قصد دخمه ی پهلوانان می کند. پادشاه قنوج مشکلات رفتن به آن جا را باز گو می کند ؛ولی بهمن نمی پذیرد و به طرف دخمه حرکت می کند در راه به یک کشتی برخورد می کند که پهلوانی به نام برزین آدر پسر فرامرز در آن بوده وی برای یاری پدرش قصد عزیمت به ایران را داشته است. با خدعه و نیرنگ او ستگیر و زندانی می شود. در راه دخمه شگفتی های بسیار دیده می شود و سرانجام بهمن نزدیک دخمه می رسد. در اینجا،بهمن ،فریدون،کیخسرو،سیاوش را در خواب می بیند که به طرف بهشت می روند. از آن ها می خواهداجازه دهند او نیز با آن ها باشد ولی آنان به سبب آن که قصد ویران کردن دخمه ی پهلوانان را داشته وی را سرزنش می کنند و اجازه نمی دهند با آن ها به بهشت برود. پس از بیداری،جاماسب از موضوع خواب آگاه می شود و وی را از ویران کردن دخمه بر حذر می دارد. بهمن سوگند یاد می کند که چنین کاری نخواهد کرد و به دیداردخمه می رود.پس از بازدید دخمه ی پهلوانان و دریافت دستوراتی در کنار جسد آنان نهان شده بود از دخمه خارج می شود وسپس به طرف سیستان می رود و با به دست آوردن گنج ها،دستور تجدید بنای شهر سیستان را می دهد و زال و دیگر کسان او را جز ، برزین آذر، آزاد و شهر جدید را به آن ها واگذار می کند. ( همان ، ۱۳۷۰ : ۱۹)
بخش چهارم
در این بخش بیشتر از برزین آذر و ستیزه ی او با بهمن که سرانجام به صلح و آشتی انجامیده می شود سخن رفته است، زال و دختران رستم وکسان دیگر او در سیستان زندگی تازه ای را شروع می کنند. و از بهمن دعوت می نمایند چندی مهمان آنان باشد. بهمن به مهمانی می رود و در یک مجلس نشاط از او می خواهند که برزین آذر را ببخشد ولی بهمن نمی پذیرد و دستور می دهد او را به ماهان دژ منتقل کنند. برزین آذر را با بند های گران روانه ی ماهان دژ می کنند. در بین راه در ساری حادثه ای سبب آزادی وی می شود. ماجرا چنین بوده است؛ در ساری مرد درویشی دختری زیبا روی داشته، او از مرد بازرگانی مبلغی قرض می گیرد و چون نمی تواند قرض خود را بپردازد. بازرگان قصد تصاحب دختر را می کند. مرد درویش ناگزیر تن در می دهد. در آن شهر پهلوانی به نام رستم تور بوده، دخترماجرای بازرگان و قصد وی را با اومی گوید. رستم تور در خارج شهر کمین می کند،بازرگان را می کشد و دختر را نزد پدرش می فرستد، در اثر این کار، رستم تور از ترس حاکم شهر در جنگل ها و کوه ها به سر می برده است. هنگامی که برزین آذر را فرستادگان بهمن به طرف ماهان دژ می بردند، رستم تور از جریان آگاه شده و او را از بند، رها می سازد. سپس با او پیمان می بندد و با گردآوری مال لشکری را به دور خود جمع می کنند. و لشکر بهمن را تار و مار پراکنده می سازند. خبر به بهمن می رسد. جاماسب فرزانه، او را راهنمایی می کند که از زال بخواهد وساطت نماید ولی برزین آذر نمی پذیرد. سپس به توصیه ی جاماسب فرزانه، بهمن بانو گشسب را به دربار می طلبد و با او پیمان می بندد که یا برزین آذر را وادار به آشتی کند و یا با او به جنگ بپردازد. بانو گشسب با یکی از پهلوانان و سپاهی به نزد برزین آذر می رود. بانو گشسب و برزین آذر قرار و مدارها را می گذارند. حیله ها را به کار می برند و سرانجام لشکر تار و مار و بانو گشسب به برزین آذر می پیوندد. بهمن از این پیشامد سخت ناراحت می شود. و خود لشکری فراهم کرده به مقابله برزین آذرمی شتابد. در این جنگ نیز شکست نصیبش می شود و به تیسفون فرار می کند. برزین آذر پس از این نبرد به شادمانی پیروزی به عیش و نوش پرداخته و به شکار می رود. در شکارگاه حوادث تازه ای پیش می آید و دختر برادر حاکم پارس را به زنی می گیرد و سپس حاکم پارس لشکری برای مقابله با بهمن همراه او می فرستد. از آن سو پادشاه تیسفون از بهمن پذیرایی می کند و چون او را مشوش می بیند از دیوان و جادوان یاری می طلبد و سپاهی گرد کرده به مقابله با آذربرزین می شتابد. در این نبرد سرکرده ی دیوان شکست می یابد و به جادویی ناپدید می شود و لشکریان او یار و مار می شوند بهمن در صحرا گرفتار برزین آذر و رستم تور می شود ولی خاقان چین او را نجات می دهد. پس از این جنگ جاماسب وزیر، بهمن را به دژی در ساری می فرستد و از برزین آذر تقاضای صلح می کند و اتفاقاتی رخ می دهد.سرانجام صلح و آشتی برقرار می گردد و برزین آذر سپهسالار لشکربهمن می شود و جنگ های چندین ساله پایان می یابد. و مجالس عیش و سرور برپا می شود. پهلوانان هر یک حکمرانی خطه ای را می خواهند بهمن به هر یک سرزمینی را می بخشد، مدتی می گذرد. بهمن خوابی هولناک می بیند ، جاماسب فرزابه تعبیر خواب را نزدیک بودن مرگ او بیان می دارد و از او می خواهد هما را جانشین خود سازد. جاماسب پس از مدت کوتاهی می میرد. بهمن، برزین آذر و سپس سایر پهلوانان را فرا می خواند و هما را جانشین خود می سازد. همه ی سران و پهلوانان با او پیمان می بندند. بهمن با برزین آذر و رستم تور به شکار می رود. نزدیک دیر کجین عده ای از کشاورزان از شاه می خواهند که اژدهایی را که همه ساله هستی آنان را به باد می داده نابود کند. پس از گفتگو که بین بهمن و برزین آذر و رستم تور در می گیرد بهمن به مقابله با اژدها می شتابد. اژدها از را می بلعد و هر چه از برزین آذر تقاضای یاری می کند او ترتیب اثر نمی دهد، مدتی به سوگ می نشینند،سپس هما به تخت شاهی می نشیند و داد و عدل پیشه می سازد. داستان در اینجا به پایان می رسد. (همان ، ۱۳۷۰: ۲۰-۲۱ )
۲-۹-۲-نگاهی به مقایسه منظومه ی بهمن نامه با داستان بهمن در شاهنامه
از جمله موارد اختلاف بین بهمننامه با شاهنامه،موضوع ازدواج یا ازدواجهای بهمن است.در شاهنامه فقط از پیوند زناشویی بین وی و دخترش همای سخن به میان آمده است.که این نکته مورد تأیید بسیاری از متون تاریخی است. فقط ابن بلخی در فارسنامه ضمن تایید نسبت پدر و فرزندی بهمن و همای یا به تعبیر وی خمانی،منکر ازدواج این دو شده است،وی اعتقاد دارد که همای اصلا ازدواج نکرده وبهمنچون گذشته شد،از وی پنج فرزند ماند.دو پسر،یکی ساسان و دیگر دارا و سه دختر،یکی خمانی،دیگر فرنگ،سه دیگر بهمن دخت.امّا ساسان با آنکه عاقل و عالم و مردانه بود،رغبت به پادشاهی نکرد و طریق زهد سپرد و در کوه رفت و دارا طفل بود شیرخواره،پس پادشاهی بر خمانی کی دختر بزرگتر بود،قرار گرفت،و قومی گفتهاند: دارا پسر خمانی بود از پدرش بهمن و چون او را وفات آمد،دارا هنوز نزاده بود و مادرش پادشاهی میراند،او بزرگ شد و روایت اوّل درستتر است.این خمانی زنی عاقل و با رای و حزم بوده است و مقام به بلخ داشت و روایت درست آن است کی بکر بود و تا به مردن شوهر نکرده و بکر مرد.». در بهمننامه،بهمن چهاربار تن به ازدواج میدهد،بار اوّل به توصیه و میانجیگری رستم،با دختر پادشاه کشمیر ازدواج میکند،امّا پیوندی کوتاه وناپایدار،زیرا کتایون با کمک غلامش لولو و همدستی فرمانده سپاه بهمن، اردشیر،کمر به نابودی بهمن میبندد که با هوشیاری پارس پرهیزگار این نقشه نقش بر آب میشود و بهمن با فرار به سرزمین مصر از مهلکه جان سالم به در میبرد.دومینبار بهمن بعد از دوبار پیروزی بر همای،دختر شاه مصر،پیشنهاد ازدواج با وی را که میگوید:چنین عهد کردهام که باکسی ازدواج کنم که برمن پیروزشود،میپذیرد. سومین مرتبه،بهمن در شکارگاه به دنبال آهویی به صحرایی کشانده میشود و در آنجا دختری زیبا را میبیند که به گفتهی پدرش اسلم،بر بهمن شیفته گشته،دل در گرو عشقش بسته است.
بدو گفت اسلم مرا هست نام همم نام و هم شادکامی و کام به فرمان من گشته یکسر پری مرا دختر است این،بدین دلبریبه روی تو بر فتنه و شیفته است دلش فرّ و زیب تو بفریفته است چو آگاه گشت از تو ای شهریار که آهنگ کردی به دشت شکار بیامد به پیش تو آهو نمود به چاره ترا ایدر آورد زود اگر خواهی او را تو از من بخواه میان در نیاید که باشد گناه مر آن ماه را خسرو از وی بخواست بر آیین ایشان و بر راه راست
در چهارمینبار دختر رای قنوج-تندبر-را خواستگاری میکند.
چو پر گشت جام بلورین ز می ز رخ پردهی شرم برداشت کی چنین گفت با تندبر شهریار دلم شد مر این ماه را خواستار به من ده که این مر مرا درخور است خنک هرکه را اینچنین دختر است… بخفت و دگر روز پیران شهر کسی کو ز دانش بسی داشت بهر بیاورد و با شاه پیوند کرد به سوگند مر شاه را بند کرد
فرجام بهمن
به روایت فردوسی در شاهنامه،همای پس از ششماه آبستن گشتن به داراب بیمار میشود و به دنبال بیماری وی،بهمن نیز به بستر بیماری میافتد،بیماریای که منجر به مرگ وی میگردد.ولی در بهمننامه آمده است:بهمن یک هفته پس از مرگ جاماسب و بر پای داشتن مراسم عزاداری وی،برای شکار به شکارگاه میرود،در آنجا چند نفر به دادخواهی میآیند و از وجود اژدهایی در منطقهای در دیر کجین شکایت میکنند و میگویند سه سال است این موجود هولناک حاصل زحمات ما را به باد میدهد:بهمن برای نابود کردن این اژدها به دیر کجین میآید.ابتدا رستم گیلی داوطلب مبارزه میشود،ولی چون قدرت رویارویی با آن حیوان هولناک را در خود نمیبیند،فرار را بر قرار ترجیح میدهد. بنابراین،بهمن خود ناگزیر به مبارزه با آن میرود،امّا مغلوب میگردد و به کام مرگ فرو میرود.البته این واقعه را قبلا جاماسب در تعبیر خواب بهمن یادآور شده بود:
شود روزگار تو شاها به سر به دست یکی سهمگین جانور
و بدینسان زندگی وی به دست جانوری سهمگین پایان مییابد.هرچند این داستان که مورد استناد فردوسی و ایرانشاه بوده از دو روایت مخالف آمده است،امّا علیرغم اختلاف مآخذ،هردو در بازنمود گوشهای از آثار حماسی موفق بودهاند.چنانکه از قراین برمیآید،ایرانشاه نیز همانند سایر حماسه سرایان بعد از فردوسی،شاهنامه را سرلوحه و الگوی کار خویش در حماسهسرایی قرار داده است؛ضمن یادآوری و تاکید بر این نکته که هیچ اثر حماسی تابو توان مقابله با شاهنامه را ندارد و نزدیکی به مقام شامخ فردوسی در حماسهسرایی برای هیچکس میسور نبوده و نیست، مصحح محترم بهمننامه،استاد رحیم عفیفی، میگوید:تأثیر نفوذ کلام شاهنامه در بهمننامه بسیار بوده و این امر تا آنجا به چشم میخورد که بسیاری مضامین،مصرعها و ابیات شاهنامه با کم و زیاد شدن بعضی واژهها در بهمننامه دیده میشود. بهطورکلّی،میتوان گفت: بهمننامه تحت تاثیر کلام و زبان فردوسی بوده است.( اسدی، ۱۳۸۳: ۱۹-۲۳)
فصل سوم
( روش تحقیق )
۳-۱- ابزار سنجش و گرد آوری اطلاعات در این پایان نامه
این پژوهش ، یک تحقیق نظری و کتابخانه ای به شمار می آید . بنابراین ابتدا به یاد داشت برداری مطالبی می پردازیم ( فیش برداری ) که در زمینه ی تحقیق مورد نظر مورد استفاده قرار می گیرند که از جمله می توان متونی که در رابطه با روایت شناسی، ریخت شناسی، شخصیت پردازی، عناصر داستانی صورت گرفته را نام برد و همچنین انتخاب بهترین الگو برای تحلیل و بررسی شخصیت های یک اثر حماسی به نام بهمن نامه، که با تحقیق در شاهنامه که بزرگترین اثر حماسی است و دیگر آثار حماسی از قبیل ، فرامرز نامه ، سام نامه و…اطلاعات بیشتری در زمینه ی داستان بهمن نامه به دست آورده و در آخر با قرار دادن شخصیت های بهمن نامه در الگوی مورد نظر که الگوی ریخت شناسی پراپ می باشد به تحلیل و بررسی تحقیق مورد نظر خواهیم پرداخت.
۳-۲-تعریف روش تحقیق
بر اساس ماهیت و روش ، تحقیقات علمی را میتوان به پنج گروه تقسیم کرد که عبارتند از:
تحقیقات تاریخی ، توصیفی،همبستگی، تجربی و علمی.
روش تحقیق در این پایان نامه نظری و کتابخانه ای است.در این تحقیقات از روش بررسی متون و محتوای مطالب و تحلیل و بررسی مطالب و نیز روش های میدانی نظیر پرسش نامه ، مصاحبه و مشاهده استفاده می شود.
۳-۳-طرح نظری مسئله تحقیق :
منظور از طرح نظری مسئله تحقیق ( problematique)نگرش یا چشم انداز نظری است که تصمیم گرفته می شود برای بررسی مسئله ای که در پرسش آغازی طرح شده پذیرفته شود و راه نگاه ما به دنیا را نشان می دهد.
معیار انتخاب ما برای چارچوب نظری ممکن است :
۱- دل به خواهی باشد .
۲- بر مبنای موفق ترین چارچوب های قبلی مسئل