در طلیعه قرن جدید که سازمانها با محیط رقابت جهانی مواجهاند، همواره نیاز به تغییرات ریشهای و خلاقیتهای کاری احساس میشود؛ نیروی رقابتی جهانی، سازمان های امروزی را مجبور کرده است که بعد از دهها سال پیگیری روشها و رویههای کاری ثابت خود، روش های کاری جدید را در پیش بگیرند، به گونهای که سازمانها دارای ثبات کاری نیستند و از نوعی ثبات نسبی برخوردارند (Geisel, 2003،leithwood).
اولین کسی که به صورت جامع، مدلی برای تئوری رهبری معنوی ارائه کرد، فرای[۳] (۲۰۰۳) بوده است. فرای، بر اساس نظریات انگیزشی، مدل علی خود را که ارزشها، نگرشها و رفتار رهبر را به نتایج سازمانی از راه ارضای نیازهای بقای معنوی پیروان پیوند میدهد، توسعه داد. اساس نظریه فرای این ایده است که رهبران و پیروان نیاز به بقای معنوی داشته و نیازهای دعوت یا معناداری و عضویت در همین راستا قرار دارند.
به مرور زمان، محققان در آن زمانها دریافتهاند که رهبری معنوی در سازمانها در دو رکن ذیل خلاصه میشد:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
ایجاد یک بینش که اعضای سازمان نوعی دعوت را احساس کنند که طی زندگی شان معنا پیدا کرده و نوعی تفاوت در مفاهیم را احساس میکنند.
ایجاد یک فرهنگ سازمانی/ اجتماعی بر اساس عشق انسان دوستی (Fry, 2003).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در آن زمان، دانشمندانی چون (Fry, 2003 & 2005) و (Reave 2005)، به این باور رسیدهاند که تئوری رهبری معنوی از آنجا که بسیاری از طریقتهای معنوی توافق خیلی زیادی در خصوص ارزشهای معنوی دارند، حاوی رویکردی جهان شمول است.
همچنین اسمیت[۴] (۱۹۹۲)، به این نتیجه دست یافت که همه مذاهب در ارزشهای متدوال فروتنی، نیکوکاری، صداقت و بصیرت اشتراک دارند. به زعم آنان، در پژوهشهای بین فرهنگی مشخص شده که ارزشهای معنوی جذابیتهای جهانی داشته که از آن رو توافق گستردهای بر ویژگیهای معنوی رهبران موفق و ناموفق وجود دارد و لذا تئوری رهبری معنوی میبایست فراتر از محدودیتهای وضعیتی با فرهنگی خاصی باشند. این در حالی بود که نظریات اقتضایی تنها برای سناریوهای خاصی رهنمود ارائه میدادند (Reave 2005).
در آن زمان، سازمانها برای اینکه از قافله عقب نیافتند، اکثر این سازمانها توجه خود را معطوف به رهبران سازمانی کردهاند و با شجاعت و جسارت خاصی سعی در ایجاد تغییرات بنیادی درون سازمان دارند، چرا که رهبری با ایجاد تغییر سروکار دارد. در واقع در حال حاضر یک نیروی شتابان آشکار و نمایان برای تغییر سازمانی و جامعه جهانی در حال حرکت است. از این رو نیاز به رهبری مقدستر بهوجود آمده است که چهار عرصه اساسی ماهیت انسان یعنی جسم(فیزیکی)، ذهن(تفکر منطقی)، سرشت(عواطف و احساسات)، و روح را در هم ادغام میکند. در واقع پاسخ به این نیازها، نیاز به تغییر شکل سازمانی گسترده به پارادایم سازمان یادگیرنده را الزام میکند. از این رو نیاز به رهبران معنوی در سازمان های یاد گیرندهای نمود پیدا میکند که الگوهای تفکر در آنها گسترده و پرورش یافته و اشتیاق همگانی به طور گستردهای در آن تنظیم شده است. افراد در چنین سازمان هایی توانمند هستند و صلاحیت دستیابی به چشم انداز روشن سازمانی را به طور نمایانی دارند. بنابراین وجود رهبری معنوی در چنین سازمان هایی مستلزم تغییر و تحول و موفقیت مستمر است. در مجموع اهمیت و ضرورت معنویت در سازمان آنچنان است که میتواند برای سازمانها، انسانیت و برای اجتماع، فعالیت و برای محیط، مسئولیت را به ارمغان آورد. اگر چه رهبری یک موضوع مورد علاقه برای هزاران سال بوده است، اما تحقیق علمی در این زمینه درست در قرن بیستم شروع شده است (judge, 2005، bono، ilies،Gerhardt). در واقع، تحولی در توسعه نظریات رهبری از جنگ جهانی دوم به وجود آمده است که باعث ارائه چندین نظریه در زمینه انگیزش پیروان شامل نظریه مسیر- هدف، رهبری کاریزماتیک ، رهبری تحول آفرین و تعاملی شده است. اما اگر با تعمقی دقیق به سیر تکوین مطالعات رهبری توجه کنیم، خواهیم دید، تا کنون تحقیقات مختلفی در مورد ویژگیهای فیزیکی، ذهنی و عاطفی رهبران صورت گرفته، ولی موضوعی که در سالهای اخیر توجهات زیادی را به سوی خود جلب کرده است، ویژگی رهبران معنوی است و اینکه چگونه میتوان با توسل جستن به معنویت، سلامت فردی و سازمانی را به ارمغان آورد.
۲-۲٫ اهمیت و ضرورت رهبری معنوی
امروزه، با رقابتی شدن بازار جهانی، سازمانها بقای خود را در محیط خارجی خود، در گرو تلاش و تعهد کاری بیشتر کارکنان در جهت پیش بردن اهداف سازمانی میدانند. دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که صرف اینکه مدیران دیدی ابزاری به کارکنان داشته باشند و آن ها را نیرویهای بی جانی که صرفا در راه بدست آوردن سود سازمانی از آن ها بهره کشی شود، به مرور زمان آن ها را از کار و سازمانشان دلزده کرده و فعالیتهای سازمانی و شغلی شان را دچار خدشه میکند. از این رو به این موضوع پی بردهاند که علاوه بر توجه به مسائلی همچون سود و هزینه و بهره وری، بایستی به جنبههای روحانی کارکنان همچون اخلاقیات، معنویت، انگیزش و … نیز توجه داشته باشند. یکی از موضوعات مهمی که اخیرا توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده، معنویت و رهبری معنوی است.
به نظر میرسد که ضرورت وجود معنویت و رهبری معنوی در سازمان های داخلی هنوز به خوبی درک نشده است. البته موضوع معنویت و رهبری معنوی در سازمان در حال تبدیل شدن به موضوع عمومی در رفتار سازمانی است. در حالی که در سالهای اخیر در این زمینه تحقیقات فراوانی انجام و کنفرانسهای متعددی برگزار شده است. ضرورت پرداختن به موضوع معنویت و رهبری معنوی در سازمان هایی همچون بانک پارسیان در این پژوهش از ان جهت است که امروزه با افزایش سازمانهای ارائه دهنده خدمات در عرصه بانکداری و رقابتی شدن این صنعت در ایران، بقای بانکها در این بازار رقابتی، ارائه هر چه بیشتر خدمات با کیفیت به مشتریانشان بوده که در این بین کارکنان نقش به سزایی را در پیش برد اهداف بانکها به عنوان رابط مستقیم با مشتریان خواهند داشت. در این میان برای افزایش روحیه کارکنان و تاثیرگذاری بر روی تعهد قلبی شان به سازمان، نقش رهبران معنوی و موضوع رهبری معنوی در سازمان از اهمیت بالایی برخوردار است.
۲-۳٫ تعاریف و اصطلاحات
۲-۳-۱٫ مفاهیم و تعاریف معنویت در رهبری معنوی
سازمانهای عصر حاضر در محیطی فعالیت میکنند که پیچیده و متغیر میباشد. جهانی سازی فزآینده، فعالیتهای اقتصادی و رشد روزافزون تکنولوژی از عوامل شتابان و هدایت کننده این تغییرات بوده است. بنابراین سازمانهای کنونی باید در یک محیط اقتصادی مبتنی بر اقتصاد جهانی که به طور مستمر با دانش و اطلاعات جدید در ارتباط است فعالیت کنند. این تحولات، سازمان هایی را خواستارند که فعال و پویا باشند. برای مواجه با تغییرات روزافزون محیط بیرونی و چالشهای آن، سازمانهای کنونی باید فضای کاریای را بوجود آورند که به آنان در جذب، نگهداری، ارتقا و انگیزش یک تیم از کارکنان ماهر یاری کند. ایجاد محیط کاریای که احساس معنا و رقابت را در کارکنان بوجود آورد یک الزام و ضرورت استراتژیک برای هزاره سوم میباشد (Whitting ton, 2006).
عکس مرتبط با اقتصاد
همه این موارد نیازمند یک تحول سازمانی است که هم موجب رشد و اثربخشی سازمانی گردد و هم رفاه کارمندان را مورد توجه قرار دهد (French & bell & zawachi, 2000).
نیاز به معنویت همانند تمامی نیازهایی که انسان داراست، یکی از نیازهای عمده میباشد. فرد تمام این نیازها را با خود به محیط کار میآورد. ریشه ارتباط معنویت و رهبری شناخت این مساله است که همگی ما دارای یک صدای درونی هستیم که منبع نهایی در حل مشکلات فردی و کاری و رویارویی با بحرانهای امروزی میباشد. (Fry & Melane, 2008).
اصطلاح معنویت در زمینههای گوناگونی به کار میرود، به همین دلیل تعریف جامع آن مشکل است. در حقیقت نویسندگان از زوایای گوناگون به این مقوله توجه کردهاند و تعاریف مختلفی برای آن ارائه دادند. به گونهای که توافق اندکی بر روی تعریف این موضوع وجود دارد (Fry, 2003).
معنویت سبکی از زندگی است که چیزهایی را که امکان دارد معنوی نامیده شود، شناسایی میکند. مذهب سبکی ویژه از به کارگیری معنویت است که معمولا نیازمند یک وابستگی نهادی است. معنویت نیازمند رابطه نهادی نیست. معنویت در ماورای ما قرار دارد. شخص معنوی تمایل بسیاری به عمیق شدن و احترام به دیگران دارد. همچنین کسی که معنوی است با احترام و گشودگی بسیار به افراد پاسخ میدهد. معنویت در درون افراد وجود دارد و با تلاش آنچه که به شخص انگیزه میدهد، شناسایی میکند. معنویت آن چیزی است که در درون هر فرد یافت میشود و در حالتی که برای فرد منحصر به فرد است، قابل تجربه خواهد بود. معنویت به شکل عمیقی درونی و شخصی است و به همه اعتقادات مذهبی و الگوهای جامع و احساسات و رفتارهایی گفته میشود که در نهایت در پیوند با خداوند متعال صورت میگیرد (Rezach, 2002)
به گفته مک نایت[۵] (۱۹۸۷)، معنویت نیرویی الهام بخش و انگیزاننده زندگی است، انرژیای است که روح بخش فرد به سوی فرجامی معین یا هدفی به سمت ورای فردیت میباشد (زراعت کار، ۲۰۰۸).
معنویت پاسخ مثبت به نیازهای درونی و گرایشهای باطنی انسان است. معنویت ارتباط انسان با خدا و عالم درونی است و اصالت را به معنا و مابعدالطبیعه دادن است. در اسلام منظور از معنویت، برخوردای از ارزشهای والای انسانی مانند ایمان به خدا، احترام به دیگران، پذیرش افراد، تقوا، خدمت، خوش بینی و صداقت به شکل عام و گسترده است. (نادری و رجایی پور،۱۳۸۹).
پیروان معنویت در محیط کاری و سازمان ها، بر این باورند که معنویت در محیط کار، کارکنان را به روحی وحدت یافته و بی همتا مبدل میسازد تا آنان احساس تعالی و همدلی را در محیط کاری تجربه نمایند. رهبری معنوی، انگیزش کارکنان را از راه چشم اندازی متعالی و فرهنگی مبتنی بر ارزشهای نوع دوستی در بر میگیرد که پیامد آن افرادی با انگیزه تر و متعهد تر در سازمان است (Fry & Matherly, 2006).
نیاز به معنویت نیز به سان نیازهای احساسی، ذهنی و فیزیولوژیکی، یکی از نیازهای عمده و اساسی انسان است. فرد تمام این نیازها را با خود به محیط کار میآورد. ریشه رابطه میان معنویت و رهبری شناخت این موضوع است که همه ما دارای یک ندای باطنی هستیم که منبعی در حل بحرانهای فردی و کاری و مواجه با مسائل است.
در تعریف دیگر، معنویت به معنای ایجاد تغییر در زندگی شخصی و اجتماعی بر طبق چیزی که در فرهنگ خاص هر جامعه مقدس به شمار میآید (Cacioppe 2000). همینطور در تعریفی دیگر، معنویت را به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی خواندهاند (Cavanagh, 1999).
معنویت دارای ماهیتی فردی است و همین امر باعث شده است که دیدگاههای متفاوتی درمورد آن شکل گیرد. برخی معنویت را برخاسته از درون انسانها میدانند و معنویت را چیزی فراتر از قواعد مذهبی میخوانند که مربوط به جریان معنا بخشی و خودیابی درونی است. هر چند در این دیدگاه به طور قطع صحبت از قدرتی به میان میآید که از درون هر فرد نشات میگیرد، در عین حال این بینش شامل احساس مرتبط بودن فرد با کار خود و دیگران نیز میشود، به شکلی که حتی پیروان این دیدگاه، معنویت را به شکل احساس اصلی فرد، رابطه با درون خود و کل جهان نیز خواندهاند (Kerishna kumar & neck, 2002).
معنویت نوعی نیاز درونی انسان برای ارتباط با امری فراتر از خویش است. اما این به چه معناست؟ آن امری فراتر از ماست که نتوانیم با احساس خود آن را درک کنیم. معنویت ممکن است مشمول دو جزو باشد: عمودی و افقی. جزو عمودی امری مقدس، الهی و بدون مکان و زمان میباشد که دارای قدرت بالاتر و منبعی بزرگتر از آگاهی است که ما تمایل داریم با آن ارتباط برقرار کنیم و هدایت شویم. جزو افقی آن اشاره به تمایل ما در خدمت کردن به انسانها و سایر موجودات این هستی است (wigglesworth, 2004).
تعریف دیگری که در زمینه معنویت ارائه شده عبارت است از: جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است، درک عمیق ارزشهای زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود و نظامهای باور شخصی (Mears, 1990).
معنویت تلاشی در راستای پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، موجودات غیر انسانی و خدا و یا جستجو در جهت آنچه برای انسان شدن مورد نیاز است و کندوکاو برای رسیدن به انسانیت کامل دانستهاند (Hinnells, 1995).
۲-۳-۲٫ معنویت در سازمانها و محیطهای کاری
جایگاه معنویت در سازمانها به گونهای رو به افزایش از سوی مدیران، سرپرستان، کارکنان و پژوهشگران به عنوان ضرورتی جهت تعاملات سازمانها با کارمندان، مشتریان و جامعه مورد عنایت قرار گرفته بود. به گونهای که مفهوم معنویت در فضای کاری در سالهای اخیر استانت زیادی را به خود جلب کرده است (aydin & ceylan 2009).
گیاکالون و جورکیویس[۶] معنویت را در فضای کار و سازمان به این شکل معرفی کردهاند: معنویت چارچوبی از ارزشهای سازمانی ثابت شده در فرهنگ که تجربه افراد از تعالی را از راه فرایند کار، رشد میدهد و احساس آن ها از رابطه داشتن با دیگران را به طریقی که احساس کامل بودن و لذت را برای آن ها فراهم میکند، آسان میکند. معنویت در محیط کار به عنوان چارچوب ارزشهای سازمانی دیده شده در فرهنگ تعریف شده که تجربه متعالی افراد را از طریق فرایند کار رشد میدهد (Daniel, 2010).
تعریف معنویت با معنویت در محیط کار با هم تفاوت هایی دارند. این به این دلیل است که معنویت در کار، نیرویی الهام بخش در جهت جستجوی پی در پی جهت یافتن هدف و معنا در زندگی کاری، درک عمیق از ارزش کار، گستردگی عالم هستی، موجودات محیط طبیعی و نظام باور شخصی میباشد (میرز،۱۹۹۰). معنویت در کار به جنبههای شخصی نظاره دارد و معنویت در محیط کار به جنبههای کاری آن اشاره دارد. معنویت در کار در سطح فردی و معنویت در محیط کار در سطح سازمانی آن بررسی میشود. در برخی از نوشتهها اصطلاح روح در کار را برای معنویت در کار و اصطلاح روح در محیط کار را برای معنویت در محیط کار به کار گرفته میشود (Kinjersky & Skeripnk, 2004).
برای بعضیها معنویت در کار به معنای واقعی بودن و ارتباط با نیروی الهی اشاره دارد و برای برخی از مدیران مذهبی به معنای تصدیق خداوند و کتابهای الهی است. برای عدهای نیز معنویت در محیط کار به معنی شروع نهضت مذهبی دیگری است که اهمیت آن از عواطف و وجدان بیشتر است (Kavanof, 1999).
امروزه سازمانها با کارکنانی مواجهاند که در جستجوی پیدا کردن کاری با معنا، هدفمند و پرورش محیطهای کاری با این خصوصیات هستند و این مهم غیر از ورود معنویت در کار امکان پذیر نیست. در واقع معنویت در کار وصف کننده کارکنانی است که کارشان با معنا و هدفدار است. استفاده از معنویت در محیط کار، کوششی برای یافتن هدف نهایی فرد در زندگی است، تا بدان وسیله بتواند با سایر همکاران خود و کسانی که با او ارتباط کاری دارند، رابطه قوی برقرار کرده و نوعی هماهنگی بین عقاید اساسی فرد و ارزشهای سازمان ایجاد کند (Miliman, 2003).
بج[۷] (۲۰۰۰)، تعاریفی که در باب معنویت در محیط کار و سازمان بوده را در ۶ تعریف مرتبط با مقوله، دسته بندی کرده است: انسان گرا، بوم شناس، طرفدار محیط زیست، پست مدرنیسم تاییدگرا، مدیر گرا، بنیاد گرا و پست مدرنیسم شک گرا.
عکس مرتبط با محیط زیست
هنسن[۸] به تغییرات نیازهای کارکنان در سازمان اشاره میکند. بدین گونه که هال، در سازمانهای قرن بیست و یک، تغییرات رو به افزایشی را میبیند و بر این باور است که افراد بیشتر از سازمانها بر شغل خود کنترل دارند. لازم است که مدیران و کارکنان به این نکته توجه زیادی مبذول دارند (Hensen, 2001). سازمانها در صورتی موفق میشوند که کاملا به همه نیازهای کارکنان خود پاسخگو باشند. در حقیقت، معنویت در محیط کار یک روند در حال شکل گیری است که برای جوامع مختلف معناهای متفاوتی دارد. برای بسیاری از افراد به معنای رابطه با خدا است. برای برخی از مدیران مذهبی، معنویت به معنای تصدیق خداوند و کتابهای الهی است.
معنویت سفری است به سوی یکپارچگی شغلی و معنویت که جهت، کمال و پیوستگی در محیط کار را شکل میدهد (Gibounz, 2001). معنویت در کار، درک و شناسایی ابعادی از زندگی درونی کارکنان است که قابل رشد است و به واسطه انجام فعالیتهای با معنا، در زندگی اجتماعی شکل و پرورش مییابد (Ashmas & Duchan, 2001). معنویت در کار، یک تجربه از اعتماد متقابل در میان کارکنانی است که توسط خوش بینی و حسن نیت فردی ایجاد میشود و منجر به شکل گیری فرهنگی سازمانی انگیزشی و افزایش عملکرد جامع میشود که در نهایت تعالی سازمانی را به همراه دارد (Marquis, 2006). معنویت در محل کار از طرف رهبران سازمان، فرهنگ سازمانی، خط مشیها و طرح کار تقویت و شکل مییابد. حساسیت و علاقه به کارمند باید در همه رویکردهای سازمانی مشاهده شود (Brack, 1999).
در تجزیه و تحلیل معنویت در سازمان، سطوحی که به وسیله میلیمان ارائه شده حائز اهمیت است، چرا که با سه سطح رفتار سازمانی، فردی، گروهی و سازمانی ارتباط پیدا میکند. هر چند معنویت در سازمان، مفهوم عمیقی به همراه دارد، با این حال، در تمام تعاریف ارائه شده توسط مراکز علمی، معنویت در برگیرنده مفهومی از جامعیت، کمال، پیوستگی در محیط کار و ارزشهای عمیق در کار است. بنابراین معنویت در سازمان در سطح فردی، تلاش جهت یافتن معنا و هدف در زندگی کاری، در سطح گروهی؛ رابطه قوی بین همکاران و افرادی که به نحوی با کار مشارکت دارند و در سطح سازمانی؛ پیوستگی میان اعتقادات و ارزشهای سازمان است (Miliman, 2003).
۲-۳-۳٫ ارتباط میان رهبری معنوی و معنویت
معنویت و رهبری هر دو سازههای پیچیدهای هستند. معنویت به عنوان موضوعی جدید در تئوریهای رهبری معرفی شده، به گونهای که همپوشانی بسیاری میان معنویت در محیط کاری و تئوریهای رهبری وجود دارد. معنویت و رهبری در اسلام دو روی یک سکه هستند و نمی توانند جدا از هم دیده شوند. آن دو به هم آمیخته شده و هر دو در پایگاه اخلاقی اسلام پایه ریزی شدهاند. هر دو مرتبط با خدا هستند و ریشه در تسلیم خود در برابر قدرت الهی دارند (Al arkoubi, 2008).
دنت و هیگینس[۹] (۲۰۰۵) هم در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدهاند که سازگاری روشنی میان ارزشهای معنوی و اثربخشی فعالیتهای رهبری وجود دارد. در بررسی دیگری که توسط (Reave 2005) صورت گرفته، ارزش هایی که آرمانهای معنوی چون صداقت، درستکاری و خضوع را در نظر گرفته اند، روی موفقیت رهبری اثر گذار بودهاند (Fry et all, 2011).
رهبری در اسلام به عنوان فرایندی که به وسیله آن رهبر مشارکت داوطلبانه پیروان در تلاش برای دستیابی به اهداف مشخص را جستجو میکند، وصف شده است. این تعریف به این نکته اشاره دارد که فرایند رهبری نباید مبتنی بر اجبار یا زور باشد، در حقیقت در همه کارها از جمله آن هایی که به دین مربوط میشوند، اجبار ممنوع میباشد (Al arkoubi, 2008).
رهبری معنوی اثربخش از راههای مختلفی قابل سنجش است:
ارزیابیهای ذهنی از پیروان و کارکنان
از طریق همسالان و افراد مافوق
از طریق تاثیر بر روی پیروان و کارکنان
از طریق دستیابی به اهداف سازمانی همچون سود و بهره وری (Reave, 2005).
یکی از مهم ترین اجزای محیطهای کاری معنوی، رهبر معنوی است. سازمانها باید در راه تبدیل خود به سازمانهای یادگیرنده، معنویت را در فضای کاری خود رواج دهند. در این میان وظیفه رهبر را میتوان کمک به سایرین در جهت یافتن روح درونی خویش، کسب اعتماد دیگران، گوش دادن موثر به نیازهای دیگران و خدمت به کارمندان بدون در نظر گرفتن علایق شخصی خویش در نظر گرفت.
اگر مهمترین عامل برای عضو شدن فرد در یک سازمان جلب کردن لطف آنان بدانیم، رهبری را نیز باید مهم ترین شخص در سازمان دانست که توانایی این امر را داراست.رهبران معنوی به فعالیتهای پیروان در سازمان یه وسیله وصل آنان به ارزشهای درونی شان معنی میدهند و موجب بالا رفتن تعهد، انگیزش و کارایی شان در سازمان میشوند. مهم ترین دلیل جهت به کار گرفتن معنویت در موفقیت رهبری اینست که رهبران در سازمانهای معنوی، نسبت به رهبرانی که در سازمانهای عادی کار میکنند، نمره بالاتری را از طرفداران خود دریافتند (Fry, 2003).
از آنجا که معنویت دستیابی یه بهره وری را آسان می کند، در سازمان موازین اخلاقی را ایجاد کرده و مانع ورود اضطراب و استرس در سازمانها میشود. برخی از پژوهشگران معنویت را با رهبری ارتباط دادهاند. به همین دلیل میتوان اینگونه بیان کرد که رهبران معنوی نقش به سزایی را در اثربخشی سازمانها ایفا میکنند (Aydin & Ceylan, 2009).
۲-۳-۴٫ رهبری معنوی
نظریه رهبری معنوی عبارت است از ارزش ها، نگرشها و رفتارهایی که برای انگیزش درونی خود و دیگران به گونهای که سبب بقا معنویت و رفاه سعادت فردی از طریق معنا، هدفمندی و عضویت در خود و دیگران شود، میباشد. این نظریه مسلتزم موارد ذیل است:
ایجاد بینش و بصیرتی که در آن رهبر و پیروان احساس معنا و هدفمندی نمایند.
ایجاد فرهنگ سازمانی بر مبنای ارزشهای عشق به نوع دوستی که به موجب آن رهبر و پیروان احساس عضویت، درک شدن، مورد قدردانی قرار گرفتن، توجه و تقدیر از خود و دیگران مینمایند (Matherly & Fry, 2005).
تئوری رهبری معنوی بر اساس مدل انگیزش درونی توسعه یافته است که از چشم انداز، ایمان به هدف و ماموریت سازمان، علاقه به نوع دوستی و بقای معنویت ترکیب یافته است. هدف رهبری معنوی توجه به نیازهای اساسی رهبر و پیروان است. چنین رهبری باعث میشود که کارکنان معنی حقیقی شغل خود را دریافته و برای کاری که دارند اهمیت قائل شوند، همچنین این حس را دریابند که کارشان از نظر سازمان و سایر کارکنان نیز مهم است. رهبران معنوی چشم انداز و ارزشهای مشترکی برای افراد شکل داده و امکانات توانمندیهای تیمی و سازمانی شان را فراهم میکنند (Fry, 2003).
نظریه رهبری معنوی، یک تئوری علی برای تغییر و تحول سازمانی و خلق یک سازمان یادگیرنده و خودانگیخته میباشد. این تئوری بر مبنای الگوی انگیزه درونی که بینش و بصیرت، ایمان و امید، عشق به نوع دوستی، معنویت محیط کاری و سعادت و بقا معنوی را با هم تلفیق میکند تدوین و تکمیل گردید. هدف رهبری معنوی این است که نیازهای معنوی رهبر و پیروان را برای بقا معنویت و سعادت معنوی از طریق احساس عضویت و معنا در کار برای خلق بینش و بصیرت و هم خوانی ارزشی در سطوح فردی تیمی و سازمانی و بالاخره پرورش سلامت روانی مثبت و تعهد و بهره وری سازمانی ایفا کند (Fry, 2003).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
نظریه رهبری معنوی ورای یک چارچوب قدرتمند برای برآورده کردن این نیازها میباشد. رهبری معنوی شامل برانگیختن کارکنان از راه یک بینش متعالی و یک فرهنگ بر مبنای ارزشهای نوع دوستانه برای پرورش نیروی انسانی متعهد و با انگیزه میباشد (aydin, 2009،(Ceylan &.
جرتزن و بارباتو[۱۰] (۲۰۰۱) گفتهاند که رهبران معنوی به بعضی از ویژگیهای مهم برای سازمان خویش به سان خودشکوفایی و معنا در زندگی اطمینان میبخشند(aydin, 2009،(Ceylan &.
رهبری معنوی، ضرورتی جهت سیر به سوی موفقیتهای پی در پی در سازمانها است. رهبری معنوی به عنوان متغیری اثرگذار جهت رفع نیازهای رهبران و پیروان در راستای حفظ معنویت در نگاهها متجلی میشود که به تعهد و بهره وری سازمانی می انجامد.
رهبری معنوی میتواند به عنوان مقولهای در حال ظهور در بافت کلان تر معنویت در محیط کاری نگریسته شود (Fry et all, 2011). نظریه رهبری معنوی درون یک مدل انگیزشی درونی توسعه یافته و بر اساس ویژگی هایی چون امید، ایمان و نوع دوستی پایه ریزی شده است. هدف از رهبری معنوی خلق چشم انداز و ارزشهای متفاوت در سطوح فردی، تیمی، سازمانی و در پایان تقویت والاتری از تعهد و بهره وری سازمانی میباشد. رهبری معنوی بیشتر به عنوان یک پدیده در زمانی قابل رویت است که فرد در یک موقعیت رهبری نمادی از ارزشهای معنوی همچون صداقت، درستی و خضوع میباشد و خود را به عنوان نمونهای از شخصی که میتواند قابل اعتماد باشد و مورد تقدیر قرار گیرد، نشان میدهد (Reave 2005).
رهبری معنوی با یادگیری و رشد مرتبط است، از این جهت برای سازمان هایی که تمایل دارند که پیشرفت را تجربه کنند، این امر ضروری میباشد. رهبری معنوی سازمان از طریق رشد و یادگیری، در نهایت سازمان را به سوی بهبود مستمر در فعالیتها و نیز محصولات و خدمات با کیفیت بالاتر سوق میدهد و در نهایت منجر به سطح بالاتری از رضایت مشتریان و عملکرد مالی سازمان میشود (Fry et all, 2010).