علاوه بر این به گزارش پایگاه خبری سازمان ملل، دفتر امور جرم و مواد مخدر در سازمان ملل (UNODC) در گزارشی جدید اعلام کرد که بیش از ۴۳۷ هزار نفر در سال ۲۰۱۲ در دنیا در نتیجه جرائم منجر به قتل کشته شدهاند که بیشترین میزان آن ابتدا در آمریکا، سپس در آفریقا و کمترین میزان نیز در اروپا و آسیا و اقیانوسیه بوده است.
همچنین روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده است که ، آمار قتل در شیکاگو در سال ۲۰۱۲ تا ۳۸ درصد افزایش یافته است[۲۳۱].
اگر باز داشتن مجرم از ارتکاب جرم با عامل بیرونى، مانند مجازات یا ارعاب او از سختى و شدت مجازات امکانپذیر است و اگر جرایمى مانند قتل و دیگر جرایم علیه اشخاص آنچنان براى جامعه خطرناک است که باید حتىالامکان از وقوع آن ها جلوگیرى کرد، طبعاً قانون قصاص بیشتر از هر قانون دیگرى مىتواند مؤثر و مفید باشد و میزان وقوع این جرایم را کاهش دهد.
هـ) تنفرطبع آدمی از قصاص
مىگویند مبنای قصاص خشونت است، و کشتن، امرى است که طبع آدمى آن را نمىپسندد و از آن متنفر است، و چون آن را به وجدانش عرضه میکند، مىبیند که وجدانش از در رحمت و خدمت به انسانیت از آن منع میکند. هرگز با قهر و تنش و خشونت نمیتوان جامعه را اداره کرد. برخی از منتقدان قصاص این کیفر را وسیله میشناسند نه هدف. به باور ایشان اعدام یکی از مظاهر خشونت است و شایسته نیست این خشونت به عنوان یکی از حقوق کیفری قرآن معرفی شود.[۲۳۲]
بررسی :
در تفکر و اندیشه اسلامی، حیات انسان نشأت گرفته از ذات حضرت حق است. خداوند منشأ و سرچشمه حیات انسان است. به همین جهت، قداست، حرمت و حریم او را باید پاس داشت. در بینش اسلامی، انسان از همان آغاز پیدایش و قرار گرفتن در رحم مادر و مراحل مختلف جنینی مورد تکریم قرار گرفته و هرگونه تعدی به آن، پیامدهای کیفری را به دنبال خواهد داشت. حیات شایسته، حق اولیه و خدادادی هر انسان است و هیچ کس حق ندارد حریم این حق را هتک کند و مورد تجاوز قرار دهد. در حقیقت حق حیات، بازتاب همان نفخه الهی است، که مورد تکریم ذات اقدس حق، نیز هست و حرمت حریم حیات را باید نگه داشت.[۲۳۳]
انسان آنچنان از کرامت و عزت برخوردار است، که خداوند، خود را صاحب این کرامت میداند:
(ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ)[۲۳۴]؛ خداوند سبحان در آیه دیگر، میفرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)[۲۳۵]؛ به پاس احترام به این مقامِ کرامت و شرافت، که نشان از کرامت الهی است، زنده کردن انسان به مثابه زنده کردن تمام بشریت است، و قتل یک انسان (به ناحق)، نیز مرگ جمعی به شمار میآید:(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً)[۲۳۶].
بدینسان، نظام کیفری اسلام، جهت حفظ و حراست از کرامت انسان و حیات اجتماعی آن، راهکارهای اساسی و بنیادین را بررسی و سنجش نموده، و قصاص را، یکی از مؤثرترین عوامل بازدارنده، که هم عدالت اجتماعی و هم تأمین حیات شایسته، در گرو آن نهفته است، تشریع نموده است: (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ)؛ « و برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد».
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
با توجه به کرامت و عزتی که خداوند برای انسان قائل است ، اجرای قصاص مظهر رحمانیت خداوند می باشد. طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدّی بر او جاری می شود و … حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد زیرا از نظر اسلام ارزش جامعه از ارزش افراد مهم تر است از این رو رحمت الهی ایجاب می کند که در وهله ی اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با قوانین سختگیرانه، موجب کم شدن جرایم شود.
امام خمینی(ره) قصاص و اعدام را در مکتب اسلام، رحمت الهی میداند. ایشان، جامعه را به بدن یک انسان تشبیه میکند، چنانچه عضوی از بدن انسان فاسد شود، پزشک، به خاطر سالم ماندن دیگر اعضای بدن، اقدام به از بین بردن این عضو فاسد میکند و آن را قطع میکند. برای اصلاح جامعه نیز باید دست به چنین اصلاحی زد؛ یعنی، اگر فرد فاسد و تبهکار، قابل اصلاح نبود، باید به خاطر مصالح جامعه و حفظ نظم و امنیت آن، این غدّه سرطانی نیز از بین برود. چنانچه، این فرد فاسد از بین نرود، ممکن است یک جامعه را به فساد بکشاند. قصاص و اعدام چنین افرادی از منظر امام خمینی(ره) رحمت است و در واقع دین اسلام، دین رحمت است.[۲۳۷]
آیت الله منتظری(رحمه الله علیه) در پاسخ به این شبهه می فر ماید: «درست است که هر قاتل و مجرمى از آنجهت که هرکدام یک انسان هستند داراى حقوقى مىباشند، اما نباید کرامت ذاتى و حقوق مقتول و کسى که مورد تجاوز و جنایت واقع شده، و نیز اولیاى مقتول قربانى فراموش شوند، آنها نیز هر کدام انسان مىباشند که دراثر جنایت، حق انسانى آنها تضییع و پایمال گردیده است، و عقلًا نمىتوان آن حق را که در طول حق جانى و مقدم بر آن است با رعایت حق جانى نادیده گرفت. اجمالًا روشن است که قصاص نفس چیزى نیست جز توجه به کرامت ذاتى شخص مقتول و اولیاى او. عدالت اقتضا مىکند قاتلى که از روى عمد، کرامت مقتول و حق حیات یا عِرض او را مراعات نکرده، کرامت او نیز از این جهت محترم نباشد؛ و اسلام به این حقیقت توجه کرده است. لذا در قرآن مجید حق قصاص را براى اولیاى مقتول به رسمیّت شناخته و جایز دانسته است»[۲۳۸].
علامه طباطبایی در پاسخ به کسانی که می گویند رأفت و رحمت اقتضا می کند که جانی قصاص نشود بیان می کنند : « هر رأفت و رحمتى پسندیده و صلاح نیست و هر ترحمى فضیلت شمرده نمىشود، چون بکار بردن رأفت و رحمت، در مورد جانى قسى القلب، (که کشتن مردم برایش چون آب خوردن است)، و نیز ترحم بر نافرمانبر متخلف و قانونشکن که بر جان و مال و عرض مردم تجاوز می کند، ستمکارى بر افراد صالح است و اگر بخواهیم بطور مطلق و بدون هیچ ملاحظه و قید و شرطى، رحمت را بکار ببندیم، اختلال نظام لازم مىآید و انسانیت در پرتگاه هلاکت قرار گرفته، فضائل انسانى تباه مىشود».[۲۳۹]
اگر بر قاتل شرورى که جان و مال و ناموس مردم در نظر او هیچ ارزش و احترامى ندارد، ترحّم شود، و رحمت اسلامى او را فرا گیرد، و او با سوء استفاده از این رحمت و رأفت، روز به روز به جنایات گسترده ترى دست بزند، آیا این کار ترحّم بر پلنگ تیز دندان و خیانت در حقّ گوسفندان نمى باشد! برخورد با اراذل و اوباش جامعه، که هیچ راه دیگرى براى جلوگیرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده، خشونت نمى باشد. بلکه مصداق روشن رحمت است، تا دیگران بتوانند با آرامش به زندگى خویش ادامه دهند.
از این رو قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با «ارحم الراحمین» بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه لازمه ی مهربان بودن ، دفاع از قوانین این چنینی است.
توجّه به این نکته نیز جالب است که در سراسر قرآن مجید چهار بار کلمه «قصاص» تکرار شده است، در حالى که کلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و کلمه «رحمان» صدو شصت مرتبه، و کلمه «رحیم» صد و نود و هشت مرتبه، تکرار شده است! و اینها همه دلالت روشنى دارد که قصاص یک استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
خلاصه بحث:
با توجه به مطالب ارائه شده اصولًا هدف از مجازاتهاى اسلامى و حدود الهى، اصلاح جامعه و بازداشتن مجرمین از تکرار جرم و تنبیه آنان مىباشد. در آیۀ شریفۀ (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، اشاره به این جهت شده و قصاص را موجب حیات افراد دانسته است. یعنى قصاص قاتل، موجب تنبّه دیگران و بازداشتن آنان از ارتکاب قتل و در نتیجه زندهماندن افراد مىباشد.
نتیجه این که، قصاص نوعى درمان است و براى جلوگیرى از سرایت فساد به سایر اعضاى جامعه، و حفظ امنیّت و ایمنى دیگر اعضا، ضرورى و لازم است. و با این تحلیل، قانون قصاص نه تنها خشونت محسوب نمى شود، بلکه با توجّه به مصلحت کلّ جامعه، شعبه اى از رحمت و رأفت الهى محسوب مى گردد.
بر اساس آیات وروایات مهم ترین کار کرد قصاص حفظ حیات انسانهاست که باپیش گیری از وقوع جرم و تأمین نظم ، امنیت اجتماعی محقق می شود.
علاوه بر دو نکته مذکور، خداوند متعال این حکم را خطاب به «اولى الالباب» بیان مى کند; یعنى، مسأله قصاص یک مسأله احساساتى و انتقامجویى نیست، بلکه قانونى است که با تکیه بر عقل و درایت وضع شده، و یک حکم عقلانى و منطقى است. و صاحبان عقلهاى سالم با اندیشه و تفکّر تصدیق خواهند کرد که این قانون منشأ حیات اجتماعى و امنیّت جامعه خواهد بود. تعبیر به «لعلّکم تتقون» در پایان این آیه شریفه نیز تأکید دیگرى بر این مدّعاست; زیرا معناى جمله مذکور این است که هدف از قصاص حفظ و حراست و نگهدارى جامعه از آلودگیها و شرارتها و کینه توزى هاست. بنابراین، بند بند آیه قصاص نکته هاى جالب و پیامهاى صلح و زندگى و محبّت دارد، و به روشنى شهادت مى دهد که قصاص مصداقى از مصادیق خشونت نیست.
همچنین پس از بررسی اشکالات و نقد آن به این نتیجه می رسیم که منشأ این اشکالات دوچیز است:
عدم توجه و آشنایی به خصوصیات، اصول و قواعدی است که در نظام کیفری اسلام وجود دارد. چون ازاین شرایط وحکمت ها آگاهی نداشتند لذا به زعم خود – اشکالات مطرح نموده اند- اگر به حکمت و فواید قصاص دقت شود بی پایه بودن این اشکالات روشن می شود.
علت دیگری که باعث شده این اشکالات را مطرح نمایند عناد و دشمنی نسبت به دین اسلام است که با اغراض سیاسی به آنها دامن می زنند تا از این رهگذر به مقاصد شوم خود برسند.
آنچه تا به اینجا در مورد قصاص و فلسفه آن گفته شد به خوبی روشن می سازد که اسلام به هیچ وجه نمی خواهد با حکم قصاص جنبه انتقام جویی افراد ( ولی دم ) را پاسخ بگوید بلکه می خواهد با این وسیله از ارتکاب قتل جلوگیری کند . زیرا اگر انسان خود را از هر گونه مجازات سخت آزاد و رها ببیند ، ممکن است این وسوسه در او ایجاد شود که مخالفین خویش را براحتی به قتل برساند بدون این که کیفری سخت در انتظار او باشد. پس حکم قصاص اصلاً جنبه خشونت آمیز ندارد و فقط صرفاً پیشگیری است و مسلماً پیشگیری بهتر از درمان است همچنانکه در علوم پزشکی تصریح شده است.
کیفر زناکار
از دیـگـر احـکام جزایی اسلام که مورد اشکال قـرار گـرفته, حد اسلامی بزه های جنسی است. البته قرآن فقط مسأله شلاق زانی و زانیه غیر محصن و غیر محصنه را بیان نموده و احکام دیگر مربوط به آن را می توان از روایات استخراج نمود.
آنچه خیلی توسط اسلام ستیزان[۲۴۰] مورد توجه است و بسیار روی آن تأکید میورزند حکم سنگسار کرن برای زناست. این افراد میگویند مسلمانان با این روش فرد را با شکنجه می کشند و آنرا یک حکم خشونت آمیز بیان می کنند.
گناه بزرگی که در آیات قرآن به آن اشاره شده است مساله زنا و عمل منافى عفت است. قرآن کریم در این باره می فرماید : (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلًا)؛[۲۴۱] «نزدیک زنا نشوید چرا که عمل بسیار زشتى است و راه و روش بدى است».
در این بیان کوتاه به سه نکته اشاره شده است.
الف- نمىگوید زنا نکنید، بلکه مىگوید به این عمل شرمآور نزدیک نشوید، این تعبیر علاوه بر تاکیدى که در عمق آن نسبت به خود این عمل نهفته شده، اشاره لطیفى به این است که آلودگى به زنا غالبا مقدماتى دارد که انسان را تدریجا به آن نزدیک مىکند، چشمچرانى یکى از مقدمات آن است، برهنگى و بى حجابى مقدمه دیگر، کتابهاى بدآموز و« فیلمهاى آلوده» و« نشریات فاسد» و« کانونهاى فساد» هر یک مقدمهاى براى این کار محسوب مىشود.
همچنین خلوت با اجنبیه (یعنى بودن مرد و زن نامحرم در یک مکان خالى و تنها) عامل وسوسهانگیز دیگرى است.
بالآخره ترک ازدواج براى جوانان، و سختگیریهاى بى دلیل طرفین در این زمینه، همه از عوامل« قرب به زنا» است که در آیه فوق با یک جمله کوتاه همه آنها را نهى مىکند، و در روایات اسلامى نیز هر کدام جداگانه مورد نهى قرار گرفته است.
ب- جمله« إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً» که مشتمل بر سه تاکید است (ان و استفاده از فعل ماضى و تعبیر به فاحشه) عظمت این گناه آشکار را آشکارتر مىکند.
ج- جمله« ساءَ سَبِیلًا» (راه زنا بد راهى است) بیانگر این واقعیت است که این عمل راهى به مفاسد دیگر در جامعه مىگشاید.[۲۴۲]
در همه اعصار، نوع بشر نکاح و ازدواج را مدح کرده و آن را سنت حسنه دانسته، و زنا را نکوهش نموده فى الجمله آن را عملى شنیع معرفى کردهاند و گناهى اجتماعى و عملى زشت دانستهاند، بطورى که خود مرتکب نیز آن را علنى ارتکاب نمىکند.
در شریعتهاى آسمانى بطورى که قرآن کریم بدان اشاره مىکند و تفسیر آیات آن در سوره انعام آیه ۱۵۱ تا آیه ۱۵۳ آمده است، همه از عمل زشت زنا به شدیدترین وجه نهى مىکردهاند، در میان یهود قدغن بوده، از انجیلها هم برمىآید که در بین نصارى نیز حرام بوده است، در اسلام هم مورد نهى قرار گرفته و جزء گناهان کبیره شمرده شده است، و البته حرمتش در محارم چون مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله شدیدتر است، و همچنین در صورت احصان یعنى در مورد مردى که زن داشته و زنى که شوهر داشته باشد حرمتش بیشتر است و در غیر صورت احصان حدود سبکترى دارد مثلا اگر بار اول باشد صد تازیانه است و در نوبت سوم و چهارم یعنى اگر دو یا سه بار حد خدایى بر او جارى شده باشد و باز هم مرتکب شود حدش اعدام است، و اما در صورت محصنه بودن در همان نوبت اول باید سنگسار شود.[۲۴۳]
آثار زیانبار زنا
قطع نسل بشر
وجود فرزند و بقای نسل آدمی از ثمرات بزرگ ازدواج است. از دیدگاه اسلام، وجود فرزند صالح برای پدر و مادر، یک عمل صالح شمرده می شود و در سعادت دنیا و آخرت آنها مؤثر است[۲۴۴]. به همین جهت، معصومان تولید و تکثیر نسل را از اهداف ازدواج خواندهاند. [۲۴۵]
در این میان اگر بهره گیرى از غریزه شهوت بر پایه آزادى و بى بندو بارى استوار گردد و حد و مرزى براى آن منظور نشود بقاى نسل مختل مى شود و ارکان شخصیت هاى افراد در هم شکسته خواهد شد، و بر اثر این عمل شنیع غالباً سقط جنین و کشتن فرزندان بوجود آمده و قطع نسل صورت می گیرد.[۲۴۶]
اشاعه انواع بیماری ها
با تمام تشکیلاتى که براى مبارزه با عواقب و آثار روابط نامشروع فراهم شده باز آمار نشان مىدهد که تا چه اندازه افراد از این راه ، سلامت خود را از دست داده و مىدهند.
داﺷﺘﻦ رواﺑﻂ ﻧﺎﻣﺸﺮوع ﺑﺎﻋﺚ ﺑﻮﺟﻮد آﻣﺪن و ﮔﺴﺘﺮش ﺑﻴﻤﺎریﻫﺎی ﻣﻘﺎرﺑﺘﻲ ﻣﻲﺷﻮد، پزشکان (باتشکر ، موریل ، جان بیتسون ) معمولاً بیماریهای آمیزشی را در نتیجه وجود رابطه جنسی خارج از دایره ازدواج همانند زنا و همجنس گرایی قلمداد می کنند.[۲۴۷]
بیماری هایی از قبیل ایدز ، سیفلیس ، آتشک ، گراندوم آمیزشی ، التهاب مهبل ، سوزاک و … از جمله بیماری هایی است که بر اثر روابط نامشروع و بی بند و باری های جنسی به انسان سرایت می کنند[۲۴۸].
آثار روحی و روانی بر مرد و زن
ﺑﻪ ﻃﻮر ﻃﺒﯿﻌﯽ،اﻧﺤﺮاﻓﺎت ﺟﻨﺴﯽ آﺛﺎر رواﻧﯽ ﺧﺎﺻﯽ را ﺑﺮ ﻣﺮد و زن اﯾﺠﺎد ﺧﻮاﻫﺪ ﮐﺮد؛ از جمله این آثار می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
۱ – وجود ترس و اضطراب در هنگام عمل جنسی نامشروع بین مرد و زن
۲ – ترس از مجازات بر اثر قانون شکنی
۳ – احساس گناه و پشیمانی در صورت داشتن اعتقاد دینی
۴ – تنزل چشمگیر شخصیت زن در جامعه
۵ – تبدیل شخصیت فرد به شخصیتی شهوانی و هوسران
۶ – سرکوب شدن عشق و عاطفه در افراد مجرد و احساس کمبود و کاهش تمایل و علاقه به همسر انتخاب شده.
برهم خوردن تدبیر و نظم در زندگی خانوادگی و اجتماعی
ﻋﻤﻞ اﻧﺤﺮاﻓﯽ و ﻫﻨﺠﺎر ﺷﮑﻦ زنا، ﺑﺮ ﺧﻼف ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻓﻄﺮی و ﻃﺒﯿﻌﯽ اﻧﺴﺎن ﺑﻮده و ﺳﻼﻣﺖ ﺟﺴﻢ و روان را ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﯽ اﻧﺪازد و ﺗﺪاوم آن ﻣﻮﺟﺐ ﺑﺮوز ﻣﻔﺎﺳﺪ ﻓﺮواﻧﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد.
گسترش فساد و بی بند و باری افراد منحرف، باعث از بین رفتن شخصیت و هویت انسان در اجتماع و سپس بیگانگی از خویشتن شده و موجب می شود که این افراد گرفتار تضاد و حالات پیچیده روانی گردند و رفتارهای ضد اجتماعی بسیاری در آنان بوجود آید. در این صورت جامعه انسانی آلوده شده و شیرازه اجتماع از هم می پاشد و تدبیر و نظم زندگی اجتماعی برهم می خورد. [۲۴۹]
با باز شدن راه زنا روز به روز میل و رغبت افراد به ازدواج کمتر مىشود، تشکیل خانواده در اجتماع صورت نمی گیرد، و باعث بسیارى از جنایات اجتماعى از قبیل آدمکشى و چاقوکشى و سرقت و جنایت و امثال آن مىگردد[۲۵۰]. پیدایش هرج ومرج در نظام خانواده، و از میان رفتن رابطه فرزندان وپدران، از دیگر آثاری است که بر زندگی خانوادگی و اجتماعی تأثیر منفی می گذارد. در جامعه ای که فرزندان نامشروع و بی پدر فراوان گردد روابط اجتماعی که بر پایه روابط خانوادگی بنیان شده سخت دچار تزلزل می گردد. [۲۵۱]
آثار زنا به روایت «روایات»
اﻧﺤﺮاﻓﺎت ﺟﻨﺴﯽ ﻣﻮﺟﺐ ﺧﺸﻢ و ﻏﻀﺐ اﻟﻬﯽ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﺎزل ﺷﺪن ﻋﺬاب در دﻧﯿﺎ و آﺧﺮت ﻣﯽ ﺷﻮد، دامنه مفاسد مترتب بر این عمل شنیع، آنقدر وسیع است که همه ابعاد زندگی بشر، اعم از زندگی دنیوی، اخروی، مادی و معنوی او را فرامیگیرد. به همین منظور ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ و اﻧﺒﯿﺎی اﻟﻬﯽ، ﺑﺎ فحشاء ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮده و آن را ﺳﺘﻢ و ﻣﻮﺟﺐ ﻧﺎﺑﻮدی ﺟﺎﻣﻌﻪ داﻧﺴﺘﻪ اند. متاسفانه رواج فحشا و اموری همچون زنا در جامعه امروزی، مسبب محرومیت انسان ها از بسیاری از نعمت های الهی می باشد، برخی از این آثار در روایات معصومین (ع) این گونه بیان شده اند :
الف ) فزونی مرگ ناگهانی
از امام باقر (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: وَجَدنا فی کتاب رسُول الله (ص)، «اِذا ظهر الزِنا مِن بَعدی کَثُرمَوتُ الفَجأه»[۲۵۲]؛ در کتاب رسول اکرم (ص) این گونه یافتم، هنگامی که زنا بعد از من آشکار گردد، مرگ ناگهانی افزایش می یابد.
ب ) ممانعت از رسیدن روزی
روایت شده است که امام کاظم (ع) فرموده اند: «اِتق الزِنا فَاِنه یَمحق الرِزق وَ یُبطِلُ الدین»[۲۵۳]؛ از زنا بپرهیزید که همانا برکت روزی را می برد و دین را تباه می سازد.
امام على بن ابى طالب (ع) در حدیثى مىفرمایند: از پیامبر (ص) شنیدم که چنین مىفرموند: «فى الزنا ست خصال: ثلث فى الدنیا و ثلث فى الآخره: فاما اللواتى فى الدنیا فیذهب بنور الوجه، و یقطع الرزق، و یسرع الفناء. و اما اللواتى فى الآخره فغضب الرب و سوء الحساب و الدخول فى النار- او الخلود فى النار»: « در زنا شش اثر سوء است، سه قسمت آن در دنیا و سه قسمت آن در آخرت است. اما آنها که در دنیا است یکى این است که صفا و نورانیت را از انسان مىگیرد روزى را قطع مىکند، و تسریع در نابودى انسانها مىکند. و اما آن سه که در آخرت است غضب پروردگار، سختى حساب و دخول- یا خلود- در آتش دوزخ است». [۲۵۴]
ج ) بروز زلزله
هر چند ممکن است عمل زنا از سوی عده ای صورت پذیرد اما عواقب آن، گاه جامعه ای را در بر می گیرد، چنانچه از امام صادق (ع) روایت شده است که ایشان فرموده اند: «اِذا افشا الزِنا ظَهَرَت الزِلزله»[۲۵۵]؛ هنگامی که عمل زنا منتشر و شیوع یابد، زلزله می آید.
د ) فقر و خشکسالی