دلیل سوم: فطری بودن وفای به عهد
بی شک، اصل «پذیرش تعهدات» اساس هر نوع زندگی اجتماعی است و اگر گرایش انسان به حیات اجتماعی غیر ارادی باشد، باید این اصل را نیز فطری و اجتناب ناپذیر تلقی کرد. بنابراین از این رهگذر که زندگی حقیقی انسان بر اساس مقتضیات و خواستهای فطری است، زندگی ملل نیز در جامعه بزرگ بشری، بدون استواری بر قراردادها و تعهدات بینالمللی به طور شایسته و مطابق با فطرت انسان تحقق نمییابد (عمید زنجانی، ۱۳۷۹، ص۴۴۰)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دلیل چهارم: بنای عقلاء
وفا به عهد، از اصولی ترین مسایل در روابط داخلی و بینالمللی شمرده میشود که عاقلان عالم، از هر دین و مسلک در راستای ایجاد نظم و ممانعت از پیدایش هرج و مرج و به منظور فراهم سازی زندگی صلحآمیز و بدون تشنج در کنار هم، بدان اعتقاد داشته و هر چند مورد نقض برخی افراد قرار میگیرد (دهرابپور،۱۳۸۵، ص۳۹).
بنابراین منحصرکردن عقود مشروع به عقود معهود زمان معصومین (ع) هرگز قابل قبول نیست و آزاد بودن قرارداد نیاز به دلیل خاصی ندارد؛ زیرا هر نوع قراردادی، با جنبه عقلانی صحیح است، مگر قراردادهایی که با دلیل خاصی از اصل عام خارج شده باشد (طباطبایی یزدی، بیتا، ص۵۸۳). و این اصل از نظر برخی بدیهی است (نجفی، ۱۳۷۸ق،ج۲۲، ص۲۲) و لذا بر اساس امضای شریعت بر مقررات عرفی و عقلایی، برخی فقها «اصل صحت» را در عقود پذیرفتهاند.
دلیل پنجم: سیره پیامبر اکرم (ص)
با مطالعه برخوردها و زندگی ایشان مشاهده میشود آن حضرت به پیمانهای خویش تا هنگامی که طرف مقابل وفادار بوده، وفادار میمانده است. برای مثال در جریان صلح حدیبیه پس از آن که بین آن حضرت و سهل بن عمر، نماینده مشرکین مکه، پیماننامه صلح به امضاء رسید و از جمله مفاد آن استرداد کسانی از قریش که بدون اذن ولی خود به نزد محمد (ص) آمده، میباشد و پیامبر بر اساس همین اصل، دو تن از مسلمانان به نام «ابو جندل» و «ابونصیر» را به نزد مشرکین فرستاد (ابن هشام، بیتا، ص۳۳۷)؛ در حالی این امر، موجب آزار و اذیت آن دو در دینشان و موجب استیلای کفار بر مسلمانان میگشت.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۱-۴-۳- اصل دعوت به اسلام
بنابر اصل دعوت، مسلمانان بایددر معاشرتهای خود با کفار، به گونهای رفتار کنند که آنان به اسلام دعوت شوند و حقانیت اسلام و چهرۀ حقیقی آن را با گفتار و کردار نیک برای آنان روشن سازند. پیامیران الهی با هدف یکتاپرستی بشر و ایجاد قسط و عدل در روی زمین برانگیخته شدند. این هدف مشروع و بزرگ آنان را از به کارگیری وسایل و راههای نامشروع و اجبار در پیروی از خود و نیز اکراه در پذیرش دین حق بازمیداشت. خداوند در قرآن میفرماید: «و لو شاء ربّک لأمن فی الأرض کلّهم جمیعا أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؛ (یونس/ ۹۹) اگر خدای تو بخواهد (اراده کند) همه مردم روی زمین ایمان میآورند آیا تو (درصدد هستی) مردم را اجبار کنی تا ایمان بیاورند».
همانطور که ملاحظه میشود، خداوند به پیامبرش گوشزد میکند که اکراهی در دعوت مردم به ایمان آوردن وجود ندارد و تو نیز اصرار نکن. همچنین آیۀ شریفه « لا إکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (بقره / ۲۵۶) نیز اکراه در پذیرش دین را نفی کرده و آزادی عقیده را به عنوان اصلی استوار برای بشر به ارمغان آورده است.
پیامبران همچنان که از اصطلاح «رسول» یا «پیامبر» برمیآید. اوّلا، وظیفه ابلاغ دستورهای الهی به مردم را داشتند، چرا که در آیۀ شریفه «فإن أعرضوا فما أرسلناک علیهم حفیظا إن علیک إلّا البلاغ (شوری/ ۴۸)؛ اگر از تو روگردان شدند (غمگین مباش). ما تو را حافظش آنان (مأمور اجبار آنان) قرار ندادهایم. وظیفۀ تو تنها ابلاغ رسالت است.»
پیامبر تنها موظف به ابلاغ شده است؛ اما آیا این دعوت خداوند با ابلاغ پیامبر مورد پذیرش مردم قرار میگیرد یا خیر، امری است که به پیامبر مربوط نمیباشد؛ ثانیا، پیامبر موظف به دعوت مردم به دین حق است و ابزار دعوت را خداوند در اختیار او گذاشته که عبارت است از منطق و استدلال قوی به همراه کردار و رفتار مناسب با آن گفتار و در صورت لزوم جدال نیکو. خداوند در قرآن میفرماید: « أدع إلی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی أحسن (نحل/ ۱۲۵)؛ مردم را با گفتار حکیمانه و مواعظ نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با جدال نیک جدال کن.
طبق این آیه ابتدا باید دعوت به وسیله گفتار حکیمانه یعنی با منطق و استدلال قوی و یا مواعظ نیک صورت گیرد، چون برخی افراد با استدلال قوی قانع میشوند و برخی دیگر صرفا با موعظه نیک اقناع میشوند و محتاج استدلال نیستند و این به تناسب افراد فرق دارد. این در وهلۀ اوّل است. در مرحلۀ دوم اگرآنان با پیامبر به جدال برخاستند پیامبر نیز اجازه مجادله با آنان را دارد، ولی باید به نیکی مجادله کند و از جدل به باطل و ناصواب پرهیز کند. خداوند این مطلب را در آیات زیادی به پیامبر و مؤمنان گوشزد میکند،[۸] چرا که قدرت منطق اسلام به حدی بالاست که در صورت لزوم در همه مسائل میتواند از استدلال قوی بر حقانیت گفته خویش استفاده کند و لزومی به کاربرد زور و اجبار برای رسیدن به هدف خود نمیبیند که آن را توصیه کند.
پس روش پیامبر در دعوت و جذب افراد، گفتار و کردار نیک است. بدیهی است که اگر مواعظ نیک با رفتار و کردار گوینده مطابقت داشته باشد، تأثیر مضاعفی دارد. پیامبر اسلام نیز همچنان که خداوند وی را ستوده «إنّک لعلی خُلُق عظیم» (قلم/ ۴)؛ اخلاقِ گفتاری و کرداریاش نیک بود. به علاوه در روایات زیادی مسلمانان را به داشتن اخلاق نیک و رفتاری خوش با مخالفان و هدایت و دعوت افراد غیر مسلمان با عمل و گفتار خویش به اسلام تشویق کرده است و همچنین برای هدایت افراد، ثواب زیادی قرار داده شده که مردم با گفتار و کردار خود موجب هدایت آنان گردند. بنابراین مردم مسلمان میتوانند با رفتار نیک خود در معاشرت با غیرمسلمانان و اسرا- که سفارش بیشتری به خوشرفتاری با آنان شده است- آنان را به اسلام دعوت کنند.
علاوه بر همه اینها، سیرۀ پیامبر و اهل بیت(ع) بهترین دلیل و الگو برای معاشرت با اهل کتاب و دیگر غیر مسلمانان است، چون آنان با رفتار خوب خود سعی در هدایت آنها داشتند و در رفتار خود دعوت به اسلام را اصل قرار میدادند.
خلاصه این که اصل دعوت غیرمسلمانان به دین اسلام باید در تعامل با آنان مدنظر قرار گیرد و هیچ رفتاری مخالف با این اصل پذیرفته نیست.
۱-۴-۴- اصل مجاهده (جهاد) با کفار
در قرآن کریم کلمه «حرب» به معنای برخورد مسلحانه دو گروه با انگیزههای مختلف اقتصادی، سیاسی، عقیدتی و…. است(قرآن،۴۷: ۴)؛ و همچنین در هفتاد مورد اصطلاح «قتال» و مشتقات آن به معنای اعم جنگ استعمال شده است (عبدالباقی، بیتا، ص۵۳۵).
عکس مرتبط با اقتصاد
واژه جهاد در کاربرد قرآنی، نسبت به واژههای «قتال» و «حرب» رابطه عموم و خصوص من وجه دارد؛ زیرا واژه جهاد از یک سو فقط در مورد جنگ مقدس و مشروع به کار رفته و همواره مورد ستایش است، در حالی که آن دو جز در راه خدا مورد نکوهش نیست ؛ چون معمولاً حرب در موارد منفی به کار میرود و قتال میتوان هم «فی سبیل الله» و هم «فی سبیل الطاغوت»باشد.
از سوی دیگر، واژه جهاد مختص به معنای جنگ نیست؛ بلکه شامل هر گونه تلاش و کوشش و جدیت است و معنای اصطلاحی آن را «تلاش نمودن با قلب، زبان و دست در مبارزه با کافران و دعوت به دین حق و قتال با آنان در صورت اجتناب میدانند» ( نجفی، ۱۹۸۱، ج۲۱، ص۳؛ راغب اصفهانی، ۱۴۰۴، ص ۱۰۱).
در قرآن امر به جهاد در مقابل شش گروه به تربیت متجاوزان، مشرکان، بغات (شورشیها) کافران، منافقان، و مستکبران آمده است (توبه/ ۳۶و۷۳)؛ که آن چه مد نظر است جهاد با کفار و مشرکین است و در این بخش از نوشتار موارد استثناء شده از اصل عدم توسل به زور مورد بررسی قرار میگیرند.
در یک نگاه کلی، جهان در قرآن و گفتار به دو نوع «ابتدایی» و «دفاعی» تقسیم میشود. علی رغم این بسیاری از فقها اصلاً از جهاد دفاعی بحث نکردهاند (شیخ طوسی، ۱۴۰۶، ص۵۰ ؛ حلبی، ۱۴۰۶،ص۳۶؛ نجفی، ۱۹۸۱، ص۵؛ محقق حلی، ۱۴۰۳، ص۲۰۱؛ موسوی سبزواری، ۱۴۱۶، ص۸۷) بر خلاف دید قبلی با انحصار جهاد در جهاد دفاعی، تقسیم جهاد را به دو قسم مزبور را ناصحیح میدانند و یکی از اقسام جهاد دفاعی را دفاع در مقابل تجاوز به دعوت کنندگان به سوی خدا در جهت سلب آزادی تبلیغ و ایجاد گمراهی در دین قرار میدهند و تجاوز مسلحانه خلاصه نمیدانند (دهراب پور ۱۳۸۵، ص۳۶ به نقل از زحیلی، ۱۹۹۲، ص۹۴)؛ و برخی دیگر با تأیید جهاد ابتدایی ماهیت آن را به جهاد دفاعی بر میگردانند و ماهیت جهاد را دفاع میدانند (طباطبایی، ۱۳۶۲، ج۲، ص۶۲؛ مطهری، ۱۳۸۲،ص۶۴)؛ یعنی جهاد ابتدایی جزیی از جهاد دفاعی است.
از این گذشته در ذیل به بررسی این دو نوع پرداخته میشود:
الف. جهاد دفاعی
منظور از جهاد دفاعی، جنگی است که در برابر تهاجم و تجاوز فیزیکی دشمنان و متجاوزین به مسلمین، کشورهای اسلامی، دین مقدس اسلام و ارزشهای آن و افراد تحت حمایت دولت اسلامی و در نهایت مظلومین و مستضعفین جهان صورت پذیرد و اقسام آن عبارتند از:
۱-نبرد مسلمین هر کشور با متجاوزین به آن کشور (دفاع مشروع)
۲- نبرد مسلمین در حمایت از مسلمانان یا دول دیگر که مورد تجاوز مسلحانه قرار گرفته باشند.(دفاع از دیگری).
۳- نبرد مسلمین در حمایت از مسلمانان یا مظلومین و مستضعفین و جمعیتهای تحت ظلم (جهاد آزادی بخش) (مطهری، ۱۳۸۲، ص۴۷).
البته جهاد تدافعی در اسلام صرفاً منفعلانه نیست تا بعد از وقوع حمله مسلحانه صورت پذیرد، بلکه با احتمال خطر قطعی قریب الوقوع و تهدید جهاد تدافعی وجوب پیدا میکند بنابراین جهاد تدافعی علاوه بر مقابله با تجاوز صورت گرفته یا در حال جریان، شامل دفاع پیشگیرانه در مقابل تجاوز قریب الوقوع نیز میشود و شاید یکی از دلایل نظریه بازگشت ماهیت جهاد به طور اعم به دفاع همین باشد و بنابراین تجاوز اعم از حمله مسلحانه است و مساوی با زیر پا گذاشتن حقوق انسانی است (دهراب پور، ۱۳۸۵، ۳۱ به نقل از طباطبایی، ۱۳۶۲؛ مطهری، ۱۳۸۲).
منشور ملل متحد دفاع مشروع را به مثابه حق طبیعی و ذاتی کشورها شناخته تا آن جا که به صورت یک اصل حقوق بین الملل، تا قبل از اقدامات لازم شورای امنیت، هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود خواه فردی و خواه جمعی، لطمهای وارد نخواهد کرد (منشور سازمان ملل متحد، ماده ۵۱).
ب- جهاد ابتدایی
مقصود از این جنگی نیست که مسلمانان آغاز کننده آن باشند، بلکه منظور جنگی است که به دلایل غیر از تهاجم فیزیکی دشمنان و متجاوزین صورت پذیرد و خود به دو شاخه تقسیم میگردد.
۱-جهاد «دعوت» با مشرکان، کافران و اهل کتاب به منظور فراهم ساختن زمینههای بسط توحید و رفع موانع آن به وقوع میپیوندد و به جهت تأمین امنیت مسلمانان و زندگی مسالمت آمیز با سایر دول و جوامع، ابتدا به اسلام دعوت میشوند و تنها در صورت اجتناب از دعوت با جنگ و مبارزه موانع را از سر راه بر میدارند و با آن ها مقابله و جهاد میکند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۵، ج۲، ص۱۶؛ کلینی، ۱۳۸۸، ج۱، ص۳۳۵).
بنابر این جهاد دعوت «ادخال غیر مسلمین الی اسلام» و وادار نمودن آنان به پذیرفتن اسلام یا پذیرفتن حاکمیت اسلام نیست، بلکه دعوت و ابلاغ تعالیم دین اسلام است و در صورت عدم موانع تبلیغ، جای برای مقابله و جنگ باقی نمیماند و هدف این جهاد محو طاغوتهای مزاحم و مانع و زمینهسازی برای انتخاب آگاهانه دین حق میباشد، البته برخی ماهیت آن « را دفاعی میدانند ( مطهری، ۱۳۸۲،ص۸۳).
۲-جهاد برای توحید و ارزشهای انسانی؛ جهادی است برای براندازی دولتهای مشرک غیرموحدی که مانع تبلیغ اسلام نیستند ولی موجودیت آن، ارزشهای انسانی و اصل توحید را خدشهدار میسازد و مروج شرکت و کفر تلقی میشود.
شهید مطهری در این زمینه میفرماید: «اگر توحید را یک مسأله عمومی و جزء حقوق انسانی و از شرایط سعادت عموم بشر دانستیم، جنگ ابتدایی با مشرک به عنوان حریم و توحید و دفاع از آن به عنوان قطع ریشه فساد جایز است. اما نه به معنای تحمیل عقیده» (همان، ص۸۱).
جهاد ابتدایی بر خلاف جهاد دفاعی تنها در زمان ظهور امام معصوم یا نایب خاص او قابل اجراست. در عصر غیبت امکان پذیر نیست (محقق حلی، ۱۴۰۳، ص۲۳۲؛ شهید ثانی، پیشین، ج۲، ص۷؛ نجفی، ۱۹۸۱، ص۱۱)؛ واهل سنت، تنها شرط آن را رسیدن مسلمین به قدرت و نیرومندی برای این جهاد میدانند(خدوری، ۱۳۳۵، ص۱۰۲-۱۰۳)؛ و همچنین بر خلاف جهاد دفاعی که به طور مطلق واجب است. تنها با شرایط زیر وجوب پیدا میکند(شهید ثانی، ۱۴۰۹):
ادله جهاد ابتدایی
از آن جا که هدف از جهاد ابتدایی دعوت به اسلام و توحید و قطع ریشههای شرک و بت پرستی و فساد میباشد و سعادت بشری به توحید بستگی دارد و از این رهگذر توحید جزء حقوق بشریت به شمار میرود و از والاترین مراتب جهاد تدافعی دفاع از حقوق بشریت و انسانی است، پس نمیتوان از ماهیت دفاعی جهاد ابتدایی چشم پوشید.( مطهری، ۱۳۸۲، ص۶۴-۸۳).
تنها مسبوق بودن تجاوز و تهاجم فیزیکی در جهاد دفاعی وجه تمایز آن از جهاد ابتدایی است و اگر به تجاوز از دید موسع نگاه کرد و میتوان در جهاد ابتدایی نوعی تجاوز معنوی مشاهده کرد که میتوان آن را «تجاوز به عقاید و ارزشهای انسانی» نامید. از این گذشته به طور مختصر به چندی از دلایل مشروعیت جهاد در ذیل اشاره میشود:
۱-آیات قرآنی
برای نمونه به چند آیه اشاره میشود:
«در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند نبرد کنید و در این جهاد از حدود تجاوز نکنید[۹]» (بقره/ ۱۹۰). این آیه در صدد بیان این است که کفار و مشرکین خود را موظف به جنگیدن میدانند. پس مسلمانان نیز در راه خدا با آنان باید بجنگند و این امر مشروط به شرط وقوع نبرد از سوی آن ها نیست.( طباطبایی، ۱۳۶۲، ج۲،ص۶۲؛ شیخ طوسی، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۳).
«هرگاه ماههای حرام (ذیقعده، ذی حجه، محرم، رجب) پایان پذیرفت مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و…[۱۰]» (توبه/ ۵) این آیه دلیل بر جواز جهاد ابتدایی در ماههای غیر حرام است.
«با کسانی از اهل کتاب که نه به خداوند و نه به روز جزا ایمان دارند و نه آنچه خدا و رسولش تحریم کردهاند؛ حرام میشمردند و نه آئین حق را میپذیرند پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود بپردازند و این همان جهاد برای توحید و ارزشهای انسانی است[۱۱]» (توبه/ ۲۹).
«با آن ها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند و دین خدا مخصوص خدا گردد، پس اگر از روش نادرست خود دست برداشتند، ظلم بر آن ها نکنید، زیرا تعدی جز بر ستمگران روا نیست[۱۲]» (بقره/ ۱۹۳).
فتنه در این گونه آیات به معنی کفر و شرک گرفته شده و لذا غایت قتال با کفار و مشرکین را رفع کفر و شرک و ایمان و سلب آزادی مردم و آزار و اذیت مسلمانان ذکر میکنند (طباطبایی۱۳۶۲، ص۶۲؛ طبرسی، پیشین، ص۵۱۱، شیخ طوسی، ۱۴۰۹،ج۵، ص۴۶).
لذا جهاد غیر از جنگ هایی که به قصد کشور گشایی و زور گویی صورت میگیرد، میباشد و تنها هدف نهایی آن بر پایی دین حق و محو تمام ریشههای ضد توحیدی است و درا ین راه با نهایت جدیت درصدد رفع موانع میباشد.
۲-روایات
علاوه بر سنت عملی رسول خدا (ص) روایات زیادی از شیعه و سنی در این مورد وارد شده است. برای نمونه امام علی (ع) میفرماید: جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای اولیاء خاصش آن را میگشاید (نهج البلاغه، خطبه ۲۷)؛ و همچنین میفرماید: «همانا جهاد شریف ترین اعمال بعد از اسلام (آوردن) است آن پایه و اساس دین است» (محمدی نیک، ۱۴۱۶، ج۱، ص۴۵۵).
و نیز عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) نقل می کند که فرموده است: «پیامبر خدا (ص) فرمودند: هر کسی در برابر ظلمی که به او شده است، بجنگد تا کشته شود، شهید محسوب میشود».
فصل دوم
حقوق اسیر جنگی در اسلام
۲- حقوق اسیر جنگی در اسلام
۲-۱- دستورات اخلاقی و انسانی اسلام درباره اسیران
پس از اسارت، دشمن با همه شرارتهایش در دست مسلمانان یک امانت است حق تعرض به او را ندارد و نمیتواند او را بکشد. دستورهای اخلاقی اسلام نسبت باسیران بمراتب دقیقتر و حساب شدهتر است از موارد توصیهشده قراردادی که پس از قرنها بوسیله نخبگان علم و سیاست و حقوق دنیای غرب نوشته شده است. حتی مواردی را که آنان اسیر دانستهاند اسلام آنرا اسیر نمیداند و آزاد اعلام میکند مثل زخمیها یا زنان و کودکان (حسنی، ۱۳۶۹، ص۵۷).
امام چهارم (ع) میفرماید: اگر مجروحی را اسیر کردی که از راه رفتن ناتوان است و وسیله حمل او را نداری او را آزاد بگذار تا به خانه و خویشاوندانش ملحق شود (حرعاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۱، ص۵۳).
امام صادق درباره زنان و کودکان اسیر میفرماید در جنگ از زنان و…. رفع ید میشود و جزیه از آنان ساقط است چون پیامبر(ص) از جنگ با آنان نهی کرده است مگر اینکه آنان خود اقدام بجنگ نمایند (همان، ج۱۱، ص۶۸).
پیامبر اسلام (ص) فرمود: «به زیر دستان و اسیران و بردگان آنچه خود میخورید بخوارانید و آنچه خود مینوشید بنوشانید، و آنچه خود میپوشید بپوشانید» (همان، ج ۱۱، ص ۴۸).
موضوع مهم دیگری که میتواند الگوی خوبی برای انسانها در همه زمانها و مکانها باشد و زیباترین جلوههای حقوق بشردوستانه را به نمایش گذاشته، رفتار پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) با افراد بیدفاع و اسیران جنگی است (حسنی، ۱۳۶۹، ص۵۹).
در حدیثی از امام صادق (ع) چنین نقل شده است: «در غزوه ذات الرقاع، پیامبر خدا (ص) در کنار بیابانی زیر درخت نشسته بود، سیلی آمد و میان حضرت و یارانش جدایی انداخت، مردی از مشرکان- به نام غورث- دید آن حضرت تنها مانده و مسلمانان منتظرند که سیل قطع شود، گفت: اکنون میروم و محمد (ص) را میکشم، با شمشیر کشیده به سوی حضرت رفت و گفت: ای محمد! چه کسی الان میتواند تو را از دست من نجات دهد؟ حضرت پاسخ داد: پروردگار من و تو! ناگهان جبرئیل آمد و او را از اسبش جدا کرد، وی از پشت به زمین افتاد، حضرت شمشیر او را گرفت و بر سینه او نشست و فرمود: ای غورث! اکنون چه کسی تو را نجات میدهد؟ او گفت: جود و بزرگواری تو، ای محمد! حضرت او را رها کرد، غورث گفت: به خدا قسم که تو از من بهتر و کریمتری» (کلینی، ۱۳۸۸ق، ج ۸، ص۱۲۷).
نمونه بسیار جالب دیگر رفتار حضرت رسول خدا (ص) با مشرکان در جریان فتح مکه است.
پیش از آن که نیروهای اسلام وارد راههای اصلی شهر مکه شوند پیامبر (ص) تمام فرماندهان را احضار کرد و فرمود: تمام سعی و تلاش من این است که فتح مکه بدون خونریزی صورت گیرد! به این جهت، از کشتن افراد غیرمزاحم باید خودداری شود. آنگاه حضرت دستور داد که ده نفر از جنایتکاران سرشناس و آتشافروزان جنگهای گذشته را هر جا باشند دستگیر نموده و به قتل برسانند. وقتی که واحدهای لشکر اسلام بدون نبرد و جنگ وارد شهر شدند، پیامبر (ص) هم از بالاترین نقطه مکه با حشمت و شکوه هر چه تمامتر وارد شهر گردید. از یک سو ترس و لرز بر اندام گروهی از مشرکان و ساکنان مکه سایه افکنده بود، این مردم با یاد گذشته و جرایم بزرگ خویش به یکدیگر میگفتند: بدون شک، پیامبر و یارانش همه ما را از دم تیغ خواهد گذراند، یا گروهی از ما را کشته و گروهی را بازداشت نموده و زنان و کودکان ما را به اسارت خواهد کشید. ناگهان پیامبر (ص) سکوت آنان را شکست و فرمود: ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون؟ «چه میگویید؟ و درباره من چگونه فکر میکنید؟». مردم حیران و بیمناک، همگی با صدای لرزان و شکسته با توجه به سوابق عاطفی آن حضرت گفتند: ما جز خوبی و نیکی چیزی درباره تو نمیاندیشیم، تو را برادر بزرگوار خویش و فرزند برادر بزرگوار خود میدانیم ! پیامبر خدا (ص) که سرشار از عواطف و مهربانی بود، وقتی با جملههای عاطفی و تحریکآمیز آنان روبهرو شد، فرمود: من نیز همان سخنی را که برادرم «یوسف» به برادران خود گفت، به شما میگویم: « امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الراحمین است» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۲۱، ص ۱۰۷).
نمونهای هم از رفتار شجاع مرد تاریخ امام علی (ع) با دشمن که در روایت چنین آمده است: «حضرت علی (ع) با مردی از مشرکان در حال جنگ و مبارزه بود، آن مرد گفت: ای پسر ابوطالب، شمشیرت را به من بده! حضرت شمشیر را به سویش انداخت. وی گفت: عجبا! در چنین زمانی، شمشیرت را به من میدهی؟! امام پاسخ داد: تو مانند سائل از من چیزی درخواست کردی و رد سائل دور از کرامت و بزرگواری است! پس آن مرد خود را بر زمین انداخت و گفت: این رفتار، سیره اهل دین است، آن گاه پای حضرت را بوسید و مسلمان شد، در این جا جبرئیل گفت: «لا سَیْفَ اِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لا فَتَی اِلَّا عَلِی» (همان، ج ۴۱، ص۶۹).
مورد دیگر رفتار آن امام همام با دشمن و قاتل خویش است، در وقتی که حضرت به دست «ابن ملجم» ضربت خورده و به شدت بدنش رنجور است و در محراب افتاده و امام حسن (ع) سر پدر را بر زانو گذاشته، حضرت فرمود: «پسرم با اسیر مدارا و به او رحم کن، به او احسان نموده و با مهربانی رفتار کن. آن گاه حضرت از هوش رفت، وقتی به هوش آمد فرزندش امام حسن (ع) ظرف شیری را به او داد، حضرت مقدار کمی از شیر را نوشید پس از آن فرمود: این شیر را برای قاتل من که در دست شما اسیر است، ببرید! سپس به فرزندش امام مجتبی (ع) فرمود: به خاطر حقی که بر تو دارم اسیرت را از غذا و نوشیدنی پاکیزه بهرهمند ساز! تا من زندهام با وی مدارا کن و از آنچه خودت میخوری به او بخوران و از هر چه میآشامی به او بنوشان! تا با این رفتار کریمتر از او شوی» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۴۲، ص ۲۸۷).
« حفص بن غیاث گفت از حضرت امام صادق علیه السلام در رابطه با دو طائفه از مؤمنین که یکی ظالم و دیگری عادل است و طایفه ظالم از طایفه عادل شکست خورد سؤال کردم. امام فرمودند: برای اهل عدالت جایز نیست که فراری را تعقیب کند و اسیر را بکشند و همچنین جایز نیست که زخمیها و مجروحین را اذیت کرده یا بکشند و این در زمانی است که از اهل ظلم و ستم کسی نمانده و دستهای هم نباشد که به آنها بپیوندد، پس اگر برای آنها دستهای باشد که بتوانند به آنها ملحق شوند در این حالت اسیر آنان کشته میشود و فراریشان تعقیب میگردد و جایز است که بر مجروحشان بتازند؟ (حرعاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۱، ص۵۴).
در اسلام، اسیر دارای آزادی مذهبی نیز میباشد و میتواند مثلا در ماه مبارک رمضان روزه بگیرد (خویی، بیتا، ج۲، ص۱۲۶).
۲-۲- اسیر از منظر قرآن کریم
نخستین دستور قرآن به هنگام گرفتن اسیر، فرمان «شدّ و وثاق» به معنای در اختیار کامل داشتن اسیر است. «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَُّذیِنَ کَفَرَوا فَضَربَ الرَّقَابِ حَتَّی إذا أثخنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثَاقَ؛ هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبه رو میشوید گردنهایشان را بزنید و همچنان ادامه دهید تا به اندازه کافی دشمن را ( باکشتن و زخمی کردن) ضعیف و در این هنگام ( اسیران را) محکم ببندید …» ( محمد/۴).
دربارۀ اسیر و اسارت در قرآن آیاتی به صراحت آمده است و در آیاتی نیز هر چند لفظ اسیر به کار نرفته ولی به آن اشاره دارد و با آن مرتبط است و اینک به اجمال به این آیات اشاره میشود:
۱- و ان یاتوکم اساری تفادرهم و هو محرم علیکم اخراجهم (بقره/۸۵)؛ اگر اسیران بگیرید فدیه میگیرید برای آزادی آنان با اینکه این عمل بر شما و اخراج آنان بر شما حرام است.
این آیه درباره قوم یهود بنی قریظه هم پیمان اوس و بنی نظیر هم پیمان قبیله خزرج است و آنان هنگام درگیری خون همدیگر را میریختند، ولی اگر اسیر میشدند آنان را میخریدند، و آزاد میکردند، با اینکه این برای آنان طبق تورات و… حلال نبود، و قرآن نیز این عمل را محکوم میکند چون هم اصل کشتارشان نسبت بهم کیش خود و هم این نوع اخراج آنان و… حرام بود (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱، ص۲۲۸).
۲- وانزل الذین ظاهروهم من اهل کتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تاسرون فریقا (احزاب/ ۲۶)؛ خداوند گروهی از اهل کتاب را که از آنها (مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعه های محکمشان پائین کشید، و در دلهای آنها رعب افکند (کارشان به جائی رسید که ) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی رااسیر می کردید.).
آیه باز در رابطه با بنی قریظه است که بر خلاف پیمان همکاری و دفاع از مدینه با مشرکان مهاجم در جنگ خندق هم پیمان شدند و به نفع آنان و علیه اسلام و مدینه عمل میکردند.
۳- و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (انسان/ ۸)؛ و هم بر دوستی (خدا) به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام میدهند.
۴- ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض (انفال/ ۶۷)؛ هیچ پیغمبری را روا نباشد که اسیران جنگ فدا گرفته و آنان را رها کند تا خون ناپاکان را بسیار بریزد.