این مولفه به قراری تعادل بین زندگی کاری و دیگر بخشهای کارکنان که شامل اوقات فراغت ، تحصیلات و زندگی خانوادگی می شود مربوط می باشد. ایجاد وابستگی مستقیم تر کار به فضای کل زندگی از طریق برقراری مفهوم تعادل بین وقت کارکنان در محل کار و وقت او برای خانواده اش می تواند به میزان زیادی تعادل میان کار و زندگی فرد را ایجاد نماید. هم چنین تعیین شرح وظایف شغلی و شرایط احراز آن تأثیر خوبی بر روحیه کارکنان و ترسیم مسیر ارتقاء شغلی خواهد داشت.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
۱-۸-۲- دورکاری
دورکاری شامل سازماندهی و یا انجام کار است که با بهره گرفتن از فناوری اطلاعات در زمینه قرارداد شغلی و رابطه آن با کار تعریف شده است و کارفرمایان در محل و یا دور از آن محل ،کار را بطور مستقیم انجام می دهند.
نتیجه تصویری درباره فناوری اطلاعات
شاخص های دورکاری بهصورت زیر تعریف شده اند:
۱-۸-۲-۱- حمایت و پشتیبانی
حمایت همه جانبه همه افراد در همه سطوح سازمان جهت پیشبرد اهداف سازمانی با در نظرگرفتن همه جوانب دورکاری
۱-۸-۲-۲- ارتباطات
فراهم آوردن زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری جهت تماس با یکدیگر و همچنین تماس همه افراد با سازمان در کمترین زمان ممکن
۱-۸-۲-۳- اعتماد
ایجاد همبستگی و آرامش خاطر بین همه کارکنان و مدیران از اینکه کارها در زمان مناسب و به بهترین نحو انجام می شود.
۱-۸-۳- فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی به مفهوم از دست دادن انرژی و نشاط در کار تعریف شده است . شخصی که دچار فرسودگی شغلی می شود از خود احساس کسالت نسبت به انجام وظایف شغلی بروز می دهد که علت آن فشار شغلی دایمی میباشد
شاخص های فرسودگی شغلی یه شرح زیر تعریف شده اند:
۱-۸-۳-۱- خستگی عاطفی
ماحصل استرسها و اضطراب مداوم در طی یک روز فرد است که شدت آن به متغیرهای فردی مثل سن ‚ سابقه کار ‚ تاهل و میزان پیش بینی مشکلات بستگی دارد.
۱-۸-۳-۲- عملکرد شخصی
فشارهای ناشی از کار و فعالیتها باعث ضعف عملکرد شغلی است که علت آن در دو جنبه محیطی و فردی مطرح می شود. عملکرد شغلی حاصل از فرسودگی شغلی به شیوههای گوناگون از قبیل کناره گیری از کار ‚ غیبت و تغییرات عملکرد مشاهده می شود.
۱-۸-۳-۳- مسخ شخصیت
واکنشها و استرسها انسان را از هر چیزی که شخصیت و خصلت اوست عمیقا جدا می سازد و باعث گم شدن نقش شخص می شود.
۱-۸-۳-۴- درگیری
فرد درگیر تمرکزاصلی اش بر روی شغل است و برای شغلش زندگی می کند و در شغل خود غرق است (با رغبت بودن در شغل)
۱-۸-۴- عملکرد سازمانی
عملکرد کنش انگیزش و توانایی است. به عبارت سادهتر ‚کارمند باید تا حدی میل و مهارتهای لازم برای انجام تکلیف را داشته باشد.
شاخص های عملکرد به شرح زیر تعریف شده اند:
۱-۸-۴-۱- توانایی
دانش و مهارت های قابل انتقال، به منظور انجام موفقیت آمیز یک وظیفه
۱-۸-۴-۲- وضوح
درک و پذیرش نحوه کار، محل و چگونگی انجام آن
۱-۸-۴-۳- کمک
کمک سازمانی ای که پیرو برای تکمیل و اثربخشی کار به آن نیاز دارد
۱-۸-۴-۴- مشوق
انگیزش برای کامل کردن تکلیف خاص
۱-۸-۴-۵- ارزیابی
بازخورد روزانه عملکرد و مرورهای گاه به گاه
۱-۸-۴-۶- اعتبار
مناسب بودن و حقوقی بودن تصمیمهای مدیر در مورد منابع انسانی
۱-۸-۴-۷- محیط
عوامل خارجیای که میتوانند حتی با وجود داشتن تمامی توانایی، وضوح، حمایت و انگیزه لازم برای شغل، باز هم بر عملکرد تأثیر بگذارند:
عناصر کلیدی عوامل محیط عبارتند از: رقابت، تغییر شرایط بازار، آیین نامههای دولتی، تدارکات و ….. دقت به این مسئله به این دلیل مهم است که اگر مشکل محیطی از قدرت اختیار کارکنان خارج باشد دیگر نباید در مورد عملکرد به آنان پاداش داد و یا تنبیهشان کرد (هرسی و بلانچارد، ۱۳۸۰).
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه تحقیق
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد فرایند طراحی و اجرای راهبردها، ملاحظهها و پیشرانها است که هدفش تبدیل استعداد خام منابع انسانی به عملکرد است. تمام انسانها دارای استعدادهایی چند برابر عرصه کاربردی هستند. به هر حال، بهره برداری و تبدیل این استعداد به عملکرد قابل تحویل اغلب به دلایلی، چندان مطلوب نمی باشد. مدیریت عملکرد نفش عامل تبدیل استعداد به عملکرد را بر عهده دارد که با برداشتن موانع و تشویق و شکوفایی منابع انسانی به این کار نایل میآیند.
مدیریت عملکرد در رویارویی با تغییرات شتابان مانند جهانی شدن، آزادسازی و تغییرات در بازار و فناوری نقش محوری یافته و ستون فقرات مدیریت منابع انسانی هر سازمانی که میخواهد عملکرد بالا داشته و از منابع انسانی به عنوان متغیری اهرمی بهره مند شود. مدیریت منابع انسانی در دو دهه گذشته توجه خود را از نوع کارکرد به نگهداشت و امور اداری به نقشهای ارزش افزوده تغییر داده است. در این فرایند، مدیریت عملکرد، جایگاه مرکزی به خود اختصاص داده است. به عبارت دیگر، تمام تلاشهای مدیریتی افراد در راستای افزایش عملکرد کارکنان و در نتیجه بهبود لایههای پایینی سازمان معطوف است (جاپلقیان، ۱۳۸۹).
عکس مرتبط با منابع انسانی
۲-۱-۱- مبانی نظری مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد مفهوم و شیوه جدید برای افراد و سازمانها نمی باشد. بلکه این مفهوم به این دلیل که سازمانها در تلاش هستند راهی برای بهبود پیدا کنند، اهمیت یافته و توانسته است همچنان که موضوع تکامل مییابد، با بهره گرفتن از مدارک تجربه ای اثربخش، چارچوب یکپارچه ای را شکل دهد. فشارهای ناشی از کاربرد و فرایند تغییر به ایجاد نوع جدید راهبردها، مداخلهها و پیشرانها ختم شده است (جاپلقیان، ۱۳۸۹).
نظریههای یادگیری و انگیزشی مبانی و نظریه زیربنایی مدیریت عملکرد را شکل میدهد. شناخت نظریههای انگیزشی پیشرفته و پایه برای مدیران عملکرد بسیار اهمیت دارد زیرا ساختار زیربنایی راهبردها، مداخلهها و پیشرانهای مدیریت عملکرد را در اختیار آنان قرار میدهد (جاپلقیان، ۱۳۸۹).
مدیریت عملکرد ترجمه عبارت انگلیسی «Performance Management» میباشد که تعاریف متعددی از آن شده است، موارد زیر از آن جملهاند:
مدیریت عملکرد را میتوان مجموعهای از اقدامات و اطلاعات تلقی کرد که به منظور افزایش سطح استفاده بهینه از امکانات و منابع در جهت دستیابی به هدفها به شیوهای اقتصادی توام با کارایی و اثربخشی صورت میگیرد (سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، ۱۳۸۲).
عکس مرتبط با اقتصاد
مدیریت عملکرد اصطلاح عامی برای آن دسته از فعالیتهای سازمانی است که با مدیریت امور و مسئولیتهای شغلی و رفتاری کارکنان سر و کار دارد. مدیریت عملکرد راهی برای تسهیل برقراری ارتباط و ایجاد تفاهم بین کارکنان و سرپرستان است و به پیدایش محیط مطلوبتر کاری و تعهد بیشتر نسبت به کیفیت خدمات منجر میشود (ابیلی و موفقی، ۱۳۸۲).
با توجه به تعاریف فوق میتوان مدیریت عملکرد را رویکردی دانست که با بهره گرفتن از ارتباطات دوجانبه بین سرپرستان و کارکنان، باعث تفهیم خواستها و انتظارات سازمان از کارکنان از یک سو و انتقال خواستها و تقاضاهای کارکنان به سرپرستان و مدیریت سازمان از سوی دیگر، محیطی را جهت استفاده بهینه از کلیه امکانات و منابع در جهت تحقق اهداف سازمان پدید میآورد. مدیریت عملکرد باعث میشود تا سرپرستان به آسانی عملکرد ضعیف کارکنان را تشخیص و در جهت بهبود آن اقدام نموده و از سوی دیگر با دادن پاداشهای مناسب به عملکرد مطلوب کارکنان، عملکردهای مطلوب را ترغیب و تکرارپذیری آنها را افزایش دهند.
مدیریت عملکرد فرایندی است که هم ارزشیابی عملکرد و هم نظامهای انضباطی و خط مشیهای رسیدگی به شکایات را به عنوان ابزار مدیریتی خود در برمیگیرد. فنون و ابزار این مدیریت برای بالا بردن بهرهوری کارکنان و کسب مزیت رقابتی سازمان به کار میرود.
۲-۱-۲- عوامل تاثیرگذار در اجرا و پیاده سازی نظام مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد در عمل، زمانی میتواند به موفقیت شود که کلیه بخشها و عوامل تشکیلدهنده سازمان، به فرایند مدیریت عملکرد کمک کنند. این عوامل موفقیت را میتوان به شرح ذیل تقسیمبندی نمود:
حمایت همه جانبه مدیریت ارشد سازمان از برنامههای مدیریت عملکرد و همسویی و هماهنگی کامل در برقراری فرایند مذکور
آمادگی و تمایل مدیریت ارشد سازمان برای انجام تغییرات لازم در فرایند فعلی، در صورت نیاز به انجام تغییرات
هماهنگی کامل نظام مدیریت عملکرد با سایر نظامهای سازمان
برقراری آموزشهای لازم و مناسب جهت اجرای هر چه بهتر مدیریت عملکرد در سازمان
دخالت مستقیم کارکنان در اجرای مدیریت عملکرد
روش های اجرای مدیریت عملکرد باید به نحوی باشد که هم با اهداف و انتظارات سازمان و هم با خواستها و نیازهای کارکنان همسو باشد.
باید عملکرد سازمان مورد ارزیابی قرار بگیرد نه عملکرد فرد یا افراد.
در صورتی که فرایند مدیریت عملکرد با موفقیت اجرا شود، اولین نتیجه آن توانمندسازی کارکنان است یعنی به جای استقلال یا وابستگی، کارمند درصدد حصول همبستگی بین کارکنان و بستگی گروهی با آنها است. توانمندسازی کارکنان، زیربنایی است برای افزایش بهرهوری و بهبود مستمر کیفیت محصولات و ارائه خدمات به مشتریان.
۲-۱-۳- اصول مدیریت عملکرد
اصول مشخص را باید به عنوان مبنا و زیربنای مدیریت عملکرد در نظرگرفت. این اصول را میتوان به صورت ذیل عنوان نمود:
برای هر مساله پاسخی خاص میتوان یافت.
نتیجه اصل جبران خسارت را میتوان بصورت زیر خلاصه کرد:
اولاً- مورد بیمه را نمیتوان به بیش از قیمت واقعی آن بیمه کردماده ۱۱ قانون بیمه مقرر می دارد: چنانچه بیمه گذار یا نماینده او با قصد تقلب، مالی را اضافه بر قیمت عادله در وقوع عقد قرارداد بیمه داده باشد عقد بیمه باطل و حق بیمه دریافتی قابل استردادنیست؛
ثانیاً: مورد بیمه را نمیتوان معادل ارزش واقعی آن نزد چند موسسه بیمه بیمه کرد و از همه آنها خواست که خسارت را جبران کنند؛
ثالثاً- حقوق بیمه گزار علیه مسئول خسارت به بیمه گر منتقل خواهد شد .
۷-انتقال حقوق بیمه گذار به بیمه گر یا اصل قائم مقامی در عقد بیمه وجود دارد
بموجب ماده ۳۰ قانون بیمه، بیمه گر در حدودی که خسارت وارده را قبول یا پرداخت می کند در مقابل اشخاصی که مسئول وقوع حادثه یا خسارات هستند قائم مقام بیمه گذار خواهد بود و اگر بیمه گذار اقدامی کند که منافی با عقد مزبور باشد در مقابل بیمه گر مسئول شناخته می شود.اصل جبران خسارت حکم می کند که بیمه گذار بیش از خسارتی که در نتیجه وقوع حادثه متوجه او شده است دریافت نکند و موضوع انتقال حقوق بیمه گذار به بیمه گر نتیجه و مکمل اصل جبران خسارت است.
۸-در عقد بیمه بیمه گذار دارای نفع بیمه ای است
نفع بیمه ای عبارتست از ذینفع بودن شخص بیمه گذار در بقاء مورد بیمه، به بیان دیگر بیمه گذار باید در عدم تحقق خطر موضوع بیمه ذینفع و علاقمند باشد و وقوع حادثه به او لطمه مالی وارد آورد. بنابراین وجود نفع بیمه ای متضمن دو جزء است یکی علاقمند بودن بیمه گذار به سالم ماندن مورد بیمه و دیگری زیان رسیدن به او از وقوع حادثه که این دو عنصر بر روی هم نفع بیمه ای را تشکیل می دهد. همین جا متذکر می شویم که نفع بیمه ای باید جنبه مادی داشته باشد و علاقه معنوی و غیر مادی از آنجا که قابل اندازه گرفتن به پول نیست نفع بیمه ای به حساب نمی آید.
ماده ۴ قانون بیمه در مقام تعریف مورد بیمه اشعار میدارد که : موضوع بیمه ممکن است مال باشد اعم از عین یا منفعت یا هر حق مالی یا هر نوع مسئولیت حقوقی مشروط بر اینکه بیمه گذار نسبت به بقاء آنچه بیمه میدهد ذینفع باشد و همچنین ممکن است بیمه برای حادثه یا خطری باشد که از وقوع آن بیمه گذار متضرر می گردد.
نتایج لزوم نفع بیمه ای
اگر بیمه گذار هیچگونه نفعی در بقاء مورد بیمه نداشته باشد، ممکن است با فراهم کردن موجباتی وقوع حادثه را تسهیل کند و یا حتی خود عمداً خطر موضوع بیمه را محقق سازد و حال آنکه وقتی بیمه گذار در بقاء مورد بیمه ذینفع باشد نه تنها به ارتکاب عملی در جهت وقوع حادثه دست نخواهد زد بلکه تمام نیرو و کوشش خود را در راه حفظ مورد بیمه و جلوگیری از وقوع حادثه بکار خواهد گرفت نتایج نفع بیمه ای به شرح زیر است :
۱- مصونیت بیمه گر از اعمال عمدی بیمه گذار؛
۲- مواظبت از مورد بیمه ؛
۳- جلوگیری از توسعه خسارت .
۴-۱-بیمه از نظر فقهی
بیمه از علوم نوینی است که در صدر اسلام لااقل بصورت کنونی آن سابقه نداشته است و لذا هر چند بحث درباره مشروعیت و صحت معاملات بیمه در شان و صلاحیت فقها است و صاحبنظران فقه اسلام باید آنرا با محک فقهی بسنجند، لکن از آنجا که بحث حقوقی درباره بیمه بدون اشاره به جنبه های فقهی آن بخش ناتمام خواهد بود، در اینجا به ذکر نظر مخالفین و سپس به نقل عقاید موافقین معاملات بیمه و توجه آنان در جهت صحت معاملات بیمه می پردازیم:
نظریه مخالفین
مخالفین بیمه مخالتف خود را عمدتاً و بطور خلاصه بر دو اصل استوار داشته اند:
۱- چون در معاملات بیمه عامل شانس و اتفاق زیاد دخالت دارد، بنابراین عملیات بیمه در واقع نوعی قمار و شرط بندی است یا شباهت زیادی با قمار و شرط بندی دارد و محکوم به بطلان است.
قبلا اشاره کردیم که مشابهت بیمه یا قمار و شرط بندی از اینجا ناشی می شود که بعضی ها یک قرارداد بیمه را بطور مجرد و انفرادی موردنظر قرار می دهند. بی شک اگر تنها یک قرارداد داشته و فقط در رابطه با بیمه گر و بیمه گذار به بیمه نظر داشته باشیم، چنین قراردادی تفاوت چندانی با قمار و شرط بندی نخواهد داشت و عامل شانس و اتفاق برای بیمه گزار بطور انفرادی وجود دارد. لکن اگر مجموع بیمه گذاران را در حکم یک طرف قرارداد به حساب آوریم و بیمه گر رااداره کننده جمع بیمه گذاران با بهره گرفتن از آمار و حساب احتمالات و فن بیمه بدانیم به این نتیجه میرسیم که عامل شانس برای جمع بیمه گذاران از یک طرف و بیمه گر از طرف دیگر وجود ندارد و لذا در مجموع بیمه از حالت قمار و شرط بندی خارج می شود.
۲- در تعهد طرفین عدم تعادل و نابرابری وجود دارد. بیمه گر حق بیمه ناچیزی دریافت میدارد و در مقابل یا اصولا خسارتی نمی پردازد و یا خسارتی بیش از حق بیمه و گاهی چند هزار برابر آن می پردازد. و لذا بیمه معامله ای ضروری است . اگر فقط حق بیمه ای که یک بیمه گذار می پردازد با تعهد بیمه گر مقایسه کنیم تعهد طرفین نامتعادل خواهد بود لکن با توجه باینکه حق بیمه ای که بیمه گذار می پردازد متناسب با درجه احتمال وقوع حادثه است و بیمه گر هم در واقع فروشنده اطمینان است باین نتیجه میرسیم که این عدم تعادل جنبه ظاهری دارد.
در مقابل تردید عده ای از فقها در مورد صحت معاملات بیمه نظر غالب موید صحت و بلا اشکال بودن معاملات بیمه است. ما در زیر نظر امام خمینی را در اینخصوص عیناً نقل می کنیم.
نظر امام خمینی
امام در مقابل سئوال” بیمه معامله سابقه دار نیست، معاملاتی که در زمان پیغمبر و ائمه سابقه ندارد، چنانچه نتوانستیم آنرا تحت معاملات معمول یعنی بیع، اجاره، هبه، صلح و غهره قرار دهیم آیا آن معامله قابل اشکال نیست؟”
می فرمایند: اولا عده ای آنرا از قبیل ضمانت و ضمان بعوض ( که یکی از معاملات محصوره است) قرار داده اند.
ثانیاً: برفرض که معامله سابقه دار نباشد، به چه دلیل باید معامله سابقه داشته باشد. البته در زمان صدر اسلام بیشتر معاملاتی که امروز متداول است جریان داشته ولی تعهدی نبوده که حتماً شارع اشاره کند که فلان معامله صحیح است یا فاسد، بلکه شارع هر عقد و قراردادی که بین دو نفر صورت می گیرد آنرا تنفیذ کرده چه سابقه دارد باشد و چه نباشد مگر آنکه دلیل بر خلافی داشته باشیم.
ودر جواب به سئوال اینکه ممکنست این اشکال به ذهن بیاید که اشیاء بیمه شده اکثراً صحیح و سالم می مانند و از همین جهت است که عقد به تاسیس موسسه بیمه می پردازند، چون می دانند که حوادث نادر الوقوع است. بنابراین اکثر اوقات پولی که برای بیمه داده می شود چیزی در مقابلش قرار ندارد؟
چنین پاسخ می دهد:
به این اشکال می توان جواب داد که در معامله لازم نیست همیشه در برابر پول چیزی باشد ، مثلا شما منزلی را اجاره می کنید ولی در آن سکونت و استفاده های دیگر نمی کنید در عین حال اجاره منزل را می پردازید و از اینکه در این مدت از آن استفاده نکرده اید، معذور نیستید.در مسئله بیمه هم همینطور است، این قرارداد عقلانی است و این تعهد نزد عقلا ارزش دارد و هر چند که نادر است ولی تضمینی است که در خور اهمیت می باشد.
شرایط اساسی عقد بیمه، وظایف بیمه گذار، تعهد بیمه گر و پایان قرارداد
شرایط اساسی عقد بیمه
شرایط اساسی عقد بیمه همان شرایط چهارگانه ایست که در ماده ۹۰ قانون مدنی برای صحت هر معامله در نظر گرفته شده است، بدین توضیح که شرایط اساسی عقد بیمه عبارتست از:
۱- قصد طرفین و رضای آنها. ۲- اهلیت طرفین ۳- موضوع معین ۴- مشروعیت جهت معامله، که ما کار برد هر یک از این شرایط را در عقد بیمه بررسی خواهیم کرد.
۱- قصد طرفین و رضای آنها
طرفین قرارداد یعنی بیمه گر و بیمه گذار باید قصد انجام بیمه را داشته باشند و رضایت آنها نباید معلول یا معیوب باشد ودر انجام معامله مکره باشند.در اینجا ممکن است سئوالی درباره بیمه های اجباری مطرح شود. زیرا در بیمه های اجباری اغلب بیمه گذاران و گاهی بیمه گران رضایت کامل ندارند. به این سئوال چنین پاسخ داده میشود که چون بیمه های اجباری بر مبنای مصلحت و منافع اجتماعی برقرار می شود مصلحت جامعه بر رضایت شخص بیمه گزار مرجح است و اصولاً طبق صریح ماده ۲۰۷ قانون مدنی ملزم شدن شخص به انشاء معامله به حکم مقامات صالحه قانونی اکراه محسوب نمی شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲- طرفین قرارداد یعنی بیمه گر و بیمه گزار باید برای انجام معامله اهلیت داشته باشند.
اهلیت بیمه گر برای انجام معاملات بیمه
اهلیت بیمه گر تا حدی روشن و بدون ابهام است. بموجب ماده ۳۱ قانون تاسیس بیمه مرکزی ایران و بیمه گری مصوب خرداد ماه ۱۳۵۰ عملیات بیمه در ایران بوسیله شرکتهای سهامی عام ایرانی که کلیه سهام آنها با نام بوده و با رعایت این قانون و طبق قانون تجارت به ثبت رسیده باشند انجام خواهد گرفت. و ماده ۱ لایحه قانونی ملی شدن موسسات بیمه و موسسات اعتباری که در تیرماه ۱۳۵۸ به تصویب شورای انقلاب رسید، به منظور حفظ حقوق بیمه گذاران و گسترش صنعت بیمه در سراسر کشور و گماردن بیمه به خدمت مردم کلیه موسسات بیمه کشور ملی اعلام شدند. و اصل چهل و چهار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در تبیین نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بیمه را جزء بخش دولتی شناخته است.و طی مصوبات قانونی مبنی بر فعالیت بخش خصوصی در زمینه تاسیس شرکتهای بیمه و فعالیت در این زمینه بنابراین انجام بیمه نه تنها بوسیله شرکتهای سهامی عام دولتی و یا ملی شده امکان پذیر است و بخش خصوصی اعم از شخص حقیقی یا حقوقی هم اهلیت انجام معاملات بیمه را دارند.
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
اهلیت بیمه گذار
اصولاً هر شخص حقیقی یا حقوقی که اهلیت انعقاد قرارداد و اهلیت انجام معامله داشته باشد میتواند با بیمه گر قرارداد بیمه منعقد کند. ماده ۲۱۱ قانون مدنی اعلام میدارد:
برای اینکه متعاملین اهل محسوب شوند باید بالغ و عاقل و رشید باشند.
بیمه گذار باید علاوه بر اهلیت قانونی انجام معامله بشرح ماده فوق دارای نفع بیمه ای نیز باشد.
بر طبق ماده ۵ قانون بیمه بیمه گذار ممکن است اصیل باشد یا به یکی از عناوین قانونی نمایندگی صاحب مال یا شخص ذینفع را داشته یا مسئولیت حفظ آنرا از طرف صاحب مال داشته باشد.بنابراین بیمه گذار یعنی شخصی که بیمه گر قرارداد بیمه منعقد می کند ممکن است یا اصیل باشد یا از طرف صاحب مال یا ذیفنع نمایندگی داشته باشد و یا مسئول حفظ اموال مورد بیمه باشد.
انجام بیمه بوسیله نماینده
نمایندگی ممکن است بصورت عام یا بصورت خاص باشد. بعضی مواقع امکان دارد نماینده بطور کلی و عموماً دارای نمایندگی و اختیار مداخله در دارائی شخص را داشته باشد و یا اینکه نمایندگی او منحصر به امر خاص و معینی باشد.منشا این نمایندگی هم خواه بصورت عام یا خاص، ممکن است از خود شخص باشد یا برابر قانون موضوع بیمه باید معلوم باشد.
موضوع قرارداد بیمه باید مشخص و معلوم باشد. موضوع در قرارداد بیمه افاده دو معنی دارد یکی مورد بیمه، یعنی مال یا شخصی که بیمه می شود. دیگر خطر یا حادثه ای که در صورت تحقق آن بیمه گر ملزم است زیان وارد را جبران کند یا وجه معینی را بپردازد
مدت بیمه
در بند ۵ ماده ۳ قانون بیمه ابتدا و انتها بیمه نیز بعنوان یکی از اموری که باید صریحاً در قرارداد قید شود آورده شده است. از آنجا که بیمه گر در فاصله بین شروع و ختم بیمه متعهد جبران خسارت خواهد بود و در خارج از مدت مذکور تعهدی ندارد. بنابراین عدم ذکر مدت در بیمه نامه موجب نامعلوم بودن موضوع تعهد خواهد بود. بعبارت دیگر مدت نیز جزئی از معلوم و معین بودن موضوع قرارداد بیمه است.
تعهدات بیمه گذار عبارتست از:
۱- اعلام کیفیت خطر موضوع عقد به بیمه گر ۲- پرداخت حق بیمه ۳- مراقبت از مورد بیمه و جلوگیری از توسعه خسارت ۴- اعلام تشدید خطر ۵- آگاه ساختن بیمه گر از وقوع حادثه که ما هر یک از این موارد را بطور جداگانه ای نسبتا به تفصیل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۱- وظیفه بیمه گذار هنگام انعقاد عقد بیمه
خطر از عناصر اصلی و عمده تشکیل دهنده بیمه و علت وجودی آن است . بیمه گر با توجه به درجه اهمیت خاطر، تعهدی را در قبال بیمه گذار بعهده میگیرد. بنابراین اولین وظیفه ای که بعهده بیمه گذار محول شده است اعلام تمامی کیفیات و خصوصیات خطر به بیمه گراست ، بنحوی که اطلاع از این کیفیات بیمه گر را در وضعی قرار دهد که بتواند خطر را بدرستی ارزیابی کند و با شناخت کامل آن نسبت به رد یا قبول بیمه تصمیم بگیرد و در صورتیکه تصمیم به قبول بیمه گرفت با آگاهی و وقوف کامل درباره آن حق بیمه و شرایط مناسب را تعیین و به بیمه گذار پیشنهاد کند.
حدود تعهد بیمه گزار در اعلام خطر موضوع بیمه
اطلاعاتیکه بیمه گر باید در خصوص خطر موضوع بیمه در اختیار بیمه گر قرار دهد با دو صفت زیر مشخص میشود:
اولا باید به بیمه گرا اجازه دهد که با کمک این اطلاعات خطر را بدرستی ارزیابی کند؛
ثانیاً این اوضاع و احوال باید بر بیمه گذار معلوم باشد.
بطلان عقد بیمه
اصولاً عقد زمانی محکوم به بطلان است که یکی از شرایط اساسی آن یعنی قصد و رضای طرفین، اهلیت طرفین، معین بودن موضوع عقد، مشروعیت جهت آن وجود نداشته یا معلول باشد. قانونگذار تخلف بیمه گذار را در ردیف یکی از شرایط اساسی عقد بیمه قرار داده است. در صورت از بین رفتن یکی از شرایط صحت عقد قرارداد بیمه گر می تواند قراردادبیمه را باطل و نه تنها وجوه دریافتی از بابت حق بیمه قابل برگشت نبوده می تواند تمامی حقوق خود و اقساط عقب افتاده حق بیمه را از بیمه گذار دریافت کند.
کشف تخلف بیمه گذار قبل از وقوع حادثه .
اگر قبل از وقوع حادثه معلوم شود که بیمه گذار در اظهارات خود در خصوص کیفیت خطر بدون سوء نیت و بدون قصد فریب بیمه گر مرتکب تخلف شده است، بیمه گر دارای حقوق زیر خواهد بود:
۱- دریافت حق بیمه اضافی از بیمه گذار و ادامه قرارداد؛
۲- فسخ قرارداد؛
۳- ابقاء قرارداد بدون دریافت حق بیمه اضافی .
کشف تخلف بیمه گذار پس از وقوع حادثه
در صورتیکه بعد از وقوع حادثه موضوع اظهارات نادرست بیمه گذار یا خودداری او از اظهار مطالب کشف شود دیگر بیمه گر حق مطالبه حق بیمه اضافی یا حق فسخ عقد بیمه را نخواهد داشت بلکه در اینصورت خسارت به نسبت حق بیمه ای که با توجه به اظهارات بیمه گذار تعیین شد و حق بیمه ای که اگر بیمه گر بر اوضاع و احوال واقعی خطر واقف بود تعیین میشد پرداخت خواهد شد این قاعده که در قسمت اخیر ماده ۱۲ قانون بیمه مقرر شده است اصطلاحاً به قاعده نسبی ماده ۱۳حق بیمه معروف است و در موارد بسیاری مورد عمل قرار میگیرد.
پرداخت حق بیمه
گفتیم که قرارداد بیمه قراردای معوض است و تعهد هر یک از طرفین قرارداد ما به ازاء تعهد طرف دیگر است مهمترین و اساسی ترین تعهد بیمه گذار پرداخت حق بیمه است. ماده یک قانون بیمه اشعار میدارد که بیمه گر در ازاء دریافت حق بیمه از طرف دیگر جبران خسارت یا تادیه وجه معین را بعهده میگیرد.
چگونگی پرداخت حق بیمه
علی الاصول حق بیمه باید نقداً و در اقامتگاه بیمه گر پرداخت شود، مگر آنکه بیمه گر با پرداخت آن بصورت اقساط حق یا در محلی جز اقامتگاه وی موافقت کرده باشد
زمان پرداخت حق بیمه
برای
۶-با یک زبان خارجه در حد توانایی مکالمه ساده و روز مره آشنایی دارد.
۷-می تواند از رسانه های ارتباطی برای کسب اطلاعات ا ستفاده کند.
۸-جامعه خود و مشاغل آن را تا حدی می شناسد و برای زندگی در جامعه مهارت کافی دارد.
۹-نسبت به کاربرد علم در بهبود روش های انجام کار آگاه است.
۱۰روحیه علمی،قدرت استدلال و تفکر انتقادی و خلاق دارد.
۱۱-نحوه یادگیری خود را می فهمد.
۱۲-شیوه صحیح مطالعه و تحقیق را می داند.
۱۳-به تفکر و مباحثه علاقه مند است و با روش تحقیق آشنایی عملی دارد.
فرهنگی و هنری :
با استعدادهای خود آشنا است و سعی در پرورش آنان دارد.
ابعاد زیبایی را در مخلوقات الهی توصیف می کند.
از مشاهده و بررسی آثار هنری لذت می برد.
با استعدادهای هنری خود آشنا است و سعی در پرورش آن دارد.
از تجارب و دستاوردهای فرهنگی دیگران استفاده می کند و از تقلید کور کورانه اجتناب می ورزد.
با برخی از هنرهای اسلامی و ایرانی آشنا است.
به مطالعه متون ادبی و فرهنگی علاقه مند است.
با فرهنگ و آداب و سنن مطلوب جامعه آشنا است و نسبت به آنها احساس تعهد می کند.
آثار هنری و فرهنگی را باتوجه به تاثیرات آنها در رشد انسان بررسی می کند.
اجتماعی :
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
وظایف خود را در مقابل خانواده،دوستان و همسایگان رعایت می کند.
نظرات اصلاحی دیگران را در مورد خود جویا می شود و از آنها استفاده می کند.
برای گرفتن حق خود و دیگران تلاش می کند.
در انجام کارها از دیگران کمک می گیرد و به دیگران نیز کمک می کند.
در کارهای گروهی و اجتماعی شرکت می کند و به اهمیت نقش رهبری و وظایف اعضاء واقف است .
برای کسب موفقیت تلاش می کند واز موفقیت های دیگران نیز شاد می شود.
به اهمیت قانون واقف است و رعایت آن را مفید و ضروری می داند.
به وظایف و مسئولیت های خود آگاه و نسبت به انجام آن پای بند است.
۹-به کسانی که مسئولیت خود را انجام نمی دهند با شیوه مناسب تذکر می دهد.
۱۰-موفقیت های جامعه خود را در صحنه های بین المللی ارج می نهد.
۱۱-با معنی ایثار آشنا است و در موقع لزوم از خود گذشتگی نشان می دهد.
۱۲-در برابر خدمت دیگران قدر شناس است و از آنها تشکر می کند.
۱۳-نقش زن و مرد را در خانواده و اجتماع می داند.
۱۴-خدمت کردن به مردم و میهن را وظیفه می داند.
زیستی :
۱-کارکرد و وظایف اعضای بدن را می شناسد و تناسب آنها را حفظ می کند.
۲-با بهداشت فردی و اجتماعی آشنا است و آن را رعایت می کند.
۳-در حفظ و احیای محیط زیست کوشش می کند.
عکس مرتبط با محیط زیست
۴-برای حفظ سلامتی خود ورزش می کند و در رشته های ورزشی مورد علاقه خود دارای مهارت نسبی است .
۵-با کمک های اولیه آشنایی داردو می تواند از آنها در مواقع لزوم استفاده کند.
۶-برخی از بیماری ها و عوامل بیماری زا را می شناسد و راه های پیشگیری از آنها را می داند.
۷-نقش تغذیه را در حفظ سلامت بدن می داند و با تغذیه مناسب سلامتی خود را حفظ می کند.
سیاسی :
۱-سلسله مراتب حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی را می داند.
۲-تفاوت حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه را با سایر حکومت ها می داند.
۳-با تاریخ سیاسی ایران معاصر و مبارزات سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی آشنایی دارد.
۴-نسبت به سرنوشت مسلمانان جهان حساس است.
۵-راه های حفظ استقلال، آزادی و عدم وابستگی را می شناسد.
۶-با فعالیت های سیاسی و شیوه مبارزه پیامبران و ائمه معصومین (ع) در دفاع از حق، آشنا است.
۷-دارای روحیه سلحشوری و دفاع از کیان کشور اسلامی است.
۸-با انتخابات و نقش آرای عمومی در جامعه آشنا است.
۹-در مواجهه با تبلیغات دشمنان میهن اسلامی از خود هوشیاری نشان می دهد.
۱۰-اهمیت وحدت و امنیت ملی را درک می کند.
۱۱-نقش مردم و دین را در حکومت می داند.
اقتصادی :
عکس مرتبط با اقتصاد
۱-ارزش کار را برای بهبود وضعیت فردی و اجتماعی می داند.
۲-در حفظ وسایل خود می کوشد و با ترمیم آنها حداکثر استفاده را از آنها می کند.
۳-اهمیت آمادگی برای کار بیشتر و پرهیز از راحت طلبی را در پیشرفت اقتصادی جامعه می داند.
۴-نسبت به حفظ و توسعه منابع اقتصادی ملی و منطقه ای خود حساس است.
۵-مالکیت دیگران را محترم می شمارد و نسبت به رعایت آن حساس است.
۶-به نقش مشاغل و حرف در زندگی فردی و اجتماعی آگاه است.
۷-منابع اقتصادی کشور و محیط زندگی خود را می شناسد و نقش آن را در رفاه عمومی می داند.
۸-احکام اقتصادی اسلام را می داند ودر حد وظیفه به آنها پایبند است.
۹-برای حمایت از تولیدات داخلی استفاده از آنها را بر کالاهای مشابه خارجی ترجیح می دهد.
۱۰-به مشارکت در فعالیت های اقتصادی علاقه مند است.
(وزارت آموزش و پرورش مصوب ۲۹/۲/۷۹،ششصدو چهل و هفتمین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش )
جایگاه آیین نامه و مقررات آموزشی ، آیین نامه اجرایی مدارس:
از مباحث مهمی که در سازمان های گوناگون، از جمله سازمان های آموزشی و پرورشی باید مورد توجه مدیران عالی،میانی و اجرایی قرار گیرد، مباحث مربوط به قوانین و مقررات اداری و آموزشی و چگونگی تدوین، تصویب و به کارگیری آنها در مدیریت است. زیرا بین قدرت رهبری و مدیریت هریک از سازمانها،از جمله سازمان های آموزشی و پرورشی با میزان اطلاع و آگاهی آنان از قوانین و مقررات حوزه کار خویش،ارتباط مستقیم و همبستگی لازم وجود دارد و مدیرانی در این سازمانها در رهبری و هدایت سازمان خویش مسلط تر و موفق تر هستند که علاوه بر :
-مهارت در برقراری روابط صحیح و موثر انسانی
-مهارت در هدایت و رهبری گروهی
-مهارت در امور آموزشی و پرورشی
در امور اداری و استخدامی و بهره گیری بجا و به هنگام از قوانین و مقررات اداری و آموزشی نیز مهارت لازم را دارا باشند.(صافی،۱۳۷۳،ص۵۳)
مجیدی، فاطمه، «ریختشناسی داستان شیخ صنعان»، پژوهشهای ادبی، ش ۷، بهار ۱۳۸۴، صص ۱۴۵- ۱۶۳٫
این مقاله به بررسی ریختشناسانه داستان شیخ صنعان پرداخته است. در این راستا نویسنده نخست به تعریف ریختشناسی پرداخته و سپس داستان را از منظر ریختشناسانه تجزیه و تحلیل کرده و به قهرمانان داستان، خویشکاریهای قهرمانان، زمان، مکان، انگیزشها و حرکتها تقسیم کرده است. پس از تجزیه و تحلیل، این داستان با داستانهای مشابه از نظر ساختار مقایسه شده و شباهتها و تفاوتهای آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
آتشسودا، محمدعلی، «تحلیل رمزشناختی داستان شیخ صنعان»، شعرپژوهی، ش ۲، تابستان ۱۳۹۱، صص ۱- ۲۲٫
این مقاله به بررسی رمزشناختی داستان شیخ صنعان اختصاص دارد. در این بررسی با در نظر گرفتن جایگاه این داستان در منظومه عطار، نمادهای آن با توجه به روایت متون مقدس از خلقت آدم و حوا و هبوط آنها از بهشت به زمین، بازتعریف شده است. به نظر میرسد که هدف عطار از بیان این روایت رمزی، ارائه تصویری عاشقانه از سرگذشت انسان است. بر این اساس میتوان شیخ صنعان را سرنمون ازلی آدم، دختر ترسا را سرنمون ازلی حوا، مکه را سرنمون ازلی بهشت، روم را سرنمون ازلی دنیا و سفر شیخ صنعان را از مکه به روم و بازگشت از روم به مکه، سرنمون ازلی هبوط آدم و حوا به زمین و بازگشت آنها به آسمان دانست.
۲-۲ مباحث نظری
از آنجا که این پژوهش در حوزه مطالعات ادبیات تطبیقی قرار میگیرد، لازم است برای تبیین اصول و مباحث و چارچوب نظری پژوهش، ضمن ارائه تعریفی جامع از این علم، مهمترین نظریههای مطرح در این حوزه معرفی شود.
یکی از زمینههای مطالعاتی مهم و در عین حال بسیار سودمند در حوزه ادبیات، زمینه پژوهشهای تطبیقی است. گرایشی که سالها پیش در فرانسه ظهور کرد و بهسرعت در سراسر جهان و در محافل دانشگاهی جای خود را باز کرد. تطبیق روشی است که در بسیاری از شاخههای دانش بشری متداول است؛ اما ادبیات تطبیقی دانشی میانرشتهای است که نسبت به مطالعات و پژوهشهای ادبی دارای بینشی جدید است و نظریه و تعریف خاصی برای ادبیات دارد.
قلمرو ادبیات تطبیقی از زمان ظهور آن تاکنون، میدانی وسیع از فعالیتهای فکری را پوشش داده و نحلهها و گرایشهای متنوعی را در خود جای داده است.
«ادبیات تطبیقی بهطور خلاصه عبارت است از بررسی ملی و روابط تاریخی آن با ادبیات ملتهای دیگر، بررسی چگونگی این ارتباط و اثرپذیری آنها از یکدیگر، تأثیرپذیری آنها از یکدیگر، و تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر. همچنین بررسی اینکه این ادبیات چه چیزهایی را از ادبیات سایر ملل وام گرفته و چه چیزهایی به آن بخشیده است.» (طه ندا، ۱۳۸۰: ۱۰)
شکی نیست که ملتهای مختلف در طول تاریخ، به دلیل مناسبتهای اجتماعی و سیاسی، همواره با یکدیگر داد و ستدهای فرهنگی داشتهاند. از آنجا که ادبیات یکی از ارکان مهم فرهنگی هر کشور است، در این داد و ستدها، معمولاً بیشترین تأثیر و تأثر را دربر داشته است. عمق و اهمیت این اثرگذاری و اثرپذیری خصوصاً در مورد برخی از آثار تا به آنجاست که گاه به نظر میآید از یک آبشخور فرهنگی تغذیه شده است. هرچند پذیرش چنین ادعایی مستلزم دستیابی به دلایل محکم و متقن است، با وجود این، نفس پیدایش چنین تفکری نشانگر دامنه گسترده این تأثیرها است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ادبیات تطبیقی، نوعی داد و ستد فرهنگی است؛ زیرا همانطور که فرهنگ ملل مختلف بر هم تأثیر میگذارند، ادبیات آنها هم که یکی از ارکان فرهنگ است، در هم اثر میگذارند. بنابراین تحقیق در ادبیات تطبیقی به چند موضوع کمک میکند: یکی به کشف روابط فرهنگی بین ملتها؛ دیگر به درک آن قسمت از تحولات ادبی که مربوط به این نوع روابط است. از این رو این رشته از دانش بشری، در برقراری دوستی و صلح میان ملل مؤثر است. در حقیقت «ادبیات تطبیقی پنجرهای گشوده شده به دنیای یکرنگیها است که به رغم فواصل زمانی و بعد مکانی، وجوه مشترک اندیشههای عرصه فرهنگ و ادب، شعر و عرفان و … در آن رخ می کند.» (حسنزاده، ۱۳۸۸: ۴۷).
ادبیات تطبیقی زمینه را برای خروج ادبیات بومی از انزوا و عزلت فراهم میکند، و آن را به عنوان جزئی از کل بنای میراث ادبی جهانی در معرض افکار و اندیشهها قرار میدهد.
موضوع مهم در خصوص ادبیات تطبیقی آن است که این دانش برای درک تاریخ ادبیات و نقد ادبی جدید امری اساسی است، زیرا ادبیات تطبیقی به کشف ریشه جریانهای فکری و فنی در ادبیات ملی میپردازد. «ادبیات ملی ضرورتاً در روند تکاملی خود با ادبیات جهانی تلاقی میکند، و با تعاون یکدیگر در راهبری و تکامل اندیشههای انسانی و ملی تلاش میکنند. در نتیجه این تلاقی است که ادبیات در مسیر تکاملی خویش قرار میگیرد. البته روش و زمینههای تحقیق در ادبیات تطبیقی از زمینههای تحقیق در تاریخ و نقد ادبی متمایز است؛ زیرا تحقیق در زمینه ادبیات تطبیقی نیازمند فرهنگ و اطلاعات خاصی است که ما را به تعمق در کشف ریشههای تلاقی ادبیات در سطح جهانی هدایت میکند، ولی تاریخ و نقد ادبی از نتایج تجزیه و تحلیل ادبیات کلی جهانی یاری میگیرد.» (آیتالله زاده شیرازی، ۱۳۶۲: ۸۹)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
۲-۲-۱ تعریف ادبیات تطبیقی
تطبیق در لغت به معنی «مقایسه کردن، کنار هم نهادن دو شیء یا چند موضوع جهت بررسی از نظر فنی، زیبایی، فکری، محتوایی، کیفی، کمّی، تاریخی و … است» (رک. دهخدا، ۱۳۷۳: ذیل «تطبیق»). در فرهنگ معین این کلمه به معنی «برابر کردن دو چیز با هم و با هم مطابق ساختن و برابر» (معین، ۱۳۴۲- ۱۳۵۲: ذیل «تطبیق») آمده است.
همچنین طبق تعریفی دیگر “تطبیق” یعنی نزدیک نمودن رخدادهای حوزههای مختلف و گاه دور از هم به قصد استخراج قوانین و قواعد کلی در آن حوزه. با توجّه به این تعریف از تطبیق، تیگم[۱۸] ادبیات تطبیقی را چنین تعریف میکند: «گردآوری و مقابله بین کتابها و نمونهها و حتّی صفحههای شبیه به هم برای آگاهی یافتن از همگنیها و برابریها و اختلافات» (سیدی ۱۳۹۰: ۲، به نقل از؛ تیگم، بیتا: ۱۹)
آنگونه که از این تعریف برمیآید، بهنظر میرسد ما با یک رشته گزارههای علمی در حوزه دانش تجربی و پدیدههای طبیعی سر و کار داریم تا با تثبیت رخدادهای دور از هم به کشف روابط حقیقی آنها بر آییم. اما پژوهش تطبیقی در حوزهی آثار ادبی هم از حیث مفهوم و هم از حیث کارکرد با آن متفاوت است. نکته مهم در حوزه ادبیات تطبیقی آن است که کارکرد روش تطبیقی در حوزههای پژوهش ادبی، صرفاً تقسیمبندی و ارزیابی نیست بلکه پژوهش تطبیقی در حوزه ادبیات دارای ارزش تاریخی است.
همچنانکه از عنوان ادبیات تطبیقی برمیآید، این علم در صدد سنجش و مقایسه آثار ادبی از منظر مؤلفههای فنی، زیباییشناختی، محتوایی، تاریخی و غیره است. کادن[۱۹] در فرهنگ ادبیات و نقد، ادبیات تطبیقی را اینگونه تعریف کرده است:
«[ادبیات تطبیقی] آزمودن و تحلیل ارتباطها و همانندیهای ادبیات اقوام و ملل گوناگون است. مطالعه تطبیقی ادبیات، مثل مطالعه تطبیقی مذاهب، کار نسبتاً تازهای است و قبل از قرن نوزده بهندرت سابقهای از آن وجود دارد.» (کادن، ذیل «Comparative Literature»)
همچنین طبق تعریفی که پین[۲۰] ارائه کرده است «ادبیات تطبیقی اصطلاحی است مبین برنامههای مطالعاتیای که مرزبندیهای ملی یا تاریخی یا زبانی را پشت سر نهاده و نشانگر پژوهشی میشود که نفوذ متون به حوزه فرهنگهای گوناگون را مدنظر قرار میدهد. ادبیات تطبیقی کنونی معطوف به انسانشناسی تطبیقی، نظریه گفتمان، نظریه دریافت، مطالعات ترجمه، ماتریالیسم[۲۱] فرهنگ و طیف متنوعی از دیگر رویدادهاست.» (پین، ۱۳۸۳: ۶۳)
بر اساس تعریف جامعی که در فرهنگنامه ادبی فارسی آمده است «ادبیات تطبیقی از شاخههای نقد ادبی است که به سنجش آثار، عناصر، انواع، سبکها، دورهها، جنبشها و چهرههای ادبی و به طور کلی مقایسه ادبیات در مفهوم کلی آن در دو یا چند فرهنگ و زبان مختلف میپردازد. ادبیات تطبیقی از ادبیات و روابط ادبی ملل مختلف و بازتاب ادبیات یک ملت در ملتهای دیگر سخن میگوید. […] آنچه در ادبیات تطبیقی اهمیت دارد، پژوهش درباره تلاقی ادبیات در زبانها و فرهنگهای مختلف، یافتن پیوندهای پیچیده و متعدد ادب در گذشته و حال، و به طور کلی ارائه نقشی است که پیوندهای تاریخی در اثرپذیری یا اثرگذاری ادبی داشتهاند، چه در سبک، چه از دیدگاه جریانهای فکری. با کمک ادبیات تطبیقی میتوان آن انواع ادبی را که ویژه برخی از فرهنگها است ولی در زبان و ادبیات فرهنگهای دیگر منعکس شده، بازیافت.» (قاسمنژاد، ۱۳۸۱: ۴۱)
همچنانکه ملاحظه میشود، همه این تعریفها یک مسأله را اصل اساسی ادبیات تطبیقی قرار دادهاند و آن موضوع انطباق آثار ادبی در فرهنگها و زبانهای مختلف از منظر مطالعات ادبی است.
از این رو به گفته عبدالحسین زرینکوب «پژوهشگری که در این حوزه به تحقیق میپردازد، در حقیقت در پی کشف تمامی مبادلات و معاملات فکری و ادبی قومی است که در تعامل با اقوام دور و نزدیک است و بدون شک نتیجه تحقیقات او با میزان دقتی که در این پژوهش تطبیقی به کار میگیرد، متناسب خواهد بود.» (زرینکوب، ۱۳۷۲: ۱۸۲)
در زمینه اهمیت ادبیات تطبیقی تاکنون بسیار سخن رفته است. پژوهشگران عموماً اهمیت این حوزه را در دو جنبه ملی و جهانی میدانند.
ادبیات تطبیقی در زمینه ملی سبب آشنا شدن با ادبیات بیگانگان میشود و این مسأله به نوبه خود سبب کاهش تعصب بیمورد نسبت به زبان و ادبیات ملی میشود. همچنین از فواید دیگر ادبیات تطبیقی آن است که در پژوهشگر توانایی خاصی به وجود میآورد که این توانمندی او را در شناسایی و تشخیص ادبیات اصیل ملی و ادبیات دخیل بیگانه یاری میدهد. (رک. طه ندا، ۱۳۸۰: ۱۵)
۲-۲-۲ تاریخچه و زمینههای پیدایش
ادبیات تطبیقی علمی است که از زمان پیدایشش تعاریف گوناگون و گرایشهای متفاوتی برای آن وجود داشته است.
ادبیات تطبیقی برای نخستین بار در فرانسه ظهور کرد و بهسرعت در همه جهان و در محافل دانشگاهی سراسر دنیا بهخوبی جای باز کرد. بسیاری از دانشگاههای معتبر اروپا، آمریکا، و حتی آسیا، این رشته نوپای ادبی را دایر کردند. در نیمه اول قرن هجدهم، تغییر وضع اجتماعی اروپاییان، سطح فکرشان را متحول کرد. آنها پی بردند که دنیا بسیار متنوعتر از آن است که تصور میکردند. مسافرت و سیر و سیاحتها در سراسر جهان رونق وسیعی یافت. جهانگردان، تاجران و ماجراجویان، هریک به سویی روان شدند و به جستوجوی سرزمینهای کشفناشده و ناشناخته پرداخته و با آداب و رسوم آنها آشنا شدند و گاه حتی از این هم فراتر رفته و به ترجمه آثار ملل دیگر پرداختند. این مسائل بر روی هم سبب گردید که در سده هجدهم روحیه جدیدی بر ادبیات کشورهای اروپایی، خاصه فرانسه، چیره شود. دامنه این تغییرات تا به آنجا بود که نویسندگان و فیلسوفان از مرزهای محدود فکری خود درگذشته و به معیارهای زیباییشناختی جدیدی دست یافتند.
برای نخستین بار ویلمن[۲۲]، یکی از استادان دانشگاه سربن[۲۳]، بود که اصطلاح ادبیات تطبیقی[۲۴] را در مطالعات ادبی به کار برد. پس از ویلمن، ژان ژاک آمپر[۲۵] به سنجش ادبیات ملتهای مختلف از جمله ادبیات شرق و غرب پرداخت. پس از آن دانشگاهها بهسرعت به تأسیس رشته ادبیات تطبیقی اقدام کردند و بسیاری از کشورها از جمله فرانسه (۱۸۲۸- ۱۸۳۸م)، سوئیس (۱۸۵۰- ۱۸۵۸م)، ایتالیا (۱۸۶۳م)، امریکا (۱۹۰۴- ۱۹۰۸م)، روسیه (۱۹۱۷- ۱۹۲۹م) و … صاحب کرسی ادبیات تطبیقی شدند.
در سال ۱۸۵۰ مردم لوزان و در سال ۱۸۵۸ مردم ژنو به ادبیات تطبیقی روی آوردند و در دانشگاههای خود کرسی ادبیات تطبیقی را دایر کردند. ایتالیا در ۱۸۶۳ در دانشگاه ناپل بخش ادبیات تطبیقی را دایر نمود. این بخش در سال ۱۸۶۵ تعطیل شد ولی دوباره در ۱۸۷۱ کوششهای خود را در بررسی ادبیات اروپایی از سر گرفت. مجارستان در ۱۸۷۷ بدین کاروان پیوست. نشریهای نیز به نام «مجله ادبیات تطبیقی» تأسیس نمود که نخست به شش زبان و سپس به ده زبان مختلف چاپ و منتشر میشد. در سال ۱۸۸۶ یکی از استادان دانشگاه اوکلند کتابی به نام «ادبیات تطبیقی» در لندن انتشار داد و در آن به موضوع ادبیات تطبیقی توجه نشان داد.
اما کشوری که سهم بزرگی در ایجاد خاورشناسی و ادبیات تطبیقی دارد، آلمان است. بسیاری از خاورشناسانی که آثارشان به زبان فرانسوی انتشار مییافت، از آلمان برخاسته بودند. از این رو ادبیات تطبیقی در آلمان رنگ دیگری به خود گرفت و در معنای وسیع امروزین به کار رفت.
البته «در آغاز پیدایش ادبیات تطبیقی در آلمان مورخان گوناگون حوزههای ادبی جایگاه کوچکی به ادبیات تطبیقی اختصاص دادند و آگوست ویلهلم شلگل[۲۶] و فردریک فن شلگل[۲۷]، یوهان گوتفرید آیشهورن[۲۸] و فردریش بوتروک[۲۹] ویژگیهای کلی تأثیرهای مهم را یادآوری کرده و به ذکر چندین مضمون و دستمایه ادبی بینالمللی پرداختند.» (ساجدی، ۱۳۸۷: ۸۹؛ به نقل از تیگم، ۱۹۵۱: ۲۵)
در آغاز قرن بیستم کشورهایی چون امریکا، ژاپن و روسیه نیز به جریان مطالعات ادبیات تطبیقی پیوستند. دانشگاههای امریکا در سال ۱۹۰۴ و ۱۹۰۸ و دانشگاههای روسیه از سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹ و دانشگاههای ژاپن از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ به تأسیس این رشته ادبی روی آوردند (حدیدی، ۱۳۵۱: ۶۹۵- ۶۹۸).
بدین ترتیب بود که ادبیات تطبیقی در سراسر جهان مورد توجه قرار گرفت و دانشگاههای کشورهای مختلف، مطالعات تطبیقی را در زمینه ادبیات بهطور جدی آغاز کردند.
۲-۲-۳ مکاتب ادبیات تطبیقی
ادبیات تطبیقی همانند سایر شاخههای علوم بشری، رشتهای پویا بوده که در طول دو سده گذشته، خصوصاً چند دهه اخیر، متحول شده و بیش از پیش با سایر علوم انسانی درآمیخته و در نتیجه نظریههای جدیدی در آن مطرح شده است. ادبیات تطبیقی دارای دو مکتب بنیادین است که شاخههای نوین آن متأثر از این دو مکتب اساسی هستند. این دو مکتب که مطالعات و پژوهشهای مرتبط با ادبیات تطبیقی بر اساس آنها شکل میگیرد عبارتند از: مکتب فرانسوی و مکتب امریکایی.
۲-۲-۳-۱- مکتب فرانسوی
فرانسه پیشگام ادبیات تطبیقی است و حتی نخستین کنگره ادبیات تطبیقی در پاریس به زعامت ویکتور هوگو شکل گرفت. این کنگرهها، زمینه مباحثات و بررسیهای علمی در باب موضوعاتی را که مرتبط با ادبیات تطبیقی بودند، فراهم میآورد.
در همین زمان «نگاه به شرق نیز جایگاهش را در مطالعات تطبیقی باز کرد و بهتدریج تبدیل به موضوعی شد که محققان را ملزم به فراگیری زبانهای شرقی میکرد.» (ساجدی، ۱۳۸۷: ۶۴)
این مسائل بر روی هم منجر به شکلگیری مکتبی در حوزه ادبیات تطبیقی شد که به مکتب فرانسوی معروف است.
بنابراین میتوان گفت که ادبیات تطبیقی با مکتب فرانسوی شروع شد. از اوایل قرن بیستم تا جنگ جهانی دوم، تحت تأثیر مکتب اثباتگرا و تجربهگرا در فرانسه، مکتبی تحت عنوان «مکتب فرانسوی» شکل گرفت که در آن توجه به شواهد «خواستگاهها» و «تأثرها»ی میان فرهنگی و مابین ملل، بر هر دیدگاه دیگری ارجحیت داشت و بنابراین کار پژوهشگر یافتن سرنخهای مضامین و ایدههای ادبی و چگونگی انتقال آنها از ملتی به ملت دیگر در گذر زمان بود. از میان نمایندگان این مکتب میتوان به ماریوس فرانسوا گویار[۳۰]، ژان ماره کاره[۳۱]، رنه اتیامبل[۳۲] و پل ون تیگم[۳۳] اشاره کرد.
یکی از جامعترین و دقیقترین تعریفها راجع به ادبیات تطبیقی (بر اساس مکتب فرانسوی) را غنیمی هلال ارائه کرده است. طبق تعریف وی «ادبیات تطبیقی دلالت و مفهومی تاریخی دارد و موضوع تحقیق در این علم عبارت است از: پژوهش در موارد تلاقی ادبیات در زبانهای مختلف، یافتن پیوندهای پیچیده و متعدد ادب در گذشته و حال و به طور کلی ارائه نقشی که پیوندهای تاریخی در تأثیر و تأثر داشته است؛ چه از جنبههای اصول فنی در انواع مکاتب ادبی و چه از دیدگاه جریانهای فکری.» (غنیمی هلال، ۱۳۷۳: ۳۲)
نظریهپردازان فرانسوی، ادبیات تطبیقی را شاخهای از تاریخ ادبیات به حساب میآورند و وظیفه پژوهشگر ادبیات تطبیقی را بررسی روابط ادبی بین فرهنگهای مختلف ـ عمدتاً بین فرانسه و سایر فرهنگها ـ میدانند. مکتب فرانسوی که «تحت تأثیر پوزیتیویسم[۳۴] (اثباتگرایی) قرن نوزدهم اروپاست، بر ارائه مستندات و مدارک تاریخی اصرار میورزد و هرگونه مطالعه تطبیقی را مشروط به اثبات رابطه تاریخی بین فرهنگ مورد نظر میداند.» (انوشیروانی، ۱۳۸۹: ۱۲)
از دیدگاه مکتب فرانسوی اثبات روابط تاریخی بین آثار ادبی که به زبانهای مختلف نگاشته شدهاند، شرط مسلم و قطعی ورود به عرصه پژوهشهای تطبیقی است. بدینسان روشن میشود که در این حوزه هدف، به رغم برداشت عدهای تطبیق یا مقایسه نیست. تطبیق صرفاً وسیله یا روشی است برای رسیدن به هدف که همانا تبیین تعاملات و مبادلات ادبی بین ملتهای مختلف است.
در سده بیستم و بهویژه در نیمه دوم این قرن، مکتب فرانسوی در ادبیات تطبیقی با انتقادهای فراوانی در داخل و خارج فرانسه مواجه شد. قویترین انتقادهای وارد شده به مفهوم فرانسوی ادبیات تطبیقی، از جانب رنه ولک[۳۵] مطرح گردید. به اعتقاد ولک ادبیات تطبیقی در مفهوم فرانسوی آن «به نقد و تحلیل اثر ادبی نمیپردازد، بلکه تنها خود را در مسایل بیرونی اثر که به تأثیرپذیری و تأثیرگذاری و بررسی منابع شهرت و انتشار مربوط است، محصور میکند.» (صالحی بک، ۱۳۸۹: ۲۲۶، به نقل از؛ ولک و وارن، ۱۳۷۳: ۴۳)
پس از این انتقادها بود که نظریهپردازان به شکلگیری مکتب جدیدی در ادبیات تطبیقی توجه نشان دادند و مکتبی جدید موسوم به مکتب امریکایی در حوزه ادبیات تطبیقی شکل گرفت.
۲-۲-۳-۲- مکتب امریکایی
مکتب امریکایی در ادبیات تطبیقی به دنبال انتقادهای شدیدی که نسبت به مکتب فرانسوی، بهویژه توسط منتقد و نظریهپرداز امریکایی، رنه ولک، در دومین کنگره بینالمللی ادبیات تطبیقی که در سال ۱۹۵۸ در دانشگاه کارولینای شمالی مطرح گردید، پا به عرصه پژوهشهای ادبی نهاد.
عمده انتقادات «ولک» بر رویکرد تاریخی مکتب فرانسه بوده است. در این مکتب برخلاف مکتب فرانسه به روابط میان ادبیات مختلف بر مبنای اصل تأثیر و تأثر توجهی نمیشود. آنچه در این مکتب اصالت دارد، اصل تشابه و همانندی است. در این مکتب، ادبیّت یک اثر ادبی مرکز توجّه است. منظور از ادبیّت یعنی تمام آن ویژگیهایی که یک اثر را به اثر ادبی تبدیل میسازد. لذا در بررسی و تطبیق آثار ادبی باید به میزان ادبیّت آن توجه داشت نه روابط تاریخی و رابطه تأثیر و تأثّر.
«از نظر پژوهشگران این مکتب، پدیدههای ادبی، جریانهای ادبی و مکاتب و گونههای ادبی، محدود به زبان و مکان نیستند. بنابراین با توجه به تعاریف ارائه شده توسط پژوهشگران ادبیات تطبیقی امریکایی، میتوان چنین نتیجه گرفت که ادبیات تطبیقی امریکایی نوعی مطالعات فرهنگی است و علاوه بر آن بیشتر به نقد ادبی نزدیک است تا بررسی تاریخی پدیدههای ادبی.» (سیدی، ۱۳۹۰: ۱۵- ۱۶)
موضوع مهم دیگر در بحث ادبیات تطبیقی در مکتب امریکایی این است که این مکتب، علاوه بر مطالعه ارتباطات ادبی بین فرهنگهای مختلف، ادبیات تطبیقی را در ارتباط تنگاتنگ با سایر رشتههای علوم انسانی و هنرهای زیبا مانند تاریخ، فلسفه، ادیان، زبانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، نقاشی، سینما، موسیقی و سایر هنرها میبیند.
از منظر این مکتب «ادبیات تطبیقی فلسفه و نظریه جدیدی در مطالعات ادبی است، بدین معنی که ادبیات پدیدهای جهانی و کلیتی است که اجزای آن، یعنی ادبیات(های) ملی، از وحدتی انداموار و انسجامی یگانه برخوردارند.» (انوشیروانی، ۱۳۸۹: ۱۳).
طبق این تعریف ادبیات تطبیقی اگرچه بهطور خاص دربرگیرنده تمام پژوهشهای تطبیقی میان ادبیات ملل مختلف یا میان ادبیات و سایر هنرهاست، بهگونهای عام دربرگیرنده پژوهشهای تطبیقی میان ادبیات و هنر با دیگر معارف بشری نیز هست. شاید بتوان گفت که این گستردگی و فراخمیدانی مکتب آمریکایی، به نوعی عکسالعمل تند این مکتب در برابر مکتب فرانسوی است.
فرانسویان، اختلاف زبان را اساسیترین ملاک و معیار ادبیات تطبیقی میدانند. به نظر آنها لازم است زبان آثار مقایسهشونده متفاوت باشد و به همین دلیل به عقیده آنها هرگونه مقایسه و تطبیق بین ادبیات بریتانیایی و ادبیات امریکایی، جزء ادبیات تطبیقی به شمار نمیآید. از این رو امریکاییها در واکنش به چنین نگرشی به مکتبی روی آوردند که در آن زبان، تعیینکننده نوع ادبیات نیست، بلکه مرزهای ملی، مهمترین و اساسیترین معیار تعینکننده گونههای ادبیات است.
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت مکتب امریکایی نه تنها روند ادبیات تطبیقی را از تاریخگرایی به نظریه و نقد ادبی تغییر داد، بلکه با تأکید بر تمامیت ادبیات، حوزه تحقیق در این شاخه را توسعه بخشید و ادبیات تطبیقی که تا آن زمان منحصر به ادبیات اروپا و امریکای شمالی بود، به ادبیات شرق به خصوص ادبیات هند، ژاپن، چین و کشورهای اسلامی نیز راه یافت.
۲-۲-۴ پیشینه ادبیات تطبیقی در ایران
از نخستین سالهای تأسیس دارالفنون و ورود معلمان خارجی به ایران ردپای ادبیات تطبیقی در مطالعات ادبی قابل مشاهده است. از همان زمان که آثار غربی، بهویژه رمان و داستانهای غیر ایرانی، به فارسی ترجمه گردید، بنیانهای ادبیات تطبیقی شکل گرفت.
متأسفانه مسأله یکطرفه بودن انتقال آثار ادبی از همان روزها به معضلی اساسی در جامعه ادبی ایران بدل گردید. در آن روزگار حتی معلمان دارالفنون، اعم از ایرانی یا غیر ایرانی، چندان تمایل یا تسلطی به ترجمه آثار ایرانی به زبانهای خارجی اعم از انگلیسی، فرانسوی و یا سایر زبانها نداشتند. همین مسأله در درازمدت در عرصه شناساندن آثار ادبی فارسی به غیر فارسی زبانان مشکلاتی بزرگ به وجود آورد.
درباره اینکه اثرگذاری ادبیات فارسی بر ادبیات غرب از چه زمانی و چگونه بوده است، باید به قرن هفدهم برگردیم. در قرن هفدهم، عدهای از سیاحان فرانسوی از جمله تاورنیه[۳۶]، تونو[۳۷] و شاردن[۳۸] به ایران مسافرت میکنند و مشاهدات خود را در سفرنامههایی مینویسند که هرچند جذابیت و گیرایی چندانی ندارد، اما بستری برای آشنایی فرانسویها با ادبیات ایران فراهم میآورد. همچنین ترجمه گلستان سعدی و انوار سهیلی واعظ کاشفی، دو رویداد مهم ادبی در قرن هفدهم محسوب میشود که بازتابهای ادبی بسیاری در فرانسه و بهتبع آن در اروپا دارد که زمینهساز «رنسانس شرقی» و آشنایی غرب با ادبیات ایران میشود.
اما سابقه حضور جدی ادبیات تطبیقی در ایران به تأسیس کرسی ادبیات تطبیقی در دانشگاه تهران ـ که برخی آن را «سنجش ادبیات» مینامیدند ـ توسط فاطمه سیاح (۱۲۸۱ مسکو ـ ۱۳۲۶ تهران) باز میگردد که از سال ۱۳۱۷ فعالیت علمی خود را در آن دانشگاه آغاز کرد.
متأسفانه بانو سیاح در سال ۱۳۲۶ در سن ۴۵ سالگی درگذشت و کتابی از خود به یادگار نگذاشت. بعدها تقریرات ایشان از میان یادداشتهای بعضی از دانشجویان همراه با مقالاتی که در نشریات مختلف چاپ کرده بود، در مجلدی با عنوان نقد و سیاحت به کوشش محمد گلبن در تهران به سال ۱۳۵۴ منتشر شد. مرگ زودهنگام بانو سیاح، زیانهای فراوانی به ادبیات تطبیقی در ایران وارد آورد. چراکه در نتیجه این امر، کرسی ادبیات تطبیقی و درس ادبیات روسی به علت فقدان استاد متخصص در دانشگاه تهران تعطیل شد و تا سال ۱۳۴۶ ش. ادامه یافت؛ در این سال دانشگاه تهران و به دنبال آن دانشگاههای اصفهان و مشهد تدریس ادبیات تطبیقی را آغاز نمودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این رشته از برنامه دانشگاهها حذف شد. از سوی دیگر، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مطالعات ادبیات تطبیقی را در برنامه کار خود قرار داد و مقرر شد که درسنامهای برای تدریس آن تنظیم شود تا در آینده، با پیشنهاد این فرهنگستان، تدریس ادبیات تطبیقی مجدداً در برنامه درسی دانشگاهها قرار گیرد.
در میان پژوهشگران ایرانی، گذشته از فاطمه سیاح، میتوان به افراد زیر به عنوان ادیبان معاصری که در تحقیقات خود به ادبیات تطبیقی توجه کردهاند، اشاره نمود.
ابوالحسن نجفی در سالهای ۱۳۴۶- ۱۳۴۹، در دانشگاه اصفهان درس ادبیات تطبیقی را ارائه میکرده است.