۲-۱- مقدمه
اهمیت هر چیزی را می توان از جنبه های مختلفی بحث کرد. یکی از راه های کشف اهمیت یک مطلب این است که آن را در حالت فقدان آن بررسی کنیم. به راستی اگر انسانها نمی توانستند با هم صحبت کنند و یا ارتباط کلامی بین آنها مقدور نبود چه اتفاقی می افتاد. شاید تصور این مطلب هم برای ما مشکل باشد. یعنی زبان و گفتار با زندگی انسانها عجین شده و آنچنان پیوند خورده که نمی توانیم حالت فقدان را برای آن بررسی کنیم.انسان بودن با ناطق بودن عجین شده است و اولین تعاریفی که از انسان می شود به «حیوان ناطق» تعبیر می شود یعنی اگر جنبه نطق را از انسان برداریم فقط کلمه حیوان می ماند. البته ما این تعریف را از انسان قبول نداریم چون وی شعور و فهم دارد. بلکه صرفاً می خواهیم بگوییم در پیش پا افتاده ترین تعریفها از انسان از خصوصیت ناطق بودن وی صحبت شده است. یکی از زیباترین خصوصیات انسانها تفکر است و همانطور که گفته شد این نیروی متمایز کننده انسان و حیوان می باشد.
هر انسان در اوقات بیکاری خود قسمت عمده ای از وقت خود را به فکر کردن خود و دیگران و پدیده های اطراف، تجزیه و تحلیل امور، پاسخ دادن به محرک های اطراف می پردازند و شاید به جرأت بتوانیم بگوییم که قسمت عمده ای از تفاوت های انسان ها با هم به همین موضوع تفکر، میزان آن، کیفیت آن و اینکه افراد تا چه اندازه به صورت عمیق یا سطحی درگیر این مسئله می شوند.
اما این جا مشکل بزرگی پیش می آید که برای خیلی از افراد عادی قابل لمس نیست. آدم های معمولی عادت کرده اند و در واقع عادت داده شده اند که خودشان را با فکرشان یکی بگیرند. یعنی از روی فکر و اندیشه ای که بر ذهنشان جاری می شود به صورت خود به خود یک اندیشنده و تولید کننده فکر را نتیجه می گیرند و بعد اسم خودشان را روی این اندیشنده می گذارند. یعنی منِ خودشان را همان هویتی می دانند که فکرشان به آنها دیکته کرده و یا از طریق اندیشیدن به آن رسیده اند. این هویت ذهنی با منِ فکری همان اِگو[۴۷]ی است که روان شناسان سعی در شناخت و کنترل و هدایت آن دارند. حال آنکه در حالت ذهن آگاه بودن یک “منِ مجزا و مستقل از فکر” و در حقیقت یک “منِ ورای فکر” شناسایی می شود که نه تنها در تور و تله فکر و اندیشه اسیر نمی شود بلکه اگر اراده کند می تواند از احساسات و هیجاناتی که فکر و ذهن برای تائید درستی خودش در وجود انسان به غلیان می اندازد هم خودش را کنار بکشد و در هیبت یک تماشاچی بیدار بدون هیچ قضاوت و پیشداوری و بدون جانبداری و یا محکومیت به صورت لحظه به لحظه و همیشه هشیار هم تولید و اوج گیری و سقوط و میرایی فکر و اندیشه را ردگیری می کند و هم متناظر با آن فوران احساسات و هیجانات متناظر با آن فکر و اندیشه در درون و بیرون بدن را نظاره می کند. این “منِ متفاوت” که در زمانِ اکنون حضورش درک می شود و در بعدی ورای دسترسی فکر و ذهن جای دارد، همان “منِ واقعی” ماست که مشخصاتی خاص خود دارد. یعنی حضورش فقط در لحظه اکنون و همین الان درک می شود و به هیچ وجه با نیرنگ ها و فریب کاری های فکر بازی نمی خورد و آرام و مطمئن با واقعیت دنیای پیرامون همان گونه که واقعا هست کنار می آید و کار می کند (بهادران، پورناصح، ۱۳۸۶).
بنابراین به زبان ساده ذهن آگاهی چیزی نیست جز حواس جمعی و ذهن آگاهی صد درصد در زمان اکنون و همین جایی که هستیم ، و به صورت لحظه به لحظه مترصد و تماشاچی بودن و نظاره گری ظهور و سقوط و میرایی فکر و احساسات متناظر با آن در درون انسان و واکنش های غیر ارادی بدن در برابر احساسات درونی و تحریکات بیرونی. این تماشاچی و شاهد ساکت و آرام قضاوت نمی کند و از آن چه هست و مقابلش رخ می دهد فرار نمی کند و همه چیز زندگی را واقعا همانگونه که هست می بیند و برانداز می کند.
برای فرد ذهن آگاه فکر فقط ابزار تحلیل و حل مساله است و هرگز نباید با خود واقعی ما یکی گرفته شود.
۲-۲- ذهن آگاهی
ذهن آگاه بودن معادل لغت انگلیسی to be mindful استفاده می شود. mind یعنی فکر و ضمیر و mindful حالت پر شدن از فکر و اندیشه را تداعی می کند، حال آنکه تعریف ذهن آگاهی به نوعی با این معنا در تضاد است. گروهی از مترجمین ایرانی معادل “همه آگاهی” یا “پر از آگاهی” را برای mindful پیشنهاد کرده اند. گروهی دیگر هم می گویند که mind در شرق فقط ذهن و فکر و ضمیر نیست بلکه به دل و باطن وجود انسان نیز اشاره می کند ، بنابراین از این بابت می توان mindful بودن را “دل آگاه” بودن هم ترجمه کرد (عبدی، خیرالدین، اسکویی، ۱۳۸۷).
اما نکته اینجاست که وقتی از واژه «ذهن آگاهی» استفاده می شود تاکید روی نوعی هشیاری و آگاهی و بیداری و حواس جمعی علاوه بر تمرکز فکری است. یعنی نظام تفکر مشغول تولید اندیشه است و پدیده و موجودیتی مجزا از آن در حال مشاهده و نظاره اوست. به عبارتی درحالت «ذهن آگاهی» شکلی از ذهن آگاهی و بیداری وجود دارد که در ابعاد فعلی و جاری و آشنای فکر نمی گنجد خارج از حوزه دسترسی فکر است و نقشی که دارد نقش ناظر بی طرف و تماشاچی سراپا هوش و حواس است (کارلسون[۴۸] و براون[۴۹]، ۲۰۰۵).
ذهن آگاهی به زبان ساده به معنای آگاه بودن از افکار، رفتار، هیجانات و احساسات است و شکل خاصی از توجه محسوب می شود که در آن دو عنصر
اساسی:
۱) حضور در زمان اکنون
۲) قضاوت نکردن در مورد رخدادها و کنش ها و واکنش ها نقش اصلی را به عهده دارند.
حواس جمع بودن و بیداری صد درصد و آگاه بودن نسبت به همه رخدادهایی که همین الان در اطراف ما و همین طور درون بدن ما در حال اتفاق افتادن هستند. به این شکل که هیچ گونه قضاوت پیش داوری نسبت به درست و نادرست بودن اتفاقات ، این بیداری و حواس جمعی و آگاهی ما را تحت تاثیر قرار ندهد.
” ذهن آگاهی ” کیفیتی از بیداری است که در آن ما از آگاه بودن خود آگاه می شویم. یعنی می فهمیم که داریم می فهمیم. یعنی وقتی داریم فکر می کنیم متوجه می شویم که در حال فکر کردن هستیم. به زبان ساده هم موضوعی را که راجع به آن فکر می کنیم، می بینیم، هم متوجه پدیده تفکر هستیم و هم متوجه فکر کننده هستیم. این کیفیت بیداری شاید برای آدمهای معمولی به راحتی قابل درک نباشد اما وقتی آن را بیشتر توضیح دهیم همه متوجه خواهیم شد که مفهومی بسیار ساده و قابل فهم است. اما وقتی پای عمل به میان می آید خواهیم دید که رسیدن به حالت ذهن آگاهی پیچیده ترین مساله ساده عالم است ( بهادران، پورناصح، ۱۳۸۶).
قبل از اینکه ذهن آگاهی اتفاق بیفتد بیداری و هوشیاری ما دستکاری شده و نیمه خواب است. واکنش های ما از قبل
استفاده از منابع پایان نامه ها درباره تاثیرآموزش مدیریت استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش سلامت روانی دانش آموزان ...